
نوه ها زیاد بودند و با هم حسابی شیطونی می کردند. پدر و مادرها کار داشتند، خانواده و دیگر هیچ.
با زمانه الان که مقایسه می کنم، می بینم که تعداد نوه ها کم شده و فاصلشون بیشتر شده. پس از شیطونی های گروهی خبری نیست.
فاصله خانه ها باعث شده مادربزرگ ها هم پیش نوه ها نباشند و پدر و مادر ها هم بعد از کار و ترافیک روزانه به خونه که می رسند، پای تلویزیون و ماهواره هستند و ایمیل و فیس بوک چک می کنند و توی تکنولوژی شنا می کنند.
دیگه کسی نیست که مثل سابق بشینه کنار بچه ها و خودش و حرف زدنشو شبیه بچه ها بکنه. باهاشون خاله بازی بکنه و بهشون محبت های بچگونه بکنه.
پس بچه ها تنها شده اند. حالا وقت اونه که واسه در اومدن از تنهایی زبان و اطلاعاتشون رو به پدر و مادرها نزدیک کنند تا حالا که پدر و مادرها زبون اون ها رو نمی فهمند، کودکان زبون پدر و مادر ها رو بفهمند تا بتونن از تنهایی در بیان و هم زبون داشته باشند.
پس اطلاعات عمومیشون رو بالا می برند و زبان حرف زدنشون رو شبیه بزرگ ترهاشون می کنند.
پس کودکانی که برای فرار از تنهایی ادای بزرگ تر ها رو در میارن، کودکی کردنشون می مونه واسه کی؟
واسه وقتی که بزرگ شدند، دانشگاه تموم شد و حالا یادشون می افته که کودکی نکردند و واسه همین دلیل، جوونایی پیدا می شن که تا ۴۰ سالگی نون خور پدر و مادرشون هستند و کل زندگی شون رو کلوب ورزش و بیلیارد و ماشین سواری تو جردن و کافی شاپ و الافی پر کرده.
به نظرم از این نسل حتما زکریای رازی در میاد ولی به جای الکل، احتمالا شربت آبلیمو اختراع می کنه.
این توصیه رو می کنم به پدر و مادرها که هر زمان داشتید از اطلاعات عمومی خفن فرزندتون لذت می بردین، بدونید لذت بردن هم داره. فقط یاتون باشه که این یعنی کودکتون تنها شده و داره سعی می کنه هم زبون پیدا کنه.
نتیجه افراط در استفاده از تکنولوژی، شده پدر و مادرهایی که زندگی کردن رو فراموش کردند و کودکانی که هر روز تنها تر می شوند.