در اسلام سه فصل مطرح است، یك فصل مربوط به فقه است، یك فصل مربوط به حقوق است، یك فصل مربوط به اخلاق. آن فصلی كه مربوط به حقوق است احكام الهی است و حق الله است، بر ما واجب استكه عمل بكنیم و بر ما واجب است كه در اجرای آن كوتاهی نكنیم و بر ما واجب است كهاگر كسی خواست اجرا كند او را تأیید كنیم یا مانع او نشویم، این بخش های فقه است واحكام الهی.
در این بخش آیات سوره مباركه نور و مانند آن راهنمای این مطلب است كه فرمود درهنگام اجرای حدود، «لاَ تَأْخُذْكم بِهِمَا رَأْفَةُ فِى دِینِ الله » این اختصاصیبه آن حكمی كه در اول سوره نور وارد شده است ندارد، چون معیار، دین الله است. هر چهدین خدا شد و حكم خدا شد ما نه تنها باید اجرا كنیم، نه تنها باید مانع مجریاننشویم، بلكه باید آنها را تأیید كنیم.
اما حقوق مربوط بهمسائلی است كه افراد نسبت به یكدیگر دارند. اگر به كسی ظلم شده است او برابر عدل میتواند انتقام بگیرد، آیاتی از این قبیل كه «مَنِ اعْتَـدَى عَلَیْكمْ فَاعْـتَدُواعَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْكمْ» یا «وَإِنْ عَاقَبْتُمْفَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ» اینها نشانه آن است كه جامعه می تواندحقخودش را احیا بكند و مدار این فصل دوم «جَزاءُ سَیئَةٍ سَیئَةُ مِثْلُهَا» است كهدر این محور، بدی را با بدی پاسخ می دهند. اما بخشاخلاق كه هم مكمل و متمم مسئله حقوق است و هم در تأیید و اجرای فقه و دین خدا سهمتعیین كننده ای دارد، آن است كه انسان برابر احسان عمل كند، نه برابر عدل. احسانبالاتر از عدل است. اگر در سوره مباركه نحل فرمود:
«إِناللهَ یَأْمُرُ بِالْـعَدْلِ وَالْـإِحْسَـانِ» این تقدیم تنها تقدیم لفظی نیست،بلكه تقدیم رتبی را هم به همراه دارد، احسان بالاتر از عدل است. لذا در همان بخشپایانی سوره مباركه نحل كه مسئله انتقام و عقوبت را مطرح می كند، می فرماید::
«وَإِنْعَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَخَیْرُ للصابرین» یعنی بالاتر از انتقام، گذشت است.
اینفصل سوم كه مسئله اخلاق است با «جَزاءُ سَیئَـةٍ سَیئَةُ مِثْلُهَا» كار ندارد با «یَدْرَءُونَ بِالْـحَسَنَةِ السیـئَةَ» كار دارد، یعنی بدی را با نیكی جواب میدهند، بدی را با عدل دفع نمی كنند، با احسان دفع می كنند. اگر ما بخواهیم جامعه رابا قانون اداره كنیم، بسیار سخت است چون قانون كف تمدن است و نشان عدم كارآییقانون، همین هفت- هشت میلیون پرونده ای است كه در دستگاه قضایی است. اینها كه بیجهت شكایت نمی كنند، به كسی بدرفتاری شد، به كسی بد گفتند، حق او را گرفتند و تضییعحقی از او شده است این شكایت می كند. اما اگر «وَ یَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِالسیئَةَ» در جامعه رشد كرد دیگر از كف تمدن می آییم سطح تمدن. با گذشت می شودجامعه را متمدن كرد، با خوبی باید جلوی بدی را گرفت، یك وقت كه ما گذشت كردیم، آنبرمی گردد، خودش شرمنده می شود.
ذاتاقدس الهی در درون همه ما یك حس انعطاف پذیری و عاطفه و شرم را گذاشته، این شرم وحیا از بهترین نعمت های الهی است، این سرمایه ماست. در پایان سوره مباركه علقفرمود: «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَن اللهَ یَـرَى» قرآن كریم كه اول، سخن از جهنم و بگیرو ببند مطرح نكرد، اول از حیا سخن به میان آورد كه انسان حیا نمی كند در محضرخداست؟!
خبحالا اگر كسی بی حیا شد؛ «خُذُوهُ فَغُلوهُ -ثُم الْجَحِیمَ صَلوهُ» وگرنه دین درطلیعه امر ما را به حیا دعوت كرد، این حیا سرمایه ای است كه خدا به ما داد. اینباعث كرامت انسان است، یك انسان اهل حیا این در جامعه كریم است، نه بد می كند، نهبدی را فوراً بر اساس، «جَزاءُ سَیئَةٍ سَیئَةُ مِثْلُهَا» پاسخ می دهد، بلكه براساس، «و َیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السیئَةَ» پاسخ می دهد، این انسان باحیا راذات اقدس الهی دوست دارد، این سرمایه را به ما داد. در همه هست، حتی در بزهكارانوتبهكاران هست، منتها با شدت و ضعف.. این كفتمدن، اما صدر تمدن «وَ یَـدْرَءُونَ بِــالْـحَـسَــنَـةِ السیئه » است. بعد خداامر كرده: «ادْفَعْ بِـالـتِـى هِىَ أَحْـسَـنُ» بدی را با بدی جواب ندهید، اگر كسیاهانت كرد، فوراً پاسخ ندهید. پس این سه فصل و سه بخش كه هر كدام كتاب جدا دارد،فقه بحثش جداست، حقوق بحثش جداست، اخلاق بحثش جداست منتها عظمت و جلال و شكوه اخلاقخیلی وسیع تر از آنها است. گفتند «جعفر» همسر زینب(ع) در یكی از مسافرت ها[به] كسی[كه] درخواست كمكی كرد مال فراوانی بخشید، به او گفتند، اینجا كه شما را نمیشناسند كه شما همسر زینب كبرا هستید و این شخص سائل هم به كمتر از این اكتفا میكرد، چرا این همه بخشیدی؟ گفت اگر اینها مرا نمی شناسند من كه خودم را می شناسم واگر این شخص به كمتر قناعت می كرد آن روح كرم و بخشش من حاضر نبود. این مردانگی وعظمت را این دین به ما آموخت؛ این را می گویند اخلاق.
عباس عمویپیامبر(ص) است سنش از حضرت خیلی بیشتر است ولی وقتیگفتند:«أنت أكبر أم رسولالله؟ قال:« هو أكبر و أنا أسن» او بزرگ تر است ولی سن من بیشتر است.ادب، ظرافت وهنر مثل اینكه در ظرف بلورین شما میوه ای را بیاورید این لفظ، ظرف معنا است. یك وقتاست در یك ظرف گلی غذایی را به مهمان می دهیم، یك وقت است در یك ظرف بلوری شسته اینرا تحویل می دهید. غذا همان غذاست این ادب، هنر زندگی است اخلاق، هنر زندگی است. مثل ظرف بلورین است و جامعه را جذب می كند. «إِن هذِهِ الْـقُلُوبَ أَوْعِیَـةُفَخَیْرُهَـا أَوْعَاهَا» حضرت فرمود دل ها، ظرف است وقتی دل ها ظرف بود، بدن ها هممی شود ظرف.
بعضیظرف گلی نشسته اند بعضی ظرف بلوری شسته اند، فرمود شما ظرف بلورین شفاف شسته باش كهاز دیدن تو دیگران لذت ببرند. این اخلاق در حیطه زندگی است بین انسان و خود انسان. بین انسان و خدای انسان، انسان همیشه برده و بنده اوست، احساس كوچكی می كند دربرابر ذات اقدس الهی و همواره شاكر است در داخل منزل نسبت به پدر، نسبت به مادرالبته به ما گفتند كه اسوه شما و قدوه شما و الگوی شما رسول خدا(ص) است.
حضرتبرای همه احترام قائل بود، احترام اخلاقی، ظروف فراوانی نداشت لوازم فراوانی نداشت،یك شانه، یك كاسه، یك بشقاب، یك عصا داشت برای همه اینها شناسنامه قائل شد، اسمگذاشت. اینكه می گویند عصای ممشوق حضرت یا فلان شانه یا فلان كاسه! البته او براساس آیه سوره اسراء كه
«إِنمِن شَىْ ءٍ إِلا یُسَبحُ بِحَمْدِهِ وَلكن لاتَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» صدایتسبیح آنها را می شنید حرف آنها را می شنید! برای همه آنها حرمت قائل بود. خب كسیكه برای یك كاسه و عصا شناسنامه قائل است و احترام می كند، اعضای منزل را گرامی میدارد.
درداخل چنین منزلی جز ادب چیز دیگر نیست. این ادب مثل آهنگ خوب است، خیلی ها اذان میگویند ولی اگر یك موذن خوش آهنگ بود جاذبه دارد. پس ادب؛
1- بین خود انسان است و خود انسان
2- بین انسان است و خدای انسان
3- بین انسان است و اعضای منزل
4- بین انسان است و همسایه ها و همكارها
5- بین انسان است و جامعه
منبع: سایت