اسلام را عاشورا حفظ می کند و عاشورا را اربعین نگه می دارد. چهل روز گذشت از آنچه بر آل الله گذشت چهل روز از عاشورا گذشت چهل روز از غربت و اسارت گذشت چهل روز از رفتن حسین فاطمه(س) گذشت. چهل روز است که دستان جدا شده ی ابوالفضل برای برپایی خیمه ها حرکتی نمی کند. چهل روز است که صدای علی اکبر(ع) نمی آید. چهل روز است که گریه شیرخوار کربلا شنیده نمی شود. اما آنچه در این روزها با گوش دل شنیده می شود صدای غل و زنجیر است صدای عمه ای است که برای حفظ نازدانه های برادر و برای محافظت از هاشمیات شنیده می شود. صدای رباب است صدای سکینه بنت الحسین است صدای رقیه بنت الحسین است که از خرابه شام می آید. صدای کاروان اسرا است که گفته شده اربعین از شام به قصد مدینه حرکت کرده اند. صدای جابر است که از کربلا شنیده می شود او که توفیق یافت اولین زائر حسین(ع) شود و نامش را برای همیشه در تاریخ ماندگار کند. «عطیّه عوفی» می گوید: من با جابر بن عبداللّه انصاری به زیارت قبر حسین علیه السلام رفتم. وقتی به كربلا رسیدیم، جابر نزدیك شط فرات رفت، غسل كرد. قطیفه ای به كمر بست و قطیفه ای دیگر بر دوش افكند. سپس كیسه ای كه همراهش بود، گشود و از آن آرد «سعد» (ریشه خوشبوی كوفی) برون آرود و خود را خوشبو كرد. سپس به طرف مرقد شریف امام حسین علیه السلام حركت كرد؛ در حالی كه مشغول ذكر خدا بود، خود را نزدیك قبور رساند و گفت: مرا به قبر حسین علیه السلام برسان تا آن را لمس كنم.[1] دستش را گرفتم و به قبر رساندم. هنگامی كه دستش به خاك مرقد حسین علیه السلام رسید، از شدت اندوه بیهوش شد و به روی قبر افتاد. من بر وی آب پاشیدم. وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یاحسین! یاحسین! یاحسین! سپس گفت: «حبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ» آیا دوست جواب دوستش را نمی دهد؟! بعد گفت: چگونه جواب دهی كه خون از رگهای گلویت برسینه و شانه ات فرو ریخته و میان سرو بدنت جدایی افتاده است! من گواهی می دهم تو فرزند بهترین پیامبران و سرور مؤمنان و اسوه تقوا و پرهیزكاری و زاده هادیان و رهبران، و پنجمین تن از اصحاب كسا، فرزند بزرگترین نقبا(علی علیه السلام ) و فرزند سرور زنانی. چرا چنین نباشی كه دست سید المرسلین تو را پروراند، در دامن پرهیزكاری بودی از پستان ایمان شیر خوردی، با اسلام از شیر باز گرفته شدی و در زندگی و هنگام مرگ پاك بودی. قلب مؤمنان، از فراقت سوخت. آنها شك ندارند كه تو زنده ای، سلام و خشنودی خدا بر تو باد. گواهی می دهم داستان تو مانند جریان شهادت حضرت یحیی بن زكریّا بود. (كه طاغوت زمان سر از پیكرش جدا كرد.) عطیه عوفی[2] می گوید: سپس جابر، به اطراف قبر امام حسین علیه السلام متوجه شد و سایر شهیدان كربلا را چنین زیارت كرد: «درود و سلام بر شما ارواحی كه در محور قبر امام حسین علیه السلام جای گزیدید. و شتر خود را در آستان او خوابانیدید. گواهی می دهم شما نماز را به پا داشتید و زكات را ادا كردید و امر به معروف و نهی از منكر انجام دادید و با منحرفان و ملحدان جنگیدید. شما خدا را عبادت كردید تا مرگتان فرا رسید. سوگند به خدایی كه محمد صلی الله علیه و آله را به راستی فرستاد، ما با شما در آنچه بدان وارد شدید، شریك بودیم. عطیّه عوفی می گوید: از او پرسیدم: ما چگونه در جهاد و پیكار آنها (شهیدان كربلا) شركت داریم؟ ما در فراز و نشیب همراه آنها نبودیم و شمشیر نكشیدیم؛ ولی این شهیدان جانبازی كردند، به گونه ای كه سرهایشان از بدنشان جدا شد و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه گشتند؟! جابر در پاسخ گفت: ای عطیّه، از حبیب خود رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه می گفت: هركس قومی را دوست بدارد، با آنها محشور می شود و هر كس عمل قومی را دوست بدارد، در آن عمل با آنها شریك است. سوگند به خداوندی كه محمد صلی الله علیه و آله را به راستی فرستاد، نیت من و اصحابم همان نیت امام حسین علیه السلام و اصحاب اوست؛ نیتی كه بر اساس آن به شهادت رسیدند.[3] [1] - این سخن حاكی است كه جابر در این وقت، علاوه بر ضعف پیری، نابینا هم بوده است. [2] - «عطیّه» فرزند «سعد بن جناده» و كنیه اش «ابوالحسن» است. وی از تابعان و از بزرگان محدثان امامیه است. و در متون اسلامی احادیث بسیار از وی نقل نقل شده است. وقتی او به دنیا آمد، از حضرت علی(ع) خواسته شد برایش نامی انتخاب كند. حضرت فرمود: «هذا عطیّةُ اللّه» این فرزند از عطای خداست. از این رو اورا عطیه می خواندند. از توفیقات عطیّه رابطه علمی و معنوی او با جابر است. [3] - نفس المهموم، ص 322؛ منتهی الآمال، ج 1، ص 321. |