پس از ورود این گروه به مکه، عده ای از مسلمانانشان پیغمبر اکرم (ص) را ملاقات نموده و از ایشان خواستند تا در یک اجتماع همگانی با آن حضرت بیعت کنند. حضرت پیشنهاد ایشان را پذیرفته و قرار خود را اواخر شب و در جنب عقبه ی اولی گذاشتند. سپس فرمودند «بیدار نکنید کسی را که از میان شما خواب مانده و منتظر هیچ کدام که غایب باشد نشوید». اواخر شب شد، مسلمین پنهانی و باکمال احتیاط، در دسته های چندنفری به طوری که مشرکین متوجه گردهمائی آنها نشوند آمدند و در شعب در نزدیکی عقبه ی اولی منتظر رسیدن رسول الله (ص) شدند، لحظه ای بعد پیغمبر با عمویش عباس تشریف آورد- عباس هنوز مسلمان نشده بود ولی بعد از فوت ابوطالب قصد حمایت از برادرزاده ی خود را داشت لذا در این جریان کنار رسول الله (ص) بود.
ابتدا عباس در میان آن جمع شروع به سخنرانی کرده و گفت: «ای جماعت خزرج! می دانید محمد از ماست و ما او را از گزند قوم خود حفظ کرده ایم و در میان ما با عزت و بزرگواری به سر می برد، ولی بااین اوصاف او می خواهد در میان شما مردم مدینه زندگی کند. اگر می توانید به خوبی پذیرای او باشید و از وی حمایت کنید، او در اختیار شماست و چنانچه می دانید نمی توانید درست به عهد و پیمانی که با او می بندید عمل کنید و از او حمایت کنید، از هم اکنون او را رها سازید».
خزرجیان گفتند: «ای عباس! آنچه گفتی را شنیدیم»، سپس به رسول اکرم (ص) رو کرده و گفتند: «ای رسول خدا! هر پیمانی که می خواهی برای خودت و خدایت از ما بگیر».
رسول اکرم (ص) آیاتی از قرآن مجید تلاوت فرموده و آنها را دعوت کرد به خدا ایمان آورده و به دین او «اسلام» بیشتر اهمیت دهند، سپس فرمودند: «با شما بیعت کرده و پیمان می بندم تا در وطن خود از من مانند خویشاوندان خود دفاع کنید».