• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 1324)
چهارشنبه 17/7/1392 - 10:26 -0 تشکر 665736
قضاوتهای علی (ع)

سلام
در این تاپیک سعی می کنم قضاوتهای علی (ع) بزرگمرد عالم به تمام علوم ودروازه ی شهر علم نبوی  را ثبت کنم تاهمه ما بیشتر با ابعاد مختلف مولا آشنا بشیم.

زنی که فرزند خویش را انکار می‏کرد:


او که جوانی نورس بود سراسیمه و شوریده حال در کوچه های مدینه گردش می‏کرد، و پیوسته از سوز دل به درگاه خدا می‏نالید: ای عادل‏ترین عادلان!
میان من و مادرم حکم کن.
عمر به وی رسید و گفت: ای جوان! چرا به مادرت نفرین می‏کنی؟!
جوان: مادرم مرا نه ماه در شکم خود نگهداشته و پس از تولد دو سال شیر داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را تشخیص دادم مرا از خود دور نمود و گفت: تو پسر من نیستی!
عمر رو به زن کرد و گفت: این پسر چه می‏گوید؟
زن: ای خلیفه! سوگند به خدایی که در پشت پرده نور نهان است و هیچ دیده‏ای او را نمی‏بیند، و سوگند به محمد صلی الله علیه و آله و خاندانش! من هرگز او را نشناخته و نمی‏دانم از کدام قبیله و طایفه است، قسم به خدا! او می‏خواهد با این ادعایش مرا در میان عشیره و بستگانم خوار سازد. و من دوشیزه‏ای هستم از قریش و تاکنون شوهر ننموده‏ام.
عمر: بر این مطلب که می‏گویی شاهد داری؟
زن: آری، و چهل نفر از برادران عشیره‏ای خود را جهت شهادت حاضر ساخت.
گواهان نزد عمر شهادت دادند که این پسر دروغ گفته، می‏خواهد با این تهمتش زن را در بین طایفه و قبیله‏اش خوار و ننگین سازد.
عمر به ماموران گفت: جوان را بگیرید و به زندان ببرید تا از شهود تحقیق زیادتری بشود و چنانچه گواهیشان به صحت پیوست بر جوان حد افتراء [1] جاری کنم.
ماموران جوان را به طرف زندان می‏بردند که اتفاقا حضرت امیرالمومنین علیه‏السلام در بین راه با ایشان برخورد نمود. چون نگاه جوان به آن حضرت افتاد فریاد برآورد: ای پسر عم رسول خدا! از من ستمدیده دادخواهی کن. و ماجرای خود را برای آن حضرت شرح داد.
امیرالمومنین علیه‏السلام به ماموران فرمود: جوان را نزد عمر برگردانید. جوان را برگرداندند، عمر از دیدن آنان برآشفت و گفت: من که دستور داده بودم جوان را زندانی کنید چرا او را بازگرداندید؟!
ماموران گفتند: ای خلیفه! علی بن ابیطالب به ما چنین فرمانی را داد، و ما از خودت شنیده ایم که گفته‏ای: هرگز از دستورات علی علیه‏السلام سرپیچی مکنید.
در این هنگام علی علیه‏السلام وارد گردید و فرمود: مادر جوان را حاضر کنید، زن را آوردند و آنگاه به جوان رو کرده و فرمود: چه می‏گویی؟
جوان داستان خود را به طرز سابق بیان داشت.
علی علیه‏السلام به عمر رو کرد و فرمود: آیا اذن می‏دهی بین ایشان داوری کنم؟
عمر: سبحان الله! چگونه اذن ندهم با این که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: علی بن ابیطالب از همه شما داناترست.امیرالمومنین علیه‏السلام به زن فرمود: آیا برای اثبات ادعای خود گواه داری؟
زن: آری، و شهود را حاضر ساخت و آنان مجددا گواهی دادند.
علی علیه‏السلام: اکنون چنان بین آنان داوری کنم که آفریدگار جهان از آن خشنود گردد، قضاوتی که حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من آموخته است، سپس به زن فرمود:
آیا ولی و سرپرستی داری؟
زن: آری، این شهود همه برادران و اولیای من هستند.
امیرالمومنین علیه‏السلام به آنان رو کرد و فرمود: حکم من درباره شما و خواهرتان پذیرفته است؟
همگی گفتند: آری.
و آنگاه فرمود: گواه می‏گیرم خدا را و تمام مسلمانانی را که در این مجلس حضور دارند که عقد بستم این زن را برای این جوان به مهر چهارصد درهم از مال نقد خودم، ای قنبر! برخیز درهمها را بیاور. قنبر درهمها را آورد، علی علیه‏السلام آنها را در دست جوان ریخت و به وی فرمود: این درهمها را در دامن زنت بینداز و نزد من میا مگر این که در تو اثر زفاف باشد (یعنی غسل کرده باشی).
جوان برخاست و درهمها را در دامن زن ریخت و گریبانش را گرفت و گفت: برخیز!
در این موقع زن فریاد برآورد: آتش! آتش! ای پسر عم رسول خدا! می خواهی مرا به عقد فرزندم در آوری! به خدا سوگند او پسر من است! و آنگاه علت انکار خود را چنین شرح داد: برادرانم مرا به مردی فرومایه تزویج نمودند و این پسر از او بهمرسید، و چون بزرگ شد آنان مرا تهدید کردند که فرزند را از خود دور سازم، به خدا سوگند او پسر من است. و دست فرزند را گرفت و روانه گردید.
در این هنگام عمر فریاد برآورد: اگر علی نبود عمر هلاک می شد. [2] .

پی نوشت ها:
[1] هشتاد تازیانه.
[2] فروع کافی، کتاب القضایا والاحکام، باب النوادر، حدیث 6. تهذیب، باب الزیادات فی القضایا والاحکام، حدیث 56.

                          این نیز بگذرد.....
چهارشنبه 17/7/1392 - 14:37 - 0 تشکر 665779

استدلال به قرآن

هنگامی که هیثم از بعض غزوات به خانه خود بازگشت، پس از شش ماه تمام زنش فرزندی به دنیا آورد. هیثم فرزند را از خود ندانسته وی را نزد عمر برد و قصه را برایش بیان داشت. عمر دستور داد زن را سنگسار کنند. اتفاقا پیش از آن که او را سنگسار کنند، امیرالمومنین علیه‏السلام او را دید و از قضیه باخبر گردید، پس به عمر فرمود: باید بگویی زن راست می‏گوید؛ زیرا خداوند در قرآن می‏فرماید: و حمله و فصاله ثلاثون شهرا؛ [1] مدت حمل و از شیر گرفتن فرزند، سی ماه است و در آیه دیگر می‏فرماید: والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین؛ [2] مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر می‏دهند.
و وقتی که بیست و چهار ماه دوران شیر دادن از سی ماه کم شود شش ماه می‏ماند که کمترین دوران حاملگی است.
عمر گفت: اگر علی نبود عمر به هلاکت می‏رسید و زن را آزاد نمود [3] .

پی نوشت ها:
[1] سوره احقاف، آیه 14.
[2] سوره بقره، آیه 233.
[3] مناقب، سروی، قضایاه (ع) فی خلافه عمر. ارشاد، مفید، ص 110.

                          این نیز بگذرد.....
چهارشنبه 17/7/1392 - 22:37 - 0 تشکر 665890

بنام خدا
سلام
برزخ گرامی ممنون از حضورتون وبحث خوبتون.....

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

شنبه 20/7/1392 - 11:35 - 0 تشکر 666233

آبستنی دختر

در زمان خلافت عثمان پیرمردی دختری را به همسری گرفت پس از مدتی دختر آبستن گردید، پیرمرد حمل را انکار می‏کرد، ماجرا را به نزد عثمان بردند ولی حکم مسأله بر عثمان مشتبه گردید و از دختر پرسید؛ آیا او هنوز دوشیزه است، دختر به این مطلب اقرار نمود. عثمان دستور داد وی را حد زنند.
امیرالمومنین علیه‏السلام این را شنید، پس به عثمان فرمود: شاید موقعی که پیرمرد آمیزش نموده رحم زن نطفه را جذب کرده و آبستن شده است، بدون اینکه منجر به افتضاض شود مرد تصدیق کرد و گفت: آری، من همیشه نطفه‏ام را در ابتدای رحم ریخته‏ام، بدون اینکه افتضاض حاصل شود.امیرالمومنین علیه‏السلام فرمود: حمل از همین پیرمرد است و باید در سزای انکاری که کرده عقوبتی تادیبانه شود. و عثمان نیز طبق داوری آن حضرت حکم کرد. [1] .
دختری را که به زنا متهم بود نزد امیرالمومنین علیه‏السلام آوردند، آن حضرت به چند زن دستور داد دختر را معاینه کنند. آنان پس از رسیدگی گفتند: وی باکره است.
امام علیه‏السلام فرمود: من هرگز بر دختر باکره حد زنا جاری نمی‏کنم. و آن حضرت گواهی زنان را در مثل چنین مواردی کافی می‏دانست. [2] .

پی نوشت ها:
[1] ارشاد، مفید، ص 112.
[2] فروع کافی، کتاب الشهادات، باب النوادر، حدیث 10.

                          این نیز بگذرد.....
يکشنبه 21/7/1392 - 14:14 - 0 تشکر 666426

دو مادر و یک فرزند


در زمان خلافت عمر دو زن بر سر کودکی نزاع می‏کردند و هر کدام او را فرزند خود می‏خواند، نزاع به نزد عمر بردند، عمر نتوانست مشکلشان را حل کند از این رو دست به دامان امیرالمومنین علیه‏السلام گردید.
امیرالمومنین علیه‏السلام ابتداء آن دو زن را فراخوانده آنان را موعظه و نصیحت فرمود ولیکن سودی نبخشید و ایشان همچنان به مشاجره خود ادامه می‏دادند.
امیرالمومنین علیه‏السلام چون این دستور داد اره‏ای بیاورند، در این موقع آن دو زن گفتند: یا امیرالمومنین! می‏خواهی با این اره چکار کنی؟
امام علیه‏السلام فرمود: می‏خواهم فرزند را دو نصف کنم برای هر کدامتان یک نصف! از شنیدن این سخن یکی از آن دو ساکت ماند، ولی دیگر فریاد برآورد: خدا را خدا را! یا اباالحسن! اگر حکم کودک این است که باید دو نیم شود من از حق خودم صرفنظر کردم و راضی نمی‏شوم عزیزم کشته شود.
آنگاه امیرالمومنین علیه‏السلام فرمود: الله اکبر! این کودک پسر توست و اگر پسر آن دیگری می‏بود او نیز به حالش رحم می‏کرد و بدین عمل راضی نمی‏شد، در این موقع آن زن هم اقرار به حق نموده به کذب خود اعتراف کرد، و به واسطه قضاوت آن حضرت علیه‏السلام حزن و اندوه از عمر برطرف گردیده برای آن حضرت دعای خیر نمود. [1] .
در اذکیاء ابن‏جوزی آمده: مردی کنیزی خریداری نموده، پس از انجام معامله، مدعی کودنی او گردیده خواست معامله را بهم زند، فروشنده انکار می‏کرد، نزاع به نزد ایاس بردند، ایاس کنیزک را آزمایش نموده به وی گفت: کدامیک از دو پایت درازترست؟ گفت: این یکی، ایاس پرسید آیا شبی را که از مادر متولد شدی به خاطر داری؟ گفت: آری، در این موقع ایاس به خریدار رو کرده، گفت: او را برگردان! او را برگردان!
و نیز آورده: مردی مالی را به نزد شخصی به ودیعت نهاد. و پس از چندی مال خود را از طرف مطالبه نمود، طرف انکار نموده منکر ودیعه گردید، نزاع به نزد ایاس بردند. مدعی به ایاس گفت: من مالی را نزد این شخص به امانت گذاشته‏ام، ایاس پرسید؛ در آن موقع چه کسی حاضر بود؟ گفت در فلان محل مال را به او تحویل دادم و کسی حاضر نبود، ایاس پرسید چه چیز آنجا بود گفت: درختی، ایاس به او گفت: حال به نزد درخت برو و قدری به آن بنگر، شاید واقع قضیه معلوم گردد، شاید مالت را در زیر آن درخت خاک کرده و فراموش نموده‏ای و با دیدن درخت یادت بیاید، مرد رفت، ایاس به منکر گفت: بنشین تا طرف تو برگردد. ایاس به کار قضاوت خود مشغول شده پس از زمانی به آن مرد رو کرده، گفت: به نظر تو آن مرد به درخت رسیده؟ گفت: نه، در این موقع ایاس گفت: ای دشمن خدا! تو خیانتکاری، و مرد اعتراف نموده گفت: مرا ببخش! خدا تو را ببخشد، ایاس دستور داد او را بازداشت کنند تا این که آن شخص برگشت، ایاس به او گفت: خصم تو اعتراف نمود مالت را از او بگیر.... [2] .

پی نوشت ها:
[1] ارشاد، مفید، قضایاه علیه السلام فی خلافه عمر.
[2] اذکیاء الباب الثانی عشر، ص 66.


اصطلاح ت

                          این نیز بگذرد.....
شنبه 27/7/1392 - 14:39 - 0 تشکر 667194

سلام

در زمام خلافت عمر دو نفر امانتی را نزد زنی به ودیعت گذاشتند و به وی سفارش نمودند که تنها با حضور هر دوی آنان ودیعه را تحویل دهد.
پس از مدتی یکی از آن دو به نزد زن رفته مدعی شد که دوستش مرده است و ودیعه را مطالبه نمود. زن در ابتداء از دادن سپرده امتناع ورزید ولی چون آن مرد زیاد رفت و آمد می‏نمود و مطالبه می‏کرد، ودیعه را به وی رد کرد. پس از گذشت زمانی مرد دیگر به نزد زن آمده خواستار ودیعه گردید، زن داستان را برایش بازگو نمود که نزاعشان در گرفت، خصومت به نزد عمر بردند، عمر به زن گفت: تو ضامن ودیعه هستی. اتفاقا امیرالمومنین علیه‏السلام در آن مجلس د حضور داشت، زن از عمر خواست تا علی علیه‏السلام بین آنان داوری کند، عمر گفت: یا علی! میان آنان قضاوت کن. امیرالمومنین علیه‏السلام به آن مرد رو کرد و فرمود: مگر تو و دوستت به این زن سفارش نکرده‏اید که سپرده را به هر کدامتان به تنهایی ندهد، اکنون ودیعه نزد من است، برو دیگری را به همراه خود بیاور و آنرا تحویل بگیر، و زن را ضامن ودیعه نکرد و از این راه توطئه آنان را آشکار نمود؛ زیرا آن حضرت علیه‏السلام می‏دانست که آن دو با هم تبانی کرده و خواسته‏اند هر دو نفرشان از زن مطالبه کنند تا او به هر دو غرامت بپردازد. [1] .

پی نوشت ها:
[1] فروع کافی، کتاب القضاء و الاحکام باب النوادر، حدیث 12. تهذیب باب الزیادات فی القضایا والاحکام، حدیث 11.

                          این نیز بگذرد.....
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.