اى مفضل ! در طلوع و غروب آفتاب به خاطر پدید آمدن و چرخش شب و روز اندیشه كن .
اگر طلوع خورشید نبود كار جهان یكسره درهم مى شد و مردم قادر به زندگى و رسیدن به امور خود نبودند.
دنیا تاریكستانى به زیان آنان بود و بدون نور زندگى گوارا نبود و از آن لذت نمى بردند.
نیاز به طلوع خورشید پیداست و به شرح بیش از این نیازى نیست .
ولى در راز غروب خورشید اندیشه كن . اگر غروب نبود، مردم آرامش و قرار نداشتند.
حال آنكه اینان بیش از هر چیز به آرامش و استراحت جسم و جان و حواس و مهلت یافتن هاضمه براى هضم غذا و رساندن غذا به تمام اعضا نیازمندند.
نیز (اگر غروبى نبود) حرص آدمیزاد باعث مى گشت كه همواره كار كنند و بدن آنان از كار بیفتد.