• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
سينما و تلویزیون (بازدید: 728)
شنبه 13/7/1392 - 13:38 -0 تشکر 660953
دهلیز روایتی از یك فیلم پاك

نمونه ای از فیلمی پاک/ وقتی اخلاق و نجابت هم واقعیت است

زنی جوان، دور از شوهر که گرفتار مشکلات زندگی است، به سراغ این و آن می‌رود تا به او کمک کنند. بسیاری از تهیه‌کنندگان و کارگردانان، درست همین جاست که فیلم را با چاشنی حوادث عشقی و روابط غیراخلاقی، به ظاهر جذاب می‌سازند و به واقع به «کثافت» می‌کشانند.اما در دهلیز چنین انحرافی دیده نمی‌شود. شیوا آرایش وسوسه‌برانگیز ندارد و نگاه و احساس و لباس او، مردان را به گناه دعوت نمی‌کند.
 غلامعلی حدادعادل طی یاداشتی درباره فیلم دهلیز آورده است؛ به لطف تهیه کننده و کارگردان فیلم سینمایی «دهلیز» فرصتی به دست آمد تا فیلم را تماشا کنمف به نظرم رسید چند نکتۀ قابل توجه در آن وجود دارد که شایسته است بدان‌ها اشاره شود.
 
درون مایه و مضمون اصلی این فیلم مفهوم «قصاص» است؛ بهزاد، بازیگر نقش اول مرد فیلم (رضا عطاران) که معلم بوده به جرم یک قتل ناشی از عصبانیت، در زندان بسر می‌برد و در انتظار اجرای حکم اعدام است. شیوا (هانیه توسلی) همسر جوان او در غیاب همسر بار سنگین ادارۀ زندگی را بر دوش دارد. افزون بر آن، بار غم دلهره و دغدغۀ اعدام شدن همسرش را نیز به دوش می‌کشد.
 
او دلش در گرو همسر زندانی خویش است و همّ و غمش متوجه تنها پسرش «امیرعلی» هفت ساله است که دانش‌آموز کلاس اول ابتدایی است. امیرعلی پنج سال است که پدر را ندیده و تصویر و تصوری از او ندارد. شیوا از یک سو در گارگاه تراش عدسی عینک کار می‌کند تا چرخ زندگی را بچرخاند و از سوی دیگر به درس و تربیت و تحصیل امیرعلی در مدرسه می‌رسد، اما مهمتر از اینها، او از طریق واسطه‌ای که داماد خانوادۀ مقتول است با آنها در تماس است تا شاید رضایتشان را جلب کند.
 
به قول حافظ: میان گریه می‌خندم که چون شمع اندر این محفل/زبان آتشینم هست اما در نمی‌گیرد
 

شنبه 13/7/1392 - 13:38 - 0 تشکر 660954

«دهلیز» فیلمی است که در آن یک مفهوم مهم انسانی و اجتماعی و دینی یعنی مفهوم «قصاص»، بستر جریانات و حوادث و گوهر و جان‌مایۀ فیلم است. «قصاص» و روی دیگر این سکه، یعنی «عفو» مفهومی کاملاً انسانی است. دهلیز از آغاز تا انجام، چیزی جز دیالکتیک تز و آنتی‌تز قصاص و عفو نیست. مادر مقتول، هم پسر جوان خود را از دست داده و هم در اثر ضربۀ روحی ناشی از این فاجعه، تکلم خود را از دست داده و زمین‌گیر و بیمار شده است.

خواهر مقتول با حدّت و حرارت می‌خواهد با مشاهدۀ قاتل بر چوبه دار قلب داغدار خود را تسلی بخشد. در این میان یکی از دامادهای این خانواده، آقای رضایی (سعید چنگیزیان) که فروشندۀ کالای برقی است می‌کوشد به شیوا کمک کند.

از یک سو عواطف انسانی خانوادۀ مقتول را وامی‌دارد تا بر اعدام بهزاد اصرار بورزند و از سوی دیگر خانوادۀ قاتل نیز با انگیزۀ عواطف انسانی خود در پی کسب رضایت اولیاء دم و عفو قاتل هستند. جدال این دو گونۀ متضاد احساس و عاطفه، کشاکش و کشمکشی است که نه تنها شخصیت‌های فیلم را در سراسر داستان فیلم درگیر می‌سازد، بلکه بینندگان فیلم را نیز یک لحظه رها نمی‌کند.

شنبه 13/7/1392 - 13:39 - 0 تشکر 660955




اما چنانکه گفتیم، مفهوم عفو و قصاص یک امر اجتماعی نیز هست. آنچه در این فیلم بر بهزاد و شیوا و امیرعلی خردسال و بر مادر و خواهران مقتول می‌گذرد صرفاً یک حادثۀ شخصی و منحصر به فرد نیست، بلکه اتفاقی است که در جامعۀ ما بسیار افتاده و بسیاری از افراد و خانواده‌ها گرفتار آنند.

حتی کسانی که رابطه و پیوندی با دو طرف واقعه ندارند وقتی پای قصاص یا عفو در میان است نمی‌توانند بی‌اعتنا و خونسرد بمانند. عده‌ای با اولیای دم همدردی می‌کنند و عده‌ای با خانوادۀ قاتل. بعضی به نتایج مفید حاصل از اجرای حکم می‌اندیشند و بعضی دیگر به عواقب ناشی از آن در خانوادۀ قاتل، که در این فیلم بی‌پدرشدن امیرعلی معصوم و شیطان و بازیگوش و باهوش و خوش‌سروزبان و دوست‌داشتنی است و بی‌شوهر ماندن شیوا که باید در طوفان‌ها، محکم بایستد و پاک و پاکدامن بماند و در اثر فقر و فساد از یک «بانوی خانه» به یک «زن خیابانی» مبدل نشود.

شنبه 13/7/1392 - 13:39 - 0 تشکر 660956

دهلیز، در عین حال با یک مفهوم اسلامی و قرآنی نیز سر و کار دارد و آن مفهوم «قصاص» است. قصاص از احکام بحث برانگیز است و بحث های فراوان روانی و اجتماعی و حقوقی و حقوق بشری و سیاسی بر سر آن در گرفته و در سی و چهار سال اخیر، یعنی پس از برپایی حکومت اسلامی در کشور ما، به یکی از میدان‌های درگیری ما با حکومت‌های غربی مبدل شده است.

در دهلیز، «قصاص» به عنوان یک حکم اسلامی مورد انتقاد و اعتراض واقع نمی‌شود. فیلم به سراغ نقد قصاص نمی‌رود اما به جای نقد قصاص، به سراغ مفهوم اسلامی و اخلاقی دیگری می‌رود که «عفو» است و می‌کوشد تا تلخی قصاص را به شیرینی عفو مبدل سازد و در این کار موفق می‌شود.

دهلیز از نظر اخلاقی یک فیلم «پاک» است. با آنکه داستان فیلم می‌تواند زمینه‌ساز کشیده شدن فیلم به روابط غیراخلاقی و فساد و گناه شود، چنین اتفاقی در فیلم نمی‌افتد. بینندۀ هوشمند به روشنی درمی‌یابد که تهیه‌کننده اسیر وسوسۀ «گیشه» نشده و برای جلب مشتری و پرفروش‌ترشدن فیلم به سراغ زشتی ها و پلشتی های جامعه نرفته است.

شنبه 13/7/1392 - 13:40 - 0 تشکر 660957

زنی جوان، دور از شوهر که گرفتار مشکلات زندگی است، به سراغ این و آن می‌رود تا به او کمک کنند. بسیاری از تهیه‌کنندگان و کارگردانان، درست همین جاست که فیلم را با چاشنی حوادث عشقی و روابط غیراخلاقی، به ظاهر جذاب می‌سازند و به واقع به «کثافت» می‌کشانند.

اما در دهلیز چنین انحرافی دیده نمی‌شود. شیوا آرایش وسوسه‌برانگیز ندارد و نگاه و احساس و لباس او، مردان را به گناه دعوت نمی‌کند. در رفتار و گفتار نیز عشوه‌گری نمی‌کند. او پاک است و پاک می‌ماند. مردانی که بر سر راه او هستند نیز پاک و نجیب‌اند. دهلیز می‌خواهد به جای نشان دادن فساد اخلاقی در جامعه، که متأسفانه نزد بعضی از فیلمسازان امری عادی شده، سلامت و پاکی جامعه را، که هرگز نباید فراموش شود، نشان دهد. دهلیز می‌خواهد بگوید اگر بی‌اخلاقی یک واقعیت است، اخلاق و پاکی و نجابت هم واقعیت است و همه نباید همیشه از یک سو غش کنند.

نمی‌توان دربارۀ فیم دهلیز سخن گفت و از نقش بی‌بدیل «امیرعلی» یاد نکرد. این پسر بچۀ باهوش و زرنگ از آغاز تا انجام، بیننده را شیفتۀ حرکت ها و حرف های خود می‌کند. او یکی از ارکان فیلم دهلیز است و نقشی اصلی بر عهده دارد. امیرعلی در دهلیز یک بازیگر اصلی است. امیرعلی (محمدرضا شیرخانلو) در آینده انشاءالله یک بازیگر خوب و بسیار خوب خواهد شد، اگر دیگران بگذارند و بخواهند.

شنبه 13/7/1392 - 13:40 - 0 تشکر 660958

در بخشی از فیلم، آنجا که بهزاد مرخصی می‌گیرد و به خانه می‌آید تا چند شبی در کنار زن و فرزند باشد امیرعلی، هنگام خوابیدن از پدر می‌خواهد از کنار بستر او دور نشود زیرا او از تاریکی می‌ترسد. بهزاد می‌گوید او هم در کودکی خود از تاریکی می‌ترسیده و هنوز هم می‌ترسد. او می‌گوید در کودکی در خانۀ قدیمی خود دالان درازی داشتیم که به آن «دهلیز» می‌گفتیم.این دهلیز تاریک بود و من از آن می‌ترسیدم. همیشه هنگام عبور از دهلیز چشم‌های خود را می‌بستم و می‌دویدم تا به انتهای دهلیز، یعنی روشنایی برسم. اینجاست که بینندۀ فیلم متوجه می‌شود چرا نام دهلیز برای این فیلم انتخاب شده است.

سراسر فیلم دلهره‌آمیز است. آن نگرانی که بهزاد و شیوا و امیرعلی و بسیاری دیگر در متن فیلم دارند، نگرانی تماشاگران نیز هست. همه خود را در یک دهلیز تاریک احساس می‌کنند و دوست دارند زودتر چشمشان به روشنایی بیفتد. این روشنایی عاقبت آشکار می‌شود.

دهلیز فیلم موفقی است. باید به همۀ عوامل دست‌اندرکار آن تبریک گفت و از داورانی که این فیلم و بازیگران آن را شایستۀ جایزه و تحسین شناختند تشکر کرد. دهلیز می‌تواند نمونه‌ای از فیلم سینمایی در جمهوری اسلامی ایران باشد و در عمل ثابت کند که در دنیای امروز سینمای دیگری هم غیر از سینمای «هالی وود» و «بالی وود» ممکن است.

يکشنبه 14/7/1392 - 13:6 - 0 تشکر 662244


گفت‌وگو با بهروز شعیبی




رسم قاتل‌کشی!



همشهری آیه/شماره 18


بهروز شعیبی را با نقش پسرک کج‌خلق حاج‌ کاظم در «آژانس شیشه‌ای» می‌شناسیم. او در این سال‌ها با کارگردانان بزرگی کار کرده و از منشی‌گری صحنه تا دستیاری را در تجربه کاری‌ خودش دارد. شعیبی در فیلم‌هایی مثل «طلا و مس» و «گزارش یک جشن» هم بازی کرده و پنج تله‌فیلم ساخته تا بتواند اولین فیلم سینمایی‌اش را کلید بزند.



او حالا می‌تواند به «دهلیز» ببالد. چون هم نظر مردم را جلب کرده، هم منتقدین را. با او در دفتر کارش به گفت‌وگو نشستیم تا از مضمون فیلمش بگوید؛ از چالش‌هایی که بر سر موضوع قصاص داشته و حضور یک کودک که ماجرا را متفاوت کرده و باعث شده نگاهی تازه به یک موضوع کلیشه‌ای داشته باشد.



*چرا برای ساختن نخستین فیلم‌تان سراغ موضوع قصاص رفتید؟


‌به‌دنبال یک گره خوب بودیم. مسئله قصاص علاوه بر داشتن این گره، جوانب مختلفی به قصه می‌دهد. سعی کردیم نگاه متفاوتی به مسئله قصاص داشته باشیم. به‌نظرم مسئله‌ای نیست که درباره آن قصه ننوشته باشیم و راجع به آن فیلم نساخته باشیم. شما سراغ هر موضوعی بروید، می‌بییند قبلا تعریف شده. مهم تفاوت‌ نگاه‌ به آن موضوع است. ما می‌توانیم نگاهمان را نسبت به قصه‌هایی که کار شده متفاوت کنیم و حرف جدی‌تر و جدیدتری درباره آن بزنیم.



*پرونده‌های قصاص را هم بررسی کرده بودید؟


نه پرونده خاصی را بررسی کردیم و نه بر اساس مسئله خاصی فیلمنامه را نوشتیم. یک‌سری پرونده را مرور کردیم تا درصد خطای اطلاع‌دهی‌ فیلم کم شود و قصه ما بر اساس واقعیت بوده و اشکالی نداشته باشد.



*به‌نظر می‌رسد در «دهلیز» قضاوت شما یک‌طرفه است. انگار طرف خانواده قاتل را گرفته‌اید. چون از خواهر مقتول تصویر نسبتا منفی‌ای ارائه داده‌اید. قصه «دهلیز» از دیدگاه خانواده قاتل روایت می‌شود. برای همین تماشاگر با خانواده قاتل همذات‌پنداری می‌کند. از لحاظ زمانی تنها یک‌پنجم زمان فیلم به خانواده مقتول می‌پردازد.



این فرضیه درست نیست. خواهر مقتول (سهیلا) دو جمله می‌گوید که هر کسی فیلم را دیده باشد این دو جمله روی او تاثیر می‌گذارد. یکی از آنها این است: «برادر ما صبح صحیح و سالم از خونه رفته بیرون و نیومده». از طرفی ما هم می‌گوییم سهیلا خواهر دوقلوی مقتول است. رابطه دوقلو‌ها رابطه بسیار نزدیکی است. این نکته دردناکی است که عزیز آدم صبح از خانه برود و فکر ‌کنی بعد از ظهر می‌آید اما به‌جای اینکه خودش برگردد خبرش می‌آید که بیایید جسدش را تحویل بگیرید. ما برای اینکه حکم صادر نکنیم، باید این کار را می‌کردیم. باید از بخشی از تاثیرگذاری‌های لحظه‌ای عبور می‌کردیم و می‌رفتیم سراغ منطق و دیدگاه آدم‌ها.



بهزاد قبول دارد که کار اشتباهی کرده و پشیمان است. حتی پسرش که در پایان فیلم متوجه این مسئله می‌شود می‌گوید بابای من کار اشتباهی کرده. ما در هیچ جای فیلم حق را به این خانواده ندادیم. توی فیلم کلا درباره دیه صحبت می‌شود. البته نه درباره مبلغش صحبت می‌شود، نه راجع به سختی‌های جمع‌آوری آن تا باعث نزدیکی احساس نشویم. در صورتی که در اجتماع جور کردن مبلغ دیه بسیار سخت است. ما از همه چیزهایی که قرار بود قضیه را سخت کند به‌لحاظ ظاهری پرهیز کردیم. برای اینکه قضاوت را به‌عهده بیننده بگذاریم، «شیوا» دیه را تهیه می‌کند اما فقط دو یا سه جمله درباره آن می‌شنوید. مخالف این مسئله بودم که حکم صادر کنیم. چون در خیلی از جا‌ها حق با خانواده مقتول است.



*ولی سوالی که در فیلم مطرح می‌کنید، بار قضاوت دارد.


عیب ندارد. چون یک‌طرف ماجرا بخشش است که اتفاقا چیز بدی نیست.



*بر اساس آیه ۱۷۹ سوره بقره در قصاص حیات هست. شما چه کردید تا این نگاه را القا کنید که اگر حتی در پایان ماجرا قصاص اتفاق بیفتد، اتفاق بدی نیفتاده؟


ما این نوع نگاه را نداشتیم. چون کاملا به خانواده مقتول حق داده‌ایم. ما تنها می‌توانیم بگوییم قصاص چیز خوبی است یا چیز بدی است یا اینکه بگوییم وجود دارد. نگاه ما به آن باید درست باشد. اگر لحظه قتل را نشان می‌دادیم، حکم را صادر کرده بودیم. اگر شخصیت مقتول را مقصر نشان می‌دادیم، قاتل را کاملا تبرئه کرده بودیم. اگر مبلغ دیه را مشخص می‌کردیم، باز هم با خانواده قاتل همذات‌پنداری می‌کردیم.



ما هیچکدام از این کار‌ها را نکردیم ولی واقعا مسئله قصاص در هر جامعه‌ای اتفاق می‌افتد، نتیجه و خروجی‌اش باید یکی باشد؟ به‌نظر من نه. بیشتر وقت‌ها خانواده مقتول کاملا ذی‌حقند. این را که می‌بخشند یا نمی‌بخشند نمی‌دانم. خیلی وقت‌ها بر اساس اتفاق و حادثه است ولی باز نمی‌توان خانواده مقتول را نادیده گرفت. اگر نخواهیم جنبه‌های دیگری از زندگی قاتل را به خانواده مقتول نشان دهیم، به‌نظرم‌‌ همان نگاه متفاوت است. اگر ما در خانواده قاتل فقط یک زن و مرد داشتیم، همه چیز فرق می‌کرد تا اینکه یک کودک هم گذاشتیم.



کودک بخشی از فیلم است. همه آدم‌ها در هر سنی که باشند، نسبت به او نگاه خاصی دارند. حضور کودک فیلم حضوری است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. در دنیا هم این حضور مهم است و مثلا برای کودکان کار گروه‌های زیادی تشکیل می‌شوند.



*اگر شما جای خانواده مقتول باشید چه کار می‌کنید؟ اینکه فقط ناظر ماجرا باشید و از دور به آن نگاه کنید با اینکه صرفا کارگردان کار باشید فرق می‌کند.


یکی از دغدغه‌هایی که قصاص را جدی گرفتم و بر اساس آن کار کردم به‌دلیل این است که در کودکی قتل یکی از آشنایان را دیده بودم. یک خانم بیست و چند‌ساله از آشنایان ما به‌دلیل روان‌پریشی یک آدم را در خیابان کشته شده بود. دیده بودم چه اتفاقی برای خانواده مقتول افتاده بود. زندگی‌شان کاملا به‌هم ریخت. تنها دلیل قاتل هم این بود که از پشت شبیه نامادری‌اش بوده و او را آشفته کرده. هنوز اثرات این ماجرا در روان آن آدم‌ها هست. اگر می‌خواستیم تاکیدی کنیم، حتما در انتخاب و نوع بازی بازیگران فرق می‌کرد. اتفاقا تصویر ما از خواهر، مادر و داماد خانواده مقتول مثبت است. یک خواهر فقط پیگیر این ماجراست که او هم منطقش را در یک جمله می‌گوید، که به‌نظر من منطق قابل فهمی است. او می‌گوید: «برادر من صبح از خونه بیرون رفته و برنگشته. من اینو به کی بگم؟»



برای اینکه به این قضیه منفی نگاه نکنیم و با هر کدام از خانواده‌ها دچار همذات‌پنداری نشویم دلیلی وجود ندارد. ولی قبول کنیم که ذات همه ما به‌عنوان بیننده، همیشه به بخشش گرایش دارد؛ حتی کسانی که نمی‌بخشند. اگر آدم‌ها بتوانند با درون خودشان کنار بیایند حتما می‌بخشند. آنهایی هم که نمی‌بخشند اینقدر سنگینی غصه از دست دادن عزیز روی دوششان است که نمی‌توانند تصمیم بگیرند.



با این مسئله که قضاوت کنیم و حکم بدهیم موافق نبودم. معتقدم ما حتی درباره اتفاقات تصادفی هم مسئولیم. در اتفاقات مختلف عکس‌العمل‌های ماست که آینده را می‌سازد و شخصیت ما را کامل می‌کند. هر روزی که از عمر ما می‌گذرد و نگاهی که به پیرامونمان می‌کنیم، کم‌کم از ما شخصیتی می‌سازد که در ‌‌نهایت قرار است به‌جایی برسد و اتفاقی را در زندگی خودمان یا بقیه رقم بزند.



در ادیان مختلف به‌ویژه اسلام به این مسئله تاکید شده. جمله‌ درخشانی از امیرالمومنین‌(ع) هست که پاسخ همه این سوالات است. به‌نظرم حضرت با این جمله جواب مسائلی چون قضا و قدر و... را داده‌؛ «مراقب افکارتان باشید تا تبدیل به گفتارتان نشود، مراقب گفتارتان باشید تا تبدیل به کردارتان نشود، مراقب کردارتان باشید تا تبدیل به عادت نشود. مراقب عادت‌هایتان باشید تا جزئی از شخصیت شما نشود، مراقب شخصیت‌تان باشید تا سرنوشت شما نشود». این سیری است که ما باید برای تکامل شخصیتی، روحی و جسمی آن را رعایت کنیم. این تکامل و تاثیرگذاری بر محیط و تاثیرپذیری از محیط کلیتی است که در زندگی همه ما هست. در «دهلیز» به این قاعده پایبند بودم. همه ما درباره کارهایی که کرده‌ایم و می‌کنیم مسئولیم.



*چرا قصه را از زاویه کودک روایت می‌کنید؟


کودک فیلم اصولا نشانه پاکی، سلامت و معصومیت است. این معصومیت لازمه قصه بود. ما نمی‌خواستیم قصه از دید آدم‌هایی باشد که آنها بر اساس منطق‌شان به ماجرا‌ نگاه می‌کنند. تحلیل این مسئله که یک کودک با میزان آگاهی و تحلیلی که نسبت به اطرافش دارد، سلامت‌تر است.



ممکن است کاربردی نباشد ولی تحلیل درستی است. وقتی کودکی چیزی را دوست دارد، واقعا دوستش دارد و به روابط و جوانب قضیه فکر نمی‌کند. وقتی هم از چیزی بدش بیاید، بدش می‌آید. ما در مسیر زندگی از واقعیات دور می‌شویم و بعضا دچار پرهیزهایی می‌شویم و خودداری‌ها به درون ما لطمه می‌زنند و کم‌کم باورمان نسبت به چیز‌ها عوض می‌شود. حتی تعریف‌ ما درباره خودمان هم عوض می‌شود.



یعنی همیشه درباره خودمان افکار جدیدی سراغمان می‌آید در صورتی که اگر برگردیم می‌بینیم واقعیت‌ چیز دیگری است؛ اینکه از کجا آمده‌ایم و به کجا خواهیم رفت. بخش اول حضور کودک به‌دلیل نگاه پاکی است که دارد. بخش دوم آن همذات‌پنداری همه آدم‌ها با کودک است. وقتی می‌گوییم کودک، ناخودآگاه پیشینه‌ای به ذهن‌مان می‌آید که در برخورد با نسل بعد اکثرا آن را فراموش می‌کنیم. در «دهلیز» می‌خواستم چیزهایی را که داریم آنها را فراموش می‌کنیم یادآوری کرده باشم.



يکشنبه 14/7/1392 - 13:6 - 0 تشکر 662245


*یکی از چیزهایی که دارد فراموش می‌شود و شما روی آن تاکید می‌کنید، خانواده است. مثلا صحنه‌ای که دوست پولدار کودک درباره دعوای احتمالی پدر و مادرش می‌پرسد و او می‌گوید آنها همدیگر را دوست دارند. چقدر تعمد داشتید که در بین همه این آدم‌ها، روابط خانوادگی را نشان دهید؟ خانواده مقتول هم چون اصل خانواده برایشان مهم است نمی‌توانند از خون برادرشان بگذرند.



اصلا هسته مرکزی قصه ما روابط یک خانواده است؛ روابط پدر و مادر و فرزند. وقتی دو نفر با هم هستند روابط و تصمیماتشان کاملا دو‌طرفه است و بین دو نفر می‌گذرد ولی وقتی پای فرزند به میان می‌آید، رابطه سه‌طرفه نمی‌شود بلکه چند‌طرفه می‌شود. چون مسئولیت همسر یک مرد بودن با مادر بودن فرق دارد. مردی که همسر است یک بخش دارد و وقتی پدر می‌شود بخش دیگری به او اضافه می‌شود. خود فرزند هم با پدر یک رابطه دارد، با مادر یک رابطه و با پدر و مادر یک رابطه دیگر. در نتیجه وقتی کودک می‌آید، روابط عوض می‌شوند؛ همچنان که یکی از معضلات بزرگ کودکان همه جای دنیا جدا بودن پدر و مادر از یکدیگر است.



من در تله‌فیلم «بال‌های خوشبختی» دیالوگی برای آقای پورصمیمی نوشته بودم با این مضمون: «نمی‌تونین تصور کنین چه حالی داره فرزندی که از فردا قراره صدای پدر یا مادرشو تو خونه نشنوه». چون فرزند دوست دارد صدای پدر و مادرش را در خانه بشنود. برای همین است که در دین ما این همه درباره مراقبت از بچه‌هایی که پدر و مادر ندارند تاکید شده. زیرا این خلا به‌سختی پر‌می‌شود ولی باید یکجوری پر‌شود. نباید گذاشت جای خالی آنها در زندگی کودک باقی بماند.



*این نحوه شناخت شما از کودکان از کجا می‌‌آید؟ در این زمینه مطالعه داشتید یا نتیجه یک جرقه است؟


ترجیحا سعی کرد‌ه‌ام از کودکی فاصله نگیرم. البته نه بدین معنا که سعی کنم‌‌ همان شیوه را در زندگی‌ام ادامه دهم. ما در طول این سفر بزرگ و پیر شدن چیزهای مهمی را به‌دست می‌آوریم و چیزهای مهمی را از دست می‌دهیم. پسر دو‌ساله من وقتی بالای بلندی می‌رود، بی‌کله می‌پرد پائین!



او این کار را می‌کند ولی من هیچوقت این کار را نمی‌کنم. من از جایی ‌که ندانم پائین پایم چیست نمی‌پرم ولی هیچوقت نشاط بچه‌ام را هم ندارم. ما در طول زندگی نشاطمان را از دست می‌دهیم. قطعا تجربه به‌دست می‌آوریم و سعی می‌کنیم درصد خطا‌هایمان را کمتر کنیم و جایگاه محکم‌تری داشته باشیم و مسئولیت‌های مهم‌تری را به‌عهده بگیریم؛ مسئولیت‌هایی که ظاهرا برای ما مهمند ولی خیلی وقت‌ها مهم نیستند.



همه اینها را داریم ولی هیچوقت نشاط نداریم. نگاه ما در کودکی‌ به زندگی ‌‌درست است ولی در بزرگسالی آن را از دست می‌دهیم. سعی می‌کنم حداقل دنبال نگاه کودکان باشم. منظورم سلامتی‌ای که در کودکی هست و جزو اتمسفر و حال و هوای ‌بچه‌هاست.



با پشتوانه اعتقادی در سینما کار می‌کنم


*شما به سینما به‌عنوان رسانه‌ای تاثیر‌گذار و ابزاری برای پیام دادن نگاه می‌کنید. به‌نظر شما سینما روی سبک زندگی آدم‌ها هم تاثیر می‌گذارد؟


سینما یک صنعت است. ما با بازی با الفاظی مثل هنر برای هنر یا چیزهای دیگر فقط این صنعت را گنگ می‌کنیم. قطعا من با یک پشتوانه فکری و اعتقادی در سینما کار می‌کنم و در لایه زیرین کارم، همیشه اعتقاداتم هم وجود دارد. اینکه بگویم سینما ابزاری است که من اعتقاداتم را با آن به‌رخ بکشم درست نیست.



این مسئله‌ حرکت سینمای ما را کند می‌کند. اگر ساختار و ابزار سینما را یاد بگیریم، سینما تاثیر خودش را می‌گذارد. من فیلم نساخته‌ام که منطق خودم را درباره قصاص تعریف کنم. من فیلم ساخته‌ام تا مخاطب بنشیند و آن را ببیند. قطعا در لایه‌های زیرین قصه اعتقادات من هم هست که بر تفکرات مخاطب تاثیر می‌گذارد.



*با این حساب شما اگر فیلم جاده‌ای هم بسازید، باز اعتقاداتتان در آن جاری است. شما به تاثیرگذاری رسانه روی روان آدم‌ها معتقدید. آیا می‌توان فیلم تاثیرگذاری ساخت که مخاطب از آن لذت نبرد اما تاثیرگذار باشد؟


نمی‌شود. یک فیلمساز تا زمانی که فیلمش بیننده دارد به کارش ادامه می‌دهد. سختی کار ما همین است. من هنوز تاثیر فیلم «آژانس شیشه‌ای» را در اطرافیانم می‌بینم. «طلا و مس» در کسی که آن را می‌بیند هنوز جریان دارد. اصولا کار فرهنگی و هنری کاری است که تداوم دارد. ابزاری نیست که از اجتماع حذف شده و به کالای دیگری تبدیل شود.


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.