گرایش به هنر و به تبع آن، تولید یک اثر هنری، پیش از هر چیز، نیاز هنرمند به یک پناهگاه
است! پناهگاهی که همچون مادری مهربان، فرزند خویش را در آغوش گرفته و آرامش و
سلامت را برایش به ارمغان آورد. عرصۀ هنر، عرصۀ تاخت و تاز رها و آزاد افکار و
احساسات و رویاها و ساختن جهانی است که گاهی، با جهان واقعی، هیچ قرابتی، جز مواد
اولیه ندارد! جهان هنرمند، در بسیاری اوقات، جهان آرزوها و تمایلات و افکار فروخورده و
سرکوب شده است. در چنین جهانی ست که هنرمند قدرت دارد، و حاکم است، و دنیای خود را،
آنگونه می سازد، که می خواهد! و بر خلاف جهان واقعی، « در بیشتر اوقات » کسی، چیزی،
و نیروئی، سرنوشت محتوم را رقم نمی زند. یک قلم، در دستان یک شاعر و یک نویسنده، یک
قلم در دستان یک نقاش، یک طراح، یک قلم در دستان یک مجسمه ساز، یک دوربین در دستان
یک عکاس و فیلمساز،... همچون سلاحی قدرتمند است که، وی را، در موضع قدرت قرار می
دهد. قدرتی برای ساختن و بنا کردن یک اثر، آنچنانکه او، در رویا و آرزو و آرمان و
احساسات و افکار خویش، پرورانده است، و نه آنچنان که در واقعیات پیرامون، خواهان تحمیل
آن هستند. درست از همینجاست که بین شخصیت ساخته شدۀ هنرمند در زندگی واقعی، با جهانی
که هنرمند در پی ساختن آن است، فاصله ایجاد می شود. فاصله ای گاه آنچنان عمیق، و زیاد،
که درک آن، برای دیگران، بسیار دشوار می شود. هم از اینروست که مخاطب نیز تمایل پیدا
می کند، آنچه را در اثر بجای مانده از هنرمند در می یابد، همان جلوه، و یا جلوه های شخصیتی
هنرمند بداند، نه دنیای رویاها و آرزوها، و آشیانۀ مقابله با ناکامی هایش! در چنین شرائطی،
مردم، عمومأ، نا آگاهانه و گاهی به عمد! شخصیت واقعی هنرمند « که گاهی می تواند همراه با
نقائص فراوان باشد » را، کاملأ نادیده می گیرند، و بر ویژگیهای برجسته اثر هنری، بمثابه
جلوۀ یک شخصیت والای انسانی، و یک انسان آرمانی ( که همان هنرمند باشد! )، تأکید می
کنند. این تأکید، برای آنها، جنبه حیاتی دارد، چرا که امید به جهانی زیباتر، و انسانی، انسان
تر، و پدیده هائی برتر از آنچه می بینند، و می شنوند را، برای ایشان، عینیت می بخشد.
درست از همینجا نیز هست که اسطوره زاده می شود، و هالۀ تقدس، دور نام یک هنرمند را فرا
می گیرد. تقدسی که گاه درست در مقابل نماد انحطاط است!