• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 3269)
دوشنبه 25/9/1392 - 10:26 -0 تشکر 675948
گلچین سروده های استاد محمد حسن صباغ کلات

  http://img1.tebyan.net/Big/1392/09/19952011261545122541361394915814539229227.jpg
 
محمد حسن صباغ کلات

شاعر. نویسنده. استاد ادبیات فارسی . ژورنالیست . از مشهد مقدس

دوشنبه 25/9/1392 - 11:8 - 0 تشکر 675953

((انتظـار سـرخ هـرگلـگـونه رخساراست ؛ عشـق))

پـرتـوی ، از چشــمــه ء ســیــال ذات ذ وا لجـلال

یک نظـر ، تابیـد آدم را ؛ چـه رؤیـا ! وه خیـال !

پس شب و روز، از پی گمکرده ، میجوید؛ جهان

کم ، درآدم ، دیده شد ؛ کشف مقـام و بخـت حال

ای بســا.....! بـودند ؛ در این گیـر و دارواقـعات

تـا ، قـبـس گیـرنـد مـوسـا وش ؛ ز دار اشتـعـال

,لن ترانی,،صاعقه ش کوبید؛ وگوش وهوش برد

نی ؛ به ابراهیـم ، سـلـم ؛ و ده به آتـش ؛ ارتحـال

ای بسا !,,سیمـرغ عرفان وادی حیرت,,، به قاف

یا ، سـرِ داری ، سـرودنـد ؛ از شـنــود احتـمــال

احمـد ، از این پرده ، لطفـاً ، گوشه ای را باز کرد

( عَمّ )، یعنی : ازچه میپرسی؟ گزینش کن ؛ سـؤال

پس ، نبـاء را ،گـویمت ؛ یعنی : از آن روز عظیم

روز ، میـعــاد ؛ و فـلاح ت ؛ آل احمـد را ، مجـال

تـا ، خبــر شـد منتشـر ؛ اولاد سـفـیـان ریخـتـنـد

,, باز مؤمن ,, ، قـوم نـوسـاز هـزاران احتـیـال

نــور تا ، کمسـو شود ؛ هـر فتـنـه ای انگیختنــد

بـوق خـامـوشی نـوازان ، لا بـه لای قـیـل و قــال

نورشد آتش؛ به دل زد ؛خون تپید ؛ ازشعله عشق

گشت ثـار الله ؛ تا گـوید ؛ خمـوشی لا ؛....محـال

شعله شد ؛خون خدا ، یعنی : حسین : فرزند خون

شـاه شاهــد ، بیقـرار عشـق ؛ چون بنـدین غـزال

در پیامی خواندی ازمعشـوقه ؛ یک سیگنـال سبز

وعده گاهی، نینوا ؛ رمزینه :,,مفرش ، قرمزآل,,

انتظـار سـرخ هـرگلـگـونه رخساراست ؛ عشـق

تا ،شناسی ؛ عشـقبـازی ؛ چیست ؟در شام وصال

آدرسی سر راست بود ؛ و آتشی جوشنده ، عشق

و ز شعف گم کردسر ؛ شوقش کشان ؛ بر بالبال

مهرسنگینی نبود؛هفـتاد و یک جان،عشق محض

اصـغــر و اکـبــر ، فـقـط بیـعـانـه ء غـنـج ودلال

حجلـه آرا شد ,حسن نوباوه , را ، یک روز پیش

دسـت عبـاس ش ، فـدای تـار مـو ؛ در امتـثـال

ظهـرعاشورا شد؛ و می گفت هی...: وعـدالوفـا

مصلـحت هـا بود ؛ کم کم، بر شهـود شه ، وبـال

ذوالجنـاح آمد به گـودی ؛ تا ، کنـد کم ؛ ارتفاع

تـا ، نبیـنـد شـاه حجـلـه ؛ صـدمـه حیـن انـتـقـال

مانده تک ؛ خـلـوتسرایی دید ؛ والصـاقی به در

کـنـتُ ؛ اِن شـاء ؛ تَـراک ؛ القتـیـل ، فی القـتـال

دوشنبه 25/9/1392 - 11:14 - 0 تشکر 675954


اسباب بزرگی



خـواسـتم شـاهی کنـم ؛ دیـدم ؛ به قـامت ، قـاب ، نـه

سَایت را، رؤیا پزان؛ شب ها ، دراز ؛ و خواب ، نـه

با وضـو خوابم ؛ بشایـد ، خواب خوش ، تعبیـر نیـک

مـاه ، گاه ابـرو پران بر ابر ؛ هـا....؛ مهتـاب ، نـه

بـرکه ، پرآب و صفـا ، آییـنـه ؛ مـاهـی ، گـرم رقص

سلطنـت بـودم بـر این سـه ؛ چـارمیـن اسبـاب ، نـه

گاهی ، آبی هست ؛ و مـاهی ، قحـط ؛ و نایـاب آینـه

برکه ، گه خشکیـده ؛ و بر رقـص مـوج ارباب ، نـه

تخت شـاهی، ممکـنِ بخـتی ، نشد ؛ بی شــرط رخت

بـانـد و شـاهیـن و هـمـا و فـرّه ، اصـلاً ؛ بـاب ، نـه

مـاهـی زریـن ، شنـاگـر؛ مـاه سیمیـن ، عشـوه ریـز

ایـن هـمـــه دادم خــدا ؛ جـز آینـه هست ؛ آب ، نـه

من که می مردم زحسـرت ؛ پس چه بایم ؟ راه کار

چنـتـه را ، دیـدم ؛ بخـوبی ، آب هست و تـاب ، نـه

عهـد بستـم ؛ تا ، نگـیـرد عهــده امـر ؛ عقـل عقـال

خـواب آبـی خـوب بـاشـد داب را ؛ گــرداب ، نــه

......................................................................
میـلاد آخرین حلقه ء اتصال زمین و آسمـان پیامبر عدل . انصاف . رحمت . و معلم . مفسر دین نبوی با تعالیم جعفری بر مسلمان . خاصه ، تشیـع مبارک !
الف . عروض و موسیقی :
1 – هرنوع کاربرد همزه را می خواهید ؛ به کار برده ام . ببینید . مثال : فـر . ر ... ( ه .ا.ص.) .هص.
2- موسیقی کلمه را در ، بخش بدیع ببینید .
3 – هجای پایانی را،در همه نوع آورده ام.ملاحظه فرمایید.
ب – بدیع :
سجع در نثر یا جناس در شعر = ماه. گاه ./ مه . گه ./ آب .آبی ./ آب . خواب ./ خواب . داب . /. آب . داب./ گرداب . خواب/آب . گرداب/ داب. گرداب /
خواب. گرداب/آب. تاب/پران . پزان/ ماه.ماهی/
ماهی. شاهی./ تخت . بخت ./تخت .رخت /بخت .رخت و....
واج آرایی = عهده . عهد .عقل . عقال . و..( امر )
ج- املاء :
علایم نگارشی : کاما یا ویرگول واجب یا مکروه
، برای مکث در درک بهتر معناست . گاه بدون آن ممکن است . دوکلمه بهم بغلط متصل ،و با هم ، بد خوانده شوند.
د - واژگان :
1-سلطنت = دسترسی . استیلا .
2- رؤیا ..= تلمیح به اعتقادات (فولک ) تعبیر خواب که هرکس درخواب ، آب وماه و ماهی و آیینه و برکه و آسمان و... را ببیند ؛ شاه می شود . برتری می یابد .
3 - هـا .. = آ ری . بلی . ( محاوره ای )
4–هما=تلمیح بباورها( فولک لور)،همای سعادت.فره ایزدی
با سلام . به جناب جواد بروجردی و گرامی یادش .

دوشنبه 25/9/1392 - 11:17 - 0 تشکر 675960

باغ حبیب


داشـتم ، من ، کربلا، می کاشـتم؛ گم شد ؛ قلم

برده بود ؛ ابرو سپیدی ، دل بخندی پر شکیب

گفت : من را می شناسی ؟ چهره ام را دیده ای؟

مظهری بود ؛ از مظاهر ؛ نام زیبایش ، حبیب

گفتمش : تو !تو چه می خواهی شکفت؟این باغ را

گفت :من ، یک ، پای مردم ؛ کوری چشم رقیب

آ ن زمان ، هر طرح دعوای فکنده ، می شکست .

صولت موی سپید، آن شوکت ؛ با فر و زیب

سـنبل والا مقـا می ، قـدرت فرماندهی

لشکری را می کشاندی ؛ ا مر این والا نقیب

آمده م ؛صحرا، بگویم:این حسین هابیلی است

قبــلهء قـابیلیان را، بشـکند ؛ روحی نجیب .

این حسین ومن ، حبیب ،و حرّ و عباس غضب

بخت پیروزی ، فکندیم ؛ از عبیدان بر نشــیب

این همان رعبی ست؛تا، لشکر بیفزاید ؛ یزید

از همان هفتاد خور شید فروزان دل لـهـیب

بوی هـیـبـت ، تاب گرما ، بد ! ، به هم آمیختند

کرد ؛ لم یـزرع ، دل مکار گان پر فـریب

این طرف ، هفـتــاد سـر باز هـدف بشـناخته

قدرتی ، بودی ؛ که می کاهیدی ؛ ازدشمن ضریب

ترس در قلب یزیدی بیب بیبش دائم ست

عشق ، در رو ح فتوت ، می شکفتی ؛ صد جریب

آ ن طرف ، لجارگان ، در فکر خرما های شب

این طرف روح خدا ؛ فرمانده ، خاطر به طیب

دست عباس اوفتاده ؛ مشک ، با دندان کشان

آن طرف صد پادگان ، بی جنگ ، مرد ؛ ازاین نهیب

این همه گفتم : بدانی ؛ سهمم ا ی شـاعر بگو

تا ، نماند ؛ هیچکس ؛ در شـهرعاشقها غریب

دوشنبه 25/9/1392 - 11:18 - 0 تشکر 675961

آسمان ، امشب نگاهش می دود سوی زمین

خوش به حال مسجدی ها میز بانی می کنند


میهمانان ،کیستند ؟روح ست با خیلی ، ملک

از شـکوه آد مـیـّـتــ ، قـــدر دانی می کنند.

دوشنبه 25/9/1392 - 11:19 - 0 تشکر 675964

تقدیم :به دختر خانمی که گفت ؛پدر شهیدم را ندیده ام؛ سعیده متذکر .

شقایق زار

ـــــــــــ

کاش آنکــه ! نـیـک آیـیـنـی شـکسـت

مـردمــان حـس بـد بـیـنـی شـکـسـت

بــا غ گــل را ، نـور چشـمم کــودکـم

مـی تـو انـد؛ پـا ی پـرچـیـنـی شـکسـت

کـو ؟ هــنرمنــدی ، هنــر ظا هــر کنـد .

فـی ا لـمثــل ؛دسـتی ز پر چینی شکست

گـر نـدا نــی ؛ ســا خـتـــار ذات خـــود

مـطـمـئـنـاً هســت ؛ تضمـیـنی شـکسـت

می شــود ؛ هـر مکـتـسـب، زا یـل کـنــی

کـی بــود ؛ در ا مـر تـکــوینی شـکسـت

هـر کسـی، مـسـؤ ل جــرم کـرده اســت

بـرسـر خود کاســه یـا ، ســینی شـکســت

خــواب را حـت را ، مـحـــرم می کـنــــد

کـربـلا را ، هــر که ، تـأمـیـنـی شـکسـت

بـا چـــرا غ مـوشـــی ، قـلـبـی ســــیـاه

کـی ؟ تـو ا نـی ؛ تـا ب پروینـی ،شـکست

رفـت ؛ بـا سر ، غـا فــل ، ا نـدر آیـنـــــه

د و ، سه تـا د نـدا ن ، و یک بینی شکست

د یـن شـکسـتـن ، قـتــل ا خـلا قـی ، بـو د

کـو ؟ جوانمـردی ؛ که بی دیـنـی شکسـت

آنـکــه نشـکن ، مـی نـمــا یـد ؛ این زمـان

دیده ؛ او هم ، یک دو تا ، جینی شـکسـت

کــولـه بـا رش را ، ببین ! پـیـــدا شــود .

خـا طرا تش هسـت ؛ خورجینی شـکسـت

می شـود ؛ ا بـلـیـس شـد ؛ حـّـوا فریفـت

نـیـسـت ؛ آدم ،آنکـه یا سـینی شـکست

چهـــرهء پـاکـان خـیــال آیـنـــه ا سـت

باشــد ؛ ا ز هر چـین او ، چیـنی شـکسـت

با نسـیـمـی می شـود ؛ پروانــه کشـــت

غـنـچــه را ، رؤیـای بـا لـیـنـی شـکسـت

جـان فـــدا ی آن جــو ا ن دســـتـه گــل

شـد ؛ شـقـایـق زار تـا ، مـیـنـی شـکسـت

دوشنبه 25/9/1392 - 11:20 - 0 تشکر 675965

آرمان حسینی

ــــــــــــــــــــــ

در همــه ادیان ، اصــولی بود ؛ و هسـت

پر هــویدا ؛ یافتن ، دشــــوار نیسـت .

امــر و نـهـیــی مشـترک در کارشان

دین بغیر از ، یک پکیج اخبار نیست

هر پـیـمـبـر ، یک پیـامی، داشـته است

در پیـامـش جـای هـیـچ انکار نیست .

هر پیـامی ، ره ، به جــایی ، می برد

تک درختی ، در میان بی بار نیست

بهترین از بهترین دستور چیست ؟

غیـــر ِ آدم ، بارگه را، بار نیست

در همــه ادیـان ، بدقـت می نگــر

هیچ تجویزی ، به هیچ آزار نیست

می بخور؛ منبر بسوزان ؛ این گنـاه

وزنه ای؛ چون مردمان آزار، نیست

خـدمت مـردم، عبادت پیشگی ست

حرمت آدم ، به آدم ، عـار، نیست

کان جهــاد و روزه و حج و نمـاز

آدمـیـت ، را ، بجز ابزار نیسـت

امــر بر معــروف ، این جا ، بشـکفـد

اینکه ، نیـکو ، را ، به بد، اقـرار نیست

نهی منــکر : زشت را ، زشـتی شمـار

تا به ذات ، از زشـت، هیچ،آثار نیست .

کلکـّم راع ؛ چـه مـعـنـی ؟ می دهــد

برّه ، دادن ، گرگ را ؛ ایثــار نیسـت .

من ، تورا ، زیبــا، کنم ؛ از بهـــر خـود

خوشگلی، خواهی، بهین،رفتار نیست ؟!

قصــهء آ ن کــور و نا بیــنا و چــاه

از سـکـو(ت) حـاصل ، بجز ادبار ، نیست .

فسـق فـاجــر ، ا بتــدا ، چیــزی نبـــود

نیست ؛ اکنون ، گر، در او، ادرار، نیست

ظلـم جـزیی ، رخـنـــه در سـّــد کلان

ور ، نگـیــری ؛ آب در انـبــار، نیست .

طـعـنـــه و غـیــبـت ، اشّـــد مِن زنـا

یک مـتــل ، کـمتــر ز زهر مار، نیست .

خـوی بد ، تـنـهــا ، رهـایـت می کـنــد

زندگـی ، یار ، است ؛ بد خو ، یار، نیست

آدمیـّت ، قلب هسـت ؛ و روی ِخوش

جبـــّه و ماشـین و یا دســتار ، نیسـت

هیچ سگ !؟ پای سگی ، دیگر ، گـزد ؟

آزمــون را ، تسـتی ؛ آیا هـار ، نیست؟

از د ر و غ و حـقـــّه و نـا رنـگـهـــا

کنـتـورش پاشیده است ؛ آمار نیست .

آش داغ ؛ و زنـدگـی ؛ قـا شـق دراز

خوردنی ، بی خدمت هـمـکار، نیست

پس بنوشان ؛ تا بنوشی ؛ نوش! نوش !

ورنه ،کس ،ازخویشتن، بیــزار نیست

دوشنبه 25/9/1392 - 11:21 - 0 تشکر 675966

طوبی

ـــــــ

پایه ء مـعــراج رحمان ، را قـضـا در هـم شکست

آیـــهء آییـنه ء الله ، بــا آ د م ، شــکــســت

یـک نـگـیـــنی بــود ؛ بـر انگـشـتر پیغمبران

بی تـبـر لرزیـد طوبـی ؛ بر اثر خـاتـم شـکست

هیــچ گل پـرور ندیدم ؛ گل بر او جـویـد ؛ سـتیز

ای دریغــا ! این گلسـتان ، این کمـرمحـکم شکست

کشتی دیـن خـدا ، امشـب ، ز تب در گل نشـست

ـــــــــــــ

در سـقـیفـه از دسیـسه ،خم ، پس از خـاتـم شکست

زیـن مــرام آمــد ؛ پـدیــدار، آن گـروه خـارجی

فـرق مـولا ، زین ضــلالـت ، زادهءمـلـجم شکست

در سـبوی سکر عشقـی ، از ریـا پـر زد ؛ شـرنگ

شـوکت از مسـتی خوشست؛وراستی دردم شکست

آتش شـرجیـن ســبـویی ، ســوخـت ؛ آنـزیـم جـگـر

نـوش سـا لوسین گلـویی را دهـد ؛ تـا نـم شـکسـت

هـیچ معشوقی چنین نردی به عـاشق باختـه اسـت ؟

عـصـمت دلـدادگان ، از معـصــم عــالـم شـکـسـت

عـدل و رحـم و حـرمـت و عشـق و وفـا و راسـتـی

در اسـیـدی از نـفـاقی سـوخـت ؛ و کـم کم شـکسـت

ــــــــــــــــــ

میــز بـانی یک ضـیـافت بـهــر مهـمــانی گـزیـد

بر سر سفره که دیده؟ سـقـف امـنـی هـم ! شکست

این فقـط در حصـرمـأمـون است وآن حزب کثیف

عزتی از شـاخـه ای ، تا چیـنـد اندر خـم شـکـست

بـود خـورشــید ولا ءدر قــاب قـصـری درنـقـاب

داده هـارا پس گرفت ؛ و شهـرت حـاتـم شـکـست

آ ن حسین ام را یـزیـدی نـیــم روزه ، ســربریـد

بشکنـد ! دستت حیــا ؛ قـلب رضــا هـردم شکست

از شـکـوه سـبزناک ایـن گـشَـن چـنـد یـن سـتـاک.

تیشهء تدلیس و تلبیـس ، این سـه را باهم شـکست

دوشنبه 25/9/1392 - 11:24 - 0 تشکر 675967

شـاهـد مقصود .
, خـرکی را ، بـه عـروسـی خـواندند ,
خــر ، نـخـنـد یـد ؛ عـلـیــرغـم خـران


رخـت نــو ، شـد ؛ بـه یــراق آر ایـش
لاک شش شیشه ، شـد ؛ انگشت نشان

خـواندی آواز ؛ به جـازی کـه مپـرس
رقـص کـردی ؛ بـرِکـی ، مـَای کلیـان

زنــده شــد ؛ بـار دگــر ، ال - ویـسـی
پایکــوبـی ، چـه کسی ؟ دیـده ؛ چنـان

گاه و گـه ، تـک بـپـرانـدی : بـه مگــو
لاجـرم ؛ جفـتـکـیـان ، ســم بـه دهــان

بیتـلان ، بوتـه ، به بیـتـوتـه ، ب . ب
راک و روُلش ، راکـوئـل ولش زمـان

فـرش قــرمــز ، بـه سـردوش فـکـنــد
جــاز را ، جـایــزه هـا ، بـرد ؛ گـران

کـار گـــر د ا نِ ز پـــالـان ، بـسـتــوه
دسـت نســتـوه ، بـه تـجـــدیــدِ پـلـان

چشم اربـاب , تـکان سنـج و ظـریـف
ظـرفی ، ازبـاب دکان ست ؛ به کـان

مـطـربـان ، از طــرب بُـطــر، بـَطــَر
از شعـیـرآب شـعــف ، جـامــه دران

طیـب خـاطـر دهَـمت ؛ طیـبت محض
خـو اهـشـم ؛ شبـهـه ، نشـاییـد ؛ درآن
...........................................


الف – دستورزبان : پسوند ( ان )
( ان ) = در کلمه (خران ) نشانه جمع
(ان) = در (مَـای کلیـان) صفت نسبی
(ان ) =در(جامه دران )ص. بیان حال
(ان) = در ( در آن ) ضمیـر اشـاره
(ان) در ( کان = کن ) حـرف اصلی....
(ان )پسوند زمان = بامدادان = صبحدم
( ان ) پسوند مکان = گرگان .زاهدان
( ان ) صفت اشاره = آن کتاب
( ان ) حس یدرک و لایوصف = بندهء طلعت آن باش ؛ که (آنی ) دارد .
( ان ) اسم است . = لحظه . دم ( یک آن )
(این و آن ) مبهمات = به این و آن دل مبند .
(ه ) + ( ان)= گان .جان . قان = ( ه ) بدل به ( گ) همیشه میشود ، و ( ق . ج ) در معرب.مثال : همگان . دهگان . دهقان . زنجان = نسبت. در جرجان ( ه ) نداریم .گان معرب نشده و غلط است ؛ در این مقوله .
ب – بدیع : (دیدگاه کامل خانم خواجوی بزرگمهر و مثال تضمین زیبای جناب فهیـم بخشی را،لازمست بخوانید.ممنونم )
1-این سروده ، از انواع ادبی.است به نام ,,مطـایبه,, ؛ ( مزاح ) 2- در ضمن مصرع اول از حضرت سعدی(رحمه)(خرکی را به عروسی خواندند - خر بخندید و شد از قهقهه سست - گفت من رقص ندانم بسزا . مطربی نیز ندانم بدرست - بَهر کار است که خوانند مرا - بار ، نیکو ،کشم ؛ و هیزم ، چست . ).3 - قالب شعر قطعه است .-توضیح برای تضمین =.. اول- بیت یا مصرع باشد ؛ رعایت وزن الزامی است . دوم - ذکرنام در غیر اشعارمشهور لازم است . سوم : اگر مطلبی در بین کلام آوردید ؛ یک نشانه ء ممیزی یا اشاره کافی است .
3-آرایه ها :( در آن . دران) ...(نستوه .به ستوه) .(رخت ). درخت4- اشتقاق :( پالان...و .پلان ).
ج – واژگان :
1 - ال ویسی = « الـویس پریسلی» رقصنده ای که خود کشی کرد (از آبشار نیاگارا ). 2 – .ب.ب. مخفف «بریژیت باردو » هنرپیشه (منجی اقتصادفرانسه بحرانی. یک دوره ) 3-بَطَر= سرمستی از وفور..و.. 4 - بُطر= اصطلاح عامیانه ، سرمست ، ایهام در محاوره به بیسواد .5 – بیتلان = گروهی خواننده انگلیسی بودند 6- جامه دران= شادی بسیار زیاد ،و نام گوشه ای درآهنگی است. .7- خواهشم = (خواهشاً ،که قیـدی غلط است ) 8-راکوئل ولش هنر پیشه هولیـوودی 9- راک- اند- رول . نام رقص الـویس پریسلی10-شعیرآب = آبـجـو ، (متـل عامیانه = خری که جو زیاد خورده ) 11 - کان = شهری در فرانسه . که فستیوالی سینمایی، به همین نام ، برگزار میکند 12-مَای کلیان = طرفداران مایکل جکسون . (مایکل = میکاییل ).13-نستوه = خستگی نا پذیر برعکس به ستوه آمده .
د – عروض :
1 - بحر = بحر رمل 2– وزن= سه رکنی محذوف(آخر ،فعلن) . و مخبون(فعلاتن) . 3 – آوردن رکن اول با افاعیل فاعلاتن در رمل مخبون از اختیارات وزنی شاعری است.وبر عکس آن صحیح نیست 4– در آخر مصرع گاه از اختیار وزنی (77 = ــــ ) استفاده شده .
موسیقی : (ازهمکاری جناب علیرضا فیضی وجناب دکتر هاشمی و عزیزانم تشکر میشود)
( لطفا ؛ موسیقی را فقط از پانوشت بخوانید . نظر ها را
نخوانید . چون تا روز بعد نظر ها را تدوین و تألیف وتصنیف کرده پانویسی میشود .آنگاه ، بخوانید . تا یک نوع باشد)
...................................
خلاصه، تا اینجا : گفته بودیم : انیشتاین می گوید :
1- بُعـد سوم هستی ، زمان است .
2-حرکت ، در زمان انجام می یابد .
3-فیـزیک : صدا ، یعنی ضربه وارد کردن به هوا ؛ با هرچه که باشد .
4- ارتعاش هوا = می شود صوت .
5- یک سیم با زخمه مرتعش میشود . (هوای داخل نی با دمیدن نفس ).
6- ارتعاش یعنی حرکت . منتها حرکت موجی . (موج ، در آب حوض دایره ای از مرکز به محیط است ؛ تا هلاک شود . این دایره را ، به نیمدایره بدل ؛ و متوالی ببینید . ) مثل سیم مرتعش . طناب کشیده شده.
پس :«حرکت موج ، هم بتبع و بالطبع ، در زمان اتفاق می افتد
7-یعنی : ( موسیقی = صوت + زمان )
8 - زمان = فاصله
9 - فاصلـه : هر نت یک بسامدی دارد . فرض کنیم ((دُ) یا (رِ) که یک بسامد مشخص دارد .این نت ( دُ ) باخودش یا نت (رِ ) با
خودش )صفر است .( هر عدد منهای خودش = صفر ) و همین صفر حساب دارد. درموسیقی می گوییم : (فاصله یکم درست )
پس هر نت با خودش ، در فاصله یکم ( اینها قرارداد است .)هر نت با دو نت بعدش فاصله دوم ( آن تفاوت واقعی ) وهمین گونه تا آخر . پس ،می بینیم که یک نت ، با هفت نت بعدخودش می شود ؛ درفاصله هشتم . یعنی همان (دُ ) یا (رِ ) این بار تکرار شد (درجه عوض شد ). و این نت که با خودش در درست یکم بود ؛ فاصله هشتم شد . یعنی این (دُ ) هنگام آن (دُ) اولی ، محسوب می شود . و عدد بسامدش دقیقاً دوبل آن نه کم و زیاد و ( اکتاو )
یا عکس قضیه . اگر فاصله دو نت ، فاصله هشتم است . هنگام اند . منتها هنگام بالا یا پایین ؟ .یعنی : هر هنگام دوبرابر پایه اش است . و یک اکتـاو
10-واحدِ اندازه گیری درامواج حاصل ، ( هرتز ) است . و به آن اندازه میگیرد .(ارتعاش در ثانیه )
11-سیم ، بسته به طولش ، زمان ارتعاشش کم یا زیاد می شود . ( طول در سنتور ثابت است. درتار و نی با انگشت ، متغیر )
12-چند نوع از اصوات حاصله ، صوت ملایم است . (خوش آیند گوش ،که از طبیعت برداشت شده . )
این ا صوات گوش نواز ، (نت ) هستند . و هفت تا است . ( دُ .رِ . می . فا . سل .لا. سی . )
13-تعداد ارتعاش این نت ها ، با یک دیگر ؛ فرق دارد . مثلاً : از( دِ )به (رِ ) زیر تر و از ( دُ ) به ( سی ) بم تر ، می شود . ( در سنتور نگاه کنید ).
14-تفاوت این تعداد ارتعاش ها ، کلاً ؛ با هم . ( فاصله ) نام دارد .
15-این مطالب بیشتر در مورد سازهای زهی بود. و( سیمی )
16-کوبه ای و بادی نوع دیگری از سازها هستند ؛ و موج حاصل از ارتعاش هوا متفاوت هستند . (در جاز طبل ها در اندازه های مختلف ،هر طبل ، انگاری یک نت است .)
[در سنتور گفتیم : که ساده ترین ساز است..... ( بعدی )]

دوشنبه 25/9/1392 - 11:26 - 0 تشکر 675968


رقص حلاج اصول



از ادب ، دورست ؛ هی اقـرار، و هی تکـرار عشـق

بـد ادا ، می رقصـد ؛ این منصـور تـو ؛ بر دار عشق

رنگ سرخ عشق ! و, رِنگ رزمـهء حـلاج اصول !,

خویشتن ، داری ! نمی گنـجی تـو ؛ در پنـدار عشـق

زخمـهءاجرای نت ،در ,نوفه, می زد , حق ، من ام ,

نغـمـه ، خـارج بود ؛ و شد معـروفـهء انظـار ؛ عشق

خـط بطـلان ، بر گل رخسار عـاشـق ،,من, ، کشید

گوید ؛ای پژمـانِ , حق ,, ! زاندیشه ات، بردار؛ عشق

رود، را,دریا شدن,،عشـقی ست؛ مزد راه ، چیست ؟

, پـرده، در لحنی همـآوا, ، نیست ؛ با گفتـار عشـق

,عشق ! وهستی !,،, زعشقِ هستی !, شرک محض

, آینه ات خود، دیده ؛ , دورت، کرده از کردار عشق

شیفتـه برخود ،,زخود ، وسنی بسازد,؛ خـود بخـود

کـاش ! می فهمـیـد ؛ بـا ابـراز ، شـد ابـزار ؛ عشـق

مـدحتی ، خـوانی ؟ طمـع ورزیـده ای ؛ گـرم کنـار

گریه، میورزی زهجران ؛ های....های...انکارعشق !

بر جبیـن کهـکشـان ، کنـکاش کابیـن کـرده ای ؟

بینـهء قلـبت ، بجور ؛ و پینـه ، بین ؛ از خـارعشق

لیــلی یی، کـی می درد ؟ چنـگش ، قمیص قیس تو

ترسم ؛ آخر، نازنین ! زعشقت شود ؛ بیـزار عشق

........................................
واژگان :
بجور = بجوی . در محاوره (ی ) به (ر) بدل می شود
بشوی = بشور .
حلاج اصول = قوانین رقص حلاج
رزمـه = بساط کرده . بقچه پهن شده
رنگ = مشخصهء نغمه های نوای سازبخصوص
قمیص = پیراهن .پارچه
نوفه = صدای غیر موسیقیایی
وسنی = هوو
بدیع :
مطابقت = پندار ، گفتار ، کردار ...
نوفه ، پرده ، خارج ؛ نغمه و..
جناس = ابرا

دوشنبه 25/9/1392 - 11:46 - 0 تشکر 675972

مقدم بهار

ــــــــــــــــــــ

در سرایم ؛ دل سرایی ، می کنـم.

پاس بانی ، عشـقـپـایی ، می کنم.

من، بدوش افکنده ام ؛ انبان عشق

در به در ، دارم ؛ گدایی می کنم .

شاعری ،جویم؛علیل از درد عشق

میدهم ؛ دل ، جان فزایی ، می کنم .

من ، نپرسم ؛ آدرس زیبـا رخـان

شاعرم ؛ خوشگل ستایی ، می کنم

با غزل ،هرکس که،بینم ؛ نخ دهد.

غیرت آرم ؛ کد خدایی ، می کنم .

معنی نو ، قصه ء روز است ؛ روز

داسـتان شـب زدایی ، می کنم .

حرف حق را ، کوچه ها بن بست نیست.

این ، من ، ام؛ بی دست و پایی می کنم .

زمهریر ِ قطب ِ مترو ک ِ جـنـوب .

با ،،دمت گرم ،، ؛ استوایی ، می کنم

ای ..! غلام همتت ؛ این کهنـه جان .

قا بلش ، دا نی ؛ فـدایی می کـنـم .

هرچه ، نیکو حق ؛ و حق ، نیکوستی .

پای ِ پایِش را ، پـســا یی ، می کنم .

کهنه را ، نو می کنم ؛ من در بیان .

کهنه ، ازنو ، رو نمایی ، می کنم .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.