قرن پنجم
3ـ منوچهری دامغانی (م432هـ):
آهنی در کف، چون مرد غدیرخم
به کَتِف باز فکنده سر هر دو کُم20
در لغت نامه دهخدا، زیر مدخل «غدیرخم» به همین بیت از منوچهری استشهاد شده است و مصحّح دیوان، آقای دبیر سیاقی نیز نوشته است: «ظاهراً [!] مراد حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) است.»21،با عنایت به بیت مورد بحث، یکی از پژوهشگران نوشته است: «ظاهراً نخستین شعری که در آن، نامِ غدیرخم آمده، از منوچهری دامغانی باشد». 22 امّا چنانکه پیش از این آوردیم معلوم شد که یک قرن پیش از منوچهری، دقیقی طوسی از «امیر روز غدیر» نام برده بود. دیگر اینکه منوچهری دامغانییادکرد دیگری نیز از غدیرخم دارد و با بهره جستن از صنعت ایهام التناسب میگوید:
کس را خدای، بی هنری مرتبت نداد
بیهوده هیچ سیل نیاید سویِ غدیر
باشد همو بزرگ و چنو روزِ او بزرگ
باشد شقی حقیر و چنو روزِ او حقیر23
4ـ ناصر خسرو قبادیانی (394ـ481ق):
شرف مرد به هنگام پدید آید از او
چون پدید آمد تشریف علی روز غدیر
بر سر خلق مر او را چو وصی کرد نبی
این، به اندوه در افتاد از او، آن به زحیر
حسد آمد همگان را ز چنان کار از او
برمیدند و رمیده شود از شیر، حمیر
او سزاید که وصی بود نبی را در خلق
که برادرش بُد و بِنْ عم و داماد و وزیر
و در ادامه میسراید:
ای که بر خیره همی دعوی بیهوده کنی
که فلان بودت از یاران، دیرینه و پیر
شرف مرد به علم است، شرف نیست به سال
چه درآیی سخن یافه همی خیره بخیر؟
یافت احمد(ص) به چهل سال مکانی که نیافت
به نود سال براهیم(ع)، از آن عشر عشیر
علی آن یافت ز تشریف که در روز غدیر
شد چو خورشید درخشنده در آفاق، شهیر24
و در جای دیگری گوید:
با خرد باش یکدل و همبر
چون نبی با علی به روز غدیر25
و در قصیده ای به مطلع:
بنالم به تو ای علیم و قدیر
ز اهل خراسان صغیر و کبیر
می گوید:
بیاویزد آن کس به غدر خدای
که بگریزد از عهد روز غدیر
چه گویی به محشر اگر پرسدت
از آن عهد محکم، شبر یا شبیر26
و در چکامه بلندی گوید:
آگاه تو نیی که پیمبر که را سپرد
روز غدیرخم، به منبر، ولایتش
آن را سپرد کایزد مر دین و خلق را
اندر کتاب خویش بدو کرد اشارتش
آن را که چون چراغ بُدی پیش آفتاب
از کافران شجاعت، پیش شجاعتش
آن را که در رکوع، غنی کرد بی سؤال
درویش را به پیش پیمبر، سخاوتش
آن را که کس به جای پیمبر جز او نخفت
با دشمنان صعب به هنگام هجرتش27
و ضمن چکامه ای دیگر چنین گوید:
آن که معروف به او شد به جهان روز غدیر
وز خداوند ظفر خواست پیمبر به دعاش
هر خردمند بداند که بدین وصف علیست
چو رسید این همه اوصاف به گوش شنواش28
و نیز همو گوید:
ندانم جز این عیب مر خویشتن را
که بر عهد معروف روز غدیرم29
5ـ ابوالمفاخر رازی (م511ق):
بال مرصع بسوخت مرغ ملمع بدن
اشگ زلیخا بریختیوسف گل پیرهن
این بیت مطلع قصیده پرآوازه ای است که رازی در مدح حضرت امام رضا(ع) سروده که شاعرانِ پس از او به استقبال آن رفته اند، ابوالمفاخر رازی در ضمن آن گوید:
کرده زِخارا خمیر همچو امیر غدیر
از کف پیر فطیر، پشت تنور دمن30