وی تصریح کرد: طیب حاج رضایی توبه کرد و به شهادت رسید. بزرگترهای تهرانی الان یادشان است که طیب از لاتهای تهران بود. اهل کافه و کاواره بود. اما با همه بدی هایی که داشت دو خصلت پسندیده نیز داشت. یکی اینکه با دستگاه عزاداری و سینه زنی میانه خوبی داشت. دسته های سینه زنی از نازی آباد راه می انداخت. خصلت دومش این بود که مردانگی داشت. از قول آیت الله مرعشی نجفی نقل می کنند که ایشان می گفت خدایا مرا با لوطی های تهران محشور کن. این لوطی ها عاقبت به خیر می شوند.
حجت الاسلام عالی در ادامه یادآور شد: گاهی جوانهایی که برای ازدواج پول نداشتند پیش طیب می آمدند دور می گرفت و برای آنها مثلاً ۲۰۰۰ تومان جمع می کرد برای خودش این کار را نمی کرد اما برای جوانها می کرد. می گفت این پول را بگیر ازدواج کن و بقیه اش را هم با آن کسب و کاری به پا کن.
وی در ادامه تأکید کرد: یک مرتبه ایشان با نوچه هایش از کوچه ای رد می شد دید سیدی شال سبز به کمر بسته با کمی اثاثیه در کوچه نشسته است پرسید چرا اینجا نشسته ای سید گفت صاحب خانه ام جوابم کرده به نوچه هایش گفت وانت بیاورند و اثاث ها را داخل وانت ریختند و به یک خانه نوساز بردند. طیب به سید گفت شناسنامه ات را بیاور فلان محضر سپس خانه را به نامش کرد. طیب وقتی کلید خانه را می خواست به او بدهد گفت این خانه را برای خودم ساخته بودم اما می دمش به تو. تو هم از مادرت حضرت فاطمه زهرا بخواه که خانه ای در ان دنیا برایم فراهم کند.
عالی افزود: یک وقت پشت سر دستجات سینه زنی حضرت امام(ره) راه افتاد ساواک گرفتنش. گفتند تو را به این چه که پشت سر یک مرجع راه بیفتی. بگو از او پول گرفته ام پشت سرش راه افتادم. گفت مرا با سید پسر فاطمه زهرا(س) در نیندازید. برادر طیب آقا طاهر می گوید رفتم زندان ملاقات برادرم طیب گفت حکم اعدامم آمده برو پیش حاج آقا روح الله در قم بگو من به تو خیانت نکردم و دوم آنکه بعد از مرگش شما شفاعتش را بکنید. طاهر می گوید وقتی پیام طیب را به امام (ره) رساندم امام گفت می دانم که طیب به من خیانت نکرد و دوم اینکه او احتیاج به شفاعت من ندارد.