عبرتگرفتن، میتواند انسان را از بدعاقبتی حفظ کند؛ مثلاً عاقبت شاهان و ظالمین تاریخ را مشاهده کند و عبرت بگیرد و اگر به مقامی رسید مراقب باشد که به زیردستان خود ستم نکند که چنان عاقبتی را پیدا نکند.
اما عبرتگیرندهها کم هستند با وجود اینکه عبرتها بسیارند و این فرمایش امام علی علیه السلام است که: «مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَار [3] عبرتها چقدر فراوانند و عبرت پذیران چه اندك!».
بعضی از عبرتها در دنیای خارجی است اما بعضی از آنها هم در وجود خود ماست و انسان، هر روز با آن سر و کار دارد ولی از آن غافل است؛ که به یکی از آنها اشاره میشود:
عبرت از آنچه که از انسان، خارج میشود
در روایت است که یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام از ایشان پرسید که: چرا وقتیکه شخصی برای قضای حاجت؛ میرود به پایین خود و آنچه از او خارج میشود مینگرد؟ امام علیه السلام فرمود: «إنَّهُ لَیسَ أحَدٌ یُرِیدُ ذَلِكَ إلَّا وَكَّلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ مَلِكاً یَأخُذُ بِعُنُقِهِ، لِیَرِیَهُ مَا یُخرَجُ مِنهُ، أحَلالٌ أو حَرَامٌ؟ [4] همانا کسی نیست که اراده آن (قضای حاجت) را داشته باشد مگر اینکه خداوند، فرشتهای را بر او موکّل میفرماید تا گردن او را بگیرد تا بنگرد به آنچه از او خارج میشود که آیا حلال است یا حرام؟».
و در روایتی دیگر از آن حضرت است که: «إِنَّهُ لَیْسَ فِی الْأَرْضِ آدَمِیٌّ إِلَّا وَ مَعَهُ مَلَكَانِ مُوَكَّلَانِ بِهِ فَإِذَا كَانَ عَلَى تِلْكَ الْحَالِ ثَنَیَا بِرَقَبَتِهِ ثُمَّ قَالا یَا ابْنَ آدَمَ انْظُرْ إِلَى مَا كُنْتَ تَكْدَحُ لَهُ فِی الدُّنْیَا إِلَى مَا هُوَ صَائِر [5] با هر انسانی در زمین دو فرشته مأمور هستند که وقتی بر آن حال (قضای حاجت) است گردن او را پایین میآورند سپس میگویند: ای آدمىزاده! بنگر که آنچه برایش در این جهان رنج میكشیدی چه گردیده است».
بنابراین پدیده های عالم که قابلیت عبرت گیری را داشته باشند؛ فراوانند، برخی درونی و برخی بیرونی هستند، اما هر پدیدهای میتواند نشانهای از خداوند باشد و پیامی داشته باشد و مایهی عبرت شود.
به فرمودهی امام علی علیه السلام اگر انسان عبرت بگیرد به سوی راه درست کشیده میشود [6] همچنین فرمود: «هركس عبرت گرفتن او بسیار باشد، لغزش او كم خواهد شد [7]».
منابع:
[1]. با استفاده از تفسیر نمونه، ج23، ص491
[2]. الخصال، ج1، ص42
[3]. نهجالبلاغه، حکمت297
[4]. وسائل الشیعة، ج1، ص334
[5]. اصول كافی، ج3، ص70
[6]. غررالحکم، ص472
[7]. همان