کد:
9409
پرسش
دیالیكتیك ماركس به چند قسمت تقسیم شده است؟
پاسخ
با سلام و عرض تحیت!
بعد از رُنسانس كه دین در اروپا دچار بحران شد، الحاد و مادّیگری كم و بیش رواج یافت.
به طور مشخص در قرن نوزدهم بسیاری از دانشمندان تجربی بر اصالت مادّه و نفی ماوراء طبیعت، تأكید كردند؛ ولی مهمترین مكتب فلسفی ماتریالیسم به وسیله كارل ماركس و انگلس پی ریزی گردید.
ماركس، منطق دیالكتیك و اصالت تاریخ یا تاریخینگری را از هگل طرفت و با مادیگری آمیخت. ظاهرا ماركس در مادیگری از فویرباخ متأثر است.
او بر این اساس به دو دیالكتیك ماتریالیستی قائل شد. دیالكتیك تاریخی و دیالكتیك فلسفی.
ماركس در دیالكتیك تاریخی اصالت را به اقتصاد می دانست، به این معنا كه جبر مادی حاكم بر حیات اجتماعی بشر را بر اساس تحول در اقتصاد تفسیر می كرد، و عوامل فرهنگی و سیاسی و اجتماعی را تحت شعاع اقتصاد می دانست. و البته در تحلیل خود به گونه ای دیالكتیكی ـ مبتنی بر تضاد و تناقض عوامل ـ به توجیه عوامل مؤثر می پرداخت.
در دیالكتیك فلسفی هم همه جیز را حاصل یك تز و یك آنتی تز میدانست، كه در داخل و كمون خود تز بوجود می آید. از تضاد این تز و آن آنتی تز حالت جدیدی رخ می نماید كه در تعبیر او سنتز نام دارد.
فلسفه ماتریالیسم دیالكتیك در نقطه مقابل ماتریالیسم مكانیكی است كه قبل از فلسفه ماركس و انگلس مطرح بوده است.
توضیح مطلب آن كه:
در آغاز عصر جدید، ماتریالیستها با استفاده از مفاهیم فیزیك نیوتنی، پیدایش پدیده های جهان را، بر اساس حركت میكانیكی توجیه می كردند و هر حركتی را معلول نیروی محركه خاصی می دانستند كه از خارج وارد اجسام می شود. این فرضیه كه با نام "ماتریالیسم میكانیكی" نامیده شد، دارای نقطه ضعفها و اشكالات متعدد و غیر قابل توجیهی بود كه موجب شد پیروان آن درصدد یافتن عامل دیگری برای تحلیل دگرگونی در جهان برآیند، و بعضی از حركات را بصورت دینامیكی تفسیر كنند و نوعی خود جنبشی را برای ماده در نظر بگیرند.
از جمله این گروه "ماركس" و "انگلس" بودند كه با استفاده از مفاهیم فلسفی هگل، عامل حركت در عالم ماده را تضاد درونی پدیده های مادی، قلمداد كردند و بدین وسیله مكتب "ماتریالیسم دیالكتیك" را بنیان نهادند.
ماتریالیسم دیالكتیك، علاوه بر پذیرفتن اصول جاودانی و غیر مخلوق بودن ماده، و حركت همگانی، و تاثیر متقابل پدیده ها بر یكدیگر، سه اصل موضوع را برای تبین فریضه خودشان مطرح كردند:
1- اصل تضاد داخلی.
2- اصل جهش یا تبدیل تغییرات كمی به تغییرات كیفی.
3- اصل یا قانون تكاپوی طبیعت.
دیالكتیك فلسفی در حقیقت، اساس تفكر ماركس در توجیهات او در زمینه دیالكتیك تاریخی است.
انگلس بیشتر به جهات فلسفی دیالكتیك پرداخت و خود ماركس به جهات تاریخی و اقتصادی آن.
ماركس برای تاریخ انسان، مراحلی قائل بود كه از مرحله اشتراكی نخستین آغاز می شود، و به ترتیب از مراحل برده داری و فئودالیسم و سرمایه داری می گذرد و به سوسیالیسم و حكومت كارگری می رسد، و سرانجام به كمونیسم ختم می شود؛ یعنی مرحله ای كه مالكیت بطور كلّی لغو می گردد و نیازی به دولت و حكومت هم نخواهد بود.
نمی دانیم مقصود شما با این مختصر تأمین شد یا نه؟ به هر حال به همین مقدار اكتفا می كنیم، به این امید كه اگر توضیح بیشتری می خواهید، پس از مطالعه با سؤالات مشخص خود، ما را در جریان خواهید گذارد.
موفق و موید باشید.
مشاور :
موسسه ذکر
| پرسش :
چهارشنبه 14/3/1382
| پاسخ :
چهارشنبه 14/3/1382
|
|
|
0
سال
|
معارف اسلامي
| تعداد مشاهده:
84 بار