کد:
67594
پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت تمامی عزیزان خوب و زحمتكشم در سایت بسیار عالی تبیان خصوصاً دست اندركاران بخش پاسخگویی به سؤالات مذهبی؛
سؤالاتی داشتم كه خواهشمندم پاسخ آن ها را برایم بدهید.
1) آیا مجردات به لحاظ وجودی نابود شدنی هستند یا خیر ؟ 2) آیا مجردات موجودات هم ازلی و هم ابدی هستند ؟ 3) اگر اینطور است پس چرا می گوییم « هو الباقی » ؟ 4) آیا خداوند قادر است به اینكه مجردات را به لحاظ وجودی نابود گرداند یا نه ؟ 5) آیا روح آدمی یا روحی كه در كالبد حیوانات قرار می گیرد نیز جزو مجردات می باشد ؟ 6) اگر روح حیوانات نیز جزو مجردات است و با فرض اینكه موجود مجرّد فنا ناپذیر است ، پس روح حیوانات پس از خروج از جسم چه می شود و به كجا می رود ؟
بسیار متشكرم
خدا یار و نگهدارتان
پاسخ
با عرض سلام و تحیت.
دوست محترم!
1و2. حكمای اسلامی موجودات مجرد را قدیم زمانی امّا حادث ذاتی می دانند؛ یعنی گر چه از ازل بوده اند، اما بدین گونه نیست كه "وجود" جزء یا عین ذات آنان باشد، بلكه آنها هم دارای ماهیت هستند(ولو ماهیت بسیط)، و لذا ممكنند و وجود عارضی آن ها می باشد؛ و بالطبع به حسب قاعده "كلّ عرضی معلل" برای وجود داشتن و استمرار موجود بودن نیاز به "فیّاضِ و علت وجود" دارند؛ پس فقر ذاتی آن ها می باشد، و آن به آن وجود از خدای متعال می گیرند.
بدین بیان ازلی و ابدی بودن آن ها منافاتی با فقیر بودن، بلكه عین فقر و ربط بودن(وجود ربطی در حكمت متعالیه) ندارد.
3. از بیان فوق روشن می شود كه مراد از "هوالباقی" باقی بالذات است و در اصل فقط به خدای متعال تعلق دارد. گر چه این آیه را بالای آگهی های ترحیم می نگارند، اما لازم نیست موجودات كنونی بمیرند یا معدوم شوند تا او "هوالباقی" باشد، بلكه همین حالا جز او كسی باقی نیست.
"كان الله ولم یكن معه شئ" كه در فرموده نبوی است، وبه دو شكل تفسیر شده است: از دید متكلمان یعنی این كه "یكی بود، یكی نبود، غیر از خدا هیچ كس نبود"، كه به موجب آن حدوث زمانی همه كائنات لازم می آید؛ اما به نظر حكمای متأله اسلامی این مله به حدوث ذاتی تفسیر شده و نه حدوث زمانی، به معنایی كه در بالا گذشت.
پس همین حالا هم همتای خدا كسی نیست ـ "و لم یكن معه شئ" ـ چون او عین وجود و چشمه سار وجود است، و جز او هیچ ممكنی عین وجود نیست و وجود عارض بر آن است.
در نظر متكلمان سِرّ احتیاج موجودات به خالق حدوث آنان است، نه امكان؛ و حدوث با پیدایش و موجود شدن مرتفع می شود!
از این رو متكلمان اشعری و... اذعان كرده اند كه اگر عدم بر واجب الوجود هم جایز بود نیز پس از خلقت گزندی به عالم نمی رسید! حال آن كه در نظرگاه حكیمان الهی سِرّ احتیاج مخلوق به خالق در "امكان" است، و امكان از ممكنات زائل شدنی نیست، و تا ابد محتاج به هستی بخش است؛ بلكه او آویخته و ربط محض به وجود باری تعالی است و در مثل به اشعه خورشیدی می ماند كه اشعه هیچ وجودی از خود ندارد به غیر از آویختگی و ربط به خورشید؛ گر چه از وقتی خورشید بوده او همراهش بوده است، اما فقط سراپای او را اشغال كرده، و هیچ بقاء و استقلالی از خود ندارد.(تأمل نمایید)
4. مجردات چون همه كمالات را یكجا دارند، تغییر نمی پذیرند، از این رو از صورتی به صورتی دگرگون نمی شوند؛ اما این منافاتی با قدرت الهی بر زائل كردن وجود از آن ها ندارد، چنان چه در شماره قبل توضیح آن گذشت.
5و6. روح آدمی جزء مجردات است، با این فرق كه بالذّات مجرد است، اما بالفعل مادی است یعنی افعال خویش را با ماده و ابزار مادی انجام می دهد ـ بخلاف فرشتگان كه هم ذاتاً مجرد هستند هم فعلاً ـ اما در تجرّد روح حیوانات اشكال و اختلاف است.
اگر برخی از قسمت های پاسخ برایتان مبهم است سرّش این است كه سؤالات شما در برگیرنده یك دسته از مفاهیم عمیق فلسفی است، و بدون آشنایی كافی با فلسفه اسلامی حقایق آن پیدا نمی شود. اگر به جدّ دنبال پاسخ وافی برای این گونه سؤال ها هستید، راهش درس گرفتن فلسفه اسلامی از طریق حوزه یا دانشگاه است.
با التماس دعا.
مشاوره مذهبی ـ قم.
مشاور :
موسسه ذکر
| پرسش :
جمعه 22/3/1383
| پاسخ :
يکشنبه 7/4/1383
|
|
|
0
سال
|
معارف اسلامي
| تعداد مشاهده:
70 بار