• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 67249

پرسش

با سلام
اسامی شیطان را چه در قران چه در حدیث
برایم بنوسید . غیر از رجیم - مجسم - خناس .
متشكرم

پاسخ

دوست گرامی با سلام: حقیقت مطلب این است كه شیطان ، اسم خاص نیست تا بر موجودى معین و مشخص دلالت كند و وجود مستقلى ندارد، اسمى است بى نشان ؛ مانند سیمرغ كه وجود خارجى ندارد و هیچ نام و نشانى براى او نیست ، اغلب جاها كه نام شیطان برده مى شود مراد همان ابلیس است كه از دستورهاى خداوند سرپیچى و تكبر كرد. كلمه شیطان در قرآن هفتاد بار به صورت مفرد و هیجده بار به صورت جمع به كار رفته است كه روى هم 88 مرتبه مى شود. شیطان دو معنى دارد: یكى اصطلاحى ، و آن همان معنایى است كه بر سر زبان مردم است . وقتى كلمه شیطان گفته مى شود، ذهن مردم متوجه آن ملعونى مى شود كه رو در روى خدا ایستاد و نافرمانى كرد و در برابر آدم علیه السلام سجده نكرد.
دیگرى معنى لغوى آن است ، شیطان از «شطش » و «شاطن » گرفته شده و هر دو به معنى پلید، خبیث ، پست و موجودى سركش ، متمرد و نافرمان به كار برده مى شود. به عبارت دیگر، به هر چیز مرموز، موذى و آزار دهنده گفته مى شود. هم چنین به معنى منحرف و منحرف كنند، یاغى و طاغى ، شریر و شرارت كننده ، دور بودن و دور شدن از حق و حقیقت ، دور شدن از رحمت و مغفرت الهى ، بدخوى و سخت دل ، بدجنس و بد ذات و ناپاك ، هلاك شده و هلاك شونده آمده است . این معانى و صفات در انسان باشد یا در جن ، در چهار پایان باشد یا وحوش ، خزندگان و غیره همه این ها از معانى و مصادیق شیطان است .
و فرد شاخص آن ، همان معنا و مفهوم اصطلاحى آن است كه در میان مردم معروف و مشهور است و آن ابلیس و لشگریان و اعوان و انصار و یاوران او است . همان كسى كه باعث بدبختى خود و آدم علیه السلام ، باعث بیرون شدن خود و آدم علیه السلام از بهشت شد. براى شیطان اسامى و صفات متعددى ذكر شده و آنها از این قرارند:
1. ابلیس ؛ این كلمه اى است مفرد و داراى دو جمع (ابالیس و بالسه ) از ماده بلى و ابلاس گرفته شده . معناى آن ناامیدى ، ماءیوس شدن از رحمت خدا؛ تحیر و سرگردانى ، حزنى كه از شدت یاس پیدا مى شود؛ اندوه گین و سر در گریبان كردن ، آمده ابلیس ، كلمه عربى و اسم خاص است و معروف شده براى همان كسى كه آدم را فریب داد و باعث بیرون شدن او و همسرش از بهشت گردید. و الان با تمام قدرت ، خود و لشگریانش در كمین انسان هاى بى ایمان و سست عنصر، بلكه در كمین همه انسان ها بوده مگر بندگان مخلص ، كه از آنان ماءیوس است . ابلیس ، موجودى است حقیقى و زنده ، با شعور، مكلف ، نامرئى و فریب كار؛ همان كه از امر خدا سرپیچى نمود و هم اكنون هم مردم را اغوا مى كند و بر انجام گناه و خلاف تشویق مى نماید.
چهره ابلیس ، چهره تكبر و عصیان ، نخوت و تمرد، خودخواهى و خود محورى و مظهر غرور و خود برتر بینى است .
لفظ ابلیس ، به صورت مفرد، یازده بار در قرآن آمده كه جز دو مورد بقیه مربوط به خلقت آدم علیه السلام است . از جمله :
«همانا شما آدمیان را بیافریدیم و سپس شكل دادیم و پس از آن به فرشتگان امر كردیم تا بر آدم سجده كنند، همه سجده كردند، جز ابلیس ، كه از سجده كنندگان نبود.»
«فرشتگان را فرمان دادیم كه بر آدم سجده كنند، همه سجده كردند، جز ابلیس ، كه سرپیچى و تكبر نمود و از كافران گردید.»
«چون فرمان سجده بر آدم رسید، همگى اطاعت كردند جز ابلیس ، كه از سجده بر آدم امتناع ورزید. خداوند فرمود:اى ابلیس ! چه شد تو را كه با دیگران بر آدم سجده نكردى .» «ابلیس گمان باطل خود را به صورت صدق و حقیقت ، در نظر مردم جلوه داد تا جز گروه اندكى از اهل ایمان ، همه او را تصدیق كردند و پیرو او شدند»«كافران و معبودان آنها (همگى ) به رو، در آتش جهنم در آیند و با تمام سپاه و لشگریان ابلیس به دوزخ وارد گردند»؛ زیرا آنان پیروان او هستند.
و نیز در نهج البلاغه یازده مرتبه كلمه ابلیس آمده است :
چه تلبیس ابلیس منظور شد
ملائك پس سجده ماءمور شد
یكایك بدین سجده اقرار كرد
جز ابلیس كز سجده انكار كرد
به خود گفت من ز آتشم او ز خاك
گر از سجده روى از تو تابم چه باك
تكبر به سویش چه آورد روى
بشد طوقى از لعنتش در گلوى
2. وسواس ؛ به معناى چیز وسوسه گر، وسوسه كننده ، كلامى كه در باطن انسان مى گذرد از درون خود انسان بجوشد یا شیطان و یا از كس دیگرى - كه از بیرون عامل آن شود وسواس گویند. وسواس در اصل صداى آهسته است كه از به هم خوردن زینت آلات بر مى خیزد و به هر صداى آهسته اى هم گفته مى شود. معناى دیگر آن افكار بد و نامطلوب و مضرى است كه به ذهن انسان خطور مى كند. یا با صداى آهسته به سوى چیزى دعوت كردن و مخفیانه در قلى كسى نفوذ نمودن هم وسوسه نام دارد. كلمه و ماده وسواس ‍ در قرآن پنج بار استعمال شده :
«من شر الوسواس الخناس ، الذى یوسوس فى صدور الناس »
«فوسوس لهما الشیطان »
«فوسوس الیه الشیطان»
«و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما یوسوس به نفسه »
3. خناس ؛ به معناى كنار رفتن ، عقب گردكردن و پنهان شدن است ؛ چون هنگامى كه انسان به یاد خدا بیفتد و نام او را ببرد، شیطان عقب گرد مى كند. پنهان و مخفى مى شود. این واژه نیز به چند اعتبار معناى خاصى پیدا مى كند؛ مثلا رجوع كردن و برگشتن به این اعتبار كه انسان وقتى از خدا غافل شد و او را فراموش كرد، شیطان براى وسوسه و اغوا نمودن بر مى گردد. پنهان كارى ، از این رو كه انسان وجود وسوسه را كمتر حس مى كند، و همه جا هست ، با ظاهرى مى آید و خود را در لعابى از حق ، در پوسته اى از راست در لباس عبادت و گمراهى در پوشش هدایت ، جلوه گر مى شود.
دشمنى دارى چنین در سر خویش
مانع عقل است و خصم جان و كیش
یك نفس حمله كند چون سوسمار
پس به سوراخى گریزد در فرار
در دل او سوراخ ‌ها دارد كنون
سر زهر سوراخ مى آرد برون
كه خدا آن دیو را خناس خواند
كو سر آن خار پشتك را بماند
مى نهان گردد سر آن خارپشت
دم به دم از بیم صیاد درشت
تا چو فرصت یافت سر آرد برون
زین چنین مكرى شود مارش زبون
4. رجیم ؛ به معناى سنگسار كردن ، سنگ زدن ؛ سنگ زده شده ؛ از روى گمان سخن گفتن ؛ رانده شده از خیرات و رحمت خدا و جمع فرشتگان آسمان ؛ زده شده با سنگ هاى شهابى است و وقتى مى خواهد به آسمان عروج كند ملائكه او را با سنگ هاى شهابى مى زنند و بر مى گردانند.
حضرت عبدالعظیم فرمود: از امام هادى علیه السلام شنیدم كه مى فرمود: «رجیم » یعنى رانده شده از مواضع خیر، هیچ مؤمنى را به یاد نمى آورد مگر آن كه بر او لعن نماید. در علم خدا گذشته است : هنگامى كه حضرت مهدى (عج ) قیام كند مؤمنى نیست مگر آن كه شیطان را سنگ مى زند.
از امام صادق علیه السلام مى پرسند: چرا شیطان «رجیم » نامیده شده ؟ حضرت فرمود: براى آن كه او رجم و سنگسار مى شود. عرض كردند: آیا به سبب رجم و سنگسار، او از بین مى رود و یا اعضا و جوارحش شكسته و قطع مى شود؟ آن حضرت فرمودند: خیر، بلكه از بین نمى رود؛ زیرا در علم خدا گذشته كه شیطان در زمان قیام حضرت قائم رجم و سنگسار مى شود.
5. عزازیل ؛ این كلمه لغت «عبرى » است و به معنى عزیز شده ؛ كسى كه در میان ملائكه عزیز و با احترام بوده ، كسى كه عزت و توانایى ظاهرى داشته باشد. شیطان را از این دو عزازیل گفته اند كه در میان ملائكه عزیز و با احترام و در عبادت خدا كوشا و سخت مقاوم بوده است .
تكبر عزازیل را خوار كرد
به زندان لعنت گرفتار كرد
و نیز عزازیل ، نام بزى است كه كفاره گناهان را بر او مى گذارند و در وادى بایر و بى آب و علف رها مى كنند تا كفاره گناهان قوم را به جایى نامعلوم ببرد.
6. حارث ؛ در حدیث طولانى از امیر المومنین علیه السلام نقل شده كه : از آن حضرت سؤال شد: اسم ابلیس در میان ملائكه آسمان چه بوده ؟ آن حضرت فرمود: حارث . و نیز در حدیث صافى از امام رضا علیه السلام نقل شده : نام او حارث بوده ولى ابلیس نامیده شد، زیرا از رحمت خدا ماءیوس گردید.
7. صاغر؛ یكى از صفات شیطان است . به معناى پست و ذلیل ، ذلیل بودن به واسطه رفتن عزت و حكومت و استقلال ، از بین رفتن حیثیت و مقام و حقیر و زبون بودن و.....
بعد از آن كه شیطان انسان را سجده نكرد و در مقابل خدا تكبر نمود، خداوند خطاب به او كرد و فرمود:
فاخرج انك من الصاغرین .
«از بهشت خارج شو؛ زیرا تو از افراد ذلیل و زبون و درمانده و پستى ».
به خاطر سجده نكردن از مقام عزت و بلندى به زیر افتادى و سرنگون شدى ، نه این كه سود نبردى ، بلكه ضرر و زیان هم كردى .
8 و9. مذئوم و مدموره ؛یعنى ذلیلا نه و با خوارى رانده شده ؛ راندن به قهر و غلبه ؛ طرد كردن از رحمت ، معیوب شده ، ننگ عار و تمام این ها درباره شیطان صادق است ، چون او را با خفت و خوارى و با قهر و غلبه از بهشت بیرون كردند.
10. مذموم ؛ سرزنش شده ؛ زیرا خداوند بعد از آن كه شیطان سجده نكرد او را سرزنش كرده و خطاب نمود: چرا سجده نكردى ؟ آیا كافر شدى یا از بلند مرتبه گان بودى ؟
11. غوى ؛ یعنى راه هلاكت را در پیش گرفتن ؛ نومیدى از رحمت خدا؛ گمراه شدن و گمراه كردن ؛ كارى جاهلانه كه از اعتقاد نادرست و فاسد سرچشمه گرفته و جهل و نادانى كه ناشى از غفلت باشد؛ از مقصد بازماندن و به مقصد نرسیدن .
چون شیطان در آغاز خودش گمراه شد و بعدا حضرت آدم علیه السلام و اولاد او را گمراه نمود، و آن اعتقاد فاسد و نادرست خود را ظاهر كرد، از مقصد خودش باز ماند و از رحمت خدا ناامید شد.
12. عفریت ؛ یعنى قوى ، پرزور، زیرك ، گردش كش ، و خبیث ؛ اگر جن خبیث باشد همان را شیطان مى گویند و یا اگر با داشتن خباثت و شرارت نیروى زیادى هم داشته باشد عفریت نامیده مى شود. همان طور كه در داستان حضرت سلیمان علیه السلام آمده ، وقتى كه حضرت فرمود: چه كسى تخت بلقیس را براى من مى آورد؟ عفریتى از جن گفت : من مى آورم ، معلوم مى شود كه به اسم اعظم واقف بوده است ؛ زیرا مى خواست در یك مدت كمى تخت را كه صدها كیلومتر از آن جا دور بود بیاورد.
13 و 14. مارد و مرید؛ كه معنى هر دو تقریبا یكى است و به معنى شیطان سركش و متمرد؛ ظالم و عصیان گر، بى شخصیت اعم از انسان و جن و شیطان ؛ عارى از خیر و نیكى و بركت و فایده و (شیطان مارد و شیطانا مریدا) در قرآن به همین معنى آمده است .
15. شیصبان ؛ مرحوم علامه مجلسى مى گوید: یكى از نامهاى شیطان شیصبان است و به بنى عباس هم بنوشیصبان مى گویند؛ زیرا شیطان در نطفه بعضى از آنها رسوخ كرده بود
16. ابومره 17. ابوخلاف ، 18. ابولبین ، 19.ابیض ؛ كه او مردم را به خشم مى آورد.
20. وهار؛ به خواب مؤمنان مى آید و آنان را اذیت مى كند.
21. ابولبینى ؛ یكى از دختران ابلیس «لبینى » است و لقبى براى ابلیس ‍ است .
22 و 23. نائل ، و ابوالجان است
جهت آگاهی بیشتر در این موضوع به كتاب شیطان در كمینگاه نوشته نعمت الله صالحی حاجی آبادی مراجعه نمایید.
موفق باشید.

مشاور : آقای مرتجی | پرسش : سه شنبه 19/3/1383 | پاسخ : چهارشنبه 20/3/1383 | | | 0 سال | حوزه علميه | تعداد مشاهده: 138 بار

تگ ها :

UserName