کد:
51350
پرسش
ba salam va khasteh nabashid
dar mored tanasokh etelaat mikhastam?
aya eslam be tanasokh chegoneh javab midahad?tanasokh ra ghabool darad ya rad mikonad?
va soal digar inkeh agar ghoran ra bedoon khandan matn arabi va faghat khandan tarjomeh farsi az savab an kam mishavad?
پاسخ
دوست محترم!
الف) معتقدین به تناسخ مى پندارند كه روح انسان بعد از مرگ ـ یا قبل از آن ـ در جسم دیگر (و نطفه دیگر) حلول كرده، و زندگى مجددى را در همین دنیا آغاز مـى كـند، و این مساله ممكن است بارها تكرار شود. این زندگى تكرارى در این جهان را تناسخ یا عود ارواح مى نامند. لازم است تذكر دهیم كه در تناسخ همه سخن بر انتقال روح از بدن مادی به بدن مادی دیگر است، والا انتقال روح از بدن مادی به بدن برزخی و یا بدن قیامتی مورد كلام نیست، بلكه علما و حكما آن را ممكن، و اكثرا آن را واقع می دانند. تناسخ نوع اول تناسخ ملكی و تناسخ نوع دوم تناسخ ملكوتی است.
علی ای حال، لازمه تناسخ آن است كه انسان بیش از یك حیات مادی داشته باشد.
اما در ارزیابی نظریه تناسخ، قبل از هر چیز شایان ذكر است كه مساله بازگشت ارواح پس از مرگ به زندگى جدید و از سر گرفتن تكامل، یكى از مسائل قدیمى اسـت كـه در كـتـابـهاى فلسفى و عقاید و مذاهب از آن به تناسخ تعبیر شده است. دانشمندان و مـورخـان مـعتقدند كه زادگاه اصلى این عقیده كشور هند و چین بوده، و كم كم در میان اقوام و مـلـل دیـگر هم تا حدى رسوخ پیدا كرده است. اما در میان فرق اسلامى ـ جز طایفه تناسخیه كه اكـنون اثرى از آنان باقى نمانده است ـ هیچیك به تناسخ معتقد نیستند.
پس از این مقدمه باید گفت: واقع امر آن است كه دست عقل به تنهایی از قضاوت در باره مسئله ای مثل تناسخ و امثال آن كه در حیطه ای بسیار فراتر از معلومات بشری می باشد، كوتاه، و یا لااقل لرزان است. اموری اینچنین را تنها خداوند و آنان كه با خدا ارتباط دارند می دانند و بس. استدلالات عقلی نظری هم گاهی نمی تواند مایه اطمینان و آرامش خاطر گردد، اگر چه برای تقویت وجوهی از ظن و گمان مفید است. لذا بحث را با روش نقلی پی می گیریم، و در انتها گریزی به استدلالهای عقلی خواهیم زد. تأكید ما بر بیان اول است، اگر چه حجم استدلالهای عقلی آینده شاید بیشتر باشد.
اما در استدلال نقلی بر بطلان تناسخ عرض می شود كه لازمه تناسخ ـ به تعریفی كه گذشت ـ آن است كه انسان بیش از یك حیات مادی داشته باشد، كما این كه لازمه تناسخ آن است كه انسان پس از مرگ به عالم برزخ نرود. و هر دو لازمه تناسخ به موجب آیات قرآنی مردود است.
آیاتی كه برای انسان یك حیات و یك موت قائل است، زیاد است؛ كما این كه آیاتی به طور قطع زندگی برزخی را پس از مرگ تصویر می كند. آیه زیر هم به حیات و موت واحد، و هم به برزخ اشاره دارد. «حتی إذا جاء أحدهم الموت قال رب ارجعون لعلی أعمل صالحا فیما تركت كلا إنها كلمة هو قائلها ومن ورائهم برزخ إلی یوم یبعثون»(مومنون/99 و100)
به علاوه باید گفت این امر مورد اتفاق علمای اسلامی است، بلكه هیچ یك از ادیان الهی و آسمانی معتقد به تناسخ نیستند.
حاصل سخن ما در استدلال نقلی آن است كه:
1) نمی توان به امر مهمی مثل تناسخ معتقد شد، در حالی كه پیامبران الهی حتی بدان اشاره نكرده اند؛ پیامبرانی كه بعثت آنان برای اخبار از این نوع امور غیبی است كه به سعادت و حیات و ممات ما ارتباط دارد. 2) آیات قرآنی بسیاری به اموری مثل وحدت حیات و مرگ و همچنین برزخ بین حیات مادی و قیامت تأكید دارد. این مسئله با اعتقاد به تناسخ در تنافی جدی است.
اما در استدلال عقلی بر بطلان تناسخ، حكمای اسلامی مدعی هستند كه عقل می تواند اثبات كند كه تناسخ محال است.
آنها می گویند اصولا این عقیده از نظر عقل و برهان اشكالات فراوانى دارد كه قابل قبول نیست.
ما در اینجا به قسمتى از اشكالات عقلی وارد بر نظریه تناسخ اشاره می كنیم.
1- موجودات زنده در این جهان دائمـا در تـحـول و تـكاملند و از مرحله اى به مرحله كاملتر قدم مى گذارند و در حقیقت همه به سـوى كـمال و مراحل عالیترى رهسپارند؛ و این حقیقت جزء نوامیس خلقت است، و هیچگاه دیده نشده است كه مثلا میوه رسیده و كامل عقب گرد نموده و دوباره به صورت گل درآید، یا انسان تكامل یافته اى به صورت نطفه و مراحل اولیه درآید. خـلاصـه آنـكـه در سـراسـر گیتى این قانون مسلم است كه چیزی كه تكامل یافت دیگر به عقب برنمى گردد و تكامل خود را از دست نمى دهد.
روى همین حساب است كه فلاسفه گفته اند مـوجـودى كه از قوه به فعلیت ـ یعنى از نقص به كمال ـ رسید، دیگر به حالت اولیه (قوه) باز نخواهد گشت. بـعـبارت دیگر روح و بدن هر دو در ابتداى آفرینش و حدوث بالقوه هستند و رفته رفته به فعلیت مـى رسند، و هماره از صورتى به صورت دیگر منتقل مى شوند، و هر روحى در مدت حیات جسمانى از قـوه و نـقـص به كمال و فعلیت مى رسد. وقتى روح به مرحله فعلیت رسید دیگر محال است به قـوه بازگردد، زیرا هر موجودى طبعا مایل به حركت به سوى كمال است و ممكن نیست به جهت مـخـالف (مراحل قبل) هم متمایل باشد؛ چون طبع یك شیء نمى شود مقتضى دو امر متضاد (حركت به جلو و عقب) باشد.
2- آنـچـه یـك انـسان از كودكى تا پایان زندگى مى آموزد همه مربوط به روح است نه بدن و جسم. لذا با اینكه هر چند سال یكمرتبه تمام اجزاى بدن عوض مى شود، ولى خاطرات و معلومات او همه محفوظ است و دست نمى خورد. بـنـابـراین كه خاطرات و معلومات مربوط به روح است، اگر عقیده تناسخ و بازگشت به زندگى جـدید درست باشد، بایستى معمولا كودكانى فیلسوف و حیواناتى صنعتگر ـ مثلا، اسبهایى آهنگر و گـوسـفـنـدانـى خـیـاط و كبوترانى مهندس ـ داشته باشیم، زیرا ارواح فیلسوفان و مهندسان و صنعتگران كه به صورتهاى مختلف درآمده اند، معلومات و خاطرات خود را همراه دارند و ارتباط ارواح آنـها با بدنهاى جدید نباید موجب فراموشى و زوال آنها گردد.
ارواح پیش از اینكه بمیرند و در كالبد دیگرى درآیند دارای معلومات و خاطراتی ثابت بوده اند، و لذا نباید با ارتباط جدید همه معلومات خود را از دست بدهند و بى اطلاع محض گردند. پس این مطلب نیز شاهد آن است كه مسأله تناسخ و بازگشت به زندگى جدید اساسى ندارد.
3- زنـدگـى دنـیا هر قدر هم مرفه باشد، باز هم خالى از رنج و ناملایمات نیست، و صحیح نـیـسـت كسى را كه در كالبد پیشین خود مرد نیكو رفتارى بوده، بعنوان پاداش به صورت دیگرى درآورنـد و بـه ایـن دنـیـا ـ كـه خالى از رنج و ناملایمات نیست ـ برگردانند. پاداش شخص نـیـكـوكـار باید در سرایى واقع شود كه دیگر با مزاحمت و ناراحتى همراه نباشد و آن همان آخرت اسـت؛ و هـمـچنین كسی كه حقوق ملتى یا ملتهایى را از بین برده و ملیونها نفر را مثلا، با یك بمب اتمى نـابود ساخته است، با آمدن و برگشت در این دنیا نمى توان او را به كیفر كردارش رسانید زیرا در این زنـدگـى مـحـدود ـ هر چه هم زندگى بدى داشته باشد ـ جبران آن همه خیانت و ظلم و ستمها امكان ندارد.
4- طـرفداران عقیده تناسخ مى گویند: زندگى جدید براى تنبه و تكامل و یا براى كیفر است، در صـورتی كه تنبه و كیفر در باره كسی كه گذشته را به طور كلى فراموش كرده مفهومى ندارد، زیرا او نه جنایات و خلاف كاریهاى خود را بخاطر دارد تا عبرت گیرد و بیدار شود و نه محرومیت ها را بیاد دارد كه از دستیابی به مقصد و آرمان خود در زندگى جدید لذت ببرد.
نمی دانیم آیا همین اجمال برای شما كافی است یا نه؟ اگر تفصیل بیشتری خواستید می توانید سؤالات خود را، در این ارتباط، برای ما بفرستید.
ب) اما در مورد اكتفا كردن به خواندن ترجمه قرآن فقط، باید گفت كار پسندیده ای است و ثواب هم دارد، ولی ثواب مطالعه در معارف دینی؛ والا، خواندن قرآن ـ یعنی قرائت متن قرآن، ثوابی ویژه و خاص دارد، كه فقط با خواندن متن قرآن به قاری قرآن اعطا می شود؛ البته در این قرائت توصیه اكید شده با تدبر در معنای آن باشد.
پیروز باشید.
مشاوره مذهبی ـ قم.
مشاور :
موسسه ذکر
| پرسش :
يکشنبه 10/12/1382
| پاسخ :
سه شنبه 19/12/1382
|
|
|
0
سال
|
معارف اسلامي
| تعداد مشاهده:
155 بار