• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 46451

پرسش

ضمن عرض سلام خدمت شما عزیزان
من قبلا از محضر شما سوال كردم كه چرا در زمان طلاق از زن سوال میشود كه شما عادت ماهانه هستید یا نه ؟ میدانم كه این از نظر اسلام است ولی چرا ؟ میخوام بدونم دلیلش چیه ؟ چون میخوام جواب قانع كننده ای داشته باشم واسه دیگران خواهش میكنم كه جواب قانع كننده ای به من بدین
خواهر كوچك شما

پاسخ

با سلام و عرض تحیت!
برای شما ـ خواهر گرامی ـ توجه به یك پیش درآمد كلی در این گونه سؤالات را لازم می‌دانیم و آن این كه احكام اسلامی را از دو حیث می‌توان مورد سؤال قرار داد:
الف ـ از حیث دلیل.
دلیل مدركی است كه به استناد آن یك حكم به شارع مقدس نسبت داده می شود. و پر واضح است كه اگر استنادی مقبول و معتبر نداشته باشد، حكم بدعت بر آن بار می‌شود، و عمل به آن با انتساب عمل به شارع حرام است. بسیاری از خرافات با رعایت این معیار از محیط جامعه دینی رخت می بندد.
ب ـ از حیث علت.
بعد از آن كه روشن شد كه یك حكم، به واسطه دلیل معتبر شرعی و عقلی كه دارد حكم خدا است، این سؤال مطرح می شود كه چرا چنین حكمی جعل شده است؟ به عبارت دیگر فلسفه آن چیست؟
سؤال شما در این حوزه است؛ یعنی حوزه فلسفه حكمی از احكام خدا، پس از آن اصل حكم را پذیرفته اید و به دلیل آن ایمان دارید.
به لحاظ عقلی، عمل انسان مؤمن و التزام او به حكم خدا، تابع همان دلیل است. به عبارت دیگر، مؤمن، ولو علت و فلسفه حكم خدا را نداند، بدان عمل خواهد كرد. عقل پس از این كه خدای عالم و مولویت او را ثابت كرد ـ كه این جزء اصول عقاید قطعی و از لوازم ایمان است ـ حكم می‌كند هر فرمانی كه از این مولا بر بنده برسد لازم الاتباع است، چه علت آن فرمان را بفهمد و چه نفهمد. این یك حكم كلی از سوی عقل است.
این را گفتیم؛ چرا كه این روزها بعضی به مجرد این كه فلسفه حكمی را نمی دانند، تصور می كنند عمل به آن حكم عاقلانه نیست و توجیه عقلانی ندارد.
نكته دیگر در این پیش درآمد آن كه علتها و فلسفه‌هایی كه از سوی خود شارع مقدس و به توسط اولیائش برای احكام بیان نشده باشد، نوعاً بر اساس گمان و استحسان است؛ و لذا مصون از خطا نیست. برای مثال خداوند وقتی شراب را منع می‌كند، خود می گوید علت آن سكر است؛ اما وقتی گوشت خوك را منع می‌كند، علتی برایش ذكر نمی‌كند. حال عقلاء بشر ممكن است مفاسدی را در گوشت خوك كشف كنند؛ اما آیا دقیقاً همین امور مكشوفه علت تحریم الهی است یا علتی دیگر است كه هنوز بر ما مكشوف نیست؟ معمولا سؤال بی جوابی است.
این علتها را نمی‌توان به طور قطع به خداوند نسبت داد، و حداكثر در حد گمانه و ظن باقی می‌ماند. این در حالی است كه بدون تردید هر حكمی از احكام شرعی برای جلب مصالح و دفع مفاسد است؛ خدا كار بی حكمت نمی كند.
عارفان معتقدند اتیان و امتثال تكالیف ـ كه پس از احراز دلیل واجب می‌شود ـ علم به علتها و اسرار را با خود می‌آورد. انسان با اتیان تكالیف به قرب الهی بار می‌یابد و از لوازم آن یافتن حصه و حظی از علم الهی است، به طوری كه می تواند تا خازن علوم الهی شدن پیش رود. و این منجر می‌شود، نه تنها مناط و فلسفه احكام تشریعی، بلكه اخبارهای تكوینی گذشته و آینده عالم تا قیامت و پس از آن را بیابد، و بلكه ببیند. این مرتبه یقین و اطمینان با عمل به تكالیف به دست می‌آید.
نكته آخر این كه روشن نكردن علت احكام از سوی خدای متعال نه از جهت بخل الهی ـ نعوذ بالله ـ و امثال آن است، بلكه لازمه ایمان هم علم است و هم ابهام؛ یعنی چنان چه ایمان بدون علم محال است، ایمان بدون ابهام هم نمی‌شود. از سویی باید عقل خالقی را، و لو پشت پرده غیب، ثابت، و اسماء و صفاتی را برای او توصیف كند؛ ولی از سوی دیگر نوعی ابهام هم لازمه مفهوم ایمان است. به همین خاطر است كه هیچگاه نمی گویند ما به دو دو تا می شود چهار تا ایمان داریم، ولی می گویند به فرشته و ملائكه ایمان داریم؛ چرا كه امر غیبی امری كم و بیش مبهم است.
در مورد خداوند نیز این كه او دقیقاً چگونه است؟ و همچنین تكالیف و اوامر او برای چیست، و حكمت آن كدام است؟ قرار نیست چندان و بر همگان معلوم باشد.
این كه "ایمان" نوعاً به "غیب" و امور غیبی اضافه می شود ـ «یؤمنون بالغیب» ـ به همین خاطر است؛ چرا كه ایمان به امور كاملاً آشكار، مثل روز بودن روز و شب بودن شب ارزش ندارد؛ بلكه ایمان نیست.
اما بر اساس همین ایمان، كه كف آن علم است و سقف آن ابهام، اگر اعمال صالح انجام گیرد، ابهامها هم برطرف می‌شود، و ایمان به یقین بدل می‌گردد.
برای نمونه می‌توان قصه ابراهیم خلیل علیه السلام و سؤال چگونگی زنده شدن خلایق در قیامت را مثال زد، كه در آیات 260 از سوره بقره مطرح شده است. وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام از كیفیت و چگونگی معاد سؤال می‌كند، خداوند می‌پرسد: «أولم تؤمن» یعنی آیا ایمان نیاورده‌ای؟ كه اشاره به این است كه دلایل عقلی و نقلی برای ایمان به معاد كافی است؛ و ابراهیم علیه السلام پاسخ می‌دهد: «بلی ولكن لیطمئن قلبی» یعنی چرا، ولی می خواهم قلبم آرامش یابد، ‌كه اشاره به همان ابهام است، یعنی علی رغم ایمان به معاد، ابهام از چگونگی آن باقی است؛ و چون او ابراهیم است، و به مرتبه خلیل خداوند بودن رسیده است، خداوند هم ابائی ندارد كه این ابهام را رفع نماید، به ترتیبی كه در ادامه آیه ذكر شده است.
اصولاً اگر ایمان این ابهام را نداشته باشد دیگر بندگی خدا معنای واقعی خود را از دست می دهد.
امروزه مسواك زدن نشانه ایمان نیست؛ چرا كه كشف علت آن از سوی عقل، باعث شده معمولا انسانها به سبب همان علت مسواك بزنند؛ ولو ایمان به پیامبر و دستورات او نداشته باشند.
به همین مطلب ناب امیر مؤمنان در خطبه 234 نهج البلاغه فیض الاسلام (خطبه قاصعه) اشاره فرموده است كه: خداوند مخلوقات خود را به اموری كه آگاهی از اصل آن ندارند آزمایش می‌كند تا بد و خوب تمییز داده شوند. و سپس برخی از این ابهامها را می‌شمارد، مثل قرار دادن كعبه از یك سنگ سیاه و بی‌خاصیت(نه زمرد و یاقوت)، آن هم در صحرائی سوزان(نه در گلستانی زیبا‌)، و فرا خواندن مردم به آن جا و … (به این خطبه حتماً رجوع فرمائید)
با تمام این مقدمات می‌گوئیم "دلیل" منع طلاق زن در هنگام حیض روایاتی است كه در كتاب طلاق از كتب روائی مطرح شده است.(وسائل الشیعة، ج15، باب9، از ابواب مقدمات طلاق)
اما "علت" آن را در روایات معتبر نیافتیم؛ اما وجوه استحسانی ای به ذهن می رسد.
یكی نفس مانع تراشیدن و واداركردن زن و شوهری كه در شرف جدایی هستند بر این كه مدتی همدیگر را تحمل كنند؛ شاید كه علاقه ها و خاطرات و لحظات خوش گذشته دوباره آنان را به هم نزدیك كند؛ كما این كه در خصوص عده طلاق همین هدف منظور است، به خصوص كه مرد را مجبور می كند كه زن را در دوران عده در خانه خود نگهدارد و با او به مانند همسرش خوش رفتار باشد، و همچنین زن را منع از خودنمایی و ابراز محبت نكرده است، تا شاید علاقه ها دوباره بازگردد. این معنا در روایات به تصریح آمده است كه: «لعل الله یحدث أمرا»
گفتیم این استحسان و گمانه زنی ای بیش نیست، و بیش از این هم چیزی در این ارتباط نمی دانیم.
با التماس دعا.
مشاوره مذهبی ـ قم.

مشاور : موسسه ذکر | پرسش : دوشنبه 29/10/1382 | پاسخ : سه شنبه 21/11/1382 | | | 0 سال | معارف اسلامي | تعداد مشاهده: 89 بار

تگ ها :

UserName