کد:
43578
پرسش
با عرض سلام
لطفا شرح حال مختصری از ملك الشعرای بهار را بیان كنید
پاسخ
با سلام!
این نیز زندگی نامه كاملی از ملك الشعرای بهار:
اول اردیبهشت 1330 هجری شمسی میرزا محمد تقی بهار ملقب به ملك الشعرا و متخلص به بهار، شاعر و نویسنده توانای ایران و از رجال سیاسی این مرز و بوم بدرود حیات گفت. اشعار بهار زبان حال مردم، و نماینده افكار و آمال توده آزادیخواه بود و او با سروده هایش از اوضاع مملكت و امور سیاسی آن دوره انتقاد می كرد. بهار بعد از درگذشت پدر، ملك الشعرای آستان قدس رضوی شد و در مشهد روزنامه بهار را منتشر ساخت. در سال 1336 هجری شمسی انجمن ادبی دانشكده را در تهران تأسیس كرد و با دیگر ادیبان به فعالیت پرداخت.«دیوان اشعار»، تصحیح دو متن قدیمی و ارزشمند به نام های تاریخ سیستان، و مجمل التواریخ و القصص و«همچنین مختصر تاریخ احزاب سیاسی» از مهمترین آثار بهار به شمار می روند.
شرح زندگی ملك الشعراء بهار
میرزا محمد تقی ملك الشعراء بهار در تاریخ 13 ربیع الاول سال 1304 قمری در شهر مشهد پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش حاج میرزا محمد كاظم، متخلص به صبوری و ملقب به ملك الشعرا ابن حاج محمد باقر كاشانی، رئیس صنف حریربافان مشهد و او پسر حاج عبدالقدیر خاراباف ساكن كاشان بوده است . پدر بهار در مشهد تولد یافته است اما حرفه ی پدری و اجدادی را مانند سایر برادران خود دنبال نكرده و در مشهد به تحصیل علوم ادبیه و عربیه و زبان فرانسه و فقه و حكمت پرداخته و در عصر خود یكی از فضلای مشهور خراسان به شمار می آمده است. شعر را به سبك امیر معزی می گفته و در ساخت قصیده و مسمط و غزل و مثنوی استاد بود، لیكن بیشتر اشعار او قصیده است.
مادر بهار از یك خانواده ی تاجر و اصیلی است كه جد او از معارف گرجستان و از نژاد مسیحیان قفقاز بوده و در جنگ های روس و ایران با جمعی دیگر به وسیله ی عباس میرزا نایب السلطنه به اسارت به ایران آورده شده و به دین اسلام در آمده است.
ملك الشعراء بهار اصول ادبیات را در نزد پدر آموخته و پس از مرگ پدر كه 18 سال بیشتر نداشت، تحصیلات ادبی را نزد مرحوم ادیب نیشابوری كه از ادبا و شعراء مشهور بود و نیز سایر فضلای معاصر، دنبال كرد و مقدمات عربی و اصول كامل ادبیات فارسی را در مدرسه نواب در خدمت اساتید آن فن تكمیل نمود. بهار از سنین كودكی ودر زمان حیات پدر قریحه ی ادبی خود را گاه به گاهی بروز می داد و ذوق فطری و خدادادی خویش را ضمن گفتار و كردار كودكانه خویش آشكار می ساخت. در خلال یادداشتهای او می خوانیم هنگامی كه در سن ده سالگی با پدر و مادر به سفر كربلا رفته بودند شب هنگام، در بیستون عقرب جراری در بساط آن ها راه یافته و به ضربه كفش و لگد كشته می شود و بهار ده ساله این بیت را بدان مناسبت می سازد و برای پدر می خواند:
به بیستون چو رسیدم یك عقربی دیدم اگر غلط نكنم از لیفند فرهاد است
پدر بارها در محافل دوستان خود این شعر فرزند را به رسم استهزا می خواند و می خندید. در سنین سیزده و چهارده سالگی نیز اشعاری از او در دست است كه غالباً اشعار اساتید را تضمین می كرده است .
با این وصف، پدر در تشویق او به شعر و شاعری كوتاهی می كرد؛ زیرا نمی خواست فرزندش حرفه ی شاعری را پیشه ی خود سازد و پیوسته به او می گفت: «در دوران آینده با شاعری كسی نمی تواند نان بخورد یا دنبال كسب و تجارت برود.»
و در این راه او را تشویق فراوان می كرد اما چون بهار ذاتاًً شاعر بود و شاعر هیچگاه نمی تواند به عالم مادیات و كسب مال و منال قدم بگذارد، علی رغم آمال پدر وبه ذائقه ذوق فطری و طبع سرشار ادبی دنبال سخنوری و شاعری و نویسندگی را گرفت و تا بدان پایه رسید كه در فن خود شهرت فراوان یافت.
بهار پس از فوت پدر در گفتن شعر رفته رفته چنان مهارت به خرج داد كه جز معدودی از اساتید، سایر فضلای خراسان آن را باور نكرده و می گفتند اشعار پدرش را به نام خود می خواند. پیش از آنكه حكام و امرای خراسان در محافل علنی مكرر وی را امتحان كردند و او قصاید خاصی را كه از لحاظ لفظی و معنایی تازگی داشت، می سرود و به خوبی از عهده امتحان برمی آمد، اما حسودان و معاندین او رشته ی تهمت را از در دیگر تاب داده و گفتند كس دیگری است كه برای او شعر می سازد. در همان ایام بود كه گفتگوی مسافرت مظفرالدین شاه به خراسان، در مشهد شایع شد. بهار برای اینكه سِمت ملك الشعرایی خود را پس از صبوری محرز سازد و خود را به شاه بشناساند اولین قصیده خویش را برای عرضه داشتن به شاه پس از ورود به مشهد ساخت كه مطلع آن، این است:
رسید موكب فیروز خسرو ایران اَیا خراسان، دیگر چه خواهی از یزدان
در این قصیده، شكوه معاندین و حسودان خود را به شاه عرضه می دارد و ضمناً خطاب به آنان چنین می گوید:
تو سبك من نشناسی ز شاعران دگر چرا ز بی خردی برنهیم این بهتان
پس از صبوری اینك منم كه شعر مرا برد به هدیه به جای متاع بازرگان
به خرد سالی آنسان چكامه بسرایم كه سالخورده سخندان سرودنش نتوان
باری عاقبت كار او با مفتریان درباره ی امتحان به بدیهه گفتن رسید و مشكلترین امتحانات كه سرودن رباعیات به طریق جمع بین الاضداد باشد در مجالس به او تكلیف می شد. در محفلی گفتند این چهار لفظ را در چهار مصراع به وزن رباعی بگوئید و آن چهار این بود: تسبیح، چراغ، نمك ، چنار. بهار این رباعی را در چند لحظه بساخت:
به خرقه و تسبیح مرا دید چو یار گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
كس شهد ندیده است دركان نمك كس میوه نچیده است از شاخ چنار
باز رباعی دیگری با این چهار چیز طرح شد: خروس، انگور، درفش، سنگ و او این رباعی را ساخت:
برخاست خروس صبح برخیز ای دوست خون دل انگور فكن در رگ و پوست
عشق من و تو قصه مشت است و درفش جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست
پس دوستان به شاعری واستادی او معترف و دشمنان از هرزه درایی ظاهراً منصرف شدند.
بهار در یادداشت های خود چنین می نویسد:« از آن پس به تكمیل معلومات خود پرداخته، بر آن شدم كه به تهران آمده، به كمك بزرگان دولت برای فراگرفتن علوم جدید به فرنگستان رهسپار شوم، لیكن دو چیز در پیش این مقصود دیوار كشید، یكی بی سرپرست بودن خانواده كه مادر، خواهر و دو برادر كوچك بودند و معیشت آنان را بایستی تدارك و اطفال را تربیت نماید، دیگر انقلابات ایران بود كه در سال 1324 قمری، دو سال پس از مرگ پدر روی نموده و در اوضاع اجتماعی ایران تأثیرات شگرفی بخشیده و در هر سری شوری دیگر انداخت».
از این زمان است كه بهار با شخصیت مستقل و خاصی كه یافته بود وارد زندگی سیاسی و اجتماعی می شود. بهار از آن جمله جوانانی بود كه در چنین جریان های سیاسی حاد بدون تردید و دودلی و با ایمان راسخ به صف انقلابیون می پیوندد. در واقع روح پرشور شاعرانه و احساسات تند میهن پرستانه ی او را، هیچ دسته ی دیگری قانع نمی ساخت. بهار برای اجرای آمال وطنی مقالات سیاسی و اشعار مهیج و ترانه های ملی در تهییج ملیون و زعمای مشروطیت و مذمت محمد علیشاه و سایر سران مستبد می ساخت و در روزنامه خراسان كه در مشهد محرمانه چاپ و نشر می شد بدون امضاء انتشار می داد. گوینده این اشعار و مقالات در ابتدا نامعلوم و رفته رفته معرفی شده، مورد تحسین و ستایش عموم واقع شد. چنان كه خود می نویسد: «من در خراسان یكی از آنها بودم كه از وضع تهران راضی نبودند و در انجمن های سرّی، سری برده و دست داشتیم. نخستین اشعار سیاسی و اجتماعی من در بین سال های 1325 و 1326 قمری و هنگام كشاكش بین شاه و مجلسیان و سال اول بسته شدن در مجلس در روزنامه ی خراسان كه آن هم محرمانه چاپ می شد، بدون امضاء انتشار می یافت و بر دل های آزادیخواهان می نشست.»
پس از جدالی كه میان محمد علیشاه و ملت در گرفت كه به پیروزی انقلابیون ختم شد، دو عقیده متضاد، دو عقیده تند و معتدل بین سران و پیشقدمان آزادی ایجاد گشت. در مشهد حزب تندرو و دمكرات قدرت بسیاری یافت و كمیته ی حزب دمكرات خراسان، انتخاب گردید و بهار هم یكی از اعضاء كمیته مزبور بود.
پس از تشكیل این كمیته، او روزنامه ی نوبهار را به امتیاز و مسوولیت خویش به عنوان ناشر افكار حزب در مشهد انتشار داد. بهار در دوره ی چهارم از شهر بجنورد، در دوره پنجم از ترشیز و در دوره ششم از تهران به مجلس شورای ملی فرستاده شد.
اما از اواخر دوره ی ششم در اثر جریان های سیاسی خاصی كه پیش آمده بود امكان فعالیت های سیاسی از بهار سلب شد. بهار مدت یكسال در دارالمعلمین عالی كه هسته ی دانشسرای امروز می باشد به تدریس تاریخ ادبیات ایران و همچنین به تصحیح كتاب های تاریخ سیستان و تاریخ طبری و مجمل التواریخ و جوامع الحكایات و تألیف كتب درسی پرداخت.
درهمین ایام بود كه بهار در اثر دروغ های دروغپردازان، به اتهام هایی ناروا زندانی و چهارده ماه به اصفهان تبعید شد.
این نكته جالب است كه دوره ی زندان و تبعید از پر بهره ترین سال های زندگی ادبی او بوده است. مثنوی «كارنامه زندان»، غزل معروف «من نگویم كه مرا از قفس آزاد كنید» قطعه مفصل و معروف «شباهنگ» و قصاید دیگر را او در این زمان سروده است.
بهار در سال 1324 خورشیدی در زمان نخست وزیری دوم احمد قوام، به وزارت فرهنگ منصوب شد.
وی در دوره پانزدهم نیز از تهران انتخاب شد و به مجلس رفت و ریاست فراكسیون دموكرات را به عهده گرفت. اما كسالت مزاج و اختلاف هایی كه پیدا شده بود نگذاشت او در مجلس كار كند. او در سال 1326 خورشیدی برای معالجه به سوئیس رفت و پس از بهبود در سال 1328 به ایران بازگشت. آخرین فعالیت اجتماعی بهار كه در واقع از نظر او فعالیت سیاسی نبود، ریاست جمعیت هواداران صلح بوده است.
او می گفت كه «من امر صلح را به خاطر صلح نه به خاطر آن كسانی كه درباره آن صحبت می كنند، دوست می دارم. خواه هواداران صلح از امریكا و انگلستان باشد و خواه از شوروی و چین؛ فریاد صلح خواهی اصیل و قابل احترام است».
بهار در اردیبهشت ماه سال 1330 خورشیدی در گذشت. او را در شمیران، در باغ آرامگاه ظهیرالدوله به خاك سپردند.
آثار ملك الشعراء عبارتند از: دیوان شعرا، سبك شناسی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی و بیش از صد مقاله در زمینه های مختلف كه در مجلات و روزنامه های روزگار آن زمان به چاپ رسیده است. در ضمن او به تصحیح كتاب های تاریخ سیستان و تاریخ طبری و مجمل التواریخ و جوامع الحكایات و تالیف كتاب های درسی عصر خود هم پرداخته و مجله های نوبهار و تازه بهار و مجله دانشكده را نیز منتشر كرده است.
مشاور :
مجتبي رضواني
| پرسش :
چهارشنبه 10/10/1382
| پاسخ :
سه شنبه 16/10/1382
|
|
|
0
سال
|
هنري
| تعداد مشاهده:
125 بار