کد:
31115
پرسش
ضرورت وحی
پاسخ
با عرض سلام و تحیت!
ادله بسیاری برای ضرورت و نیاز به وحی اقامه شده است. ما در اینجا به دو دلیل آن میپردازیم:
دلیل اولی كه می توان بر ضرورت وحی اقامه كرد توجه به ضعفها و نیازهای انسان است.
انسان هم در شناخت هستها و هم در شناختهای باید های مورد نیاز خود ضعیف است.
انسان تنها عالم ماده، آن هم آنچه در محدوده و دسترس اوست، را می شناسد. در حالی كه عالم بسیار بزرگتر از آنی است كه می بیند و می شنود. همین بزرگی عالم اولین امری است كه در انسان ایجاد اضطراب می كند. وحی حداقل كاری كه می تواند بكند این است كه به انسان بگوید آیا در ورای شناخته های تو چیز دیگری كه به سعادت تو مربوط باشد هست یا نه؟ در این میان ولو وحی به سؤال فوق جواب منفی بدهد باز انسان برای رفع اضطراب خود بدان احتیاج دارد.
وحی در جواب این سؤال است كه چشم انسان را به آسمان ـ ماوراءالطبیعه ـ و اهمیت آن در سعادت جاوید انسان باز می كند.
از سوی دیگر، اگر چه انسان دارای گرایشهای فطری هست، ولی به مجرد این كه دو انسان در احساسات وجدانی خود اختلاف كردند، دیگر فطرت نمی تواند معیار قابل اثباتی برای حل معضلات باشند. انسان معیار لازم است تا بتواند به مقیاس او حق را تشخیص داد؛ به عبارت دیگر هیچ انسانی نمی تواند وجدان خود را ملاك برای تخطئه انسانهای دیگر قرار دهد، چرا كه او، بخودی خود، بر دیگران ولایت و برتری ندارد. براین اساس هیچ اختلافی قابل حل نیست. در اینجا است كه نیاز به وحی برای این كه به ما انسان كامل را به عنوان معیار معرفی كند، رخ می نماید.
خلاصه آن كه ضعف بشر در شناخت كامل حقایق عالم ـ و از جمله سعادت خویش ـ از یك سو (ضعف در عقل نظری)، و ضعف روحی او- از وجود هوای نفس گرفته تا تأثر و انفعال او از محیط طبیعی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود- از سوی دیگر (ضعف در عقل عملی) موجب آن شده است كه انسان:
اولا) نداند، دقیقا، چه چیزی به صلاح اوست.
و ثانیا) نتواند، به طور كامل، به احساس و وجدان خود اعتماد كند.
این بیان نما و شاكله كلی نیاز بشر به وحی است.
وحی از دو طریق به كمك انسان می شتابد: یكی از طریق نفس تعالیم دینی، و دیگری با ارائه انسان كامل.
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُول اللهِ أسْوَة حَسَنَة»(احزاب/21)
این یك دلیل كه البته به طور فشرده عرضه شد.
دلیل دوم دلیلی است كه فلاسفه بر ضرورت وحی اقامه می كنند.
این دلیل را در قالب چند مقدمه بیان می داریم.
1 ـ به لحاظ فلسفی، هر موجودی كه وجودش از آن خودش نیست ـ یعنی وجود ذاتی او نمیباشد ـ كمالات ثانویه آن وجود نیز از آن خودش نخواهد بود. مثلاً سیب اصل وجود خود را از جای دیگر میگیرد كه اگر او نباشد، سیبی نخواهد بود. پر واضح است كه در این صورت رسیدگی و شیرینی خود را نیز از بیرون ذات خود اخذ مینماید.
2 ـ مبدأ فاعلی كه وجود را به اشیاء افاضه میكند، كمالات آن وجودات را نیز به آنها افاضه مینماید.
3 ـ یكی از این كمالات، در نوع انسان، هدایت تشریعی و رسیدن به غایت خلقت خویش میباشد.
4 ـ خود نوع انسانی، نمیتواند این هدایت را برای خود پدید آورد، و لاجرم باید از همان مبدأ فاعلی ـ یعنی خداوند ـ افاضه شود.
5 ـ این هدایت تشریعی از سوی خداوند با زبان وحی به ما ابلاغ میشود.
امیدواریم بیان ما به اندازه كافی گویا بوده باشد. در عین حال اگر ابهامی هست در خدمت شما خواهیم بود.
با التماس دعا.
مشاوره مذهبی ـ قم.
مشاور :
موسسه ذکر
| پرسش :
چهارشنبه 30/7/1382
| پاسخ :
پنج شنبه 8/8/1382
|
|
|
0
سال
|
معارف اسلامي
| تعداد مشاهده:
78 بار