• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 31083

پرسش

با یاد خدا میخوام مقاله ای رو در باب اصل امامت كه یكی از اصول مذهب تشیع هست
اینجا قرار بدم...
من مسلمانم...خودم هم نمیدونم شیعه هستم یا سنی...در شناسنامه ام كه شیعه
درج شده...ولی در خیلی از عقایدم خود را به برادران سنی نزدیكتر میبینم و در بعضی
جاها هم شیعیان رو قبول دارم و گاهی هم نه شیعه هستم و نه سنی...! در
یك كلام مسلمانم...تسلیم در برابر حق و حقیقت...پیرو قرآن...هیچوقت اعتقاداتم رو
((در چهارچوبهایی كه برایم تعیین كرده اند)) محدود نكرده و نخواهم كرد...!میخواد این
چهارچوب تشیع باشه...میخواد تسنن باشه...میخواد ماركسیسم یا كمونیسم یا هر
ایسم دیگه باشه...!همونطور كه در یك خانواده با عقاید ماركسیستی بزرگ شدم و
با این حال اسلام رو دارای حقانیت و قرآن رو به عنوان كتاب آسمانی پذیرفتم...
شری راجنیش فیلسوف بزرگ هندی جمله با ارزشی داره اونجا كه میگه:
(( هرگز در نمایشنامه ای كه دیگران آن را نوشته اند بازی نخواهم كرد، من خود اصول بازی
را مینویسم!))
به هر حال بالاترین مرجع من برای دریافت حقایق از جمله حقایق دینی نیروی عقل و
ادراكمه...این یك دستور قرآنیست و فكر نمیكنم در قرآن به چیزی بیشتر از
تفكر و تعقل امر شده باشه...من معتقدم قرآن كتابیست كه برای هدایت بشر توسط
محمد از جانب الله نازل شده...در قرآن دو نوع آیات وجود داره : 1- محكمات 2- متشابهات
آیات اول آیاتیست كه صریح و واضح خط مشی كلی و اصول دینی رو صراحتا شرح میده
و هر خواننده ای با هر درجه از فهم و شعور میتونه اونها رو مستقیما و با یكبار خوندن
درك و فهم كنه و برای هدایت عمومی هر فردی با هر درجه از آگاهی كافیست ولی دسته
دوم آیاتی ست كه برای فهم كامل اونها احتیاج به دقت و تامل و مطالعه و تفكر بیشتری
هست و برای این است كه هركسی بتونه بنا به ظرفیت و تلاش خود از این معدن عظیم معرفت
و عرفان ذخیره بیشتری كسب كنه و به مراتب والاتری از كمال برسه...بدیهیست كه چه در
محكمات قرآنی و چه در متشابهات اون مخاطب آحاد ابنای بشر هستن و هدف هدایت كلی
و سپس فراخور ظرفیت و علاقه و پشتكار افراد هدایتهای والاتر و رسیدن به درجات بالاتر كمال
هست...پس به نظر من كه خود را موجودی ذیشعور و مخاطب آیات قرآنی میدانم جایی برای
تمسك به این و آن در شرح و تفسیر آیات قرآن باقی نمیمونه...من هدایتهای كلی رو كه برای
سعادت من كافیست از محكمات قرآن دریافته ام و اگر استعداد و ظرفیت و علاقه و پشتكار درك
و فهم متشابهات در من بود كه خود را لایق هدایتهای خاص خداوندی هم كرده ام و به مراتب
بالاتری از كمال دست یافته ام و اگر چنین استعداد و چنین انگیزه و علاقه ای برای درك متشابهات
نداشتم یعنی لیاقت و ظرفیت دریافت و فهم اونها در من نبوده و ناگزیر رشد بیشتری نخواهم
داشت...و در هر دو حالت تقلید كردن حتی از خبرگان دینی بی معنا می شود...! چرا كه
در حوزه اندیشه (كه دین در این حوزه قرار داره) تعامل و تكاپوی اندیشه ها در جهت كشف حقایق
باعث رشد و كمال یافتن اونها میشه و نه تقلید كه عملی فیزیكی و فاقد روح حقیقت جویی
هست...!
خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد!
یكی از مباحث دین اسلام كه از ابتدای تحقیق در مورد این دین با اصول و معیارهای عقلی من
مغایرت داشت مبحث امامت در مذهب تشیع بود...به راستی اگر خداوند به وسیله محمد و قرآن
بر بشریت اتمام حجت كرد امامان شیعه برای چی یكی یكی و تا 12 نسل آمدند و رفتند و بعد
ناگهان با رسیدن كنتور به عدد 12 این عمل متوقف شد و سرنوشت جامعه و ((اولی الامر)) ــ كه در
مورد این مفصلا شرح خواهم داد ــ از امامان گرفته شد و امام معصوم به خاطره ها پیوست و
یا به قول شیعیان غایب شد...!؟ اگر امامت كه به قول شیعیان یكی از اركان ركین اسلامه حقیقت
داشته باشه و خداوند بعد از پیامبر خواسته به وسیله امامان جامعه اسلامی رو اداره و دین اسلام
رو زنده نگه داره چرا در متن قرآن هیچ اشاره ی صریحی به این موضوع تا این حد مهم نشده...!؟
مگر نه این است كه امروز امامان شیعه و احادیثی كه آنان نقل میشه یكی از اركان عقاید مسلمین
معتقد به تشیع هست...!؟ پس چرا در قرآنی كه در آن آداب وضو گرفتن و نحوه تیمم و مقدار دیه و
ارث و سایر احكام دینی با دقت و صراحت و وسواس توضیح داده شده و در قرآنی كه در مورد روابط
زن و مرد و قوانین طلاق و مدت عده زن و نحوه پوشش مسلمین آیات محكمی داره در مورد این
بزرگترین دغدغه مسلمین كه همواره باعث تفرقه و چند دستگی و پیدایش مذاهب مختلف بوده
حتی یك آیه صریح هم نداره...!؟ چرا برای اثبات اصل امامت از دید قرآن به آیاتی مثل آیه 59
سوره نساء استناد میشه...؟!
آیا واقعا آیه 59 سوره نساء بر امامت امام معصوم دلالت داره...؟!
بیایم آیه رو مرور كنیم...
(( یا ایهاالذین امنوا اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منكم. فان تنازعتم فی شیء فردوه الی
الله و الرسول ان منتم تومنون بالله و الیوم الاخر ذلك خیر و احسن تاویلا))
یعنی:
(( ای كسانی كه ایمان آورده اید از خدا اطاعت نمایید و از رسول و صاحبان امر(حكومت) اطاعت كنید،
اگر در موضوعی نزاع داشتید به خدا و رسول مراجعه كنید، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید، این كار
برای شما بهتر است و عواقب نیكویی در بر دارد.))
مفسرین شیعه برای اثبات اصل امامت اومدن و گفتن كه در اینجا چون اطاعت از اولی الامر در ردیف
اطاعت از خدا و رسول اومده یعنی كسی كه او هم از جانب خدا برای زمامداری تعیین شود و ویژگیهای
خاصی داشته باشد كه بشه اطاعت از اون رو در ردیف اطاعت از خدا و پیغمبر قرار داد از جمله اینكه
معصوم باشد و دارای مقام الهی باشد و چه و چه...و از این موجود تعبیر به امام كردن و باقی ماجرا...
خوب باز جای سوال برای من باقی میمونه اگه این آیه رو حمل بر امامت امام معصوم بگذاریم چرا باید
در زیل آیه اشاره بشه كه اگر اختلافی به وجود اومد به خدا و رسول ارجاعش بدین و اسمی از الولی الامر
نیومده...!؟ مگه مفسرین شیعه اطاعت از اولی الامر رو در ردیف اطاعت از خدا و رسول نمیدونن...؟!
مگه نمیگن اولی الامر معصوم باید باشه...؟!خوب پس چرا موقع اختلاف ما نباید اختلافمون رو به اولی الامر
ارجاع بدیم كه هم در دسترس تره و هم دقیقا از خطا و گناه و اشتباه مصونه...!؟
از نظر من اولی الامر به معنی حكومت منتخب مردم است...همین...! و معنی ظاهری آیه هم همین است
كه از خدا و رسول و صاحبان امرتان اطاعت كنید و اگر اختلافی بود برای حل آن اختلاف به خدا و رسولش
مراجعه كنید...
آیه دیگری كه از اون علمای شیعه به معصومیت اهل بیت تعبیر می كنن آبه 33 سوره احزابه كه معروف به
آیه تطهیره...بیاین آیه رو بخونیم و ببینیم چی گفته:
(( یا نساء النبی لستن كاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن فی القول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن
قولا معروفا و قرن فی بیوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولی و اقمن الصلاه و اتین الزكوه و اطعن الله و رسوله
انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم التطهیرا))
یعنی:
(( ای زنان پیامبر نیستید چون احدی از زنان اگر پرهیزكاری می كنید پس در گفتار نركی نكنید كه طمع كند آنكه
در دلش مرض است و بگوئید گفتاری پسندیده و قرار گیرید در خانه هاتان و ظاهر مسازید زینت به مردان بیگانه
به رسم دوران جاهلیت و بر پا دارید نماز را و بدهید زكات را و فرمان برید خدا را و رسولش را جز این نیست كه
خدا می خواهد ناپاكی را از شما اهل بیت دور گرداند و پاك گرداند شما را پاك گرداندنی))
به هر صورت چیزی كه از این آیه مشخصه اینه كه خطاب آیه زنان پیامبر هستن و نه پنج تن آل عبا كه در روایات
ذكر شده و قسمت انتهایی آیه هم از لحاظ معنایی كاملا مرتبط به قسمت اولیه آیه هست و خدا در این آیه
توصیه ها و دستوراتی رو خطاب به زنان پیامبر عنوان میكنه و ادامه میده كه علت چنین دستوراتی اینه كه خداوند
ناپاكی رو از اهل بیت(زنان پیامبر) دور كنه...
باز هم عده ای از مفسرین شیعه از جمله ((علامه سید عبدالحسین شرف الدین)) اشاره به ضمیر به كار رفته
در (( عنكم)) میكنند و میگویند اگر چنین آیه ای در وصف زنان رسول به كار رفته باشد باید ضمیر به صورت
(( عنكن)) بیاید و نتیجه میگیرن كه در این آیه منظور از اهل بیت همان پنج تن آل عبا هستند كه در روایات به اون
اشاره شده...
به هر حال در جواب این دسته افراد باید گفت كه در سوره هود آیه 77 داریم كه فرستادگان الهی دو همسر ابراهیم
رو اینگونه مورد خطاب قرار میدن كه (( قالوا اتعجبین من امر الله رحمت الله و بركاته علیكم اهل البیت انه حمید مجید))
و در اینجا هم صمیر ((كم)) برای خطاب قرار دادن زنان ابراهیم استفاده شده و علت اون هم فقط و فقط اینه
كه خود حضرت ابراهیم هم جزو اهل بیت محسوب میشه (همانگونه كه پیامبر متعلق به اهل بیت خودش هست)
و بنا به قاعده تغلیب در زبان عرب ضمائر به صورت جمع مذكر به كار رفته...!
یا جای دیگه آیاتی دیگر رو بدون داشتن هیچگونه ارتباط معنایی ظاهری به علی نسبت میدن و عنوان میكنن كه
مفسرینی كه عمری رو در این راه گذروندن چنین تعابیری رو كردن(یعنی شما كه نه سر پیاز هستین و
نه ته پیاز دخالتی نكنید!) و برای اثبات مدعا هم از احادیث و روایات اسلامی سند ارائه میكنن و یا چنین
توجیحات قرآنی میارن كه با كمی تفكر و تامل بی اساس بودنشون مشخص می شود...!
اینجا باز هم سوالی پیش میاد كه اگر قرار بود مرجع مسلمین برای شناخت و آگاهی از فرامین اسلامی تاریخ
و روایات تاریخی باشد اصلا چه لزومی داشت قرآنی نازل بشه...؟! خدا دینش رو توسط همین روایات سینه به سینه
نقل میكرد تا به ما برسه...!اگر قرار بود بعد از پیامبر هم كسانی باشن كه معصوم و عالم به عالم غیب و واضع
شریعت الهی باشن چرا در قرآن چنین اشاره ای نشده و چنین وظیفه مهم و حیاتی رو با نص صریح به ائمه
منتسب نكرده...!؟ اصلا چرا باید امامت در شیعه موروثی باشه و از پدر به پسر برسه...؟!؟! اگه روال كار درست
بود چرا این روند ادامه پیدا نكرد...!؟چرا 12 تا امام اومدن و بعدش اجی مجی لاترجی شد و دوازدهمی غیب شد
و همه رو تو خماری گذاشت...؟!چه اشكالی داشت خدا كه میخواست دینش رو توسط ائمه انتقال بده تا روز
قیامت نسل اندر نسل امام تولید میكرد...؟! و هزاران چرای دیگر...
همه این چراها یك جواب بیشتر نداره و اون اینه كه وقتی بعد از پیامبر عده ای از قدرت پرستان اسلام رو با
منافع خود در مغایرت دیدن و در ضمن قادر به تحریف كلام الله نبودن شروع به ابداع روشهایی برای رخنه در دین
كردن...یكی از این روشها باز كردن باب امامت بود تا بتونن هرچه را كه میخواهند و قادر نیستن به قرآن منتسب
كنن با چسباندن نام حدیث و روایت بر روی آن وارد اسلام كنن و عملا اسلام قرآنی رو تحت الشعاع قرار بدن تا
دست برای سوء استفاده باز باشه...این بدعتها در زمان صفویه به اوج خودش رسید و به جرئت نیمی از عقاید
امروز شیعه در اون زمان وارد اسلام شد...!
متاسفانه امروز میبینم كه روشنفكر ترین دوستان من كه مسلمان هم هستن هنوز براشون امامت ائمه اطهار
از بی بدیل ترین و مسلم ترین حقایق اسلامیه...دلم می خواد بدونم كسی میتونه در موردش بحث هم كنه
و شاید من رو از جهل و گمراهی نجات بده؟
با آرزوی موفقیت برای تك تك دوستان...

پاسخ

با سلام و تحیت.
دوست محترم!
ضمن عذرخواهی جدی برای تأخیر زیادی كه در پاسخ داشتیم، كه بیان علت آن خود داستان مفصلی دارد، مطالبی به عرض می رسد.
جواب ما به عمده مراد و منظور آن نوشته توجه دارد، و از بعضی از مسائل جزئی صرف نظر كرده است.
1. نویسنده این كلمات راه خوبی را انتخاب كرده‌است كه می خواهد همه چیز را خود مورد بررسی قرار دهد، ولی به گمان ما اولا، كمی زود در مسائل مهم اعتقادی نتیجه‌گیری می‌كند؛ و ثانیا، هیچ جستجو گر حق طلبی نمی بایست خود را از تراث و فهم گذشتگان محروم كند و بنا را از اول بر بی اعتمادی بر سلف خود بگذارد، بلكه در عین احترام به آنان از دریافتهای آنان هم كمك بگیرد، در عین این كه آزاد اندیشی خود را فراموش نمی كند.
2. انكار نمی‌كنیم كه منابع دم دستی اعتقادی شیعه كمتر به سؤالاتی از این دست پاسخ دقیق بدهند. معمولاً این كتابها اصل مدعا را با استدلال اجمالی آن ذكر می‌كنند و جواب سؤالات دقیق تر بعدی را به كتابهای مفصل‌تری كه معمولاً در دسترس عموم نیستند واگذار می‌كنند. نویسنده كلمات فوق در مرحله‌ای است كه احتیاج دارد آن منابع عمیق تر را بخواند.
توصیه ما این است كه تا آن منابع را به خوبی نخوانده‌است، زود قضاوت نكند.
3. عقل دو شأن دارد : یكی قضاوت نهایی در تفكر و اندیشه، و دیگری به عنوان منبعی برای مواد خام اندیشیدن. این دو شأن عقل نمی‌بایست با هم خلط شوند.
عقل قاضی و داور بلامنازع در اندیشیدن است و رقیب ندارد. كلام آن فیلسوف هندی هم ناظر به همین معنا است، كمااین كه تمام مواردی كه خداوند در قرآن امر به تعقل كرده این معنا را اراده فرموده است. ولی دریافت‌ های عقلی تنها یكی از منابع و مواد شناخت است، و می بایست علاوه بر برداشتهای عقلی، وحی و حس و شهود را هم به كار گرفت.
4. تصوّر كسی كه این كلمات را نوشته، از محكم و متشابه یك اصلاح جدی می‌خواهد؛ و آن این كه این چنین نیست كه بعضی آیات محكم باشند و بعضی متشابه، بلكه مراد از آن تقسیم، یك تقسیم قطبی است؛ به این معنا كه هر آیه از جهاتی محكم است و از جهاتی متشابه، و البته این در یك طیف قرار دارد كه آیات در این جهت با هم تفاوت دارند.
توضیح مطلب این كه قدرمتیقّن از همه آیات محكم است، ولی هر آیه ای ممكن است در بخشی از معنای خود ابهام داشته و از این حیث متشابه باشد. به همین جهت از همه آیات قرآن برداشتی می‌توان داشت، و در ماسوای آن می‌بایست حمل متشابه بر محكم كرد و یا به خدا و راسخین فی العلم رجوع نمود و راهنمایی گرفت، و به تنهایی به قضاوت ننشست.
البته تفاسیر دیگری هم از محكم و متشابه هست، ولی این تفسیر ـ كه اصل آن از مرحوم علامه طباطبایی است ـ قابل دفاع تر باشد.
5. نكته مهم دیگری كه هر كس كه می خواهد تحقیقی در مسائل اعتقادی و دینی داشته باشد، باید به آن توجه كند این است كه گر چه احكام و تشابه آیات به نوعی عمومیت دارد، ولی نسبت به اشخاص مختلف فرق می‌كند. به عبارت دیگر احكام و تشابه اموری نسبی هستند، و متشابهات ما انسانها برای معصومین متشابه نیست. روایت "إنّما یعرف القرآن من خوطب به" ناظر به همین معنا است. لذا معقول نیست كه در فهم متشابهات قرآن تنها به آنچه خود گمانه می زنیم اكتفا كنیم و خود را از معارف اهلبیت محروم سازیم. آیه 7 سوره آل عمران را به درستی و دقت مطالعه كنیم.
حاصل نكات فوق این است كه ما هرگز نمی‌توانیم بدون مراجعه به "من خوطب به" ـ یعنی مخاطبِ ـ قرآن، همه زوایای معنای آن را بفهمیم،‌ و تنها چیزی كه از ظواهر قرآن به تنهایی می‌توان فهمید قدرمتیقن معنای آن است، و با آن هیچ اختلافی برطرف نخواهد شد.
این كه امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین پس از تحمیل مسئله حكمیت، ‌به ابن عباس ـ منتخب امام برای حكمیت ـ می‌فرمایند: با اینان با قرآن محاجّه نكن، چرا كه آن ذووجوه است، و آنان بر معنای غیرصحیح حملش خواهند كرد، بلكه به سنت تمسك كن(نقل به مضمون)، ناظر به هین مطلب است.
صاحب آن نوشته، سخت گرفتار این مخمصه است و به نوعی "حسبنا كتاب الله" را ادّعا كرده و احساس غنای در فهم آن دارد.
این نكات در جای خود باید مورد بحثهای تفصیلی قرار گیرند، و اینجا را همین اجمال كافی است.
با توجه به نكات فوق، به اصل مدّعیات مطروحه در مقاله می‌پردازیم.
ابتدا لازم است ذكر كنیم كه در مسئله امامت آیات بسیار زیادی در قرآن ـ حدود دویست آیه ـ وارد شده، كه مفهوماً و یا مصداقاً ناظر به ولایت اهل بیت(ع) است.
البته باید اعتراف كرد كه این آیات صریح در این معنا نیستند، ولی اولاً، همین اشارات با توجه به كمیت و قرائن عدیده‌ای كه موجود است، در دلالت چیزی كم از تصریح ندارد.
ثانیاً، حكمت این نحوه بیان به شرائط صدر اسلام بازمی‌گردد كه چاره‌ای جز آن نگذاشته است.(برای توضیح این مطلب به كد 20384 در بخش تازه های مذهبی سایت مراجعه كنید.)
پیام قرآن جاودانه است، ولی فهم قرآن جز با توجه به اجواء و شرائط نزول معنا ندارد.
اما در باره آیه «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منكم…»(نساء/59) گفته شده ذیل آیه شریفه ـ یعنی «فإن تنازعتم فی شیء…» ـ نشان می‌دهد كه خداوند أولی الأمر را معصوم نمی‌دانسته، والا، امر به رجوع به آنان نیز برای رفع اختلاف می‌كرد.
این استدلال ناشی از بی اطلاعی گوینده از مراد آیه از یك سو، و شأن اهل بیت(ع) در نظام تشریع از سوی دیگر است.
توضیح مطلب آن كه منازعاتی كه ممكن است در بین مردم واقع شود بر دو نوع است. یكی منازعه در احكام شرع، و دیگری منازعه در موضوعات.
مراد از نزاع در این آیه نزاع در احكام است، و نه موضوعات. دلیل آن هم این كه تعیین موضوع مربوط به شارع نیست، و مرجع آن عرف و نمایندگان آنان ـ از جمله خود ولی امرـ است، پس نمی‌تواند ارجاع در آن به خدا و رسول او باشد.
حال كه مراد آیه تعیین مرجع برای منازعات در احكام شرع است، أولی الأمر نمی‌توانند مرجعی برای تعیین آن باشند، چرا كه احكام اسلامی از سوی دو منبع تشریع می‌شوند، ولاغیر؛ و آن منابع خدا و رسول او می باشند. این دو همان است كه احكام فریضه و سنت را می‌سازند.
احكام اسلامی در اصول و مبانی به شكل احكام الهی، و به طور مستقیم از سوی وحی الهی تعیین و تشریع شده اند، ولی به موجب روایات تفویض حق تشریع احكام دائمی از سوی خدواند به رسول اكرم (ص) هم اعطا شده است. احكامی كه از سوی خدا به شكل مستقیم تشریع شده‌اند "فرائض" نام دارند، و احكام تشریع شده از سوی رسول اكرم(ص) به "سنن" معروفند. معارف اسلامی مقنن دیگری برای احكام دائمی اسلامی ارائه نكرده است.
با این توضیح، وجه انحصار مرجع حل اختلاف در احكام اسلامی معلوم می‌شود، چرا كه نه أولی الأمر و نه هیچ مرجع دیگری ـ ولو معصوم باشد ـ حق تشریع احكام اسلامی را ندارد.
اهل بیت پیامبرـ علیهم السلام ـ هم تنها شأن اثبات برای احكام دارند و نه ابداع.
آیه در حقیقت خطاب به همه انسانها ـ اعم از معصومین و غیرمعصومین ـ می‌فرماید مرجع احكام اسلامی خدا و رسول هستند و بس.
در روایت صحیح السند آمده است كه امام صادق(ع) می‌فرمایند: آنچه من می‌گویم سخن پدر من، و آنچه او می‌گوید سخن پدران اوست تا می‌رسد به امیرالمؤمنین(ع)؛ و سپس اضافه می‌كنند: و آنچه امیرالمؤمنین می‌فرمایند: سخن رسول اكرم(ص) است.(اصول كافی)
پس مرجع احكام الهی خدا و رسول(ص) هستند و اگر امامان معصوم بیان حكم می‌كنند، آن به وضع تشریع خودشان نیست، بلكه تنها بیان كتاب الله و سنت رسول اكرم(ص) است.
بنابراین آنچه در سخن فوق آمده كه بر همین اساس اولی الأمر معصوم نیست سخن تمامی نیست.
اما این كه كسی بگوید به نظر من اولی الأمر حاكم منتخب مردم است، از متشابهاتی است كه جز با رجوع به كلام رسول اكرم(ص) و تصریحات و اصرارهای اهل بیت(ع) قابل دفاع نیست. در مقدمه كلاممان به این مطلب پرداختیم؛ و دانستیم كه این همان تفسیر به رأی و ادعای «حسبنا كتاب الله» است كه به صراحت مورد انكار حضرات معصومین است.
شاید كسی بگوید سخن بر سر عصمت اهل بیت(ع) است پس نمی‌توان در اثبات یك معنا از آیه به كلام آنان استناد كرد.
جواب این گفته آن است كه اولاً، بسیاری از این مطالب در كلام رسول اكرم(ص) آمده است، و در عصمت او، لااقل در ابلاغ و تفسیر وحی هیچ كس مناقشه ای ندارد.
ثانیاً، امامان شعیه را اگر كسی به عنوان معصوم و امام صاحب ولایت هم نپذیرد، نمی‌تواند این مقام را كه ایشان مبین قرآن و مفسر سنت هستند، انكار كند. حداقل معنای روایت ثقلین به اتفاق فریقین، مقام تفسیر قرآن برای عترت رسول است.
و اما در آیه تطهیر ـ یعنی «إنّما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت لیطهركم تطهیراً»(احزاب/33) ـ اشكال شده كه ضمیر "كم" در آیه 77 سوره مباركه هود برای ابراهیم و زنان ایشان به كاررفته است؛ پس در اینجا هم مراد پیامبر و زنان ایشان است.
اولاً، مستشكل گمان كرده ادّعای مفسران شیعه آن است كه نمی‌شده در اینجا هم ضمیر "كم" برای پیامبر و زنان او آورده شود! در حالی كه باید دانست مراد مفسران شیعه این نسیت، بلكه مراد آنها این است كه این تفسیر با سیاق آیه و ماقبل و مابعد این فقره از آیه قابل توجیه نیست.
اگر دو آیه 33 و 34 این سوره را بخوانید می‌بینید تعابیر "وقرن"، "بیوتكن"، "لاتبرجن"، "أقمن"، "أتین" ‌و "أطعن" در قبل از فقره معروف آیه تطهیر، و "أذكرن" و "بیوتكن" در بعد از فقره مزبور، همگی با ضمائر جمع مؤنث آمده است؛ ولی در وسط همه این ها جمله «إنّما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت و یطهركم تطهیراً» همه كلمات و ضمائر لحن دیگری دارد.
ثانیاً، در اینجا هم گوینده آن اشكالات از یك سو، با یك چشم به آیه نگاه كرده و گمان كرده كه می‌تواند همه زوایای مراد خداوند را با عقل خود بیابد؛ و از سوی دیگر، به قرائن عدیده علمی در مسئله توجه نكرده است.
توضیح مطلب آن كه گوینده سخن فوق لااقل عصمت پیامبر را قبول دارد. حال كه چنین است باید دانست كه تفسیر پیامبر از آیه همان است كه شیعه می‌گوید.
روایات نبوی در این مسئله به حد تواتر رسیده، و اختصاص به مذهب خاصی هم ندارد.
روایات وارده در این معنی كه مراد از اهل بیت، پنج تن آل عبا هستند، از دو طریق شیعه و سنی به هفتاد و اندی طریق می‌رسد. طرق اهل سنت 40 طریق است كه از امثال ام سلمه و عایشه و ابن عباس و ابو هریرة و سعد بن ابی وقاص و… نقل كرده‌اند.
نقل شیعه هم 30 و اندی طریق است كه از امامان علی(ع) و سجاد و باقر و صادق و رضا ـ علیهم السلام ـ و همچنین ام سلمه و ابوذر و ابوالاسود دئلی و… نقل كرده‌اند.
آیا تبانی بر كذب و جعل این احادیث از روات طبقه اول كه از خود زنان پیامبر(ص) شروع، و دوست و دشمن اهل بیت را دربرمی‌گیرد، معقول است؟! آیا می‌توان تصور كرد ابوهریره و ابوذر ـ یا عایشه و ام سلمه و یا ابن عباس و سعد بن ابی وقاص بر سر این تفسیر از آیه و شأن نزول آن توطئه كرده باشند؟!
این احادیث در قرون دوم و سوم، و پس از آن نیز در كتب معتبره شیعه و سنی، مثل صحیح ترمذی ـ مسند احمد ـ صحیح مسلم ـ تفسیر طبری ـ خصائص نسائی ـ و دهها كتاب دیگر حدیثی و تفسیری و تاریخی آمده است.
چنین احادیثی با چنین سابقه تاریخی جای مناقشه ندارد، و تنها كسی ممكن است در آن مناقشه كند كه از قواعد اولیه علمی بی خبر باشد.
آنچه گذشت با نگاهی بیرونی به آیه اطمینان آور است.
اما آنچه صاحب مقاله در دلالت آیه گفته است مبتنی بر آن است كه این آیات به همین ترتیب نازل شده باشد، و یا حضرت رسول اكرم(ص) در باره این آیه امر كرده باشند كه در اینجا واقع شود.
حقیقت مطلب آن است كه درست است كه در مواردی حضرت رسول به طور خاص می‌فرموده‌اند كه آیه فلان را در كجا قرار دهید، اما این عمومیت ندارد. اگر چنین بود چرا ترتیب و نظم قرآنی كه امیرالمؤمنین(ع) آن را جمع آوری كردند با ترتیب قرآنی كه هم اكنون در اختیار ما است متفاوت بوده است؟!
در خصوص آیه تطهیر هم دلیلی نداریم كه این مجموعه آیات به طور مجموعی و به این ترتیب نازل شده باشد یا رسول اكرم(ص) چنین فرموده باشند. این احتمال هم هست كه همان دستی كه نزول آیه در حق پنج تن آل عبا را انكار كرده است ـ كه از قضا دست حاكمان زمان بوده است كه كیان مشروعیت خود را در انكار حق اهل بیت می‌دیده اند ـ در این امر دخالت داشته است؟!
اگر باز هم ابهامی بود ما در خدمت پاسخگویی هستیم؛ و همان طور كه معمول پاسخگویی ما است سریع پاسخ خواهیم داد و به مانند این نوبت شرمنده نخواهیم شد.
برای شما آرزوی موفقیت و بهروزی داریم.

مشاور : موسسه ذکر | پرسش : چهارشنبه 30/7/1382 | پاسخ : سه شنبه 25/9/1382 | | | 0 سال | معارف اسلامي | تعداد مشاهده: 90 بار

تگ ها :

UserName