کد:
18423
پرسش
در زمان پهلوی اسلام چگونه بود ؟
پاسخ
با عرض سلام و تحیت!
به طور كلی نهاد دین دو جنبه دارد:
1ـ جنبه و رویه بیرونی، كه به آن "سازمان دین" هم گفته میشود و بعد مجسم و خارجی مذهب محسوب میشود كه به صورت مساجد و بناهای مذهبی، امامزاده ها، مراسم و آئین دینی جلوه گر است، به طوری كه اگر یك فرد بیگانه وارد محیط این مذهب گردد، با آن نهادها مواجه میگردد.
2ـ جنبه درونی، كه شامل اعتقادات افراد داخل دین است و نمود خارجی ندارد و باید با كنكاش، و برخورد و معاشرت با زوایا و ابعاد آن آشنا شد.
در زمان پهلوی، بعد نمایشی دین، به دلایل سیاسی و فرهنگی كم رنگ بود. اجتماعات مذهبی و بر پایی شعائر و مراسم دینی و ابنیه مذهبی محدود و تحت كنترل حاكمیت قرار داشت. دین تبلیغ رسمی نمی شد، مراكز و نهادهایی كه ماهیتاً با دستورات و احكام دینی مخالفت داشت، آزادانه به وجود میآمد و یا به فعالیت خود ادامه میداد؛ مراكزی مانند مشروب فروشی ها ، كابارهها، مراكز فساد و فحشاء و ….
خیابانها و بازارهای مناطق مرفه نشین شهر، چهرهای كاملاً غیراسلامی داشت و از نمادهای فرهنگی غرب پرشده بود. البته انگیزه اغلب مردمی كه به صورت تقلیدی رنگ و روغن غربی به خود گرفته بودند، مخالفت و یا ستیز با دین و مذهب نبود.
در كنار این قضیه، جریان درونی دین بالاخص بعد از سر كوبی قیام سیاسی ـ مذهبی پانزده خرداد سال 1342 روز به روز رشد، تقویت و گسترش مییافت. احساسات مذهبی مردم كه سركوب و سرخورده شده بود خود را با مذهبی بودن به عنوان واكنشی عاطفی و سیاسی در برابر فشارهای رژیم نشان میداد. در این شرایط بود كه تبلیغات مذهبی كه عمدتاً از طرف حوزههای علمیه، علماء، روحانیون، و روشنفكران مذهبی با امكانات بسیار محدود انجام میشد، مورد استقبال و توجه مردم قرار میگرفت و لحظه به لحظه بعد درونی دین، و به تبع آن بخشی از نمود خارجی دین كه تضاد آشكاری با اركان نظام حاكم نداشت ـ مانند جلسات مذهبی ـ تقویت میگردید. لذا روحانیون كه كار اجرایی نداشتند و طبیعتاً در معرض انتقاد نبودند، در حقیقت الگوی مخالفت و مبارزه با سیاستهای نظام حاكم وقت، و محبوب و مورد توجه مردم بودند؛ حتی كسانی كه چندان هم مقید نبودند، به دلایل عاطفی و یا سیاسی، برای روحانیون و مذهبیها احترام قائل میشدند. اگر چه در عوض از طرف كارگزاران نظام نسبت به قشر روحانی و مذهبیها بی مهری و بی اعتنایی صورت میگرفت.
در رژیم پهلوی به دلیل آن كه لامذهبی بودن از نظر اجتماعی و سیاسی ایجاد مشكل نمیكرد، بلكه چه بسا مذهبی بودن و پایبندی به شعائر دینی ـ مانند شركت در نماز جماعت و یا خواندن نماز در دانشگاهها و مؤسسات دولتی و داشتن محاسن(ریش) و … ـ مشكل ساز بود، طبیعتاً مسئله نفاق و تظاهر مذهبی مطرح نبود. آن كس كه مذهبی بود واقعاً مذهبی بود، و آن كه لاابالی بود واقعاً لاابالی بود، و افراد میتوانستند ارزیابی صحیحی نسبت به یكدیگر و جامعه از نظر میزان پایبندی به مبانی دینی داشته باشند.
ویژگی دیگر آن زمان رشد جریان مذهبی در جوانها و نسل جدید بود. اگر چه نسل قدیم اغلب به صورت سنتی خود را ملزم به اصول مذهبی میدانست، ولی نسل جدید با یك حركت روبه رشد مذهبی میرفت تا به صورت زنده و فعال و با هیجان و شور خاص به مسأله مذهب به عنوان ایدئولوژی فكری و به منزله یك مكتب سیاسی راهنمای عمل نگاه كند، گرایش جوانان به مكاتب سیاسی و فكری وارادتی حتی از نوع چپ و سوسیالیستی هم كم رنگ تر می شد و جای خود را به مذهب میداد. واقعیت آن است كه در سالهای اخیرـ یعنی سالهای نزدیك به انقلاب ـ هر روز تعداد جوانان مذهبی كه معمولاً با نشانههای خاص خود ـ مثل نوع لباس پوشیدن، ریش گذاشتن ـ از دیگران متمایز میشدند، افزوده میشد.
در مقابل نیز، رژیم سابق در سالهای آخر عمر خود سعی داشت، گامهایی به جلو برای دین زدایی بردارد از قبیل تغییر تاریخ شمسی به تاریخ شاهنشاهی، برگزاری جشن فرهنگ و هنر شیراز و برهنگی آشكار زنان در آن، اجازه نمایش فیلمهای سینمائی وارداتی و بومی مبتذل كه نسبت به نوع سابق آن رسواتر بود. این اقدامات حكومت با مخالفت آشكار و پنهان مردم و روحانیت و مراجع تقلید و تشكلهای مذهبی و دانشجویی روبه رو شد، و در نتیجه رژیم مجبور به عقب نشینی و توقف این سیاستها گردید؛
حكومت پهلوی به دلیل آگاهی از تمایلات مذهبی مردم، در عین حال، سعی داشت تا با یك سری كارهای نمایشی، مانند برگزاری عزاداری در ایام محرم ـ در مسجد سپهسالار(شهید مطهری فعلی) ـ و شركت شاه در آن و یا حضور وی در مراسم حج و پای بوسی و غبار روبی ضریح مقدس حضرت ثامن الائمه، و یا گهگاه تلگراف تسلیت و هم دردی با مراجع ـ البته معمولاً مراجع خارج از كشورـ خود را حامی دین و در راستای احساسات مذهبی مردم نشان دهد.
آن چه از وجود شرائط روانی حاكم بر جامعه قبل از انقلاب، و مقاومت مردم در برابر دین زدائی در آن گذشت، ناشی از سه عامل بود: یكی رسوائی ظلم و فساد دستگاه حكومت، و دیگری احساس نیاز مردم به دین و دینداری كه در مقابل مظاهر و جلوه ها و وسوسه های روزافزون غرب در آن زمان احساس می كردند، و سوم صحت عمل و فداكاریهایی كه مجموعه نهادهای دینی اعم از حوزهها، مساجد و هیئات مذهبی و... داشتند.
با این وجود، نمیتوان انكار كرد كه گناه در جامعه آن زمان ترویج میشد، و آرام آرام می رفت تا در دلها نفوذ كند. و از قضا هراس از همین روند روبه رشد گناه باعث شد مردم بیش از پیش به فكر تغییر رژیم باشند و به ندای انقلاب با تمام وجود پاسخ دهند.
اگر انقلاب نمیشد همان شرائط فوق الذكر، تاكنون باقی نمیماند. گناه سرنوشت روان انسانها را در دست میگیرد. در جامعهای كه گناه در آن رسمیت یابد، كم كم عقائد هم زایل میشود.
در یك كلمه، فلسفه انقلاب هم همین بود.
كامروا باشید.
مشاور :
موسسه ذکر
| پرسش :
پنج شنبه 23/5/1382
| پاسخ :
پنج شنبه 23/5/1382
|
|
|
0
سال
|
معارف اسلامي
| تعداد مشاهده:
88 بار