کد:
16472
پرسش
دلیل حمله اعراب به ایران؟لطفا از ذكر دلایل كلیشه ای خودداری كنید.
پاسخ
با سلام و آرزوی سربلندی!
بسیاری از منابع تاریخی كه به مسائل صدر اسلام توجه داشته، و یا در باره تاریخ ایران به تحریر درآمده اند، علت لشكركشی های مسلمانان را گسترش فرهنگ و اندیشه اسلامی و تبلیغ مبانی اسلام دانسته اند.
این پاسخ كه به قول شما پاسخی كلیشه ای است را در بسیاری از كتب تاریخ می توان دید. هر چند نمی توان منكر این شد كه از اثرات این جنگها نفوذ اسلام در بین اقوام و ملل گوناگون از هند تا اروپا بوده، "و شكی نیست كه پیروزی های اسلام و انتشار سریع آن در جهان قدیم مانند معجزه ای بوده است شگفت انگیز؛ نه فتوحات رومی ها با چنین سرعتی همراه بود نه جهانگیری مغولان تا این حد دوام یافت."(بامداد اسلام، عبدالحسین زرین كوب، ص93). ولی نمی توان علت این لشگركشی ها را تنها در این زمینه جستجو كرد.
ابتدا باید پرسید چرا و چگونه اندیشه حمله به ایران و كشورهای دیگر در بین اعراب شكل گرفت؟
در پاسخ به این سوال باید گفت: هنگامی كه پیغمبر اسلام(ص) از دنیا رحلت كردند، دو دولت نیرومند در سیادت بر دنیای آن روز با هم رقابت داشتند. یكی دولت روم كه مركز حكومتشان شهر قسطنطنیه بود، و بر تمامی قسمت جنوبی اروپا و خاور نزدیك و شمال آفریقا، از دریای احمر گرفته تا اقیانوس اطلس حكومت می كرد؛ و دیگر دولت ایران كه بر قسمت اعظم آسیا اقتدار داشت.
دولت روم بر اثر جنگهائی كه با ایران كرده بود رو به ضعف نهاده، وهمچنین عوامل داخلی دیگری نیز در كار بود كه به سبب آن، دوران انحطاط و سقوط را می پیمود، و از آن دولت نیرومند جزء یك هیكل و مجسمه باقی نمانده بود كه برای واژگون كردن آن مختصر تكانی كافی بود.
دولت ایران هم وضعی بهتر از دولت روم نداشت. ملك الشعرای بهار در این باره چنین می نگارد: «ایران در نتیجه جنگهای نهصد ساله با روم و فتور و كهولت دین مزدیستی و انقلاب فكری و سیاسی كه از زمان پیروز و قباد پیدا شده بود، روی به ضعف نهاد و تدابیر خسرو اول و خسرو دوم هم به جائی نرسید، و شورش سپاهیان كه بی شك به پشتوانه اعیان و روحانیون بر ضد خسرو دوم روی داد، ایران را طوری درهم شكست و ناتوان ساخت كه نتوانست در برابر تاخت و تازهای پی درپی تازیان، كه لشگركشی برای آنها هزینه گزافی نداشت و به آسانی می توانستند به هر سو لشگر بفرستند تاب بیاورد و با آن كه ایرانیان بیشتر از رومیان ایستادگی و رشادت به خرج دادند، اما زودتر از آنها منقرض گردیدند.
وضع جغرافیائی پایتخت ایران - مدائن در عراق - نیز یكی از اسباب بزرگ این انقراض به شمار می آمد؛ و سرانجام، آن پادشاهی بزرگ كه چندین قرن علم و تمدن و فرهنگ مشرق را به سبب سازمان بزرگ و معقول خود نگاهداری كرده و از آن پشتیبانی می نمود، سرنگون گردید.»(سبك شناسی، ج1، ص142)
گوستاولوبون در بررسی عوامل انحطاط حكومتها مینویسد: «خواسته ها و ایده های ملتها نقش مهمی در ترقی و انحطاط ملتها بازی می كند، و یكی از عوامل موثر است ... همچنین وطن پرستی، اعتقادات دینی، استقلال طلبی، غرور ملی، حب وطن یا شهر و امثال اینها، كه هر چند از نظر فلسفی خیالاتی بیش نیست، ولی همین خیالات است كه همیشه ملتها را رهبری می كند، و به بركت همین خیالات بوده كه كاروان بشریت مراحل تمدن را تا به امروز پیموده است. این گونه احساسات در زمان ظهور اسلام از میان ملتهای روم و ایران رخت بربسته، و جای آن را خودخواهی و خودپسندی فرا گرفته بود؛ و پر واضح است كه هر گاه ملتی كه محرك اصلی كارهای آنها خودپسندی باشد، در برابر ملت دیگر كه برای رسیدن به هدف و عقاید خویش از هر گونه فداكاری و جانفشانی دریغ ندارد قرار گیرند، تاب مقاومت نداشته و از پا درآیند.»( تاریخ تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ترجمه سید هاشم حسینی، ص151-150)
در برابر این ضعف و ناتوانی، پیامبر اسلام(ص) توانست هدف مقدس واحدی برای تمام ملتهای عرب بنا كند؛ ملتهائی كه هدف و ایده در آنها وجود نداشت؛ و همین بنای عالی حضرتش بود كه توانست به خوبی عظمت و شخصیت آنها را آشكار نماید. اسلام در میان ملتهائی كه به آن ایمان آوردند، وحدتی ایجاد نمود و در نتیجه همان وحدت، همگی آنها داری مصالح و آرزوهای مشتركی شدند؛ با این كه پیشتر از آن دارای مصالح و آمال مختلفی بودند.
این عوامل دست به دست هم می داد تا مسلمانان جرأت لشگركشی به امپراطوری وسیعی همچون ایران را، كه در آن زمان 140 میلیون نفر جمعیت داشت، پیدا كنند؛ آن هم با سپاهی 60 هزار نفری.
گذشته از این سخنان، عامل دیگری نیز در لشگركشی اعراب به كشورهای همجوار- از جمله ایران - دخیل بود.
دكتر حسن ابراهیم حسن در این باره می نگارد: «محققاً، اگر توجه عربها به جنگهای خارجی معطوف نمی شد، ستیزه جوئی آنها مایه اختلافات و فتنه های داخلی می شد، و اساس دولت اسلامی را كه هنوز كاملاً استقرار نیافته بود، واژگون می كرد.»(تاریخ سیاسی اسلام، دكتر حسن ابراهیم حسن، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص242)
«خلیفه مسلمانان را به جنگها تشویق می كرد، تا هم شكمهایشان را سیر بدارد و هم كاری برایشان فراهم بكند.»(بامداد اسلام، دكترعبدالحسین زرین كوب، ص98)
فرماندهی این جنگها نیز اكثراً بر عهده كسانی بود كه وجودشان در مدینه می توانست باعث ناآرامی شود؛ و می بینیم كه "عمر" فرماندهی سپاه مسلمانان در جنگ با ایران را به امیرالمؤمنین(ع) پیشنهاد می كند، كه آن حضرت از قبول آن سرباز می زند.»(تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ج2، ص319)
نكته آخر آن كه در این جنگها از كعب الاحبارها، ابوهریره ها و دیگر كسانی كه در گوشه ای خزیده بودند، و از مسائل سیاسی جامعه به دور بودند اثری نمی بینیم؛ اما همین ها پس از پیروزی به عنوان اندیشمندان اسلامی، مشاوران خلیفه برای نشر و تعلیم و سیاستگذاری های اسلامی شدند! تعالیمی كه با روح اسلام راستین در تضاد بود. اینها مصداقی برای آیه شریفه قرآن شدند كه: «وإذا تولی سعی فی الأرض...» یعنی هنگامی كه به حكومت می رسند در راه فساد در زمین كوشش می كنند و زراعتها و چهارپایان را نابود می سازند و خداوند فساد را دوست نمی دارد.( بقره/205) (ر.ك. به "اسلام شناسی تاریخی"، عبد الكریم نیری بروجردی، قسمت ششم)
بطور خلاصه، جمع بندی آنچه گذشت این است كه پس از ضعف حكومتهای ثروتمند همسایه اعراب و هرج و مرج های داخلی، عامل مهمی كه در شكل گیری این تهاجمات نقش داشت فرافكنی هیئت حاكمه آن روز مسلمانان بود. تفكرها و دیدگاههای متفاوت در جامعه آن روز مسلمانان ـ با وجود حكومتی كه هنوز در ركن اساسی آن ـ یعنی خلافت ـ اختلاف وجود داشت ـ اگر به نقطه ای دیگر معطوف نمی شد، می توانست اختلافات داخلی را شدت بخشد، كه این نقطه عطف، با درگیری های خارجی كه با نام جهاد اسلامی صورت می گرفت، پدید آمد.
با این وجود، این ایمان واقعی و قصد قربتی كه در بسیاری از مسلمانان وجود داشت، بود كه سبب موفقیت این حركت شد، و توانست ایمان را به ملتهای فرهیخته آن زمان به ارمغان بیاورد.
با آرزوی توفیق.
مشاور :
موسسه ذکر
| پرسش :
يکشنبه 12/5/1382
| پاسخ :
يکشنبه 12/5/1382
|
|
|
0
سال
|
معارف اسلامي
| تعداد مشاهده:
146 بار