• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 3
زمان آخرین مطلب : 4832روز قبل
اخلاق

سلسه مراتب آگاهی انسان بر اساس شرایط زندگی از پایین به بالا عبارت است از: شرمساری، گناه، بیتفاوتی، اندوه، ترس، آرزو، خشم، غرور، شجاعت، بی طرفی، رغبت، پذیرش، استدلال، عشق، شادی، آرامش و روشنگری.

علی رغم آنکه امکان دارد در مقاطع زمانی مختلف به هر یک از این مراحل بطور موقت وارد و یا خارج گردیم، اما بطور معمول یک سطح غالب بر زندگی هر کدام از ما حکمفرما است. چنانچه این مقاله را مطالعه می کنید، به یقین درجه آگاهی شما حداقل در مرحله شجاعت می باشد.

چرا که اگر پایین تر از این می بود شما تمایلی به رشد فردی نمی داشتید. این مقیاس لگاریتمی است بنابراین ارتقاء به مراحل بالاتر مستلزم صرف انرژی و اعمال تغییرات عمده ای در زندگی است.

1- احساس شرمساری(shame): تنها یک پله از مرگ بالاتر است. شما در این مرحله به احتمال زیاد به خودکشی می اندیشید. و یا ممکن است یک قاتل سریالی باشید. به این مرحله همچون یک تنفر و انزجار خودگردان بنگرید. شما در این مرحله احساس حقارت کرده و جهان را عامل تیره بختی و خداوند را نفرت آور می انگارید.

2- احساس گناه(guilt): یک مرحله بالاتر از شرمساری است، اما ممکن است شما کماکان تفکرات خودکشی را در سر داشته باشید. شما به خود همچون یک گناهکار مینگرید و قادر به بخشیدن خود به واسطه گناهان و خطاهای گذشته تان نمی باشید. شما در این مرحله خود را ملامت کرده، جهان را منشاء شر و خداوند را انتقام جو میبینید.

3- بی تفاوتی و بی علاقگی(apathy): احساس یاس، نا امیدی و قربانی بودن می کنید. حالت درماندگی آموخته شده. بسیاری از بی خانمان ها در این مرحله گرفتار آمده اند. در این مرحله شما احساس یاس کرده، جهان را نومید کننده و خداوند را محکوم کننده می پندارید.

4- حزن و سوگواری(grief):حالت اندوه، غمگینی، فقدان و از دست دادن دایمی. شما ممکن است در پی از دست دادن محبوب خود پا به این مرحله گذارید. افسردگی. اما کماکان بالاتر از بی تفاوتی است، چراکه شما میکوشید هر طور شده از این وضعیت بی حسی و کرختی رهایی یابید. شما در این مرحله افسوس میخورید، جهان را حزن انگیز و تراژیک و خداوند را اهانت گر می پندارید.

5- احساس ترس(fear): شما دنیا را مکانی پرمخاطره و نا امن می بینید. پارانویا. به همه چیز مظنون بوده و به کسی اعتماد ندارید. شما برای خروج از این مرحله به یاری دیگران نیازمندید، والا ممکن است سالها در دام این مرحله گرفتار شوید، نظیر یک رابطه ناسالم. شما در این مرحله احساس اضطراب کرده، جهان را دهشتناک و خداوند را مجازات کننده می بینید.

6- آرزو و امیال(desire): آن را با تعیین و دستیابی به اهداف اشتباه نگیرید. این مرحله ی اعتیاد، آرزوها و هوس میباشد. به پول، تایید دیگران، قدرت، شهرت. مصرف گرایی و ماده گرایی. مرحله استعمال سیگار و مواد مخدر، و مصرف مشروبات الکلی. شما در این مرحله جهان را ناکام کننده و خداوند را انکار کننده و بی توجه می پندارید.

7- احساس خشم(anger): مرحله ناامیدی و ناکامی. اغلب بخاطر عدم برآورده شدن امیال و آرزوهای مرحله پایین تر. این مرحله میتواند شما را به دستیابی به مراحل بالاتر برانگیخته کرده و یا در حالت خشم و نفرت به دام اندازد. در یک رابطه ناسالم معمولاً یک فرد در مرحله خشم با یک فرد در مرحله ترس وصلت کرده است. شما در این مرحله احساس انزجار کرده، جهان را ستیزه جو و خداوند را کینه توز می پندارید.

8- غرور و تکبر(pride): نخستین مرحله ای است که شما احساس خوبی نسبت به خودتان دارید. اما این احساس نیز کاذب و دروغین است. چراکه وابسته به شرایط خارجی نظیر پول، شهرت و منزلت اجتماعی میباشد. بنابراین آسیب پذیر و متزلزل است. غرور میتواند به ملی گرایی، نژاد پرستی و جنگهای مذهبی و اعتقادی بیانجامد. حالت انکار و حالت دفاعی داشتن نامعقول. بنیادگرایان دینی نیز در این مرحله گرفتار مانده است. شما آنچنان در اعتقادات خود غرق شده اید که حمله و انتقاد به اعتقادات خود را حمله به خودتان قلمداد می کنید. در این مرحله شما احساس تحقیر شدگی میکنید،جهان را طاقت فرسا و خداوند را بی تفاوت می انگارید.

9- شجاعت(courage): نخستین مرحله احساس قدرت حقیقی است. شما در این مرحله به دنیا همچون یک عرصه چالش برانگیز و مهیج مینگرید و نه یک مکان استرس زا و طاقت فرسا. شما شروع میکنید به رشد دادن خود و پرورش استعدادهای درونی ، پیشرفت و ترقی در کار و شغل، تحصیلات و غیره. شما آینده خود را پیشرفت و بهبود گذشته ی خود می بینید و نه تداوم یکسان گذشته. شما در این مرحله جهان را میسر و شدنی و خداوند را آسان گیر می پندارید.

10- بی طرفی و بی نظری(neutrality): مصداق این مرحله عبارت "زندگی کن و بگذار دیگران نیز (به دلخواه خود) زندگی کنند،" می باشد. شما انعطاف پذیر، آرام و غیر وابسته میشوید. هر چه میخواهد پیش آید، شما خود را با آن شرایط وفق خواهید داد. شما نیازی ندارید چیزی را به کسی اثبات کرده و برای دیگران استدلال آورید. شما احساس امنیت کرده و با دیگران بی خوبی کنار می آیید. مرحله تن آسایی و تنبلی. شما به نیازهای خود توجه می کنید، اما آنچنان خود را تحت فشار قرار نمی دهید.شما در این مرحله به دیگران اعتماد میکنید، جهان را رضایت بخش و خداوند را توانمند ساز می انگارید.

11- تمایل و رغبت(willingness): شما احساس امنیت و راحتی میکنید، اما شروع میکنید تا انرژی خود را هر چه مؤثرتر و کارا تر بکار گیرید. دیگر صرفاً گذران زندگی برایتان کفایت نمیکند. شما میکوشید کارهای محول شده به خودتان را به نحو احسن به انجام رسانید. شما به مدیریت زمان، بهره وری و سازمان یافتگی می اندیشید، مسایلی که در مرحله بی طرفی برایتان بی اهمیت جلوه میکرد. این مرحله، مرحله رشد و توسعه نیروی اراده و تادیب نفس است. این افراد سربازان جامعه هستند، کارها را به نحو احسن انجام داده و چندان شکایت و گله گذاری نمی کنند. چنانچه دانشجو باشید، یک دانشجوی نمونه و درس خوان می باشید که به تحصیل با جدیت برخورد می کنید. در این مرحله آگاهی شما منضبط تر، منسجم تر و سازمان یافته تر می شوید. شما در این مرحله خوش بین میباشید، جهان را امیدوار کننده و خداوند را الهام بخش میپندارید.

 

12- پذیرش(acceptance):این مرحله یک نقطه عطف در زندگی شماست، شما در می یابید که میتوانید در زندگی دور اندیش باشید. یعنی پیش از آنکه شرایط بدل به یک منبع رویارویی و بحران گردند، شما با پیش دستی زودتر دست به عمل بزنید. کنترل شرایط به گونه ای که مسبب وقوع چیزی شویم، عوض آنکه منتظر بمانیم تا پیشامدی به وقوع بپیوندد،و سپس به آن پاسخ و واکنش نشان دهیم.در مرحله میل و رغبت شما شایستگی و کفایت لازم را کسب کرده اید و هم اکنون میخواهید توانایی های خود را در اموری شایسته و بایسته مصروف بدارید. این مرحله تعیین و دستیابی به اهداف است. یعنی پذیرش مسئولیت زندگی خود و نقش منحصر بفرد تان در جهان. چنانچه چیزی مناسب حال شما نیست (شغل، رابطه، سلامتی) پی آمد مطلوب خود را تعریف کرده و مبتنی بر آن شرایط را تغییر دهید. در این مرحله افراد کسب و کار جدیدی را آغاز میکنند، رژیم غذایی خود را تغییر داده و یا در روابط خود تجدید نظر میکنند. در این مرحله شما خود و دیگران را مورد بخشش و عفو قرار داده، جهان را موزون و هماهنگ و خداوند را بخشنده و مهربان می انگارید.

13- استدلال و تعقل(reason): در این مرحله، از جوانب احساسی مراحل پایین تر خود فراتر رفته و شروع میکنید به بطور روشن و منطقی اندیشیدن. شما دیگر به مرحله ای نایل گشته اید که قادرید از توانایی های بالقوه و طبیعی خود بهره برداری کنید. از خود خواهید پرسید که چگونه میتوانم استعدادها و تواناییهای خود را به بهترین شکل بکار بندم؟ به دنیای پیرامون خود مینگرید و میکوشید بطور معنی داری در آن مشارکت داشته باشید. مرحله اینشتن و فروید. واضح است که غالب افراد هرگز به چنین مرحله ای ارتقا نمی یابند. شما در این مرحله جهان را معنادار و هدفدار و خداوند را حکیم و عاقل می انگارید.

14- عشق(love): مراد عشق غیر مشروط است. درک و فهم ابدی مرتبط بودن و پیوستگی شما با تمام کاینات است. همدلی. در مرحله استدلال شما در خدمت عقل و منطق خود زندگی میکنید. اما نهایتاً به بن بست خواهید رسید. جایی که در دام توجیه عقلی مفرط گرفتار می شوید. شما به بافتی وسیع تر از تفکر محض محتاج میباشید. در مرحله عشق، شماعقل، منطق، سایر استعدادها و قابلیت های خود را در خدمت قلب در می آورید (نه احساسات خود، بلکه شناخت عمیق تر درست و نادرست. وجدان خود) انگیزه های شما در این مرحله خالص و بی آلایش بوده و آلوده به امیال و هوای نفس نیستند. این مرحله خدمت مادام العمر به بشریت است. شما در این مرحله با نیرویی ورای خودتان هدایت میشوید. احساس رها کردن است. دریافت شهودی شما بشدت قوی میشود. از هر 250 نفر تنها یکی به این مرحله دست مییابد. شما در این مرحله به خود و دیگران احترام گذاشته، جهان را بی خطر و خداوند را دوست داشتنی خواهید یافت.

15- خوشی و شادی(joy): حالت شادی و خوشی فراگیر، غیر متزلزل و پایدار. مرحله روحانیون، قدیسان و عارفان. در این مرحله تنها در کنار دیگران بودن به شما احساسی وصف ناپذیر و باور نکردنی خواهد بخشید. در این مرحله زندگی کاملاً بر اساس دریافت شهودی هدایت میگردد. دیگر نیازی به تعیین اهداف و برنامه ریزی های مفصل و پر جزئیات نیست. گسترش آگاهی به شما اجازه میدهید، تا در مراحل بالاتری دست به عمل بزنید. در این مرحله احساس آرامش کرده، جهان را کامل و خداوند را یکتا می انگارید.

16- آرامش(peace): تفوق و تعالی مطلق. از هر 10 میلیون انسان تنها یکی به این مرحله دست می یابد. شما در این مرحله احساس سعادت کرده، جهان را بی عیب و خداوند را خالق تمام هستی می انگارید.

17- روشنگری(enlightenment): نهایت آگاهی انسان، جایی که بشریت با الوهیت پیوند می خورد. بسیار نادر است، مرحله عیسی، محمد و بودا. حتی اندیشیدن به این افراد سطح آگاهی شما را ارتقا می بخشد.

نکاتی چند در رابطه با مراحل آگاهی:

1- مراحل خوشی، آرامش و روشنگری ممکن است به باور برخی غیر واقعی و اغراق آمیز باشند. به هر حال حتی دستیابی به مرحله عشق نیز بسیار دشوار است، چراکه 85 درصد مردمان جهان در مرحله زیر شجاعت بسر میبرند.

2- مفهوم روشنگری در این مقاله به معنای عرفانی آن آورده شده و نه مفاهیم فلسفی و اجتماعی.

3- در زندگی خود، خواهید دید که برخی از بخشهای زندگی شما در مراحل متفاوتی از آگاهی نسبت به یکدیگر قرار دارند. اما شما میتوانید مرحله غالب کنونی خود را شناسایی کنید. شما ممکن است در کل در مرحله بی طرفی بسر ببرید، اما کماکان به سیگار کشیدن اعتیاد داشته باشید.

 

4- مراحل پایین تری که در جوانب زندگی خود سراغ دارید، به عنوان یک عامل اصطکاک و پسا(drag) مابقی وجود شما را از پیشرفت باز میدارند.

5- هر چیزی در زندگی شما بروی سطوح آگاهی شما تاثیر گذاراست. مجلات، روزنامه، تلویزیون، رادیو، اینترنت، مردم، مکانها، اشیاء، غذاها. چنانچه در مرحله استدلال بسر میبرید، تماشای تلویزیون (که در مرحله ترس و آرزو است) بطور موقت آگاهی شما را کاهش میدهد. اما اگر در مرحله گناه باشید، تماشای تلویزیون سطح آگاهی شما را بالا خواهد برد.

6- ارتقا از یک مرحله به مرحله بعد، مستلزم صرف انرژی قابل توجهی است. بدون تلاش آگاهانه و یاری دیگران شما در همین مرحله کنونی خود باقی خواهید ماند، تا زمانی که یک نیروی خارجی به زندگی شما وارد گردد. حتی صعود به یک مرحله بالاتر بسیار دشوار بوده و اعمال تغییرات عمده ای را در زندگی شما می طلبد. افرادی که در زیر مرحله شجاعت بسر میبرند بدون کمک دیگران و تغییر شرایط زندگی شان قادر به بالا آمدن نخواهند بود.

7- شما نمی توانید مراحل را حذف کرده و از میانبر استفاده کنید. چنانچه بدون گذراندن مرحله تادیب نفس (رغبت و میل) به مرحله تعیین اهداف (پذیرش) وارد گردید، خواهید دید که عملکرد ذهنتان بسیار نا منسجم و غیر متمرکز خواهد بود. چنانچه پیش از آنکه در مرحله استدلال تبحر لازم را کسب نکرده باشید و به مرحله عشق وارد گردید ممکن است دچار ساده لوحی گردیده و در روابط خود شکست بخورید.

8- هنگامی که شما به درجه بعدی نایل می گردید، از کوشش خود شادمان میگردید. وقتی به مرحله شجاعت دست می یابید، تمام ترسها و غرورهای کاذب گذشته برایتان نابخردانه بنظر خواهند رسید. هنگامی که به مرحله پذیرش نایل می آیید و به مرحله قبل که تمایل باشد می نگرید، در می یابید که به مانند یک موش بروی یک تردمیل (دوی ثابت) در حال دویدن بودید. شما دونده بسیار خوبی بودید، اما قادر به انتخاب مسیر نبوده و تنها در جا میزدید.

9- آحاد افراد جامعه بایستی در تلاش مستمر برای بالا بردن سطح آگاهی خود باشند. اینگونه، افراد جامعه سطوح بالاتر آگاهی را به دیگر افراد تعمیم خواهند داد.

10- یکی از روشهایی که میتوانید دریابید در کدام مرحله از درجات آگاهی بسر میبرید، این است که ببینید عملکرد شما هنگامی که تحت فشار قرار دارید، چگونه است. آیا شما در برابر رویدادهای خارجی بر سر دیگران فریاد میکشید؟ (مرحله خشم)، حالت دفاعی به خود میگیرید؟ (مرحله غرور)، پارانوئید میشوید و سکوت میکنید؟ (مرحله ترس) و یا سعی میکنید بطور معقول و منطقی قضیه را حل کنید؟ (مرحله استدلال)

 

پنج شنبه 26/5/1391 - 12:21
اخلاق

شما پشت چراغ قرمز منتظر سبز شدن چراغ هستید که ماشین عقبی یک دقیقه مانده تا چراخ سبز شود شروع می کند به بوق زدن و دست تکان دادن که چرا حرکت نمیکنی!

خشونت و پرخاشگری برخی رانندگان حین رانندگی به یکی از معضلات و عوامل استرس زای زندگی روزمره تبدیل گشته است. چنانچه با این معضل برخورد معقول و منطقی نگردد میتواند به نزاعهای خیابانی، تصادفات و حتی مرگ نیز منجر گردد. برخی عوامل هستند که بروز این پدیده را افزایش میدهد:

1- عوامل محیطی: ترافیک سنگین، آب و هوا (گرما، سرما و رطوبت زیاد)، آلودگی صوتی، آلودگی هوا، تنگی وقت و عجله داشتن.

2- عوامل روانی: تحت تاثیر خشم، ترس، اضطراب، ناکامی ها، خواب آلودگی، درد شدید، مشروبات الکلی و داروها رانندگی کردن.

افرادی که حین رانندگی به خشونت دست میزنند به 2 دسته تقسیم میگردند:

1- افرادی که مقصر هستند و از روی غرض و به عمد دست به رفتارهای خشونت آمیز و غیر قانونی میزنند.

2- افرادی که سهواً حین رانندگی رفتار خشونت آمیز و غیر قانونی از خود بروز میدهند و ما به اشتباه تصور میکنیم آنها عمداً به چنین اعمالی دست زده اند.

نمونه هایی از رفتارهای رانندگان خشن و پرخاشگر به قرار زیر میباشد:

1- ویراژ دادن پی در پی.

2- سبقت غیر قانونی و یا خطر ناک.

3- بوق زدن بی مورد و ممتد.

4- فریاد کشیدن، فحاشی و توهین از طریق اشارات و حرکات دست و یا چهره.

5- ورود ممنوع آمدن.

6- کورس گذاشتن با خودروهای دیگر.

7- با سرعت آهسته مقابل خودروهای دیگر رانندگی کردن بمنظور اذیت و آزار رانندگان.

8- خارج گشتن از خودرو و گلاویز شدن با سایر رانندگان.

9- بدون زدن راهنما تغییر لاین دادن و یا پیچیدن.

10- چراغ زدنهای بی مورد بعنوان علامت برای کنار کشیدن راننده روبرویی.

11- عدم حفظ فاصله مناسب و ایمن با خودروی روبرویی. با فاصله خیلی اندک به تعقیب خودروها پرداختن بمنظور به وحشت انداختن، دست پاچه کردن و از مسیر کنار زدن رانندگان.

12- با سپر به خودروهای روبرویی کوبیدن.

13- با سرعت و بدون احتیاط جلوی خودروها پیچیدن.

14- عدم رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی و حق تقدم.

15- ترمز کردنهای بی مورد و ناگهانی.

16- صحبت کردن با تلفن همراه و بی توجهی به رانندگی و دیگر خودروها.

17- صحبت کردن با عابرین پیاده و یا سایر رانندگان و ایجاد راهبندان و سد معبر.

18- پارک کردن مقابل درب پارکینگها و یا پارک کردن خودرو به طور نامناسب.

دلایل رانندگی خشونت آمیز :

1- افراد خودنمایی که با رانندگی با سرعت بالا و یا ویراژ دادن میخواهند عقده خودکم بینی خود را جبران کنند.

2- افرادی که از تعادل روحی و روانی برخوردار نبوده و از احساساتی چون خشم، ترس، بی اعتمادی، بی کفایتی و ناکامیهای شخصی اشباع گشته اند و با بی احتیاطی در رانندگی و عدم احترام به سایر رانندگان میکوشند تا خود را تخلیه احساسی کنند.

3- برخی افراد روحیه رقابت جویانه بیمار گونه ای دارند که میخواهند در هر زمینه ای نفر نخست باشند بنابراین حین رانندگی از همه سبقت میگیرند و چنانچه خودرویی از آنها سبقت بگیرد عصبانی میشوند و یا زمانی که نتوانند چراغ سبز را تا پیش از اینکه قرمز شود رد کنند احساس بی کفایتی میکنند.

4- یک فرهنگ پنهان نیز در جامعه شایع میباشد که سبقت گرفتن و جلو زدن از سایر خودروها به نوعی افتخار، برتری و یا نشانه مهارت در رانندگی بدل گشته است. همچنین ویراژ دادن و یا به اصطلاح عامیانه لایی کشیدن.

5- خیلی از افراد نسبت به راننده خودروها تبعیض قائل میشوند: از لحاظ ظاهر، جنسی، نژاد و یا سن. برای مثال بسیاری از رانندگان مرد تصور میکنند زنان رانندگان قابلی نبوده و هنگام مواجهه با آنان با خشونت رانندگی میکنند و حقوق آنان را نادیده میگیرند.

6- برخی افراد دچار خود شیفتگی و خود بزرگ بینی میباشند و تصور میکنند حق تقدم همواره با آنهاست و این تنها وظیفه دیگر رانندگان است که همواره حقوق آنان را تمام و کمال رعایت کنند.

7- برخی رانندگان صاحب خودروهای گرانقیمت و مدل بالا تصور میکنند تمام خیابان از آن آنهاست و خودروهای مدل پایین و یا ارزان قیمت حق تردد ندارند. و چنانچه خودروی مدل پایینی را مقابل خود ببینند با زدن بوق های مکرر تلاش میکنند آن خودرو را پشت سر بگذارند و اندکی احساس برتری کنند.

8- برخی افراد نیز تحت تاثیر مشروبات الکلی و یا روانگردان رانندگی میکنند و کنترل رفتار خود را ندارند.

9- برخی افراد برای انتقام جویی و تلافی کردن حرکت ناشایست و یا غیر قانونی رانندگان دیگر دست به خشونت در رانندگی میزنند.

10- برای اغلب رانندگان خودروها یشان حریم شخصی آنان محسوب میگردد. به همین لحاظ رانندگان همواره تلاش میکنند از قلمرو خود دفاع کنند.

11- رانندگی ناشیانه و بی هدف برخی رانندگان خشم افراد تند خود را بر می انگیزد.

چگونه با رانندگان پرخاشگر و خشن کنار بیاییم:

1- همواره یک راننده مودب و محتاط باشید. از ایجاد شرایطی که به تحریک سایر رانندگان می انجامد خودداری کنید.

2- همیشه قوانین رانندگی را رعایت کنید و کمر بند ایمنی خود را پیش از رانندگی ببندید.

3- فاصله مناسب و ایمن خود را با خودرو ربرویی حفظ کنید. هیچگاه با فاصله اندک به تعقیب خودروها نپردازید.

4- اگر در لاین سرعت میراندید و راننده ای خواست از شما سبقت بگیرد به وی اجازه دهید تا عبور کند.

5- از نشان دادن حرکات دست و یا صورت بی مورد و توهین آمیز جدا خودداری کنید.

6- از بوق خودرو درست و بهنگام استفاده کنید. بوق یک وسیله ارتباطی ست. از آن برای مجازات سایر رانندگان استفاده نکنید. کنترل بوق خود را به دست بگیرید!

7- هرگاه با یک راننده عصبانی مواجه گشتید سعی نکنید به اوضاع بحرانی دامن بزنید. از برقراری تماس چشمی با راننده خشمگین جدا خودداری کنید.

8- هرگاه راننده ای شما را به مبارزه طلبید و یا سعی در تحریک شما را داشت نفس عمیقی بکشید و بدون توجه به مسیر خود ادامه دهید. به خودتان نگیرید.

9- اگر احساس کردید که مقصر هستید اشتباه خود را بپذیرید و فورا با بالا آوردن دست خود عذرخواهی کنید.

10- هیچ چیز را به خود نگیرید.شتابزده هم تصمیم گیری نکنید شاید راننده مورد نظر شما عجله داشته باشد، عصبانی باشد، راه را گم کرده، به فن رانندگی آشنایی کامل ندارد و یا به دنبال آدرس میگردد. همواره خونسردی خود را حفظ کنید.

11- هیچگاه عمل رانندگان دیگر را تلافی نکنید.

12- از استرس خود بکاهید. شما نمیتوانید ترافیک و رانندگان دیگر را کنترل کنید اما واکنش خود را چرا. حین رانندگی به یک موسیقی ملایم و آرامش بخش گوش دهید.

13- بردباری خود را افزایش دهید و سریع از کوره در نروید.

14- پیش از آنکه تصمیم بگیرید عمل راننده دیگر را تلافی کنید و یا با وی گلاویز شوید از خود بپرسید: آیا این راننده ارزش این را دارد که شما وقت خود را هدر دهید، اعصابتان را خورد کنید، خود را به دردسر انداخته و یا آسیب ببینید؟ مسلما نه.

15- قبل از سبقت گرفتن و یا هرگونه تغییر مسیر راهنما بزنید.

16- هنگام استفاده از نور بالای خودرو دقت کنید.

17- از سد معبر جدا خودداری کنید. هنگام رانندگی با عابرین پیاده صحبت نکنید.

18- برنامه خود را طوری تنظیم کنید تا به ترافیک برخورد نکنید.

19- از سلامتی خودرو خود پیش از رانندگی مطمئن گردید.

20- زمانی که خسته، خواب آلود، خشمگین و مضطرب میباشید از رانندگی کردن اجتناب کنید.

21- حین رانندگی با تلفن همراه خود صحبت نکنید.

22- مقابل درب پارکینگها پارک نکنید. هنگام پارک خودرویتان آن را گونه ای پارک کنید که خودرو های پشت سر و یا روبروی شما قادر باشند از پارک خارج شوند.

23- کوچکترین اعتنایی به رانندگان فحاش و بی شخصیت نکنید. هیچگاه شان و منزلت اجتماعی خود را تا سطح فرهنگی و شخصیتی اینگونه افراد تنزل ندهید

 

پنج شنبه 26/5/1391 - 12:20
دانستنی های علمی

هیچکس در نتیجه بالا بودن قدرت اراده سیگاری نمیشود. درواقع، دقیقاً برعکس آن است. آیا میتوانید تصور کنید که فردی از کودکی برای خود هدف تعیین کند که وقتی بزرگ شد، سیگاری شود و روزانه حداقل 30 عدد سیگار بکشد؟

هیچ انسان با عقل و شعوری چنین کاری نمی کند.

پس چرا این همه آدم سیگاری میشوند؟ بیایید چند دقیقه ای هم که شده درمورد آن فکر کنیم. در این مقاله سعی کرده ام متداول ترین عوامل برای سیگاری شدن افراد را مطرح کنم اما مطمئناً چندین و چند دلیل دیگر هم وجود دارد که من در اینجا قید نکرده ام. از همه ی این دلایل، آخرین فاکتور به نظر من مهمترین و متداولترین است.

خیلی از آدم ها، یعنی اکثر آنها، امتحانی و آزمایشی سیگاری می شوند. چیزی که به عنوان آزمایش شروع شود، کم کم تجربه فرد می شود و قبل از اینکه خود او متوجه شود، برایش الگو می شود. حالا ببینیم چه فاکتورهایی در سیگاری شدن افراد نقش دارد.

فشار دوستان: یک سیب کرمو، کل جعبه سیب را خراب می کند. و طی دوران بیفکری و جوانی (اکثر افراد این عادت را قبل از سن 25 سالگی کسب می کنند) همه آماده ی انجام کارهای جدید هستند. و وقتی که دوستی فرد را مجبور کند که یک پُک به سیگارش بزند، فرد برای اینکه مورد تمسخر دوستان خود قرار نگیرد، مجبور می شود که آن پُک اول را بزند.

دسترسی آسان: سیگار همه جا هست و هرکسی می تواند خیلی راحت به آن دسترسی پیدا کند. و این یکی از مهمترین عوامل در عادت شدن این کار است. یکی دیگر از عوامل ارزان بودن سیگار می تواند باشد.

تقلید: ستاره های سینما و افراد مشهور و مهم سیگار می کشند و خیلی باحال به نظر می رسند. و همین برای جوانان و نوجوانان کافی است تا برای قلید از حرکات آنها به سیگار روی بیاورند.

استیل و فرم خوب: به نظر جوانان اگر کسی بتواند در جمع دوستان سیگار را با ظرافت خاص بین دو انگشت خود نگاه دارد و گاه به گاه پکی به آن بزند، خیلی باحال و خوش استیل به نظر خواهد آمد.

از بین برنده استرس: سیگار به اشتباه عامل بسیار خوبی برای از بین بردن استرس و یکی از بهترین راه ها برای جلوگیری از خواب به حساب می آید. به همین دلیل وقتی دیگران را در حال سیگار کشیدن می بینیم، دوست داریم که ما هم یک پُک به آن بزنیم. اگر یکی از والدین سیگاری باشد، %25 احتمال وجود دارد که فرزندش هم سیگاری شود. و اگر هر دو والدین سیگاری باشند، احتمال سیگاری شدن فرزندشان تا %75 بیشتر می شود.

حس سرکشی: این معمولاً یکی از دلایل عادت شدن سیگار برای افراد است. چیزی که در همه ی ما وجود دارد، این است که در خود یک رگه سرکشی داریم. چیزی که باعث می شود طی دوران نوجوانی در برابر الگوها و قوانین موجود اعتراض کنیم. و چه کاری بهتر از سیگار کشیدن برای نشان دادن این حس اعتراض و سرکشی؟

تازه رنگ شده، دست نزنید!

فقط موضوع سیگار کشیدن نیست. این یک تمایل عمومی در همه ی افراد است. وقتی کسی به ما می گوید کاری را انجام ندهیم، یک حس خیلی قوی در ما ما را به انجام آنوامی دارد. برای اینکه منظور من را بفهمید برایتان مثال می زنم. وقتی روی نرده یا دیواری نوشته اند که "تازه رنگ شده، دست نزنید!" خودتان می دانید که همه چه علاقه و تمایلی برای دست زدن به آن محل پیدا می کنند.

خیلی از قانون ها را از ترس به زندان افتارن جرات نداریم زیر پا بگذاریم، اما چنین قانونی برای سیگار کشیدن وجود ندارد و همین مسئله باعث می شود جوانها بگویند که "زندگی خودم است، هر طور بخواهم زندگی می کنم!" و به سیگار کشیدن عادت می کنند.

همه ی ما آنقدر هوشیار و عاقل هستیم که پیام ها را درک کنیم. وقتی هشداری را که قانوناً باید روی همه سیگارها نوشته شود را می خوانیم که "سیگار کشیدن برای بدن مضر است!"، همه ما می فهمیم که منظور از این نوشته چیست. حتی بچه ها هم می فهمند. جهل و نادانی کوچکترین دلیلی است که ما میتوانیم برای سیگاری شدن افراد به آنها نسبت دهیم. این دقیقاً مثل همان هشداری است که در بالا ذکر شد. وقتی جایی می نویسند که " تازه رنگ شده، دست نزنید!" همه ی ما منظور نوشته را می دانیم ولی باز هم برای دست زدن به آن نقطه کشش و تمایل داریم.

همه ی ما می دانیم که سیگار کشیدن برای بدن ما خیلی مضر است، اما باز هم افراد برای متقاعد کردن و توجیه خود هزار دلیل و بهانه می آورند. اما نکته تاسف آور این است که اثر سیگار مثل اثر آن رنگ نیست که بعد از دست زدن به آن بتوانیم راحت آن را بشوییم و پاک کنیم. تاثیرات آن نه تنها به مرور زمان از بین نمی روند، بلکه بدتر هم می شوند. سیگار کشیدن چیزی نیست که بخواهیم امتحانی و تفریحی به آن روی بیاوریم. کسی که به سیگار روی آورد تا آخر عمر به آن وابسته می ماند و جدا شدن و کندن خود از آن بسیار بسیار دشوار است.

 

پنج شنبه 26/5/1391 - 12:20
دانستنی های علمی

آیا فروشنده ای که کامپیوتر جدیدتان را از او خریده اید، واقعاً به چیزهایی که در موردش صحبت می کند آگاهی دارد، یا فقط چیزهایی را که در بروشور مطالعه کرده است برای شما تکرار می کند؟ یا کارمندی که به تازگی برای استخدام با او مصاحبه کردید واقعاً از آن چیزهایی که ادعا می کرد می داند، سررشته ای دارد یا اینکه فقط جواب هایی را برایتان تکرار می کند که شما دوست دارید بشنوید؟

چه دوست داشته باشیم، چه نه دائماً درحال قضاوت کردن در مورد میزان هوش و آگاهی دیگران هستیم و با جواب هایی که به سوالاتمان می دهند، سطح شایستگی و توانایی های آنها را می سنجیم. بعضی افراد در این کار مهارت بیشتری دارند، اما آن به این معنی نیست که شما نمی توانید یاد بگیرید.

با تمرین، شما هم می توانید میزان هوش و سطح آگاهی اطرافیانتان را حدس بزنید.

انواع هوش

هوش چیزی است که ارزیابی و اندازه گیری آن کار ساده ای نیست چون انواع بسیار متفاوتی دارد. در سال 1983، دکتر هاوارد گاردنر استاد دانشگاه هاروارد، مفهوم جامع تری از هوش ارائه داد و آن را چند-هوشی نامید. تئوری او با نظریات سنتی در این رابطه که می گفتند "آیا می توانید وقایع را به خاطر بسپاری، ریاضیات انجام دهی، منطقی فکر کنی و جمله های صحیح بنویسی؟" کاملاً مغایر بود. و دیدگاهی بسیار جامع تر برای قضاوت در مورد هوش افراد داشت.

طبقه بندی اولیه شامل 7 دسته بود که هر کدام بخش های متفاوتی از هوش را شامل می شد:

هوش و دانش زبانشناختی: مهارت کار کردن با زبان و کلمات. گاهاً می بینیم که بعضی قادر به تکلم به چندین زبان مختلف هستند، در حالیکه بعضی در یادگیری یکی هم درمانده اند.

هوش منطقی و ریاضی: حل مشکلات به طریقی کاملاً منطقی. نوعی از هوش که بیشتر شامل کتابخوانان است.

هوش موسیقی: قابلیت فکر کردن در قالب نُت های موسیقی و ریتم. چه در نواختن و چه در آهنگ سازی.

هوش فضایی: حل مشکلات به صورت بصری، در مغز فرد. جهت یابی و ناوبری از مهمترین آنهاست ولی توانایی در هنر، مجسمه سازی و طراحی نیز از این دسته اند.

هوش جنبش فیزیکی: داشتن توانایی در حرکت عضلات و سایر حرکات ورزشی.

هوش میان فردی: توانایی شناخت احساسات، حالات و عواطف دیگران. مهارت های اجتماعی.

هوش درون فردی: اطلاع از خودمان، احساسات و افکار خودمان.

نکاتی که باید به خاطر داشته باشید

یکی از اصلی ترین قانون های تعیین هوش افراد این است که هیچ گاه فکر نکنیم آموزش و تحصیلات با هوش و قوه ی ادراک یکسان است. حتماً باید تا به حال برخورد کرده باشید که هر فردی با مدرک تحصیلی از بهترین دانشگاه دنیا، فرد باهوشی نیست، و هر فردی هم که نتوانسته حتی تحصیلات دبیرستانی را به پایان برساند خنگ و کم هوش نمی باشد. همانور که نظریه ی چند-هوشی نشان می دهد، هر فردی قابلیت های مختلف دارد و همه یکسان نیستند.

به عنوان یک قانون کلی، باهوش ترین افراد جامعه ی ما تنها افرادی هستند که از ناچیز بودن اطلاعات و آگاهی هایشان مطلعند. هیچوقت به کسی اینقدر اطمینان نکنید که بگویید او پاسخ هر سوالی را می داند و فکر می کند که هر مبحثی را می توان با تئوری خوب ضد بد حل کرد. هوش، قوه ی درک این مسئله است که هر مشکلی میتواند راه حل های مختلف داشته باشد، حتی اگر ما یکی را بر راه حل های دیگر ترجیح دهیم.

برخلاف آنچه ممکن است فکر کنید، پذیرفتن اینکه چیزی را نمی دانید، یکی از علائم باهوشی شما است به جای اینکه تظاهر کنید که از آن آگاهی دارید. چون اگر کار را اشتباه انجام دهید، و دیگران این موضوع را بفهمند، از حیوان هم احمق تر جلوه خواهید کرد.

چه باید کرد...

هیچ راه مطمئن و کاملی برای تعیین هوش افراد نیست و نخواهد بود. اما نشانه ها و علائم زیادی هست که با دنبال کردن آنها می توانید نتیجه گیری کلی داشته باشید. اما باید سوالات درست و به درد بخور از فرد بپرسید. در اینجا به مواردی اشاره میکنیم، آنها را به خاطر بسپارید.

سوالات کلی بپرسید، نه سوالات مخصوص و ویژه

همه ی افراد با درصد هوش متوسط می توانند اصول علمی و اعداد و مسائلی از این قبیل را به خاطر بسپارند. سوالات انتزاعی و خیالی دشوارتر هستند.

به دنبال پاسخ های صحیح و عقلانی باشید

آیا به نظر می رود که فرد مشغول تکرار آن چیزی است که در روزنامه مطالعه کرده است؟ یا خود واقعاً در مورد این مسائل فکر کرده است؟

به کلمات قلمبه سلمبه ای که بی جا به نظر می رسند و اشتباهاً استفاده می شوند دقت داشته باشید

بعضی افراد عادت دارند که با استفاده از کلماتی که به ظاهر گیرا و پرابهت هستند خود را بزرگ کنند. اگر استفاده از کلماتشان نابه جا بود، یادداشت بردارید.

دنبال کلمات کلیدی باشید

به طور مثال استفاده از کلمه ی "پیش گستر" اشاره به این دارد که فرد از جملات کلیشه ای استفاده می کند.

دنبال عبارات و جملات کلیشه ای باشید

استفاده ی زیاد از جملات کلیشه ای نشانه ی بدی است، اما استفاده از همین کلیشه ها به طرزی نادرست موضوع را بدتر هم می کند.

سوالاتی بپرسید که خودتان جوابش را می دانید

اگر سوال را درست جواب دهند یا اینکه بگویند نمی دانند خوب است. اما اگر سعی در سفسطه کردن کنند، حواستان باشد.

حضور ذهن و قدرت استدلالش را محک بزنید

فقط حافظه ی او را آزمایش نکنید، کمی هم قدرت تعقل آنها را محک بزنید و ببینید که آیا می توانند بعضی از سوال ها را با استدلالات منطقی جواب بدهند.

نظر او را در مورد چیزی بپرسید

ببینید می توانند در مورد موضوعات مختلف نظر خود را ابراز کنند یا اینکه فقط قادر به حفظ یکسری اصول علمی هستند.

مهارت های اجتماعی او را بررسی کنید.

ببینید در برخورد با دیگران چطور رفتار می کنند.

طریقه ی صحبت کردن او را بسنجید

بیان واضح و کامل موضوعات بسیار بهتر از استفاده از کلمات پیچیده و قلمبه سلمبه ای است که خود فرد هم شاید معنایش را به درستی نداند.

"هر فردی که مبحثی را با توجه به منابع و مراجع دیگر بررسی می کند، از هوش خود استفاده نکرده است، فقط از حافظه اش استفاده می کند."

-لئوناردو داوینچی-

از هوشتان درست استفاده کنید.

تجربه های زیادی نشان داده است که افرادی که در ابتدا کودن و احمق جلوه میکردند، نابغه و افرادی بسیار باهوش بوده اند. به همین دلیل است که این مسائل هیچگاه نباید از روی ظاهر نتیجه گیری شوند.

درست است که هوش به طور کلی چیز خوبی است، اما در کنار ویژگی های خوب اخلاقی فرد است که زیباتر می شود. باهوش بودن یک چیز است، اما دانستن اینکه چطور از این هوش استفاده کنید بسیار مهمتر است. افرادی که موفق می شوند، لزوماً همیشه افراد باهوشی نیستند. آنها فقط می دانند که چطور از هوششان استفاده کنند.

 

پنج شنبه 26/5/1391 - 12:19
بهداشت روانی

در تحقیقی که در دانشگاه کلـورادو انـجام گـرفت، مشخص شـد که افراد میتوانند توانایی سرکوب خاطرات احسـاسی را در خـود ایجاد کنند. ایـن تحقـیق فـعالیـت مـغز را در افراد تحـت آزمـایش کـه برای سرکوب خاطرات مربوط بـه تصـاویر منـفی تعلیم دیده بودند، مـی سنجـید و دو مکـانیـزم را در قسـمت جلـو مـغز نشـان داد. ایـن تحقـیـق مـی تـوانـد بـه متخصصین بـالینـی کـمک کنـد روش هـای درمانی جدیدی برای آنها که قادر به سرکوب خاطرات ناراحت کننده خود نیستند و با بیماری های اختلالات استرس، ترس مفرط، افسردگی، اضطراب، و سندرم وسواس در ارتباط است، ابداع کنند.

محقق این تحقیق می گوید، "ما در این تحقیق نشان می دهیم که افراد می توانند با تمرین برخی خاطرات خود را در یک زمان خاص سرکوب کنند. ما تصور می کنیم به مکانیزم های عصبی آن دست یافته ایم و امیدواریم که این یافته های جدید و تحقیقات آتی، به رویکردهای درمانی-دارویی جدیدی در درمان انواع مختلفی از اختلالات احساسی ختم شود."

"طی مرحله تمرینی این تحقیق، از شرکت کننده ها خواسته شد 40 جفت مختلف تصویر را به ذهن بسپارند که هر جفت از یک صورت انسانی و یک تصویر اخلال گر مثل یک تصادف اتومبیل، یک سرباز زخمی، یک صحنه قتل وحشیانه، یا صندلی الکتریکی ساخته شده بود."

بعد از به خاطر سپاری هر جفت، از شرکت کننده ها خواسته می شد به طریقی خاص به عکسها نگاه کنند و از آنها MRI گرفته می شد. او می گوید، "فقط تصاویر صورت های انسانی به آنها نشان داده می شد و این خودشان بودند که می توانستند تصمیم بگیرند به تصویر اخلال گر فکر کنند یا نکنند."

"اسکن های مغزی گرفته شده طی این تحقیق نشان دهنده هماهنگی سرکوب حافظه ای بود که در قشر جلویی مغز ایجاد می شود. تیم تحقیق کشف کرده است که دو قسمت خاص از قشر جلویی مغز، هیپوکامپ و آمیگدالا، که در یادآوری های تصویری رمزگذازی حافظه و بازیابی، و بازده احساسی دخیل هستند، در کنار هم برای سرکوبی خاطرات کار می کنند. این نتایج نشان میدهد که سرکوبی خاطرات، حداقل در افراد غیر-روانپزشکی، تحت کنترل بخش جلویی مغز، اتفاق می افتد."

این تحقیق نشان داده است که شرکت کننده ها روی خاطرات احساسی خود خوب تسلط داشته اند. و با بستن یک قسمت خاص از آن خاطرات، کاملاً می توانستند پروسه بازیابی برخی خاطرات خاص را متوقف کنند. محققان تصور می کنند که سرکوب کردن خاطرات می تواند یک ویژگی کاملاً مثبت باشد.

خاطرنشان می کنند که، "مشخص نیست که یک خاطره احساسی بسیار آسیب زا مثل یک تصاوف شدید، تا چه حد خود را در مغز انسان نشان می دهد. مواردی هم وجود دارد که ممکن است فرد برای سرکوب کردن یک خاطره خاص، نیاز به هزاران بار تمرین دارد."

"بحث خاطرات سرکوفته که روانشناس معروف دکتر سیگموند فروید نیز روی آن کار کرده است، بحثی بسیار جدال انگیز است. امروزه بحث زیادی در این مورد وجود دارد که آیا می توان خاطرات سرکوفته را برای خاطرات خنثی شده استفاده کنیم یا نه."

"تصور می کنم که مهمترین مسئله دراین زمینه این است که افراد مکانیزم های عصبی مشخصی دارند که به دانشمندان این امکان را می دهد رویکردهای درمانی-دارویی جدیدی برای آندسته از افرادیکه از احتلالات احساسی رنج می برند، کشف کنند."

 

پنج شنبه 26/5/1391 - 12:19
بهداشت روانی

دوستانتان با خنده شما را یک ضد اجتماع می نامند. ممکن است شما فردی باشید که همیشه حوصله ی مهمانی و تفریح نداشته باشید، دوست دارید بعد از کار به جای بیرون رفتن با دوستان خیلی زود به خانه بروید و به ندرت دوستانتان را به خانه دعوت می کنید. احتمالاً از شلوغی و ازدهام مردم بیزار هستید، عادت ندارید در گفتگوها شرکت کنید و اکثر اوقات ترجیح می دهید که تنها باشید. پس باید تصدیق کنید که: شما گوشه گیر و از اجتماع گریزان هستید.

این اختلال شخصیتی انواع گوناگونی دارد. ضد اجتماع بودن یکی از انواع بیماری های روحی به حساب می آید.

ضد اجتماعی چه نوع اختلال شخصیتی است؟

ضد اجتماع بودن یکی از انواع بیماری های روانی است که در آن فرد نسبت به حقوق دیگران و قانون ها و انتظارات جامعه بی اهمیت است. اصطلاح دیگری که برای این بیماری استفاده می شود، اجتماع ستیز یا جامعه زده است.

رفتار بیماران جامعه ستیز مانند رفتار جنایتکاران است، اما این افراد خشونت کمتری دارند و خطرناک نیستند.

این خصوصیات در این بیماران معمولاً قبل از 15 سالگی با رفتارهایی که از نظر اجتماعی قابل قبول نمی باشند آشکار می شود. فردی که در کودکی عادت به کندن پرهای پروانه داشته یا دم گربه همسایه را آتش می زده، بعدها در بزرگسالی به عنوان فردی که مبتلا به اختلالات شخصیتی ضد اجتماعی است شناخته می شود. این بیماری در مردان بیش از زنان دیده می شود (3% از مردان در مقایسه با 1% از زنان)، و علل این بیماری هنوز از نظر پزشکی شناخته نشده است.

علل این بیماری

مشخص کردن اینکه چه افرادی ممکن است به این بیماری دچار شوند کار دشواری است—البته دلایل و شواهدی است که ثابت می کند عوامل ژنتیکی یا مورد سوء آستفاده قرار گرفتن در دوران کودکی در این مسئله تاثیرگذار است.

با وجود اینکه فقط یک پزشک روانشناس می تواند به درستی مشخص کند که فردی به این بیماری مبتلا هست یا خیر، ما در اینجا به چند راه شناسایی این بیماری اشاره می کنیم.

علائم این بیماری

این بیماری علائم و نشانه های بسیاری دارد. در اینجا سوالاتی هست که می توانید از خود بپرسید تا ببینید آیا شما هم یکی از قربانیان این بیماری می باشید یا خیر.

آیا فردی تکانشی هستید؟

بسیاری از ما افرادی با شوق و ذوق، بی پروا و خود جوش هستیم. ممکن است یک جفت کفش گلف بخریم با وجود اینکه توانایی خرید آن را نداریم. اما اینکه کارت اعتباری دوستتان را بدون هیچ شک و تردید از جانب خودتان بدون اجازه او بردارید و خرید کنید حرف دیگری است. گرفتن تصمیماتی فوری و بی ملاحظه، بدون در نظر گرفتن قوانین اجتماع یا احساسات افراد دیگر، و قدرناشناسی به جای سپاس از دیگران همه علائمی از این بیماری می باشد.

آیا خشن و متجاوز هستید؟

همه ما گاهاً دچار عصبانیت می شویم، اما اگر هنگام عصبانیت حالت تهاجم و خشونت شدید به شما دست می دهد، سعی کنید عکس العمل های خود را بیشتر بررسی کنید. عصبانیت و خشونت بیش از حد، حالت تهاجم به افراد و اقدام به کتک کاری و ناتوانی برای تحمل سختی ها همه نشانه این هستند که عصبانیت شما غیر قابل کنترل است.

آیا همیشه افراد دیگر را متهم می کنید؟

ممکن است یکی از همکارانتان کارهایی انجام دهد که شما را بیازارد، اما اگر فردی هستید که دائماً دنبال کسی می گردید که خطاها و شکست های خود را گردن او بیندازید و مسئولیت کارهای خود را قبول نمی کنید، دچار مشکل روانی جامعه گریزی هستید. خودخواه بودن و اینکه همیشه فکر کنید در همه موارد حق با شماست نیز می توانند علائم دیگری از این مشکل روانی باشند.

آیا معمولاً با قانون مشکل دارید؟

اگرچه ممکن است تا به حال دستگیر نشده باشید، اما قانون شکنی یکی دیگر از علائم جامعه ستیزی است. منظور ما قانون شکنی هایی مثل پارک ممنوع و اینها نیست، اما اگر فردی هستید که برای قانون های اجتماعی ارزشی قائل نیستید و آنها را تحقیر می کنید، جزء افراد جامعه ستیز هستید.

آیا دروغ می گویید؟

ممکن است اینکه خود را با اسم ها و هویت های دیگر در چت روم ها معرفی کنید یا به فرزندتان بگویید که پری دندان وجود دارد اشکالی نداشته باشد، اما زمانی که مرز بین دروغ و حقیقت برایتان از بین برود، و حقه بازی و دروغ به شکل عادت در بیاید، باید گوش به زنگ باشید.

 

آیا فردی بی ملاحظه هستید؟

آیا پدر و مادر یا همسری سهل انگار و بی ملاحظه هستید؟ بی رحمی، ستمگری و بی اعتنایی نسبت به امنیت و سلامت خودتان و دیگران علائم دیگری از ابتلا به این مشکل روانی می باشد.

آیا از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنید؟

ممکن است اگر کار اشتباهی انجام دهیم، دچار عذاب وجدان شویم. همه ی ما برایمان پیش آمده است که فراموش کنیم وسائل دیگران را به آنها برگردانیم، اما اگر فردی هستید که بدون قصد پس دادن چیزی از دیگران وسایلشان را قرض می گیرید، دچار این مشکل روانی هستید.

آیا می توانید مدتی طولانی نسبت به کسی یا چیزی متعهد باشید؟

برای افراد جامعه گریز برقراری ارتباط با دیگران کاری بسیار ساده است، اما به ندرت پیش می آید که این افراد بتوانند مدتی طولانی این رابطه را با کسی حفظ کنند. برای این افراد دوستی، عشق و ازدواج همه به صورت کوتاه مدت معنا و مفهوم دارند. برای همه ی ما تا به حال پیش آمده است که در انتخاب دوست یا کار اشتباه کرده باشیم، اما اگر شما فردی هستید که مداوماً کار خود را عوض می کنید یا نمی توانید با کسی برای مدتی طولانی بمانید، احتمالاً فردی جامعه گریز هستید.

آیا فردی دغل باز هستید؟

نفوذ و قدرت کلام در محافل اجتماعی، کار یا برخورد با دوستان از اهمیت ویژه ای برخوردار است. اگرفردی هستید با جذابیتی صرفاً ظاهری و کسی هستید که هدفتان استفاده از دیگران برای منفعت خودتان است، دغل باز هستید. اگر فردی هستید که پیوسته دنبال استفاده از دیگرانید احتمالاً با این مشکل روانی دست به گریبان هستید.

آیا خودخواه و مغرورید؟

البته مهم است که گاهی خودتان را اول از هر چیز قرار دهید و برای دفاع از حقوقتان بجنگید. اما اگر همیشه به فکر احساسات و نظرات خود هستید و برای احساسات و نظرات دیگران ارزشی قائل نیستید، احتمالاً فردی جامعه ستیزید.

راه حل مشکل شما

با پزشکتان مشورت کنید

متخصصین روانشناس معتقد هستند که اگر شما سه یا تعداد بیشتری از این علائم را در خود مشاهده کردید، احتمالاً مبتلا به مشکل جامعه گریزی هستید. اگر این رفتارها را در خود مشاهده می کنید حتماً با پزشک مشورت کنید. اگر این علائم را در دوستی مشاهده کردید او را مجبور کنید که دنبال درمان های پزشکی برود و اگر از این کار سر با زد خود را از زندگی او خارج کنید.

روان درمانی کنید

روان درمانی راهی برای کنترل اضطراب و نگرانی ها، برطرف کردن خشونت و عصبانیت ها و ایجاد رفتاری پخته تر، مسئولانه تر و اجتماعی تر در مقابل دیگران است. به شما کمک می کند تا با ترس و ناامیدی نیز کنارآمده و حد و حدودها را پذیرفته و از زد و خورد بپرهیزید.

دنبال درمان و معالجه باشید

اگرچه راهی قطعی برای معالجه ی این بیماری وجود ندارد، اما داروهای ویژه ای وجود دارد که به شما کمک می کند که این علائم را در خود کنترل کرده و دوباره کنترل زندگیتان را به دست آورید و با مراجعه به پزشکان متخصص می توانید از آنها استفاده کنید.

وارد عمل شوید

زندگی کوتاه تر از آن است که بخواهید آن را با ناراحتی و متهم کردن سایرین و سوء استفاده از افراد بگذرانید. اگر فکر می کنید که با این بیماری دست به گریبان هستید، هر چه سریعتر دنبال درمان آن باشید و با پزشکتان مشورت کنید. سعی کنید دید تازه ای نسبت به دنیای اطرافتان پیدا کنید و رفتارهایتان را تغییر دهید.

 

پنج شنبه 26/5/1391 - 12:18
بهداشت روانی

(با یاد خدا دلها آرام میگیرند)

امروز بدترین روز زندگی خود را تجربه کرده اید. کارفرمای شما در مقابل دیگران به شما توهین نموده و وقتی در راه برگشت از رستوران بودید، با اتومبیل خود تصادف کرده و این باعث دیر رسیدن به جلسه بعد ازظهر گردیده و موجب برخورد شدیدتر کارفرما شده است.هنگام مراجعه به خانه لیز خورده و با کمر روی زمین می افتید. با دردسر فراوان وارد اتومبیل شده و با سرعت هرچه تمام به طرف منزل حرکت کرده و بدلیل سرعت غیر مجاز توسط پلیس جریمه می شوید... تصورش را بکنید.

بعد از تلو تلو خوردن و باز کردن درب منزل فقط میخواهید استراحت کرده و آرامش خود را بدست بیاورید. بنابراین ممکن است با یک نوشیدنی خنک و تماشای تلویزیون خود را آرام و ریلکس کنید. اما این کار توصیه نمیشود. شما قصد دارید استرس را از خود بیرون نمایید و هدف فقط استراحت کردن نیست. کارشناسان بر این عقیده اند که بهترین راه برای تمدد اعصاب این است که فرد به تدریج احساسات خود را ارضا نماید.

غوطه وری

لازم نیست حتما برای ریکس شدن به قله کوه بروید، فقط کافی است خود را در یک منظره معمولی کوچک غوطه ور سازید. برای مثال اگر تابلوی نقاشی زیبایی در خانه یا محل کارتان دارید، آن را مجسم کرده و زیبای آنرا مورد تحسین قرار دهید. اگر آکواریمی پر از ماهی های رنگارنگ دارید، برای مدتی به حرکات روان و سلیس آنها نگاه کنید تابه آرامش برسید.

احساسات خود را برانگیزید

در مرحله بعد سفری به لاله گوش خود داشته باشید.به موسیقی موردعلاقه تان گوش دهید. کلاسیک، پاپ، راک یا هر چیز دیگر. فقط سعی کنید از کارهایی که باعث ایجاد هیجان و تنش در شما میگردد، اجتناب نمایید. بکار بردن یک هدفون می تواند از شنیده شدن صداهای دیگر جلوگیری کرده و باعث آرامش بیشتر گردد.

مطابق با ذائقه خود یک فنجان چای سرد، آب میوه خنک یا آب سرد میل کنید.

حس بویائی را فراموش نکنید.بوی عود، یک شمع معطر و یا عطر مورد علاقه همسرتان میتواند شما را آرام کند. حتی می توانید به حمام رفته با صابونهای مایع و معطر بدن خود را بشویید.

اگر کسی هست که می تواند شما را ماساژ دهد، از او بخواهید اینکار را انجام دهد. محققان میگویند که ماساژ مناسب میتواند هورمونهای ایجاد استرس را کاهش داده و تنش را ازبین ببرد. اگر تنها هستید کمی شانه ها و گردن خود را مالش داده و به آرامی دستها و پاهایتان را ماساژ دهید.

بررسی ها نشان داده که نوازش حیوانات خانگی در ایجاد ملایمت و زدودن تنشها مؤثر می باشد. اگر سگ یا گربه ای دوست داشتنی در خانه دارید آنها را پیش خود آورده و کمی نوازش کنید!

تمدد اعصاب تدریجی

روش بعدی یکی از تکنیکهای تست شده و مؤثر میباشد که می تواند فرد را به حالت مطلقی از آرامش برساند. با بکار بردن این روش می توانید احساسی تازه و بدور از ناملایمات بدست آورید.

همانطور که قبلا نیز گفته شد با گوش دادن به موزیکی دلپذیر شروع کنید. سپس روی سطحی راحت دراز کشید. چشمانتان را بسته و نفسی عمیق بکشید. اجازه دهید شکمتان به طرف بالا و پایین حرکت کند. در همان حال که با آرامش دراز کشیده اید، روی پاک کردن ذهن خود تمرکز کنید.

احساس آرامش بیشتری می کنید؟ اکنون نوبت تمرین اصلی است. از قسمت بالا با چشم ها شروع میکنیم. چشمان خو را به هم فشار داده و پیشانی را بسمت بالا نگاه دارید گویی در حال تحمل یک فشار عصبی زیاد می باشید. چند لحظه به همین صورت صبر کنید. سپس چشمان خود را رها کرده و آرام روی هم قرار دهید. احساس کنید که تنشها از چشمانتان جدا میشوند. از این ملایمت برای چند لحظه لذت برده و دوباره از ابتدا شروع کنید.

به سراغ آرواره و فک رفته و همین تمرین را در این قسمت تکرار کنید. عضلات فک و آرواره خود را منقبض و بعد از مدتی کوتاه رها سازید تا تنش از شما دور شود.به همین ترتیب به طرف قسمتهای پایین تر بدن مانند گردن، شانه ها، قفسه سینه و ... بروید. هراز گاهی مکث کرده و ببینید قسمتهای بالاتر هنوز احساس استرس مینمایید یا خیر. اگر تنش زدائی بطورکامل انجام نگرفته بود به آن قسمت برگشته و تمرین را تکرار کنید. ( معمولا چشم ها و آرواره نیاز به تکرار تمرین خواهند داشت. )

به همین منوال ادامه دهید تا به شکم، ران، ساق و در انتها به کف پاها برسید. بسته به وقتی که شما اختصاص می دهید و زمانی که بدن شما برای ریلکس شدن نیاز دارد این تمرین ممکن است از 15 دقیقه تا 1 ساعت بطول بینجامد.

برای رسیدن به آرامش هرگز نباید شتابزده عمل کرد و باید هر آنچه که نیاز دارید و می خواهید به خودتان بدهید. این روش برای ایجاد حالت خود تلقینی و رسیدن به آرامش مطلق بسیار مؤثر بوده و در همه شرایط کار می کند.

اگر با ورزش یوگا آشنایی داشته باشید، متوجه شباهتهای بیشماری در تمرین بالا و تکنیکهای این هنر باستانی هندوستان خواهید شد.

در انتها استرش شما باید از بین رفته و یا حداقل تقلیل یابد. احساس آرامش و راحتی خواهید کرد، حتی ممکن است شبیه انسانی بی خیال از ناملایمات آزاد شوید. اندکی وقت را به مجسم نمودن لحظات خوشحالی و آرامش اختصاص داده و از نبود استرس لذت ببرید.

بیاد داشته باشید که با یاد خدا دلها آرام میگیرند.

 

پنج شنبه 26/5/1391 - 12:17
بهداشت روانی

انسانها درشرایط گوناگون زندگی ممکن است احساساتی نامطلوب از جمله نا امیدی، پوچی، افسردگی و عصبانیت را تجربه نمایند. در این مقاله روش های تغییر دادن آنی حالات احساسی ذهن را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

ایجاد کج خلقی در صبحگاهان و تبدیل شدن آرامش به استرس بر اثر ترافیک سنگین، دو نمونه از حالات ذهنی مضر برای افراد محسوب میگردد.

مقوله حالات ذهنی و پیامدهای آن جزئی از زندگی روزمره می باشند چراکه احساسات بخشی لاینفک از خلقت ما بوده و حالات ذهنی به طور مکرر دستخوش تغییرات قرار میگیرد.

مشکل زمانی پدید می آید که به احساسات منفی اجازه می دهیم درونمان نفوذ کرده و اداره امور را در دست خود گیرند.

البته تبدیل حالات ذهنی حتی اگر در آن، حالتی خوب مبدل به حالتی بد شود، اثراتی مثبت دربر خواهد داشت.

اگر هیچگاه با حالات بد روبرو نمی شدیم چگونه میتوانستیم تشخیص دهیم که در حالتی خوب قرار داریم؟ تجربه کردن حالات بد، امکانِ داشتنِ ابزاری ارزشمند جهت مقایسه و لذت بردن از حالات خوب را فراهم می آورد.

اگر غم وجود نمی داشت مفهوم شادی را چگونه درک می کردیم؟ این آشفتگی و پریشانی است که معنای صلح و آرامش را آشکار می سازد. بنابراین میتوان استنباط نمود که احساسات منفی و پیامدهای آن اثرات مطلبی را در پی خواهند داشت.

احساسات منفی در طولانی مدت می تواند بطور مستقیم با بروز بیماریهایی همچون بی خوابی، کاهش وزن، پریشانی، استرس، خارش پوست و حتی عوارض جدی تر در ارتباط باشد.

با این توصیف در این باره چه باید کرد؟ اولین نکته ای که باید متوجه شد این است که جسم و ذهن ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند. احساسات شما به هر گونه ای که باشد در فیزیولوژی جسمتان نمود پیدا می کند.

به عنوان مثال وقتی خوشحال هستید نوع خاصی از حالات فیزیکی را بنمایش میگذارید. سرتان معمولاً بالا، شانه هایتان رو به عقب و استوار، نفسهایتان عمیق و سرزنده است.

چهره، وضعیت ویژه ای به خود میگیرید؛ لبهایتان به عقب و بالا کشیده می شوند، گونه هایتان گود می افتد، گوشه های خارجی چشمانتان اندکی رو به بالا امتداد می یابند و لبه های انتهایی بینی تان کمی تکان میخورد.

چشم ها بهترین منعکس کنندگان حالات درونی می باشند؛ درخششی خاص دارند و زندگی حقیقی شما را برملا می سازند. با اینکه ممکن است این مشخصه ها در افراد گوناگون متفاوت باشند، عموماً به عنوان نشانه های فیزیکی اصلی شادکامی لحاظ میگردند.

...ذهن وضعیت و حالت جسم را کنترل می کند...جسم نیز ذهن را تنظیم می نماید.

هنگامی که چنین مشخصه های فیزیکی را بُروز می دهید در ذهن خود چه چیزی را تجربه می کنید؟ احساس شادمانی می تواند به اشکال گوناگونی نمایان گردد اما در کل، حالتی از رضایتمندی، آرامش، حس تکامل، عشق و سلامت عمومی است. وقتی ذهن چنین احساساتی را در خود عبور می دهند، جسم بطور غیر ارادی آن احساسات را به تصویر خواهد کشید.

بدین گونه ذهن و جسم با هم پیوند می خورند. تصور نکنید این موضوع فقط در حد عبارات نوشتاری است، می توانید امتحان کنید. همان جایی که هستید بایستید. اکنون نفسی رضایت بخش و عمیق بکشید، لبخندی ملیحانه بزنید، سر و شانه هایتان را بالا نگاه دارید – حال احساس غمگینی کنید.

این وضعیت که حاکی از شادمانی است را حفظ کرده و خودتان را مجبور به دریافت احساس اندوه نمایید. شما نمیتوانید. اما چرا؟ بدلیل همان پیوند محکمی که بین جسم و ذهنتان وجود دارد.

مجموعه مطالب فوق بدین معناست که ذهن و جسم وضعیت و حالت یکدیگر را کنترل می کنند. شما دقیقاً همین موضوع را چند لحظه قبل آزمودید. اگر سوال کنید که "آیا میتوان براحتی از حالت کنونی ذهنی خود بیرون آمد؟"، پاسختان مثبت خواهد بود.

یاد می آورم در زمان کودکی به خاطر مسئله ای پریشان حال و مضطرب شده بودم. در آن هنگام مادرم خطاب به من گفت که دیگر نمی خواهد قیافه ام را بدین گونه مشاهده کند و خواست که چهره ام را از آن حالت خارج نمایم و من موفق به انجام آن و در نتیجه تغییر احساساتم شدم.

کودکان بسیار راحتر از بزرگسالان قادر به انجام این کار می باشند چون نمی دانند که نمی توانند. من نیز همان جملات را در برابر فرزندانم مورد استفاده قرار دادم و هر بار کارساز واقع می شد. به آنها میگفتم "آن اخم را در چهره تان از بین برده و سپس حالتتان را تغییر دهید." غم آنها به شادی و اخمشان به لبخند و خنده مبدل میگشت و وضعیت احساسیشان حقیقتاً تغییر می یافت.

اما شما چگونه می توانید چنین کاری را انجام دهید؟ فرایند بسیار ساده ایست. کافیست مراحل زیر را طی کنید.

1- در همان محلی که قرار دارید بایستید. اکنون وضعیتی بشاش به خود بدهید، شانه ها بالا و عقب، عمیق و با آرامش نفس بکشید، سرتان را بالا نگاه دارید، لبخند بزنید و در چشمان خود برقی بیندازید.

2- اگر خوشحال بودید به چه چیزهایی فکر می کردید؟ ادامه دهید و به همان مسائل فکر کنید.

3- زمانی که شاد هستید چگونه قدم می زنید؟ اکنون بلند شوید و به همان شیوه در اتاق یا دفترکارتان راه بروید. آیا شانه هایتان به سمت عقب است؟ آیا سرتان بالاست و عمیق نفس می کشید؟

4- وقتی احساس خوشحالی مینمایید به خودتان چه میگویید؟ من مشتم را گره میکنیم و دستم را به سمت بالا می آورم و فریاد میزنم "همینه!" شما هم هر کاری که در این رابطه انجام می دهید مجدداً تکرارش کنید.

اکنون از احساسی که در شما بوجود آمده است برای چند لحظه لذت ببرید و بگذارید این احساس در اعماق جسمتان نفوذ کند. این احساس و نحوه رفتار شما در هنگام شادمانی است. توجه داشته باشید که چگونه کُنِشهای ذهن و جسمتان به هم مربوط می باشند.

اکنون که ایستاده اید مایلم که این نظریه را برای خود آزمایش کنید. هریک از ما به خاطر مسئله ای، احساس غمگینی و افسردگی نموده ایم. آنچه که از شما می خواهم انجام دهید این است که وضعیت ذهنی خود را با زدودن آن وضعیت از بین ببرید. شانه هایتان را بالا نگاه دارید، دستانتان را تکان دهید و گردنتان را به آهستگی بچرخانید. بسیار خوب، اکنون مراحل زیر را نیز دنبال کنید و ببینید چه نتایجی را دربر خواهد داشت.

1- فکر کنید که وقتی احساس غم و افسردگی می نمایید بدنتان چه وضعیتی به خود میگیرد. اجازه دهید شانه هایتان حالت افتاده بخود بگیرند و روی آنها احساس سنگینی کنید.

2- دستانتان را در طرفین خود معلق نمایید و دقیقاً آنها را جوری حرکت دهید که در زمان ناراحتی حرکت میدهید.

3- نفسی عمیق کشیده و آهی مایوسانه از نهاد خارج کنید.

4- سرتان را کمی به سمت پایین متمایل کنید.

5- چهره تان را به حالتی پژمرده در آورید دهانتان را سست گردانید و از دریچه چشمانتان گونه ای نگاه کنید که گویی در افسردگی عمیق قرار دارید.

شما می توانید حالات احساسی خود را فوراً تغییر داده و درنتیجه برروی آن تسلط یابید.

اکنون از لحاظ احساسی چه وضعیتی دارید؟ احساستان مانند زمانی است که واقعاً غمگین و افسرده هستید. بیاید اجازه ندهیم که حالتتان به همین گونه باقی بماند. فوراً وضعیت خود را تغییر دهید؛ لبخندی بر چهره بنشانید، شانه هایتان را صاف کنید و نفسی عمیق بکشید. طوری بایستید که گویی خوشحالید و آن برق همیشگی را در چشمان خود بیندازید. اکنون باید دوباره احساس شادی نمایید.

می توانید این فرآیند را در رابطه با خودتان آزمایش کنید. یک وضعیت احساسی را برگزینید، ببینید که حالت بدن شما در این وضعیت به چه شکلی قرار میگیرد، همان وضعیت را به خود بدهید، نفس بکشید و چهره تان را متناسب با آن دگرگون کنید و خواهید دید که چگونه احساس دلخواه در شما پدید خواهد آمد.

بنابراین چگونه میتوانید از این موضوع به نفع خود بهره ببرید؟ میتوانید در یک مهمانی برای تحت تاثیر گذاردن میهمانان به عنوان سرگرمی از آن استفاده کنید ولی سود و منفعت این کار فراتر است.

فقط تصور کنید که اگر میتوانستید بر روی احساسات خود کنترل کامل داشته باشید، زندگی چقدر بهتر می شد. خوب، اکنون می توانید. دفعه بعدی که چیزی یا کسی باعث القای احساسات منفی در شما شد، فوراً این تکنیکها را برای فائق آمدن بر وضعیت نامطلوب ایجاد شده ذهن خود مورد استفاده قرار دهید. به سرعت بر احساسات خود مسلط شوید.

در حیطه شغلی چطور؟ آیا تا کنون اتفاق افتاده پیش از رفتن به یک جلسه کاری عصبی شده باشید؟ حالت اضطراب خود را میتوانید توسط این روشها به اعتماد بنفس و آرامش تبدیل کنید.

آیا تا بحال دچار آشفتگی و پریشان حالی شده اید؟ راه های گفته شده را برای ایجاد آرامش بکار بگیرید و بدانید که میتوانید با آن شرایط به خوبی کنار بیایید. آیا در رابطه با انجام کاری بخصوص، احساس خستگی کرده اید؟ با عملی کردن مراحل مذکور هیجان و علاقه وافری را تجربه خواهید نمود.

مزایای بکارگیری تکنیکهای تغییر احساسات بسیارند و هر قدر که بیشتر آن را تجربه کنید به همان اندازه به موارد کاربردی بیشتری دست خواهید یافت. این روشها را با همکاران و دوستان خود به اشتراک بگذارید تا کیفیت زندگی خود و دیگران را بهبود بخشید

 

پنج شنبه 26/5/1391 - 12:17
موفقیت و مدیریت

در ابتدا لازم است، تفاوت میان توجه و تمرکز مشخص گردد. توجه (attention) یک فرایند شناختی معطوف ساختن ذهن، بطور انتخابی، بر روی یک چیز و نادیده انگاشتن سایر چیزها است. توجه حداکثر 30 ثانیه پابرجا می ماند. تمرکز (concentration) عبارت است از حفظ کانون توجه بر روی یک تکلیف خاص، پس از منحرف شدن توجه، توسط عوامل مزاحم و پرت کننده حواس. تمرکز به مفهوم گوش بزنگی و هوشیاری درونی است. غیر از عواملی همچون سر و صدا و عوامل دیداری که سبب بر هم خوردن تمرکز میگردند، عوامل بسیار دیگری در پیرامون و درون ما وجود دارند که آرامش و تمرکز را از ما سلب میکنند. از این عوامل میتوان به ترس، تردید، نگرانی و اضطراب اشاره کرد. وقتی بیاموزیم که چگونه باید تمرکز کنیم، ورود این نیروهای مخرب به ذهن مان دشوارتر میگردد.

امروزه بشر قربانی تفکرات تاریک، مبهم و مخرب خویشتن است، اما روزی فرا خواهد رسید که نیروی تمرکز ما، اندیشه های مزاحم و پریشان کننده را محو خواهد کرد. به یقین تمرکز مطمئن ترین راه برای دستیابی به اهداف است. کنترل افکار نیازمند تمرکز پایدار است. پرتوهای خورشید را در نظر آورید، هنگامی که پرتوهای خورشید به کمک یک ذره بین بر روی یک جسم متمرکز میشوند، گرمایی به مراتب بیش از پرتوهای پراکنده و ناهمگرا؛ از همان منبع واحد، تولید خواهند کرد. این حقیقت وجودی تمرکز است. تمرکز خود را پراکنده سازید و به نتایج معمولی و پیش پا افتاده دست یابید. اما آن را بر روی یک هدف خاص متمرکز سازید و به نتیجه ای به مراتب بهتر نایل آیید. وقتی شما تمرکز خود را بر روی یک هدف واحد متمرکز میکنید، تمام اعمال، اعم از ارادی و غیر ارادی در راستای دستیابی به آن هدف قرار خواهند شد. چنانچه شما تمام انرژی خود را بطور انحصاری بر روی یک هدف معطوف سازید، نیرویی خلق خواهید کرد که اسباب دستیابی به آن هدف، برای شما مهیا خواهد گرفت. هنگامی که شما افکار خود را متمرکز میسازید، نیروی اندیشه شما افزایش می یابد.

لازمه تمرکز همانا توانایی جلوگیری از ورود افکار مزاحم به ذهن است. نیروی اراده به اندازه کافی قوی هست که هر آنچه شما تصور کنید را برایتان ممکن سازد. ذهن همواره بایستی تحت فرمان و کنترل اراده و جسم نیز تحت فرمان ذهن باشد. توسعه و تقویت تمرکز به ممارست مداوم احتیاج دارد. البته ذهن انسان از تادیب و نظم پذیری بیزاراست، بنابرین در مقابل آن مقاومت میکند. اما شما نیز بایستی با نیروی اراده در برابر تمرد و سرکشی های نفس راحت طلب خود ایستادگی کنید. همه چیز به انتخاب شما بستگی دارد. قانون جذب (attraction law) در تمام جهان حکمفرماست. این قانون به ما می آموزد که بر روی هر چیزی که تمرکز کنیم، آن را به سمت خود خواهیم کشاند. و یا از سویی شما مرتبا افکار ، ایده ها و موقعیت هایی را که با افکار غالب شما هماهنگ هستند به خود جذب خواهید کرد. اگر بر روی نیکی تمرکز کنیم، زندگی ما آکنده از خوشی و شادکامی، و چنانچه بر روی ثروت تمرکز کنیم، پول و مکنت را جذب خود خواهیم کرد. تمرکز بر کمالات انسانی و ارزشهای والا به عدم وابستگی و استقلال، و استقلال به قدرت منتهی میگردد.

در غیاب تمرکز، دستیابی به هیچ هدف و مقصودی میسر نخواهد بود.از موفقیت در تجارت، ورزش و هنر گرفته تا شفا یافتن، تمرکز کلید طلایی ای است که به شما در شکوفا ساختن و تسلط بر پتانسیل ذاتی تان یاری می رساند. وقتی بر اعتقادات، توانایی ها و اهداف تعریف شده خود تمرکز کنید، هیچ کس توان و یارای آشفته ساختن، دلسرد کردن و متوقف ساختن شما را نخواهد داشت. چشم اندازها و رویکردهای خود را تعین کنید، و به سوی اهداف و آرزوهای خود گام بردارید، و تا دستیابی به آنها تمرکز خود را از دست ندهید. در پرتو نیروی تمرکز میتوانید به آرامش درون دست یابید و شکست ناپذیر گردید.

برای انجام تمرینات یک محیط ساکت و آرام را بیابید. سعی نکنید بیش از حد خودتان را تحت فشار قرار دهید. انجام تمرینات تمرکز دشوار بوده و بعضا طاقت فرسا است. از روزی 5 دقیقه شروع کنید و بتدریج زمان تمرین را افزایش دهید. اما چنانچه در ابتدا از عهده تمرینات بر نیامدید مایوس نشده و به آنها ادامه دهید. تمام حواستان را متمرکز تمرینات کنید و به هیچ چیز دیگری فکر نکنید.

تمرینات:

1- یک کتاب را انتخاب کرده، سپس تعداد واژه های هر پاراگراف را شمارش کنید. البته بدون گذاشتن انگشت بر روی لغات و تنها با چشمها. سپس سعی کنید تمام واژه های یک صفحه کامل را بشمارید.

2- از عدد یک تا 100 را بطور معکوس شمارش کنید: 100،99،98....

3- تمرین فوق را مجددا تکرار کنید، اما این بار شمارش را از 100 آغاز کرده و 3 عدد درمیان ادامه دهید: 100،97،94....

4- یک واژه خوشایند را انتخاب کنید. و بطور آهسته در ذهنتان به مدت 5 دقیقه تکرار کنید. به تدریج زمان را به 10 دقیقه افزایش دهید.

5- یک سیب را مقابل خود روی میز قرار دهید. به مدت 10 دقیقه تمام حواس خود را متمرکز آن سیب کنید. آن را لمس کنید، ببویید و نگاه کنید.

6- اکنون تمرین فوق را مجددا تکرار کنید. اما این بار پس از اینکه به سیب خود نگاه کردید، چشمان خود را ببندید و بکوشید تصویر سیب را در ذهن خود مجسم کنید. چنانچه شکل سیب را فراموش کردید، مجدداً به سیب نگاه کنید و دوباره چشمان خود را بسته و سیب را در ذهنتان تجسم کنید. پس از تجسم سیب، محو آن گردید و به هیچ چیز دیگری فکر نکنید.

7- یک قاشق و یا چنگال را بردارید و روی آن تمرکز کنید. از تمام جهات به آن نگاه کنید. بدون بیان کلامی در ذهن، یعنی ذهنتان بایستی تهی از واژه ها باشد. تنها به چنگال نگاه کنید بدون آنکه توسط واژه ها درباره آن بیاندیشید.

8- یک شکل هندسی نظیر دایره و یا مستطیل رسم کنید و درون آن را به رنگ دلخواه رنگ آمیزی کنید. بر روی آن تمرکز کنید. شما بایستی تنها به آن شکل هندسی نگاه کنید، نزد شما تنها چیزی که وجود عینی دارد، همان شکل هندسی است. عاری از هرگونه افکار مزاحم و نامربوط و یا هرگونه عامل پرت کننده حواس. به چشمان خود فشار نیاورید و با واژه ها به آن فکر نکنید.

9- سعی کنید به مدت 10 دقیقه به هیچ چیز فکر نکنید، عنی جریان تفکر را متوقف سازید.

10- یک تصویر کاملا نا آشنا را به مدت چند دقیقه مشاهده کنید. سپس بکوشید جزئیات تصویر را به خاطر آورید.

11- در تخیل خود یک دایره به روی یک دیوار سفید رسم کنید. سپس در مرکز آن یک نقطه بگذارید و به آن نقطه خیره شوید.

12- چشمان خود را ببندید و شروع کنید به تجسم عدد "1" در مقابل خود، وقتی که عدد یک را مشاهده کردید، در ذهنتان با صدای بلند بگویید"یک". اجازه دهید تا عدد یک محو گردد. اکنون عدد "2" را تجسم کنید و به محض مشاهده آن با صدای بلند بگویید"دو".این تمرین را تا عدد 100 تکرار کنید.

13- یک نقطه را روی دیوار شناسایی کنید. روی آن نقطه تمرکز کنید. هرگونه اندیشه ای را از ذهنتان پاک کنید. و تنها بر روی آن نقطه تمرکز کنید.

14- روی صندلی بنشینید و چشمان خود را ببندید. ذهنتان را ازهر گونه اندیشه ای پاک کنید، تنفس خود را عمیق کنید و تعداد بازدم های خود را شمارش کنید.(5 دقیقه)

15- یک لیوان پر از آب را با دست بگیرید. سپس دست خود را بصورت راست و کشیده در آورده و سعی کنید لیوان را ثابت نگه دارید. به لیوان چشم بدوزید و سعی کنید لیوان بدون حرکت باقی بماند، نباید تکانهای قابل تشخیص وجود داشته باشد (لرزش اندک طبیعی است). این تمرین را از یک دقیقه آغاز کرده و تا 5 دقیقه بتدریج افزایش دهید.

16- روی صندلی بنشینید. سعی کنید تمام عضلات خود را شل و ریلکس کنید. بکوشید هرگونه انقباض ارادی و غیرارادی بدن خود را متوقف و حذف کنید. بدون حرکت به مدت 5 دقیقه ثابت و بی حرکت بمانید.

راهکارهایی برای حفظ تمرکز در موقعیتهای خاص:

1- از قبل خود را مهیا سازید: مشکلات غیر منتظره به میزان قابل توجهی از اعتماد بنفس و تمرکز شما میکاهند. اندکی آمادگی میتواند بسیار موثر واقع شود. اکنون فرض کنید میخواهید خود را برای یک رقابت ورزشی مهیا سازید. ابتدا هر نوع اطلاعات، هر چند جزئی را گردآوری کنید ،تا قادر باشید وقایع را بدرستی پیش بینی کنید.زمین بازی به چه شکل خواهد بود؟خورشید در زمان انجام بازی در کدام جهت و موقعیت مکانی قرار خواهد داشت؟آیا تماشاگران زیادی در ورزشگاه حضورخواهند یافت؟به ورزشگاه بروید و از نزدیک آن جا را مورد بررسی قرار دهید. سپس بدترین حالت ممکن را پیش بینی کنید.چه چیز ممکن است تمرکز شما بر هم بزند و شما را پریشان خاطر کند؟داوری ناعادلانه؟سروصدا و تمسخر تماشاچیان؟از قوه تخیل خود کمک بگیرید.شرایط احتمالی را تجسم کنید و سپس در آن شرایط خاص به تمرین بپردازید.اگر احتمال میدهید سروصدای تماشاچیان تمرکز شما را بر هم خواهد زد،یک ضبط صوت را با صدای بلند در کنار زمین قرار داده و سپس به تمرینات خود بپردازید.و یا به یکی از دوستان خود بگویید که حین تمرین سر شما داد بکشد و شما را مورد تمسخر قرار دهید.

2- جریان فکری خود را متوقف سازید: هنگام مواجهه با یک اندیشه مزاحم یک علامت قرمز و بزرگ چراغ راهنمایی را مقابل خود تجسم کنید. سپس اجازه دهید تا علامت به همراه اندیشه ناخواسته محو گردد.

3- زدودن افکار از ذهن: ابتدا بطور فیزیکی ریلکس و آرمیده شوید. میتوانید بنشینید و یا دراز بکشید. سپس بدون اینکه خود را تحت فشار قرار دهید، اجازه دهید ذهنتان بطور آزادانه سیر کند. در این زمان خواهید دید که افکار عجیب و غریبی به ذهنتان خطور خواهد کرد. بدون اینکه بیش از حد نسبت به آنها واکنش نشان دهید، از نگاه یک شخص بیگانه آنها را مورد بررسی قرار داده و سعی کنید به منزله چیزی در خارج از وجود خودتان به آنها بنگرید. سپس هر کدام از آنها را کنار بگذارید. در واقع شما با این کار آگاهانه تصمیم میگیرید تا افکار خود را دنبال نکنید.

حفظ تمرکز هنگام مطالعه:

1- نگرانی های احساسی: ابتدا برای مشکلات جدی خود راه حلی بیابید و یا تصمیم بگیرید که در فرصت مناسب تری به آنها رسیدگی خواهید کرد.

2- شرایط مطالعه: مکان مطالعه بایستی از تهویه مناسب (بمنظور جلوگیری از خواب آلودگی شما) و نور کافی برخوردار باشد. همچنین محیط مطالعه بایستی ساکت و بدون سرو صدا و دمای محیط کمتر از 22 درجه سانتی گراد باشد. در صورت لزوم موزیک ملایمی نیز در پس زمینه وجود داشته باشد.سعی کنید برای مطالعه یک زمان خاص و معین را اختصاص دهید.مکان مطالعه بایستی فاقد تلفن (به ویژه گوشی تلفن همراه)، تلویزیون و یخچال باشد.سعی کنید بطور انفرادی مطالعه کنید.

3- گهگاهی به چشمان خود استراحت دهید. کاهش پلک زدن و خیره شدن به مطالب درسی موجب خستگی چشمها میشود. به یک نقطه دور دست نگاه کنید. چندین بار محکم پلک بزنید و با دستان خود چشمهایتان را مالش دهید.

4- سرعت مطالعه خود را افزایش دهید. تند خوانی فرصت کمتری را برای نفوذ عوامل مزاحم به ذهن باقی خواهد گذاشت.

5- 10 تا 20 دقیقه ابتدایی مطالعه بایستی به عنوان مرحله گرم کردن ذهن تلقی گردد. بنابراین از اینکه در این مدت تمرکز 100 درصد ایجاد نگردیده، دلسرد نشوید. بیشتر اشخاص در 20 دقیقه نخست از اینکه نتوانسته اند تمرکز داشته باشند، از مطالعه کردن نا امید میشوند. اما به مطالعه خود ادامه دهید تا بتدریج علاقه و تمرکز ایجاد گردند.

6- اگر احساس کردید تمرکزتان در حال کاهش یافتن است. کتاب و جزوه خود را ببندید و قدری استراحت کنید.حرکات کششی انجام دهید، اندکی راه بروید و یک نوشیدنی بخورید.

7- پس ازفراگیری مطالب جدید به خود پاداش بدهید. (یک شکلات، کیک و یا غذای مورد علاقه)

8- خواب کافی و تغذیه مناسب لازمه برخورداری از تمرکز است.

9- از آنجایی که مطالب درسی ناخوشایند ایجاد کسالت میکنند، بکوشید یک نوح حس علاقه و هدفمندی به مطالب درسی در خود ایجاد کنید

 

پنج شنبه 26/5/1391 - 12:16
اخلاق

درک تفکر غیر عقلانی

تفکر غیر عقلانی به تفکری می گویند که در مقایسه با آنچه در مغز شنونده دریافت می شود، با واقعیت جور نباشد.

زمانی می توانید باوری را غیر عقلانی یا غیر منطقی قلمداد کنید که:

واقعیت را تحریف کند (سوء تعبیری از آنچه اتفاق افتاده باشد).

شامل طُرُق غیرمنطقی و غیرعقلانی برای ارزیابی خودتان، دیگران، و دنیای اطرافتان باشد.

شما را از رسیدن به اهدافتان بازدارد.

احساساتی پایدار و اضطراب آور ایجاد کند.

به رفتارهایی منجر شود که به خودتان، دیگران و زندگی به طور کل آسیب وارد کند.

سه مرحله ی تفکر

هر انسانی برای خود مجموعه ای از قوانین و اصول دارد—که معمولاً ناخودآگاه هستند—که تعیین کننده ی واکنش های آنان به زندگی است. وقتی اتفاقی در زندگی یک فرد روی می دهد، فکری که آن فرد در رابطه با آن اتفاق خواهد داشت بستگی به قانون هایی دارد که او ناخودآگاه در ذهن خود ایجاد کرده است.

حالا در نظر بگیرید که آن فرد قانونی مثل این را در ذهن داشته باشد: "برای اینکه فردی ارزشمند باشم، باید در همه ی کارهایم موفق شوم." و زمانیکه در یک امتحان شکست بخورد، این اتفاق باتوجه به قانونی که فرد از قبل در ذهن خود داشت، باعث می شود که به چنین نتیجه ای برسد: "من فرد ارزشمندی نیستم." برای تشخیص این قانون های فردی باید از سطح ظاهری افراد فراتر برویم و با ارزش ها و مفاهیم فردی افراد آشنا شویم.

1. استنباط

در زندگی روزمره، اتفاقات و موقعیت های مختلفی پیش می آید که مستلزم دو مرحله ی تفکر ماست: استنتاج و ارزیابی. ابتدا، ما حدس می زنیم یا به قولی درمورد آنچه که اتفاق افتاده، استنباط می کنیم که چه اتفاقی افتاده، در حال افتادن است یا خواهد افتاد. استنباط، حالاتی از واقعیت است (یا حداقل آنچه که ما آنرا واقعیت می پنداریم که ممکن است درست یا غلط باشند). استنباط های غیرعقلانی معمولاً شامل تحریفات زیر از واقعیت هستند:

الف) تفکر سیاه و سفید: یعنی همه چیز را در حد نهایی ببینی، و هیچ حد وسطی وجود نداشته باشد—خوب یا بد، کامل یا بی مصرف، موفقیت یا شکست، درست یا غلط، اخلاقی یا غیراخلاقی و از این قبیل. این طریقه ی فکری به طریقه ی "همه چیز یا هیچ چیز" هم معروف است.

ب) فیلترینگ: دیدن همه ی بدی های دنیا یا خود و نادیده گرفتن خوبی های آن.

ج) کلی گرایی: وقتی چیزی را در مورد خود یا موقعیت خود ببینید و فکر کنید که همه ی موقعیت ها مشابه آن هستند. مثلاً، "همه چیز خیلی بد پیش می رود" یا "به خاطر این مشکل، من کاملاً شکست خورده ام." یا اینکه باور داشته باشید اتفاقی که یک یا دو بار افتاده، همیشه تکرار خواهد شد. "من همیشه شکست می خورم"، "هیچ کس هیچ موقع نمی تواند من را دوست داشته باشد" و از این قبیل...

د) ذهن خوانی: حدس زدن درمورد آنچه بقیه افراد فکر می کنند. مثلاً "او به عمد به من بی محلی کرد" یا "او از من متنفر است."

ر) پیش گویی: یعنی طوری با مسائل مربوط به آینده برخورد کنید که انگار عین واقعیت هستند نه فقط پیشگویی های شخصی شما. مثلاً "من همیشه افسرده خواهم بود" یا "همه چیز روز به روز بدتر خواهد شد."

س) استدلالات احساسی: یعنی فکر کنیم هر چه احساس ما باشد، واقعیت هم همان خواهد بود. "من احساس می کنم فرد ناکامی هستم، پس باید همچنین کسی شوم"، "اگر من عصبانی هستم، حتماً تو کاری کرده ای که من اینطور شده ام" و از این قبیل...

ص) جنبه ی شخصی دادن به مسائل: یعنی فکر کنیم همه چیز مستقیماً با خود ما در ارتباط است، اما بدون هیچگونه دلیل و مدرکی. "همه دارن به من نگاه می کنند" یا "احتمالاً تقصیر من بود که او ناراحت شد" و از این قبیل...

2. ارزیابی

علاوه بر استنباط هایی که ما در مورد حوادث و اتفاقات داریم، فراتر از واقعیت رفته و آنها را برحسب تعریفی که برای ما دارند، ارزیابی می کنیم (ارزش مسائل را بررسی می کنیم). ارزیابی ها گاهی اوقات آگاهانه صورت می گیرند، اما معمولاً پایین تر از هوشیاری هستند. ارزیابی های غیرمنطقی و نامعقول معمولاً شامل موارد زیر است:

الف) مصیبت آمیز کردن: مصیبت آمیز کردن دو نوع دارد: یکی "وحشتناک جلوه دادن" که اغراق آمیز کردن نتایجی است که از اتفاقات گذشته، حال و آینده به دست آورده ایم. یعنی همه چیز را وحشتناک، هولناک، افتضاح، و ناگوار ببینیم، یعنی بدترین چیزی که ممکن بوده اتفاق بیفتد. این وضعیت معمولاً به مرحله ی بعد که "نمی توانم تحمل کنم" نام دارد ختم می شود که در آن فرد قادر به تحمل آن اتفاقات و موقعیت ها نیست. هر دو نوع باعث می شود فرد احساس بدتری نسبت به مشکلاتش پیدا کند.

ب) درخواست ها (بایدها): یعنی راهی که افراد از بایدهای استبدادگرایانه استفاده می کنند—با این باور که یکسری حوادث خاص باید یا نباید اتفاق بیفتند و آن موقعیت های خاص (مثلاً موفقیت، عشق، یا امثال این) الزاماتی مطلق هستند. این درخواست ها ممکن است به طرف خود فرد یا دیگران متمایل باشد. این را می توان تقریباً هسته ی مرکزی تفکر غیرعقلانی و غیرمنطقی دانست. اگر ما همه ی خواسته ها و نیازهای زندگیمان را به عنوان اولویت نگاه می داشتیم، ممکن بود برای ما دردسرساز شود.

ج) رده بندی انسانها (ارزش گذاری بر مردم): رده بندی انسانها به روند ارزیابی خود فرد (یا کسی دیگر) مرتبط است. به عبارت دیگر، یعنی سعی در تعیین ارزش کلی هر انسان و قضاوت درمورد ارزش آنها. این طرز تفکر شامل کلی گرایی هم می شود. به این صورت که فرد برحسب یک معیار و استاندارد ارزشی، رفتار، خصوصیات و اعمال دیگران را ارزیابی می کند و بعد آن ارزیابی را به طور کلی درمورد خود یا آن فرد به کار می برند. مثلاً، "من کار بدی انجام دادم پس آدم بدی هستم". این طرز تفکر ممکن است منجر به واکنش هایی از قبیل افسردگی، حالت تدافعی پیدا کردن، بزرگ نمایی، دشمنی و کینه شود.

3. قانون ها (برای زندگی)

قانون ها، همانطور که قبلاً هم به آن اشاره شد، باورهایی هستند که واکنش ما را نسبت به حوادث و موقعیت های اطراف تعیین می کنند. مفهوم هر اتفاق برای هر کس (یعنی آنطور که او آن را ارزیابی می کند) بستگی به قوانین کلی (قانون هایی درمورد اینکه واقعیت چگونه باید باشد) دارد که در ذهن ناخودآگاه آنهاست. در این قسمت به برخی از این قانون های زندگی اشاره می کنیم:

الف) من نیاز به پذیرش و عشق افرادی دارم که برایم مهم هستند—و نباید بگذارم از جانب کسی با عدم رضایت مواجه شوم.

ب) برای اینکه فرد با ارزشی باشم نباید هیچ اشتباهی مرتکب شوم و باید در همه ی کارهایم موفق باشم.

ج) مردم باید همیشه کار درست را انجام دهند. وقتی ناعادلانه، زشت، و خودخواهانه رفتار می کنند باید مجازات شوند.

د) همه چیز باید آنطور که من می خواهم پیش رود، در غیر اینصورت زندگی غیر قابل تحمل خواهد شد.

ر) بدبختی و ناراحتی من به دلیل چیزهایی بوده که خارج از کنترل من هستند، پس من نمی توانم کاری برای خوشحال تر و خوشبخت تر شدن انجام دهم.

س) باید نگران چیزهای خطرناک، ناگوار و وحشتناک باشم وگرنه برایم اتفاق می افتند.

ص) اگر از مشکلات، ناخوشایندی ها و مسئولیت های زندگی فرار کنم، شادتر خواهم بود.

ط) هر کسی باید به یک نفر که از خودش قدرتمندتر است تکیه کند.

ع) اتفاقات گذشته ی من به خاطر مشکلاتم بوده اند و هنوز هم روی احساسات و رفتارهای من تاثیر می گذارند.

ف) باید وقتی دیگران مشکلی دارند ناراحت شوم و از ناراحتی آنها غصه بخورم.

ک) نباید به هیچ عنوان دچار ناراحتی و درد شوم—من قادر به تحمل آنها نیستم پس باید تحت هر شرایطی از آنها فرار کنم.

ل) هر مشکل باید یک راه حل ایدآل داشته باشد و وقتی قادر به یافتن آن راه حل نباشیم وضعیت غیر قابل تحمل می شود.

یادتان باشد، همه ی این قانون ها زائیده ی افکاری بی ثبات است. به هیچ طریق با واقعیت جور نیستند، به همین دلیل است که وقتی فردی که چنین قوانینی را برای خود در ذهن دارد، وقتی با واقعیت روبه رو می شود دچار ضربه ی احساسی و رفتاری می شوند.

 

پنج شنبه 26/5/1391 - 12:16
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته