روزی که جهان پر از کبوتر می شد
از خون غروب ،شب معطر می شد
باران باران گلوله می افتاد و ...
جنگل جنگل شکوفه پرپر می شد
باران بهار، رنگی از خون دارد
این خاک چقدر مرد مجنون دارد
یک روز مترسک به زمین خواهد خورد
در مزرعه ای که بوی زیتون دارد
دور از همهی دورنگی و حاشیه ها
برهم زده شد تمامی فرضیه ها
غزه یکباره بوی پرواز گرفت
تاریخ رقم خورد در این ثانیه ها
این خاک ز سنگهای سجیل پراست
خون در دلمان به وسعت نیل پراست
با لشکر ابرهه اگر حمله کنند
باریکهی غزه از ابابیل پراست
امسال محرمی دگر شد برپا
جاری شده است نغمه ی واویلا
بایست که مقتلی دگر بنویسند
غزهست کنون آینه ی کرب و بلا
وقتی که تمام شد عزامی آییم
فردا فردا فرداها می آییم
ای جلوهی کربلای امروز زمین!
ای غزه پس از عاشورا می آییم!
یک بغض گرفته مسجد الاقصی را
زخمی کرده بال پرستوها را
اینها هم یک مشت طنابند چه باک؟
داریم عصای حضرت موسی را
بیهوده مگو که مرد میدان هستیم
وقتی که ز فریاد هراسان هستیم
در غزه برادرانمان را کشتند
انگار نه انگار مسلمان هستیم
در اول ماه غم دلم جا مانده
از قصه ی غزه غصه برجامانده
فریاد که کیست تا مرا یار شود
یاران حسین! غزه تنها مانده
خون را تو حلال کرده ای؟ کی هستی؟
آهنگ زوال کرده ای ، کی هستی؟
نابودی تو به یا حسینی بسته ست
اولمرت!خیال کرده ای کی هستی؟
با داغ برادر از درون می رقصید
در طرح مثلث جنون می رقصید
بی تابی کربلا تماشایی بود
آن روز که غزه غرق خون می رقصید
با گریه و زمزمه به غزه برویم
با ساقی علقمه به غزه برویم
این سال دگر محرم آخر ماست
با مهدی فاطمه به غزه برویم
با ترس سفر، سینه زدن بیهوده است
آنسوی خطر سینه زدن بیهوده است
از سینه سپر کردن دگر می ترسی
شب تا به سحر، سینه زدن بیهوده است
جز ماه حسین در جهان ماهی نیست
در سینه به جز خروشی و آهی نیست
دنبال حسین خود اگر آمده ای
جز جاده غزه- کربلا راهی نیست
تا سنگر غزه خالی از غیرت ماست
در هیئت دل سینه زنی باد هواست
گیسوی زنان غزه خون آلود است
یاران علی را چه شده؟ مرد کجاست؟
این سوی درختی به نسیمی افتاد
آن سوی پرنده ای ز بیمی افتاد
لالائی مادران به شیون آمیخت
پستانک خونین یتیمی افتاد
وقتی که تمام شد عزا می آییم
با اسلحه اشک و دعا می آییم
فعلا سرمان به کار هیئت گرم است
غزه! تو صبور باش! ما می آییم
شمریم اگر روز ستم خاموشیم
خون است اگر آب خنک می نوشیم
آن سوی جهان کرب و بلائی برپاست
ما هم دلمان خوش است مشکی پوشیم
در ماه عزا بیا حسینی باشیم
غزه شده کربلا حسینی باشیم
پیراهن مشکی نه!که پیراهن جنگ
باید پوشید تا حسینی باشیم
این خاک ز سنگ های سجیل پر است
خون در دلمان به وسعت نیل پر است
با لشگر ابرهه اگر حمله کنند
باریکهی غزه از ابابیل پر است
افراشته ایم پرچم آقا را
تا پاک کنیم از ستم دنیا را
تا کی اینجا نشسته و گریه کنیم
بایست خبر کنیم دریا ها را
برخیز که در عشق خطر باید کرد
در راه خدا سینه سپر باید کرد
از غزه صدای العطش می آید
یاران حسین (ع) را خبر باید کرد
بگذار بساط آه و واویلا را
خواهیم گرفت رخصت آقا را
آغشته به خون است محرم امسال
بایست به غزه برد هیئت ها را
در برکهی چشم شوق دریا بنهد
با آمدنش داغ به دل ها بنهد
شاید امسال حضرت ثارالله
در غزه بجای کربلا پا بنهد
سرگرم عزا که فصل ماتم شده است
غافل از اینکه غزه پر غم شده است
هرچند هزار کشته افتاده ولی
گفتیم فقط ماه محرم شده است
عمریست به دنبال هدف می گردیم
لب تشنه به دنبال شرف می گردیم
از غزه بگویید که بی روح جهاد
ما حزب اللهیان تلف می گردیم
بر پیکر شیعه زخم نو افتاده
بر لب غزل(غزه برو) افتاده
تقویم دروغ گفته یا معجزه ایست؟!
عاشورا ده روز جلو افتاده
این سمت : دروغ و ظلم کشتار و فریب
آن سمت : تمام مردم غزه غریب
ای صاحب ذوالفقار خونخواه حسین
دیر است ، بیا ! ألیس صبح بقریب؟
فرداست که با بهانه تان می آید
با دعوت ابلهانه تان می آید
حکام عرب!پس از فلسطین ، دشمن
با تانک درون خانه تان می آید
با رخت عزا به سویتان می آییم
اینجا آنجا به سویتان می آییم
هر قطرهی خونتان که افتد بر خاک
دریا دریا به سویتان می آییم
در ماه محرم از غم خود مستم
مانده نعش برادرم بر دستم
در عشق ، وطن نمی شناسد شیعه
من هم یکی از مردم غزه هستم
شب تا به سحر اگر که هیئت باشسم
در مدرسه آل محبت باشیم
حالا که صدای گریه غزه به پاست
بی غیرتی ماست که راحت باشیم
وقتی که بلای کربلا تازه شود
در غزه صدای ربنا تازه شود
یک قطرهی اشک در محرم کافیست
تا غزه به باران شما تازه شود
اکبر، اصغر ...حبیب و قاسم آمد
تاکرب و بلا لشکر عازم آمد
امروز هوای غزه قرمز شده است
انگار که وقت فجر قائم (عج)قائم آمد
از داغ حسین هرکه ماتم دارد
غزه غزه داغ مجسم دارد
تنها یک سطل آب با خود ببرید
فرعون زمانه نیل را کم دارد
آیه آیه کرب و بلا ...کرب و بلا
افتاده به روی خاک خونین، شهدا
بر سردر کربلا نوشتند چنین:
امشب غزه ست وعده ی هیئت ما
هرچند که راه کربلا باریک است
از جادهی غزه کربلا نزدیک است
بعد از مجلس چراغ ها روشن شد
ای سینه زنان!جهان ما تاریک است
اینجا همه بی پناه، خونین، عریان
آنجا همه ابلیس ، بیابان، زندان
امشب همة ستاره ها می گریند
آژیر خطر، غزه و موشک باران
هرچند که سبز و بی گناهی غزه!
مظلوم و غریب بی پناهی غزه!
در خون تو نقش کربلا می بینیم
بدجور شبیه قتلگاهی غزه!
در آتش رگبار نمازش آن روز...
زیبا شده بود رمز و رازش آن روز
انگار خبر داشت محرم شده است
غزه آمد به پیشوازش آن روز
هرچند جوانه بال و پر خواهد خواست
می گرید کودکی پدر خواهد خواست
با این همه سنگ ها مصمم هستند
یک روز دوباره غزه برخواهد خواست
وقت است که درد را مداوا برسد
جان بر لب شیعیان دنیا برسد
گوساله پرست ها مدرنیته شدند
از وادی طور کاش موسی برسد
پیوسته بلا پشت بلا می آید
سر از پی سر ، دست جدا می آید
ای دم زده از حسین از جا برخیز
از غزه شمیم کربلا می آید
از کرب و بلا نصیب دارد زیتون
زیبایی دلفریب دارد زیتون
انگار حسین(ع) وارد غزه شده ست
چندیست که عطر سیب دارد زیتون!
اینجا آنجا تمام دنیا غزه ست
انگار هوای کربلا با غزه ست
یاران عزادار ! توجه بکنید
امسال محل هیئت ما غزه ست
متأسفانه نام شاعر این شعر را نمی دانستم.
منبع bgh
یکی عاشق بود... یکی عاشق نبود...؛هیچکس مثل خدا عاشق معشوقش(ما انسان ها) نبود
یه روز عاشقش بودم ،یعنی با تموم وجودم می خواستمش اما... نمیدونم چرا خدا وسط عاشقی من بلند گفت:-کات- اما دیگه نگفت:صدا-نور- حرکت
نمی دونم چرا؟شاید من عاشقی و خوب بازی نکردم -اما بذارین یه چیزی ؛ به حقانیتش قسم ،هم باهاش خندیدم ،گریه کردم،حتی براش درد کشیدم.اما نمیدونم؟.
اون اصلا نقشش رو خوب بلد نبود بازی کنه.زیرِ صداش یه جوری تملق بود-من عاشق بودم،اما اون معشوق نبود!!!
اینه که موضوع نوشته ام رو گذاشتم" یکی بود... یکی نبود... غیر از خدای مهربون هیچکس دیگه عاشق نبود"
می دونید فیلم منم یه روزی به اکران در میاد.می دونید کی؟قــــــیــــــامـــــــت
یه روزی با صدای بلند می گن:فیلم یکی بود... یکی نبود... تا چند دقیقه دیگه روی پرده آسمون به نمایش در میاد
کارگردان:خدا
بازیگران:
خودم و اون وخدا
و با هنرمندی : شــــیـــــطـــــان
امیدوارم اون روز از فیلم من بدتون نیاد!!!
تمام...
چقدر خنده دار که یک ساعت عبادت به درگاه الهی دیر و طاقت فرسا میگذره ولی 60دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد میگذره
چقدر خنده داره که 100هزار تومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید میریم کم به چشم میاد!
چقدر خنده داره که یه ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یه ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره!
چقدر خنده داره که وقتی میخوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر میکنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که میخوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمان به وقت اضافه میکشه لذت میبریم و از هیجان تو پوست خودمون نمیگنجیم اما وقتی که مراسم دعا و خطابه و نیایش طولانی تر از حدش میشه شکایت میکنیم و آزرده خاطر می شیم!
چقدر خنده داره که خوندن یه صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن 100صفحه از پرفروش ترین کتاب رمان دنیا آسونه!
چقدر خنده داره که سعی میکنیم ردیف جلوی صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو میکنیم اما به آخرین صف های نماز جماعت تمایل داریم!
چقدر خنده داره که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما برای بقیه برنامه ها سعی میکنیم تو آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
چقدر خنده داره که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور میکنیم ،اما سخنان خداوند در قرآن رو به سختی باور میکنیم!
چقدر خنده داره که همه مردم میخوان بدون اینکه به چیزی اعتفاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدن به بهشت برن!
جقدر خنده داره که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال میکنید به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته شود همه جار را فرا میگیرد اما وقتی سخن که سخن و پیام الهی و میشنوید دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر میکنید!
خنده داره.این طور نیست؟!
دارید میخندید؟دارید فکر میکنید؟
این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید واز خداوند سپاس گزار باشید که او خدای اعلی و دوست داشتنی است.
آیا این خنده دار نیست که وقتی میخواید این حرفا رو به بقیه بزنید خیلی ها رو از لیست خودتون پاک میکنید بخاطر این که مطمئنید اون ها به هیچی اعتقاد ندارند؟!!
خنده داره؟........نه تاسف آوره
آن وقتی که بمب منفجر شد در آن مسجدی که من بودم، از وقتی که بار اول افتادم زمین -نفهمیدم البته چه جوری شد که افتادم- تا وقتی که به کلی بیهوش شدم و بعد از چند روز به هوش آمدم، سه مرتبهی دیگر به هوش آمدم.
در این فاصله سه بار لحظاتی به هوش آمدم و هر دفعه یک احساسی داشتم که آن حالات را من هیچ وقت یادم نمیرود. یکیش که حالا این جا عرض میکنم، این است؛ در یکی از این حالات احساس کردم که من دارم میروم، یعنی دارم میمیرم. احساس کردم که مرگ در مقابل من است.
کاملاً خودم را در مرز عالم برزخ مشاهده کردم. بهطور خلاصه اگر بخواهم در یک کلمه بگویم، احساس کردم که در آن حال، انسان هیچ دستاویزی بهجز خدا ندارد؛ هیچ دستاویزی. یعنی هرچه هم عمل آدم پشت سر خودش داشته باشد، باز هم اگر تفضل الهی و رحمت خدا را نتواند جلب کند، آدم خاطرجمع نیست به آن عمل.
آدم شک میکند که این عمل را با اخلاص بهجا آوردهام؟ آیا نیّتم صددرصد خدایی بود؟ آیا در آن شرک نبود؟ آیا ریا در آن نبود؟ ملاحظهی این و آن نبود؟ میدانید، اینجوری است ها. چون واقعاً ماها مرکز عیوبیم دیگر، همهی شائبهها در ما هست متأسفانه.
آنجا انسان احساس میکند که مثل پر کاهی بین و زمین و آسمان است. این احساس را انسان دارد و منقطع میشود. از همه چیز منقطع میشود. من این حالت انقطاع را در آن وقت احساس کردم و تضرع کردم پیش خدای متعال؛ پروردگارا میبینی که من چقدر دستم خالی است و چقدر محتاجم. اگر تفضلی کنی، کردی وإلاّ ما رفتیم. منظورم مردن نبود ها؛ رفتن از وادی سعادت بود. بعد دیگر بیهوش شدم و نفهمیدم چیزی را.
سر خُمِ مِی سلامت، شکند اگر سبویی
بسمالله الرحمن الرحیم. بعد از چهار روز که از این حادثه بر من میگذرد به فضل الهی و به کمک و تلاش بیدریغ کارکنان عزیز این بیمارستان، خودم را در وضع بسیار مناسب و خوبی میبینم.
هر وقت به یاد این میافتم که این حادثه موجب شده امام عظیمالشأن ما اظهار لطف کنند و در پیامشان اظهار دلسوزی بکنند و ملت بزرگ و قهرمان ما دست به دعا بردارند و دعا کنند، در خودم احساس شرمندگی میکنم.
در راه انجام وظیفه، اینگونه حوادث حوادثی نیست که این همه لطف و محبت و بزرگواری را چه از سوی امام، چه از سوی امت و همچنین از سوی کارکنان و کارمندان این واحدهای پزشکی که واقعاً شب و روزشان را در این کار گذاشتهاند، این همه اظهار شد.
من بحمدالله حالم خیلی خوب است. امروز هیچ احساس ناراحتی فوقالعادهای نمیکنم.
بیشترین بخش از ناراحتیهایی که داشتم بحمدالله برطرف شده، راحت میتوانم بنشینم، راحت میتوانم از تخت پایین بیایم و راحت میتوانم غذا بخورم و در همه احوال محبت و لطف کارکنان بیمارستان، پزشکان و بقیه، به من کمک کرده و میکنند.
من بدین وسیله از همین جا عرض سلام و ارادت بیپایان خودم را خدمت امام امت میکنم و به ایشان عرض میکنم که در مقابل حوادثی اینچنین، ما هیچ انتظاری نداریم و توقعی نداریم که کمترین رنجشی به خاطر ایشان بنشیند. ما معتقدیم که «سر خمّ می سلامت شکند اگر سبویی»
همچنین از امت مسلمان و قهرمان که این همه دارند فداکاری میکنند در جبههها و پشت جبههها، این همه دارند جانهای عزیز و نفیسشان را در راه خدا میدهند، انتظار نداریم که در مقابل یک حوادث کوچکی از این قبیل اظهار نگرانی و احساس نگرانی کنند و ما را بیشتر از آنچه که شرمنده هستیم، شرمنده نکنند. از خداوند متعال توفیق همه را خواستارم.
و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته
ای حضرت مونث در جمع مردها
ای نازک شکستنی اینجا کجا شما؟
ای سیب نو ظهور ، نزول شما بخیر
خوش آمدید از سفر از باغ از خدا!!
اوقات زیر سایه ی طوبا چطور بود؟
اینجا جهنم است نپرسید حال ما
چهل سال منتظر شده یک مرد بی پسر
از شاخه ات بچیند و بی هیچ ادعا...
..حالا که تشنه میشودت چشمه میشوی
وقتی گرسنه میشودت میشوی غذا
نه ماه صبر کردی و نه سال زندگی
نه سال عاشقی کن و این بیست و هفت را
یک سفره کن به وسعت باغ فدک ، زمین
دعوت کن از تمام اهالی روستا
یکتایی و بدون مثل ، مثل هیچکس
مثل علی - که شوهرتان - مثل مصطفا
تو با ظهور این دو نفر مو نمیزنی
خانم بگو شما یکی هستید یا سه تا؟
هم بوی یاس داری و هم بوی سیب و به
میخواستم ببویمت ای گل جدا جدا
هر روزنورمیخورد از چشمهایتان
سیاره ی گرسنه ، خورشید ناشتا
تو کار خانه میکنی اما بدون دست
بر خاک راه میروی اما بدون پا
خسته شدیید از این همه کثرت از این نزول
خسته شدید از تو و من، او، شما و ما
تاول زده است دست شما خاک بر سرم
دستاس را بمن بده خانم چرا شما؟
آیا کسی بدون وضو دست زد به تو؟
ای سیب ، گونه های تو سرخ از حیا چرا؟
من پهلوی تو هستم و تو چشمهای من
من ضربه میخورم و تو باقی ماجرا...