• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 28
زمان آخرین مطلب : 5536روز قبل
خانواده

هیچ وقت خودت را برای کسی شرح نده ،

کسی که تو را دوست داشته باشد

نیازی به این کار ندارد و

 کسی که تو را دوست ندارد

آن را باور نخواهد کرد .

مدام بگو: یا رب

دوشنبه 22/6/1389 - 18:14
قرآن

 مهم      مهم     مهم

 

سال پیش که بوش کوچک آغاز جنگ صلیبی را اعلام کرد باید می دانستیم که روزی کاریکاتور پیامبرمان را منتشر می کنند و روز دیگر هم کلام الله را به آتش می کشند . آنقدر سکوت کردیم تا دشمن جری تر شد و به قران کریم اهانت کرد . دیگر سکوت جایز نیست . وبلاگ نویسان ارزشی  همراه دانشجویان   وهمه معتقدان به قرآن كریم فردا در برابر سفارت سوئیس خیابان الهیه – خیابان بوستان ساعت 16) فریاد واقرآنا سرمیدهند و توحش آمریکایی ها را محکوم می کنند.

send to all

مدام بگو: یا حی و یا منان

2شنبه 22 شهریور

يکشنبه 21/6/1389 - 23:27
خانواده

 

مثل کبریت کشیدن در باد.......

دیدنت دشوار است........

من که به معجزه عشق ایمان دارم.........

میکشم آخرین دانه کبریتم را در باد............

هرچه بادا باد

مدام بگو: یا رب

دوشنبه 15/6/1389 - 22:56
داستان و حکایت

به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد. پرسیدم: «چرا می خندی؟» پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد» پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟» گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام» با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!» جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.» پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟» پاسخ داد: (( هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز))

مدام بگو: استغفرالله

دوشنبه 15/6/1389 - 22:51
خانواده

در تفحص شهدا ،  دفتر چه یادداشت یك شهید شانزده ساله پیدا شد كه گناهان هر روزش  را در آن یادداشت می كرد ، گناهان یك روز او اینها بود:

سجده نماز ظهر طولانی نبود ،

زیاد خندیدم ،

 هنگام فوتبال شوت خوبی زدم كه از خودم خوشم اومد...

 

                                                               

                        

                                                                مدام بگو: یا الله

چهارشنبه 10/6/1389 - 23:30
خاطرات و روز نوشت

**اگر به خطا رفتی از برگشتن نترس **

مدام بگو: یا متعال

دوشنبه 1/6/1389 - 18:21
خانواده

توی محوطه جلوی آسایشگاه سالمندان، روی نیمکت سبزی نشسته بود. نگاه خاصی داشت.  

ناخودآگاه به سمتش رفتم و کنارش نشستم. گفتم: حاج خانوم چه روزگاری بدی شده! کدوم آدم

پست و بی معرفتی دلش اومده مادری به این قشنگی رو اینجا تنها بزاره؟! تو رو به کدوم گناه اینجا

رهات کردن؟!

  

  

پیرزن با نگاهی شیرین، اما پر بغض بهم نگاه کرد و دست های چروک و کهنه اش رو، روی صورتم

  

گذاشت.....اما چیزی نگفت و بعد از مدتی، دوباره به سکوت رفت.

  

  

وقتی از پیشش بلند شدم و رفتم، یکی از پرستارها گفت: همسر و فرزندش در جنگ شهید شدن...

آری. او مادر و همسر شهید بود.


 

خاطره ای از: آیناز سماواتی

 

مدام بگو: یا رب العالمین

دوشنبه 1/6/1389 - 18:12
خاطرات و روز نوشت
جلوتر نیا! خاکستر میشوی. اینجا دلی را سوزانده اند...

 

دوشنبه 1/6/1389 - 18:2
خانواده

 

آدمهای اطرافت که زیادتر می شوند، دایره‌ی تنهاییت وسیع تر می شود...

 

مدام بگو: یا رب

پنج شنبه 21/5/1389 - 19:25
خانواده

نردبان این جهان ما و من است

عاقبت زین نردبان افتادن است

لاجرم انكس كه بالاترنشست

استخوان او بتر خواهد شكست

مدام بگو: یا غفار

دوشنبه 18/5/1389 - 19:47
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته