بیماری ها
داشتن بینایى خوب و قوى امرى حیاتى است. آیا همه آنچه كه باید براى حفظ این بینایى رعایت كرد را مى دانید و به كار مى گیرید اگر در حال كوتاه كردن چمن هستید یا بازى تنیس یا حتى در حال پرواز به كشورى دیگر، به دلیل قرار داشتن در وضعیت خاص ، چشمان شما نیاز به مراقبت ویژه خواهد داشت.
-در هنگام خیره شدن به صفحات كوچك: مدت زمانى كه پشت كامپیوتر شخصى خود نشسته یا از وسایل دیجیتالى با مانیتور كوچك استفاده مى كنید باعث خستگى و كوفتگى چشم ، خشكى چشم و كدورت بینایى مى شود. براى مقابله با این مشكل بهتر است محل خود را چك كنید. به طور ایده ال مانیتور باید ۵ تا۹ اینچ از سطح چشم ها پایین تر باشد(هر اینچ برابر با تقریبا ۲ سانتى متراست). این امر باعث قرار گرفتن پلك ها به سمت پایین مى شود و سرعت پلك زدن را به طور نرمال حفظ مى كند. اگر نمى توانید مانیتور را جابه جا كنید فاصله بین مانیتور و چشم را محاسبه كنید و سپس عینك مناسب با این فاصله را تهیه كنید. از نبود نور خیره كننده بر روى صفحه مطمئن شوید و قانون ۲۰-۲۰-۲۰ را رعایت كنید.
براى هر ۲۰ دقیقه تمركز بر روى صفحه به مدت ۲۰ دقیقه به یك شى در فاصله ۲۰ فیتى(هر فیت ۳۰ سانتى متراست) خود نگاه كنید تا به حفظ سیستم تمركز چشم ها كمك كنید. -درهنگام پرواز: هواى اتاقك هاى هواپیما بسیار خشك است. بنابر این مرطوب نگه داشتن چشم در این فضا اهمیت مى یابد. از قرار دادن مستقیم سیستم تهویه مقابل چشم اجتناب كنید. و از قطره هاى اشك مصنوعى هر یك ساعت یكبار استفاده كنید. اما از قطره هایى كه باعث از بین رفتن قرمزى چشم مى شود اجتناب كنید زیر ا باعث تنگ شدن رگها ى خونى چشم مى شود. اگر امكان دارد از عینك در طول پرواز استفاده كنید. لنزهاى جدید ساخته شده از ژل آبكى سیلیكون یك نوع پلاستیك تراوا پذیر كه باعث دریافت اكسیژن بیشتر توسط چشم مى شود استفاده كنید. همچنین لنزهاى acuvuc oasys كه حاوى ماده خیس كننده است مى تواند به مرطوب نگه داشتن چشم ها كمك كند.
- در نور خورشید: اشعه هاى الكترومغناطیسى متصاعد شده از نور خورشید به همان اندازه كه براى پوست مضر است مى تواند به چشم نیز آسیب برساند و براى چشم ضرر داشته باشد.
قرار گرفتن چشم در معرض نور خورشید خطر ابتلا به بیمارى هایى چون آب مروارید، دژنراسیون ماكولا و بیمارى ناخنك چشم یا پتریژیوم را افزایش مى دهد. ۱۵ دقیقه قرار گرفتن در معرض نور خورشید و یا حتى در هواى ابرى تاثیر فزاینده اى بر آسیب هاى ناشى از اشعه خورشید دارد. بنابر این بهتر است از لنز یا عینك هاى محافظ اشعه هاى الكترومغناطیسى uv استفاده كنید. شیشه هاى عینك باید از پیشانى تا گونه ها را بپوشاند و همچنین تمام منطقه گیجگاهى را فرا گیرد.
- در تاریكى: مردمك چشم در شب بزرگ مى شود. بنابر این هر نوع كدورت ضعیف بر روى شبكیه تشدید مى شود. بنابراین بینایى خود را تست نمایید تا كاملا از داشتن دید صحیح خود مطمئن شوید. در هنگام رانندگى با نگاه كردن به سمت راست جاده از خیره شدن چشمان اجتناب كنید. چشم هاى خود را مرتب از جاده به داشبورد ماشین و برعكس حركت دهید تا از بروز هیپنوتیزم بزرگراه highway hypnosisاجتناب كنید. اگر در تخت خواب در حال مطالعه هستید از داشتن نور كافى مطمئن شوید. لامپ هاى ۶۰ الى ۷۵ واتى بهتر است.
- در هنگام ورزش: در حدود ۳۲۵ هزار آسیب چشمى ناشى از ورزش سالانه گزارش مى شود كه خیلى از آنها منجر به از دست دادن بینایى مى شود. بیش از ۹۰ درصد از اتفاقات با استفاده صحیح از پوشش هاى چشمى قابل پیشگیرى است. از لنزهاى طراحى شده مخصوص ورزش هاى خاص استفاده كنید.
منبع: روزنامه جوان
يکشنبه 7/4/1388 - 23:50
بیماری ها
صدا چیست؟
"صدا" آوایی است که از لرزش تارها صوتی ایجاد می شود، به این صورت که به واسطه عبور جریان هوا از جنجره، تارهای صوتی بهم نزدیک می شوند و در پی آن اصوات مختلفی ایجاد می گردد. صدا یکی از منابع خدادای و کاربردی مهم در زندگی انسانهاست و به عنوان رایج ترین ابزار ارتباطی نیز شناخته می شود. لازم به ذکر است که برخورداری از صدای شفاف و رسا هم در تعاملات اجتماعی و هم شغلی مقوله حائز اهمیتی محسوب می شود. باید توجه داشت که مراقبت مقتضی و استفاده بهینه از صدا، ضامن سلامت تارهای صوتی در تمام طول زندگی است.
چگونه می توانم تشخصی دهم که دچار اختلالات مربوط به صدا هستم؟
مشکلات صوتی علائم خاص خود را دارند، تشخیص آنها کار ساده ای نیست، و معمولاً با تغییراتی نظیر گرفتگی، گوش خراش شدن، خس خس کردن، و خشن شدن صدا همراه هستند. افرادی که به چنین مشکلی مبتلا می شوند اصولاً با زیر و بم شدن ناخواسته صدا و به تدریج از دست دادن توانایی تولید صوت مواجه می شوند و زمانیکه زیاد صحبت می کنند، احساس خراشیدگی و درد در گلوی خود احساس می کنند. مشکل زمانی جدی می شود که خون از دهان فرد خارج شود و یا در خلط خود خون مشاهده کند. در صورت بروز یک چنین عارضه ای به احتمال زیاد مشکل جدی است و فرد حتماً باید به پزشک متخصص گوش و حلق و بینی مراجعه نماید.
از جمله دلایل معمول ایجاد تغییر در صدا چیست؟
تغییر صدا گاهی اوقات در پی عفونت دستگاه تنفسی فوقانی ایجاد می شود که تا دو هفته بیشتر به طول نمی انجامد. عفونت قسمت بالای سیستم تنفسی که در پی سرما خوردگی ایجاد می شود سبب تورم تارهای صوتی شده و در نتیجه میزان ارتعاش آنها را تغییر می دهد و باعث می شود که فرد صدای غیر نرمالی پیدا کند. کاهش استفاده از صدا (استراحت دادن به تارهای صوتی) سبب تسریع روند بهبودی می شود. به هر حال پس از بهبود برنشیت یا سرما خوردگی صدای شخص به حالت اولیه خود باز می گردد. اما اگر پس از طی کردن مدت زمانی در حدود 2 تا 4 هفته توانایی های صوتی به حالت اولیه خود باز نگشت، بیمار می بایست تحت نظر مستقیم یک پزشک متخصص گوش و حلق و بینی قرار بگیرد. آزمایشات و تست های پزشکی تشخیص سلامت گلو و حنجره پس از تغییر صدایی که بیش از 1 ماه باقی بماند به ویژه به افراد سیگاری توصیه می شود. توجه: تغییر در صدا یکی از اولین و مهمترین علائم ایجاد سرطان حنجره است، که تشخیص سریع و بموقع آن به شدت بر میزان تاثیرپذیری درمان اثر گذار خواهد بود.
6 نکته برای تشخیص مشکلات صوتی
سوالات زیر را از خود بپرسید تا تشخیص دهید که آیا دچار اختلالات مربوط به صدا هستید یا خیر:
• آی صدای شما خشن و گرفته شده ؟
• آیا گلوی شما خشک و دردناک و فشرده است؟
• آیا صحبت کردن برایتان سخت شده؟
• ایا دائما صدای خود را صاف می کنید؟
• آیا در حالیکه سرما نخورده اید مردم دائماً از شما سوال می کنند: "سرما خوردی"؟
• آیا نمی توانید صدای خود را بلند کنید و مثلاً در حین خواندن یک ترانه صدای خود را به اوج برسانید؟
مشکلات زیادی وجود دارند که نهایتاً می توانند منجر به ایجاد تغییر در صدای شما بشوند. زمانیکه احساس کردید این مشکلات در حال دائمی شدن هستند، حتماً به پزشک مراجعه کنید.
دلایل متعدد بسیار زیادی وجود دارند که می توانند منجر به خشن شدن و یا غیر طبیعی شدن صدای شما شوند و برخی از آنها به طور کلی از حیطه کنترل شما خارج می باشند، یک نمونه از این موارد می تواند شامل سرما خوردگی باشد. نوعی ویروس خاص وجود دارد که اگر روی حنجره بنشیند سبب تورم و خشک شدگی تارهای صوتی می شود. برای پیشگیری سعی کنید تا دست هایتان را به صورت مداوم بشویید و از مراوده با افرادی که دارای سرما خوردگی هستند بپرهیزید؛ اما بالاخره همه افراد دچار سرما خوردگی می شوند و باز هم تکنیک های وجود دارند که با توجه به آنها می توانید جلوی ابتلای خود به بسیاری از مشکلات صوتی را بگیرید. روش های زیر به شما کمک می کنند تا بتوانید یک چنین کاری را انجام دهید. این موارد به ویژه برای افرادی که عمده کارشان صوتی است (مانند معلمان) از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد.
گام های اساسی د ر جهت بهرمندی از صدایی سالم
• نوشیدن مقدار فراوان آب. رطوبت صدا را صاف می کند. آبرسانی مکرر سبب می شود تراوشات قلیلی برای روان ساختن تارهای صوتی به سوی حنجره روانه شود. کارشناسان مصرف حداقل 8 لیوان نوشیدنی بدون کافئین و الکل را به صورت روزانه پیشنهاد می کنند.
• تا جایی که ممکن است سعی کنید داد و فریاد نزنید. چراکه این کار فشار زیادی را به تارهای صوتی شما وارد می کند.
• پیش از استفاده زیاد از صدا، تارهای صوتی تان را گرم کنید. بسیاری از افراد مطلع هستند که خوانندگان پیش از اجرا، تارهای صوتی خود را گرم می کنند، با این حال تعداد زیادی از افراد نیز هستند که نمی دانند باید این کار را انجام داد. انجام این امر به ویژه برای معلم ها، و سخنران ها لازم است. گرم کردن تارهای صوتی کار ساده ای است. صداها را از آرام به بلند تکرار کنید، متنی را با تحریر بخواند، صدای خود را بلرزانید، و لب ها و زبانتان را بچرخانید و صداهای مختلف (مثل صدایی که بچه ها هنگام بازی با موتور و ماشین در می آورند) تولید کنید.
• سیگار را کنار بگذارید. سیگار کشیدن نه تنها ریسک ابتلا به سرطان جنجره را بالا می برد بلکه باعث ایجاد پلیپ و تورم تارهای صوتی هم می شود که صدای شما را خشک، دارای خرخر، خشن، و ضعیف می کند.
• نحوه صحیح تنفس کردن را یاد بگیرید. جریان هوای مناسب در حنجره می تواند صدای خوبی را به شما هدیه بدهد. پیش از شروع سخنرانی وقت بگذارید و ریه های خود را از هوا پر کنید، و پیش از اینکه کل هوای درون ریه هایتان تخلیه شود مجدداً نفس بگیرید تا صدایتان قدرت پیدا کند.
• از میکروفن استفاده کنید. زمانیکه در حال سخنرانی هستید و یا می خواهید برای عده زیادی صحت کنید، سعی کنید از میکروفن استفاده کنید تا فشار موجود بر روی تارهای صوتی کاهش پیدا کند.
• به صدای خود گوش دهید. زمانیکه صدایتان شکایت می کند به او گوش دهید. هنگامیکه صدا می گیرد باید قدری به آن استراحت دهید تا تارهای صوتی استراحت کنند. فشار آوردن به صدا در زمان خستگی می تواند در آینده مشکلات اساسی را برای شما ایجاد کند. دز نهایت اگر احساس می کنید که صدای شما دائماً می گیرد، حتماً به پزشک مراجعه کنید.
منبع: مردمان
يکشنبه 7/4/1388 - 23:49
دعا و زیارت
عاشورا یك امتحان بزرگ بود كه در زمان و مكان خود، بىنظیر بود و حقیقت و جوهره انسانهاى مختلفى را برملا نمود. عاشورا به نوعى «یوم الفصل» هم بود؛ زیرا حد فاصلى بین دو دسته از آدمها شد؛ یك عده فرسنگها به جلو رفتند و از سكوت تا ملكوت اوج گرفتند و عدهاى نیز سیر قهقرایى طى نموده و با این حماسه عظیم، مصداق تعبیر قرآن كریم شدند كه مىفرماید: «اولئك كالانعام بل هم اضل».1
عاشورا وقتى لب به سخن مىگشاید و محفل عاشقانه آن تعداد اندك را به تفسیر مىنشیند، آنها را متصلان به حقیقت توصیف مىنماید؛ زیرا مقدمه یافتن حقیقت، واقع بینى و حقیقتجویى است؛ تا واقع جو نباشى، حقیقتى را در نخواهى یافت. اگر امام آنها را با حقایق آشنا كرد، چون زمینه حقیقتجویى و واقعبینى را در آنها یافت.
«هر گاه انسانهاى واقعبین و حقیقتطلب - هر چند اندك باشند - به حد نصاب برسند، آن روز مىشود از حقایق سخن گفت».2
بسیارى افراد، بهشتیان روى زمینند؛ زیرا نه اهل لغوند و نه گناه. قرآن درباره ویژگىهاى بهشت مىفرماید: «لا یسمعون فیها لغواً و لا تأثیما».3 انسان بهشتگونه نیز اهل لغو و گناه نیست و یك بهشت متحرك است؛ او دیگر قیدها را شكسته است.
حقیقت آدمى در كربلا براى عدهاى این گونه بود؛ زیرا در آن جا، مسیرهاى سلوك را یك شبه طى كردند و از تن، جان، مال و دنیاى فانى گذشتند و دنیا را به سان یك طریق نگریستن، نگاه كردند؛ نه چشمانداز.
امام على علیهالسلام درباره این نوع نگاه به دنیا مىفرماید: «هر گاه كسى «با دنیا» نگاه كند، بینایش مىكند؛ اما اگر كسى «به دنیا» نگاه كند، كورش مىسازد».4
حسین علیهالسلام، معلم تمام انسانها
وقتى حقیقت آدمى و آرمان اصیل او - كه خلیفهاللهى است - ظهور مىكند، یك الگوى تمام عیار براى كسانى مىشود كه بخواهند مسیر آرمانسازى را طى كنند و نقش «كتاب باز» را ایفا مىكند؛ خواه آن انسان مسلمان باشد یا غیر مسلمان5 و این اعجاب بزرگ را در قضیه كربلا به خوبى شاهد هستیم.
امام حسین علیهالسلام این درس بزرگ را در قالب یك حماسه عظیم به انسانها یاد داد. اگر بگوییم كربلا یك دانشگاه بزرگ است، شاید باز در حق كربلا و حماسه حسین علیهالسلام، ظلم كرده باشیم؛ بلكه باید بگوییم كه كربلا، دانشگاهى بزرگ براى همه اعصار بود و واقعیت انسان بودن انسان را در جنبههاى مختلف ظلمستیزى، آزادىطلبى و شكستن یوغهاى غیرالهى و زمینى آموزش داد. این حقیقت عظیم انسانى به حدى است كه در نگاه مستشرقان، بعد از قرآن و مراسم عظیم حج، پایه و اساس قدرت مسلمانان محسوب مىشود. «وینستون» از مستشرقان غربى مىنویسد:
«مادامى كه مسلمانان قرآنى داشته باشند كه تلاوت شود (فراموش نگردد) و كعبهاى كه مراسم آن با انسجام و همدلى صورت گیرد و حسینى كه یاد شود، هیچ كس قدرت تسلط و سیطره را بر آنان نخواهد داشت».6
فردى مثل مهاتما گاندى در منشور انقلابى خویش، بعد از این كه با نظریه معروف «مبارزه منفى» خویش، استعمار انگلیس را در هندوستان زمینگیر كرد و اقتصاد آن گرگ پیر را به مخاطره انداخت، اعلام كرد: «اى ملت هند! من هیچ گونه الگو و روشى از هیچ كس در دنیا براى شكست استعمار پیر برنگزیدم؛ مگر از حسین شیعه»!.7
به طور كلى، تأثیر قیام امام حسین علیهالسلام بر جامعه اسلامى را مىتوان از سه بعد مورد بررسى قرار داد:
1. بعد مصونیت؛ تعظیم و تكریم واقعه طف و جانبازى اباعبدالله و یاران وفادارش، مصونیت سیاسى، فرهنگى و اجتماعى مسلمانان را تضمین كرد و همتاى تلاوت قرآن و مراسم حج تفسیر شده است. (وینستون)؛ البته حدیث ثقلین از حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله، در این خصوص گویاترین است؛ زیرا تمسك به كتاب خدا (قرآن) و توسل به عترت پیامبر كه امام حسین علیهالسلام نیز از آن شجره طیبه است، مصونیت مسلمانان را از هر خطر به همراه دارد و شاید یكى از علل ذلیل شدن بعضى ممالك اسلامى در قبال توطئهها، كینهها و فتنهها، عدم رویكرد درست به قرآن و دورى از اهل بیت علیهمالسلام و اكتفا به مراسم صورى حج بوده است.
2. بعد موجودیت و احساس حضور؛ ملتى كه پایگاه واقعى خود را طلب كند و در پى كسب جایگاه شایسته و بایسته خویش باشد، تمسك به آرمان اباعبدالله علیهالسلام مشعل راه و پرچم مبارزه و اعلام موجودیت اوست (بولس سلامه).
3. بعد مشروعیت؛ گاهى نیز ایده گرفتن از انگیزه ظلم ستیزى و حقطلبى قیام مولا اباعبدالله علیهالسلام، عامل مشروعیت بخشى به قیامها و مبارزات حقطلبانه است؛ زیرا مولا این راه را به ملل تحت سلطه نشان داد؛ چنان كه آزادى هند از چنگال استعمار انگلستان، مرهون قیام امام حسین علیهالسلام دانسته شد (گاندى).
ظهور حقایق در كربلا
1. حقیقت همراه
انسانها به تعبیر روانشناسى، به صورت فردى و تك تك8 یا منحصر به فرد هستند و هر كدام داراى، ویژگىهاى فردى متمایز و گاهى مشترك دارند؛ اما عین هم نیستند.
از این رو، بعضى حقیقتها همراه حقیقت مطلب، همساز مىشوند كه به آنها حقیقت همراه مىگوییم؛
افرادى كه به محض رسیدن ندا، همراه منادى مىشوند، مانند همراهانى كه از مكه تا بزرگترین قربانگاه تاریخ، یعنى تا كربلاى حسین علیهالسلام، همراه امام، مثل یك رود زلال جارى شدند. امام حسین علیهالسلام، یاران خود را در شب عاشورا فرا خواند و فرمود: اگر در این سرزمین بمانید و نروید، فردا پیش از غروب آفتاب، حتى یك نفر از شما زنده نخواهد ماند. حضرت حتى خبر قطعى شهادت آنان را صریحاً اعلام كرد؛ اما روحیه آنها نه تنها ضعیف نشد و به دل خود ترس راه ندادند، بلكه غرق شعف و شادى گشته، گفتند: عجب! فردا روز پایان فراق و آغاز اوج گرفتن و رسیدن به وصل است.
حبیب بن مظاهر گفت: اى كاش این پرده شب بدرد و تمام شود؛ زیرا فاصله ما با معبود، یك شمشیر است و اى كاش این شمشیر فرود آید و ما را به عشق ازل متصل كند! امام به حبیب بن مظاهر فرمود: فردا كشته خواهى شد؛ اگر مایل هستى، برو! او پاسخ داد: بعد از كشته شدن شما، زنده ماندن ما نه قیمت دارد و نه سود و سپس گفت: اى پسر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله! اگر تو را رها كنیم و برویم، باید روز قیامت، پاسخ هر بر هم زدن پلك چشم خود را در محضر خدا و رسول خدا بدهیم9 و گویا دیگر عبادت ما عبادت نیست و نماز و روزه ما نماز و روزه نیست و... .
از حقایق همراه مىتوان از حضرت زینب علیهاسلام، ام كلثوم، حضرت رباب، امام سجاد علیهالسلام، فرزندان زینب، فرزندان اباعبدالله، حضرت اباالفضل و برادرانش، عبدالله، عثمان و جعفر و... نام برد كه سخنان هر كدام از آنها تا ابدیت تاریخ و ظهور قائم آل محمد عجلالله حقیقتى است بر گونه اساطیر و مشعلى است مستدام تا فراخناى تحلیلها.
2. حقیقت منتظر
حقیقت دیگرى كه در كربلا خود را نشان داد، حقیقت منتظر و مترصد بود؛ افرادى كه در اطراف و اكناف منتظر امام بودند؛ نه بیعت شكنانى كه عهد و پیمان خود را در اندك زمانى زیر پا گذارند. حقایق منتظر، در مسیرهاى مختلف، از مكه تا كربلا به امام پیوستند و به كربلا آمدند.
اینان آغاز راه را مىشناختند و همراه را ارج مىنهادند و در پى اتصال بودند. نمونه آنها نافع بن هلال است. او از اشراف كوفه، قارى قرآن و راوى حدیث بود؛ سردارى بزرگ كه در ركاب حضرت امام على علیهالسلام، در جنگهاى صفین، جمل و نهروان جانبازىها كرد. امام علیهالسلام شب عاشورا از خیمه بیرون آمد تا صحرا و تپههاى اطراف را بررسى كند؛ نافع بن هلال هم از خیمه بیرون آمده بود و حضرت را همراهى مىكرد. سید الشهداء علیهالسلام از او سؤال كرد: چرا همراه من مىآیى؟ پاسخ داد: اى پسر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله! دیدم شما به طرف سپاه دشمن مىروید؛ بر جان شما بیمناك شدم؛ از این رو، آمدم. امام فرمود: اطراف این صحرا را بررسى مىكردم و تا ببینم فردا دشمن از كجا حمله خواهد كرد.
سپس امام به او فرمود: در تاریكى شب، از این مسیر (راهى كه میان دو كوه بود) برو و خودت را نجات بده!
نافع گفت: خود را بر قدمهاى حضرت افكندم و عرض كردم: اى پسر رسول خدا صلىاللهعلیهوآله! مادرم در عزایم بگرید؛ اگر چنین كنم و تو را رها نمایم؛ پروردگار جهان بر من منت نهاد كه در جوار شما به شهادت برسم.10
3. حقیقت تشنه
بعضى از افراد حقایقى تشنهاند؛ اما در آغاز داراى هدف روشنى نیستند و باید آگاه شوند و سپس سیراب گردند تا به یقین برسند. گاه یك پیام، یك حركت یا یك تذكر11 در شرایطى مناسب، آنها را با هدف و آرمان، همسو و همساز مىگرداند. تجلى این ویژگى در كربلا، در خصوص افرادى چون حرّ و زهیر بن القین روى داد. به زعم تاریخ، زهیر حتى با منازل مسیر حركت امام حسین علیهالسلام، از مكه تا كربلا، فاصلهاى از جهت طى طریق و اطراق نداشت؛ اما در آغاز از امام فاصله مىگرفت و از دیدار با وى ابا مىنمود و آن گاه كه مقدمات اتصال او با امام توسط همسرش فراهم شد و امام به سوى او آمد و دقایقى با او صحبت كرد، تحولى عجیب و شگرف در روحیه او روى داد؛ مانند دریایى به تلاطم افتاد و از فداكارترین یاران حقیقتطلب در واقعه بزرگ تاریخ، یعنى عاشورا شد.
4. حقیقت منتقم
این نوع حقیقت، شامل افرادى است كه بنا به عللى از حضور در متن واقعه معذور بودند؛ اما بعد از رویداد عاشورا، به عنوان یك نیروى معارض یا قدرت پنهان12 ظاهر شدند. بسیارى از این افراد، در زمان واقعه یا بحبوحه انقلاب، امكان حضور نداشتند؛ اما اشتیاق حضور را در دل داشتند و بعد از واقعه، مثل آتشفشانى خاموش، دوباره فعال شدند؛ نمونه آن، قیامهاى بعد از سال 61 هجرى، مثل قیام مختار ثقفى، قیام زید بن على (قیام زیدیه)، شهداى فخ و... است.
5. حقیقت پیرو، عاشق و مرید
این نوع حقیقت یا واقعیت نهادینه انسانى، شامل افرادى است كه سالها بعد از یك جریان یا واقعه تاریخى زاده مىشوند؛ اما از لابلاى نقلها و تاریخ، حقیقت را مىشناسند و به آن ارادت مىورزند. آنان این عشق را درونى كرده، همواره با شجاعت از آن یاد مىكنند و به صورت پیرو و عاشق باقى مىمانند.
عشق آتشین به آن حقیقت دیرین، همه وجوه زندگى، حتى اخلاق و رفتار آنها را همجنس و همسو با آن حقیقت مىكند؛ به طورى كه آنان تشبه و تمثل به آن را جستوجو مىكنند؛ مانند بسیارى از مریدان اباعبدالله علیهالسلام در زمان ائمه بعد و یا شیعیان معاصر و مخلص امام حسین علیهالسلام كه هم در پیروى شاخص هستند و هم در عشق، پایدار و هم مرید جاودانى راه مولا به شمار مىروند.
6. حقیقت كور
این حقیقت، شامل آن دسته از افرادى است كه چراغ را مىبینند؛ اما تاریكى را برمىگزینند؛ راه را مىبینند؛ ولى بىراهه را مىپیمایند و جالب این كه این حقیقت و تبلور آن در هیئت انسانى، هم در زمان واقعه، هم در اوج رویداد و هم پس از آن و حتى قرنها بعد از آن، همواره كور و سطحى و نارسا باقى مىماند. اغلب مردم كوفه و شام، در سال 61 هجرى، این گونه بودند.
نكتهاى كه در خصوص كوفیان قابل ذكر است، این كه آنان داراى فرهنگ ثابت و اراده پایدارى نبودند و از جهات منفى، یعنى عهدشكنى و بىوفایى شهره بودند. مردم این شهر، در مقاطع مختلف، مواضع متفاوتى داشتهاند؛ گاهى موضع آنها در دفاع از اهل بیت علیهمالسلام بوده، با شجاعت بىنظیرى، جانب اهل بیت علیهمالسلام را تقویت كردهاند؛ چنان چه پایدارى آنها باعث شكست ناكثین در جنگ جمل گردید؛ اما در جنگ صفین و یا در زمان امام حسن علیهالسلام، در مقابل معاویه كوتاه آمدند و در قضیه كربلا كاملاً عهدشكنانه عمل كردند و جالب این كه حضور آنان در كنار حقیقت منتقم، مثل مختار، نیز موضع دیگرى از آنها را به نمایش مىگذارد.13
حقیقت كور، گاهى به هدف مىزند و گاهى نیز پا بر كف خود مىگذارد و با انگشت خویش، دیدگان خود را از حدقه خارج مىكند. در واقعه كربلا، تابلویى بسیار شیوا و گویا از حقیقت كور معاصران سال 61 هجرى به نمایش گذاشته شد.
يکشنبه 7/4/1388 - 23:47
دعا و زیارت
شیخ احمد كافی در عصر پهلوی اول به دنیا آمد و در اواخر دوران حكومت پهلوی دوم چشم از جهان فرو بست. در واقع دوران فعالیتهای ایشان در عرصههای مختلف همزمان با نابسامانیها و اوج فساد و فحشا، دین گریزی و دین ستیزی و نیز ضدیت با ارزشها و كمالات انسانی بود.
رژیم پهلوی از راههای مختلف همچون رسانههای گروهی با بهرهبرداری سود از روزنامهها و مجلات ، كتب ، نشریات ، رادیو و تلویزیون ... و مكانهای مخرب و تأثیرگذار از قبیل كابارهها و سینماها ، تئاترها ، كلوپها ، فرهنگسراها، پارك .. سعی نمودند كه زمینههای سقوط ارزشهای اخلاقی را در جامعه ایران آن زمان فراهم نمایند كه البته اثرات این اقدامات هنوز هم در جامعه امروز ما سنگینی میكند.
در این میان تلاشهای بیوقفه روحانیت ـ البته با همراهی مردم ـ در راه ایجاد وحدت فكری و اتحاد عملی و مشاركت مردمی وارتقاء سطح دانش و آگاهی عمومی بینظیر بوده است و در عرصههای دیگر نیز در جهت رشد فكری و فرهنگی، اجتماعی ، سیاسی و دینی اقشار مختلف مردم نقش چشمگیر و بارزی داشتهاند.
شیخ احمد ، واعظ معروف با روشهای خاص خود به طور مستقیم و غیر مستقیم از سیاست ضد دینی و عناد ضد روحانی رژیم پهلوی به وضوح و با زبانی گویا و بیانی شجاعانه سخن به میان میاورد و اسناد و مدارك موجود گویای این مدعی است.
ایشان علیرغم كشمكشهای روح فرسا و احضارهای مكرر جانكاه از جانب مقامات پلیس و نیروهای امنیتی رژیم و ایجاد مزاحمتها و اذیت و آزار و در گیری با مأموریان كلانتریها و ساواك خانهها، با حضور فعال خود به ارائه خدمات دینی و ارشادی و تبلیغی و حمایت از گروههای مبارز و پرورش نیروهای پر استعداد برای مبارزه با بیدادگرها و بیدینیها و خودكامگیها میپرداخت.
كافی زمانی احضار و زمانی دیگر در بازداشت و گاهی تبعید میشد و این فشارها و محدودیتها ، باعث نشد وی دست از فعالیت و مبارزه بردارد. به طوری كه دو سال قبل از رحلتش یعنی در سال 1355 كه به مدت دو سال به ایلام تبعید شد، ایشان به خدمات اجتماعی و فرهنگی در این شهر دست زد.
به هر حال واعظ شهیر، شیخ احمد كافی در 30 تیر ماه 1357 بر اثر تصادف رانندگی ـ مرگ مشكوك ـ جان شیرین خود را از دست داد.(1)
كافی و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی:
شیخ احمد از جمله روحانیونی بود كه فعالیت سیاسی خود را برای مبارزه با رژیم پهلوی به صورتهای مختلف آغاز نموده و به همین خاطر تحت نظر و زیر ذرهبین دستگاههای اطلاعایت و امنیت قرار گرفت به طوری كه شهربانی [تهران] در خصوص بازداشت ایشان به اتهام ایراد سخنرانی بر خلاف مصالح مملكت چنین گزارش میدهد: «نامبرده بالا در ساعت 14:30 مورخه 2/11/43 در مسجد حضرتی كوچك به منبر رفته و بیاناتی بر خلاف مصالح مملكت ایراد نمود ... پرونده متشكله درباره وی به ضممیه ایفاد خواهشمند است دستور فرمایید ضمن اعلام رسید شهربانی كل را از سرانجام كار وی مطلع سازند. رییس شهربانی كل كشور . سپهبد نصیری» (2)
در گزارشی دیگر اتهام شیخ احمد كافی بدین گونه بیان شده:
«بدینوسیله تعداد هفت برگ پرونده نامبرده كه به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی در تاریخ 2/11/43 به وسیله شهربانی كل شكور دستگیر و به این سازمان تحویل گردیده است به پیوست ایفاد میگردد.رییس سازمان اطلاعات و امنیت كشور.سرلشكر پاكروان» (3)
كافی از جمله وعاظی بودند كه در ترویج شعائر مذهبی اقدامات ارزندهای از خود نشان داد و در مقابل ترویج فساد از سوی رژیم واكنشهایی را از خود نشان داد به طوری كه اداره پلیس تهران در خصوص سخنرانی احمد كافی در مسجد امامزاده زید درباره ضرورت ادای واجبات و انتقاد از رواج بیبند و باری چنین گزارش میدهد:
«ساعت 19 روز 18/6/45 مجلس سوگواری در مسجد امامزاده زید ... با شركت 150 نفر تشكیل گردید شیخ كافی به منبر رفت و ضمن سخنان خود اظهار داشت در زمان قدیم پدران بچههای خود را به مدرسه میفرستادند، قرآن و نماز یاد میگرفتند ولی امروز شاگردان مدارس بیسوادند و محصل 12 [ساله] نماز خواندن را نمیداند و در تلویزیون زنان لخت میرقصند و دین ما را از ما گرفتهاند و قصد دارند ما را از قرآن جدا كنند در خاتمه برای مؤمنین دعا نمود و مجلس ساعت 21:30 پایان یافت».(4)
در گزارش دیگر اعلام شده كه شیخ احمد كافی به منبر رفته و پس از بحث درباره مسائل دینی اظهار میدارند كه امروز زنان و دختران لخت و بدون جوراب در شهر پراكنده شدهاند و در ادامه میگویند دیگراز جوانان چه توقعی داریم كه بتوان آنان را به نماز و قرائت قرآن دعوت كنیم و اظهار داشت كه ما اصلاح این جریانات را از اشخاصی كه در رأس كار هستند میخواهیم كه آنها هم بدتر از همه هستند.(5)
كافی در آذر ماه 1345 در یكی از سخنرانیهای خود از رواج بیحجابی در جامعه انتقاد نمود به طوری كه اداره اطلاعات پلیس تهران در خصوص این سخن این سخنرانی چنین گزارش میدهد:
«ساعت 18 روز 5/9/45 مجلس عزاداری ...منعقد بود و آقای شیخ احمد كافی به منبر رفته و درباره مسائل مذهب و امام زمان (ع) صحبت كرد و ضمن انتقاد از بیحجابی اظهار داشت مردم، غیرت شما كجا رفته كه زنان و دختران خود را با این وضع بیرون میفرستید و [اگر] میخواهید امامزمان از شما راضی باشد دختران خود را از این دبیرستان كه محل فساد میباشند بیرون بیاورید. مجلس ساعت 19:30 پایان پذیرفت».(6)
در عصر پهلوی سینماها و كابارهها ... مكانها بودند كه در ترویج بیبندوباری سهم به سزایی داشتند و شیخ احمد میدید كه چگونه جوانان به این مراكز فساد و تباهی كشانده میشوند و در منجلاب بدبختی فرو میروند و به سوی گمراهی سوق داده می شوند و در سند ذیل میتوان به واكنش شیخ احمد و نقش سینما در ترویج بیبندوباری پی برد.
«ساعت 18 روز 11/11/45 حاج شیخ احمد در مسجد امینالدوله واقع در بازار چهل تن به منبر رفت ، جمعیت در حدود یك صد نفر بودن پس از ذكر مسائل دینی اظهار داشت در مملكت اسلامی باید خانه خدا و قبر پیغمبر در سینماها روی پرده نمایش داده شود و همچنین آدم و حوا را لخت و عریان در سینما نمایش بدهند، این شد مسلمانی و شیعه جعفری و مجلس ساعت 20 خاتمه پذیرفت». (7)
در عصر پهلوی اول فرقهها و گروههای مختلفی از جمله بهاییان و یهودیان ... در جامعه ایران رسوخ كرده و به فعالیت میپرداختند و بهاییان در واقع از فرقههایی بودند كه تبلیغات خود را در ایران آغاز كرده بودند و حتی در بسیاری از مشاغل حساس صاحب نفود و سعی در انحراف و اغفال مردم میكردند كه شیخ ا حمد كافی از جمله روحانیونی بودند كه به فعالیت بهاییان در ایران توجه داشتند. اداره پلیس تهران هم در خصوص سخنرانی ایشان در مورد فعالیت بهاییان چنین گزارش میدهد:
«.... شیخ احمد كافی خراسانی در مسجد حضرت علی علیه السلام ... به منبر رفت ، پس از بحث پیرامون مسائل مذهبی اضافه نمود آقایان بهاییان با اخلاق و رفتار خودشان مسلمانان را اغفال مینمایند و عدهای دیگر تبلیغ میكنند این واعظین و روضه خوانان مفتخور هستند ولی در جواب باید بگجویم یك نفر واعظ باید 25 سال درس بخواند و زحمت بكشد تا نگذارند شما منحرف شوید ... »(8)
علاوه بر بهاییان، یهودیان نیز از اقلیت مذهبی در ایران هستند كه مورد احترام مردم بوده و هستند و شیخ احمد كافی در یكی از سخنرانیهای خود به تاریخ 6/3/46 در مسجد حضرت علی (ع) در خصوص رفتار ایرانیان با یهودیان بیان میكند كه «در كشور ما با یهودیان در نهایت احترام رفتار میشود و یان رد حالی است كه آنان با مسلمانان فلسطین رفتار خوبی ندارند.»(9)
توجه به مسائل جهان اسلام از دغدغههای علمای اسلام بوده، و یكی از این مسائل اشغال فلسطین توسط رژیم صهیونیستی و جانیان اسرائیل و رفتار آنان با مسلمانان میباشد. كه جهان اسلام به واكنش وا داشته است. و شیخ احمد به عنوان یك عالم نیز مستثنی از این قاعده نبود به طوری كه اداره اطلاعات پلیس تهران در خصوص سخنرانی ایشان در مسجد مروی در باب جنایات اسراییل در جنگ اول اعراب و تبدیل مساجد به شرابخانه بدین گونه گزارش میدهد:
«برابر گزارش واصله از كلانتری بازار روز 17/7/52 آقا شیخ احمد كافی در مسجد مروی با حضور عدهای به منبر رفته ضمن صحبت درباره موضوعات دینی اظهار داشت اشخاص اینكه در دنیا به مردم ظلم و ستم میكنند در آخرت حساب آنان معلوم خواهد شد و اضافه كرد در یكی از روزنامهها میخواندم در جنگ اول مصر و اسراییل 54 به مسلمان را یخودیان سر بریدند و در 11 مسجد شرابخانه تشكیل دادند جگرم داغ شد پس از خامته برای پیروزی مسلمانان و سربلندی اعراب و نابودی اسراییل دعا كردند ... (10)
بر اثر فعالیتهای شیخ احمد اداره اطلاعات شهربانی كشور ناچار میشود بار دیگر به پلیس تهران در خصوص تحقیق پیرامون سوابق ایشان دستوری صادر نماید كه پلیس تهران نیز در جوابیه خود چنین گزارش میدهد:
«عطف به شماره ... طبق گزارش كلانتری 12 نامبرده بالا در حدود یك سال است كه در نشانی تعیین شده ساكن كه اخلاق و رفتار و همچنین میزان دارایی وی رضایت بخش میباشد ضمنا مشارالیه معروف به احمد كافی خوانساری از وعاظ ممنوعالمنبر بوده كه اظهارات خارج از رویه مشارالیه كرارا به آن اداره اعلام گردیده است.»(11)
یكی از راههای تبلیغ در عصر پهلوی مسافرت علما و روحانیون و وعاظ به شهرهای مختلف بود كه شیخ احمد نیز به عنوان یك واعظ شهیر به شهرهای مختلف ایران مسافرت مینمود و اعمال و رفتار ایشان تحت مراقبت و كنترل نیروهای امنیتی بوده، به عنوان نمونه، بنابر دعوت مردم همدان، شیخ احمد كافی به این شهرستان سفر نمود ، به دنبال خبر حركت ایشان ، شهربانی كل كشور هم به شهربانی همدان در خصوص اجازه سخنرانی كافی و كنترل اعمال و رفتار نامبرده در شهرستان مذكرو چنین دستور میدهد:
«دستور بفرمایید از منبر رفتن آقای شیخ احمد ضیافتی كافی كه از طرف اهالی آن شهرستان برای وعظ و روضه خوانی دعوت شده جلوگیری به عمل نیاید، ضمنا مأمورین مربوطه به طور نامحسوس اعمال و رفتار وی را تحت مراقبت قرار دهند. سرهنگ ستاد: جعفری» (12)
ساواك استان خراسان به دنبال مسافرت احمد كافی به مشهد از شهربانی این شهر در خصوص كنترل فعالیتهای ایشان چنین درخواستی دارد:
«.... خواهشمند است دستور فمرایید طی مدت اقامت مشارالیه در مشهد از منابرش دقیقا مراقبت لازم معمول و نتیجه را به موقع به این ساواك اعلام دارند».(13)
یكی دیگر ازمسائلی كه مورد توجه شیخ احمد كافی بود ، وجود مراكز مشروب فروشی در عصر پهلوی میباشد، در بین جوامع یهودیان، مسیحیان و ارامنه و اقلیتهای دیگر، با تجربه دیرنیهای كه در كار تولید و مصرف و عرضه شراب سهم به سزایی داشتند، اقدام به تولید و مصرف ، تبلیغ و تجارت آن میكردند كه در دوران حكومت رضا شاه و محمدرضا شاه (پدر و پسر) و به علت نفوذ قدرتهای بزرگ در ایران و وجود ضعف اعتقادی و تقلید كوركورانه از تمدن اروپایی و امریكایی ، عمل زشت شرابخواری و میگساری در جامعه تبلیغ و تشویق و شایع و رایج گردید. دكانهای مشروب فروشی و دخمه های شراب خواری و میكدهها و میخانهها و مراكز عیش و نوش،در این دوران رو به فزونی گذارد.(14)
دخالت مستقیم دولت باعث شد كه انحصار مشروبات را به طور كامل در اختیار خود بگیرد و از فروش آن بخش بزرگی از درآمد و عایدات دولت تشكیل میداد و از طرفی خود توجهی به وخامت اوضاع و تلفات و صدمات و مضرات آن داشته است. شیخ احمد كافی از عناصر روحانی آگاه آن دوران بود كه درد دین داشت.
بر این اساس ، كافی از سنگر مهدیه بر ضد این فساد اجتماعی به مبارزه پرداخت و با ارشاد جوانان و راهنمایی مردم به بیان مضرات و خطرات آن پرداخته است.(15)
این اقدامات در اسناد هم منعكس شده است به طوری كه اداره پلیس تهران در خصوص سخنرانی شیخ احمد كافی در مسجد روحانی آن شهر درباره ضرورت جلوگیری رژیم از فروش مشروبات الكلی در جامعه چنین گزارش میدهد:
«ساعت 22:20 روز 19/9/46 شیخ احمد كافی در مسجد روحانی در حضور یك هزار نفر مستمع چند آیه قرآن مجید را در مورد شراب و قمار میباشد قرائت و اظهار داشت عموم مشروب فروشان ما ارمنی هستند و این وظیفه دولت است جلو آنها بگیرد...»(16)
شیخ احمد علاوه بر اینكه خود به مبارزه میپرداخت بلكه از راههای مختلف تلاش نمود كه مردم را به شیوههای مختلف مبارزه آشنا سازد. طوری كه ساواك تهران در خصوص سخنرانی ایشان در مسجد ارگ تهران درباره شیوه مبارزاتی و مسائل مذهبی چنین گزارش میدهد:
«نامبرده بالا در مورخه 6/2/47 در مسجد ارك به منبر رفته و ضمن بحث پیرامون انواع مبارزه صحبت نمود و اظهار داشت كه اگر شما خواستید مبارزه كنید با یك روش و دو روش و ده روش نمیشود شما میبینید رقیب هر ساعت یك نوع لباس میپوشد و با لباس و فروم جدید و راه جدید به مبارزه میپردازد بیدار باشید ...(17)
شیخ احمد كافی علاوه بر تشكیل جلسات و سخنرانیهای علنی، اقام به برپایی جلسات محرمانه و غیر علنی مینماید كه شهربانی هم این گونه مراسمها را تحت كنترل قرار میدهد و در گزارشی در خصوص تشكیل جلسه محرمانه در تهران توسط احمد كافی و شركت عدهآی از طرفداران امام خمینی و حضور جوانان و بازاریان در جلسه فوق چنین آمده است:
«خبر واصله حاكی است واعظی به نام احمد كافی در تهران، خیابان امریه جلسه محرمانه به نام مجاهدین اسلام تشكیل، و عدهای از جوانان و بازاریان متعصب كه بعضی نیز از طرفداران خمینی هستند در آن شركت مینمایند».(18)
به دنبال فعالیتهای مختلف رژیم تصمیم میگیرد كه از ادامه سخنرانیهای شیخ احمد جلوگیری نماید و اسم ایشان را در فهرست رجال روحانی ممنوعالمنبر قرار دهد و سازمان اطلاعات و امنیت كشور هم از اداره اطلاعات شهربانی كل كشور در خصوص قرار دادن نام احمد كافی در فهرست روحانیون ممنوعالمنبر ، با توجه به ایراد مطالب ضد رژیم توسط نامبرده چنین درخواست میكند: «نامبرده بالا از وعاظ افراطی و ناراحت مقیم تهران میباشد اخیرا به مشهد مسافرت و مبادرت به ایراد مطالب تحریكآمیز و خلاف مصالح مینماید، علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید نام وی را جزء وعاظین ممنوعالمنبر اعلام و از نتیجه اقدامات معموله این سازمان را آگاه كنید»(19).
سپهبد صدری ـ رییس شهربانی كل كشور جوابیه ای بدین شرح اعلام میدارد:
«در مورد جلوگیری از منبر رفتن نامبرده فوق با مأمورین دستور لازم داده شده است».(20)
رژیم در ادامه محدودیتها، راه چاره را در تبعید ایشان میدید كه در سال 1355 به مدت دو سال از سوی رژیم به هر ایلام تبعید شدند وی در دوران تبعید در آن شهر با وجود سختگیریها از انجام فعالیتهای مذهبی خود دست نكشیده و به همراه روحانیون محلی توانست اقدامات مؤثری را در تبعیدگاه ایلام به نفع مردم انجام دهد و به نحوی بذر انقلاب را با اعمال و كردار خود در این شهر كاشت و اقدام فرهنگی زیادی چون تأسیس مدرسه، اعزام جوانان برای تحصیل علوم اسلامی و تأسیس كانون مذهبی در شهر مهران ، برگزاری جشنها و مراسمهای دینی ، كمك به مستمندان ، برپایی نماز جماعت ... انجام داد. (21)
به دنبال خبر تبعید شیخ احمد كافی به ایلام تیمسار كاتوزیان تلاش نمود كه وی را به تهران بازگرداند كه تلاشهای وی در گزارش شهربانی تهران منعكس شده است.(22)
بعد از مدتی از شیخ احمد رفع ممنوعیت منبر شد و ساواك خراسان از شهربانی آن استان در خصوص مراقبت و كنترل سخنرانی ایشان با توجه به رفع ممنوعیت منبر از نامبرده و سفر ایشان به شهرهای خراسان چنین درخواست میكند: «از شیخ احمد كافی رفع ممنوعیت به عمل آمده، خواهشمند است دستور و سخنرانیهیا وی آگاهی حاصل و نتیجه را به موقع به این سازمان اعلام دارند. رییس سازمان اطلاعات خراسان ، شیخان » (23)
سرانجام شیخ احمد كافی پس از سالها مبارزه در 30 تیرماه 1357 بر اثر تصادف رانندگی در گذشت. در خصوص فوت احمد كافی در اثر تصادف در گزارش چنین آمده است «به طوری كه یكی از مأمورین این بخش اظهار نموده آقای شیخ كافثی در جاده قوچان تصادف نموده و فوت كرده است».(24) در گزارش دیگر در خصوص این حادثه چنین عنوان شده:
«در ساعت 10 صبح 30/4/57 خبر رسید كه در جاده قوچان مشهد ماشین سوار احمد كافی واعظ مشهور با ماشین دیگری تصادف و شیخ احمد فوت نمود و جنازه بر وسط راه میباشد كه بلافاصله به نگهبانی دایره اطلاعات تلفنی خبر داده شد. در ساعت 14 پس از نماز جماعت عده كثیری از طلاب و روحانیون قصد نمودند به دستور شیرازی به قوچان رفته تا جنازه را به مشهد حمل نمایند كه شش نفر از روحانیون كه یكی از آنان شیخ علی محقق طوسی بود با فرزندان شیرازی .... به طرف قوچان حركت نمودند ..»(25)
ساواك درگزارشی بعد از فوت شیخ احمد اعلام میكند كه بین اهالی مردم مشهد شایع نمودهاند كه كافی كشته شده و تصادف ساختگی بوده است. (26)
مأموری كه این گزارش فوق را اعلام میكند در ادامه میگوید كه به هر حال وظیفه مأمور اطلاعاتی ایجاب مینماید كلیه شایعات را گزارش نماید هر چند این شایعات چرند باشند. مأمورین طبق وظیفه كماكان عمل [می]نمایند.(27)
با پخش خبر تصادف كافی، مردم شهرها و روستاهای دور و نزدیك پیاده و سواره ، مسیرهای منتهی به شهر راه، با حضور فعال و خود اشغال كرده بودند، پس از گذشت چند ساعت سراسر مسیر جاده قوچان ـ مشهد پوشیده از ماشینهای شخصی بود و در مسیر حركت شعارهایی سر میدادند كه رژیم را به واكنش وا میداشت و سعی نمود كه از گسترش موج تظاهرات و شعارها ممانعت به عمل آید.(28)
به دنبال درگذشت و نیز هنگام تشییع جنازه مرحوم احمد كافی، مردم به تظاهرات و راهپیمایی پرداختند و در مسیر حركت از میدان فردوسی تا مسجد جعفرها شعارهایی سر دادند و گزارشهای ساواك خراسان در این خصوص نمایانگر این مدعی است به عنوان نمونه در گزارش چنین آمده است:
«عده زیادی جهت تشییع جنازه كافی آمدهاند و مشغول قطع كردن برقهای چراغان و شكستن لامپها و شیشههای مغازهها هستند و شعار میدادند زنده باد خمینی ...»(29)
در مشهد طرح انتظاماتی در روز تشییع جنازه به عمل آمد و ساواك استان در خصوص تقویت نیروی پلیس مشهد به دنبال فوت مرحوم احمد كافی و انجام تظاهرات ضد رژیم در آن شهر، از شهربانی آن استان چنین درخواستی مینماید: «عدهای از عوامل محرك با جمعآوری تعدادی از كسبه و دانشجویان و طلاب در خیابانهای مختلف شهر ... اجتماع و با شكستن شیشههای بانك و حمله توسط آجر به پلیس موجبات اختلال در نظم را فراهم كردهاند و با توجه به اینكه تعداد افراد پلیس به علت اجتماعات پراكنده ، نسبتا كم و نیز نیاز به تقویت بیشتری دارند خواهشمند است و دستور فرمایید در این مورد به هر نحو متقضی ... تعداد نیروی كمكی تأمین تا در مورد متفرق نمودن اجتماع كنندگان اقدام سریع به عمل آید. شیخان »(30)
دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی تمام مراسمهایی كه به مناسبت ختم و چهلم ایشان برگزار میشد تحت كنترل قرار میداد. رییس شهربانی كل كشور به مناسبت چهلمین روز درگذشت كافی طرح اطلاعاتی و انتظامی چنین گزارش و ارائه مینماید: ماده یك ـ وضعیت : به مناسبت چهلمین روز در گذشت احمد كافی امكان دارد عناصر اخلالگر و ماجراجو در روزهای 24ـ25ـ26 ماه مبارك رمضان برابر 7ـ8ـ9 شهریور 37 مبادرت به اقدامات مغایر نظم و آرامش عمومی نموده و تحت عنوان برگزاری مجلس مذكور ضمن بر پا نمودن تظاهرات ضد ملی به ایجاد آتشسوزی ـ تخریب ـ پخش اعلامیه ـ حمله به مؤسسات دولتی و ملی و سینماها موجبات شورش و اغتشاش را فراهم نمایند.
ماده دو ـ مأموریت:
جلوگیری از هرگونه اخلال در نظم و تظاهرات ضد دینی و تحریكات عناصر اخلالگر و افراطیون مذهبی ، ممانعت از سخنرانیهای مخالف مصالح مملكتی به وسیله وعاظ افراطی ... جلوگیری از عملیات خرابكارانه ، شعارنویسی و كنترل دقیق و غیرمحسوس جمعیتهای غیرقانونی ... (31).
يکشنبه 7/4/1388 - 23:46
سياست
آقای حسین شاه حسینی، از فعالان سیاسی دهه 20 به بعد، در مصاحبه با جامجم اظهارات مفصل و راهگشایی راجع به مرحومان حاج اسماعیل رضایی و طیب حاج رضایی داشتند که طی سه شماره در مهر 81 به چاپ رسید.
طیب، در تاریخ قیام 15 خرداد شخصیتی نامآشنا و بینیاز از توصیف است. حاج اسماعیل رضایی نیز از معتمدان بازار و اشخاص خدمتگزار بود که در ماجرای قیام 15 خرداد، همراه طیب دستگیر و چندی بعد هر دو مظلومانه به شهادت رسیدند.
آقای شاه حسینی، با اشاره به خدمات اجتماعی درخشان حاج اسماعیل که بعضاً با همکاری مرحوم طیب صورت میگرفت، از اقدام مهم حاج اسماعیل مبنی بر برگزاری جشن باشکوه نیمه شعبان در اواسط دهه 1330 در خیابان آزادی (روبهروی کارخانه پپسیکولا، متعلق به بهائیها) یاد کردند که جنبه چالش با بهائیت را داشت و به گمان ایشان، این امر در دستگیری و اعدام فجیع حاج اسماعیل (در ماجرای قیام 15 خرداد) بیتاثیر نبود.
به گفته شاه حسینی: «یکی از خدمات حاجی که خیلی هم مهم بوده و نشان از غیرت و حمیت دینی آن مرد دارد، این است که، اولین باری که در زمان شاه، مردم تهران در مقابل کارخانه «پپسیکولا» (متعلق به بهائیها) برنامه گذاشتند و به مناسبت تولد امام زمان (عجلالله فرجه) در نیمه شعبان، از میدان 24 اسفند (انقلاب فعلی) تا آخر پپسی کولا را چراغانی کردند تمام هزینه چراغانی و جشن را... حاج اسماعیل رضایی داد... قصه مالِ قبل از سال 1340 است. زمانی که مراجع تقلید، خرید و فروش و مصرف پپسی کولا را ـ به علت وابستگی آن به فرقه ضاله، و صرف بخشی از درآمد آن در راه مبارزه با اعتقادات مذهبی شیعیان ـ تحریم کردند، حاج اسماعیل دامن همت به کمر زد وتظاهرات باشکوه مذهبی علیه بهائیها را سامان داد. حاج اسماعیل در بنای مسجد صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) نیز که آنجا ساختهاند نقش اساسی داشت... من فکر میکنم علت اصلی دستگیری... [حاج اسماعیل در 15 خرداد 42]، همان مقابله با بهائیها در قضیه پپسی کولا و تاسیس مسجد صاحبالزمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بود. حاج اسماعیل... در بنای مسجد صاحب الزمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) واقع در خیابان آزادی فعلی نیز نقش اول را داشت. در طول بنای آن مسجد، او حتی یک روز هم نمیگذاشت کار تعطیل شود... با همت [او]... آن مسجد ضرب الاجلی ساخته شد... شب نیمه شعبانی که برنامه چراغانی خیابان آزادی انجام شد، باور بفرمایید از سر میدان 24 اسفند (میدان انقلاب کنونی) تا جلو ساختمان پپسیکولا، دوطرف خیابان ملت ایستاده بود و از آن سر تا اینجا حجله گذاشته بودند و بعد مسجد را افتتاح کردند و آقای خوانساری (فرزند مرحوم آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری) را بردند آنجا نماز بخواند. در آن شب، شاید بالغ بر 3 خروار شکر شربت درست شده بود و سراسر خیابان تاقار شکر گذاشته بودند و بچهها به همه میدادند. این امر، منشأ کینه دستگاه به حاج اسماعیل رضایی شده بود...
ایادی دستگاه، ظاهراً بیش از هرچیز، به علت نقشی که او علی رغم بهائیها در چراغانی و بنای مسجد صاحب الزمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) داشت از شخص وی انتقام گرفتند» .در اسناد ساواک شیراز گزارشی (مربوط به بهمن 1344) وجود دارد که حدس آقای شاه حسینی را تأیید میکند نشان میدهد بهائیان، ثابت پاسال (سرمایه دار مشهور بهائی) را عامل واقعی اعدام طیب قلمداد میکردهاند.
منبع: ایام
يکشنبه 7/4/1388 - 23:45
دعا و زیارت
امیرالمؤمنین علیهالسلام این ماه را روزه داشتی و گفتی: رجب، ماه منست و شعبان ماه رسول خداست و ماه رمضان، ماه خدای تعالی است جل و جلاله. و امام صادق علیهالسلام فرمود: رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله فرمود: هر که از رجب سه روز روزه دارد خدای تعالی وی را به هر روزی روزه سالی بنویسد و هر که هفت روز روزه دارد، هفت در دوزخ ازو در بندند و هر که هشت روز روزه دارد هشت درِ بهشت از برای او بگشایند و هر که پانزده روز روزه دارد خدای تعالی حساب وی آسان کند و هر که همه ماه رجب روزه دارد خدای تعالی وی را خشنود کند و خشنودی خود بنویسد و از هر که خشنود باشد، وی را عذاب نبود.
امام صادق علیهالسلام فرمود هر که اولْ روز از رجب روزه بدارد آتش از وی دور شود مقدار یک ساله راه و گفت: هر که ایام بیض از رجب روزه دارد سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم خدای تعالی وی را به هر روزی روزه سالی بنویسد و روز قیامت در جای آمنان ایستد.
احیا
و امام صادق علیهالسلام فرمود: امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به شگفت آوردی که در چهار شب از سال خود را از عبادت فارغ گردانیدی یعنی احیا کردی، اولْ شب رجب و شب نیمه شعبان و شب عید فطر و شب عید اضحی.
ثواب عبادت
پیغمبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: هر که ماه رجب روزه نتواند داشت، هر روزی صد بار بگوید:
«سُبحانَ الْاِلهِ الْجَلیلِ، سُبحانَ مَنْ لا یَنْبَغِی التَّسبیحُ إِلاّ لَهُ. سُبحانَ الْأَعَزُّ الَاَکْرِمِ، سُبحانَ مَن لَبِسَ العِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ». ثواب روزه آن ماه بیابد.
از معظم عبادات ماه رجب است و آن سی رکعت بود در اول ماه ده رکعت بکند در هر رکعتی پس از «الحمد» سه بار «قل هو الله أحد» خواند و سه بار «قل یا ایها الکافرون» چون سلام بدهد دست بردارد و بگوید:
«لا إِلهَ إلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ و لَهُ الحَمْدُ یُحْیی و یُمیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لا یَموتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ و هو علی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. اللّهُمَّ لا مانِعَ لِما أَعْطَیْتَ و لا مُعْطِیَ لِما مَنَعْتَ و لا یَنْفَعُ ذَالجَدَّ مِنْکَ الْجَدُّ.»
و دست بر روی فرود آورد و در میان ماه هم چنان ده رکعت دیگر بکند الاّ آنکه چون بگوید: «و هو عَلی کُلِّ شیءٍ قَدیرٌ»
بگوید: «إلها واحِدا أحَدا صَمَدا فَرْدا وِتْرا لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَةً و لا وَلَدا» و در آخر ماه هم چنان ده رکعت نماز بکند و بگوید: و صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمدٍ و آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الَعَلیِّ الْعَظیم.
آمرزش گناهان
سلمان رحمهالله گفت که پیغمبر صلیاللهعلیهوآله فرمود که هیچ مؤمن و مؤمنه نبود که این نماز بکند در ماه رجب الا که خدای تعالی بیامرزد هر گناه که وی کرده بود در حال خردی و بزرگی و وی را ثواب آن کس بدهند که جمله آن ماه روزه داشته بود و او را نزدیک خدای تعالی از نماز کنندگان نویسند تا دیگر سال و در هر روزی بردارند از برای وی عمل شهیدی از شهدای بدر و به روزه هر روزی عبادت سالی بنویسند وی را و هزار درجه بردارند و اگر همه ماه روزه دارد خدای تعالی وی را توفیق دهد و از آتش دوزخ نجات دهد و بهشت واجب گرداند وی را. ای سلمان! مرا بدین خبر داد جبرئیل و گفت: ای محمد! این نماز، نشانی است میان شما و میان منافقان که منافق این نماز نکند.
و چون این نماز بکنی و این دعا بخوانی دست بر رو فرو آور و حاجتی که داری بخواه که دعای تو اجابت کند و خدای تعالی میان تو و دوزخ هفت خندق پدید کند، هر خندقی مقدار آنچه میان آسمان و زمین است و به هر رکعتی هزار هزار رکعت بنویسد وی را و برائتی از آتش بنویسد و جوازی بر صراط.
اعمال اول شب آدینه از رجب
و اول شب آدینه از رجب میان نماز شام و خفتن دوازده رکعت نماز کند، هر دو رکعت به یک سلام، در هر رکعتی پس از «الحمد» سه بار «إنّا انزلنا» بخواند و دوازده بار «قل هو الله». چون فارغ شود هفتاد بار بگوید: «اَللّهُمّ صَلِّ عَلی النَّبِیِّ الْاُمِّیِّ الطّاهِرِ الزَّکیِّ و عَلی الِهِ.»
پس سجود کند و در سجود هفتاد بار بگوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَ الرُّوحِ»
پس سر از سجده بردارد و هفتاد بار بگوید: «رَبِّ اغْفِرْ وارْحَمْ و تجاوزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّکَ انتَ العَلِیُّ الأَکرمُ الْاَعْظَمُ.»
آنکه سجده دیگر کند و همان تسبیح که در اول گفت بگوید هم چندان آنگه حاجتها بخواهد که آن را روا کنند و گناهان وی بیامرزند و اگرچه از حد بیرون بود.
دعای استفتاح یا دعای ام داوود
آنگه دعای استفتاح بخواند روی به قبله و آن را دعای ام داوود نیز خوانند و نسبتش با فاطمه دختر عبد الله بن ابراهیم و سببش آن بود که أبو الدوانیق پسر فاطمه را به عراق دربند و زندان کرده بود. این زن با امام صادق علیهالسلام در آن معنی مشاورت کرد و ماه رجب نزدیک بود و امام صادق علیهالسلام وی را بخواندن این سورتها و این دعا درین روز فرمود: چون این بکرد بسی برنیامد که پسرش باز آمد با پنجاه هزار درم و خبر داد که در شب نیمه رجب خدم ابوالدوانیق بیامدند و مرا از زندان پیش وی بردند و در من بسیار عذر خواست و پنجاه هزار درم فرمود و گفت به سلامت بازگرد. صادق علیهالسلام گفت که اگر این دعا در روز عرفه عید یا در روز آدینه خوانند شاید «هنوز از دعا فارغ نشود که تا بیامرزد خدای تعالی او را» و اگر در هر ماهی ایام بیض را روزه دارد و این دعا بخواند «به طریقی که وصف کرده شده» شاید، و امید اجابت بود و گفت که درهای آسمان بگشایند و خواننده این دعا را بهشت واجب شود و دعا این است:
صَدَقَ اللّهُ الْعَظِیمُ الَّذِی لا إلهَ إلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ذُوالْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ و...
اعمال شب و روز 27 رجب
و شب 27 از این ماه روایتست که دوازده رکعت کند در این شب. در هر رکعتی «الحمد» و هر دو «قل أعوذُ» و «قل هو الله أحد» هر یکی چهار بار بخواند و پس از آن دعا کند دعایی که در شب نیمه ماه برفت بخواند و غسل مستحب است درین شب. و روز 27 بود از این ماه که ابوالقاسم محمد را فرستادند به رسالت و این روز یکی از چهار روزی است که در سال، روزه داشتن آن را فضلی بسیار است و آن 27 رجب است روز مبعث و 25 ذی القعده روز دَحْو الارض و هجدهم ذی الحجة روز غدیر و 17 ربیع الاول و مولد نبی.
و مستحب است روز 27 رجب غسل کردن و روزه داشتن و 12 رکعت نماز کردن با «الحمد» و سورتی و پس از آن «الحمد» خواندن و «قل هو الله احد» و هر دو «قل أعوذ» هر یکی چهار بار و
«لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أکبرُ، سُبْحانَ اللّهِ والْحَمدُ لِلّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم» چهار بار «اَللّهُ اَللّهُ رَبّی وَ لا أُشْرِکُ بِهِ شَیْئا چهار بار و لا أُشْرِکُ بِرَبّی أَحَدا» چهار بار.
منبع:http://www.hawzah.net
يکشنبه 7/4/1388 - 23:44
دعا و زیارت
ماه رجب، آغاز پرفضیلتترین سه ماه سال است(رجب، شعبان و رمضان) که هر سه ماه از مقام والایی در میان دیگر ماههای سالبرخوردارند. گو این که این ماه، حتی در جاهلیت نیز مورد احترام زیادی بوده و آن را حرام مینامیدند زیرا جنگ و کارزار را نیز در این ماه ناروا و ممنوع میدانستند. و چون به احترام ماه رجب، تمام سلاحها بر زمین گذاشته میشد،آن را «اصم» نیز نامگذاری کردهاند.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) در فضیلت این ماه چنین میفرماید:
«الا انرجب شهر الله الاصم و هو شهر عظیم و انما سمی الاصم لانه لایقارنه شهر من الشهورحرمه و فضلا عند الله تبارک و تعالی».
«الا ان رجب و شعبان شهرای و رمضان شهر امتی».
«الا و من صام من رجب یوما ایمانا و احتسابا استوجب رضوان الله الاکبر واطفی صومه فی ذلک الیوم غضب الله».
ای مردم بدانید که ماه رجب ماه «اصم» خداوند است و همانا ماهی استبس عظیمو بزرگ و علت نامگذاری این ماه به «اصم» این است که هیچ ماهی از ماههای سالاز نظر فضیلت و حرمت نزد خدای تبارک و تعالی، به آن نمیرسد.
هان! ماه رجب و ماه شعبان دو ماه مناند و ماه رمضان ماه امتم.
هان! هر که یک روز از ماه رجب را با ایمان و برای رضای خدا روزه بدارد، بهنعمت رضوان بزرگ الهی نایل آید، و روزهاش در آن روز خشم خداوند را فرو مینشاند.
و آن چه بیشتر بر عظمت و احترام این ماه افزوده است، مناسبتهای آن است که درراءس آنها عید بزرگ مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (27 رجب) وعید میلاد امیرالمومنین مولای متقین علی بن ابیطالب علیه افضل الصلاه والسلام (13رجب) میباشد.
(13 رجب) روز ولادت امیرالمومنین علیه السلام:
حضرت امیرالمومنین روز13 رجب و33 سال قبل از هجرت در کعبه خانه خدا بهدنیا آمد. او نخستین و آخرین کسی است که در کعبه زاده میشود.
حافظ گنجی شافعی در الکفایه خود در این باره میگوید:
امیرالمومنین علی بن ابیطالب در مکه در بیت الله الحرام، شب جمعه13 رجب،33سال پس از عام الفیل، متولد شد. هیچ کس جز او در خانه خدا به دنیا نیامده ونخواهد آمد و همین برای تعظیم مقام والایش کافی است.
شیخ صدوق در مورد ولادت امام علی علیه السلام چنین میگوید:
یزید بن قعنب میگوید: من همراه با عباس بن عبدالمطلب و گروهی از بنی عبدالعزیدر برابر خانه خدا نشسته بودیم.
ناگهان فاطمه بنت اسد به کنار خانه خدا آمد، در حالی که9 ماه از مدت حمل اوبه علی بن ابیطالب میگذشت. درد زایمان بر او عارض شد، دستها را به دعا بلند کردو با خدای خود چنین مناجات نمود:
«پروردگارا! من به تو و پیامبران و کتابهایی که از سوی تو نازل شده استایمان دارم و سخن جدم حضرت ابراهیم خلیل را گواهی میدهم; همان کسی که این بیتعتیق را ساخت، پس به حق آن کس که این خانه را بنا کرد و به حق جنینی که در شکمدارم، زایمان را بر من آسان فرما.» یزید بن قعنب ادامه میدهد:
ناگاه دیدیم پشت کعبه شکافته شد و فاطمه بنت اسد به درون خانه خدا وارد شد واز دیدگانمان پنهان ماند، سپس دیوار خانه به هم آمد! رفتیم که قفل را باز کنیمتا از حقیقت قضیه آگاه گردیم ولی قفل خانه خدا باز نشد که نشد. دانستیم که اینامری است الهی.
سه روز بر این منوال گذشت، در روز چهارم مادر علی علیهالسلام در حالی که اورا بر دستخود گرفته بود، از خانه خارج شد و چنین گفت:
«انی فضلت علی من تقدمنی من النساء لان آسیه بنت مزاحم عبدت الله عزوجل سرافی موضع لایحب ان یعبدالله الا اضطرارا و ان مریم بنت عمران هزت النخله الیابسهبیدها حتی اءکلت منها رطبا جنیا و انی دخلت البیت الحرام فاکلت من ثمار الجنه واوراقها فلما اردت ان اخرج، هتف بی هاتف: یا فاطمه! سمیه علیا فهو علیوالله العلی الاعلی یقول: انی شققت اسمه من اسمی و اءدبته بادبی و وقفته علیغامض علمی و هو الذی یکسر الاصنام فی بیتی و هو الذی یوذن فوق ظهر بیتی و یقدسنیو یمجدنی فطوبی لمن احبه و اءطاعه و ویل لمن ابغضه و عصاه».
همانا بر بانوانی که پیش از من بودند، برتری دارم زیرا آسیه دختر مزاحم درپنهانی و در جایی که نباید خدا را عبادت کنند، به پرستش و عبادت خدا میپرداخت ومریم دختر عمران، درختخشک خرما را تکان داد تا از آن رطب تازه بچیند و بخورد،و اما من در خانه خدا وارد شدم (و مهمان او گشتم) و از میوهها و برگهای بهشتیتناول کردم و هنگامی که خواستم از خانه بیرون آیم، هاتفی مرا ندا داد که: ایفاطمه! فرزندت را «علی» نام گذار چرا که او علی و بزرگ است و خدای علی اعلیمیفرماید: من نام او را از نام خود برگرفتم و او را به آداب خود ادب کردم و برپنهانیهای علمم آگاه ساختم. او کسی است که بتها را در خانهام میشکند. او کسیاست که بر پشتبام خانهام اذان میگوید. او کسی است که مرا بسیار ستایش و تمجیدمیکند. پس خوشا به حال کسانی که او را دوست داشته باشند و اطاعتش کنند و وای برکسانی که او را دشمن داشته و مخالفتش نمایند.(امالی صدوق ص80)
نه تنها شیعیان بر این مطلب اتفاق نظر دارند، که بسیاریاز مورخان و محدثان و علمای اهل سنت نیز بر این مطلب اذعان مینمایند و گواهیمیدهند که علی زاده کعبه است و جز او کسی در خانه خدا متولد نشده و نخواهد شد.
این فضیلت مانند بسیاری از فضایل دیگر، مخصوص علی است و هیچ کس در آنها شریکنمیباشد، چه او نور خدا و کلمه خدا و پرچم هدایتخدا است. او مظهر حق تعالی استدر جهان دنیا و جامع تمام کمالات و فضایل معنوی است. او برترین و بافضیلتترینانسان روی زمین پس از رسول خدا(ص) است.
ابن عباس گوید:
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله با مردم سخن میگفت، در ضمن سخنانشفرمود:
ای مردم! کیست که سخنش از سخن خداو ند بهتر و درستتر باشد؟ ای مردم! هماناخداوند به من دستور داده است که علی را به عنوان پیشوا، امام، خلیفه و وصی خودبه شما معرفی کنم و او را برادر و وزیر خود قرار دهم.
ای مردم! علی پس از من باب هدایت و دعوت کننده مردم به سوی خداوند میباشد.
علی، پارساترین و برگزیدهترین مومنان است «و من اءحسن قولا ممن دعا الی الله وعمل صالحا و قال اننی من المسلمین» و چه کسی سخنش ارزشمندتر است از آن کس کهمردم را به سوی خدا فرا میخواند و کارهای شایسته انجام میدهد و میگوید: من ازمسلمانانم.
ای مردم! علی از من است. فرزندان علی فرزندان من هستند، و او همسر دختر عزیزماست.
فرمان او فرمان من و نهی او نهی من است. پس ای مردم، بر شما باد به طاعت وفرمانبرداری از او و زنهار از نافرمانی و مخالفتش چرا که اطاعتش، اطاعت من ونافرمانیش، نافرمانی من است.
ای مردم! علی صدیق این امت و فاروق آن است . و علی محدث و سخنگوی این امت است.
علی هارون، یوشع، آصف و شمعون امت است. علی الگوی هدایت و کشتی نجات و طالوتامت و ذوالقرنین آن است.
ای مردم! علی آزمایش خداوند بر مردم است و علی حجتبزرگ پروردگار است.
علی آیت عظمای الهی و پیشوای هدایت و عروه الوثقی دین است.
ای مردم! علی با حق و حق با علی است و علی زبان گویای حق است.
ای مردم! علی قسیم الجنه والنار (قسمت کننده بهشت و دوزخ) است. هیچ یک ازشیعیان و پیروانش به جهنم نمیروند و هیچ یک از دشمنانش از جهنم رها نمیشوند وهمانا هیچ یک از دشمنانش به بهشت ره نمییابند و هیچ یک از پیروانش از بهشت دورنمیشوند.
ای یاران و اصحاب من! من ناصح و خیرخواه شما هستم و هم اکنون رسالت و پیغامخدایم را به شما رساندم ولی چه کنم که شما ناصحان را دوست نمیدارید؟! این عیدسعید را به مقام شامخ حضرت ولی الله الاعظم اءرواحنا لتراب مقدمه الفداء، تهنیتعرض میکنیم و این روز فرخنده را به تمام پیروان و علاقمندان و شیعیان آن حضرت بهویژه ملت فداکار ایران که افتخار پیروی از وجود مقدسش را دارد، تبریک میگوییم وامیدواریم خداوند ما را جزء شیعیان واقعی آن حضرت قرار دهد و در روز تقسیم بهشتو دوزخ، ما را جزء ساکنان بهشتبرینش به حساب آورد، هر چند لیاقت همنشینی با آنانوار الهیه را نداشته باشیم، زیرا بیگمان ما محب و علاقمند او و فرزندان معصومو مطهرش هستیم و چنان که پیامبر میفرماید: «المرء مع من اءحب» پس بارالها مارا با هر که دوست داریم محشور فرما.
مناسبتهای دیگر ماه:
فهرست وار مناسبتهای دیگر ماه بزرگ رجب را میشمریم:
اول رجب:
سالروز ولادت پیشوای پنجم، حضرت امام محمد باقر علیه السلام است که درنخستین روز از ماه رجب سال57 هجری در مدینه منوره به دنیا آمد. آن حضرتچهار سال از عمر مبارکش را با جد بزرگوارش امام حسین علیه السلام گذراند و35 سال با پدرش امام سجاد علیه السلام. و پس از شهادت پدر، 18 سال زندگی کرد که مدت امامت آن حضرت را تشکیل میدهد.
امام باقر علیه السلام در روز هفتم ذی حجه از سال 114 هجری در سن57 سالگیبه شهادت رسید.
دوم رجب:
امام علی بن محمد الهادی علیهما السلام، دهمین امام و پیشوای شیعیان درروز دوم رجب یا پنجم رجب از سال 212 یا 214 هجری در روستایی به نام«بصریا» نزدیک مدینه منوره به دنیا آمد. و طبق برخی روایات در روز سوم رجب یا25 جمادی الثانی از سال 254 هجری در سامرا به شهادت رسید.
امام هادی علیه السلام6 سال و 5 ماه همراه با پدر زندگی کرد و پس ازشهادت پدر33 سال زیست که مدت امامتش میباشد.
دهم رجب:
امام نهم، حضرت محمد بن علی الجواد علیهماالسلام در روز جمعه دهم ماه رجب ازسال 195 هجری به دنیا آمد. آن حضرت در سن 8 یا9 سالگی به امامت رسید و17 سالمدت امامتش به طول انجامید، یعنی عمر مبارکش از26 سال تجاوز نمیکند. ولیبه هر حال سن و سال برای آن بزرگواران و پیشوایان معصوم مطرح نیست، چه این کهآنها برگزیدگان خدایند و از آغاز تولد، انسان کامل هستند(و آتیناه الحکم صبیا).
امام جواد روز ششم ذی حجه یا به قولی در روز آخر ماه ذیقعده ازسال 220 هجری به شهادت رسید.
25 رجب:
در این روز، هفتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایتحضرت امامموسی کاظم علیه السلام در سن 55 سالگی در سال183 در زندان سندی بن شاهکلعنه الله علیه و به دستور هارون الرشید عباسی لعنه الله علیه به شهادترسید.
امام کاظم علیه السلام که معروف به باب الحوائج است 55 سال مدت عمر مبارکشمیباشد که 25 سال آن دوران امامتش است. فرا رسیدن روز شهادت آن حضرت که روز غم و اندوه مسلمین است را تسلیت میگوییمو امیدواریم این باب الحوائج ما را در روزی که «لاینفع مال و لابنون» است، دستما را بگیرد و شفاعتمان کند، آمین رب العالمین.
27 رجب:
یکی از بزرگترین اعیاد اسلامی است. روزی است که رسول خدا به پیامبریمبعوث شد و وحی بر آن حضرت نازل گشت. امروز روز ولادت اسلام است و روزی است کهمردم از ظلمات بیرون آمدند و به نور پیوستند، لذا بر امت است که امروز را درسراسر جهان جشن بگیرند و شادمانی کنند; جشنی بزرگ که سزاوار این روزبسیار بزرگ باشد.
«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهمالکتاب والحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین».
حضرت امیرالمومنین علیه السلام دوران بعثت را چنین تعریف میکند:
«پیامبر در حالی برانگیخته شد که مردم در فتنهها و آشوبها و سرگردانیهایدوران جاهلیت گرفتار بودند، همان فتنهها که طناب خانه دین را میگسست و ستونهایساختمان یقین را درهم میریخت. در اصل دین اختلاف افتاده و مطلب بر مردم مشتبهشده بود، آن سان که راه رهایی از آن حیرتها و سردرگمیها تنگ شده و مصدر هدایت وراهنمایی از دیدگانشان مخفی مانده بود.
پس راه حق گمنام و کوری ضلالت، جهان را فراگیر شده بود. خداوند و پروردگار خودرا نافرمانی میکردند و شیطان دور شده از رحمت الهی را اطاعت مینمودند. ایمان ازمیان رفته بود و ستونهایش درهم ریخته و نشانههایش ناشناخته مانده و راههایشفرسوده و جادههایش برطرف شده بود.
شیطان را فرمان میبردند و در راههایش گام مینهادند و به آبخورهایش سر میزدندو شیطان پرچمهای خود را توسط آنان برافراشته میکرد. در فتنههایی که مردم راپایمال نموده و همگی در آن سرگردان و گرفتار آمده بودند...»(نهج البلاغه، خطبه2)
منبع: http://www.hawzah.net
يکشنبه 7/4/1388 - 23:44
دعا و زیارت
اشاره:
«... و از علمای معاصر كتب شیخ جلیلالقدر، عارف بالله حاج میرزا جواد ملكی تبریزی(قدس سره) را مطالعه كن» (امام خمینی(رحمت الله علیه)). «این كتاب [المراقبات] دریای لبریزی است كه در سنگ و پیمانه نگنجد و مؤلف آن پیشوای والامقامی است كه بلندای شخصیت او با هیچ مقیاسی قابل اندازهگیری نیست.» (علامه طباطبایی(رحمت الله علیه)) پس، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
معارف
یكی از مراقبت های مهم در این ماه [رجب] به یاد داشتن حدیث «ملك داعی» میباشد كه از پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) روایت شده كه فرمود: «خدای متعال در آسمان هفتم فرشتهای را قرار داده است كه «داعی» گفته میشود. هنگامی كه ماه رجب آمد، این فرشته در هر شب این ماه تا صبح میگوید: خوشا به حال تسبیحكنندگان خدا، خوشا به حال فرمانبرداران خدا. خدای متعال میفرماید: همنشین كسی هستم كه با من همنشینی كند، فرمانبردار كسی هستم كه فرمانبردارم باشد و بخشنده خواهان بخشایش هستم. ماه ماه من، بنده بندة من و رحمت رحمت من است. هر كسی در این ماه مرا بخواند او را اجابت میكنم و هر كس از من بخواهد به او میدهم و هر كس از من هدایت بخواهد او را هدایت میكنم. این ماه را رشتهای بین خود و بندگانم قرار دادم كه هر كس آن را بگیرد به من میرسد».
افسوس از كوتاهی ما در طاعت خدا كجایند شكرگزاران كجایند تلاشگران آیا عاقلان توان فهم حق این ندای آسمانی را دارند چرا جوابی نمیشنوم كجایند عارفانی كه میدانند كسی توان شكر این نعمت را ندارد كجایند كسانی كه اقرار به كوتاهی و عجز دارند كه در جواب این منادی آسمانی بگویند: اجابت كرده و یاریت میكنیم درود و سلام بر تو ای منادی خدای زیبا و جلیل، شاه شاهان، مهربانترین مهربانان، خدای بردبار و كریم، رفیق دلسوز، صاحب عفو بزرگ، تبدیل كننده بدیهای انسان به خوبیها اینان بندگانی گناهكار و طغیانگر، پست و اسیر شهوتها و غفلتها میباشند.
ای فرستاده بزرگ خدا مردگان بظاهر زنده را صدا میكنی كسانی كه قلبهایشان مرده و عقلهایشان جدا و روحهایشان فاسد شده چرا مردگان را صدا میزنی كسانی كه صدای تو سودی به آنان نمیرساند، مگر اینكه با ندای تو قلبها زنده شده، عقلها بازگشته و روحها بیدار شود و درباره ارزش و بهای گران این ندای آسمانی و بزرگی پروردگار و پستی نفس و سختی آزمایش و بدی حال خود بیندیشند. آنان شایسته راندن و دور نمودن و لعنت و عذاب هستند، ولی وسعت رحمت پروردگار باعث این دعوت بزرگ شده است، آن هم با این زبان و بیان لطیفی كه بالاتر از تصور انسان و خواسته و آرزوی اوست. اكنون با واسطه قرار دادن این ندای آسمانی و لطف بزرگ از خدا میخواهیم ما را موفق به اجابت این دعوت و كرامت بزرگ بدارد.
ای وعده دهنده سعادت با خوشآمد گویی و كمال میل و جانفشانی ندای تو را اجابت میكنیم؛ زیرا ما را به تسبیح كردن مالك كریم خود توجه دادی و ما را ترغیب به اطاعت از مولای مهربان خود كردی و ما را به كرامت پروردگار رساندی. ای منادی زبان حال افراد پست پاسخت میدهند كه ما را بهرهمند ساخته و بزرگ داشتی و دعوت به بزرگترین سعادتها نمودی. پستی و فساد و كوچكی ما كجا و تسبیح و تمجید خدایمان كجا خاك كجا و خدای خدایان كجا آلوده به پلیدیها كجا و مجلس پاكان كجا و اسیر در زنجیر كجا و منزل آزادگان كجا؟ ولی لطف پروردگار باعث شده تا به ما اجازه تسبیح خود را بدهد. و حكمت او ما را مشرّف به این تكلیف كرده است. چه رسوایی بزرگی اگر بعد از این بخشش بزرگ در تسبیح او كوتاهی و در فرمانبرداری او سستی كنیم چه آقای كریمی و چه بندههای پستی، چه خدای بردبار و چه بندگان كم عقلی!
با گوش دل شنیدیم آنچه را از پروردگار به ما رساندی كه «من همنشین كسی هستم كه با من همنشینی كند» در حالی كه بزرگی این ابلاغ هر زبانی را در عالم امكان و در تكلیف جواب آن، لال كرده و عاقلان از زیبایی این كرامت متحیر شدند. اگر هر كدام از مشرفشدگان به این خطاب دارای بدن تمام جهانیان و روحهای تمام صاحبان روح بودند و تمام آن را در جواب و برای بزرگداشت این خطاب فدا میكردند، چیزی از حقوق آن را ادا نكرده و شكر حتی جزیی از آن را نمیتوانستند بجا آورند.
پس چرا انسان بیكاره پست از اجابت این دعوت غفلت میكند و در استفاده از این منزلت و مقام بزرگ كوتاهی میكند و به این هم بسنده ننموده و بجای تمجید و تسبیح خدا، كسی را تمجید میكند كه تمجیدش مستوجب آتش بوده، و به جای همراهی با فرشتههای نزدیك خدا و پیامبران، در مجلسی كه پروردگار جهانیان حضور دارد، به قرین شدن با جنها و شیطانها در میان طبقات جهنم راضی میشود.
عجیبتر از این دیدهای دیدهای كه خالق مخلوق را برای همنشین خود بخواند ولی مخلوق اجابت نكند و در حالی كه آقا مناجات بنده و انس او را دوست دارد، بنده از قبول عنایت او خودداری كند پس با تأسف و اعتراف به غفلتهای خود و با ناچاری جواب میگوییم: بله، ای پروردگار و آقا و ای مالك و مولا اگر توفیق تو نصیب ما شده و در این دعوت عنایت تو شامل حال ما شود و با این دعوت ما را به كرامت برسانی ـ چنانچه از كرم تو جز این انتظار نمیرود و از كمال بخشش تو جز این انتظاری نیست ـ چه سعادت بزرگی كه در این صورت به بالاتر از آرزوی خود میرسیم. ولی وای بر ما اگر جز این باشد در این حالت چه كنیم با این تیره روزی و مجازات دوری از رحمت حق پس میگوییم: و هیچ خدایی جز تو نیست.
تو را تسبیح و تمجید میكنیم. ماییم ستمگران. خدایا به خود ستم كردیم و اگر ما را نبخشی و به ما رحم نكنی از زیانكاران خواهیم بود. بلكه به ناچاری بیشتر جسارت كرده، ذلت و پستی خود را آشكار نموده، با قسمهای بزرگی نیز آن را تأكید كرده و عرض میكنیم: قسم به عزت و جلالت ای پروردگار ما!
حتماً از دستورات تو سرپیچی، خود را هلاك كرده و بر تو میشوریم و فاسد میشویم، اگر با توفیق خود ما را نگهداری نكنی و با عنایت خود بر ما خوبی نكنی. زیرا توان و نیرویی نیست مگر با یاری تو.
پس از این با توفیق تو بیشتر گفته و با یاری تو در خواستن خود پافشاری میكنیم و به جناب قدس تو كه نه، بلكه به حضرت رحمت و لطفت بخاطر جلب عطوفت آقای خود و نازل شدن رحمت پروردگار خود عرضه میداریم: ای كریمترین كریمان و ای بخشندهترین بخشندگان ای كسی كه خود را لطف نامیده است این منادی ما را در این ماه بزرگ به كرم تو دعوت و به لطف و رحمتت اشاره و بزرگواری و بزرگداشت تو را برای ما گفت (ماه ماه من است و بنده بنده من و رحمت رحمت من) بنابراین با این دعوت ما میهمانان دعوت شده تو و درماندگان درگاهت گردیدیم.
و تو كسی هستی كه دوست نداری میهماندار از میهمان خود پذیرایی نكند، گرچه میهمان بر اثر عدم پذیرایی از بین نرود و میهماندار از كسانی باشد كه پذیرایی دارایی او را كم كند. و اگر از ما پذیرایی نكنی، در پناه تو گرسنه مانده و از بین میرویم در حالی كه پذیرایی و احسان دارائیت را بیشتر میكند. ای كسی كه نیكوكاری چیزی از او كم نكرده و محروم نمودن چیزی به او اضافه نمیكند ما را بخاطر بدیمان مجازات مكن.
كسی هستی كه بهای بیشتری به من دادی و به كسانی كه مهمان نبوده ولی مضطر باشند، وعده اجابت دادی و در كتابت وعده بر طرف كردن گرفتاری آنان را دادی و اكنون ای پروردگار ما محتاج بخشایش تو و نجات از مجازات دردناكت میباشیم و هیچ نیاز و اضطراری بالاتر از این اضطرار نیست. پس كجاست اجابت و بر طرف كردن گرفتاری ای بخشاینده دست ما را بگیر و از ورطه هلاكت شدگان و سقوط زیانكاران نجات ده. و چنانچه ماه، ماه تو، بنده، بنده تو و رحمت رحمت تو است، دست زدن و گرفتن طناب نجات تو نیز تنها با توفیقی از جانب تو میسر است. زیرا تمام خیرها از تو بوده و در غیر تو یافت نمیشود. از كجا به خیر برسیم در حالی كه خیری یافت نمیشود مگر از ناحیه تو و چگونه نجات پیدا كنیم در حالی كه كسی نمیتواند نجات یابد مگر با كمك تو.
ای كریم! اگر عدل تو ما را اجابت نموده ولی ترازوی حكمتت ما را رد كند و بگوید: فضل و بخشش بر شما خلاف حكمت و موفق نمودن شما خلاف عدالت در قضاوت است زیرا سزاوار فضل و بخشش نبوده و خوبی به شما كار درستی نیست بخاطر این كه گناهان روی شما را سیاه و غفلت از یاد من قلوب شما را تیره و دوستی دنیا نفس و عقل شما را مریض كرده و رحمت من گرچه شامل هر چیزی هست ولی مگر سخنم را در كتابم نشنیدید كه: رحمتم را برای متقین قرار میدهم. [1] و من گرچه ارحم الراحمین و بخشنده مهربانی هستم ولی مجازاتم نیز سخت و شدید است و اگر حكمتم در میان آفریدگانم نبود.
كه اهل عدل و فضل را از دیگران جدا نمایم در كجا زیبایی و بزرگی من به روشنی آشكار میشد، ما نیز در جواب قضاوت حكمتت با آموزش و یاری تو میگوییم: شكی نیست كه سزاوار فضل و بخشایش تو نیستم اما ای كریم اگر سزاوار فضل بودن شرط بهرهمندی از فضل تو بود هیچگاه فضل تو در جهان آشكار نمیشد. زیرا غیر تو بجز از جانب تو نه خیری دارد و نه سزاوار چیزی است سزاواری فضل تو نیز فضلی است از جانب تو و امكان ندارد فضل از سزاوار فضل بودن بوجود آید. و در مورد سیاهی چهره و تیرگی قلبهایمان نیز به همین صورت جواب میدهیم زیرا تمامی نورها در تو و از جانب تو است.
بنابراین اگر ما را نورانی نكنی چگونه نورانی شویم و اگر ذرّهای از نور و روشنی خود را به ما عنایت فرمایی و ما را با دادن ذرهای از زندگی خود، بزرگ بداری ما را زندگی و شفا داده و كامل و نورانی خواهی نمود. و آیه قرآن (رحمت خود را برای متقین قرار میدهم)[2] نیز با امیدواری و آرزوها و دعای ما منافاتی ندارد. زیرا ما نیز توقع داریم از فضل خود به ما تقوا عنایت فرمایی. چنانچه به متقین عطا فرمودی و سپس رحمتت را نصیب ما سازی.
وانگهی این فرمایش تو فقط تصریح میكند كه رحمت خود را برای افراد با تقوا قرار دادهای و نفرمودهای كه غیر آنها را از رحمت خود بهرهمند نمیسازی. و در جواب این كه اگر اهل فضل و عدل را از دیگران جدا نكنم، زیبایی و بزرگیم در كجا بروشنی جلوه میكنند، میگوییم برای آشكار شدن بزرگی، عدل و مجازات تو كافی است ستیزهگران و كسانی را كه از روی تكبر تو را عبادت نمیكنند، مجازات نمایی و با عدلت با آنان رفتار نمایی تا بزرگی و عدل تو بخوبی آشكار شود، و غیر از من افرادی داری كه آنان را مجازات نمایی ولی من كسی را بجز تو ندارم كه به من رحم كند. اقرار كنندگان به آنچه میخواهی و گدایان و دعا كنندگان و امیدواران و اهل ترس و حیای از تو كجا و آشكار شدن بزرگیت كجا؟
بخصوص كه، اگر چه گناهكاریم ولی به اولیا و دوستان فرمانبردارت متوسل میشویم و رویمان گرچه سیاه است ولی با روی پاك دوستان پاكت كه نزد تو درخشان است به تو توجه میكنیم و دلهای ما گرچه تاریك است ولی از نور بندگان عارف به تو، روشنی میگیریم. و اگر دوستی دنیا دلهای ما را مریض و عقلهای ما را نابود كرده، ولی محبت اولیای تو آن را زنده كرده و اگر فضل تو در بندگان چنگ زننده به دستگیره فضل و دامن كرمت آشكار میشود، چه اشكالی دارد كه فضل آنان نیز در اهل ولایت آنان كه به دستگیره محبت آنان چنگ زدهاند، ظاهر شود.
و اگر عدل تو در مورد ثبوت ولایت آنان، با ما بحث كند، گرچه معلوم نیست ولایت آنان در ما باشد، ولی شكی نیست كه دشمنان تو و دشمنان آنها فقط بخاطر ولایت آنان با ما دشمنی میكنند. و مدت زیادی بخاطر اولیای تو ما را آزار دادند. و همین مقدار كافی است كه به دامن عفو و دستگیره فضل و كرمت و رشته اولیایت چنگ زنیم.
بنابراین به خاطر فضل و كرمت و به خاطر مقام اولیایت، محمد و آل او، صلواتی بیپایان بر آنان فرست، صلواتی كه با آن گناهان ما را آمرزیده عیبهای ما را اصلاح و عقل و نور ما را با آن كامل كنی و خود و آنان را به ما بشناسانی و ما را به خودت و آنان نزدیك نمایی و مقام ما را در همنشینی با آنان نزد خود بالا ببری، و با این صلوات از ما خوشنود شده آنچنانكه هیچگاه از ما خشمگین نشوی تا در حالی كه از تو راضی بوده و تو نیز از ما راضی باشی بر تو وارد شویم، و ما را به آل محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ملحق نمایی همراه با شیعیان نزدیك و اولیای گذشته آنان در جایگاه راستی نزد پادشاه توانا ـ كه در آنجا از نعمتها بهرهمندند ـ[3] و بر محمد و آل پاك او صلوات فرست كه هر چه خدا خواهد، همان است و قدرتی جز او نیست».
از دیگر مراقبتها در این ماه این است كه سالك معنی ماه حرام را بداند تا مواظب تمام كارها و حالتها و حتی اموری كه وارد قلبش میشود باشد. و بداند كه سه ماه رجب، شعبان و رمضان ماه عبادت است. بنابراین سزاوار است طالبان علم در آن ماهها عبادت را مقدم بر تحصیل علم نمایند، گرچه تحصیل علم نیز از برترین عبادتهاست.
يکشنبه 7/4/1388 - 23:43
دعا و زیارت
بنا به نقل شیخ مفید قدس سره سال دهم بعثتحضرت ابوطالب عم و یار با وفاى پیامبر (صلى الله علیه و آله) وفات یافت. همان مرد بزرگوارى كه در تمام نشیب و فرازهاى دوران رسالت و قبل از رسالتبرادر زاده عزیزش را یارى كرد و شر قریش را ازاو بازداشت و قلب نازنین پیامبر (صلى الله علیه و آله) را در تبلیغات و رسالت الهى خوشحال و مسرور نمود، و با كلماتى نظیر: «اذهب یابن اخى فقل ما احببت فوالله لا اسلمك لشىء ابدا» اى پسر برادرم برو و هر چه دوست مىدارى بگو (با مشركین وقریش) به خدا سوگند تو را در هیچ پیش آمدى وا نمىگذارم، (نوازش مىنمود) و از او پشتیبانى مىكرد.
زندگی نامه حضرت ابوطالب (علیه السلام)
ابو طالب, مرد ستوده خصال
ابوطالب, پدر بزرگوار امیرمومنان على(علیه السلام), عمو و برادر پدر بزرگوار پیامبر است, كه هر دو از یك مادرند. او در این باره این چنین سروده است:
لا تخذلا و انصرا ابن عمكما
إخى لامى من بینهم و إبى
پسر عمویتان را تنها و بى یاور مگذارید و یارىاش كنید كه از میان برادرانم فرزند برادر ابوینى من است.
1ـ معروف عصر: جناب ابو طالب به عظمت شخصیت و اقتدار و مبلغ دین ابراهیمى معروف عصر خویش است.
2ـ سنت هاى پذیرفته: سنت هاى نیكى در جامعه جاهلیت بنا نهاد كه كلام وحى برخى از آنها را تإیید فرمود. او بنیانگذار قسامه است كه در سیستم قضایى اسلام پذیرفته شد.[ نیكوان رفتند و سنت ها بماند و زلئیمان ظلم و لعنت ها بماند]
3ـ بنده خدا: ابو طالب معروف به ((عبد مناف)) بوده اند, كه به معناى بنده خداى متعال است (هم نام با جد سوم پیامبر)
4ـ مبارزه با كفر: او مانند پدر مسیر یكتا پرستى را در پیش گرفت و كفر و شرك و جهل او را تحت تإثیر قرار نداد.
5ـ دلایل ایمان او: سروده ها و اشعار او تفكر و ایمان او را بوضوح آشكار مى نماید (در پایان این نوشتار به ابیاتى از اشعار او اشاره مى شود).
6ـ صفاى دل: از جمله مسایلى كه صفاى دل و پاكى قلب ابوطالب را اثبات مى كند, این است كه اهالى حجاز در قحطى بسر مى بردند, مردم در چنین وضع نگران كننده اى از ابوطالب خواستند از جاى برخیزد و از خدا طلب باران نماید, او پذیرفت و در حالى كه پسرى چون خورشید درخشان به همراه مى برد به سوى خانه خدا رفت. سپس به آن كودك گفت كه پشت خویش را به خانه كعبه قرار دهد و در حالى كه او را به سر دستان خود بلند كرده بود, از خدا طلب باران نمود. آسمان خالى از ابر بلافاصله ابرى شد, سپس باران شدیدى در گرفت,آنچنان كه كل منطقه حجاز را سیراب كرد و آن دره خشك شكفته شد. كودكى كه ابوطالب به همراه برده بود كسى نبود جز پیامبر خدا حضرت محمد (صلی الله علیه وآله).
[ هركسى اندازه روشن دلى
غیب را بیند به قدر صیقلى
هركه صیقل بیش كرد او بیش دید
بیشتر آمد بر او صورت پدید
گر تو گویى كان صفا فضل خداست
نیزاین توفیق صیقل زآن عطاست]
7ـ رویاى صادق: ابوطالب, در حجر اسماعیل, در رویایى راستین دید كه درى از آسمان به روى او گشوده شده و از آن نورى پایین آمده و اطراف را روشن كرد.
[ بس عجب در خواب روشن مى شود
دل درون خواب روزن مى شود
آن چنان كه یوسف صدیق را
خواب بنمودى و گشتش متكا]
از خواب برخاست و نزد كسى كه خواب ها را تعبیر مى كرد, رفت و ماجراى خواب خود را شرح داد. او گفت: بر تو مژده باد كه بزودى داراى فرزندى با شرافت خواهى شد. كلینى در ((كافى)) روایت كرده است كه, هنگامى كه فاطمه بنت اسد نزد ابوطالب آمده و او را به ولادت پیامبر بشارت داد, او نیز همسرش را از ولادت على(علیه السلام) با خبر ساخت.
8ـ سرپرستى رسول خدا(صلی الله علیه وآله): ابوطالب از میان فرزندان عبدالمطلب به علت داشتن اخلاقى برتر و روشى پسندیده تر و نیز شدت و كثرت و عمق عواطف نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و علاوه بر همه اینها ارادت ویژه اش نسبت به پیامبر به عنوان سرپرست رسول خدا (صلی الله علیه وآله) برگزیده شد.
9ـ تربیت و نگهدارى رسول خدا(صلی الله علیه وآله): علاقه بسیار ابوطالب به پیامبر و نیز آگاهى او از آینده درخشان و رسالت الهى او موجب گردید از فداكارى و مجاهدت در مورد تربیت و نگهدارى رسول خدا (صلی الله علیه وآله) لحظه اى دریغ نكرده و در همه جا حتى هنگام خطر او را بر خویش مقدم مى داشت
10ـ توصیه به همسر: هنگامى كه او را به خانه آورد, به همسر خود گفت:((این فرزند برادرم است كه در نزد من از جان و مالم عزیزتر است. مراقب باش! مبادا احدى او را از آنچه مى خواهد, منع كند)) و فاطمه بنت اسد هم چنین بود و به بهترین صورت او را مراقبت مى كرد و مانند مادرى به او مهربانى مى نمود.
11ـ سدى ستبر در مقابل مشركان: مورخان از ابن عباس نقل كرده اند: ابوطالب رسول خدا را بسیار دوست مى داشت به طورى كه حتى به فرزندان خود نیز این قدر محبت نمى كرد, فقط در كنار او مى خوابید و هر گاه بیرون مى رفت او را با خود مى برد. با مرگ ابوطالب قریش آزار و اذیتى را كه در زمان حیات وى نمى توانستند نسبت به پیامبر اعمال كنند,آغاز كردند. چنان كه خود پیامبر نیز بارها به این نكته اشاره فرموده اند.
12ـ مجازات دشمنان رسول خدا(صلی الله علیه وآله): وقتى به ابوطالب خبر دادند كه شخصى به نام عبدالله زبعرى براى دلخوشى ابوجهل و ایجاد دشمنى, به هنگام نماز شكمبه شتر بر سر پیامبر انداخت, بدون درنگ شمشیر خود را برداشت و به مسجد رفت و فرمان داد كه همان كار را با عبدالله بكنند. قریش كه چنین دیدند,با خود گفتند: تا ابوطالب زنده است نمى توانیم پیامبر را از هدفش بازداریم.
13ـ توصیه به فرزند: هنگامى كه در غار حرا كلام خدا بر پیامبر نازل شد و فرزندش على(علیه السلام) با آن حضرت نماز گزارد و به پدر گزارش داد كه من به رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) ایمان آورده ام, ابوطالب گفت: ((فرزندم او تو را جز به نیكى نمى خواند, حتما با او باش)).
14ـ حمایت آشكار: چون آیه ((وانذر عشیرتك الاقربین)) نازل گردید و پیامبر خویشاوندان خود را فراخواند آنان را به آیین خویش دعوت كرد, به رغم مخالفت آنان,ابوطالب گفت:اى پیامبر مدد و یارى تو براى ما بسیار دوست داشتنى است. به خیر خواهى تو روى آورده ام و به طور كامل سخنان تو را تصدیق مى كنم. برو و مإموریت خویش را به انجام رسان كه به خداوند سوگند حافظ تو خواهم بود و به جدایى از تو رضایت نمى دهم.
15ـ تهدید دشمنان رسول خدا(صلی الله علیه وآله): روزى پیامبر از خانه ابوطالب بیرون آمد و به منزل بازنگشت, عمویش احساس كرد,حتما مشركان پیامبر را به قتل رسانده اند. تمام فرزندان هاشم و عبدالمطلب را به خانه دعوت كرد و دستور داد هر كدام سلاح برنده اى زیر لباس خود پنهان كنند و دسته جمعى وارد مسجدالحرام شوند, به آنان گفت:هر كدام در كنار یكى از سران قریش بنشینید هر زمان از شما خواستم از جاى برخیزید و آنان را به قتل برسانید. سپس توسط زید بن حارثه به ابوطالب خبر رسید كه به حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) آسیبى نرسیده است و در خانه یكى از مسلمانان مشغول تبلیغ است, گر چه این نقشه عملى نشد,اما ابوطالب, در برابر مشركان ایستاد و آنان را از این ماجرا آگاه كرد و افزود: اگر او را مى كشتید احدى از شما را زنده نمى گذاشتم و تا آخرین نفس با شما نبرد مى كردم.
[ واستان از دست دیوانه سلاح
تا ز تو راضى شود عدل و صلاح
چون سلاح و جهل, جمع آید به هم
گشت فرعونى جهان سوز از ستم]
16ـ حامى مبلغان دین اسلام: اخبار و روایات متواتر و بسیارى حاكى از آن است كه ابوطالب, در گسترش دین اسلام به پیامبر یارى مى رساند و فرزندان,بستگان و اهل مكه را به پیروى و حمایت از وى فرا مى خواند.((عثمان بن مظعون)) كه مسلمانى راستین به شمار مىآمد, روزى در كنار كعبه, بت پرستان را از روش مذمومى كه داشتند بر حذر مى داشت و آنان را موعظه مى كرد. گروهى از جوانان قریش به او حمله كردند و یكى از آنان آسیب سختى به چشم او وارد كرد. ابوطالب از این ماجرا ناراحت شد و سوگند خورد كه تا ضارب را قصاص نكنم خاموش نخواهم شد.
17ـ تقدیر از نجاشى: هنگامى كه مسلمانان به حبشه رفتند مورد مهر و حمایت نجاشى قرار گرفتند, مشركان مى خواستند تا نجاشى را از پناه دادن آنان بازدارند, اما او اعتنایى نكرد.
ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب
از ره پنهان كه دور از حس ماست
آفتاب چرخ را بس راه هاست
ابوطالب كه نسبت به این مسإله بى تفاوت نبود, اشعارى در مدح نجاشى سرود و برایش فرستاد, نجاشى با دریافت این سروده ها بسیار خوشحال شد و بر احترام خود نسبت به مسلمانان ـ كه به رهبرى جعفربن ابى طالب (علیه السلام) به حبشه رفته بودند ـ افزود.
18ـ حمایت و حراست از رسول خدا(صلی الله علیه وآله): محاصره اقتصادى مسلمانان و تبعید آنان در شعب ابى طالب ازسخت ترین فشارهاى قریش در خصوص مسلمانان بود. پیامبر و همراهانش تنها در ماه هاى حرام اجازه داشتند, در مراسم حج و عمره حضور یابند كه در این فرصت به دست آمده نیز به تبلیغ دین اسلام مى پرداختند. در این میان, نقش اصلى پاسدارى از پیامبر و مقاومت در مقابل قریش, به عهده ابوطالب بود. هنگامی كه موریانه قطع نامه قریش را نابود كرد, ابوطالب براى شكرگزارى به سوى كعبه رفت و بر مشركان و مخالفان پیامبر نفرین كرد.
19ـ ابو طالب در كلام نور: امام سجاد (علیه السلام) فرمود: ((عجبا كه خداوند رسولش را از تجویز نكاح زن مسلمان به مرد غیر مسلمان نهى فرمود, در حالى كه فاطمه بنت اسد از پیشگامان قبول اسلام بود و تا هنگام رحلت در عقد ابوطالب باقى ماند)).این فرمایش امام در جواب عده اى بود كه در خصوص ایمان ابوطالب مشكوك بودند.
امام باقر(علیه السلام) نیز درباره این مسإله كه برخى مى گویند:((ابوطالب در گودالى از آتش بسر مى برد!)) فرمود: ((اگر ایمان ابوطالب در یك كفه ترازو و ایمان این افراد در كفه دیگر قرار داده شود, ایمان ابوطالب برترى دارد)).
((ابان بن محمود)) خطاب به امام رضا(علیه السلام) نوشت:فدایت گردم در اسلام ابوطالب گرفتار تردید شده ام. امام در پاسخ این آیه را نوشت: ((كسى كه بعد از آشكار شدن حق, با پیامبر مخالفت كند, و از راهى جز راه مومنان پیروى نماید,ما او را به همان راه كه مى رود مى بریم; و به دوزخ داخل مى كنیم;و سرانجام بدى است)). و بعد, بدان كه اگر معتقد به ایمان ابوطالب نباشى بازگشت تو,به آتش است.20ـ ابو طالب, پدر على(علیه السلام): ابوطالب پدر كودكى شد كه بهترین فرزند روزگار بود, همان كه تولدش به گونه اى اتفاق افتاد كه هیچگاه نظیرش دیده نشد. به همین دلیل به نوزاد تازه متولد شده اش محبتى ویژه داشت با این كه حضرت على(علیه السلام) ده سال قبل از بعثت دیده به جهان گشود, ولى در همان وقت ابوطالب در مورد این كودك سخنانى گفته كه از ایمان و سلامتى اعتقاد او حكایت دارد. او در شعرى مى گوید: ((با ظهور على(علیه السلام) كمر كفر خم شد و با شمشیرش اسلام استوار مى گردد)) و چون نامش را از خداوند طلب كرده بود, لوحى لطیف از آسمان بر زمین آمد و در آغوشش جاى گرفت كه او و همسرش را به داشتن فرزندى پاك و برگزیده مژده داده بود و نامش ((على)) گذاشته شده بود.21ـ غم هجران: فشارها و سختى هاى شعب (دژ), ابوطالب را از پاى در آورد و شش ماه پس از آن رحلت كرد (سال دهم بعثت)مرگ وى,رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) را اندوهگین ساخت. بى تابانه بر بالین ابوطالب نشست و برگونه هایش دست كشید و فرمود: عمو جان مرا در كودكى تربیت كردى و در یتیمى كفالت نمودى و در بزرگى یاریم نمودى, خدایت از جانب من پاداش نیكو دهد. در وقت حركت دادن جنازه پیشاپیش آن حركت مى فرمود و درباره اش دعاى خیر مى كرد.
22ـ اشعار نغز: در پایان به ابیاتى از ابوطالب كه بیانگر میزان و عمق اعتقاد و ایمان او نسبت به رسول خدا و دین اسلام است ,اشاره مى كنیم:
و الله لا اخذل النبى و لا
یخذله من بنى ذو حسب
به خدا سوگند پیامبر را تنها نمى گذارم و از فرزندانم نیز هیچ با شرفى او را تنها نمى گذارد.
و در سروده اى كه براى تحریص نجاشى پادشاه حبشه سروده است عمق باور خویش به پیامبر اسلام را به نمایش گذارده است.
تعلم ملیك الحبش إن محمدا
نبى كموسى و المسیح ابن مریم
إتانا بهدى مثل ما اتیا به
فكل بإمر الله یهدى و یعصم
اى پادشاه حبشه بدان كه محمد بسان موسى و مسیح پیامبر است همان نور آسمانى را كه آن دو نفر در اختیار داشتند, او نیز دارد و تمام پیامبران به فرمان خداوند,مردم را راهنمایى كرده و از گناه باز مى دارند.
ابوطالب خطاب به رسول خدا اینگونه اظهار وفادارى و حمایت و پشتیبانى مى نماید
والله لن یصلوا الیك بجمعهم
حتى اوسد فى التراب دفینا
و ذكرت دینا لا محاله انه
من خیر ادیان البریه دینا
به خدا سوگند تا من زنده ام آنان به تو دسترسى نخواهند داشت و دینى را كه تو (آورده اى و) به آن متذكر گشته اى بى تردید از بهترین ادیان مردم است.
كفه ایمان ابوطالب از كفه ایمان همه خلق سنگین تر است
آرى به این بزرگوار تهمتبى ایمانى مىزنند، حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: اگر ایمان ابى طالب را در یك كفه ترازو بگذارند و ایمان این خلق را در كفه دیگر، ایمان او سنگین تر است. آرى ابوطالب چهل و دو سال، در نهایت وفا و صمیمیت و فداكارى به كفالت و حمایت پیامبر (صلى الله علیه و آله) پرداخت، كه او مانند پدرى مهربان و همسرش فاطمه بنت اسد همچون مادرى او را خدمت و حفاظت و پرستارى نمودند. و مرگ ابوطالب پیامبر (صلى الله علیه و آله) را به شدت متاثر ساخت، چرا كه حضرت یگانه حامى و پناه گاه خود را بعد از خدا از دست داد، كه دشمن پس از او بر پیامبر (صلى الله علیه و آله) جرى و گستاخ گشتند. و مدفن آن حضرت در مكه قبرستان ابوطالب كه به نام آنجناب نامیده شده قرار گرفت، «تغمده الله ببحبوحات جنانه»
منبع: واحد تحقیقات دارالعرفان
يکشنبه 7/4/1388 - 23:42
دعا و زیارت
شناخت وظیفه، پایه انجام وظیفه است
انسانها در جامعه نسبت به یکدیگر «وظایف متقابل» دارند و به تعبیری دیگر، بر عهده خویش نسبت به افراد دیگر «حقوق متقابل» دارند. شناخت این حقوق و انجام آنها و مراعات دو جانبه، ضامن تصحیح روابط و سالم سازی معاشرت ها و زدودن کدورت ها و کاهش اختلاف ها و گله مندی هاست.
در جامعه انسانی، جز با «مراعات» دیگران و حقوقشان، وضع رفتاری سامان نمی پذیرد. مثلا پدر و مادر نسبت به فرزندان و به عکس، وظایفی دارند. زن در برابر شوهر و شوهر در برابر زن، تعهداتی دارد. فرمانده و سرباز، نسبت به هم حقوق و وظایفی دارند. دو شریک با یکدیگر، کارفرما و کارگر، رئیس و مرئوس، معلم و شاگرد، همسایه با همسایه، مشاور و مشورت خواه، خویشاوندان و ارحام نسبت به هم، برادران و خواهران دینی نسبت به هم، برادران و خواهران دینی نسبت به یکدیگر، مسلمان با مسلمان و ...
نمونه های دیگری از ارتباطهای اجتماعی، هر کدام نسبت به هم محدوده و مجموعه ای از تکالیف را دارند که در آیین اسلام، به انجام آنها توصیه شده است. این وظایف و تکالیف و حقوق، اگر:
1- «شناخته» شود،
2- به آنها «عمل» شود،
3- عمل هم دو سویه و «متقابل» باشد، بسیاری از مشکلات، یا پیش نخواهد آمد، یا برطرف خواهد گشت.
شبیه این در قوانین راهنمایی و رانندگی وجود دارد و رانندگان اگر آن آیین نامه ها را بدانند و به آنها عمل کنند و عمل هم به صورت متقابل و از سوی همه رانندگان باشد، نه یک جانبه و ناقص، طبیعی است که بسیاری از تصادفات و حوادث و ضایعات رانندگی پیش نخواهد آمد.
حقوق مسلمانی
جامع ترین متن حدیثی که به بیان این حقوق و وظایف متقابل پرداخته است، «رساله الحقوق» از امام زین العابدین علیه السلام است که در کتابهای روایی (از جمله در تحف العقول و مکارم الاخلاق و ...) آمده است. حق برادر دینی، حق همسایه، حق خویشاوند، حق فرزند و اولاد و پدر و مادر، حق زن و شوهر، حق شاگرد و استاد، حق مولا و بنده، حق همنشین و دوست و شریک، حق والی و رعیت، حق مشیر و مستشیر از جمله حقوقی است که در آن حدیث ارزشمند بیان شده است.
برخی از مسئولیت های دینی
در جامعه اسلامی، مسلمان متعهد خود را نسبت به برادران دینی مسؤول احساس می کند و تکالیفی بر عهده او است. طبعا هر مسلمانی باید این حق را بر گردن خویش احساس کند و آن گونه که یاد شد، مراعات و به کاربستن اینها طرفینی باید باشد، تا اثر خویش را بگذارد. این حقوق بسیار است، به برخی از آنها که در احادیث اسلامی آمده است، اشاره می شود:
1-اینکه مسلمان آنچه را برای خود دوست دارد، برای برادر دینی خودش هم بپسندد و آنچه را که برای خود نمی پسندد، برای دیگران هم نپسندد و روا نشمارد. این اولین و مهمترین حقی است که هر مسلمان بر گردن ما دارد و روایات بسیاری در این زمینه نقل شده است، حقی بسیار مهم، اما بسیار آسان و اندک!
امام صادق علیه السلام به معلی بن خنیس در حدیثی که به برشماری این حقوق پرداخته است، می فرماید:
«أیسر حق منها أن تحب له ما تحب لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک»؛(1)
آنچه برای خود دوست می داری، برای او هم دوست بداری و آنچه برای خویش ناخوشایند می دانی، برای او هم ناخوشایند بدانی!... البته گفتن این سخن آسان است، اما عمل به آن بسی دشوار!
2-اینکه مسلمان، مسلمان دیگر را با دست و زبان نرنجاند.
خدا را بر آن بنده بخشایش است.
که خلق از وجودش در آسایش است.
و این از مهمترین اصول اخلاقی و معاشرتی اسلام و نشانه مسلمانی است. تا آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «ألمسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده»؛(2)
مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او در سلامت و آسایش باشند.
3- اینکه مسلمان در برابر مسلمان، متواضع باشد و از تکبر بپرهیزد.
4- حرف دیگران را درباره مؤمن و مسلمان نشنود و نپذیرد و به سخن چینیها گوش ندهد و در پی خطاها و عیوب نباشد و اگر هم نقطه ضعفی از کسی شنید یا فهمید، آن را فاش نسازد و آبرویش را نبرد. کسی که در پی عیوب مسلمین باشد از نظر مسلمانی و دینی گرفتار سقوط است و از ولایت خدا بیرون رفته، در ولایت شیطان قرار می گیرد. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«یا معشر من أسلم بلسانه و لم یسلم بقلبه، لا تتبعوا عثرات المسلمین فإنه من تتبع عثرات المسلمین تتبع الله عثرته و من تتبع الله عثرته یفضحه»؛(3)
ای گروه کسانیکه به زبان مسلمان شده اید ولی دلها مسلمان نشده است! در پی عیبها و لغزش های مسلمانان نباشید، چرا که هر کس در پی شمارش و یافتن عیب های مسلمانان باشد، خدا هم پی جوی عیب او خواهد شد و هرکه را که خدا در پی عیوبش افتد، رسوایش می سازد... .
پی نوشت :
1-محجه ی البیضاء، ج3، ص 354.
2-همان، ص 358.
3-اصول کافی، ج2، ص 355.
منبع:مجله ی خلق پیش شماره پنجم
يکشنبه 7/4/1388 - 23:41