• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 33
تعداد نظرات : 11
زمان آخرین مطلب : 4728روز قبل
موفقیت و مدیریت
ﭼﺎﺭﻟﻰ ﭼﺎﭘﻠﻴﻦ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﭘﺲ ﺍﺯ ﻛﻠﯽ ﻓﻘﺮ، ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ ﺷﻬﺮﺕ ﺭﺳﯿﺪﻡ!
ﺁﻣﻮﺧﺘﻪ ﺍﻡ ﻛﻪ ﺑﺎ پوﻝ . . .
ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺳﺎﻋﺖ ﺧﺮﻳﺪ، ﻭﻟﻰ ﺯﻣﺎﻥ ﻧه!
ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﻣﻘﺎﻡ ﺧﺮﻳﺪ، ﻭﻟﻰ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻧﻪ!
ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﻛﺘﺎﺏ ﺧﺮﻳﺪ، ﻭﻟﻰ ﺩﺍﻧﺶ ﻧﻪ!
ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﺩﺍﺭﻭ ﺧﺮﻳﺪ، ﻭﻟﻰ ﺳﻼﻣﺘﻰ ﻧﻪ!
ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺧﺮﯾﺪ، ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍﺣﺖ ﻧﻪ!
ﺍﺭﺯﺵ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ…
شنبه 2/12/1393 - 20:31
اهل بیت


انسان موجودی است که با توجه به ذات و فطرت خود خواهان تعالی، تکامل و رسیدن به قرب الی‌الله است. خداوند انسان را خلق کرده تا به کمال برسد، برای رسیدن به کمال و تعالی باید عوامل درونی و بیرونی هدایتگر انسان باشند. کمال‌گرایی و فطرت الهی در ذات انسان وجود دارد عامل درونی است که می‌تواند در رسیدن انسان به کمال مؤثر باشد و وجود و حضور حجت خداوند روی زمین مهمترین عامل بیرونی به کمال رسیدن انسان است. انسان‌موجودی اجتماعی است که هم از جامعه تأثیر می‌پذیرد و هم بر جامعه تأثیر می‌گذارد. برای رسیدن انسان به تعالی و کمال بستر اجتماعی نیز باید فراهم باشد و این بستر اجتماعی با حضور رهبر و امامی که از انسان دستگیری کند محقق می‌شود. انسان در جامعه و در مواجهه با ظلم و ستم خواهان برقراری عدالت است.

ظهور منجی که بتواند با اقامه عدل دنیا را از ظلم و ستم پاک کند برگرفته از این نیاز ذاتی انسان است و عاشورا تجسمی از این واقعیت است. جامعه‌ای که امام‌حسین(ع) در آن زمان می‌زیستند به دلیل جور و بیداد حاکمان زمانه دچار فساد بود و مردم از امام زمان خود توقع داشتند تا با این ظلم و بیداد مبارزه کنند. بر این اساس مردم دعوتنامه‌ای برای امام حسین(ع) فرستادند و ایشان را به کوفه دعوت کردند و امام(ع) هم براساس تکلیف خود و تقاضای مردم عازم کوفه شدند اما این انتظار مردم کوفه انتظار واقعی نبود که بتوانند با تمام وجود از امام خود دفاع کنند به همین دلیل هم امام حسین(ع) در کربلا به شهادت رسیدند. اگر حمایت مردم از امام زمانشان حمایت واقعی بود و آنان وفاداری دینی خود را به امامشان ثابت می‌کردند، هیچ گاه امام حسین(ع) در کربلا به شهادت نمی‌رسیدند.

‌این شهادت هرچند که واقعه‌ای بسیار تلخ در تاریخ اسلام است ولی نکات ظریفی در دل خود دارد که با پی بردن به این نکات ظریف می‌توان نیاز جدی به حجت خدا و مدیریت و رهبری اجتماعی حجت خدا را به وضوح درک کرد.

ما معتقدیم حضور یک امام حتی نه یک حضور فیزیکی صرف بلکه حضوری کاملاً شفاف در بین مردم است که زندگی مردم را مدیریت و از محرومان و مستضعفان دستگیری می‌کند. ائمه اطهار(ع) با توجه به مشکلات زیادی که داشته‌اند با نیابت خاصه در دوران غیبت صغری و ولایت فقیه در دوران غیبت کبری نمایندگانی را انتخاب کردند که در بین مردم در مسیر اهل بیت گام بردارند و با علم خود مردم را هدایت کنند. نگاه اصلی علمای دین پیاده کردن مقررات دین در جامعه است به همین خاطر هم حفظ شده است.

امام هادی(ع) می‌فرمایند‌: اگر علمای ابرار نبودند که دین را جاری کنند، همه چیز از بین می‌رفت و دین نابود می‌شد، بنابراین علی رغم مقابله با شیعه، حضور امام، وجود علما و ولایت فقیه توانسته، نهضت عاشورا و پیام آن را حفظ کند.

چهارشنبه 8/9/1391 - 12:27
اهل بیت

مردی رشید، مثل تیری كه از كمان شلیك می‌شود از طایفه شب فاصله می‌گیرد و به قافله سپیدرویان صبح می‌پیوندد.

سایه‌هایی كه او را از دور می‌بینند، رنگ می‌بازند، اما مرد با هر قدمی كه جلو می‌رود چهره‌اش به سرخی می‌گراید و عرق شرم بر پیشانی‌اش می‌درخشد.

سوزش آفتاب مانع می‌شود تا مرد سرش را بالا بگیرد؟ یا شرم حضور؟ با این حال اگر كمی سرش را بالاتر بگیرد می‌شود در چشمانش برق عاشقی را دید.

یادش كه می‌آید چگونه راه را بر خورشید بسته است دلش می‌لرزد. پاهایش سست می‌شود.

می‌ایستد و از دل می‌گذراند: «اگر مرا نبخشد؟...»

و صدایی در گوشش می‌پیچید:

سد كرده‌ای از كینه چرا راه مرا، حرّّ

از جان من امروز چه می‌خواهی؟ یا حرّّ!

تیرهای آفتاب همچنان در چشم‌هایش فرو می‌رود. دیگر نمی‌تواند قدم بردارد. تردید امانش را بریده است؛ اما چهره مهربان امام كه به یادش می‌آید دلش محكم می‌شود.

خم می‌شود و بندچکمه‌هایش را باز می‌كند، گره می‌زند و به گردن می‌آویزد.

شن‌های داغ صحرا به پاهای برهنه اش بوسه می‌زند.

آرام قدم بر می‌دارد و دلش را راهی خیمه گاه نور می‌كند.

صدای ضربان قلبش را فرشته‌ها به تبرك می‌برند. سكوتی به رنگ حیرت روی آسمان و زمین خیمه می‌زند. نفس در سینه دقایق حبس می‌شود. دوباره می‌ایستد. ردی از خون روی زمین، مسیر آمدنش را نشان می‌دهد.

حالا مرد جلوی خیمه‌ای رسیده كه قلب زمین است. می‌خواهد حرفی بزند. صدایش در نمی‌آید. كم‌كم جرات می‌كند و نگاهش را از روی شن‌های داغ به پرده خیمه می‌دوزد. لب‌های ترك خورده‌اش را می‌خواهد از هم باز كند، اما انگار رمقی در وجودش نیست.

بناگاه دستی پرده را بالا می‌زند و صدایی دلنشین از درون خیمه خورشید شنیده می‌شود:

ـ خوش آمدی حرّ...!

چهارشنبه 1/9/1391 - 14:17
اهل بیت

 

آقاجان، همیشه وقتی كه می‌خواست از روابط خوب میان خواهر و برادر و عشق و عاطفه میان آنها مثال بزند، گاه از ثامن الحجج امام هشتم و خواهرش حضرت معصومه مثال می‌زد كه به عشق دیدار رخسار نازنین برادر، راه سخت مدینه تا مرو را در پیش گرفت، كه: «عشق تو می‌كشاندم، شهر به شهر و كو به كو»؛ اما خواست الهی این بود تا در شهر مقدس قم به دیدار جمال معبود و معشوق اصلی و غایی خود رود و برادر را نبیند.

می‌رفتم و خون دل به راهم می‌ریخت

دوزخ دوزخ شرر ز آهم می‌ریخت

می‌آمدم و ز وصل آن زیبا روی

صحرا صحرا گل از نگاهم می‌ریخت

گاه نیز ـ بخصوص در ایام محرم ـ از عشق و علاقه میان امام حسین(ع) و خواهر علی گونه‌اش حضرت زینب(س) سخن می‌گفت. آقاجان، با همان زبان و نگاه داستانی‌اش تعریف می‌كرد كه زمانی پس از ازدواج حضرت زینب كه ایشان به خانه شوهر رفته بود، روزی یكی از نزدیكان كه نزد امام حسین رفته بود، آن حضرت را ناراحت و گریان مشاهده كرد. علتش را كه جویا شد، شنید كه «چند روز است كه خواهرم زینب را ندیده‌ام».

پس به نزد حضرت زینب رفت. آن بانوی مكرمه را هم پریشان و گریان دید. سبب را پرسید، از آن حضرت نیز شنید كه: «چند روز است برادرم حسین را ندیده‌ام».(آقاجان توضیح می‌داد كه البته من این حكایت را در كتاب‌ها نخوانده‌ام و در پای منابر از دیگران شنیده‌ام كه داستانی دلنشین است و با عشق و علاقه عاطفی آن برادر و خواهر نیز همخوانی و همخونی دارد.)

من با آقاجان راهی محفل عزاداری سیدالشهدا می‌شوم. جمعی از دوستان و آشنایان و همكاران آقاجان به سوگواری نشسته‌اند و آقاجان كه مثل خود آنها فرهنگی و معلم است و گاه گاهی با صدای خوشش شعرها و مرثیه‌هایی برای اهل بیت می‌خواند، قرار است نغمه خوانی كند.

آقاجان، از عشق و علاقه امام حسین و حضرت زینب سخن می‌گوید. می‌گوید كه ادامه همین عشق و علاقه را در امتداد گرفتن خط حسینی در رسالت زینبی می‌بینید.

آقاجان از دكتر شریعتی سخن می‌گوید كه برای بازماندگان كربلا و امتداد دهندگان راه سیدالشهدا، رسالتی پیام‌آورانه چون شیرزن واقعه نینوا قائل است و می‌گوید: «آنها كه رفتند، كاری حسینی كردند و آنها كه ماندند باید كاری زینبی كنند، وگرنه یزیدی‌اند.»

آقاجان می‌گوید: می‌دانید چه سخت گذشت بر این خواهر و برادری كه طاقت دوری همدیگر را نداشتند؛ اما برای احقاق حق و اصلاح امت پیامبر خاتم(ص)، پذیرای هر زجر و ضجرتی شدند.

امام حسین، رسول خدا را در خواب دید كه به او می‌گوید:«همانا خدا می‌خواهد تو را كشته ببیند»(ان الله شاء ان یراك قتیلا) و چون از سرنوشت خواهرش زینب نیز می‌پرسد، می‌شنود كه:«همانا خدا می‌خواهد كه آنها را نیز اسیر ببیند.»(ان‌الله شاء ان یراهن سبایاً). آقاجان احساس می‌كند كه دل‌های حاضرین آماده شده است. صدای گرمش را بلند می‌كند:

قسمت من و تو از ازل بلا بود

تو بلاكش دهر، من بلانشینم...

سوز صدا و حزن كلام آقاجان، شعله در جان و دل جمعیت می‌اندازد. و من كودكی شش ساله در آغاز دهه پنجاه شمسی. با نگاهی به جمعیت می‌نگرم، با نگاهی به آقاجان، و می‌گریم. آقاجان می‌گوید كه چه سخت گذشت بر زینب كبرا، آن لحظه‌ای كه برای دیدن رخسار برادر در خون تپیده، به سمت گودی قتلگاه خیز برداشت..... دلش می‌خواست حسینش را یك بار دیگر ببیند..... و چه سخت و جانفرسا بود، عصر عاشورا كه زینب داغدیده، بی حسین شده بود...

گلی گم كرده ام، می‌جویم او را

به هر گل می‌رسم، می‌بویم او را

گل من یك نشانی در بدن داشت

یكی پیراهن كهنه به تن داشت

 

چهارشنبه 1/9/1391 - 14:16
اهل بیت

از در و دیوار شهر، پرچم‌نوشته‌های عاشورایی روییده است. روی یكی از پارچه‌های آویخته بر شبستان مسجد جامع شهر، شعر دلنشینی توجهم را جلب می‌كند كه این روز و شب‌های داغدار، در خیلی از كوچه پسكوچه‌ها و خیابان‌های سطح شهر دیده ام.

باز این چه شورش است كه در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

می گویم: آقاجان، این شعر از كیست كه این قدر در همه جا به چشم می‌خورد؟ از آشناهای سردسته هیأت است؟!

آقاجان عبای زیر بغلش را با دستش جا‌به‌جا می‌كند و با تبسم می‌گوید: پسرم، شاعر این شعر در قرن دهم زندگی می‌كرده است.

یك عاشق اهل بیت كه شغلش بزاری و پارچه‌بافی بوده است. او پارتی و آشنایش بزرگتر و بزرگوارتر از این حرف‌هاست. عشق او به امام حسین(ع) باعث سرایش یك تركیب‌بند دوازده‌بندی شد كه نام او را بر بلندای مرثیه‌سرایی فارسی قرار داد.

شعر بلند و پرمحتوای او چون از دل نشأت گرفته بود، چنان در دل‌های عاشقان اباعبدالله نشست و نفوذ كرد كه بسیاری از آن استقبال كردند و بیت بیت آن را بر كاغذها و پارچه‌های سیاه محرم نوشتند تا برای همیشه نماد و نشان محرم و عاشورای حسینی باشد.

می گویم: آقاجان، الآن كه رفتیم هیأت و خواستید بخوانید، از همین شعر محتشم می‌خوانید؟.... خیلی دوست دارم باز هم بشنوم.

نوازشم می‌كند و می‌گوید: این خانواده به گریه ما نیازی ندارند، این ما هستیم كه برای پالایش رفتار و گفتار خود به آنها نیازمندیم. باید اخلاق حسینی در زندگی ما حضور داشته باشد.

در خانه‌مان، در خیابانمان، در اداره‌مان، در ترافیك شهرمان. در مردممان، در مدیرانمان، در تمامی كشورمان. در همه جا و در هر زمان و مكان.

باید آزاده باشیم و با ایمان. باید باادب باشیم و مهربان. باید راستگو باشیم و دشمن دروغگو. باید یاریگر مظلومان باشیم و یتیمان. باید همسایه دار باشیم و با اخلاق. باید...باید.....باید.... و صدای آقاجان دیگر به گوشم نمی‌رسید.

به هیأت ابوالفضلی رسیده بودیم و دوستان و آشنایان، برگرد آقاجان حلقه زده بودند و احوالپرسی می‌كردند. صدای واعظی هم از داخل هیأت شنیده می‌شد.

آقاجان به یكی از بزرگان هیأت گفت كه وقتی من می‌خوانم، نمی‌خواهم بلندگوهای بیرون هیأت روشن باشند، همان داخل كافی است. شاید همسایه‌های اطراف مریضی داشته باشند و راضی نباشند.

تكیه به دیوار زده‌ام و منتظرم كه آقاجان بخواند. روبه‌روی من بر دیوار نوشته شده است: «لا یوم كیومك یا اباعبدالله». آقاجان، قبلاً كه ازش معنای این جمله را پرسیده بودم، به من گفته بود كه یعنی هیچ روزی همانند روز عاشورای حسین نیست. روزی است كه سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است.

دارم به چهره‌های محزون و تن پوش‌های سیاه عزاداران نگاه می‌كنم كه صدای آقاجان بلند می‌شود: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولادالحسین و علی اصحاب الحسین......».صدای ناله‌های جمعیت، تمام هیأت را از جا كنده است. پرده‌ای از اشك مقابل دیدگانم را گرفته است. دیگر تصویر واضحی از آقاجان ندارم. اما صدای گرمش همچنان بلند است.....

جن و ملك بر آدمیان نوحه می‌كنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است...

 
چهارشنبه 1/9/1391 - 14:13
اهل بیت

گفت: ای گروه هر كه ندارد هوای ما / سر گیرد و برون رود از كربلای ما.آقاجان همچنان با صدای رسا و خوش‌آهنگش می‌خواند و جمع دوستان و آشنایان سوگوار اباعبدالله(ع) همچنان می‌گریند. مستمع وقتی كه در گوینده اخلاص می‌بیند، بیشتر كربلایی می‌شود. سخن از میدان عشق، كربلاست.


سخن از لحظه‌های عاشقانگی یاران امام حسین با مولا و مقتدای عشق و ایمان و آزادگی است. تصویرسازی عرصه ایستادگی و جانبازی و فنای فی‌الله است.


زیر سم اسبان فتادن و بر نیزه رفتن و قطعه قطعه شدن. سخن از مسلخ و منای عاشقی است. خلوت خاص برگزیدگان بزم عشق.


آقاجان، محزون‌تر و كربلایی‌تر، صدا را اوج می‌دهد:


ناداده تن به خواری و ناكرده ترك سر


نتوان نهاد پای به خلوت سرای ما


می‌گویم: آقاجان، یعنی همه عاشق بودند؟... همه بر كارشان آگاه بودند؟


آقاجان دستی بر سرم می‌كشد و می‌گوید: پسرم، نوجوان روز عاشورا، قاسم بن الحسن(ع) بود. نور چشم دومین امام معصوم كه به امانت به عمو سپرده شده بود. وقتی كه سیدالشهدا در شب عاشورا با یاران و اصحاب خویش سخن گفت و بیعت خویش را از آنها برداشت، تا هر كه می‌خواهد، بی‌خجالت و آزرم از این خلوت‌سرای خاص بیرون رود؛ چون 72 نفر ماندند و گفتند كه تا آخرین جرعه جان در ركاب حضرتش خواهند بود؛ قاسم به سراغ عمو آمد.


ـ عموجان، آیا من نیز در شمار كشته‌شدگان خواهم بود؟


امام حسین دستی بر سر و روی یادگار برادر كشید و برای آن‌كه تاریخ بر انتخاب آگاهانه یاران و حواریونش شهادت دهد، از او پرسید:


ـ كیف الموت عندك؟... [عزیزم... فرزندم...] ... مرگ نزد تو چگونه است؟


ـ احلی من العسل!


قاسم به عمویش گفت كه شهادت در این راه و مرگ در ركاب شما، در نگاه من شیرین‌تر از عسل است. و امام حسین نگاهی به سیمای معصوم او انداخت و تبسمی محزون نمود و گفت: آری فرزندم؛ تو نیز در شمار كشته‌شدگان خواهی بود. و قاسم، با تمام وجود لبخند زد؛ لبخندی عاشقانه كه اشك در چشم مولا نشاند. رقصی چنین میانه میدانم آرزوست!


می‌گویم: آقاجان، شما هم از كودكی و از سن من عاشق امام حسین بودید؟


تبسم بر چهره محبت‌آمیزش نقش می‌بندد. می‌گوید: پیش از آن‌كه دست راست و چپم را تشخیص دهم. عشق او با شیر مادر و با نفس گرم پدر در جان تشنه من حلول كرد. مگر این دو چشم بی‌سو می‌تواند عاشق نور نشود؟... پسرم؛ عشق این خانواده، ازلی است. همه عمر برندارم سر از این خمار مستی/ كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستی ...


آقاجان، مرا كنار خودش می‌نشاند و خودش باز شروع می‌كند به خواندن. اشك می‌ریزد و می‌خواند. عجیب است؛ همه دارند می‌گریند... خدایا، مگر آقاجان چه می‌خواند؟... با چه كسی دارد این طور صمیمانه و عاشقانه می‌گوید و می‌گرید؟:


من از كودكی عاشقت بوده‌ام


قبولم نما گرچه آلوده‌ام


غمت حاصل زندگانی من


به راه تو طی شد جوانی من


من از ریزه‌خواران خوان توأم


اگرچه بدم میهمان توام


به عشقت از آن دم كه خو دادی‌ام


به چشم همه آبرو دادی‌ام


ز در راندگانت حسابم مكن


گدایم، كرم كن، جوابم مكن


از این روسپیدم برِ داورم


كه من هم سیاهی این لشكرم


مبادا برانی مرا از درت


به بازوی بشكسته مادرت

 

 
چهارشنبه 1/9/1391 - 14:11
اهل بیت

 

 

 

اول محرّم الحرام

1- آغاز ایام حزن آل محمد (علیهم السلام)

2- حادثه ی شعب ابی طالب

3- اولین جمع آوری زکات

4- جنگ ذات الرقاع

5- کاروان حسینی در منزل قصر بنی مقاتل

6- قیام مردم مدینه بر ضد یزید

7- وفات محمد بن حنفیه فرزند امیرالمؤمنین (علیه السلام)

1- آغاز ایام حزن آل محمد (علیهم السلام)

اول محرم، اولین روز از ماه اندوه اهل بیت (علیهم السلام) است که در آن تمامی پیامبران و ملائکه و پیروان و دوست داران آنان محزونند. در روایتی آمده است که: «همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره ی سیدالشهداء (علیه السلام) را از عرش خدا می آویزند و اندوه، همه عالم را فرامی گیرد». (1)

- محرم در کلام امام رضا (علیه السلام)

ریان بن شبیب می گوید: «روز اول محرم خدمت امام رضا (علیه السلام) مشرف شدم. حضرت در ضمن سخنانی به من فرمودند: "ای پسر شبیب! مردم عرب زمان جاهلیت، جنگ را در ایام محرم حرام می دانستند؛ ولی این امت، احترام ماه محرم را از بین بردند و حرمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را رعایت نکردند. در این ماه خون ما را حلال دانستند و حرمت ما را شکستند و فرزندان و زنان ما را اسیر کردند، و سراپرده ی ما را آتش زده، اموال ما را غارت کردند و رعایت احترام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را درباره ی ما ننمودند. همانا روز عاشورا، پلکهای ما را مجروح و اشک های ما را جاری ساخت؛ دل ما را سوزاند و عزیز ما را در زمین کربلا ذلیل کرد و نزد ما محنت و بلا را تا روز جزا به ارث گذارد. گریه کنندگان بر حسین (علیه السلام) بگریند که گریه بر او، گناهان بزرگ را از بین می برد.

ای پسر شبیب! اگر خواستی بر چیزی گریه کنی بر حسین بن علی (علیه السلام) گریه کن؛ چرا که آن حضرت را کشتند همان گونه که گوسفند را ذبح می کنند! با آن حضرت هیجده تن از اهل بیت او را به شهادت رساندند که روی زمین شبیه و نظیری نداشتند و آسمان های هفت گانه و زمین ها در شهادت آن ها گریستند.

روز عاشورا چهار هزار ملک برای نصرت آن حضرت آمده بودند و دیدند حضرت شهید شده است؛ لذا پریشان و غبارآلود به مجاورت آن قبر مطهر مأمور شدند تا حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کنند و از یاران او شوند و با شعار «یا لثارات الحسین» به یاری حضرتش بشتابند.

ای پسر شبیب! اگر دوست داری که با ما در درجات عالی بهشت باشی، در غم و حزن ما محزون و در شادی ما شاد باش. بر تو باد دوستی و محبت ما که اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد خداوند متعال فردای قیامت او را با همان سنگ محشور می کند"». (2)

2- حادثه ی شعب ابی طالب

در اولین روز محرم سال پنجم بعثت، در پی افزایش روزافزون قدرت و نفوذ اسلام، کفار قریش تصمیم گرفتند با هم دستی یکدیگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به قتل برسانند.

حضرت ابوطالب (علیه السلام) پس از آگاهی از این تصمیم شوم، برای حفظ جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بنی هاشم را به همراه زن و فرزندانشان به درّه ای که به «شعب ابی طالب» معروف بود، منتقل کردند. آن بزرگوار و فرزندان گرامی اش، شبانه روز پروانه وار بر گرد شمع وجود نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می گردیدند. همت والای آنان، کفار قریش را از قتل پیامبر ناامید ساخت؛ لذا در دارالندوه جلسه ای برگزار کردند و در آن جا پیمان نامه ای نوشتند. در این پیمان نامه هر گونه معامله، داد و ستد، ازدواج، هم نشینی و حتی صحبت کردن با مسلمانان را ممنوع ساختند و خلاصه آنان را به هر روش ممکن زیر فشار گذاشتند تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای کشتن به آنان تحویل دهند.

در مدتی که مسلمانان در شعب ابی طالب محاصره بودند بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران ایشان بسیار دشوار گذشت؛‌ به طوری که شب ها ساکنان اطراف شعب صدای گریه اطفال گرسنه بنی هاشم را می شنیدند.

پس از دو سال و چند ماه به فرمان خدا موریانه پیمان نامه را به جز اسم خداوند که در آن بود از بین برد. حضرت ابوطالب (علیه السلام) این اعجاز را به مشرکان خبر داد و آنان ناگزیر شدند از محاصره و آزار مسلمانان دست بردارند و در نتیجه مسلمانان به خانه های خویش بازگشتند. (3)

3- اولین جمع آوری زکات

در این روز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نخستین بار، مأمورانی را برای جمع آوری زکات به اطراف مدینه فرستادند. (4) این حرکتی بود در راه احیای روح گذشت و هم دردی و هم دلی در توان گران و نسیم امیدی برای درماندگان و جاماندگان.

4- جنگ ذات الرّقاع

در سال چهارم هجری کفّار قریش، قبایل اطراف مدینه را برای محاصره ی آن شهر تحریک کردند. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه چهارصد نفر (یا به نقلی هفتصد و نود نفر) از مدینه به قصد مقابله با آن ها خارج شدند و به مدت سه روز با آنان به جنگ پرداختند تا شر آنان دفع شد. آن حضرت در این غزوه نماز خوف خواندند. (5)

5- کاروان حسینی در منزل قصر بنی مقاتل

به نقل تاریخ در روز اول محرم سال 61 ه‍ . ق کاروان حسینی در راه کربلا به قصر بنی مقاتل رسیدند و در آن جا امام حسین (علیه السلام) با عبیدالله بن حر جعفری ملاقات و از او دعوت به یاری نمودند. او دعوت حضرت را نپذیرفت اما همیشه در آتش شرمندگی و پشیمانی می سوخت تا از این عالم، رخت بربست. (6)

6- قیام مردم مدینه بر ضد یزید

در سال 63 ه ‍. ق مردم مدینه به رهبری عبدالله بن حنظله بر ضد دستگاه یزید شوریدند و افراد اموی ساکن مدینه را بیرون کردند. لشکر شام پس از اطلاع از این قیام به آن شهر هجوم بردند و فاجعه ی دردناک حَرّه اتفاق افتاد. (7)

7- وفات محمد بن حنفیه فرزند امیرالمؤمنین (علیه السلام)

محمد بن حنفیه در اول محرم سال 81 ه‍ . ق در دوران خلافت عبدالملک بن مروان وفات نمود و در بقیع به خاک سپرده شد. او در آن هنگام 65 سال داشت. بعضی گفته اند که وی در اواخر عمر، برای فرار از فتنه ی عبدالله بن زبیر، به طایف رفت و در آن جا درگذشت.

در بعضی روایات آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرالمؤمنین (علیه السلام) را به میلاد محمد بشارت دادند و نام و کنیه خود را به او عطا کردند.

محمد بن حنفیه مردی عالم، شجاع و نیرومند بود. نقل شده که وقتی تعدادی زره به خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آوردند، یکی از آن زره ها از اندازه ی معمولی بلندتر بود. حضرت دستور دادند کمی از پایین آن زره را قطع کنند. محمد پایین زره را جمع کرد و از آن جا که پدرش علامت نهاده بود، گرفت و مانند پیراهن حریر، دامن آن زره آهنی را از هم درید. (8)

 

دوم محرم الحرام

ورود کاروان حسینی به کربلا

بنابر مشهور در روز دوم محرم سال 61 ه‍ . ق حضرت سید الشهداء (علیه السلام) با اهل بیت (علیهم السلام) و اصحابش وارد کربلای معلی شدند. در روایتی آمده است که اسب حضرت از حرکت ایستاد. امام (علیه السلام) پرسیدند: «نام این سرزمین چیست؟»

پاسخ دادند: «غاضریه».

- نام دیگری ندارد؟

- شاطئ الفرات.

حضرت از نام دیگرش سؤال فرمودند:

پاسخ شنیدند: «کربلا».

در این لحظه سید الشهداء (علیه السلام) از دل آهی کشیدند و گریستند و فرمودند:

«اللهم إنی اعوذ بک من الکرب و البلاء». به خدا قسم! زمین کربلا همین جاست. به خدا سوگند! در این مکان مردان ما را می کشند و زنان و کودکان ما را به اسیری می برند. . . ای جوان مردان، فرود آیید که محل قبرهای ما این جاست. (9)

 

سوم محرم الحرام

1- دعوت جهانی اسلام توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

2- نامه ی امام حسین (علیه السلام) به اهل کوفه

3- ورود سپاه عمر بن سعد به سرزمین کربلا

4- خریداری قسمتی از سرزمین کربلا توسط امام حسین (علیه السلام)

 

1- دعوت جهانی اسلام توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

پس از تثبیت اسلام در مدینه و نواحی اطراف آن، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)در سوم محرم سال هفتم هجری به منظور اعلام ظهور اسلام و دعوت جهانی به این دین مبین، با ارسال نامه به پادشاهان و امپراتوران کشورهای مختلف، رسماً دعوت به اسلام را آغاز کرد. تاریخ نویسان تعداد آن ها را بین 12 تا 26 نامه شمرده اند. (10)

2- نامه امام حسین (علیه السلام) برای اهل کوفه

در این روز امام حسین (علیه السلام) نامه ای در پاسخ به نامه های اهل کوفه نوشتند که در آن ضمن یادآوری نامه ها و دعوت های مکررشان، از آنان خواستند تا بر بیعت خود ثابت باشند و آن حضرت را یاری نمایند و به قیس بن مسهّر صیداوی دستور دادند تا آن ها را به کوفه برساند، اما مأموران در بین راه او را بازداشت کرده، در نهایت به شهادت رساندند. (11)

3- ورود سپاه عمر بن سعد به سرزمین کربلا

پس از آن که حرّ بن یزید، امام حسین (علیه السلام) و یارانش را در سرزمین کربلا محاصره کرد و مانع از حرکت آنان به سمت کوفه گردید، عبیدالله بن زیاد فرماندهی سپاه یزید را برعهده ی عمر بن سعد گذاشت. عمر بن سعد در روز جمعه سوم محرم الحرام سال 61 قمری به همراه شش هزار نفر یا نه هزار نفر نیروی جنگی وارد سرزمین کربلا شد. (12)

4- خریداری قسمتی از سرزمین کربلا توسط امام حسین (علیه السلام)

در روز سوم محرم سال 61 ه ‍. ق امام حسین (علیه السلام) قسمتی از سرزمین کربلا را که مرقد مطهرشان در آن واقع شده است، از اهل نینوا و غاضریه به مبلغ شصت هزار درهم خریداری و با آن ها شرط کردند که مردم را برای زیارت قبرشان راهنمایی و زایران او را تا سه روز میهمانی کنند. (13)

 

چهارم محرم الحرام

سخنرانی عبیدالله بن زیاد در مسجد کوفه

عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه برای این که مردم را از یاری امام حسین (علیه السلام) باز دارد، در روز چهارم محرم سال 61 ه ‍. ق سخنرانی بسیار تندی کرد و آن ها را در صورت یاری امام حسین (علیه السلام) به قتل و اعدام تهدید نمود. هم چنین فتوای شریح قاضی مبنی بر مباح بودن خون امام حسین (علیه السلام) را قرائت و دستور داد تمامی راه های ورودی و خروجی کوفه را مسدود نمایند. (14)

 

ششم محرم الحرام

1- یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد

2- اولین محاصره ی آب فرات

 

1- یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد

در این روز حبیب بن مظاهر با اجازه ی حضرت امام حسین (علیه السلام) برای یاری طلبی از قبیله ی بنی اسد به میان آن ها رفت و جمعی از آنان را برای کمک راهی کربلا نمود؛ اما با کارشکنی جاسوسان عمر بن سعد، بین آن ها و قبیله ی بنی اسد درگیری رخ داد و جمعی از بنی اسد شهید و بقیه ناچار به فرار شدند. (15)

2- اولین محاصره ی آب فرات

بنابر نقلی به دستور عمر بن سعد، شبث بن ربعی همراه سه هزار نفر، فرات را به محاصره درآوردند. (16)

 

هفتم محرم الحرام

ممنوعیت استفاده از آب فرات برای کاروان امام حسین (علیه السلام)

بعد از آن که عبیدالله بن زیاد، سپاهیان فراوانی برای نبرد با امام حسین (علیه السلام) به کربلا گسیل کرد و آن حضرت را کاملاً در محاصره ی لشکریان خود قرار داد، نامه ای به عمر سعد نوشت و به او دستور داد تا میان حسین (علیه السلام) و آب فرات فاصله بیندازد و اجازه ندهد سپاه وی از آن آب استفاده کند (همان طور که به زعم وی عثمان بن عفان از آب منع شد!!) لذا ابن سعد بلافاصله عمرو بن حجاج زبیدی را با پانصد سوار مأمور کرد تا مانع استفاده امام حسین (علیه السلام) و یارانش از آب فرات گردند. این واقعه ی ناجوانمردانه سه روز پیش از شهادت آن بزرگوار بود. (17)

«از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا


بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا»

 

هشتم محرم الحرام

ملاقات امام حسین (علیه السلام) با عمر بن سعد در کربلا

امام حسین (علیه السلام) به هیچ وجه راضی به وقوع جنگ نبودند و تلاش فراوان می کردند تا از ایجاد این درگیری جلوگیری کنند؛ به همین جهت با عمر بن سعد ملاقات و ضمن هدایت او، توافق کردند که یا آن حضرت بدون بیعت با یزید به همان مکان که از آن جا آمده اند، بازگردند؛ یا به یکی از مرزهای کشور اسلامی بروند و همانند مسلمانان زندگی کنند. عمر بن سعد نتیجه ی ملاقاتش را طی نامه ای به عبیدالله نوشت. عبیدالله ضمن توبیخ شدید عمر بن سعد، به او دستور داد که اگر امام حسین (علیه السلام) و یارانش حاضر به بیعت با یزید نشدند با آنان وارد جنگ شود. (18)

 

نهم محرم الحرام

1- محاصره ی خیمه های امام حسین (علیه السلام) در کربلا

2- رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)

3- درخواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین (علیه السلام)

4- خطابه خواندن امام حسین (علیه السلام)

5- حفر خندق در اطراف خیمه های امام حسین (علیه السلام)

6- غسل شهادت

 

 

1- محاصره ی خیمه های امام حسین (علیه السلام) در کربلا

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «تاسوعا روزی بود که حسین (علیه السلام) و اصحابش را در کربلا محاصره و سپاهیان شام بر کشتن آن حضرت اجتماع کردند و پسر مرجانه و عمر بن سعد به دلیل کثرت سپاه و لشکری که برای آن ها جمع شده بود، خوشحال شدند، و آن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاوری برای او نخواهد آمد و اهل عراق حضرتش را یاری نخواهند نمود». سپس فرمودند: «پدرم فدای آن کسی که او را غریب و تنها گذاشتند، و در تضعیف او کوشیدند!». (19)

2- رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام)

در روز تاسوعا شمر ملعون برای حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) و برادرانش امان نامه آورد.

هنگامی که شمر به خیمه های امام حسین (علیه السلام) رسید، بانگ برآورد که: «پسران خواهر ما کجایند؟ آن بزرگواران جواب ندادند. امام حسین (علیه السلام) فرمود: «جواب او را بدهید اگرچه فاسق است».

حضرت عباس (علیه السلام) در جواب او فرمودند: «چه می گویی؟»

شمر گفت: «من از جانب امیر عبیدالله برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را برای حسین (علیه السلام) به کشتن ندهید».

حضرت عباس (علیه السلام) با صدای بلند فرمود: «لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. ما امان داشته باشیم در حالی که پسر دختر پیامبر خدا در امان نباشد؟!» (20)

3- درخواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین (علیه السلام)

عصر روز نهم محرم عمر بن سعد رو به لشکریان خود کرد و فریاد زد: «ای سپاه خدا! سوار شوید و شاد باشید که به بهشت می روید!!» و با این فرمان لشکریان او به سمت خیمه های امام حسین (علیه السلام) حرکت نمودند. امام در جلوی خیمه ی خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده و سر بر زانو نهاده بود. پس در این هنگام سر مبارک خویش را بلند کرد و به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) فرمودند: «ای عباس! جانم فدای تو باد! بر اسب سوار شو و از آن ها بپرس برای چه به این جا آمده اند؟»

حضرت ابوالفضل (علیه السلام) به همراه بیست تن از اصحاب به سمت سپاه دشمن رفتند و علت این حرکت را جویا شدند. عمر بن سعد در پاسخ گفت: «یا بیعت با یزید یا آماده ی نبرد خونین!!»

حضرت به آنان گفت: «صبر کنید تا پیام شما را به امام حسین (علیه السلام) برسانم. » چون پیام آنان را به امام رساند، آن حضرت فرمودند: «برادرم ابوالفضل! به نزد سپاه دشمن برگرد، بلکه همین امشب از آنان مهلت بگیری تا ما مشغول نماز و راز و نیاز با خدا باشیم؛ خداوند می داند که من به نماز و قرائت قرآن و دعا کردن، عشق می ورزم». به این صورت جنگ به تأخیر افتاد. (21)

4- خطبه خواندن امام حسین (علیه السلام)

امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند: «پدرم امام حسین (علیه السلام) در شب عاشورا اصحاب خویش را نزد خود فراخواندند. من نیز در حالی که بیمار بودم به نزد ایشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پس پدرم به اصحاب و یاران خویش فرمودند:

"خدای را ستایش می کنم به بهترین ستایش ها و او را سپاس می گویم در خوشی و ناخوشی؛ بار خدایا! تو را سپاس گزارم که ما را به نبوت گرامی داشتی و علم قرآن و فقه دین را به ما کرامت فرمودی و گوشی شنوا و چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا نمودی. پس ما را از زمره ی سپاس گزاران قرار بده.

اما بعد، به درستی که من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمان بردارتر و به صله ی رحم پای بندتر از اهل بیتم نمی شناسم؛ خدا شما را به سبب یاری من جزای خیر دهد. من می دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من بیعت خود را از شما برمی دارم و اجازه می دهم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در روستاها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خود را برای شما مقرر دارد. این مردم مرا می خواهند و چون بر من دست یابند با شما کاری ندارند"».

پس از این فرمایش امام، اهل بیت و اصحاب آن حضرت یکی پس از دیگری برخاستند و با سخنانی بر فداکاری و وفاداری خود تا مرز شهادت نسبت به امام (علیه السلام) پافشاری نمودند. (22)

5- حفر خندق در اطراف خیمه های امام حسین (علیه السلام)

امام حسین (علیه السلام) به یاران خویش فرمان داد تا اطراف خیمه ها را خندق بکنند و آن را از تیغ و نی پر کنند تا در هنگام حمله دشمن، آن ها را آتش زنند و راه ارتباطی دشمن با خیمه ها قطع شود و فقط از یک قسمت که یاران امام مستقر بودند، جنگ صورت پذیرد. (23)

6- غسل شهادت

امام حسین (علیه السلام) حضرت علی اکبر (علیه السلام) را با سی نفر سواره و بیست نفر پیاده فرستادند تا از شطّ فرات آب بیاورند. پس از آن که آنان، مشک های آب را به خیمه ها آوردند، امام رو به اصحاب خود نمودند و فرمودند: «برخیزید و آب بنوشید که این آخرین توشه ی شماست؛ وضو گرفته، غسل کنید و لباس های خود را بشویید تا کفن شما باشد!» (24)

نقل شده که عبدالرحمن و بریر بن خضیر بر درِ خیمه ای که به منظور استحمام و نظافت بود به نوبت ایستاده بودند تا داخل شده خود را نظافت کنند. بریر با عبدالرحمن مزاح می کرد! عبدالرحمن به او گفت: «حال وقت مزاح نیست!» بریر گفت: «خویشان من می دانند که هرگز نه در جوانی و نه در کهولت، اهل شوخی نبوده ام؛ ولی چون به من بشارت سعادت و بهشت داده شده است، سر از پا نمی شناسم و فاصله ی میان خود و بهشت را جز شهادت نمی دانم». (25)

 

چهارشنبه 1/9/1391 - 14:9
اهل بیت

 


 

فقط آنان كه هم آیین یاسند

حسین و كربلا را می‌شناسند

توفان «محرم» در همه شهرها و روستاها می‌وزد. درختان به احترام نام «حسین(ع)» خم شده‌اند. صدای طبل عزا در خیابان و كوچه‌ها می‌دود؛ رهگذران سیاهپوش، به بیرق‌های در اهترازی چشم دوخته‌اند كه روی آنها نوشته شده: «هیهات منا الذله»

شاید اگر با دقت گوش كنی صدای آسمانی محتشم را از گلوی خشكیده‌اش بشنوی كه:

باز این چه شورش است كه در خلق عالم است؟

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟

از خود می‌پرسی كه نام و یاد «حسین(ع)» بعد از قرن‌ها با این مردم عاشق چه كرده است؟ یك معشوق و این همه عاشق؟

تكیه‌ها و حسینیه‌ها پیراهن نیلی به تن كرده‌اند و هركس را كه می‌بینی انگار درون سینه‌اش ابری عزا گرفته است و در دلش محشر كبرایی برپاست.

كم كم دسته‌های عزاداری شكل می‌گیرند؛ اشك‌ها دسته دسته از راه می‌رسند و دسته‌های زنجیرزنی از آسمان تا حسینیه دل و از آنجا تا نفس‌های تنگ غروب صف می‌كشند.

حالا حتی بوی سیب از سمت كربلا به «شام» كه نه! به مشام می‌رسد.

و كربلا چیست جز سرزمینی تشنه كه می‌تواند تمام دل‌های تشنه را سیراب كند.

و كربلا آبروی همه خاك است؛ خاكی كه هر ذره آن مهر نماز عاشق‌ترین بندگان خداست.

و كربلا نخلستانی است كه تا هنوز نخل‌هایش سربریده می‌رویند و ایستاده می‌میرند.

و كربلا ابتدای دل‌هایی است كه با عاشورا گره خورده‌اند و عاشورا روز سربلندی انسان است.

و تو خوب می‌دانی كه چرا هر سال در چنین روزی خورشید از بلندای نیزه‌ای خونین طلوع خواهد كرد.

 

چهارشنبه 1/9/1391 - 14:5
خانواده
عصرایران ؛ جعفر محمدی (سردبیر عصرایران): هیچ چیز آدمی را به اندازه "نادیده گرفتن شعور"ش آزرده نمی کند. این نکته ای است که گویا خیلی ها نمی خواهند بدان گردن نهند و ای بسا تصور می کنند خودشان انسان های آگاه، تحصیل کرده و با شعوری هستند که سوار بر ماشین زمان، به گذشته ها رفته و به مردمانی بدوی و جاهل و بی خبر از همه چیز رسیده اند!

این روزها، گران شدن کالا و خدمات، یک پدیده عادی شده است و مردم خسته از گرانی ها، حتی نای پرسش از میزان گرانی ها را نیز ندارند جز اینکه تا آنجا که می توانند صورتحساب ها را پرداخت می کنند و بعد هم به دنبال کاهش یا حذف برخی اقلام از سبد خانواده هستند: از گوشت گرفته تا لبنیات و از سفر تا نو نوار کردن خانه هایشان!

هر چند این گرانی ها آزار دهنده هستند و گاه به معنای واقعی کلمه "خانمان سوز" (اثرات فقر در طلاق و فحشا و سرقت را به یاد بیاورید)، اما آزار دهنده تر از همه این است که یک عده می کوشند آنچه "اظهر من الشمس" است را کتمان کنند و در روز روشن و در حالی که با مخاطب خودشان زیر اشعه تابان خورشید نشسته اند، بگویند: "به به ! چه شب زیبایی !" و بعد هم در حالی که دستانشان را بر روی پیشانی سایه بان کرده اند تا خورشید چشمانشان را نزند، شروع به استدلال می کنند که الان شب است.

با مروری بر ادبیات و رفتارهای برخی مسوولان و نهادهای مسوول در قبال گرانی ها، شاهد آنیم که نه تنها هیچ کدام مسوولیت گرانی ها را بر عهده نمی گیرند، بلکه به لطایف الحیل، سعی در انکار و کتمان و فرافکنی دارند:

1. انکار و پاک کردن صورت مساله


برخی مسوولان، اساساً دست به تکذیب شان خوب است. وقتی رئیس جمهور در اوج تورم و در حالی که کمر مردم زیر بار گرانی های شکسته، با خونسردی می گوید تورم تنها 6 درصد است و یا زمانی که گرانی ها را منکر می شود و آن جمله تاریخی "سر کوچه ما ارزان است" را بیان می کند یا هنگامی که وزیر راه و شهرسازی، می گوید که مسکن گران نشده، آیا به جز انکار واقعیت ها و پاک کردن صورت مساله، نام دیگری بر این رفتارها می توان نهاد؟ اگر نام دیگری می شود نهاد آن نام دیگر "نمک بر زخم پاشیدن" است.
2. کوبیدن قیمت سایر کشورها بر سر مردم

این هم روشی است که برخی مسوولان بدان علاقه وافری دارند. خدا نیاورد روزی که فلان مسوول خبردار شود در فلان کشور قیمت مثلاً بنزین یا تعرفه مکالمات تلفنی از ایران بیشتر است! از فردایش این موضوع را همانند چماق بر سر مردم خودمان می کوبد که "نگاه کنید در فلان آباد قیمت ها دو برابر اینجاست!" و البته نمی گوید که در آنجا، اگر مثلاً بنزین دو برابر است، قیمت خودرو یک سوم اینجاست و جاده ها و خیابان هایش استاندارد هستند و ملت برای پیدا کردن یک جای پارک در معابر پایتخت، جان به سر نمی شوند!

3. کم فروشی با قیمت سابق

این طرح خلاقانه(!) مخصوصاً در ابتدای اجرای هدفمندی یارانه ها مورد توجه قرار گرفت و برای این که به خلق الله بقبولانند که هدفمندی باعث گرانی نمی شود، از حجم محصولات کاستند و مثلاً شیر 900 گرمی را در همان بسته های شیر یک کیلویی و با قیمت سابق به مردم فروختند یا از تعداد برگ های دستمال کاغذی کاستند و ... و در این میان، مسوولان هم با لبخندی رضایت آمیز ندا در دادند که دیدید با طرح هدفمندی گرانی پیش نیامد و پیش بینی های منتقدان غلط بود؟ (البته بماند که بعداً قیمت ها چنان بالا رفت که با کاستن 100 گرم شیر و کم کردن 10 برگ دستمال هم نمی شد شوی ارزانی را ادامه داد!)

4. تغییر تعریف

این هم برای خودش حکایتی دارد و از ابتکاراتی است که ای بسا تنها به مخیله مسوولان ایرانی خطور می کند. نمونه اش همین مخابرات خودمان است که قیمت مکالمات را اصلاً تغییر نداده و هر پالس را همچنان 44.7 ریال محاسبه می کند. فقط یک تغییر کوچک (!) در تعریف پالس داده اند:
تا پیش از این هر پالس تماس از تلفن ثابت به ثابت از ساعت 6صبح تا یك ظهر 134 ثانیه، از ساعت یك ظهر تا 21 شب میزان 159 ثانیه و از ساعت 21 تا 6 صبح میزان 193 ثانیه بود اما برای اینکه قیمت هر پالس تلفن افزایش نیابد، تعریف پالس را تغییر داده اند و از این به بعد به هر 120 ثانیه یک پالس می گویند و البته تأکید مؤکد می کنند که قیمت همان 44.7 ریال است!

تغییر تعریف البته در این مملکت، مسبوق به سابقه است: تغییر تعریف تورم، بیکاری و به کار بردن ادبیاتی نظیر "تعدیل نیرو" برای اخراج های گسترده و "تعدیل قیمت ها" برای گران کردن و ... !

5. ارزان شد!

جنس، هزار تومان می رود رویش، آقایان و رسانه هایشان سکوت می کنند و وقتی از آن هزار تومان افزایش یافته، 20 تومانش کم می شود مصاحبه می کنند و کلاس می گذارند که بازار را کنترل کردیم و قیمت ها را پایین آوریم! مراجعه ای به آرشیو سخنان مسوولان بانک مرکزی در باب مدیریت شان بر بازار سکه و ارز مشتی از این خروار را عیان می کند.

6. فرافکنی ؛ شاه کلیدی که به همه درها می خورد!

وقتی هم که آش آنقدر شور می شود که با انکار و تغییر تعریف و کم فروشی و ... کاری از پیش نمی رود، نوبت به "شاه کلید" می رسد: فرافکنی!
در همین بحران اخیر ارز که ظرف چند روز، یک سوم از ارزش پول ملی کاهش یافت و همه عالم و آدم متحیر از افزایش قیمت ها شدند، آقایان ترجیح دادند به جای مسولیت پذیری، همه چیز را به گردن پیامک هایی بیندازند که قیمت های موجود را اعلام می کردند! و یا در سایر گرانی ها مانند قیمت مسکن، از دست هایی سخن بگویند که در کار دولت ایجاد اختلال می کنند و نام هایشان هم در جیب رئیس جمهور است!

بعد از تحریر :
آقایان و خانم های مسوول! از گرانی های روزمره تان سپاسگزاریم! همین ما را بس است، در ضمن هیچ مسوولیتی هم متوجه شما پاکدستان نیست (!) ولی شعورمان را نادیده نگیرید و بر زخم گرانی ها، نمک اهانت نپاشید.


اشـک بر سـر سفـره نیـازمنـدان


از چند روز گذشته که بحث افزایش ناگهانی قیمت نان در کل کشور مطرح شده نانوایی های شهرهای غرب استان تهران خلوت شده و به گفته یک مادر سرپرست خانوار از این پس باید اشک را بر سر سفره کودکانم بگذارم.

به گزارش مهر، کلمه نداشتن برای انسانهای مرفه جامعه شاید لغتی غریب باشد و شاید خیلی ها با موج گرانی کنار بیایند یا به عبارتی آن را دور بزنند اما مفهوم نداشتن را کودکان بی سرپرست و خانواده های نیازمند به شدت لمس می کنند و هر زمان تومانی بر قیمت محصولی اضافه می شود آنان خون به جگر می شوند.

روزی که موضوع پرداخت یارانه ها مطرح شد خیلی ها از آن حمایت و خیلی ها با آن مخالفت کردند و بسیاری از حامیان خواستار تدبیر درست در اجرای صحیح این طرح ملی وعظیم بودند.

شاید خیلیها پیش بینی می کردند که اگر کوچکترین اشکالی در برنامه ریزی اجرای این طرح از ابتدا وجود داشته باشد و خشتها کج نهاده شود بار به مقصد نرسد.

طرح اجرایی شد و در گامهای اول افزایش نرخ گاز، برق، آب،‌ سوخت و ... شکی بر مردم وارد آورد که موضوع قبضهای ۱۰ و ۲۰ میلیون تومانی در شهرهای شمالی به تیترهای اول رسانه های کشور تبدیل شد.

مردم قدرشناس و ولایی نظام جمهوری اسلامی ایران به امید آبادانی بیشتر کشورمان تورمها را نادیده گرفته و با گرانیها کنار آمدند.

در این میان نیازمندان و فقرا و زنان سرپرست خانوار فشارها را بیش از دیگران تحمل کردند فشارهایی که مرفهین را نیز به گله و شکایت واداشته بود و آنان را می توانست از پا در بیاید.
دوشنبه 19/4/1391 - 21:25
بیماری ها

استرس یا اضطراب؟

 استرس و اضطراب کلماتی هستند که در زندگی روزمره، برای توصیف حالات و احساسات بسیار استفاده می شوند:. به طور مثال، به هنگام سخنرانی در برابر جمع، به هنگام امتحان، به هنگام مشکلات مادی، تاُخیر سر یک قرار، … هنگامی که در شرایطی چون شرایط فوق، در سخنان خود از این دو کلمه استفاده می کنیم، توجه چندانی به تفاوت موجود میان آن دو نداریم.

ولی هنگام سخن گفتن از مشکلات روحی شایع در کودکان و نوجوانان، باید دقیق تر بود و تفاوت میان استرس و اضطراب را به خوبی درک کرد. در روان شناسی، اضطراب مرحله ی پیشرفته تر استرس مزمن است، که هنگامی به صورت یک مشکل بهداشت روانی در می آید که برای فرد یا اطرافیانش رنج و ناراحتی به وجود آورد یا مانع رسیدن او به اهدافش شود و یا در انجام کار های روزانه و عادی او اختلال ایجاد کند. برای درک بهتر ابتدا استرس (تنیدگی)، و سپس اضطراب را مورد بررسی قرار می دهیم.

تنیدگی (استرس)

استرس یا تنیدگی یا فشار عصبی، در روان شناسی به معنی نیرو و فشار است. هر محرکی که در بدن باعث ایجاد واکنش شود، عامل تنیدگی یا استرس زا نامیده می شود. به عبارتی دیگر، هر عاملی که موجب تنش روح و جسم و از دست رفتن تعادل فرد شود، عامل تنیدگی است.

تنیدگی واکنش یا واکنش هایی است که در فرد، در اثر حضور عاملی دیگر (عامل تنیدگی) به وجود می آید تا تعادل از دست رفته را باز گرداند، و باعث بسیج شدن قوای فرد برای مقابله با آن عامل و آماده باش موجود زنده می شود.

مراحل تنیدگی

تنیدگی معمولاً دارای سه مرحله است:

۱- واکنش اخطار:

مغز پس از دریافت خبر ناخوشایند (عامل تنیدگی)، آن را ثبت می کند و هیپوتالاموس به تفسیر آن، و سپس به فرستادن اخطار الکتروشیمیایی به غدد هیپوفیز موجود در مرکز جمجه می پردازد.

این غدد شروع به ترشح هورمونی برای تحریک غدد فوق کلیوی می کنند. به این ترتیب، هورمون آدرنالین از غدد فوق کلیوی آزاد شده و در جریان خون می ریزد و پیام را به سایر غدد در سراسر بدن منتقل می کند.

در نتیجه، طحال برای عمل بسیج شده و باعث ورود گلبول های قرمز اضافی در جریان خون می شود. بنابراین، اکسِیژن و غذای اضافی وارد سلول ها می شوند، قدرت لخته ی خون بالا می رود، کبد مواد قندی و ویتامین ها را رها می سازد، ضربان قلب بیشتر می شود و تنفس تغییر می کند.

 همچنین، خون از پوست و احشا به ماهیچه ها و مغز جاری شده، باعث سردی دست ها و پاهامی شود، و بدن برای تهاجم یا حمله یا فرار به صورت آماده در می آید.این مرحله ممکن است از چند دقیقه تا ٢۴ ساعت به طول انجامد.

۲- مرحله ی مقاومت :

طی این مرحله که ممکن است ازچند ساعت تا چند روز طول بکشد، بدن عملاً برای مبارزه با عامل فشار بسیج است. به همین دلیل به مصرف انرژی فراوان نیازمند است.

بعد از واکنش و دفع یا حل عامل فشار، بدن احساس خستگی می کند. پس از مدتی استراحت، متابولیسم (سوخت و ساز) بدن به حالت عادی بر می گردد. معمولاً دو مرحله ی اول برای بدن مفیدند، چون از طرفی باعث می شوند تا بدن قوای خود را بسیج کند و در آن شرایط واکنش نشان دهد، و از طرفی دیگر، با تحریک غدد و فعال شدن هورمون ها، تعادل هورمون ها و دیگر مواد در خون دوباره بر قرار می شود.

۳- مرحله ی فرسودگی:

در صورتی که شرایط استرس زا بیش از حد طولانی شود، یا به طور مکرر رخ دهد، یا این که سیستم عصبی بدن نتواند به مرحله ی مقاومت خاتمه دهد و بدن مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند(به خصوص در کسانی که اضطراب دارند)، ذخایر آن به تدریج تمام می شود و بدن در برابر بیماری ها آسیب پذیر می شود.

 آنگاه است که فرد دچار مشکلات روانی، نظیر اضطراب، افسردگی، خستگی، عصبانیت، وسواس، پیری زودرس و … و نیز بیماری هایی جسمی همچون سرماخوردگی، آنفولانزا، کم اشتهایی، اختلال در هضم، سردرد، فشار خون بالا، سکته ی قلبی، روماتیسم، میگرن، سرطان، … می شود.

اضطراب

اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر، ناخوشایند و مبهم ترس (هراس) و دلواپسی، با منشاء ناشناخته که به فرد دست می دهد و شامل عدم اطمینان، درماندگی و بر انگیختگی فیزیولوژی است. وقوع مجدد موقعیت هایی که قبلاً استرس زا بوده اند یا طی آن ها به فرد آسیب رسیده است باعث اضطراب در افراد می شود.

همه ی انسان ها در زندگی خود دچار اضطراب می شوند، ولی اضطراب مزمن و شدید غیر عادی و مشکل ساز است. تحقیقات و بررسی ها نشان می دهند که اضطراب در خانم ها، طبقات کم در آمد و افراد میان سال و سال خورده بیش تر دیده می شود.

علایم شایع اضطراب

- احساس خستگی – عصبی بودن و بی قراری – ترس و نگرانی – بی خوابی یا بد خوابی – تپش قلب و تنفس نامنظم و سریع – عرق کردن – سردرد و سرگیجه – مشکل در تمرکز و حافظه – لرزش یا پرش عضلات – تکرر ادرار

علل اضطراب

به طور کلی علل اضطراب به سه عامل زیر بر می گردد:

- عوامل زیست شناختی و جسمانی:

در افراد مضطرب، میزان بعضی از هورمون های موجود در خون غیر عادی است. بنابراین هر آن چه که باعث اختلال در سیستم هورمونی شود، برای بدن خطر محسوب می شود. بارداری، کم کاری یا پر کاری تیروئید، پایین بودن قند خون، وجود غده ای در غدد فوق کلیوی که هورمون اپینفرین تولید می کند و بی نظمی ضربان های قلب از این عوامل هستند.

- عوامل محیطی و اجتماعی:

عوامل اجتماعی و ارتباطی بسیاری باعث به وجود آمدن اضطراب در افراد می شود، مانند مشکلات خانوادگی، احساس جدایی و طرد شدگی، … از عوامل محیطی می توان تغییرات ناگهانی و غیر منتظره را، همچون زلزله، بیماری، مرگ یکی از نزدیکان، … نام برد.

- عوامل ژنتیکی و ارثی:

 یکی از مهم ترین عوامل اضطراب ژنتیک است و احتمال اضطراب در فرزندان افراد مضطرب بسیار بالا است.

البته الگو قرار دادن رفتار پدر و مادر و یادگیری و تکرار کار های آنان نقش مهمی در اضطراب فرزندان دارد (عامل اجتماعی)، ولی تحقیقات و بررسی های انجام شده بر روی حیوانات و دو قلو هایی که با هم یا جدا از هم زندگی می کنند و از والدین مضطرب به دنیا آمده اند، نشان می دهند که عوامل ژنتیکی نیز بسیار مؤثر اند. با این وجود باور نمی رود که ژن به خصوصی در این مورد نقش داشته باشد، بلکه ترکیب بعضی از ژن ها چنین پیامدی را به دنبال دارد.

طبق آخرین تحقیقات به نظر می رسد که عوامل ژنتیکی در بعضی انواع اضطراب مانند اختلال هراس و ترس از مکان های باز نقش زیادی دارد.

عوامل جانبی مؤثر در ابتلا به اضطراب

- طبق گفته های بعضی از متخصصان، تغذیه ی نادرست نیز در ابتلا به اضطراب نقش دارد. کمبود بعضی از اسید های آمینه ، منیزیم، اسید فولیک و ویتامین B12، باعث تسریع در ابتلا به آن می شوند.

- استفاده از مواد مخدر و دارو های روان گردان

- برخی از ضایعه های مغزی ( که باعث ایجاد علایمی شبیه به علایم اختلال وسواس می شوند.)

انواع اضطراب

به طور کلی اضطراب شش نوع دارد که هر کس می تواند به یک یا چند نوع از آن دچار باشد.

١- اختلال اضطراب فراگیر یا منتشر (Generalized Anxiety Disorder )

این حالت در افرادی دیده می شود که به طور مداوم نگران وقوع اتفاقی هستند. موضوع این نگرانی ها می تواند بسیار متنوع باشد: نگرانی از بیمار شدن فرزندان، نگرانی از مرگ یکی از آشنایان، نگرانی از ته گرفتن غذا، … این حالت به مرحله ی مقاومت استرس شباهت دارد و خطر چندانی ندارد.

 از علایم آن می توان تپش قلب، بی قراری، خستگی، بی خوابی، تنگی نفس، اختلال در تمرکز و حافظه را نام برد.

٢- اختلال هراس (Panic Disorder)

این افراد دچار حملات اضطرابی ناگهانی می شوند که معمولاً چند دقیقه یا گاهی بیشتر طول می کشد. این حملات بسیار اتفاقی و طوری رخ می دهند که عامل تحریک کننده ی اصلی مشخص نیست.

 افراد مبتلا به این نوع اضطراب اغلب جوان هستند. احساس تنگی و فشردگی در قفسه ی سینه، تپش شدید قلب، عرق کردن، لرزش، گیجی، احساس از دست دادن تعادل، … از علایم آن هستند، ولی این علایم آنقدر گسترده هستند که افراد فکر می کنند دچار سکته ی قلبی شده اند و می ترسند که بمیرند.

٣- ترس های اختصاصی یا ساده (Simple Phobia)

شایع ترین نوع ترس است که طی آن فرد از مواجهه با بعضی موقعیت ها، فعالیت ها یا اشیاء اجتناب می کند، مانند بعضی از حیوانات (عنکبوت، موش، مارمولک،…)، بلندی، دریا، خون، مرگ، … هر چیزی می تواند باعث این نوع اضطراب (که خطر خاصی به دنبال ندارد) بشود.

 ترس از مکان های بسته (Claustrophobia)، و ترس از مکان های باز(Agoraphobia، که افراد مبتلا به آن از حضور در فضای باز و پر ازدحام و شلوغ و خروج از محیط منزل خودداری می کنند. این اختلال معمولاً در نوجوانی شروع می شود، ولی سابقه ی آن می تواند به دوران کودکی و تجربه ی اضطراب جدایی در آن زمان برگردد.) از این نوع اضطراب هستند.

۴- ترس های اجتماعی (Social Phobia)

این نوع ترس در اواخر کودکی یا اوایل نوجوانی شروع می شود و ترس و شرمساری از اشتباه کردن، صحبت کردن، غذا خوردن، سرخ شدن یا لرزش صدا و … در برابر جمع است و و با خجالت ساده تفاوت دارد. این حالت اضطراب مانع شناخت افراد جدید می شود و فرد را انزوا و گوشه گیری می کشاند.

۵- اختلال وسواس ( Compulsive–Obsessive Disorder)

در این حالت فرد افکار یا اعمالی را بر خلاف میل خود تکرار می کند. این بیماری می تواند به صورت وسواس فکری یا وسواس عملی یا هر دو در فرد ظاهر شود. در وسواس فکری، فرد قادر نیست فکر، احساس یا عقیده ای تکراری و مزاحم را از ذهن خود بیرون کند.

افکار وسواسی می توانند بسیار ناراحت کننده، وحشت آور یا وحشیانه باشد. افکار وسواسی می توانند باعث شوند که فرد به سمت عادات وسواسی گرایش پیدا کند، یعنی عمل یا اعمالی را به طور مکرر انجام دهد (وسواس عملی). مانند شستن مکرر دست ها، بالا کشیدن بینی، … اعمال وسواسی هیچگونه توجیه منطقی ندارند.

۶- اختلال استرس پس از سانحه (Post- Traumatic Stress Disorder)

آن را به نام «سندرم موج انفجار» نیز می شناسند. این حالت مربوط می شود به حادثه ای (از قبیل جنگ، تصادفات شدید، سوانح طبیعی، …) که با استرس شدید هیجانی همراه است و شدت آن می تواند به هر کسی آسیب برساند.

یک دوم افرادی که دچار چنین استرس شدیدی می شوند، علایم مربوط به آن را (مانند خواب های تکراری، خاطراتی مبهم ولی فراگیرنده، از دست رفتن تعادل و پرخاشگری شدید، …) پس از گذشت حدود سه ماه از دست می دهند.

 هرچه اقدامات لازم برای درمان زودتر انجام گیرد، احتمال ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه کمتر می شود. در صورتی که این حالت بیش از چند ماه طول بکشد، احتمال این که تا آخر عمر با فرد باقی بماند بسیار زیاد می شود.

اضطراب در کودکان و نوجوانان

تشخیص اضطراب و درمان آن در کودکان و نوجوانان بسیار مهم است، چون شخصیت آنان طی این دوره شکل می گیرد. بسیاری از کودکان زمانی که در شرایط جدیدی قرار می گیرند، دچار اضطراب می شوند و واکنش های متعددی را از خود بروز می دهند ( لکنت زبان، آویزان شدن به پدر و مادر، خجالتی شدن، جویدن ناخن، …). وظیفه ی والدین در این موقعیت این است که با او با صبر و حوصله بر خورد کنند و به او اعتماد به نفس لازم را برای مواجهه با آن شرایط بدهند.

تشویق والدین در ارتباط بر قرار کردن فرزندان با محیط خارج از خانه و افراد غیر فامیل بسیار مؤثر است. بسیاری از والدین از این احساس فرزندشان تا روزی که به مشکل برخورند (مثل اولین روز مدرسه) بی اطلاع هستند. یکی از شایع ترین دلایل دل درد و حالت تهوع که در کودکان دبستانی دیده می شود، ترس و اضطراب آن ها از مدرسه است.

نگرانی پدر و مادر ( از ورود تازه ی کودک به مدرسه، وضعیت درسی او و …) باعث انتقال آن به فرزند می شود و اضطراب او را افزایش می دهد. از اختلالات اضطرابی شایع در کودکان می توان اضطراب اجتماعی، ترس از مدرسه، اضطراب امتحان و اضطراب جدایی را نام برد.

با بزرگ شدن کودک و پا گذاشتن به دوران نوجوانی ممکن است اختلالات اضطرابی جدیدی در او پدید آید. در این زمینه می توان به عوامل زیر اشاره کرد:

- اضطراب ناشی از پذیرفته نشدن از جانب همسالان نوجوانان در این مرحله از زندگی خویش به شدت به همسالان خود گرایش دارند و به دنبال برقراری ارتباط و دوستی با آنان هستند.

 والدین باید نیاز طبیعی مورد توجه همسالان قرار گرفتن فرزندشان را درک کنند و برای دوستان او احترام قائل باشند. همچنین حفظ اعتبار و شخصیت نوجوان در مقابل همسالان بسیار مهم است.

ترس از برقرار کردن روابط عاطفی و اجتماعی و سرزنش های والدین در انتخاب دوستان به دلیل متفاوت بودن فرهنگ و آداب و رسوم و ارزش های خانواده ها، باعث اضطراب در نوجوان می شود. برای جلوگیری از پنهان کاری، پدر و مادر باید در زمان مناسب و با منطق و ملایمت او را متوجه نتایج نامطلوب بعضی از معاشرت ها کنند.

- تغییرات جسمی نگرانی و اضطراب در این مورد می تواند ناشی از دیررسی یا زودرسی بلوغ، احساس خجالت، نا آگاهی و یا ترس از شرایط جدید و ناتوانی در تطابق دادن رفتار خود با این شرایط باشد.

 برای جلوگیری از اضطراب، پدر و مادر یا مربیان باید به طور مناسب و شایسته، نوجوان را (قبل از پیدایش علایم ثانویه ی بلوغ) در جریان مسائل مربوط به تغییرات جسمانی و آثار روانی آن بگذارند.

- بروز رفتار های پرخاشگرانه مخالفت با افراد مختلف در خانه و یا خارج از آن، از خصوصیات بعضی از نوجوانان است که ممکن است با پرخاشگری کلامی یا غیر از آن همراه باشد.

عدم توانایی کنترل این رفتار پرخاشگرانه باعث اضطراب در بسیاری از نوجوانان می شود. برای جلوگیری از این حالت، تربیت مناسب والدین، مقاوم ساختن فرزند در برابر سختی ها از دوران کودکی و ایجاد امنیت روانی می تواند مؤثر واقع شود. امر و نهی های غیر اصولی و محدودیتهای بی مورد در کسب استقلال و آزادی، باعث تحریک عصبانیت و خشم های کنترل نشده در نوجوانان می شود.

 والدین باید به نوجوان بیاموزند که به هنگام خشم، منطقی برخورد کند و بدون توهین و تحقیر دیگران عواطف خود را بیان کند. همچنین باید به او بفهمانند که نحوه برخورد دیگران با او تا حدی نتیجه رفتار خود او با دیگران است.

- ترس از مستقل شدن یکی از عمومی ترین نیازهای نوجوانان داشتن استقلال و آزادی است. کسب استقلال در بسیاری از نوجوانان باعث اضطراب می شود. از جمله مشکلاتی که طی دستیابی به استقلال در نوجوانان دیده می شود، تضاد و دوگانگی است. یعنی نوجوانان با این که می خواهند و می دانند که باید مستقل شوند، از استقلال می ترسند.

 ناآگاهی از وضعیت پس از استقلال، یکی از دلایل اصلی این امر است. برای جلوگیری از ابتلا به اضطراب و دوگانگی، والدین باید به نوجوان اعتماد به نفس و جرأٔت تجربه کردن دهند و برای او امنیت روانی فراهم کنند. دادن مسئولیت و فرصت به نوجوان و اجازه ی اظهار نظر و تصمیم درباره ی امور مربوط به خود، بدون تنبیه و تحقیر او به خاطر اشتباهاتش، باعث می شود تا او از خطا هایش عبرت بگیرد، راه های مختلف زندگی را بیاموزد و برای مستقل شدن آماده شود.

راه های پیشگیری از اضطراب

برای جلوگیری از اضطراب راه های فراوانی وجود دارند که در افراد گوناگون مختلف اند. از عمومی ترین راه ها می توان موارد زیر را مثال زد:

۱- رژیم غذایی سالم استفاده از غذا های متنوع و حاوی انواع مواد لازم برای بدن به میزان متعادل در حفظ تعادل بدن نقش اساسی دارد. مصرف غذا های پر چرب و شیرین، مقادیر زیاد نمک و کافئین و استفاده ی بیش از حد از ویـتامـینهای A، D ،E و K که با ذخیره شدن در بدن می توانند اثرات سمی داشته باشند، باعث به وجود آمدن اختلال در بدن می شوند.

 نوشیدن حدود دو لیتر آب به طور روزانه ضروری است. عدم پر خوری و حفظ وزن متعادل به سلامت بدن و روح کمک می کند.

۲- فعالیت بدنی به طور منظم ورزش کردن به خصوص ورزش کردن به طور منظم یکی از راه های پیشگیری و درمان اضطراب است. پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که پیاده روی تند و سریع به مدت ۴٠ دقیقه میزان اضطراب را بهطور متوسط تا ١۴ درصد کاهش میدهد.

 به علاوه، ورزش کردن باعث بالا رفتن کارایی دستگاه تنفسی و گردش خون، حفظ تعادل وزن و شادابی فرد می شود. ورزش هایی نیز چون یوگا باعث افزایش آرامش می شوند و در جلوگیری از اضطراب بسیار مفیدند.

٣- افزایش اعتماد به نفس اعتماد به نفس بالا باعث می شود تا بدن بتواند از حداکثر از نیروی خود برای مقابله با استرس استفاده کند. به این ترتیب فرد کمتر دچار مشکل میشود.

۴ـ عدم گوشه نشینی و اجتماعی بودن هنگامی که افراد دچار فشار روانی می شوند، بهطور غریزی از صحنه عمل و اجتماع کنارکشیده و به گوشهای پناه می برند، در حالی که گوشهگیری باعث تشدید استرس می شود.

 ارتباط با افراد و دوستان، به خصوص کودکان که میتوانند فرد را به خنده وادارند، باعث از یاد رفتن نگرانی حتی برای مدتی کوتاه می شود.

۵ـ حمایت اجتماعی وجود حمایت اجتماعی در زندگی هر فرد باعث میشود تا او در مقابل بحرانهای زندگی برای دفاع از خود سپری داشته باشد که به آن تکیه کند.

 حمایت اجتماعی، احساس امنیت و اعتماد به نفس افزایش میدهد و فرد را در مقابل استرس و فشار روانی مقاوم تر می سازد.

۶ـ اندیشیدن به زمان حال اندیشیدن به زمان حال و کنار گذاشتن رؤیا ها و آرزو ها برای موقعیت های مناسب تر آرامش ذهنی را افزایش می دهد. همچنین مشغول کردن ذهن به کاری که در حال انجام است و فکر نکردن به زمینههای اضطرابزای آن بسیار مؤثر است.

۷ـ کسب اطلاعات در مورد شرایط تنش زا بی اطلاعی از موقعیت فشارآور باعث استرس و اضطراب بیش تری در افراد می شود. کسب آگاهی و اطلاع از شرایط و مواردی فرد که با آن ها مواجه خواهد شد سبب میشود که کمتر دچار نگرانی و دلواپسی شود.

به طور مثال در جریان گذاشتن بیماران از نحوه ی عمل و درد های پس از آن باعث می شود تا آنان کمتر دچار اضطراب شوند.

٨ـ خندیدن مطالعات نشان می دهند که خنده از سالمترین راه های جلوگیری از فشار روانی است. طبق تحقیقات انجام شده، به هنگام خنده، جریان خون در مغز افزایش یافته و هورمونی ضد درد (که باعث احساس خوشی و سلامتی در شخص می شود) در مغز آزاد میشود و میزان هورمونهای استرسزا در خون را پایین میآورد.

٩ـ ابراز هیجان بر روی کاغذ متخصصان معتقدند که نوشتن ساده ی هیجانات و احساسات بر روی کاغذ موجب تسکین فشارهای روانی ناشی از رویدادهایی چون از دست دادن شغل، مشکلات خانوادگی و … میشود .

درمان اضطراب

در بعضی از موارد اضطراب بدون نیاز به مراجعه به پزشک میتواند درمان شود. به این موارد، اضطراب طبیعی می گویند که طی آن اضطراب به خوبی توسط بیمار کنترل و برطرف میشود (مثل ترس ناشی از امتحان). در چنین شرایطی اضطراب میتواند توسط اعمال و روشهایی از قبیل حمام گرفتن به مدت طولانی، تنفس عمیق، صحبت کردن با شخصی مورد اعتماد، استراحت در یک اتاق تاریک و … تحت کنترل درآید.

مراجعه به پزشک زمانی ضروری می شود که خود درمانی فرد جواب ندهد، یا فرد دچار هراس بیش از حد یا علایمی جدید و غیر قابل توجیه شود. در آن صورت پزشک درمان دارویی یا درمان غیر دارویی (روش های کلاسیک) را به او پیشنهاد می کند.

از دارو هایی که امروزه برای درمان اضطراب مورد استفاده قرار می گیرند می توان پروزاک (Prozac)، دارو هایی از خانواده ی بنزودیازپین ها (برای مدت کوتاه)، سرتالین (Sertaline) و … را مثال زد. عده ای از متخصصان استفاده از بعضی از این دارو ها را (مانند پروزاک، که طبق تحقیقاتی که به تازگی انجام شده است احتمال خودکشی در جوانان را افزایش می دهد) توصیه نمی کنند و درمان های غیر دارویی را پیشنهاد می کنند.

 در این زمینه می توان تن آرامی (آرام سازی، Relaxation)، حساسیت زدایی، توقف تفکر، سرمشق دهی و … را مثال زد. در این روش ها به بیمار آموزش داده می شود که بدن خود را برای مقابله ی مؤثر و مستقیم با عوامل تنشزا آماده کند.

چهارشنبه 23/1/1391 - 19:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته