بیماری ها
نوشیدن اب قطب شمال عمر را زیاد میکندطبق تحقیقات صورت گرفته از سوی پروفسور"گنادی بردیشیف"دانشمند روس ,نوشیدن اب قطب شمال به جای اب معمولی شیر موجب طول عمر انسان میشود.این پروفسور روس که خود 82 سال دارد در خصوص راز طول عمر و سلامتی خود گفت:از انجا که هزینه تهیه اب از قطب شمال بالاست خود وی ابی با همان خواص تهیه میکند.وی در خصوص چگونگی تهیه این اب افزود اب معمولی شیر را پس از تصفیه منجمد کرده سپس ان را از یخچال خارج میکند و اجازه میدهد تا دوباره ذوب شود به اندازه ای که درون ظرف قطعه ای از یخ به حجم یک تخم مرغ باقی بماند .این قطعه یخ تمام نا خالصی های اب از جمله موادی که سلول های بدن را از بین می برد به خود جذب میکند.با خارج کردن این قطعه یخ یک لیوان حاوی اب سبک بدست میاید که مفید ترین نوشیدنی جهان است.قطب شمال پس از قطب جنوب سرد ترین نقطه روی زمین است که بیشتر مساحت ان را دریا تشکیل میدهد .اب این دریا شور است و در دمایی پایین تر از اب شیرین منجمد میشود .اب های اقیانوسی در این منطقه در زیر این یخ ها جریان دارد و منجمد نمی شود.این ای که محتوی اکسیژن و دی اکسید کربن بیشتری نسبت به اب شیرین است ,می تواند به نوعی نظریه دانشمند روسی را در خصوص مفید یودن این اب تفسیر کند.منبع:فصلنامه سازمان تبلیغات اسلامی خانواده (بشری) شماره هشتم
جمعه 13/6/1388 - 16:25
دانستنی های علمی
پدرم همیشه میگفت من دلم یک پسر اهل علم میخواهد و یک داماد اهل علم .همین هم شد.اقا اهل علم بود و یکی از برادر هایم یعنی حسن اقا را هم اهل علم کرد.با وجود همه انچه گفتم پدرم هم به اسانی رضایت نداد.روزی که میخواست جواب مثبت به اقا سید احمد بدهد به ایشان گفته بود خانم ها ایراد میگیرند.اقا سید احمد پرسیده بود:ایرادشان چیست؟ پدرم گفته بود:یکی اینکه او را نمیشناسد و او مال خمین است و دختر در تهران بزرگ شده و در رفاه بزرگ شده است و وضع مالی مادر بزرگش خیلی خوب بوده و با وضع طلبگی زندگی کردن برایش مشکل است.ما نمیدانیم ایا اصلا چیزی دارد یا نه .اگر درامدش فقط شهریه حاج عبدالکریم باشد نمی تواند زندگی کند.ما میخواهیم بدانیم که ایا از خودش سرمایه ای دارد ؟ از ان گذشته داماد زن دیگری دارد یا نه؟ شاید در خمین زن و بچه داشته باشد.بعد ها خود امام به من گفته بودند که ایشان اصلا زن ندیده بودند.اقا سید احمد به پدرم گفته بود:خانم ها درست میگویند.به من اطمینان داری یا نه ؟ اگر به من اطمینان داری خودم میروم خمین و تحقیق میکنم و از وضع زندگی ایشان میپرسم.بعد هم رفت خمین و منزلشان را دید.منزل خانواده امام مفصل و ابرومند بود.دو تا حیاط تو در تو داشت و خودشان هم خیلی خوب و خوش برخورد و اقا منش بودند.بودجه او هم ماهی سی تومان بود که از ارث پدر داشت.وقتی اقا سید احمد لواسانی میاید و ماجرا را برای پدرم میگوید او هم رضایت میدهد.بعد هم که من ان خواب را دیدم.عروسی ما در ماه مبارک رمضان بود و این مسیله چند دلیل داشت.اول انکه امام مقید بودند که درس ها تعطیل باشد.و دوم اینکه من نزدیک تولد حضرت صاحب الزمان (عج)ان خواب را دیدم و به این دلیل خواستگاران اول ماه مبارک امدند.عقد ما مفصل نبود.پدرم در اتاق بزرگ اندرونی که تالار نام داشت نشسته بود.مرا صدا کرد و گفت:قدسی جان!بیا.من تازه از مدرسه امده بودم و چون بی چادر پیش ایشان نمیرفتیم چادر خواهر کوچکم را انداختم سرم و نزدشان رفتم. پدرم گفت:انطرف کرسی بنشین.خانواده داماد روز اول ماه مبارک امده بودند و ان روز هشتم ماه بود.در این مدت چند روز در منزل پدرم بودم و مادرم هم خوب و مفصل از انان پذیرایی کرده بود.انان در پی خانه ای اجاره ای میگشتند تا عروس را ببرند.بنا بود عروسی در تهران برگزار شود و بعد به قم برویم.بعد از هشت روز خانه پیدا شد که درست همانی بود که در خواب دیده بودم.پدرم گفت:مرا وکیل کن که من اقا سید احمد را وکیل کنم که بروند حضرت عبد العظیم(ع) صیغه عقد را بخوانند.اقا هم برادرش اقای پسندیده را وکیل میکند.من مکثی کردم و گفتم :قبول دارم.به این ترتیب رفتند و صیغه عقد را خواندند.بعد از اینکه خانه مهیا شد,پدرم گفت:به اینها اثاث بدهید که میخواهند بروند ان خانه.اثاث اولیه مثل فرش و لحاف کرسی و اسباب اشپزخانه و دیگر چیزها را فرستادند.یک ننه خانم هم داشتیم که دایه مادرم بود .او را هم با دخترش عذرا خانم فرستادند انجا برای پذیرایی و اشپزی .شب پانزدهم یا شانزدهم ماه مبارک رمضان بود که دوستان و فامیل را دعوت کردند و لباس سفید و شیکی را که دختر عمه ام با سلیقه روی ان گل نقاشی کرده بود دوختند و من پوشیدم.مهریه ام هزار تومان بود.خانواده داماد گفتند:اگر میخواهید خانه مهر کنید.ولی پدرم به من گفت:من قیمت ملک و خانه هایشان را نمیدانستم.نمیدانستم قیمت در خمین چطور است به همین دلیل هم پول مهر کردم.من هرگز مهریه را مطالبه نکردم اما امام اخرهای عمرشان وصیت کردند که یک دانگ از خانه قم به عنوان مهر من باشد.امام(ره) همیشه احترام مرا داشتند.هیچ وقت با تندی صحبت نمیکردند.اگر لباس و حتی چای میخواستند میگفتند:ممکن است بگویید فلان لباس را بیاورند؟گاهی اوقات هم خودشان چای میریختند.در اوج عصبانیت هرگز بی احترامی و اسائه اداب نمی کردند.همیشه د راتاق جای بهتر را به من تعارف میکردند.تا من نمیامدم سر سفره خوردن غذا را شروع نمیکردند. به بچه ها هم میگفتند صبر کنید تا خانم بیاید.ولی اینطور نبود که بگویم زندگی مرابا رفاه اداره میکردند.طلبه بودند و نمیخواستند دست پیش این و ان دراز کنند.همچنان که پدرم نمیخواست.دلشان میخواست با همان بودجه کمی که داشتند زندگی کنند ولی احترام مرا نگه میداشتند و حتی حاضر نبودند که من در خانه کار بکنم .همیشه به من میگفتند : جارو نکن.اگر میخواستم لب حوض روسری بچه را بشویم می امدند و میگفتند:بلند شو تو نباید بشویی.من پشت سر ایشان اتاق را جارو میکردم و وقتی منزل نبودند لباس بچه ها را میشستم.یکسال که به امامزاده قاسم رفته بودیم کسی که همیشه در منزلمان کار میکرد با ما نبود.بچه ها بزرگ شده و دختر ها شوهر کرده بودند.وقتی ناهار تمام شد من نشستم لب حوض تا ظرف ها را بشویم .ایشان همین که دیدند من دارم ظرف ها را میشویم به فریده یکی از دختر ها که در منزل ما بود گفتند:فریده !بدو.خانم دارد ظرف میشوید.امام در مسائل خصوصی زندگی من دخالت نمیکردند .اوایل زندگی مان یادم نیست هفته اول یا ماه اول به من گفتند:من کاری به کار تو ندارم.به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش اما انچه از تو می خواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی , یعنی گناه نکنی.پایان.منبع:فصلنامه سازمان تبلیغات اسلامی خانواده (بشری)شماره هشتم.
جمعه 13/6/1388 - 16:23
بیماری ها
تخم مرغ و بیماری قندپژوهشگران دانشکاه هاروارد اعلام نمودند افرادی که هر روز تخم مرغ میخورند بیشتر از دیگران د رمعرض بروز بیماری قند نوع دو قرار دارند.در یک بررسی بزرگ بر روی بیش از 57000نفر معلوم گردید افرادی که هر روز یک عدد تخم مرغ مصرف میکنند بین 58 تا 77 درصد بیشتر از افرادی که تخم مرغ نمیخورند به بیماری قند دچار میشوند.نتایج این بررسی علمی که در ژورنال diabetes care به چاپ رسیده باید در اینده دقیق تر تجزیه و تحلیل شود که چرا و چگونه مصرف دنباله دار تخم مرغ می تواند میزان بروز بیماری قند را افزایش دهد ولی د ر حال حاضر توصیه میشود که به خاطر این یافته جدید نباید به کلی از خوردن تخم مرغ خود داری نمود بلکه در مصرف ان حد اعتدال را رعایت کرد .زیرا تخم مرغ یکی از غذاهای کامل ,ارزان و قابل دسترسی همگان است و به طور کلی نقش مهمی د ر سلامت و بهزیستی دارد.در بررسی های ازمایشگاهی و بر روی موش ها ثابت شده که کلسترول زیاد رژیم غذایی میتواند میزان قند خون را بالا برده و در دراز مدت سبب بیماری قند شود .در ضمن مصرف زیاد غذایی مثل تخم مرغ که حاوی مقدار زیادی پروتئن و کلسترول است میتواند منجر به چاقی شده که خود زمینه را برای بروز بیماری قند اماده می نماید.منبع:دکتر پرویز قدیریانمطلب چاپ شده در فصلنامه سازمان تبلیغات اسلامی خانواده
جمعه 13/6/1388 - 16:21
بیماری ها
نقش انگور یاقوتی در کنترل فشار خون و کلسترولدانشمندان دانشگاهی در اسپانیا طی بررسی علمی دنباله داری ثابت کرده اند که مصرف انگور یاقوتی می تواند در کنترل فشار خون و کلسترول بالا نقش غیر قابل تصوری داشته باشد.عصاره پوست و هسته انگور یاقوتی که پس از تهیه شراب دور ریخته میشود حاوی مقدار زیادی از فیتو کمیکال و انتی اکسیدان های بسیار قوی میباشند که در بهزیستی و سلامت بدن نقش مهمی دارند.در یک بررسی علمی پژوهشگران عصاره هسته و پوست انگور را به همراه رژیم غذایی معمولی به 36 نفر از افرادی که سیگار نمیکشیدند دادند.این بررسی به مدت 16 هفته به طول انجامید و نتایج ان باعث تعجب دستندر کاران این پروژه تحقیقاتی و دنیای پزشکی گردید.میزان فشار خون این افراد پس از 16 هفته رژیم غذایی هسته و پوست انگور یاقوتی پنج درصد کاهش یافته و این رقم برای کلسترول خون 14 در صد بوده است که مسلما این تغیرات مهم می تواند در سلامتی بدن خصوصا قلب و عروق نقشی بسزا داشته باشد.علاوه بر انتی اکسیدان های موجود در هسته و پوست انگور فیبر ان نیز از نظر کیفیت و کمیت ارزش خاصی دارد و به این معجون ارزش فوق العاده ای می دهد.خواص انتی اکسیدانی میوه های خوشرنگ و پر رنگ بیشتر از میوه های کمرنگ است .در این صورت در موقع تهیه غذا و خرید سبزی و میوه باید به این موضوع توجه مخصوص نمود تا از همه مواهبی که خداوند در طبیعت تدارک دیده استفاده کرد.منبع:دکتر پرویز قدیریانمطلب چاپ شده در فصلنامه سازمان تبلیغات اسلامی خانواده
جمعه 13/6/1388 - 16:19
دانستنی های علمی
....... پدرم میگفت از طرف من ایرادی نیست و قبول دارم .اگر تو را به غربت می برد اما ادمی است که نمیگذارد به تو بد بگذرد.پدرم به دلیل رفاقت چند ساله اش از اقا شناخت داشت اما من میگفتم اصلا به قم نمیروم.گرچه بر اثر خواب هایی که دیدم فهمیدم این ازدواج مقدر است.اقا سید احمد لواسانی از جانب داماد هر شب می امد خواستگاری و میپرسید:چی شد؟ پدرم هم میگفت:زنها هنوز راضی نشده اند.اقا سید احمد هم که با پدرم دوست بود 2 ,3روز میماند و بر میگشت .مدتی گذشت تا اینکه دفعه پنجمی که در عرض دو ماه امده بود گفت بالا خره چی شد؟پدرم میخواست رد کند و بگوید:من نمیتوانم دخترم رابدهم.اختیارش دست خودش و مادر بزرگش است و ما برای مادر بزرگش احترام قائلیم.مادر بزرگم راضی نبود چون شریک ملک های مادر بزرگم هم از من خواستگاری کرده بود.فردای شبی که ان خواب را دیدم سر صبحانه جریان خواب را برای مادر بزرگم تعریف کردم بلا فاصله وقتی اسباب صبحانه را جمع کردیم پدرم وارد شد زمستان بود و کرسی گذاشتیم.همه اینها بر حسب اتفاق بود.وقتی پدرم وارد شد و نشست من چای اوردم ,گفتند:اقا سید احمد امده دفعه پنجمش است و حرفی به من زده که اصلا قدرت گفتن ندارم .حرف این بود:با رفا بزرگ شده و با وضع طلبگی نمی تواند زندگی کند و این حرف ها را کسانی که مخالفند میزنند.در واقع همه مخالف بودند,اول خودم ,بعد مادر بزرگم ,مادرم و همه فامیل .پدرم هم گفت میل خودتان است اما به ایشان اعتقاد دارم که مرد خوب با سواد و متدینی است و دیانتش باعث میشود که به قدسی جان بد نگذرد .پدرم گفت:اگر ازدواج نکنی من دیگر کاری به ازدواجت ندارم . سپس گزی را بر داشتند و گفتند :من به عنوان رضایت قدسی ایران گز را میخورم.باز من چیزی نگفتم ابهت خوابی که دیده بودم مرا گرفته بود خواب چه بود؟خواب حضرت رسول (ص) ,امیر المومنین(ع) و امام حسن (ع) را دیدم در حیاط کوچکی که همان حیاطی بود که برای عروسی اجاره کردند همه اتاق ها به همان شکل و شمایل حتی پرده هایی که خریدند همان بود که در خواب دیدم .ان طرف حیاط اتاق مرد ها بود .پیامبر (ص)و حضرت علی (ع) و امام حسن (ع) نشسته بودند و طرفی که اتاق عروس بود من بودم و پیر زنی با چادر ی شبیه چادر شب که نقطه های ریزی داشت و به ام چادر لکی میگفتند.در اتاق شیشه داشت و من ان طرف را نگاه میکردم .از او پرسیدم :اینها چه کسانی هستند ؟پیرزن گفت : ان رو به رویی که عمامه مشکی دارد پیامبر (ص) و ان مرد هم که مولوی سبز و کلاه قرمز با شال بلند دارد امام علی (ع) است,این طرف هم جوانی [با] عمامه مشکی بود که پیرزن گفت :این هم امام حسن (ع) است...خوشحال شدم و گفتم :ای وای ,این پیامبر است و این امیر المومنین ! من این افراد را دوست دارم,ان اقا امام دوم من است و از خواب پریدم زمانی که برای مادربزرگم تعریف کردم گفت:مادر! معلوم میشود که این سید حقیقی است این تقدیر توست.سرانجام اقا سید احمد لواسانی و دو برادر امام (ره) و اقا سید محمد صادق لواسانی و داماد با یک خدمتگزار به نام مسیب برای خواستگاری نزد پدرم امدند . پدرم هم مرا خبر کرد.ذبیح الله خدمتگذار اقایم امد منزل ملدر بزرگم و گفت:خانم مهمان دارند گفتند قدسی ایران بیاید انجا . مادر بزرگم گفت:مهمانش کیست؟به او سفارش کرده بودند که نگوید داماد امده است .واهمه از این داشتند که باز بگویم نه .من هم رفتم خانه مادرم .انجا که رفتم موضوع را فهمیدم.ان خواهرم که یک سال و نیم از من کوچکتر بود ,شمس افاق,دید و گفت داماد امده!داماد امده!مرا بردند و داماد را از پشت اتاق نشانم دادند.مردها توی اتاق دیگری نشسته بودند و من از پشت در اتاق ایشان را دیدم.اقا زرد چهره بودند و مویشان کمی به زردی میزد. اتفاقا روبروی در زیر کرسی نشسته بود.وقتی برگشتم مادرم و خواهرانم هم امدند و داماد را دیدند.چون هیچ کدام قبلا داماد را ندیده بودند.من از داماد بدم نیامد اما سنی هم نداشتم که بتوانم تشخیص بدهم که چکار باید بکنم.ذاتا هم ادم صاف و ساده ای بودم.پدرم امد و اهسته از خانم جانم پرسید:وقتی قدسی ایران برگشت چه گفت؟مادرم گفت هیچی نشسته است.بعدا به من گفتند:وقتی تو ساکت نشسته بودی به زمین افتاد و سجده کرد.چون خودش ایشان را پسندیده بود.ادامه دارد....
جمعه 13/6/1388 - 16:17
دانستنی های علمی
امام عی (ع)کار هر روز را همان روز انجام بده زیرا برای هر روز کاری هست.
چهارشنبه 11/6/1388 - 9:41
دانستنی های علمی
بنهوون:من می خواهم گریبان سرنوشت را بگیرم ,او نمی تواند سر مرا در برابر زندگی خم کند
چهارشنبه 11/6/1388 - 9:37
دانستنی های علمی
مر حومه بانو خدیجه ثقفی (قدسی ایران)در مورد ازدواج خود با امام راحل (ره) خاطرات زیبایی بر زبان می اورد :من متولد سال 1333 قمری هستم .پدرم 29 یا 30 ساله بود که به فکر افتاد برای ادامه تحصیل به قم برود.در ان زمان من تقریبا 9 ساله بودم.پدر و مادرم به قم رفتندو 5 سال در انجا ماندگار شدند,اما من نزد مادربزرگم ماندم.در واقع,من از اول نزد مادر بزرگم مانده بودم و با او زندگی میکردم.من فرزند اول پدر و مادرم بودم .وقتی انان به قم میرفتند ,2خواهر داشتم که یکی از انان فوت کرده بود و نیز 2 برادر.در کتاب پابه پای افتاب به نقل از همسر امام راحل امده است:پدرم خوش تیپ و شیک و خوش لباس بود.به طور مثال در ان زمان,پوستین اسلامبولی میپوشید و از خانه بیرون میرفت .و همه طلاب تعجب میکردند.با وجود این هم عالم بود و هم دانشمند و هم اهل علم و اهل ایمان ومتدین.یادم است که پدرم اجازه نمی داد ما بدون چاقچور به مدرسه برویم.کفش هایمان هم بایستی مشکی و ساده و استین لباسمان هم بایستی بلند می بود.همانطور که گفتم من با مادر بزرگم زندگی میکردم.نام او خانم مخصوص بود و ما به او خانم مامانی میگفتیم .زمانی که خانواده ام در قم بودند من و مادر بزرگم هر دو سال یکمرتبه به قم میرفتیم .دو شب در راه میخوابیدیم .یک شب در علی اباد و یک شب هم در جایی دیگر .پدرم در قم خانه ابرومندی در کوچه اسید اسماعیل در بازار اجاره کرده بود . خانه بزرگی بود که اندرونی و بیرونی و حیاط خوبی داشت.صاحبخانه هم تاجر معتبری بود.ان زمان مدرسه ای که در ان دروس جدید تدریس میشد کلاسی داشت که 20 شاگرد در ان حضور داشتند.تعداد کسانی که میتوانستند ماهی 5 ریال بدهند خیلی کم بود.به همین دلیل فقط دختران پزشکان .تاجرها یا ....به مدرسه میرفتند.ما 3 خواهر بودیم که به مدرسه میرفتیم.خواهر هایم در قم درس میخواندند و من در تهران.خلاصه تا کلاس هشتم در خوانده بودم که صحبت ازدواج مطرح شد.همانطور که گفتم در ان مدتی که خانواده ام در قم بودند ما چند بار به انجا رفتیم .یکبار 10 ساله بودم یک بار 13 ساله و یکبار 14 ساله.دفعه اخر پدرم از مادر بزرگم خواهش کرد که من بمانم.مادر بزرگم میخواست پس از 15 روز به تهران برگردد چون عید بود.پدرم خواهش و تمنا کرد :من قدسی جان را سیر ندیدم نگذارید 2ماه پیش من بماند.ما تابستان به تهران می اییم و او را می اوریم.بالاخره مادر بزرگم راضی شد و من با اینکه راضی نبودم چند ماه در قم ماندم .ان موقع من تصدیق ششم را گرفته بودم.بهر حال چند ماه در قم ماندم و بعد با مادرم به تهران امدم.در مدت این 5 سال پدرم در قم دوستانی پیدا کرده بود که یکی از انان اقا روح الله بودند.هنوز حاجی نشده و مرد متدین نجیب و باسوادی بودند.پدرم ایشان را که با من 12 سال تفاوت سنی داشت پسندیده بود.یکی دیگر از دوستان پدرم اقای سید محمد صادق لواسانی بودند که به اقا روح الله گفته بود :چرا ازدواج نمی کنی؟ایشان هم که 26 , 27 سال داشتند گفته بودند: من تاکنون کسی را برای ازدواج نپسندیده ام و از خمین هم نمیخواهم زن بگیرم و کسی را در نظر ندارم.اقای لواسانی گفته بودند:اقای ثقفی دو دختر دارد و خانم داداشم میگوید خوبند.بعد ها اقا برایم تعریف کردند که وقتی اقای لواسانی گفت که اقا ثقفی دو دختر دارد و از انها تعریف میکنند مثل اینکه قلب من کوبیده شد.این طور شد که اقای لواسانی از طرف امام امد خواستگاری.قبل خواستگاری حدود دو ماه طول کشید چون من حاضر نبودم به قم بروم.ان زمان هم که به خانه پدر میرفتم بعد از 10 , 15روز از مادر بزرگم میخواستم که برگردیم.چون قم مثل امروز نبود .زمین خیابان تا لب دیوار صحن قبرستان بود و کوچه ها خیلی باریک بودند.به همین خاطر زود از قم می امدم.ان دو ماهی که پدرم مرا به زور نگه داشت خیلی ناراحت بودم.مراحل خواستگاری اغاز شد.پدرم میگفت از طرف من ایرادی نیست و قبول دارم.ادامه دارد.......
چهارشنبه 11/6/1388 - 9:33
دانستنی های علمی
امام عزیز با وجود قاطعیت و سازش ناپذیری دارای روحی لطیف بودند که به اشکال گوناگون جلوه گر میشد.از ان جمله این که در فروردین 1312 شمسی که امام عازم سفر حج بودند.در بیروت نامه ای برای همسرش مرحومه خدیجه ثقفی –که دومین فرزندشان را در بطن خود داشتند-نوشتند.این نامه 30 سال پیش از قیام امام تحریر شده است.متن کامل این نامه بدین شرح است:تصدقت شوم ,الهی قربانت بروم ,در این مدت که به مبتلای به جدایی از ان نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم ,متذکر شما هستم و صورت زیبایت در ایینه قلبم منقوش است.عزیزم,امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند .(حال)من با هر شدتی باشد می گذرد,ولی بحمد الله تاکنون هر چه پیش می اید,خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم.(1)حقیقتا جای شما خالی است ,فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره ی خوش دارد .صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد.در هر حال ,امشب,شب دوم است که منتظر کشتی هستیم.از قرار معلوم و معروف ,یک کشتی فردا حرکت می کند,ولی ما ها که قدری دیر رسیدیم باید منتظر کشتی دیگر باشیم.عجالتا تکلیف معلوم نیست,امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم,که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل.از این حیث قدری نگران هستم ,ولی از حیث مزاج بحمد الله بسلامت.بلکه مزاجم بحمد الله مستقیم تر و بهتر است.خیلی سفر خوبی است ,جای شما خیلی خیلی خالی است.دلم برای پسرت (سید مصطفی)قدری تنگ شده است.امید است که هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت ان عزیز و محافظت خدای متعال باشند.(2).اگر به اقا (پدر همسر امام)و خانم ها (مادر و مادر بزرگ همسر امام )کاغذی نوشتید ,سلام مرا برسانید.من از قبل همه نایب الزیاره هستم.به خانم شمس افاق (خواهر همسر امام)سلام برسانید و به توسط ایشان به اقای دکتر(علوی)سلام برسانید.به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید. صفحه مقابل را به اقای شیخ عبد الحسین بگویید برسانند.ایام عمر و عزت مستدام.تصدقت,قربانت,روح الله.1-برای عزیمت با کشتی به عربستان برای انجام اعمال حج.2-اشاره به اقا مصطفی و فرزند دیگرشان که در ان زمان هنوز بدنیا نیامده بود و چند روز پس از نگارش این نامه در زمانی که امام در سفر حج بودند متولد شدند و او را علی نام گذاردند.وی در کودکی یر اثر بیماری در گذشت.منبع:فصلنامه سازمان تبلیغات اسلامی, خانواده(بشری)شماره هشت.
چهارشنبه 11/6/1388 - 9:29
دانستنی های علمی
رسول خدا (ص)فرمودند:و من قرا القران و لم یعمل به حشره الله یوم القیمه اعمیکسی که قران بخواند و به ان عمل نکند خداوند او را روز قیامت کور محشور خواهد کرد.
چهارشنبه 11/6/1388 - 9:23