• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 43
تعداد نظرات : 7
زمان آخرین مطلب : 5628روز قبل
کامپیوتر و اینترنت

سلام 

داشتم تو اینترنت وول میخوردم که به یه اختراع خارق العاده ی دیگه برخوردم(اما متاسفات=نه این دفعه از ایرانی ها نبود!!!!)

گفتم تا داغ و تازه است براتون بزارم .مطمئنم خوشتون میاد.

تا آخرشو ببینین:

But can you guess what it is ?

Amazing Technology from Japan



Amazing Technology from Japan



Amazing Technology from Japan

 

Amazing Technology from Japan



Amazing Technology from Japan

This "pen sort of instrument" produces both

the monitor as well as the keyboard on any flat surfaces

from where you can carry out functions you would

normally do on your desktop computer.

Amazing Technology from Japan

Amazing Technology from Japan

 

يکشنبه 23/3/1389 - 16:36
دانستنی های علمی
کردم از عقل سوالی که بگو ایمان چیست ؟ عقل در گوش دلم گفت که ایمان ادب است .

 

شنبه 24/5/1388 - 13:11
دانستنی های علمی
ما آدم ها عادت داریم آبی وسیع آسمان را ترک کنیم و جذب آبی کوچک چشمانی شویم که عمقی نداردوروزی بسته خواهدشد.     

 

شنبه 24/5/1388 - 13:11
شعر و قطعات ادبی
من خط کش و تخته سیا را دوست دارممن بی الفبا هم خدا را دوست دارماین طفل بازیگوش شیطان را ادب کندر زنگ املاء گفته حلوا دوست دارمتصمیم کبری مال کبری بود خانوممن شیشه ی همسایه ها را دوست دارمفکرت اسیر درس و مشق و انضباط استاز من نپرسیدی که انشاء دوست دارمحتی به شاگرد بغل دستی نگفتمآن خنده ها، آن اخم ها را دوست دارمبر چهره ات دود بخاری های نفتیآن سرفه ها، آن دود ها را دوست دارمیک روز روی میز تحریرت نوشتمآن روسری، آن کفش ها را دوست دارممی گفتم هرشب جای دلداری دستمآن ترکه ها، آن چوب ها را دوست دارموقتی نوشتم روی هر خط یک جریمهفهمیدم آنجا نقطه ها را دوست دارمآخر نفهمیدم چرا من بی ارادهفردای روز جمعه ها را دوست دارمای کاش میشد چشم در چشمت بگویمخانم اجازه! من شما را دوست دارم.

 

شنبه 24/5/1388 - 13:10
شعر و قطعات ادبی
برای نفرت خورشید سایبان کافیستبرای دیدن همسایه نردبان کافیستسخن به دل ننشیند اگر طلب نکنیکلام عشق به گفتار بی زبان کافیستبرای پنجره هایی که بسته می ماندبه سقف خیره نمانی که آسمان کافیستبه روی این همه گلدسته های بوداییزبان بگیر موذن دگر اذان کافیستبرای شعر و غزل ، قافیه فراوان استگمان کنم که به این بیت نیمه جان کافیست

 

شنبه 24/5/1388 - 13:9
دعا و زیارت
شبی در خواب دیدم که با خدا گفتگو می کنم.
خدا از من پرسید: دوست داری با من صحبت کنی؟
پاسخ دادم: اگر شما فرصت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و گفت: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟
من سؤال کردم: چه چیزی در آدمها شما را بیشتر از هر چیزی متعجب می کند؟
خدا جواب داد:
-
اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند، و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.
-
اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره بازیابند.
-
اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند.
-
اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گوئی هرگز نزیسته اند.
دست خدا مرا در بر گرفت و مدتی به سکوت گذشت
بعد از مدتی به خدا گفتم: به عنوان پروردگار دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟
خدا پاسخ داد:
-
اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد، تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.
-
اینکه یاد بگیرند که خوب نیست که خودشان را با دیگران مقایسه کنند.
-
اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.
-
اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه ای زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابد.
-
یاد بگیرند که غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد، بلکه کسی است که نیازمند کمترین هاست.
-
اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.
-
اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
-
اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند، بلکه باید خود را نیز ببخشند.
با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که در اختیار من گذاشتید سپاسگذارم.
و افزودم: چیز دیگری هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت:
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم
همیشه   

 

شنبه 24/5/1388 - 13:8
خواستگاری و نامزدی
ای کسانی که مامور دفن من هستید: هرگاه من مردم مرا در تابوت سیاهی بگذاریدتا همگان بدانند که جز سیاهی در دنیا چیزی ندیدهامچشمانم...!چشمانم را باز بگذارید تا ابد هنوز چشم انتظارمدهانم...!دهانم را باز بگذارید تا باور کند هنوز نا گفته ها دارم دستانم...!دستانم را باز بگذارید تا ببیند چیزی با خود نخواهم برددر تابوت...!در تابوت را باز بگذارید تا شاید بیاید آنگاهو قالبی یخبر سر مزارم بگذارید تا با اولین طلوع خورشید آب گشته و بر خاکم بگریددیگران نگریندهیچکس نماند همه برویدتنها بوده اممی خواهم تنها بمانم... 

 

شنبه 24/5/1388 - 13:7
دانستنی های علمی
 شرح زندگانی " ویلیام سیدس " ماجرای انسانی بود که در چھار سالگی یک نابغه شد.!! – در چھل سالگی این نبوغ از وجودش رخت بربست و عجیب تر اینکه او خود از این موضوع خشنود بود .!! – "ویلیام " کوچک در دو سالگی قادر بود کتابھای دبیرستانی را بخواند و از شش ماھگی توانست حروف الفبا را تشخیص دھد.! این نابغه کوچولو درچھارمین سالروز تولد خود, بنا به دستور پدرشدو مقاله پانصد کلمه ای را یکی به زبان فرانسه و دیگری را به زبان انگلیسی نوشت.یکسال بعدھنگامی که پدرش از نبوغ فرزندش بخود می بالید "ویلیام سیدیس" کوچولو در روز تولدش دست به کار خارق العاده دیگری زد, و یکبار دیگر نبوغ فکری خود را اشکار ساخت . او اینبار مقاله ای درباره علم تشریع به رشته نگارش دراورد . پدرش پرفسور " بوریس سیدیس " این رساله را به دانشگاه " ھاروارد " برد تا کار بینظیر فرزند نابغه اش را به ھمکاران دانشمند خود نشان دھد . انان از اینھمه استعداد و نبوغ , براستی حیرت کردند .!! ولی این کودک ھنوز برای انھا و پدرش اعجاب دیگری در استین داشت . در زمانی که فقط ١٠ سال از عمرش سپری می شدیک کتاب درسی به زبان یونانی درباره علم ھندسه نوشت . در یازده سالگی به دانشگاه " ھاروارد " راه یافت . البته او دو سال پیشاماده ورود به دانشگاه بود اما مقامات دانشگاه صلاح دیدند پیش از ثبت نام مدتی صبر کنند .شخصی که در دو سالگی یک نابغه بشمار میرفتدر بیست سالگی طعم تلخ شکست را چشید. چه اتفاقی افتاده بود.؟! روزشمار رویدادھای زندگی او سر نخ ھایی در اختیار ما میگذاردلیکن پاسخ قانعه کننده ای به ما نمیدھد . " بوریس سیدیس " در دانشگاه ھاروارد به تدریس روان شناسی درزمینه " حالات غیر طبیعی " اشتغال داشت . او نویسنده برجسته ای بود و بخاطره نگارش چند کتاب درباره مبحثی که تدریسمیکرداز شھرت زیادی برخوردار گردید بودو ھنوز از او بعنوان یکی از اعضای برجسته دانشگاه ھاروارد یاد میکردنددکتر سیدیس اندکی پیشاز انکه پسرش بدنیا بیایدتصمیم مھم وخطرناکی گرفت . او تصمیم گرفت پاره ای از تئوریھا و نظزات خود درباره پدیده " پیشرفت ذھنی " را روی فرزند خویش ازمایش نماید.!! و در حقیقت از فرزندش به عنوان یک خوکچه ازمایشی استفاده کند . ولی نمیدانست با این اقدامزندگی فرزند خود را به تباھی خواھد کشاند . او بر این باور بود که مغز یک موجود زنده را میتوان درست مثل عضلات بدن پرورش داد و اینکار را از نخستین روزھای زندگی فرزندش اغاز کرد. ھنگامی که " ویلیام " کوچک قدم به این جھان گذاشتاینده اش در لب تختخواب او قرار گرفت . پدر خود خواھش حروف الفبا را روی میله ای بالای سر او اویزان کردو روز چند بار این حروف را به طفل نوزادش نشان میداد و نام انھا را با صدای بلند میخواندوان بچه کوچک ھم عینا تقلید میکرداینکار ساعتھا و روزھای متوالی ادامه یافتو شگفت اینکه " ویلیام " کوچکھنگامی که فقط ششماه ازعمرش میگذشتقادر بود این حروف را تشخیص دھدحاصل کار موفقیت امیز بوداما بعد .؟!!! مغز کوچک ویلیام بجای قصه و اشعار کودکانهھر روز با متون کتابھای درسی بمباران می شد . بجای قصه ھای شیرین , جغرافیاھندسهفیزیولوژی و زبان یونانی بخورد این طفل بیچاره داده می شد . اجازه نداشت خود را با ھیچگونه بازیچه ای سرگرم سازد.!! دنیای او را بازی ھای بی رحمانه پدر پر کرده بودھر ماه که میگذشتپیشرفت ذھنی باور نکردنی این طفل بیشاز بیش شکوفا می شد, بطوری که موجبات شگفتی ھمکاران پدرش - و بھت و حیرت مادر بیچاره اش رافراھم ساخت . ولی با گذشت زماننقطه کوری در این نبوغ چشمگیر پدیدار گشت . ھنگامیکه " ویلیام " به سن ھشت سالگی رسید , خنده ھای بیموردی سر میداد-! و در مواقعی با غامض ترین مسائل فکری روبرو میشدواکنشھای عصبی در او بروز میکرد . این نشانهبدبختی و مصیبت بشمار میرفت که پدرش از درک ان عاجز بود.! این برنامه تغذیه فکری اجباریھنگامیکه به اوج رسید که ویلیام به سن چھارده سالگی پا گذاشتدر ان روز در حضورجمعی از دانشمندان سال ١٩١٢ درباره " بعد چھارم " به سخنرانی پرداخت و درست در لحظه ای که انان را سخت تحت تاثیر سخنان خود قرار داده بود.! – ناگھان بی اراده و با حالتی عصبی , زیر خنده زد و از ھیچ روی قادر نبود خنده خود را کنترل کند.!!! – پساز انکه مدتی دراز در اسایشگاه " پورتسماث " واقع در " نیو ھمشیر " بستری شددوباره به دانشگاه " ھاروارد " بازگشت و با موفقیت فارغ التحصیل گردید . او به خبرنگاران گفت : که یگانه ارزویشدرزندگی ان است که مانند یک موجود طبیعی زندگی کند . " ویلیام سیدیس " با خواسته پدرش به مقابله برخاست و کوشید خود را ازبند تجربیات بیرحمانه او ازاد سازد . او در اموزشگاه " رایس" واقع در" ھوستن " به تدریس پرداخت و دریافت که از فوت و فن سازش با مردم کمترین سررشته ای نداردو مردم چه در داخل مدرسه و چه در خارج از ان میگریختند و از او دوری میکردندبرای ھمین دلش انباشته از تنفر و شورش علیه پدرش و علیه جھانی بود که در ان میزیست- مردم راکوچک و خود را برتر از دیگران میدانستعاقبت به اتھام تحریک و برپاکردن اغتشاشبه ١٨ ماه زندان محکوم شد . پساز چندین ماه غیبشزد و دیگر کسی از او خبری نداشت تا انکه روزی یکی از دوستان قدیمی پدرش به او اطلاع داد که فرزند جوانش با نام مستعار دیگریدر فروشگاھی به کار اشتغال یافته و ھفته ای ٢٣ دلار دریافت میدارد.!! – او از اوج نبوغ, به زیر سقوط کرد . " ویلیام سیدیس" در برابر اصرارمداوم یک اشنای قدیمیکه از او خواسته بود در حضور مردمدرباره امکان زندگی در کره مریخ به سخنرانی بپردازدبه مدت یک ساعت ھمه شنوندگان را مجذوب سخنان خویشساخت . اما ناگھان, ازحرکت اتومبیل ھا در خیابان به خنده افتاد و ھمه رشته ھا را پنبه کرد.!!!! – در تابستان سال ١٩۴۴ درگیرودار جنگ جھانی دومکمتر کسی به مرگ انسان ژولیده ای که بر اثر بیماری ذات الریه در مسافرخانه ای در " بروکلین " در گذشته بودتوجه نشان نمیداد . ارثی که از پدرش به او رسیده بودھمچنان دست نخورده باقی ماند. "ویلیام سیدیس" نابغهحتی در دشوارترین روزھای پایان عمر خویشکه دچاره مضیقه مالی شدیدی بود- حاضر نشد به میراث پدر و مادریکه مغز و اندیشه او را به نابودی کشانده بودند دست بزند .  
شنبه 24/5/1388 - 13:5
شعر و قطعات ادبی

 آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همینجاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک خر نشوی گریه کنی!

کل دنیا سراب است بخند


 
منبع: mmb802maen
چهارشنبه 21/5/1388 - 14:7
آموزش و تحقيقات

Volkswagen CarTowers نام پارکینگی در واشینگتن DC است که برخلاف همه پارکینگ های عمومی فاقد سراشیبی است، این پارکینگ دارای یک بالابر اتوماتیک هوشمند است که ماشین ها را از طبقه اول پارکیگ به بالاترین نقطه پارکینگ حمل میکند، از قابلیت های مهم این بالابر حالت دورانی بودن آن است که میتواند حول محور خود بچرخد تابه تمام نقاط طبقات دسترسی داشته باشد.

 

+سالها پیش بعد از جنگ اتوماسیون رونق زیادی درآمریکا گرفت مثلا کافه تریاهای اتومات یا ماشین های لباسشویی سکه ای که درآن زمان این پدیده نوظهور برای خود محبوبیتی داشت و حال پارکینگ اتوماتیک، درآینده جهان قابلیت ها و کارآیی بیشتری از اتوماسیون را بکاربرده بگونه ای که دیگر کاری برای بشر باقی نخواهد ماند جز طراحی و ساخت روبات!

چهارشنبه 21/5/1388 - 14:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته