دعا و زیارت
عواقب
گناهان جنسی
گناهان جنسی جسم فرد را آلوده کرده و توانایی آن
برای انجام مقاصد الهی را از بین می برد.
گناه جنسی از این نظر مستثنی است که ما آن را بر علیه جسم خود انجام
میدهیم. جسم ما معبد روح الهی است. وقتی ما از جسممان برای گناهان جنسی
استفاده می کنیم، به پاكی آن تجاوز کرده و آن معبد را ویران می کنیم.
همچنین آن افرادی که با آنها این گناه را انجام می دهیم را نیز آلوده
می کنیم. فقدان احترام به جسممان (و خداوند) رابطه ی ما با خدا را از
بین می برد.
روح خداوندی را اندوهگین می کند.
هر گناهی که انجام میدهیم باعث اندوهگین شدن روح خداوندی می شود و آتش
روح مقدس را در زندگی ما خاموش می کند. هرچه این آتش را بیشتر فرو
بنشانیم، همانقدر از نیکی و درستکاری فاصله خواهیم گرفت.
دژ محکمی برای شر و
شیطان در زندگی فرد خواهد ساخت.
وقتی ما مرتباً مرتکب گناه می شویم، دژ محکمتری برای شیطان در زندگی
خود بر پا خواهیم کرد. هرچه بیشتر تن به شهوت و هوس دهیم، کنترل آنها
بر روی ما بیشتر خواهد شد، تا آنجا که ما را بنده ی خود خواهند کرد.
این دژ محکم بسیار مستحکم خواهد بود، چون جسم، روح و روان ما را درگیر
خود کرده است. خوشبختانه دین، راه های زیادی برای ویران کردن این دژ
محکم پیش پای ما قرار داده است.
نفرینی پشت سرتان خواهد بود، از طرف همسر یا
فرزندانتان.
ه شیطان این امکان را می دهد که ما و نسل های
بعد از ما را با نفرین، ذلیل خود کند. بی بندوباری ، زنا، طلاق،
نازایی، و سایر مشکلات را گاهاً می توان از نتایج گناه های جنسی دانست.
.
پریشانی روحی در بر خواهد داشت.
با دنبال کردن لذتهای ناشی از گناه و نادیده گرفتن وجدان
خود برای تشخیث خوبی از بدی، پریشانی و آشفتگی روحانی در بر خواهد داشت.
هر چه بیشتر به دنبال گناه و فساد باشید، وجدانتان کدرتر خواهد شد. یک
وجدان کدر باعث می شود که بیشتر درمعرض دروغ های شیطان قرار بگیریم که
باعث دورتر شدن ما از خداوند یکتا می شود. و این مسئله به جایی میرسد
که ما دیگر کارهای خود را گناه تلقی نخواهیم کرد و توانایی ما برای
توبه و اصلاح شدن کمتر می شود.
پریشانی احساسی به دنبال خواهد داشت.
قدرت این تعهدها بر حسب نوع رابطه متفاوت است. خداوند این
پیوستگی و تعهد جنسی را برای همسران ایجاد کرده است. اگر این تعهد و
پیوستگی با کسی غیر از همسر فرد ایجاد شود، آشفتگی و پریشانی احساسی
ایجاد خواهد شد. این آشفتگی به صورت های مختلف نمایان می شود. در اینجا
به برخی از آنها اشاره می کنیم:
*
رویاها و افکار مکرر درمورد عشق های قبلی.
*
ناتوانی در برقراری صمیمیت احساسی با همسر.
*
پشیمانی و تلخی نسبت به افرادی که در رابطه های قبلی به فرد صدمه زده
اند.
*
درک اشتباه از عشق واقعی.
*
بی بندوباری و بی قیدی ج، در تلاش برای یافتن عشق و صمیمیت واقعی.
خطر آشفتگی احساسی به اندازه ای است که می تواند فرد را از تجربه ی
صمیمیت با همسر خود و خداوند باز دارد. همچنین آشفتگی جنسی می تواند
مثل یک نفرین عمل کند و اعتیاد جنسی و سایر کشمکش ها را به دنبال آورد.
خاطره هایی ماندنی ایجاد خواهد کرد.
خاطره ها با کمک هورمون های مخصوص که طی
انگیختگی ها تولید می شود، در مغز فرد ایجاد می شوند. شیطان از
این خاطره ها برای محکوم کردن و نگاهداشتن فرد در اسارت شهوت استفاده
می کند. این خاطره ها ممکن است باعث ایجاد مشکل در روابط فرد با
همسر خود شود. در اینجا برخی نمونه ها آورده شده است:
باعث به دنیا آمدن فرزندان ناخواسته می شود.
باعث پایین آوردن ارزش انسان به صورتی می شود که
فرزندان انسان آشغال شناخته شوند. کودکانی که از این روابط به دنیا می
آیند، در خانه هایی زندگی خواهند کرد که هیچ سایه ی پدر یا مادر
مهربانی بالای سر آنها نخواهد بود.
فرد را در معرض ابتلا به بیماری های مسری خواهد گذارد.
بیماری های مسری بسیاری وجود دارد که بسیاری از آنها علائم بسیار
ناخوشایند و نامطبوعی را به دنبال خواهند داشت. بدترین این بیماری ها،
ایدز، حتی منجر به مرگ نیز می شود.
از بین برنده ی ازدواج و خانواده خواهد بود.
زنا معمولاً باعث از بین رفتن ازدواج و خانواده ها می شود.
وقتی زنجیر وفاداری پاره شود، زن و شوهر، آسیب های احساسی، روحی، و حتی
گاهی جسمی را تحمل خواهند کرد. برای تعمیر این شکاف، درمان های اساسی
مورد نیاز است. خاطره هایی که طی برهم خوردن ازدواج ها ایجاد می شودف
تا آخر عمر با او می مانند و نسل های بعد را نیز تحت تاثیر قرار خواهد
داد. دیدن تصاویر و فیلم های شهوت انگیر و مستهجن نیز به اندازه ی زنای
واقعی، گناه آلود و زیاد آور است و خطای آن نیز نباید دست کم گرفته شود.
باعث بی بندوباری اخلاقی و انحراف خواهد شد.
معمولاً آتش تیز از شهوت در ذهن فرد ایجاد خواهد
کرد. اگر پیوسته آن آتش را شعله ورتر کند، فرد هرچه بیشتر و بیشتر به
اعماق فساد و تباهی فرو خواهد رفت. از این وضعیت به افراط در هر نوع
ناپاکی نیز اشاره می شود که رفته رفته هوت و هوس فرد را بشتر
خواهدکرد.سایت مردمان
چهارشنبه 9/10/1388 - 21:27
دعا و زیارت
وحید به معنای یکتاپرستی مهمترین اصل اعتقادی اسلام
است. از دیدگاه اسلامی توحید در معنای وسیع کلمه تنها به معنی باور داشتن
نیست و به معنی اطاعت و تسلیم شدن فقط در برابر خدا نیز است، که از تعبیر
به «توحید عبادی» یا «توحید در عبادت»
میشود. توحید یکتاپرستی با خلوص است. به این معنی که از هر گونه
شرک (به معنی شریک ساختنست در وحدانیت خدا) و کفر(به
معنی انکار است ازخداکه خالق همه میباشد) مبرا باشد. توحید در اسلام
به معنای آن است که «هیچ خدایی جز الله نیست»
*[۱] و این مسأله رکن اعتقادات دینی مسلمانان است و شهادت بدان شرط مسلمانی است. هر چند مذاهب مختلف از آن تفاسیر متفاوت دارند.
در قرآن سورهای در توضیح توحید و به نام «توحید» هست و متن آن چنین است:
«به نام خداوند بخشنده مهربان. بگو خدا یکتاست. خدا بی نیاز است. نزاییده و زاییده نشده. و هیچ کس همتای او نیست.»(بسم الله الرحمن الرحیم. قل هو اللهُ احدٌ. اللهُ الصَمَدُ. لم یَلِد و لم یولَد. و لم یكن له كُفواً احد.)
همچنین طبق بیان قرآن توحید به این معناست که «هیچ چیز مثل او نیست»*[۲] بنابراین خداوند در اسلام قابل تجسم و تمثل نیست. چنانکه سنایی سرودهاست:
| نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی | | نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی |
در قرآن آیات بسیاری به توضیح توحید پرداختهاست و برخی از مهمترین این آیات عبارتاند از:
- آیة الکرسی، سوره بقره، آیه ۲۵۵
- آیه نور، سوره نور، آیه ۳۵
- سوره آل عمران، آیه ۱۸، ۲۶ و ۲۷
متن زیر توصیف یکتاپرستی از امام علی است. در خطبه اول نهج البلاغه یکتاپرستی را چنین توضیح میدهد:
«نخستین پایه دین شناخت او[خدا]ست، و کمال شناخت او راست
دانستن(تصدیق) اوست، و کمال راست دانستن او یگانه دانستن اوست، و کمال
یگانه دانستن او اخلاص برای اوست، و کمال اخلاص برای او نفی چگونگی(صفات)
از اوست. زیرا هر صفتی گواه آن است، که غیر موصوف است و هر موصوفی گواه آن
است که غیر صفت است. پس هر کس خدای منزه را وصف کرد برای او همتایی قرار
داد، و هر کس برای او همتایی قرار داد او را دو پنداشت، و هر کس او را دو
پنداشت او را بخش بخش کرد، و هر کس او را بخش بخش کرد، و هر کس او را بخش
بخش کرد پس او را نشناخت، و هر کس او را نشناخت، به سویش اشاره کرد،
و هر کس به او اشاره کرد پس او را محدود کرد، و هر کس او را محدود کرد پس
او را شمرد...»
چهارشنبه 9/10/1388 - 21:23
خواستگاری و نامزدی
تفاوت سعادت و خیر
تفاوت میان سعادت و خیر این است که سعادت مخصوص نوع و یا اشخاص است ولی لفظ خیر عام است و به غیر انسان هم اطلاق میشود.
سعادت در منطق انبیا
سعادت چیزی نیست که در درون ذات انسان باشد و حتی نارساییهای محیط و خانواده و وراثت در مقابل تصمیم و اراده انسان قابل تغییر و دگرگونی است مگر آنکه اصل اراده و آزادی انسان را انکار کنیم.
ارکان سعادت بشر طبق قرآن کریم
طبق بیان قرآن کریم در سوره عصر ارکان سعادت و نجات انسان از زیانکاری در چهار چیز است.
اساسیترین رکن نجات و سعادت انسان ایمان است. آنجا که خداوند متعال میفرماید: «ان الانسان لفی خسر الا الذین امنوا»
اولین تفاوت انسان با حیوان در زندگی اجتماعی اوست که سبب شده انسان
در زندگی با دیگران هم بهرههای فراوان ببرد و هم وظایف و تکالیفی در
قبال این بهرهها داشته باشد.
آنجا که پای وظایف اجتمایی در میان است دیگر غریزه و طبیعت حکم فرما نیست و نمیتواند نقطه اتکا قرار گیرد. زیرا معمولا انجام این امور برخلاف میل و غریزه است مثل امانتداری و فداکاری ، آنجاست که نیاز به نقطه اتکایی برای ارضای روح در انجام این فعالیتها احساس میشود و آن نقطه اتکا فقط ایمان است.
عمل صالح
رکن دیگر نجات بشر عمل صالح است : «... و عملوا الصالحات»
گاه مردمی پیدا میشوند که به خدا و پیامبران و کتب آسمانی
ایمان دارند ولی در اثر بعضی انحرافات و اشتباهات گمان میکنند که
تنها ایمان داشتن کافی است و عمل اهمیت چندانی ندارد. یا برخی عمل
میکنند و عملشان هم متکی به ایمان و عقیده است ولی در تشخیص عمل
اشتباه میکنند و چه بسا دیده میشود که مردم از روی عقیده و
ایمان زحمتها میکشند اما بیهوده ، و کوچکترین اثر نیکی بر اعمال
آنها مترتب نیست.
توصیه به ایمان و عمل صالح
رکن دیگر سعادت و نجات بشر طبق آیات قرآن تشویق دیگران به ملازمت ایمان و عمل صالح است : «و تواصوا بالحق»تا جامعه تحت تاثیر تلقین کارهای خیر به سوی سعادت و رستگاری حرکت نماید.
توصیه به صبر
توصیه افراد به صبر و استقامت رکن دیگری از ارکان سعادت بشر است : «وتواصوا بالصبر» تا افراد جامعه در مقابل ناملایمات و دشواریها شکست نخورده و با صبر و پایداری به سعادت برسند.
ارکان سعادت بشر طبق روایات
در روایاتی که از معصومین علیهالسلام نقل شده است به مسائل
مختلفی به عنوان اسباب سعادت بشر اشاره شده که مطالعه آنها انسان را به
طرز تفکر اسلامی در این مساله آشنا میسازد. به عنوان مثال به چند حدیث پر معنی در این رابطه توجه فرمایید :
- امام صادق علیهالسلام میفرماید : حقیقت سعادت این است که آخرین مرحله زندگی انسان با اعمال سعادتمندانهای پایان یابد.
- امام علی علیهالسلام میفرمایند : سعادتمند کسی است که از سرنوشت دیگران پند گیرد.
- پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میفرمایند : چهار چیز است که اسباب سعادت انسان است : همسر صالح ، خانه وسیع ، همسایه شایسته و مرکب خوب
با توجه به اینکه این چهار موضوع در زندگی مادی و معنوی هر کس نقش موثری
دارد و از عوامل پیروزی میتواند باشد وسعت مفهوم سعادت در منطق اسلام روشن میشود.
اگر
اسبابی را که برای سعادت در احادیث ذکر شده با توجه به عینیت همه آنها و
نقش موثرشان در زندگی بشر را با اسباب و نشانههای خرافی مقایسه کنیم
به این واقعیت میرسیم که تعلیمات اسلام تا چه حد منطقی و حساب شده
است. هنوز بسیارند کسانی که نعل اسب را سبب خوشبختی و عدد سیزده را سبب
بدبختی میدانند و چه بسیار انسانهایی که بر اثر گرفتار شدن به این خرافات از زندگی باز ماندهاند. اسلام
بر تمام این پندارهای خرافی قلم بطلان کشیده و سعادت انسان را در گرو
فعالیتهای مثبت و نقاط مثبت اخلاقی و طرز تفکر و عقیده هر کس
میداند که نمونههایی از آن در احادیث فوق بیان شد.
چهارشنبه 9/10/1388 - 21:22
خواستگاری و نامزدی
نسان ذاتاً طالب کمال ،و از نقص گریزان است. هر چه در زندگی تلاش کرده
سخنی آن را بر خودهموار می سازد،برای رسیدن به کمال و خوشبختی است. گرچه
ممکن است در تشخیص مصداق های آن اشتباه کرده،آن را در ثروت یا قدرت و
امثال آن بپندارد.
از این رو پیش از هر چیز لازم است بدانیم کمال
حقیقی چیست و برای دستیابی به آن چه باید کرد؟راه خوشبختی کدام است و
موانع این راه چیست؟
این بحث از قدیم مطرح بوده و پیرامون آن نظریه های مختلفی ابراز شده است:
*
جمعی از فلاسفه ی یونان – پیش از ارسطو – سعادت بشر را در
کمالات نفسانی دانسته و آن را در چهار صفت: شجاعت،عفّت،حکمت و عدالت خلاصه
کرده،بقیّه ی صفات نیک را منشعب از این چهار صفت می دانستند . واجد این
صفات را سعادتمند می خواندند،اگر چه از کمالات جسمانی و سلامت بدن و امور
مادی محروم بوده،مبتلا به نقص عضو و دیگر امراض بدنی هم باشد.
*
مرتاضین نیز که به اصالت نفس معتقدند،سعادت و کمال بشر را تنها به تعالی
جهات روحانی و کمال نفسانی دانسته،راه به فعلیّت رساندن این قوّه را ریاضت
ها و مجاهدت های سخت می دانند. آنان بر این باورند که هر چه ریاضت و
محرومیّت جسمی بیشتر،و هر قدر بدن از لذایذ مادی محروم تر باشد،تکامل روح
بیشتر می شود،و این بدان معنی است که ریاضت و آزار جشم و ترک
تمایلات،رهگذری برای وصول به سعادت و کمال بشری است.
* برخی هم به
اصالت نفس عقیده دارند و سعادت حقیقی را در ترقّی و تعالی نفس می دانند.
ولی نظر به این که تحقّق آن با مبتنی بر اموری اعم از نفسانی و جسمانی
دانسته اند،به بدن هم اندک توجّهی کرده،معتقدند: از تمایلات جنسی و خواهش
های نفسانی که خارج از حریم سعادت،و مشترک بین انسان و حیوان است نیز
نباید غافل بود.
در این سه عقیده توجّه لازم به جسم نشده و تمایلات
مادی مورد بی اعتنایی قرار گرفته است. آنان انسان را از زوایه ی خاصّی
مورد نظر قرار داده،و از این نکته ی مهم غفلت کرده اند که بدن مَرکب روح
است و نفس با همین مرکب به مقصد می رسد . از این نابودی بدن و ناتوان کردن
آن باعث توقّف انسان قبل از رسیدن به کمال خود خواهد شد.
به علاوه به
نفس و روح نیز – که سعادت انسان را در تعالی آن می دانند- توجّه
کامل ننموده و بعضی از مسایل اساسی چون عقیده و اخلاق را با آن توسعه ای
که دارد مورد بی مهری قرار
داده اند.
در مقابل این سه گروه دنیای
کنونی سعادت بشر را در امور مادی خلاصه می کند. در نظر اکثر مردم جهان
اصالت یا تمایلات و لذّات و اولویت های مادّی بوده،جهات معنوی،سجایای
اخلاقی و توجّه به روح و انسانیت ،مطرود و به دست فراموشی سپرده شده است،
و چیزهائی از قبیل ثروت، مقام،قدرت و تمایلات جنسی،ملاک عمل و خوشبختی
شناخته شده،به گونه ای که دارنده ی این امور را انسانی خوشبخت می پندارند
. اینان نیز خود به چند تقسیم می گردند:
* برخی دستیابی به منزلت های
مادی را که پُست و مقام و دارایی و ثروت از جلوه های بارز آن است کمال
دانسته،تمام توان خویش را در راه به دست آوردن آن به کار می گیرند و در
این مسیر از هیچ اقدامی دریغ نکرده،و به هر وسیله ای متمسّک می شوند تا به
گمان خود فردی شایسته باشند،و چنان چه به مقام دلخواه نرسند در خود احساس
حقارت و پستی می نمایند.
جهان کمونیسم را نیز – که سعادت بشر را
در ایجاد جامعه ای بی طبقه دانسته،اصالت را به اقتصاد و رفاه نسبی افراد
جامعه داده و به طور کلّی از مسایل اعتقادی،اخلاقی،فرهنگی و مذهبی غافل،
بلکه در صدد مقابله ی جدّی و محوِ هرگونه گرایش معنوی بوده است گرچه
امروزه در حال فروپاشیدن است و می رود که جز نامی از آن در کتب باقی نماند
– می توان بخش سازمان
یافته ای از طرفداران «اقتصاد مداری» به حساب آورد.
آنان
تمامی سجایای انسانی و ابعاد گوناگون آدمی را مانع دست یافتن به پندار
خویش دانسته،با ارکان مهم سعادت بشری که همان فطرت و حرکت معنوی است به
ستیز برخاسته،بیش از نیم قرن مردم تحت سلطه ی خویش را از طبیعی ترین
نیازهای خود محروم کردند،تا جایی که طبق نقل بعضی از محقّقان ،بسا عضو یک
خانواده در طول زندگی نمی توانست از معتقدات سایر اعضای خانواده مطلّع
گردد،و بسا فرزندی که پس از هفتاد سال متوجّه اعتقاد مذهبی پدر شده،از
اقامه ی نماز او آگاه می گشت!
اگر چه آنان امروزه به پاره ای از
جنایات خویش پی برده اند،لکن هنوز وبال دامی که سال ها برای بشر تنیده
اند،گریبانگیر آنان بوده برای رهایی خود از آن درمانده اند.و حتّی از نظر
اقتصادی نیز – که رکن اساسی مکتب آن ها محسوب می شد – فرسنگ
ها از جهان غرب فاصله داشته، دست گدایی به سوی آنان دراز کرده اند.
با
کمترین شناخت نسبت به حقیقت انسان و نیازها و توانایی ها و استعدادها و
مواعب نهفته ی در او،به بطلان این نوع تفکّر و غفلت طرفداران این نظریه ها
پی می بریم.
پذیرش این برداشت ها که ناشی از عدم ادراک نیازهای حقیقی
انسان است،از یک سو آدمی را از پی گیری اهداف بزرگ معنوی و حرکت در مسیر
کمال انسانی باز می دارد،و از سوی دیگر استعدادهای عالی او را که آفریدگار
جهان برای تعالی وی در وجودش به ودیعه گذاشته، به ورطه -ی خواسته های ذلّت
بار حیوانی سوق می دهد. و با استمرار پی گیری اهدافِ صرفاً مادّی ،تا آنجا
پیش خواهد رفت که یک باره روح و جان و دل و اندیشه و روان خویش را به
پرتگاه انحطاط و ابتذال بکشاند که به تعبیر قرآن کریم هم چون چارپایان
بلکه پست تر از آن ها خواهد شد.
« اوُلئِکَ کَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ اوُلئِکَ هُمُ الغافِلُون».
«آنان هم چون چارپایانند ، بلکه گمراه تر(زیرا قوّه ی ادراک دارند و به کار نمی برند) آن ها همان غافلانند.»
از
سوی دیگر نادیده گرفتن امور مادی – که در جای خود برای رسیدن به
کمال و سعادت ضروری و مؤثّر است – خود نوعی دور شدن از واقعیّات
عالم خلقت و غفلت از جنبه های دیگری از نیازهای انسان است. مال و منالی که
در عالم طبیعت می تواند وسیله ی رفع نیازهای مادی انسان در حدّ اعتدال و
کفاف باشد و قرآن آن را پایه و زیر بنای حیات مادی آدمی شمرده، چگونه می
-توان به طور کلّی از صفحه ی نیازمندی های زندگی انسان محو گردد؟
*
برخی هم بشریت را تنها از پشت عینک تمایلات جنسی مشاهده کرده اند و تمام
شئون مذهبی و اخلاقی بشر را نادیده گرفته،حتی مهر مادری را از این دیدگاه
می نگرند و معتقدند: بشر باید در ارضای شهرت،مثل سایر حیوانات آزاد باشد.
مثلاً
فروید با این که غرائز انسان را به دو دسته (غریزه ی صیانت ذات و غریزه ی
جنسی) تقسیم می کند،ولی آن چنان به شهوات جنسی اصالت بخشیده که علاوه بر
زیرپاگذاشتن همه ی خلایق انسانی،حتی غریزه ی حب ذات را هم که خودش
پذیرفته،فراموش می کند.
گر چه بعضی از ناملایمات روحی و پرخاشگری ها به
ناکامی در غریزه ی جنسی مربوط می -شود،اما بشر در آن خلاصه نمی گردد تا
تمام غرایز نهفته در او نادیده گرفته شود.
اینان نیز اگر کمترین توجه
را به نیازها و استعدادها و جهات مختلف و ابعاد گوناگون انسان معطوف می
داشتند،این چنین به ذبح حقیقت و ضایع کردن عالم انسانیّت نمی پرداختند ،و
انسان را تا این حد حقیر و بی مایه معرفی نکرده،و هرگز هر اختلال روحی را
مستند به غریزه جنسی نمی -پنداشتند.
شناخت علمی هر پدیده ای –
چنان که تمام دانشمندان به آن معتقدند – مبتنی بر واقع بینی و دقّت
در واقعیت خارجی آن پدیده است، نه پرداختن و پر و بال دادن به خیالات و
توهّمات دور از واقعیت.
حرکت سیل آسای قشر عظیمی از دنیا پرستان به طرف
ارضای تمایلات جنسی،نه تنها حکایت از انحصار غرایز انسانی به این غریزه
نمی کند،بلکه چه بسا مشاهده می شود که خود این گرایش ها و خواسته ها و
تمایلات فدای خواسته ی بزرگتری مانند رسیدن به ریاست و دست یافتن به جاه و
مقام،می گردد.
آیا مشاهده ی آمار جنایات و جرایم سرسام آور جهان غرب
– که ناشی از همین حرکت غیر منطقی و نتیجه ی طبیعی اصالت دادن به
ارضای بی چون و چرای شهوات نفسانی است – مؤیّد نادرستی بی مهری نسبت
به فضایل معنوی و بی اعتنایی به استعدادها و غرایز انسانی،و برخاسته از
همین تفکّرشوم و دور از واقع نیست؟
متأسفانه ممالک اسلامی نیز از این
گرقتاری ها و تیره روزی ها بر کنار نبوده کورکورانه از آنان پیروی کرده،و
حقایق و فضایل و معنویات خود را به دست فراموشی سپرده اند.
* گروهی
دیگر نیز که زرق و برق ثروت و مقام،چشم آن ها را کور نکرده ،تا اندازه ای
به بی ارزشی اندوختن مال و رسیدن به پست و مقام پی برده،و از تنگنای
دیدگاه های مختلفی که آدمی را به پایین ترین سطح فرومایگی و پستی تنزّل
داده،رها گشته اند،دچار علم زدگی شده،کمال و سعادت انسان را منحصراً در
گرو دانش و علوم روز دانسته،می گویند: هر انسانی که بیشتر به حقایق هستی
آگاه باشد کامل تر خواهد بود، همه ی شرور و نقایص ناشی از جهل و نادانی،و
همه خوبی ها در آموزش دانش می باشد.
تردیدی نیست که دانش بشری یکی از
مهم ترین دست آوردهای انسان در طول حیات چندهزار ساله ی خود محسوب می شود.
هیچ کس نمی تواند منکر ارزش و فضیلت علم و دانش شود،و هیچ قدرت و مکتب و
فرقه ای نمی تواند مانه پیشرفت حیرت انگیز این پدیده ی شگفت آور گردد،چرا
که ؛تحقیق و فراگیری علم ریشه در کنجکاوی و حسّ جستجوگری – که از
واقعیّت -های غریزی و طبیعی انسان است – دارد.
از این رو،اصل پی
گیری علوم و تحقیق و جستجو و دقّت در کنار زدن پرده های جهل از رازهای
عالم طبیعت و اکتشافات و اختراعات بشری،مقبول خاص و عام بوده،و مورد پذیرش
همه ی ادیان الهی و آیین های آسمانی است،لیکن سخن در نظریه ی کسانی است که
تمام کمال و سعادت را منحصراً در کشف رموز عالم طبیعت پنداشته اند.
تردیدی
نیست که کشفیّات و اختراعات و پیشرفت های علوم نیز هم چون بسیاری از پدیده
های مادی بشر،به نوبه ی خود در رسیدن انسان به کمال و سعادت می تواند
مؤثّر باشد،لکن کمال و سعادت نهایی و ابدی در این ها خلاصه نمی گردد.
هم
چنان که پیشرفت علم طب توانسته است از بسیاری از مرگ و میرهای زودرس
پیشگیری کند، بهره وری صحیح از امکانات اطلاع رسانی جهت بالا بردن سطح
آگاهی مردم و مطلع شدن از حوادث ناگهانی مانند سیل و زلزله و قحطی و ... و
استفاده از وسایل حمل ونقل سریع برای کمک رسانی به نیازمندان،و نیز بهره
برداری از دانش و فنّ سدّ سازی جهت مهار و ذخیره آبها در گذشته به طور
بسیار محدود در سطح آب انبارها انجام می گرفت،و سود جستن از امکانات صنعت
چاپ جهت نشر حقایق و رشد فرهنگی انسان ها،و بالاخره استفاده از تجهیزات
جنگی در مقابله با تهاجمات زیانبار ذشمنان و دفاع از مؤمنین و مظلومان و
صدها نمونه ی دیگر ،از جمله نتایج سودمند دانش بشری محسوب می شود که هر یک
به نوعی می تواند در سرعت رشد و تعالی و سعادت و کمال انسان نقش داشته و
مؤثر باشد.
تمام کسانی که برای انسان خط مشی تعیین کرده اند،تنها به بعضی از ابعاد انسان توجه نموده اند.
مکتب
های غیرالهی که از سوی حکیمان و اندیشمندان و دلسوزان جوامع بشری ارایه
گردیده،و هدف شان طرح و عرصه ی برنامه هایی جهت تشکیل جامعه ی مدنی و
تنظیم حیات اجتماعی و بهبود زندگی دنیوی است،بزرگ ترین ظلم را در حقّ
انسان و انسانیّت روا داشته اند.
کمال انسان از نظر بنیان گذاران این
مکتب ها، خواهی نخواهی عبارت است از دستیابی به یک سلسله علوم و فنون و
آداب و سنن و قوانین و مقررات تجربی برای بهزیستی اجتماعی.
و چه ظلمی بزرگتر از این که انسان و مقام و منزلت او را در توده ای از آب و گِل خلاصه نماییم!
چه
طور است که برای بهره وری از یک دستگاه جدیدالتأسیس از کتاب راهنما و یا
بروشوری که سازنده ی آن نوشته یا از مهندسی که تربیت شده ی اوست کمک می
گیرند،با این که آن تنها یک دستگاه مادی است و دیگران هم می تواند بوسیله
ی تجربه با کیفیت کار آن آشنا شوند،اما این اصل را در مورد انسان به کار
نمی گیرند!
وقتی سؤال می شود: انسان چیست؟او را «موجود
نانشناخته» می نامند،ولی وقتی پرسیده می شود: چه باید بکند تا به
سعادت برسد؟ برای او نسخه ها می پیچند و طومارها می نویسند.
آنان که
هنوز حتی تمام جهات مادی انسان را هم درنیافته اند،چگونه می توانند تشخیص
دهند که مثلاً چه عملی برای بعد از مرگ او مفید است؟
اگر زندگی بشر
منحصر به این جهان نیست طبعاً دستورالعمل هایی که برای سعادت او داده می-
شود نیز باید – گذشته از در نظر گرفتن تمام جهات روحی و جسمی اش
– با ابعاد زندگی او در عالم دیگر نیز موافق و همسو باشد.
بنابراین،علیرغم
پیشرفت های حیرت انگیز و موفّقیت های چشم گیر علمی،انسان در زمینه ی قانون
گذاری بسیار ناتوان است،پایش لنگ و دستش کوتاه!
کمال از نظر اسلام
از
نظر اسلام جمیع مخلوقات در جهت کمال و رشد و تعالی و هدفی که ایده آل
آنهاست هدایت فطری شده اند. آیات قرآنی نیز با بیان های مختلف بدین معنا
اشاره دارد،مثل آیه ی شریفه ای که می فرماید:
«رَبُّنَا الَّذِی أَعطی کُلَّ شَیءِ خَلقَهُ ثُمَّ هَدی».
«پروردگار ما همان است که همه ی اشیای را نعمت حیات بخشیده،سپس هدایت (تکوینی) را بر ایشان مقرّر فرموده است ».
انسان
نیز مانند سایر مخلوقات،بر اساس فطرتی که او را به سوی تکمیل نواقص و رفع
حوائجش فرا می خواند آفریده شده،لکن به واسطه ی وجود اختیاری که در نهاد
او به ودیعت گذاشته شده، . به خاطر نیازها و احتیاجات تکوینی بیشتری که
دارد نمی تواند همه ی نواقص خود را به تنهای تکمیل نماید،بلکه کمال کامل و
حقیقی انسان از دیدگاه اسلام مستلزم تعاون و همکاری و مساعدت های فراوانی
است که از مسیر ازدواج آغاز و با مشارکت و تلاش جمعی در رفع موانع حیات
انسانی و تأمین نیازهای عامه و ایجاد زمینه ی تشکیل محیطی سالم برای رشد و
تعالی انسان -ها امکان پذیر می گردد.
و در این مسیر،نیازمند اصول و
قوانینی است علمی و محتاج راه و روش و سنتی است عملی،که از قابلیت ها و
خواسته های نهادینه شده ی او ریشه گرفته،پاسخگوی احتیاجات حقیقی او
باشد.واین همان مفاد و محتوای کلّی ادیان الهی است و فطری بودن دین نیز می
تواند به معنای همسویی و موافقت اصول و احکام اسلامی با فطرت توحیدی انسان
باشد:
« فَأَقِم وَجهَکَ لِلِّدینِ حَنیفاً فِطرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها».
«پس
روی خود را به سوی این دین حنیف کن (با اعتدال کامل و توجّه تمام به
دین،اقبال نمای، که مطابق است) با همان فطرت و سرشتی که خداوند،مردم را بر
آن سرشت آفریده است».
طرز تفکّر افراد اجتماع – درباره ی
حقیقت زندگی دنیا و بینش آنان درباره ی آغاز و پایان جهاد – به هر
شکلی باشد،سنت هایی که در آن اجتماع وضع می شود همان گونه شکل می گیرد.
و به عبارت دیگر؛صورت و شکل زندگی با اختلاف در اصول اعتقادی مختلف می گردد.
ازدیدگاه
اسلام ،انسان هدف و غایتی ندارد مگر سعادت و کمال ،و خوشبختی و کمال جز
برآورده شدن نیازهای حقیقی و به فعل رسیدن قوا و استعدادها و مقتضیات
واقعی او چیزی نیست.
گرچه حرکت به سوی کمال و سعادت،حتی در محیط های
ناسالم و غیر شایسته نیز امکان پذیر است و بسیاری از اولیای الهی در آلوده
ترین جوامع بشری توانسته اند به عالی ترین مراحل کمال نایل گردند،لیکن
تحقّق کمال و سعادت برای نوع انسان ها،تنها در صورتی میسّر است که اجتماعی
صالح برپا گردد،اجتماعی که در آن،سنت ها و قوانین صالح و منطبق با خواسته
ها و نیازهای حقیقی انسان حکومت کند،و این جز در سایه ی اعتقاد به اصولی
علمی و پای بندی به سنت ها و روش های عملی نشأت گرفته از وحی – که
منطبق و هم جهت با سیر تکاملی تکوین و همسو با خواسته های فطری بشر است
– میسّر نیست.
سعادت و کمال حقیقی انسان در گرو شناخت درست،کامل
و واقع بینانه ی اوست. از این رو اسلام معتقد است تنها خالق انسان که آگاه
به تمام جنبه های روحی و جسمی اوست باید برای کمال وی برنامه ریزی نماید.
اسلام
با واقع بینی و بر اساس فطرت و از طریق وحی،با استمداد و استخدام عقل و با
توجّه به ابعاد مختلف معنوی و مادی انسان ،و با عنایت به خواسته های فطری
و نیازهای روحی و جسمی او،با ارایه ی برنامه های عملی متناسب،و تشریع
قوانین هماهنگ با تکوین،مردم را به ایمان به خدا و پذیرش دعوت انبیای و
اعتقاد به روز جزا فرا خوانده،و ضمن تعالیم عالیه ی خود،بر تطهیر نفس از
ناپاکی ها و پلیدی ها ،و تخلّق به اخلاق پاک و صفات عالی انسانی تأکید و
سفارش فراوان نموده است.
در عین حال،ضمن دعوت به پرهیز از هرگونه افراط
و تفریط در مسیر اصلاح نفس،او را از لذایذ طبیعی که از خواسته های فطری
بشر است،محروم نگردانیده است.
لکن با محاسبه ی صحیح نیازهای واقعی
انسان،بهره بردن از مظاهر لذت بخش دنیوی را تا آنجا که تار و سعادت او را
بر باد ندهد،و جامعه را به ناپاکی و پلیدی نکشاند،مجاز شمرده است.
اسلام
سعادت بشر را در گرو برآورده شدن تمام نیازهای اعتقادی،اخلاقی،فرهنگی
،سیاسی فردی و اجتماعی انسان دانسته ،در عین تأکید فراوان بر اهمیّت امور
معنوی و ایمان و اخلاق و فضایل انسانی ،به جنبه های مادی و طبیعی بشر نیز
توجهی خاصّ مبذول فرموده،پیروان خود را به فعالیت های اقتصادی و به
کارگیری نیروی انسانی و بهره برداری از ذخایر طبیعی برای رفع نیازهای مادی
و تأمین سلامت فرد و جامعه دعوت نموده است و در این زمینه احادیث فراوانی
وارد شده است.
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
« الکادُّ عَلی عِیالِهِ (مِن حَلالٍ) کَالمُجاهِدِ فِی سبیل اللهِ».
« کسی که برای (تحصیل معاش) خانواده اش از راه حلال کوشش و فعالیت کند همانند مجاهد در راه خداست».
پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند:
«مَن أَکَلَ مِن کَدِّ یَدِهِ یَکوُنُ یَومَ القِیامَةِ فِی عِدادِ الأَنبیاء و یَأخُذُ ثَوابَ الأنبِیاءِ».
«کسی که از دست رنج خود استفاده کند در قیامت در زمره ی انبیا محشور گردد و پاداش آنان به او داده شود».
امام صادق(علیه السلام) از پدران بزرگوار خود روایت کرده که امیرمؤمنان (علیه السلام) فرموده -اند:
«مَن وَجَدَ ماءً وَ تُراباً ثُمَّ افتَقَرَ فَأَبعَدَهُ اللهُ».
«کسی
که آب و خاک (منابع طبیعی) را در اختیار داشته باشد (ولی نیروی انسانی خود
را به کار نبندد) و با تهی دستی بگذراند،خداوند او را از (رحمت) خود دور
کند».
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند:
«اگر
ساعت انقراض عالم و قیام قیامت فرا رسد و در دست یکی از شما نهال درختی
باشد،چنان چه به قدر کاشتن آن فرصت دارد آن را بکارد».
ابن عبّاس گوید: هر گاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به کسی التفات می نمودند،و مورد توجّه آن حضرت قرار می گرفت ،سؤال می کردند:
«آیا
شغلی دارد؟ اگر جواب منفی داده می شد،می فرمودند: از چشم من افتاد. و چون
از سبب آن سؤال می شد می فرمودند: اگر مؤمن شغلی نداشته باشد دینش را
وسیله ی امرار معاش قرار
می دهد».
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرمایند:
«العِبادَةُ عَشَرَةُ أَجزاءٍ تِسعَةُأَجزاءٍ فِی طَلَبِ الحَلالِ».
« عبادت ده جزی است نُه جزء آن در طلب روزی حلال است».
چهارشنبه 9/10/1388 - 21:19
دانستنی های علمی
مقدمه
ببر گوشتخواری است با اندازه بزرگ و طول بدن آن تا 290 سانتیمتر و دم
آن تا 110 سانتیمتر و وزن آن تا 320 کیلوگرم است. نیرومندترین و
درندهترین پستاندار گوشتخوار جهان و از تیره گربه سانان
است. ببر ٬ تا حدود ٢٠٠ سال پیش ٬ در بیشتر جاهای آسیا وجود داشت ٬ اما
شکار بیرویه و از بین رفتن زیستگاههای طبیعی آن بدست انسان ٬ نسل
این جانور را در بسیاری از مناطق آسیا برانداخت. ببر جانور مقاومی است و
توان سازش با شرایط محیطی گوناگون را دارد. در جنگلها ٬ درختزارها ٬ علفزارها و نیزارهای مردابی زندگی میکنند.
|
پوست ببر به رنگ زرد مایل به قهوهای تا نارنجی مایل به
قرمز همراه با نوارهای عرضی سیاه یا قهوه ای پررنگ است. درازا ٬ پهنا و
فاصله بین این نوارها در هر نژاد بسیار تفاوت دارد. ببرها یال ندارند٬ اما
بسیاری از آنها گرداگرد صورت موهای بلندی دارند که پهنای سر را بیشتر
مینمایاند . موی بدن ببر بنگال
و ببرهای جنوب شرقی آسیا کوتاه است . اما نژادهایی که در مناطق سرد و
یخبندان زندگی میکنند موهای پرپشت و بلندی دارند که آنها را از
سرمای شدید محافظت میکند.
ببرها همانند دیگر گربه سانان
ناخنها و دندانهای بلند و تیز دارند و میتوانند به سرعت ولی آرام و
بیصدا حرکت کنند . ببر بسیار چالاک و سریع است و میتواند تا ٩
متر در هر جهش بپرد ٬ اما خیلی زود خسته میشود و اگر نتواند شکار
خود را در مسافت کم و مدت زمان اندک بگیرد از تعقیب آن دست
برمیدارد. ببر برخلاف دیگر گربه سانان ٬ به آب علاقه فراوان دارد و
شناگر ماهری است.
نحوه زندگی و شکار
ببر بیشتر در جنگلها و نواحی دور از انسان در نقاطی که حیواناتی چون
خوک وحشی و سم داران دیگر فراوان هستند زندگی میکنند. فعالیت شبانه دارد
ولی ممکن است در روز نیز دیده شود. حیوانی است قوی و پر تحرک و مقاوم. به
این ترتیب کاملا به شکار نزدیک شده و بطور ناگهانی به وی جهش میکند.
معمولا بوسیله شکستن مهره های گردن و خرد کردن جمجمه شکار خود را فورا
میکشد. میتواند شکارهای بزرگی مانند گوزن و گاو را را با دندانهای خود حمل
کرده به جای مناسب ببرد. ببرهای زخمی و آنهایی که به انسان خواری عادت
دارند انسان را مورد حمله قرار میدهند. ببر معمولا گوزن ٬ آهو ٬ گاو و گاومیش وحشی و گراز و گاهی بچه فیل شکار میکند. از جانورانی مانند پرندگان ٬ میمونها و حتی لاک پشت و قورباغه نیز تغذیه میکند. در بعضی مناطق آسیا که محیط زیست طبیعی ببر آسیب دیده است.
ببرهای نر
ببرهای بالغ نر معمولا تنها زند گی می کنند و قلمرو مشخصی دارند و
نرهای دیگر را از آن می رانند . هر چه تعداد شکار در منطقه ای کمتر باشد ٬
وسعت قلمرو زیادتر است ٬ معمولا قلمرو ببرها بین ٦٥ تا ٦٥٠ کیلومتر مربع
مساحت دارد . این جانور قلمرو خود را با ادرار و یا مایعی که از غده های
قاعده دم آن ترشح می شود نشانه گذاری می کند . بوی این نشانه ها به ببرهای
نر دیگر هشدار می دهد ٬ که از ورود به قلمرو خودداری کنند . قلمرو هر ببر
نر از چند قسمت کوچکتر تشکیل می شود که در هر یک از آنها ٢ یا چند ببر
ماده زندگی می کنند.
تولید مثل
هر دو تا سه سال یکبار بچه می زاید. دوران آبستنی آنها در حدود 105
تا 113 روز است. معمولا دو یا سه قلو می زایند ولی تعداد بچه ها تا 6 نیز
دیده شده است. بچه هایی که تازه متولد میشوند به اندازه یک گربه اهلی و به
وزن 1400 گرم هستند و بعد از 2 هفته چشم باز میکنند. بچه ها به سرعت رشد
کرده و بعد از یک ماه کم کم به دنبال مادر خود راه می افتند. تا شش ماهگی
از شیر مادر تغذیه میکنند و تا یکی دو سال با مادر میگردند ولی تا سه
سالگی در حدود لانه میمانند و بعد از آن به نقاط دیگر میروند. در سن چهار
سالگی از لحاظ جنسی بالغ میشوند.
پراکندگی در ایران
ببر در ایران در نواحی جنگلی کوههای البرز و جنوب دریای خزر در گیلان
و مازندران و گرگان از حدود آستارا تا نواحی شمال ترکمن صحرا زندگی میکرده
است. ولی از 30 سال پیش تعداد آنها خیلی کم شده و نسلشان در ایران در معرض
نابودی است.
پراکندگی جهانی
در جنوب قفقاز و جنوب شرقی ، ماوراء خزر ، جنوب چین ، کره ، هندوستان ، افغانستان ، ایران و ترکیه دیده میشود.
چهارشنبه 9/10/1388 - 21:16
دانستنی های علمی
مشخصات
پلنگ گوشتخواری است بزرگ که طول بدن آن تا 160 سانتیمتر و گاهی تا
180 سانتیمتر و طول دم تا 110 سانتیمتر و بلندی در ناحیه شانه تا 75
سانتیمتر میرسد. بدن دراز و باریک و دستها و پاها قوی و به اندازه
متوسط و پنجهها ناخن بزرگ که بطور واضح از دو طرف فشرده شده است.
گوشها کوتاه و مدور و بدون موهای بلند انتهایی است. دم دراز و طول آن
معمولا از نصف طول بدن بیشتر و ظریف و باریک است. رنگ بدن خالدار و در رنگ
سفید زمینه آثاری از زردی یا زرد قرمز یا زرد خاکستری وجود دارد. |
دسته خالهای گل مانند در همه جا در روی بدن و دم و دستها و یا
پرکنده شده است. در عقب و وسط پشت بدن بعضی خالها دنبال هم قرار گرفته و
به صورت نوار نمایان میشوند. جمجمه خیلی بزرگ و دراز و نسبتا باریک
است. ناحیه پیشانی تقریبا مسطح است و در وسط آن فرو رفتگی طولی وجود دارد.
پهنای جمجمه
در بالای دندانهای نیش خیلی بیشتر از پهنا در عقب زایدههای پس
حدقهای است. استخوانهای بینی دراز و نسبتا باریک است. انتهای عقبی
استخوانهای بینی به لبه عقبی استخوان فکی میرسند یا بیشتر از آن
امتداد مییابند. دندانهای نیش خیلی بزرگ و اولین پیش آسیای بالا
همیشه وجود دارد.
نحوه زندگی
پلنگ در نقاط جنگلی ، کوهستانها
در ارتفاعات نسبتا زیاد تا 3500 متر زندگی میکنند. نواحی پر درخت و
صخرهای و نزدیک رودخانه را ترجیح میدهند. کمتر به
کوهپایهها پایین میآیند و به ندرت در دشتها دیده
میشوند. اگر چه بیشتر شبها فعالیت میکنند ولی در روز هم دیده
میشوند. خوراک اصلی آنها سمدارانی چون گوسفند ، بز کوهی و گاهی خوک وحشی
است. هنگامی که این نوع شکارها کمیاب باشد از پرندگان و جوندگان و حیوانات
کوچک دیگر تغذیه میکنند. گاهی به گلههای گوسفند و بز حمله
کرده و تلفاتی وارد میسازند. چنانچه زخمی شوند برای انسان بسیار
خطرناک هستند.
از صخرهها و درخت به خوبی بالا رفته و ممکن
است لاشه شکار خود را در بالای درخت نگهداری کنند. فصل جفتگیری آنها
در اواخر زمستان و اوایل بهار است. دوران آبستنی در حدود 3 ماه طول
میکشد. تعداد بچه ها 2 ، 3 و یا گاهی به 5 عدد نیز میرسد.
بچهها در لانه که معمولا در شکاف صخرهها و داخل غارها است و
اغلب از گیاهان و برگ خشک پوشانیده شده است، نگهداری میشوند.
بچه ها بعد از 10 روز چشم باز میکنند و در سن بلوغ به غیر از دوران
جفتگیری بطور انفرادی دیده میشوند.
|
پراکندگی در ایران
پلنگ در ایران تاکنون از گیلان ، مازندران ، گرگان ، خراسان ، آذربایجان ، کردستان ، لرستان ، همدان ، اصفهان گزارش شده است.
پراکندگی جهانی
پلنگ در کشورهای سودان ، سومالی لند ، مصر ، مراکش ، عربستان ، ترکیه ، ایران ، پاکستان ، هندوستان ، چین و ... یافت شده است.
چهارشنبه 9/10/1388 - 21:15
دانستنی های علمی
مقدمه
شیر از لحاظ اندازه بدن و دم تقریبا مانند ببر
است ولی از لحاظ داشتن رنگ یکنواخت گندمگون که بدون نوارهای تیره عرضی است
با آن تفاوت میکند. در شیر در انتهای دم یک دسته موی سیاه ودر عقب
گوش یک لکه سیاه وجود دارد و بین پهلوهای بدن با ناحیه شکم و سطح خارجی با
سطح داخلی دستها و پاها اختلاف زیادی دیده نمیشود. در پهلوها و
بالای گردن موهای بلند به صورت یال وجود دارد.
نرها از
مادهها بزرگتر هستند و در نرهای بالغ در بالای شانه تا بالای سر و
روی گونهها و پهلوهای گردن تا سینه موهای بلند یال مانند روئیده شده
است. اندازه یال در نژادهای مختلف شیر متفاوت است. در شیر ایرانی یال
کوتاهتر است. بچههای تازه متولد شده گاهی به رنگ یکنواخت هستند ولی
اغلب در بالای بدن آنها لکههایی دیده میشود. این لکهها بیشتر
دنبال یکدیگر قرار گرفته و به شکل نوارهای عرضی در میآیند.
نحوه زندگی و تغذیه
شیر مانند سایر گوشتخواران در روز استراحت کرده و در شب بخصوص اوایل شب فعالیت میکند. از علفخواران بزرگ مانند خوک وحشی و گوزن و سایر سمداران اهلی مانند گاو و گاومیش
تغذیه میکند. گاهی به انسان حملهور میشود ولی معمولا
برای دفاع از خود انسان را مورد حمله قرار میدهد. در حدود پنج سالگی
کاملا بالغ میشوند. بعد از تولد بچهها نرها مادر و
بچهها را ترک نمیکنند. دوران آبستنی در حدود 105 تا 112 روز
است. بچهها 2 تا 5 است. بچهها معمولا با چشم بسته متولد
میشوند و بعد از 6 روز چشم باز میکنند. مدت تغذیه از شیر مادر
در حدود 3 ماه است.
پراکندگی در ایران
یکی از قدیمیترین شرحی که درباره شیر ایران وجود دارد مربوط به کتاب نزهتالقلوب است که در سال 740 هجری بوسیله حمدالله مستوفی قزوینی
تالیف شده است. در این کتاب نوشته شده است: مرغزار دشت ارژن بر کنار بحیره
است که در آن صحرا است و در این محدوده بیشه است که در آن شیر شرزه بسیار
باشد. طول این مرغزار دو فرسنگ و در عرض یک فرسنگ است. W.Ousley در سال
1819 ضمن اشاره به وجود شیر در جنوب ایران مینویسد که بوشهر به علت
داشتن شیر زیاد به معدن شیر معروف بوده است. شیر در جنگلها و بیشهها
و نیزارها و بوتهزارهای جنوب ایران از حوالی شیراز در فارس تا حدود
کارون در خوزستان میزیسته است.
نژاد شیر ایرانی
این نژاد بوسیله تعدادی صفات از شیر آفریقایی تفاوت میکند. در
جمجمه صندوق صماخ کمتر متورم بوده و ناحیه پس حدقهای کوتاهتر
و سوراخ جلوی حدقهای معمولا بوسیله دیواره میانی به دو قسمت شده
است. از لحاظ صفات خارجی دسته موهای انتهایی دم بلندترو دسته موهای بلند
آرنج و ناحیه شکم نسبتا رشد بیشتر داشته و یال کوتاهتر است. موها بر حسب
فصل ممکن است کوتاه و نرم یا بلند و ضخیم باشند. رنگ کلی بدن متغیر است و
از گندمگون مخلوط با سرخی و سایهای از سیاهی تا خاکستری با خاکستری
نخودی و گاهی با سایهای از نخودی مایل به سفید تغییر میکند.
یال نیز ازلحاظ شکل رنگ متغیر است.
پراکندگی جهانی
در جنگلهای گیر در کتیاور هندوستان ، نواحی استوایی آفریقا از سمالی لند تا سودان و تا جنوب غربی آفریقا دیده میشود.
چهارشنبه 9/10/1388 - 21:14
ایرانگردی
این نه
آهو
روستای آهو در ۵ کیلومتری شمال آشتیان واقع شدهاست و از روستاهای استان مرکزی میباشد.
این روستا دارای دو امامزاده به نامهای امامزاده عبدالله و امامزاده شهربانو میباشد.
این روستا از غرب به گرکان (محل تولد دکتر محمد قریب بنیانگذاز طب اطفال در ایران) و از شمال به تفرش (محل تولد دکتر حسابی) واز شرق به روستای فوجرد منتهی میشود.
به روایتی دکتر محمد مصدق در روستای آهو متولد شدهاست.
این روستا شورا هم دارد که در حال حاضر متشکل از ۵ نفر است که سه نفر
از آنها ثابت و دو نفر علل بدل هستند ورئیس شورای ده نیز آقای محمد رضا
توانا میباشد.
آهو دارای دو مسجد (سراب پایین و سراب بالا) و یک حسینیه (در مرکز ده) است.
قناتهای متعددی برای آهو به ثبت رسیدهاست از جمله قنات سراب پایین، قنات باغات و قنات گلدر
آهو شامل مناطق متعددی است که هر کدام داستان خود را دارند از دشت آهو گرفته تا قلعه هزار خانی و....
[ویرایش] جمعیت
طبق سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۸۵ در ایران روستای آهو شامل ۱۱۳
خانوار میباشد که ۳۷۴ نفر(۱۸۱ مرد و ۱۹۳ زن) را شامل میشود.
۷۴/۶۱ درصد اهالی آهو باسواد هستند که ۷۸/۱۴ درصد از جمعیت باسواد کل
استان مرکزی کمتر است.
[ویرایش] دلیل نامگذاری آهو(سرخه ده)
طبق نقل قول اهالی روستای آهو از نیاکانشان نام این روستا در ابتدا سرخه ده بودهاست و پس از کشف امامزاده عبدالله به آهو تغییر نام دادهاست و داستان آن از این قرار است:
زمانی که هنوز امامزاده عبدالله کشف نشده بود و کسی از وجود چنین
امامزادهای خبر نداشت این امامزاده به خواب یکی از اهالی روستا
میآید و خود را معرفی میکند و جایی که در آنجا دفن است را به
این وسیله مشخص میکند که از کوهی آهویی بیرون میآید و جای
امامزاده را به مردم نشان میدهد.
روز بعد این اتفاق میافتد وکوهی که نزدیک امامزاده بوده از هم
باز شده و آهویی بیرون میآید و جای امامزاده عبدالله را نشان
میدهد . و از آن پس این کوه به نام کمردوشاخ
نام میگیرد که اکنون هم در شمال روستای آهو قرار دارد و به همین نام
مشهور است و روستا هم به نام فعلی آهو تغییر نام میدهد. اما
میتوان این را داستانی بیش فرض نکرد . آهو در زبان پهلوی به معنای
بردسیر است و به علت اینکه این روستا دارای اقلیم بسیار سرد بودهاست
این اسم را بر آن گذاشتهاند.
این آهو
چهارشنبه 9/10/1388 - 20:58
خاطرات و روز نوشت
امیدوارم خوشتان آمده باشد
سه شنبه 8/10/1388 - 16:37
آموزش و تحقيقات
انواع فعل:
1. ماضی: فعلی که در زمان گذشته اتفاق می افتد.
2. مضارع: فعلی که در زمان حال یا آینده اتفاق می افتد.
3. امر: فعلی که به انجام کاری در زمان حال یا آینده دستور می دهد.
صرف افعال ماضی به همراه ضمایر آنها:
هو فعل / هما فعلا / هم فعلوا / هی فعلت / هما فعلتا / هنّ فعلن / انتَ
فعلتَ / انتما فعلتما / انتم فعلتم / انتِ فعلتِ / انتما فعلتما / انتنّ
فعلتنَّ / أنا فعلتُ / نحن فعلنا
صرف افعال مضارع به همراه ضمایر آنها:
هو یفعل / هما یفعلان / هم یفعلون / هی تفعل / هما تفعلان /
هنّ یفعلن / انتَ تفعل / انتما تفعلان / انتم تفعلون / انتِ تفعلین / انتما تفعلان
/ انتنّ تفعلن / انا أفعل / نحن نفعل
صیغه های امر:
فعل امر مخاطب ( امر حاضر ) از صیغه های مخاطب فعل مضارع ساخته
می شود.
1. حرف مضارعه را حذف کنید.
2. اگر بعد از حذف حرف مضارعه اولین حرف ساکن باشد باید یک همزه
امر بر سر فعل بیاورید ( در غیر این صورت نیازی به همزه امر نیست ).
3. آخر فعل را مجزوم کنید.
مثال: تَذهَبُ : إذهَب ( برو ) / تذهبانِ: إذهبا (
بروید )
فعل امر غایب و متکلم ( امر به لام ):
1. اضافه کردن لام امر به ابتدای یکی از صیغه های غایب یا متکلم
فعل مضارع.
2. مجزوم کردن آخر فعل.
یذهب : لیذهب ( باید برود ) / یذهبون : لیذهبوا (
باید بروند )
رابطه فعل با فاعل در جمله:
1. فعل از لحاظ تذکیر و تأنیث مطابق فاعل جمله به کار می رود.
یعنی اگر فاعل جمله مذکر باشد فعل نیز مذکر می شود و بالعکس.
2. اگر فعل غایب قبل از فاعل در جمله ذکر شود به صورت مفرد به کار
می رود حتی اگر فاعل مثنی یا جمع باشد. اما نسبت به مخاطب و متکلم، همیشه صیغه فعل
با فاعل مطابقت دارد.
یحضر الطالب. / یحضر الطالبان. / یحضر الطلّاب. / تحضر
الطالبة. / تحضر الطالبتان. / تحضر الطالبات.
جای فعل در جمله:
در زبان عربی بر خلاف
زبان فارسی غالبا فعل اول جمله یا قبل از فاعل ذکر می شود. این قاعده در صورتی در
زبان عربی رعایت نمی شود که گوینده بخواهد بر «فاعل» تأکید کند. سه شنبه 8/10/1388 - 16:36