محبت و عاطفه
دفتر بی کسی ام جز تو کیست مونس من
جز تو کیست که قصه های این دل پر دردم را بشنود
اری می دانم تو نیز به اجبار پای من نشسته ای
تو نیز به اجبار به حرف های من گوش می دهی
و زمینه های سپیدت را برای حرف های زشت من سیاه می کنی
ای قلم بنویس
بنویس درد های مرا
بنویس، بنویس اشک های مرا
و نفس هایم را که با چه زجر غریبی از گلو بیرون می اید
بنویس از قطار لحظه هایم که چگونه از سراشیبی های روزگار می گذرد
بنویس از گرد سپیدی که بر موهایم می پاشد
و چین و چروک هایی که بر چهره ام می نشاد
بنویس از حکایت چشمانی خیس
جمعه 21/1/1388 - 15:49
محبت و عاطفه
زجه هایم , اشک هایم , ناله هایم
اه سیرم از این خورشید
اه دلگیرم از این اسمان
اه خسته ام از این دنیا
دیوانه , دیوانه , دیوانه
خنده هایم , گریه هایم , روزهایم
همه را دریا برد
همه را اسمان بارید
همه را خورشید سوزاند
اه نفس هایم را مرگ به تاراج برد
اه تپش هایم را اشک ربود
و تمام حسرت هایم را
و تمام غم هایم را
و تمام اه کشیدن هایم را
بر روی بوم اسمان نقاشی کردم
نقاشی هایی زشت
دیگر عادت کرده ام به این نام حزن انگیز
دوشنبه 17/1/1388 - 21:57
محبت و عاطفه
تو را من به دریایی می سپارم، خاك الود جایی كه عرش جای پای خورشید را بوسه می زند
تو را من به لاله های غلطان در خون می سپارم
و به ترنم واژه واژه های باران
تو را من در معركه عشق به معشوق می سپارم
تو را من به ان یاس پهلو شكسته ای می سپارم
كه شش ماه اش میان خون و اتش به دست مهتاب سپرده شد
اه ای نازنین من تو را به چشمان گریان خورشید
به اشك های بی تاب اسمان
و به قلب شكسته نرگس می سپارم
ترا در میان هیاهوی بی وقفه گلوله های سرگردان و تانك های جان ستان می بویم و با شبنم های چشم مادران غسل می دهم
و با مریم های عریان كفن می كنم
تو را من در تابوت باد
تقدیم به عشق می كنم
و می گویم كه تورا از یاد نخواهم برد
ای معشوق جهان هدیه كوچكم را بپذیر
شنبه 24/12/1387 - 16:43
محبت و عاطفه
هنوز كوچه ها همانند
خیابان ها همانند
پنجره ها و مردم بی رویا
همان .
تنها ،
این تویی كه نیستی
رضا كاظمی
پنج شنبه 22/12/1387 - 15:38
محبت و عاطفه
ان واژه های سمج وهم الود
ان واژه های كهنه هراس
رنج
سكوت
در تیرگی های حسرت شب گم شد
اما راستی
تو در كجای تمام شب
گم شدی
رفتی؟
حالا در كدام سیاره خوشبخت
شكفته ای
می خندی؟
روی كدام ماه راه می روی ؟
تو هر شب روی ماه راه می روی
راه می روی دست تكان می دهی و می خندی ؟
پنج شنبه 22/12/1387 - 15:34
محبت و عاطفه
شب ستاره سكوت و تو كه بر یال كوه فانوس می گردانی http://old.tebyan.net/Weblog/zeynab_j/index.aspx
چهارشنبه 21/12/1387 - 15:19
ادبی هنری
دیشب تو امدی باهم نزد خورشید رفتیم
دلش گرفته بود
اشك هاش سرخ بودسرخ سرخ
مثل سیب سرخ
یادت می اید
وقتی از بیابان ها می گذشتیم
دیدی زمین هم سرخ شده بود
نمی دانم زمین داشت خجالت می كشید
یا اشك های خورشید بود
دیدی به هنگام غروب
وقتی كه داشت از شلمچه می گذشت
چقدر طول كشید تا با ان جا وداع كند
انگار قلب پاره پاره اش را در انجا گم كرده بود
دیدی اسمان چقدر بغض كرده بود
دیدی نخل های بی سرچطور مات و مبهوت خاك و خورشید بودند
دیدی كارون صدای گریه هایش را
در جریان اب مخفی می كرد
و در ان زمان كه مهتاب زیر ابرها قایم شده بود
وعطر یاس و نرگس با هم همراه بودند
دیدی ستاره ها چقدرغریبانه سوسو می زدند
لالایی ها را شنیدی ؟
صدای گلوله ها را چه ؟
نفس های كوتاه بی گناهان را چه؟
و اشك های بی قرار عاشقان
و نعره های شوم رعد مرگ
همه را شنیدی؟
پرستوی زیبای من
توانجا بودی؟
باور ندارم
چگونه ممكن است ؟
چگونه توانستی بال هایت را ببخشی
و لذت پر گشودن رابرای همیشه در قلبت پنهان كنی
معشوق تو كیست كه
به خاطرش از عشق پرواز گذشتی ؟
چهارشنبه 21/12/1387 - 14:50
محبت و عاطفه
خودت را مگر
در كوچه های مین
در كوچه های خاكستر
به چهره خورشید پا شیدی
كه این چنین از شرم
سال هاست در كسوف مانده ؟!
سه شنبه 20/12/1387 - 14:16
محبت و عاطفه
این جا
خورشید بر دست تاول تاول زمین مرده است
و سفره ای گسترده پر از :
عروسك های خونین
روسری های پریشان
كفش های كوچك گریان
و كودكی اویخته بر سینه مادر
كه تا ابد شیر می خورد
این جا خورشید مرده است
و جهان
پر از لكه های تیر شرم
این جا كجای جهان است
كه زمین
در سرفه های خون و خاكستر
زمین گیر شده است ؟
كولیان
كولیان آهن و مفرغ
كولیان زمزمه ، سفر ، زمزمه
تا هر كجای جهان كه می روید
این تاول بزرگ زمین را
حكایت كنید !
رضا كاظمی
سه شنبه 20/12/1387 - 14:14
شعر و قطعات ادبی
دل من در سبدی عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار به موسی شدنش می ارزد
سه شنبه 20/12/1387 - 12:34