تبیان، دستیار زندگی

آروم میشم تفکر می کنم و آستینهام رو بالا می زنم اونوقته که دستان خدا زودتر دست به کار می شن

کودک به من سه چیز رو یاد میده 1بی دلیل شاد بودن 2همیشه در حال کاری بودن 3اعلام خواسته ها با تمام قوا 

من می دونم که عدالت شاید تاخیر کنه ولی اومدنیه

من می گم قطار وریل اصل نیستن اصل حرکته

برای به دست آوردن موفقیت آسانسوری نیست باید از پله ها بالا برم

زندگی مثل یه دوچرخه چند دنده است که من فقط از چند تا از اونها استفاده می کنم

هر کس مسئول زندگی خودشه من با کسی مسابقه نمی دم 

من نمی گم نباید  در نگاه اول عاشق شد من می گم برای بار دوم هم باید نگاه کرد

من میدونم که عطر گل رز همواره در دستانی که گل رو هدیه داده باقی می مونه

فاصله تابشم رو بر دیگران تنظیم می کنم خدا خورشید رو جایی گذاشته که گرم کنه