• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 9
زمان آخرین مطلب : 4371روز قبل
كودك

یکى از جلوه هاى باشکوه حرکت کاروان امام حسین علیه السلام ، حضور کودکان همراه امام حسین علیه السلام و خاندان مکرم ایشان است. این حضور شورانگیز به شکوه حرکت امام حسین علیه السلام رنگ و بوى خاصى بخشید. برخى از این جلوه ها عبارتند از:

 

على اصغر علیه السلام

یکى از فرزندان امام حسین علیه السلام نوزاد شیرخوارى بود که از تشنگى در روز عاشورا بى تاب شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: «از یاران و فرزندانم، کسى جز این کودک نمانده است. نمى بینید که چگونه از تشنگى بى تاب است؟» در «نفس المهموم» آمده است که فرمود: «اِنْ لَمْ تَرْحَمُوُنى فَاْرحَمُوا هَذَا الطِّفْل» و در حال گفت وگو بود که تیرى از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را درید. امام حسین علیه السلام خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشید.

رقیه

دختر سه یا چهار ساله ابا عبداللّه الحسین علیه السلام است که در سفر کربلا، همراه اسیران اهل بیت بود و در شام، شبى، پدر را به خواب دید و پس از بیدار شدن بسیار گریست و بى تابى کرد. خبر به یزید رسید. به دستور او، سر مهطر امام علیه السلام را نزد او بردند. رقیه از این منظره، بیشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام (که محل اقامت موقت اهل بیت علیهم السلام بود) جان داد.

امام محمدباقر علیه السلام

تنها فرزند امام سجاد علیه السلام بود. مادر بزرگوارش، فاطمه دختر امام حسن مجتبى علیه السلام معروف به ام عبدالله است. در کربلا، سه سال و نیم بیشتر نداشت و حوداث خونین عاشورا و دوران اسارت را در حافظه خویش ثبت کرد.

قاسم بن الحسن

نوجوانى نابالغ بود که روز عاشورا در کربلا حضور داشت. وى فرزند امام حسن علیه السلام بود و برخى مادرش را رمله و برخى نفیله مى دانند. وى با اصرار زیاد، عمویش حسین علیه السلام را راضى کرد تا به میدان برود.

حمید بن مسلم مى گوید:

«در این گیر و دار بودیم که دیدم پسرکى به سوى ما مى آید که چهره اش همانند پاره ماه بود. در دستش، شمشیرى و در تنش، پیراهنى و اِزارى و نعلینى پوشیده بود که بند یکى از آن دو پاره بود و فراموش نمى کنم که آن بند کفش پاى چپش بود. عمرو بن سعید بن نفیل ازدى از وى چون او را دید، گفت: «به خدا سوگند! اکنون بر او حمله مى برم.» به او گفتم: «سبحان الله! تو از این کار چه هدفى دارى؟ همان کسانى که دور او را گرفته اند و حتى یک نفر از ایشان را باقى نمى گذارند، او را کفایت مى کنند.» گفت: «به خدا سوگند! من بر او حمله خواهم کرد». سپس بر او حمله کرد و پیش از آنکه این نوجوان روى برگرداند، با شمشیر چنان بر سرش کوبید که فرقش شکافته شد. پسرک با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: «اى عمو جان!» و با این کلمه از حسین علیه السلام یارى خواست.

در زیارت ناحیه مقدسه درباره وى چنین آمده است:

«سلام بر قاسم، پسر امام حسن علیه السلام ، آن نوجوانى که دشمن فرقش را شکافت و لباس جنگى اش را ربود. آن گاه که عمویش، حسین علیه السلام را به کمک طلبید، مانند بازِ تیزپروازى بر بالین او حاضر شد. در این هنگام، امام فرمود: «از رحمت خدا دور باشند قومى که تو را کشتند. آنان که جد و پدر بزرگوار تو در روز قیامت، دشمنشان است».

سپس حسین علیه السلام پیکر او را از زمین برداشت و به سینه چسبانید و به جانب خیمه ها برد، درحالى که پاهاى آن نوجوان، به زمین کشیده مى شد و در کنار فرزند جوانش على اکبر و دیگر شهیدان خاندان خویش بر زمین نهاد.

عبد اللّه بن حسن بن على علیه السلام

وى نوجوان 11 ساله و فرزند امام حسن مجتبى علیه السلام بود که روز عاشورا وقتى دید سید الشهداء علیه السلام بر زمین افتاده است، براى دفاع از عموى مظلومش به سوى میدان شتافت و جنگید و عده اى را کشت و با تیغ بحر بن کعب به شهادت رسید. برخى هم نقل کرده اند، حرمله با شمشیر، دست او را که در آغوش عمویش حسین علیه السلام قرار گرفته بود، برید و همان جا شهیدش کرد.

عون بن عبدا...

عون، فرزند حضرت زینب علیهاالسلام در کربلا و روز عاشورا همراه مادرش، حضورى فعال داشت و به شهادت رسید. این نوجوان شجاع نزد امام آمد و با اصرار مادرش، حضرت اجازه فرمود که به میدان برود. وى شمارى از دشمنان را به هلاکت رساند و سرانجام به شهادت رسید. رجزى که در میدان جنگ مى خواند، چنین بود: «اگر مرا نمى شناسید من پسر عبداللّه جعفرم همان که در بهشت با دو بال پرواز مى کند...».

در زیارت ناحیه مقدسه آمده است:

«سلام بر عون فرزند عبدالله بن جعفر، همان طیّار بهشت، هم پیمان ایمان، هماورد همگنان، یاور خداى رحمان و تلاوت کنندگان قرآن. خداوند، قاتل او عبدالله بن قطبه طایى را لعنت کند.

محمد بن عبداللّه

محمد بن عون عبداللّه نیز شجاعانه قدم به میدان گذاشت و خود را معرفى کرد و در یک نبرد سنگین، سه سوار و هجده پیاده از دشمنان خدا را به دوزخ فرستاد و سرانجام به شهادت رسید.

در زیارت ناحیه مقدسه آمده است:

«سلام بر محمد بن عبدالله بن جعفر که جایگاه جدش را در بهشت دید و پس از برادرش، به شهادت رسید و نگه دار بدن برادر بود. خداوند، قاتل او عامر بن نهشل تمیمى را لعنت کند».

طفلان مسلم

محمد و ابراهیم، دو فرزند مسلم بن عقیل بودند که در حادثه کربلا اسیر شدند. ابن زیاد دستور داد آن دو را زندانى کردند. این دو نوجوان نابالغ، مدت یک سال در زندان بودند. سپس با کمک «مشکور»، پیرمرد زندان بان که هوادار اهل بیت بود، شبانه از زندان گریختند. شب به خانه زنى پناه بردند که شوهرش در سپاه ابن زیاد بود. حارث، آن دو را کنار رود فرات برد و بى رحمانه سر از تنشان جدا کرد و پیکرشان را در فرات افکند و سرهاى آن دو را براى دریافت جایزه نزد ابن زیاد برد.

عمرو بن جُناده انصارى

از شهیدان نوجوان کربلا است که پدرش در رکاب سیدالشهداء علیه السلام شهید شد. او هنگامى که خواست به میدان برود، امام فرمود: «پدر این جوان کشته شد، شاید مادرش راضى نباشد که به میدان رود.» گفت: مادرم دستور داده که به میدان بروم و لباس جنگ بر من پوشانده است. او که 9 یا 11 ساله بود، به میدان رفت و رجز خواند و جنگید تا کشته شد. نام او در زیارت ناحیه مقدسه آمده است.

عبداللّه بن مسلم

عبداللّه ، فرزند مسلم بن عقیل، نوجوانى بود که همراه دایى و مادرش در کربلا حضور داشت. مادر او رقیه، دختر على علیه السلام است. عبداللّه در روز عاشورا، با اجازه حسین علیه السلام به میدان نبرد رفت و این رجز را خواند: «امروز پدرم، مسلم و جوانانى را که در راه دین رسول خدا صلى الله علیه و آله شهید شده اند، ملاقات مى کنم».

عبدالله شمارى از مردان جنگىِ دشمن را در سه حمله از پاى درآورد و سرانجام به دست عمرو بن صبیح صیداوى و اسد بن مالک به شهادت رسید.

محمد بن مسلم

نوجوانى 12 یا 13 ساله بود که روز عاشورا در کربلا با امام حسین علیه السلام شهید شد. پس از شهادت عبدالله بن مسلم، جوانان بنى هاشم به طور دسته جمعى، بى اجازه بر دشمن حمله کردند. امام حسین علیه السلام فریادى کشید و آنان را از حمله گروهى بازداشت و با صدایى رسا فرمود: «اى پسر عموهاى من! براى مرگ، شکیبا باشید.» جوانان اهل بیت، دست از حمله برداشتند و بازگشتند، ولى در این فاصله، محمد بن مسلم (فرزند دیگر مسلم بن عقیل) به دست ابومرهم ازدى و لقیط بن ایاس جُهنى به شهادت رسید.

عمروبن الحسن

یکى دیگر از کودکانى است که در کربلا حضور داشت و پس از حادثه عاشورا اسیر شد. نقل شده است روزى یزید به او گفت: آیا با پسرم عبدالله کشتى مى گیرى؟ عمروبن الحسن گفت: نیرویى براى کشتى ندارم ولى با یک چاقو به من و یک چاقو هم به او بده تا با هم بجنگیم. اگر او مرا کشت، من به جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله و پدرم على بن ابى طالب علیه السلام مى پیوندم و اگر من او را بکشم، او به جدش ابوسفیان و پدرش معاویه خواهد پیوست.

یزید گفت: «این خویى است که من مى شناسم. مار جز مار نمى زاید؟». کنایه از اینکه عمرو بن الحسن، شجاعت و دلاورى را از پدران و اجداد خود به ارث برده است.

کودکان و نوجوانان عاشورا یا جنگیدند و به شهادت رسیدند یا به اسارت درآمدند و پیام نهضت عاشورا را به مردم رساندند.

منبع:تبیان یزد

سه شنبه 28/8/1392 - 10:59
تاریخ

شب یازدهم محرم

۱ - شام غریبان کربلا:

نخستین شب عزا و سوگ خاندان پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله پس از شهادت سیّد الشّهداء علیه السّلام است. شبى تیره‏تر از سیاهى! شبى جانسوز که در آن تلخترین لحظات بر خاندان امام حسین علیه السّلام گذشت.

آیا مى‏شود رنج و سوز و مصیبت بازماندگان حضرت را در آن شب بیان کرد و یا حتّى تصّور نمود؟ آیا کسى درک مى‏کند که دیدگان خونفشان عمه امام زمان علیه السّلام و اهل بیت چقدر و چگونه بر آن حضرت گریستند؟ آیا مى‏تواند تصویر کند که آه و ناله سوزناک آن عزیزان چگونه بوده است؟

با چه زبانى و با چه لفظى مى‏توان دلهاى شکسته، قلبهاى جریحه دار، ناله و نواى بلبلان بال و پر سوخته گلستان نبوى و علوى، و سوز دل یتیمان و بانوان حسینى را بیان کرد؟

شام غریبان است! کودکان یتیم که دیشب پدر داشتند، و بانوان بى سرپرست که دیشب سرپرست و کاشانه داشتند، امشب با آشیانه سوخته و دلهاى داغدار، بدون سرورشان حضرت اباعبداللَّه چه مى‏کنند؟

تفاوت بین این دو شب چقدر است: شب عاشورا و شب یازدهم؟ دیشب چه سالارى داشتند؟ دیشب چه کسى از خیمه‏ها محافظت مى‏کرد؟ دیشب چه کسانى در خیمه‏ها بودند؟ امروز اما بدن مبارکشان بدون سر روى زمین است!آن شب چه کسى سرپرستى علویات و فاطمیات را بر عهده داشت؟ زینب کبرى سلام اللَّه علیها آن شب چه حالى داشت؟ از یک سو مراقبت از حجّت خدا زین العابدین علیه السّلام و همسران و یتیمان برادر، و از سوى دیگر به دنبال دخنران گمشده !! همه اینها در سرزمینى که بدن برادرش و عزیزانش با آن وضع روى زمین افتاده باشند !

آه چه شبى بود آن شب و چه حالى داشت دختر امیر المؤمنین علیه السّلام. «سلام على قلب زینب الصبور و لسانهاالشّکور».

(از زیارت حضرت زینب علیها السّلام)

۲ - سر امام حسین علیه السّلام در تنور خولى:

شب یازدهم شبى است که سر مطهر امام حسین علیه السّلام در تنور منزل خولى بود در حالیکه نورانیّت آن سر فضا را روشن نموده بود .

(فیض العلام: ص ۱۵۵ - ۱۵۶)

۱۱محرم

۱ - حرکت کاروان اسرا از کربلا:

عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند، و بر کشتگان سپاه خود نماز گذارد و آنان را به خاک سپرد. وقتى روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله را بر شتران بى جهاز سوار کردند و سیّد سجّاد علیه السّلام را نیز با غل جامعه بر شتر سوار کردند. هنگامى که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیه السّلام افتاد، لطمه‏ها بر صورت زدند و صدا به صیحه و ندبه برداشتند.

(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۱۸۴. فیض العلام: ص ۱۵۶. معالى السبطین: ج ۲، ص ۹۰)

۲ - تشکیل مجلس ابن زیاد:

روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد. ابن زیاد اذن عمومى داد تا مردم در مجلس حاضر شوند. سپس رأس مطهر امام حسین علیه السّلام را نزد او گذاشتند و او نگاه مى‏کرد و تبسّم مى‏نمود و با چوبى که در دست داشت جسارت مى‏نمود.

(اعلام الورى: ج ۱، ص ۴۷۱)

۳ - حرکت اهل بیت امام حسین علیه السّلام به سوى کوفه:

عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السّلام را با حالت اسارت به کوفه بردند.

(اعلام الورى: ج ۱، ص ۴۷۱)

نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند. لذا آن بزرگواران داغدار و مصیبت زده را تا صبح پشت دروازه‏هاى کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد، و بسان فرماندهى که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسرائ وارد کوفه شد.

(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۲۰۴)

 

۱۲محرم

۱ - دفن شهداى کربلا:

روز دفن بدنهاى مطهر سیّد الشّهداء علیه السّلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت، توسّط امام سجّاد علیه السّلام به یارى جمعى از بنى اسد است.

(اعلام الورى: ج ۱، ص ۴۷۰. الوقایع و الحوادث: ج محرم، ص ۶۱. وقایع الایّام: تتمه محرم، ص ۱۳۲)

۲ - ورود اهل بیت علیه السّلام به کوفه:

روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السّلام با حالت اسارت به کوفه است.

(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۲۰۴. الوقایع و الحوادث: ج محرم، ص ۲۵)

در این روز ابن زیاد فرمان داد که احدى حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید، و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچه‏ها و بازارها موکل گردانید، که احدى از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السّلام حرکتى نکند. سپس فرمان داد سرهایى را که در کوفه بود برگردانند و در پیش روى اهل بیت علیه السّلام‏حرکت دهند، و با هم وارد شهر کرده در کوى و بازار بگردانند.

مردم با دیدن حالت زار ذریه ى پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سرهاى بر نیزه و بانوان و مخدرات در هودجهاى بدون پوشش، صدا به گریه بلند نمودند. زینب کبرى، ام‏کلثوم، فاطمه بنت الحسین و امام زینالعابدین علیه السّلام به ترتیب با جگرهاى سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه نمودند، که عده‏اى از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند، اما هنگامى که خیلى دیر شده بود!!

(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۲۰۵)

۳ - روز شهادت حضرت سجّاد علیه السّلام:

شهادت امام زین العابدین علیه السّلام بنابرقولى در این روز در سال ۹۴ ه’ در سن ۵۷ سالگى واقع شده است

(توضیح المقاصد: ص ۳)

و قول دیگر ۲۵ محرم است که خواهد آمد.

۱۳محرم

۱ - اسراى اهل بیت علیه السّلام در مجلس ابن زیاد:

پس از آنکه اسرا و سرهاى مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند، ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین علیه السّلام را در برابرش گذاشتند. آنگاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجّاد علیه السّلام‏در حالیکه به طناب بسته بودند وارد مجلس نموده، در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگه داشتند. در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند. (الوقایع و الحوادث: ج ۴، ص ۶۳. وقایع الایّام: تتمه محرم، ص ۲۵۶)

۲ - اسراى اهل بیت علیه السّلام در زندان کوفه:

پس از مجلس شوم ابن زیاد، اهل بیت علیهم السّلام را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند. (الوقایع و الحوادث: ج محرم‏ص ۹۴. وقایع الایّام: تتمه محرم، ص ۲۶۳)

۳ - خبر شهادت امام حسین علیه السّلام در مدینه و شام:

ابن زیاد به مدینه و شام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین علیه السّلام را منتشر ساخت. (الوقایع و الحوادث: ج محرم، ص ۹۶. وقایع الایّام: تتمه محرم، ص ۲۶۳)

۴ - شهادت عبداللَّه بن عفیف:

عبداللَّه بن عفیف ازدى بزرگوارى از اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام بود و در جنگهاى جمل و صفین دو چشم خویش را از دست داده بود. لذا مشغول عبادت بود.

او هنگامى که شنید پسر زیاد ملعون به امیر المؤمنین و امام حسین علیه السّلام نسبت کذب مى‏دهد، از میان جمعیت برخاست و گفت: ساکت باش اى پسر مرجانه، دروغگو توئى و پدر تو که به تو این مقام را داد. اى دشمن خدا! فرزندان پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله را مى‏کشى و در منابر مؤمنین اینچنین سخن مى‏گوئى؟ مأموران خواستند متعرض او شوند که با کمک قبیله‏اش به خانه رفت، ولى بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند. پس از رشادتهاى او و دخترش دستگیر شد و همانطور که از خدا خواسته بود به دست بدترین خلق یعنى ابن زیاد به شهادت رسید. (الوقایع و الحوادث: ج ۴، ص ۸۰، ۸۷ - ۸۸)

۱۵محرم

۱ - فرستادن سرهاى مطهر شهدا به سوى شام:

بنابر بعضى اقوال، در این روز سرهاى مطهر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام را به سوى شام حرکت دادند. (وقایع الایّام: تتمه محرم، ص ۲۸۱) البته بعداً اهل بیت علیهم السّلام سرهاى مطهر را به بدنها ملحق کردند.

 

۱۹محرم

۱ - حرکت کاروان کربلا به سوى شام:

در این روز اهل بیت سیّد الشّهداء علیه السّلام را از کوفه به سوى شام حرکت دادند. (الوقایع و الحوادث: ج ۴، ص ۱۱۴) زنهاى غیر هاشمیه از انصار امام حسین علیه السّلام که در کربلا اسیر شدند با شفاعت اقوام و قبایلشان نزد ابن زیاد از قید اسیرى خلاص شدند، و فقط زنهاى هاشمیات براى اسارت به شام برده شدند.

(ابصار العین فى انصار الحسین علیه السّلام: ص ۱۳۳)

 

۲۰محرم

۱ - دفن بدن جون در کربلا:

بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعى از بنى اسد بدن شریف جون غلام ابى ذر غفارى را پیدا کردند در حالى که صورتش نورانى و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند. (منتخب التواریخ: ص ۳۱۱)

جون کسى بود که امیر المؤمنین علیه السّلام او را به ۱۵۰ دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامى که ابوذر را به ربذه تبعید کردند این غلام براى کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبى علیه السّلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السّلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.

هنگامى که جنگ در روز عاشورا شدّت گرفت او خدمت امام حسین علیه السّلام آمد و براى میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست. حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتى همراه ما بودى! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز .

جون خود را بر قدمهاى مبارک امام حسین علیه السّلام انداخت و بوسید و گفت: اى پسر رسول خدا، هنگامى که شما در راحتى و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم، و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟

جون با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟ لذا عرضه داشت: آقاى من، بوى من بد است و شرافت خانوادگى هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبداللَّه، لطف فرموده مرا بهشتى نمائید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگى به دست آورم و روسفید شوم. نه آقاى من، از شما جدا نمى‏شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون مى‏گفت و گریه مى‏کرد به حدّى که امام حسین علیه السّلام گریستند و اجازه دادند.

با آنکه جون پیرمردى ۹۰ ساله بود، ولى بچه‏ها در حرم با او انس فراوانى داشتند. او به کنار خیمه‏ها براى خداحافظى و طلب حلالیّت آمد، که صداى گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هریک را به زبانى ساکت کرد و به خیمه‏ها فرستاد و مانند شیرى غضبناک روى به آن قوم ناپاک کرد. او جنگ نمایانى کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخمهاى فراوانى به او وارد کردند. هنگامى که روى زمین افتاد، امام حسین علیه السّلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود: «اللهم بیّض وجهه و طیّب ریحه و احشره مع محمد و آل محمد علیهم السّلام: بار الها رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم‏السّلام محشورش نما.

از برکت دعاى حضرت روى غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوى عطر از وى به مشام رسید. چنانکه وقتى بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منّور و بویش معطر بود.

(وسیله الدارین فى انصار الحسین علیه السّلام: ص ۱۱۵)

 

۲۵محرم

۱ - شهادت امام سجّاد علیه السّلام:

در سال ۹۴ بنابر مشهور

(مسار الشیعه: ص ۲۶. قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۳۱۵. العدد القویه: ص ۳۱۵. زاد المعاد: ص ۳۲۸. مصباح کفعمى: ج ۲، ص ۵۹۴. مصباح المتهجد: ص ۷۲۹. فیض العلام: ص ۱۶۵. بحار الانوار: ج ۵۹، ص ۱۹۹)

یا ۹۵ ه’

(اصول کافى: ج ۲، ص ۴۹۱)

امام زین العابدین علیه السّلام در سن ۵۷ سالگى با زهرى که ولید بن عبدالملک یا هشام لعنهما اللَّه به آن حضرت دادند به شهادت رسیدند. این در حالى بود که ۳۴ یا ۳۵ سال بعد از واقعه کربلا در مصائب جان گداز شهادت پدر و برادران و عمو و بستگان و اسارت عمه‏ها و خواهرانش، گریان بودند.

امام باقر علیه السّلام آن حضرت را تجهیز نمودند و در بقیع کنار قبر عموى مظلومش حضرت مجتبى علیه السّلام به خاک سپردند. سال شهادت آن حضرت را به خاطر کثرت فوت فقهاء و علماء «سنه الفقهاء» گفتند.

در شهادت آن حضرت اقوال دیگرى نیز وجود دارد: ۱۲ محرم، ۱۸ محرم، ۱۹ محرم، ۲ صفر.

(منتهى الامال: ج ۲، ص ۳۷. الوقایع و الحوادث: ج ۴، ص ۲۸۷. مستدرک سفینه البحار: ج ۵، ص ۲۱۸)

 

۲۶ محرم

۱ - شهادت على بن الحسین المثلث:

در سال ۱۴۶ ه’ على بن حسن بن حسن بن حسن بن على علیه السّلام، در سن ۴۵ سالگى در زندان منصور که شب و روز در آن تشخیص داده نمى‏شد در حال سجدهو در حالیکه غل و زنجیر بر دست و پایش بود، به شهادت رسید.

(الوقایع و الحوادث: ج ۴، ص ۲۸۹. منتهى الامال: ج ۱، ص ۲۵۹ - ۲۶۰)

 

۲۸ محرم

۱ - وفات حذیفه بن یمان:

حذیفه از بزرگان اصحاب پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و از خواص اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام بود. پدر حذیفه در جنگ احد اشتباهاً به وسیله یکى از مسلمانان کشته شد.

حذیفه یکى از هفت نفرى بود که بر صدیقه طاهره سلام اللَّه علیها نماز خواندند. او صحابه منافق را مى‏شناخت. منافقینى که پس از غدیر خم توطئه قتل پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله را چیدند و مى‏خواستند در بازگشت از غدیر خم در راهى که از کوه مى‏گذشت شتر حضرت را بترسانند تا برمد و حضرت به دره سقوط کند و به قتل برسد. اما جبرئیل این نقشه را بسمع مبارک نبوى رسانید.

پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله چون به محل مورد نظر رسیدند، منافقین با چهره‏هاى بسته هر کدام ظرفى که داخل آن سنگریزه بود از بالا رها نموده و شروع به داد و فریاد و نعره زدن کردند. اما عمار مهار تاقه را گرفته بود و حذیفه هم در کنار آن حضرت بود و سرانجام نقشه آن کوردلان نقش بر آب شد.

پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله آن منافقین را به حذیفه معرفى فرمودند که عبارت بودند تز اولى و دومى و سومى و ابوعبیده و معاذ بن جبل و سالم و معاویه و عمروعاص و طلحه و سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمن بن عوف و ابوموسى اشعرى و مغیره بن شعبه و ابو هریره، و حذیفه همه را به خاطر سپرد. به همین دلیل بود که غاصبیم خلافت بعد از آن واقعه از حذیفه مى‏ترسیدند که مبادا آنان را به مردم معرفى کند.

لذا حذیفه بر جنازه هرکس حاضر نمى‏شد دیگران مى‏فهمیدند که میّت از منافقین بوده است. نکته جالب آنجا بود که دومى براى سرپوش گذاشتن بر نفاق خویش و تبرئه خود، از حذیفه مى‏پرسید: «اگر این شخص از منافقین است بگو تا من بر او نماز نخوانم.

(منتهى الامال: ج ۱، ص ۱۲۰. اسد الغابه: ج ۱، ص ۳۹۱)

این بزرگوار چهل روز پس از خلافت ظاهرى امیر المؤمنین در مدائن از دنیا رحلت فرمود.

(مستدرک سفینه البحار: ج ۵، ص ۲۱۲. الوقایع و الحوادث: ج ۴، ص ۳۰۸. مراقد المعارف: ج ۱، ص ۲۴۲). او قبل از رحلت به دو فرزندش صفوان و سعید وصیت کرد که همیشه ملازم امیر المؤمنین علیه السّلام باشند و ایشان هم به وصیت پدر عمل نمودند تا در جنگ صفین به شهادت رسیدند.

۲ - تبعید امام جواد علیه السّلام به بغداد:

در سال ۲۲۰ ه’ امام جواد علیه السّلام به دستور معتصم از مدینه به بغداد تبعید شدند.

(ارشاد: ج ۲، ص ۲۹۵)

۲ - ورود اسراى اهل بیت علیه السّلام به بعلبک:

بنابرنقلى ورود اسراى اهل بین علیهم السّلام به شهر بعلبک و استقبال مردم آن شهر از نیزه داران با شکر و سویق و آذوقه و علف در این روز بوده است، که حضرت امّ کلثوم سلام اللَّه علیها با دیدن این منظره در حق آنان نفرین کردند.

(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۳۳۲)

 

۲۹ محرم

۱ - رسیدن کاروان اسرا به شام:

در این روز اسراى اهل بیت علیهم السلام به حوالى شام رسیدند. ابراهیم بن طلحه بن عبداللَّه جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السّلام‏نزدیک شد، و کینه هائى که از جراحت شمشیرهاى جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت: دیدى غلبه با کیست ؟حضرت فرمود: اگر مى‏خواهى بدانى غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان و اقامه بگو، آن وقت مى‏دانى آوازه چه کسى تا قیامت باقى است.

(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۳۳۶)

 

تتمه محرم

۱ - نوشتن صحیفه ملعونه:

در این ماه در سال ۱۱ ه’ صحیفه ملعونه دوم نوشته شد و به امضاء منافقین رسید.

(بحار الانوار: ج ۲۸، ص ۱۰۴)

محتواى آن چنین بود که نگذارد خلافت و امامت مسلمین بعد از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به على بن ابى طالب علیه السّلام برسد، و بر اساس آن مقدمات و زمینه‏ هاى غصب خلافت و گرفتن بیعت از آن حضرت به هر صورت ممکن را فراهم نمودند. با نوشتن آن صحیفه اساس ظلم و ستم به اهل بیت علیهم السّلام را بنا نهادند، که به فرموده امام صادق علیه السّلام: «اذا کتب الکتاب قتل الحسین علیه السّلام»

(بحار الانوار: ج ۲۴، ص ۳۶۶، ج ۲۸، ص ۱۲۳، ج ۳۱، ص ۶۳۵. تفسیر نور الثقلین: ج ۴، ص ۶۱۶. تأویل الایات: ج ۲، ص ۶۷۲)

«هنگامى که صحیفه ملعونه نوشته شد امام حسین علیه السّلام به شهادت رسید».

۲ - وفات ماریه قبطیه:

در ماه محرم سال ۱۵ ه’ (یا ۱۶ ه’) ماریه قبطیه رحلت فرمود.

(ریاحین الشریعین: ج ۲، ص ۳۴۲. البدایه و النهایه: ج ۵، ص ۳۲۶)

ماریه دختر شمعون قبطى بود که همراه با خواهرش شیرین و یک خواجه که برادر ماریه به نام ماپور بود و هزار مثقال طلاو بیست جامه حریر و درازگوشى به نام یعفور و قاطرى به نام دلدل، در سال هفتم از سوى پادشاه اسکندریه به رسم هدیه خدمت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرستاده شد.

پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله ماریه را به همسرى خود برگزید، و در محله «عالیه» که آن را «مشربه ام ابراهیم» مى‏گویند منزلى براى آن حضرت تهیه کرد و خداوند جناب ابراهیم علیه السّلام را از این بانو به آن حضرت عنایت فرمود.

حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام به خاطر ولادت ابراهیم علیه السّلام بسیار اظهار سرور مى‏فرمود و به آنان خدمت مى‏نمود، و بدین جهت عایشه از حضرت امیر المؤمنین بسیار ناراحت و ملول بود.

(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج ۹، ص ۱۹۵)

از عایشه نقل شده که مى‏گفت: «من به ماریه حسد مى‏بردم، چون زنى بسیار زیبا بود.

(ریاحین الشریعه: ج ۲، ص ۳۴۲. الطبقات الکبرى: ج ۸، ص ۲۱۳. الاصابه: ص ۳۱۱)

سرانجام این حسادت باعث شد که تهمتى به جناب ماریه زد و آیه‏اى در تقبیح این کار عایشه نازل شد، که در تفاسیر شیعه و سنّى به تفصیل توضیح داده شده است. جناب ماریه بعد از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله در مدینه طیّبه رحلت فرمود.

منبع:سایت غدیرستان

يکشنبه 12/8/1392 - 11:3
تاریخ

۱ محرم

۱ - آغاز ایام حسینى:

اولین روز از ماه حزن و اندوه آل محمد علیهم السّلام است، که همه انبیاء و ملائکه و شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السّلام محزون‏اند. باید گفت: کاه حزن و اندوه تمام عالم است، چرا که همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره سیّد الشّهداء علیه السّلام را از عرش خدا به رو به زمین مى‏آویزند و حزن و اندوه عالم را فرا مى‏گیرد.

(خصائص الزینبیه، ص ۴۹، خصیصه نوزدهم)

همچنین آغاز مجالس عزادارى حضرت اباعبداللَّه است، که مردم را به امور اعتقادى خویش آشنا مى‏کند، و دستورات دین خود را از حسینیه‏ها و تکایا و مساجد به خانه ‏هاى فکر و دل خود به ارمغان مى‏برند. شرکت در مراسم عزادارى امام حسین علیه السّلام و اشک بر آن حضرت، از وظائف ما در زمان غیبت امام زمان علیه السّلام است.

۲ - ماجراى شعب ابى طالب علیه السّلام:

در پى بالا گرفتن قدرت اسلام پس از بعثت پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله، قریش پیمان نامه‏اى نوشتند و طى آن قرار گذاشتند با بنى هاشم تکلم نکنند و با آنان هم سفره و همنشین نشوند و معامله ننمایند، و آنان را به گونه‏اى در فشار قرار دهند که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله را به قریش تحویل دهند تا آن حضرت را به قتل برسانند. حضرت ابوطالب علیه السّلام بنى هاشم را به دره‏اى که منتسب به آن حضرت بود برد، و اطراف آن را محکم کرده و براى حفظ جان پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله شبانه روز کمر همّت بست.

آن حضرت شبها با شمشیر پروانه وار گرد شمع وجود پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله مى‏گردید و مى‏فرمود: «تا زنده‏ام دست از یارى او بر نمى‏دارم. او در هر شب چند بار محل خواب پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله را تغییر مى‏داد و عزیزترین فرزند خود یعنى امیر المؤمنین را به جاى آن حضرت مى‏خوابانید، و روز فرزندان خود و فرزندان برادرانش را به حفاظت از آن حضرت مى‏گماشت. در مدتى که در شعب بودند بر آن حضرت و مسلمانان بسیار سخت گذشت، تا آنجا که شبها صداى گریه اطفال گرسنه بنى هاشم را ساکنین اطراف شعب مى‏شنیدند.

پس از دو سال و چند ماه خداوند موریانه‏اى را مأمور کرد، و پیمان نامه آنان را از بین برد بجز اسماء الهى که در آن بود. حضرت ابوطالب علیه السّلام این خبر را به کفار داد، و آنان با دیدن چنین معجزه‏اى دست از تصمیم خود برداشتند و بنى هاشم به خانه‏هاى خود بازگشتند.

(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۹، الوقایع و الحوادث، ج ۲، ص ۷)

۳ - جنگ ذات الرقاع:

در سال چهارم هجرت به تحریک کفار قریش بین مسلمانان و قبائلى که اطراف مدینه زندگى مى‏کردند و قصد محاصره مدینه را داشتند جنگى در گرفت. پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله با ۴۰۰ یا ۷۹۰ نفر از مدینه بیرون رفتند. در این غزوه حضرت نماز خوف خواندند و جنگ تا سه روز طول کشید تا شر آنان دفع شد. این واقعه به قولى در ۱۵ جمادى الاولى بوده است.

(الوقایع و الحوادث، ج ۲، ص ۴۵. توضیح المقاصد، ص ۲ - ۳. وقایع المشهور، ص ۹۸)

۴ - اولین جمع آورى زکات:

در روز اول محرم پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله براى اولین بار مأمورانى را براى جمع آورى زکات و صدقات به اطراف مدینه فرستاد.

(الوقایع و الحوادث، ج ۲، ص ۴۲. قلائد النحور، ج محرم و صفر، ص ۱۵)

۵ - امام حسین علیه السّلام در راه کربلا:

روز اول محرم، امام حسین علیه السّلام در قصر بنى مقاتل نزول اجلال فرمودند، و از عبیداللَّه بن حر جعفى دعوت به یارى نمودند، ولى او اجابت نکرد و بعداً پشیمان شد. (ارشاد، ج ۲، ص ۸۱)

۶ - قیام مردم مدینه بر علیه یزید:

در این روز در سال ۶۳ ه’ مردم مدینه براى قیام علیه یزید حرکت کردند. قضیه از آنجا آغاز شد که جمعى از اهالى مدینه به رهبرى عبداللَّه بن حنظله به شام رفتند و دستگاه یزید و شرابخوارى و قماربازى و سگ بازى او را دیدند، و به مدینه بازگشته و مردم را از وضع فساد دربار اموى آگاه ساختند. با شنیدن این اخبار همگان بر خلع یزید اتفاق نمودند، و به سرپرستى عبداللَّه علیه یزید قیام نمودند و افراد اموى ساکن مدینه را بیرون کردند. لشکر شام پس از اطلاع از این قیام به طرف مدینه حرکت کرد و واقعه حرّه پیش آمد.

(الوقایع و الحوادث، ج ۲، ص ۴۹)

۷ - کلام عاشورائى امام رضا علیه السّلام:

در روز اول محرم ریّان بن شبیب خدمت امام رضا علیه السّلام رسید. حضرت به او فرمود: اى پسر شبیب، مردم عرب در زمان جاهلیت جنگ را در ایام محرم حرام مى‏دانستند، ولى این امت احترام این ماه را از بین بردند و حرمت پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله را رعایت نکردند. در این ماه خون ما را حلال دانستند، و هتک حرمت ما کردند و فرزندان و زنان ما را اسیر نمودند، و سراپرده ما را آتش زدند و اموال ما را غارت کردند و رعایت احترام رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله را در باره ما ننمودند.

همانا روز شهادت حسین علیه السّلام پلک چشمان ما را مجروح کرد و اشکهاى ما را روان ساخت و دل ما را سوزاند، و عزیز ما را در زمین کربلا ذلیل کرد و نزد ما محنت و بلا را تا روز جزا به ارث گذارد. پس گریه کنندگان باید بر حسین علیه السّلام بگریند، زیرا که گریه بر او گناهان بزرگ را از بین مى‏برد.

اى پسر شبیب، اگر خواستى بر چیزى گریه کنى بر حسین بن على علیه السّلام گریه کن، چه اینکه آن حضرت را کشتند چنانچه گوشفند را مى‏کشند، و با آن حضرت ۱۸ نفر از اهل بیت او کشته شدند که روى زمین شبیه و نظیرى نداشتند. آسمانهاى هفتگانه و زمینها در شهادت آن حضرت گریستند. چهار هزار ملک روز عاشورا براى نصرت آن حضرت آمده بودند و دیدند حضرت شهید شده است. لذا پریشان و غبارآلود به مجاورت آن قبر مطهر مأمور شدند، تا حضرت قائم علیه السّلام ظهور کند و از یاران او باشند و شعارشان «یا لثارات الحسین» است.

اى پسر شبیب، اگر دوست دارى که با ما در درجات عالى بهشت باشى محزون باش براى حزن ما و شاد باش در شادى ما، و بر تو باد به ولایت ما که اگر کسى سنگى را دوست داشته باشد خداوند متعال او را با همان سنگ محشور مى‏کند. . .

 

***

۲محرم

۱ - ورود امام حسین علیه السّلام به کربلا:

بنابر مشهور در این روز در سال ۶۱ ه’ آقا و مولایمان حضرت اباعبداللَّه الحسین سیّد الشّهداء علیه السّلام با اهل بیت و اصحابشان وارد کربلاى معلى شدند.

(ارشاد: ج ۲، ص ۸۴. قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۲۴. الوقایع و الحوادث: ج ۲ص ۸۹. مناقب ابن شهر آشوب: ج ۴، ص ۱۰۵. جلاء العیون: ص ۳۷۹. معالى السبطین: ج ۱ص ۲۸۵).

در آنجا اسب حضرت حرکت نکرد. امام علیه السّلام پرسیدند: نام این زمین چیست؟ گفتند: «غاضریه». نام دیگرش را پرسیدندگفتند: «شاطى الفرات». فرمودند: اسم دیگرى هم دارد؟ گفتند: «کربلا» هم مى‏گویند. در این هنگام حضرت آهى از دل کشیدند و گریه شدیدى نمودند و فرمودند: «اللهم انى اعوذ بک من الکرب و البلاء. به خدا قسم زمین کربلا همین است. بخدا اینجا مردان ما را مى‏کشند! بخدا قسم اینجا زنان و کودکان ما را به اسیرى مى‏برند! بخدا قسم اینجا پرده حرمت ما دریده مى‏شود. اى جوانمردان، فرود آئید که محل قبرهاى ما اینجاست». (از مدینه تا مدینه: ص ۳۲۶. فیض العلام: ص ۱۴۲)

 

***

۳محرم

۱ - نامه امام حسین علیه السّلام براى اهل کوفه:

در این روز امام حسین علیه السّلام براى بزرگان کوفه نامه‏اى نوشتند و آن را به قیس بن مسهّر صیداوى دادند که به کوفه برساند. مأمورین در بین راه قیس را گرفتند، و پس از آنکه او بر ضد یزید و ابن زیاد سخن گفت، او را به شهادت رساندند.

(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۴۱)

۲ - ورود عمر بن سعد به کربلا:

در این روز عمر بن سعد با شش هزار یا نه هزار سوار براى قتل پسر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله وارد کربلا شد و در مقابل آن حضرت لشکرگاه ساخت و خیمه برافراخت. ورود ابن سعد به کربلا در روز چهارم هم نقل شده است.

(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۴۰. از مدینه تا مدینه: ص ۳۴۳. معالى‏السبطین: ج ۱، ص ۳۰۱. فیض العلام: ص ۱۴۳)

 

***

۴محرم

۱ - فتواى شریح قاضى به قتل امام حسین علیه السّلام:

در این روز از سال ۶۱ ه’ ابن زیاد با استناد به فتوائى که از شریح قاضى گرفته بود، در مسجد کوفه خطبه خواند و مردم را به کشتن امام حسین علیه السّلام تحریص کرد.

(الوقایع و الحوادث: ج ۲، ص ۱۲۴)

 

***

۶محرم

۱ - یارى طلبیدن حبیب بن مظاهر از بنى اسد:

در شب ششم جناب حبیب بن مظاهر اسدى با اذن امام حسین علیه السّلام براى آوردن یاور و کمک، به قبیله بنى اسد رفت. اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند، ولى جاسوسان به عمر سعد خبر دادند و او عده‏اى را فرستاد تا مانع آنها شوند. لذا درگیرى رخ داد که در این میان جمعى از بنى اسد شهید و زخمى و بقیه ناگزیر به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمد و جریان را عرض کرد.

(الوقایع و الحوادث: ج ۲، ص ۱۴۹. از مدینه تا مدینه: ص ۳۶۸ - ۳۷۰)

۲ - اولین محاصره فرات در کربلا:

به نقلى در این روز عمر سعد، شبث بن ربعى خبیث را همراه سه هزار مرد سفاک با کوبیدن طبل و دهل کنار فرات فرستاد که اطراف آن را به محاصره در آوردند.

(از مدینه تا مدینه: ص ۳۶۰)

۳ - تراکم لشکر یزید در کربلا:

در این روز لشکر زیادى براى جنگ با حضرت اباعبداللَّه علیه السّلام جمع شدند.

(الوقایع و الحوادث: ج ۲، ص ۱۵۳)

 

***

۷محرم

۱ - ملاقات امام حسین علیه السّلام با ابن سعد:

در شب هفتم امام حسین علیه السّلام با عمر سعد ملعون ملاقات و گفتگو کردند. خولى بن یزید اصبحى چون عداوت شدیدى با امام علیه السّلام‏داشت ماجرا را به ابن زیاد گزارش داد و آن ملعون نامه‏اى براى عمر سعد نوشت و او را از این ملاقاتها بر حذر داشت و دستور منع آب را صادر کرد.

(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۶۳. معالى السبطین: ج ۱، ص ۳۱۵)

۲ - منع آب از امام حسین علیه السّلام:

در این روز آب را بر اهل بیت سیّد الشّهداء علیه السّلام بستند، چه اینکه نامه ابن زیاد بدین مضمون رسید که نگذارید حتّى یک قطره آب هم به آنها برسد. عمروبن حجاج زبیدى با چهار هزار تیرانداز مأمور منع آب فرات شدند که به هیچ وجه آبى به خیمه گاه پسر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله برده نشود.

(الوقایع و الحوادث: ج ۲، ص ۱۵۳. فیض العلام: ص ۱۴۶)

 

***

۸ محرم

۱ - قحط آب در خیمه‏ هاى حسینى:

در این روز آب در خیمه‏هاى سیّد الشّهداء علیه السّلام نایاب شد.

(قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص ۸۱. الوقایع و الحوادث: ج ۲، ص ۱۵۴)

 

***

۹ محرم

۱ - محاصره خیمه ‏ها در کربلا:

امام صادق علیه السّلام فرمودند: تاسوعا روزى بود که حسین علیه السّلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتال آن حضرت اجتماع نمودند و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه و لشکرى که براى آنها جمع شده بود خوشحال شدند، و آن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند و یقین کردند که یاورى از براى او نخواهد آمد و اهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.

(کافى: ج ۴، ص ۱۴۷)

۲ - آمدن امان نامه براى فرزندان امّ البنین علیه السّلام:

در این روز شمر ملعون براى حضرت عبّاس علیه السّلام و برادرانش امان نامه آورد.

(اعلام الورى: ج ۱، ص ۴۵۵. فیض العلام: ص ۱۴۶. بحار الانوار: ج ۴۴، ص ۳۶۱) آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبداللَّه علیه السّلام رسانید و بانگ برآورد: «أین بنو اختنا»: «پسران خواهر ما کجایند»؟ ولى آن بزرگواران جواب ندادند. امام حسین علیه السّلام فرمود: جواب او را بدهید اگرچه فاسق است.

حضرت عبّاس علیه السّلام در جواب فرمودند: چه مى‏گوئى؟ شمر گفت: من از جانب امیر براى شما امان نامه آورده‏ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السّلام به کشتن ندهید.

حضرت عبّاس علیه السّلام با صداى بلند فرمود: «لعنت خدا بر تو و بر امیر تو (و بر امان تو) بد. ما را امان مى‏دهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد»؟!

(از مدینه تا مدینه: ص ۳۸۱ -۳۸۲)

۳ - درخواست تأخیر جنگ از سوى امام حسین علیه السّلام:

در عصر تاسوعا امام علیه السّلام براى به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتند.

(اعلام الورى: ج ۱، ص ۴۵۵. فیض العلام: ص ۱۴۶. بحار الانوار: ج ۴۴، ص ۳۹۲)

چون عمر سعد لشکر را آماده جنگ با امام علیه السّلام نمود و معلوم شد که قصد جنگ دارند، حضرت به برادرش عبّاس علیه السّلام فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد. آنها در ابتدا قبول نکردند، ولى بعد قبول نمودند که شبى را صبر کنند.

(مناقب ابن شهر آشوب: ج ۴، ص ۱۰۷)

۴ - آمدن لشکر تازه نفس به کربلا:

در این روز لشکر مجهزى به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد، و شمر نامه ابن زیاد را آورد.

(اعلام الورى: ج ۱، ص ۴۵۵. فیض العلام: ص ۱۴۶)

۵ - خطابه امام حسین علیه السّلام براى اصحابش:

در عصر این روز امام حسین علیه السّلام در جمع یاران خطبه‏اى قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفادارى نمودند.

(مناقب ابن شهر آشوب: ج ۴، ص ۱۰۷)

شب عاشورا

۱ - سخنان امام علیه السّلام با اهل بیت و اصحابش:

در این شب امام حسین علیه السّلام اصحاب و اهل بیت خود را جمع نمودند و کلماتى را به آنان فرمودند. خلاصه کلمات حضرت این بود که من بیعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختیار خود گذاشتم تا به هرجا که مى‏خواهید کوچ کنید. پس از فرمایشات حضرت‏اهل بیت علیهم السّلام و اصحاب کلماتى در وفادارى و جان نثارى خود نسبت به آن حضرت ابراز داشتند.

(فیض العلام: ص ۱۴۷. وسیله الدارین: ص ۲۹۸ - ۲۹۹)

۲ - سخنان زینب کبرى علیه السّلام با امام حسین علیه السّلام:

در این شب بود که زینب کبرى سلام اللَّه علیها اشعار «یا دهر اف لک من خلیل. . . » را از زبان برادرش امام حسین علیه السّلام‏شنیدو هنگامى که متوجه شد فردا روز شهادت حضرت است فرمود: «اى کاش مرگ مرا نابود ساخته بود و این روز را ندیده بودم». سپس سیلى به صورت زد و بیهوش شد. امام علیه السّلام خواهر عزیز و مکرمه خود را به هوش آوردند و مطالبى فرمودند.

(فیض العلام: ص ۱۴۹. وسیله الدارین: ص ۳۰۲ -۳۰۳)

 

***

۱۰ محرم

۱ - شهادت امام حسین علیه السّلام:

در این روز در سال ۶۱ ه’ که روز شنبه یا دوشنبه بوده، آقا و مولایمان حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه السّلام در سن ۵۸ سالگى (و یا ۵۶ و یا ۵۷ سالگى) بعد از نماز ظهر، مظلومانه و با حالت تشنگى و گرسنگى در زمین کربلا به شهادت رسیدند.

(ارشاد: ج ۲، ص ۱۳۳. اعلام الورى: ج ۱، ص ۴۲۰. کشف الغمه: ج ۲، ص ۴۰. توضیح المقاصد: ص ۳. مسار الشیعه: ص ۲۵. کافى: ج ۲، ص ۴۸۴. تهذیب شیخ طوسى: ج ۶، ص ۴۲. زاد المعاد: ص ۳۰۶. معالى السبطین: ج ۲، ص ۵. مصباح کفعمى: ج ۲، ص ۵۹۴. مصباح المتهجد: ص ۷۱۲. مقاتل الطالبین: ص ۷۸). این روز، روز باریدن خون از آسمان است، و روزى است که شهادت اهل بیت و اصحاب امام حسین علیه السّلام در آن به وقوع پیوسته است. (زاد المعاد: ص ۳۰۷ ۳۰۶).

چهار هزار ملک در این روز به زمین کربلا براى نصرت آن حضرت آمدند، و چون اجازه نیافتند تا ظهور حضرت مهدى علیه السّلام گریه کنان نزد قبر آن حضرت ماندگارند. در این روز ترک خوردن و آشامیدن بخصوص از غذاهاى لذیذ مناسب است.

(توضیح المقاصد: ص ۳. مسار الشیعه: ص ۲۵)

۲ - شهادت حبیب بن مظاهر اسدى کوفى.

۳ - شهادت مسلم بن عوسجه.

۴ - شهادت حر بن یزید ریاحى.

۵ - شهادت جون مولى ابى ذر الغفارى.

۶ - شهادت همسر وهب، به دست رستم غلام شمر.

(منتخب التواریخ: ص ۲۸۸)

۷ - شهادت شبیه‏ترین مردم به رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله، على اکبر علیه السّلام فرزند بزرگ سیّد الشّهداء علیه السّلام عموى والامقام حضرت صاحب الامر علیه السّلام.

۸ - شهادت قاسم بن الحسن علیه السّلام.

۹ - شهادت عبداللَّه بن الحسن علیه السّلام.

۱۰ - شهادت قمر منیر بنى هاشم حضرت عباس بن على بن ابى طالب علیه السّلام.

۱۱. شهادت مولانا الرضیع باب الحوائج على اصغر علیه السّلام.

۱۲ - آمدن ذوالجناح با یال و کاکل خونین به سوى خیمه فاطمیات براى آوردن خبر شهادت آن حضرت.

۱۳ - ماتم و ناله و گریه پردگیان حرم بر سیّد الشّهداء علیه السّلام و اولاد و بستگان و اصحاب آن حضرت.

۱۴ - غارت اموال از خیام امام حسین علیه السّلام.

۱۵ - فرار فاطمیات و علویات در بیابانها بعد از شهادت آقا و سرورشان اباعبداللَّه علیه السّلام.

۱۶ - غارت کردن لباس و زره و. . . از بدن مطهر شهداى کربلا.

۱۷ - جدا شدن سرهاى مطهر امام حسین علیه السّلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت.

۱۸ - به آتش کشیدن خیمه‏هاى آل اللَّه، فرزندان رسول خدا و على مرتضى و فاطمه زهراء علیهم السّلام.

۱۹ - شهادت دختران کوچک در کنار خیمه‏ ها.

۲۰ - گریه و ماتم بر سیّد الشّهداء علیه السّلام و عزاى زمین و زمان، عرش و آسمان، جن و انس و ملک و وحوش بر آن حضرت.

در این روز ملکى ندا کرد: اى امت ظالمى که عترت پیامبر خود را کشتید، خداوند شما را موفق به درک عید فطر و قربان نفرماید.

(بحار الانوار: ج ۴۵، ص ۲۱۸. وسائل الشیعه: ج ۴، ص ۲۱۳)

۲۱ - رأس مطهر امام حسین علیه السّلام در کوفه:

عصر عاشورا رأس مطهر و نورانى امام حسین علیه السّلام را توسط خولى بن یزید اصبحى ملعون و حمید بن مسلم ازدى به کوفه فرستادند.

(اعلام الورى: ج ۱، ص ۴۷۰. منتهى الامال: ج ۱، ص ۴۰۱. فیض العلام: ص ۱۵۵)

۲۲ - خونین شدن ریشه هر گیاهى که از زمین مى‏کشیدند، از مصیبت عظماى آن روز.

۲۳ - قتل ابن زیاد:

ابن زیاد در روز عاشوراى سال ۶۷ ه’ به فرمان مختار به جزاى ظاهرى اعمالش رسید و کشته شد.

(تتمه المنتهى: ص ۹۰. قلائد النحور: ج ذى الحجه، ص ۴۲۴. استیعاب: ج ۱، ص ۳۹۶. البدایه و النهایه: ج ۸ ، ص ۳۱۰)

حصین بن نمیر و جمعى از قتله امام حسین علیه السّلام نیز همراه ابن زیاد به قتل رسیدند.

(مستدرک سفینه البحار: ج ۵، ص ۲۱۵).

ابن زیاد ملعون به دست ابراهیم پسر مالک اشتر نخعى کشته شد، و سر نحسش را براى مختار فرستادند. مختار هم سر او را براى امام زین العابدین علیه السّلام فرستاد. هنگام وارد کردن سر ابن زیاد حضرت مشغول غذا خوردن بودند. لذا سجده شکر به جاى آورده فرمودند: «روزى که ما را بر ابن زیاد وارد کردند غذا مى‏خورد. من از خدا خواستم که از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذاى خود مشاهده کنم، همچنان که سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا مى‏خورد. خداوند به مختار جزاى خیر دهد که خونخواهى ما را نمود». سپس حضرت به اصحاب خود فرمود: همه شکر کنید.

۲۴ - قیام حضرت مهدى علیه السّلام:

به روایتى حضرت بقیه اللَّه الاعظم حجه بن الحسن العسکرى ارواحنا له الفداه در این روز قیام خواهند کرد.

(اعلام الورى: ج ۲، ص ۲۸۶. بحار الانوار: ج ۹۵، ص ۱۹۰)

۲۵ - وفات امّ سلمه:

در این روز در سال ۶۳ ۶۲ ه’ امّ سلمه همسر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله از دنیا رحلت فرمود.

(مستدرک سفینه البحار: ج ۵، ص ۲۱۵). نام او هند، پدرش ابى امیّه، مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب بود. شوهر اول او پسر خاله‏اش ابوسلمه بن عبدالاسد بن مغیره بود. چون به شرف اسلام مشرف شد با همسرش امّ سلمه به حبشه مهاجرت کردند. پس از بازگشت از حبشه بر اثر زخمى که در جنگ احد بر او وارد شده بود، بعد از مدتى شهید شد.

سلمه، عمر، زینب و درّه، فرزندان او بودند، و عمر در جمیع جنگهاى امیر المؤمنین علیه السّلام شرکت کرد ومدتى از طرف آن حضرت والى بحرین بود.

بعد از اینکه عدّه امّ سلمه در وفات شوهرش سر آمد، ابوبکر و عمر جداگانه به خواستگارى او رفتند، ولى امّ سلمه اجابت نکرد. در سال چهارم ه’ پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله از او خواستگارى کرد و امّ سلمه قبول کرد، و به فرزند خود عمر بن ابى سلمه گفت: عقد را جارى کن.

عایشه وقتى دید پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله امّ سلمه را به عقد خویش در آورده بسیار ناراحت شد، چه اینکه امّ سلمه در جمال کم نظیر بود. عایشه به حفصه گفت: امّ سلمه چقدر زیباست! او باور نکرد تا اینکه امّ سلمه را دید. از هین جهت حسادت این دو با امّ سلمه بسیار زیاد بود.

امّ سلمه فضائلى دارد که او را از دیگر همسران پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به جز خدیجه کبرى سلام اللَّه علیهاممتاز کرده است:

۱ بارها امّ سلمه عایشه را نصیحت مى‏کرد در پیروى از على بن ابى طالب علیه السّلام، ولى او نمى‏پذیرفت. فضائل و مناقب آن حضرت را براى عایشه مى‏گفت ولى او قبول نمى‏کرد، تا اینکه پسرش عمر بن ابى سلمه را با نانه‏اى خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام فرستاد و در آن خبر داد که عایشه به سوى بصره حرکت کرده است. . . .

۲ امّ سلمه شهادت داد که عایشه دشمن امیر المؤمنین علیه السّلام است.

۳ امّ سلمه شنید که یکى از آزاد شده هایش امیر المؤمنین علیه السّلام را ناسزا گفته است. آن شخص را فرا خواند و آنقدر از فضائل و مناقب على علیه السّلام که از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله شنیده بود براى آن شخص بازگو کرد، تا او توبه کند.

۴ امّ سلمه حدیث «نحن معاشر الانبیاء لانورّث. . . » را که ابوبکر آن را به دروغ به رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله نسبت داد تکذیب کرد.

۵ هنگامى که امیر المؤمنین علیه السّلام براى جنگ جمل حرکت کردند، امّ سلمه پسرش عمر بن ابى سلمه را براى یارى آن حضرت فرستاد، و به آن حضرت پیغام داد: «اگر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله همسرانش را به ملازمت خانه‏ها امر نفرموده بود مى‏آمدم و در نصرت و یارى شما کوتاهى نمى‏کردم».

۶ بعد از رحلت خدیجه کبرى سلام اللَّه علیها مراقبت حضرت زهراء سلام اللَّه علیها با فاطمه بنت اسد سلام اللَّه علیها بود. بعد از رحلت فاطمه بنت اسد این مهم از طرف پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به امّ سلمه سپرده شد، و عایشه از این ماجرا بسیار خشمناک بود. امّ سلمه مى‏گفت: «مردم گمان مى‏کنند من آموزگار فاطمه سلام اللَّه علیها هستم! بخدا قسم که آن حضرت آموزگار من است».

۷ روزى پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله پوست گوسفندى را طلبیدند و مطالبى را فرمودند و امیر المؤمنین علیه‏السّلام نوشتند. بعد آن پوست را به امّ سلمه دادند و فرمودند: «هرکس بعد از من فلان و فلان نشانه را به تو داد، این پوست را به او تسلیم کن». آن سه نفر آن نشانه‏ها را نداشتند، و امّ سلمه آن پوست را در خلافت ظاهرى امیر المؤمنین علیه السّلام به آن حضرت که همه نشانه‏ها را دارا بود تسلیم نمود.

۸ هنگام حرکت امام حسین علیه السّلام از مدینه به مکه امّ سلمه آمد و خبر شهادت آن حضرت را که از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله شنیده بود با اندوهى فراوان بازگو کرد. امام حسین علیه السّلام محل شهادت و موضع دفن خود و اصحابشان و. . . را به معجزه نشان دادند. سپس مقدارى از خاک آن بقعه طیّبه را به امّ سلمه دادند و در نزد آن حضرت بود تا روز عاشورا که امّ سلمه پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله را با حالتى گردآلود و ژولیده مو در خواب دید، و عرض کرد: یا رسول اللَّه، این چه حالت است که در شما مى‏نگرم؟ فرمودند: «اى امّ سلمه، حسین مرا کشتند و دیشب براى او و اصحاب او قبر مى‏کندم».

وقتى از خواب بیدار شد خاکى که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و امام حسین علیه السّلام به او داده بودند به خون تازه تبدیل شده است.

(ریاحین الشریعه: ج ۲، ص ۳۰۵ ۲۸۳)

منبع:سایت غدیرستان

يکشنبه 12/8/1392 - 10:42
شخصیت ها و بزرگان

شحاعت حضرت قمر بنى هاشم علیه السلام  


از شهامت و شجاعت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام داستانها گفته اند و با همه آمادگى دشمن ، و با وجود و قشون فراوانى كه جناح خصم در میدان كربلا گرد آورده بود، باز هم شجاعت او پشت آنان را مى لرزانید و لذا براى دفع این خطر، در نظر گرفته بودند كه به هر نحو شده اباالفضل العباس علیه السلام را از امام حسین جدا كنند و به مناسبت نسبتى كه شمر از سوى مادر با وى داشت این ماءموریت را بر عهده او گذاشتند ولى او نیز از این ماءموریت ناكام و نومید برگشت .
صاحب كتاب كبریت احمر پس از نقل داستانى شگفت از شجاعت و جنگاورى حضرت عباس علیه السلام مى گوید: صحت این داستان استبعادى ندارد، زیرا عمر آن جوان به طور تقریب هفده سال بوده ، خوارزمى در كتاب مناقب مى گوید: وى جوانى كامل بوده است .
داستان مذبور، به روایت خوارزمى (در كتاب ، مناقب ، صفحه 147) چنین است : در جنگ صفین ، مردى از لشگر معاویه خارج شد كه او را كریب مى گفتند. وى به قدرى شجاع و قوى بود كه هرگاه درهمى را به انگشت ابهام خود مى فشرد، نقش سكه آن محو مى گردید!
كریب به میدان آمد و فریاد كشید و بر ان شد كه حضرت على بن ابى طالب علیه السلام را به قتل برساند. مرتفع بن وضاح زبیدى گام پیش نهاد و براى مبارزه با كریب به میدان رفت ولى شهید شد. بعد از او، شرجبیل بن بكر براى مبارزه با كریب شتافت و او نیز به شهادت رسید. پس از وى ، حرث بن حلاج شیبانى براى قتال كریب قیام كرد، ولى او هم كشته شد. مشاهده این صحنه براى على بن ابى طالب علیه السلام موجب نگرانى و ناراحتى گردید، لذا فرزند بزرگوارش ، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام ، را كه مردى كامل بود خواست و به وى دستور داد از اسب خود پیاده شود و لباسهاى خویش را از تن بیرون آورد.
حضرت امیر المؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام لباسهاى فرزندش ، قمر بنى هاشم علیه السلام را پوشید و بر اسب وى سوار شد. آنگاه لباسهاى خود را به تن عباس پوشانید و اسب خویش را نیز به او داد.
امیرالمؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام این عمل را بدین لحاظ انجام داد كه وقتى به میدان كریب برود، كریب آن حضرت را نشناسد، مبادا بترسد و فرار كند. هنگامى كه حضرت امیرالمؤ منین على بن ابى طالب على علیه السلام در مقابل كریب قرار گرفت ، وى را به یاد عالم آخرت آورد و او را از غضب و سخط خداوند بر حذر داشت .
ولى كریب در جواب اسد الله الغالب گفت : من با این شمشیر افراد زیادى را از قبیل تو كشته ام ! این را گفت و به حضرت امیر المؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام حمله كرد. آن شیر بیشه شجاعت نیز با فرصتى كه بر برق كریب زد او را دو شقه نمود.
موقعى كه على بن ابى طالب را به خود رسانید، به مكان خویشتن بازگشت و به فرزند برومندش ، محمد بن حنفیه ، فرمود: تو در كنار كشته كریب توقف كن ، زیرا خونخواه وى پیش خواهد آمد.
محمد امر پدر را اجرا كرد و نزدیك پیكر كریب ایستاد. یكى از عموزادگان كریب به میدان آمد راجع به قاتل وى از او سؤ ال كرد. محمد گفت : من به جاى قاتل كریب مى باشم . وى با محمد به جنگ پرداخت محمد او را كشت . پس از وى دیگرى آمد و محمد او را نیز به اولى ملحق كرد. بدینگونه ، خونخواهان كریب یكى پس از دیگرى به جنگ محمد آمدند تا تعداد كشتگان به هفت نفر رسید.

نگاهى نیز به شجاعت و جنگاورى قمر بنى هاشم علیه السلام در روز عاشورا بیفكنیم

در جنگ تن به تن روز عاشورا حضرت عباس علیه السلام 250 دلاور را به هلاكت رسانید به گونه اى كه دشمن انگشت حیرت به دهان گرفت و گفت :

كه یا رب چه زور و چه بازوست این

 

مگر با قدر هم ترازوست این

 

براى دفعه بعد كه همگى اصحاب و بنى هاشم شهید گشتند و كسى باقى نماند و صداى العطش كودكان در حرمسرا بلند بود، غیرت و حمیت آن شهسوار به جوش آمد و براى آب اجازه میدان خواست .

مارد بن صدیق ، از جمله شجاعان لشگر عمر بن سعد بود، مردى قوى هیكل نظیر مرحب خیبرى و عمرو بن عبدود، و بسیار رشید و داراى قامتى بلند و بدنى قوى و هیبتى موحش و تنومند از شجاعان نامى عرب ، در حالى كه زره محكمى به تن داشت و نیزه بلند بر دست خود مخروطى بر سر و بر اسبى قوى هیكل سوار بود، به میدان آمد و فریاد زد اى جوان شمشیرت را بینداز و بدان كسى كه به سوى تو آمده قلبى پر عطوفت دارد و با مهربانى دلش به حال جوانى تو مى سوزد كه با این سیما و منظر به دست وى كشته شود و به علاوه ننگ دارم كه با این عظمت جثه و شجاعت ، جوانى را بكشم ؟ بهتر است موعظه مرا بپذیرى و ترك مخاصمه كنى ، و او را با ابیاتى چند موعظه كرد.

حضرت اباالفضل علیه السلام در جوابش فرمود: اى دشمن خدا بیانات شیواى ترا شنیدم ، لكن آنها مانند بذریست كه در زمین شوره زار یا زمین سخت بپاشند، خیلى دور است كه عباس خود را به تو تسلیم نماید تا از طوفان بلا نجاتش بخشى ، و اما از حذاقت من سخن راندى ، این نسبت میراثى است كه از خاندان نبوت به ما رسیده و ما فدائى دین هستیم و به شهادت افتخار مى كنیم و در مصائب صابر و بر سختى ها شاكریم و در تمام امور بر خدا توكل داریم ؛ و اما تو اى مارد از فضایل محرومى و خصال اسلامى در تو نیست ، نسبت من به رسول خداصلى الله علیه و آله مى رسد، من شاخه اى از شجره طیبه نبوت هستم و ان كه از این شجره باشد مؤ ید من عند الله بوده و هیچ وقت تحت قیود و بندگى ابناء زمان واقع نخواهد شد. در بین این گفت و شنودها اباالفضل علیه السلام خود را مهیا كرد و از جا جست و سر نیزه مارد را گرفت و از دست او در آورد و با نیزه خودش بر سینه او زد و از اسب به زمین انداخت ، لشگریان مبهوت شدند و چون دیگر طاقت جنگ نداشت . شمر فریاد زد مارد را دریابید كه حضرت مهلتش نداد و سر او را جدا كرد.

جهاد با نفس اباالفضل علیه السلام 

حضرت عباس علیه السلام در ستیز با دشمن ، براستى سنگ تمام گذاشت : بدنش مجروح گشت ، دستهایش جدا شد، بر فرق سرش عمود آهنى زدند و تیر به چشم و به مشك آب او رسید، كشت و... كشته شد...؛ لكن با نفس او ذى قیمت تر است كه با لب تشنه كف آب را تا نزدیك دهان آورد ولى از لب تشنه برادر و كودكان و اطفال تشنه او یاد كرد و آب را بر روى آب ریخت .

جوانمردى اباالفضل علیه السلام در جنگ تن به تن 

مردى به نام عبد الله بن عقبه غنوى پاى به میدان گذارد و مبارز طلبید، حضرت اباالفضل به میدان رفت و با او روبرو شد و پس از خواندن رجز و معرفى خود، به وى فرمود: این مرد جنگى از مبارزه با من صرفه نظر كن ، زیرا تو كه به میدان آمدى نمى دانستى با من روبرو خواهى شد... حال به جهت احسانى كه پدرم بر پدرت نموده میدان را ترك نما برگرد! عبدالله بن عقبه قبول نكرد و خواستار جنگ شد. حضرت اسب را به حركت درآورد و شمشیر كشید و عمدا به شمشیر او اصابت داد و طورى وانمود كرد كه ضربه اى هم به شست وى رسیده است ، به حدى كه كه صداى هلهله دشمن بلند شد، مجددا فرمود: میدان را ترك كن ، به سبب آنكه پدرانمان با هم نمكى خورده اند.

آن مرد مى خواست میدان را ترك كند، لكن چون در نزد سلحشوران خجل مى شد از این كار دست باز داشت . لذا دفعه دوم باز اسبها به حركت در آوردند و اباالفضل علیه السلام شمشیرى به ركاب او زد و صدایش را همه شنیدند ولى عبدالله مجروح نشد. اخر الاءمر عبدالله ، كه خود را مقابل حضرت عباس علیه السلام ناتوان دید، با آنكه از شجاعان عرب بود از میدان گریخت و به لشگر بازگشت و حضرت عباس علیه السلام نیز در عین حال مى توانست او را تعقیب كند و از پشت او را بكشد، لكن نقشه را طورى چید كه او جان سالم بدر برد.

مبارز دیگرى كه نامش صفوان بن ابطح بود سوار بر اسب از لشگر عمر سعد خارج شد و به جنگ ابوالفضل علیه السلام آمد. او كه در سنگ اندازى و نیزه زنى مهارت بسیار داشت ، رجز خواند و همین كه بنا به حمله شد او دست به خرجین خود برد و سنگ بزرگى را بر آورده حواله به صورت حضرت اباالفضل علیه السلام كرد، حضرت خم شد و سنگ از بالاى سرش بر زمین افتاد. سپس شمشیر را حواله دست صفوان نمود و در نتیجه دست او بریده و آویزان گردید و از آن خون مى ریخت . دوباره اسبها را به حركت در آوردند. این بار او با نیزه محكمى كه در دست داشت حمله كرد، و حضرت عباس ‍ علیه السلام با شمشیر نیزه او را از كمر به نیم نمود. صفوان دیگر قدرت جنگیدن نداشت . از طرفى دست راست از كار افتاده و با دست چپ چاپكى را نداشت و از طرفى خون از بدنش مى رفت و ضعف او را گرفته بود. با این حال مجددا آماده مبارزه شد.

اباالفضل علیه السلام فرمود: اى مرد شجاع به منزلت برگرد و جراح را خبر كن تا دستت را معالجه نماید اما روى برگشت نداشت و اصرار مى ورزید مرا به قتل برسان ! جوانمردى عباس اجازه نمى داد كسى را كه دیگر نمى توانست بجنگد بكشد، لذا او را رها كرد و به انبوه لشگر حمله ور شد كه در این حمله به قولى 520 نفر را كشت

الغیرة العباسیة !  


حجة الاسلام والمسلمین آقاى سید محمد باقر موسوى گلپایگانى ، فرزند مرحوم آیت الله العظمى آقاى سید محمد رضا گلپایگانى قدس السره در تاریخ 7 ذى قعده الحرام 1414 ق برابر 29 فروردین 1373 ش ، از حجة الاسلام رضوانى نماینده شیراز نقل كردند كه گفت : من به خواندن صلوات خواجه نصیر الدین طوسى قدس السره  مداومت داشتم ، شبى حضرت خاتم الاءنبیا محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم ، فرمود: صلوات را بخوان ! خواندم ، حضرت فرمودند: درست نیست ! چند مرتبه دیگر خواندم ، ولى پس از اتمام هر یك بار مى فرمود: درست نیست ! عرض كردم : چرا درست نیست ؟! فرمود: بعد از كلمه و الشجاعة و الحسینیة ، بگویید: و الغیرة العباسیة .
 

پرچمدار حضرت امام حسین در روز عاشورا 


گرچه براى حضرت عباس علیه السلام هفده منصب نوشته اند كه یكى از آنها پرچمدارى است ، ولى این منصب به قدرى بر آن حضرت اطلاق شده كه گویى تنها لقب آن حضرت ، همین لقب پرچمدارى بوده است .
همچنان كه مقام سقایت و سقایى را در صفحات پیش توضیح دادیم ، ناگزیر در اینجا نیز درباره پرچم و پرچمدارى مقدارى توضیح مى دهیم ، تا خواننده اهمیت مقام پرچمدارى را بداند، بویژه آنكه فرزند امیرالمؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام علمدار و پرچمدار نهضت عاشوراى حضرت امام حسین علیه السلام بوده است .

منبع:چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام

 

شنبه 11/8/1392 - 0:10
شخصیت ها و بزرگان

عباس علیه السلام به دنیا مى آید.  
در بعضى از كتب معتبر نقل شده كه ، در روز ولادت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ام البنین سلام الله علیه قنداقه او را به دست امیر المؤ منین علیه السلام داد تا بر وى نامى بگذارد. حضرت زبان مبارك را به دیده و گوش و دهان او گردانید تا حق بگوید و حق ببیند و حق بشنود.
ثم اءذن فى اذنه الیمنى و اءقام فى لیسرى . سپس رد گوش راست وى اذان و در گوش چپش اقامه گفت . یكى از سنتهاى رسول خدا صلى الله علیه و آله كه براى مسلمین ارث گذارده این است كه در حین تولد فرزند، در گوش راستش اذان و در گوش ‍ چپش اقامه بگویند تا از همان بدو تولد با اسامى خدا و رسول خدا و امام و ولى خدا آشنا گردد. حضرت امیر المؤ منین على علیه السلام به ام البنین علیه السلام فرمود: چه اسمى بر این طفل گذارده اید؟ عرض كرد: من در هیچ امرى بر شما سبقت نگرفته ام ، هر چه خودتان میل دارید اسم بگذارید. فرمود: من او را به اسم عمویم ، عباس ، عباس نامیدم . پس دستهاى او را بوسیده و اشك به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دستها در یوم الطف در كنار شریعه فرات در راه یارى دین خدا قطع خواهد شد.
عباس علیه السلام به چه معناست ؟  
چنانكه دیدیم نام نامى آن جناب را، حضرت ولى الله امیرالمونین على بن ابى طالب علیه السلام عباس گذارد. عباس علیه السلام ، صیغه مبالغه از ماده عبس است كه به معنى در هم شدن بشره و قبض و گرفتگى صورت مى باشد. به مضمون الاسماء تنزل من السماء (اسامى ، از آسمان نازل مى شود) خداوند در اسم گذارى فرزند الهام مى فرماید و اسامى اشخاص غالبا منطبق با احوال و اوصاف مسما مى باشد. آن جناب نیز چون به مفاد اشداء على الكفار  بر دشمنان حق عبوس و در جنگ عیور و مهیب بوده ، یا آنكه بر اثر صولت و شجاعت و غیرتى كه آن حضرت در قبال دشمن به هنگام قتال با قوم داشت ، از خوف و بیم وى در وجود كریهه و خبیه آن قوم كافر لئیم كراهت و عبوست ظاهر مى شده است ، لذا مسما به اسم عباس شده است . .
منتخب طریحى و دیگر كتب ، در وصف آن حضرت آورده اند: كه كالجبل العظیم و قلبه كالطود الجسیم لانه كان فارسا هماما و بطلا و ضرغاما و كان جسورا على الطعین و الضرب فى میدان الكافر و الحروب
فرزند رشید امیر المؤ منین ، در جنگها و غزوات با شجاعان عرب پنجه در افكنده داد مردانگى و جراءت و قوت را از حیدر كرار میراث داشت .

امیر المؤ منین علیه السلام دستهاى عباس علیه السلام را مى بوسد! 
مورخان نقل مى كنند: در دوران طفولیت حضرت عباس علیه السلام یك روز امیرالمؤ منین علیه السلام وى را در دامان خود گذاشت و آستینهایش را بالا زد و در حالیكه كه بشدت مى گریست به بوسیدن بازوهاى عباس علیه السلام پرداخت .
ام البنین سلام الله علیه ، حیرت زده از این صحنه ، از امام علیه السلام پرسید: چرا گریه مى كنید؟!
حضرت با صداى آرام و اندوه زده پاسخ داد: به این دو دست نگریستم و آنچه را كه بر سرشان خواهد آمد به یاد آوردم .
ام البنین سلام الله علیه ، شتابان و هراسان ، پرسید: چه بر سر آنها خواهد آمد؟!
امام علیه السلام با لحن مملو از غم و اندوه و تاءثر گفت : آنها از بازو قطع خواهد شد.
كلام حضرت چون صاعقه اى بر ام البنین سلام الله علیه فرود آمد و قلبش را ذوب كرد و با دهشت بسرعت پرسید: چرا دستهایش قطع مى شوند؟! و امام علیه السلام به او خبر داد كه دستان فرزندش در راه یارى اسلام و دفاع از برادرش ، حافظ شریعت الهى و ریحانه رسول الله صلى الله علیه و آله قطع خواهد شد. ام البنین سلام الله علیه گریست و زنان همراه او نیز در غم و رنج و اندوهش شریك شدند.
سپس ام البنین سلام الله علیه به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت كه فرزندش فداى سبط گرامى رسول خدا صلى الله علیه و آله و ریحانه او خواهد گردید.
امیر المؤ منین على علیه السلام فرمود: ام البنین ، فرزندت عباس علیه السلام را نزد خداى تبارك و تعالى منزلتى عظیم دارد و خداى متعال در عوض دو دستش ، دو بال به او مرحمت خواهد كرد كه با آنها با ملائكه در بهشت پرواز كند، همان گونه كه قبلا این عنایت را به جعفربن ابى طالب علیه السلام نموده است . ام البنین سلام الله علیه با شنیدن این بشارت ابدى و سعادت جاودانه مسرور شد.
خدایا او را از شر حسودان نگهدار!  
حضرت قمر بنى هاشم علیه السلام آیتى از جمال و زیبایى بود. رخساره اش زیبا چهره اش ‍ پر شكوه ، اندامش متناسب ، و در عین حال چنان نیرومند بود كه آثار دلیرى و شجاعت را بخوبى نمایان مى ساخت . ام البنین سلام الله علیه مى گفت : پسرم ، به خدا مى سپارمت ! قلب مادر آكنده از محبت به عباس علیه السلام بود و براى وى از جانش عزیزتر و گرامیتر مى نمود. مادر از چشم حسودان بر او نگران بود و مى ترسید كه مبادا به او سیبى برسانند و رنجورش كنند، لذا او را در پناه خداوند متعال قرار داد و ابیات زیر را در باره اش سرود:

اعیذه بالواحد
من عین كل حاسد
قائهم و القائد
مسلمهم و الجاحد
صادرهم و الوارد
مولدهم و الوالد
یعنى : فرزندم را، از چشم حسودان نشسته و ایستاده ، آینده و رونده ، مسلمان و منكر، بزرگ و كوچك ، و زاده و پدر، در پناه خداوند یكتا قرار مى دهد.

كنیه حضرت عباس علیه السلام  
مشهورترین كنیه آن حضرت ، ابوالفضل است ، چون فرزندى به نام فاضل داشته ، بلكه مى توان گفت پدر تمام فضایل انسانیت و كمال بوده است . در كتاب العباس دو كنیه دیگر براى آن حضرت نقل كرده است : یكى ابو القرایة كه آن را از كتاب مزار سرائر ابن ادریس و مقاتل الطالبیین ابوالفرج و انوار النعمانیه سید جزایرى و تاریخ خمیس ‍ ابوالحسن دیاربكرى نقل فرموده ؛ و دیگرى ابوالقاسم است و مستند ایشان ، زیارت روز اربعین مى باشد كه از جابر نقل شده و در آن آمده است كه وى در روز اربعین متوجه قبر آن بزرگوار گردید و گفت : اسلام علیك یا اءباالقاسم ، اسلام علیك یا عباس بن على علیه السلام الخ و چون جابر از اكابر صحابه بوده و در این خانواده تربیت شده است ، البته سبب آن را مى داند، چه آنكه آن حضرت فرزندى به نام قاسم نداشت تا مكنى به آن شود.


القاب حضرت عباس علیه السلام  
1. قمر بنى هاشم :  
نوشته اند: و كان العباس رجلا و سیما جمیلا یر كب الفرس و رجلاه یخطان فى الاءرض و كان یقال له قمر بنى هاشم و كان لواء الحسین علیه السلام معه
یعنى : حضرت عباس علیه السلام مردى خوش سیما، خوش صورت و خوش قیافه بود و چون سوار بر اسب مى شد پاهایش از كثرت بلند بودن به زمین مى رسید. به او قمر بنى هاشم مى گفتند و در روز عاشورا لواى امام حسین علیه السلام در دست او بود.
از آنجا كه آن حضرت در میان بنى هاشم از نظر زیبایى ممتاز بد، وى ار ماه بنى هاشم مى نامیدند.

2. باب الحوائج ؛  
كه بر اثر بروز كرامات و قضاى حاجات متوسلین به او در السنه و افواه و خاصه به این لقب مشهور گردید. باب الحوائج ، لقب شهرت دو تن از خاندان بنى هاشم علیه السلام است :
الف : حضرت امام ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم شیعیان جهان ، كه آستانه ایشان از همان آغاز مورد توجه خاصه و عامه بوده است ، به گونه اى كه كسى چون محمدبن ادریس شافعى - پیشواى شافعیان - مرقد مطهر آن حضرت ار تریاق القلوب یعنى داورى امراض روحى و قلبى خوانده است . شیعه و سنى از اقصى بلاد به زیارت قبر مطهر امام موسى كاظم علیه السلام مى شتافتند و از دیر باز تاكنون كرامات بسیارى از مرقد آن امام همام نسبت به شیعه و سنى ظاهر گردیده است . خطیب بغدادى (634 ق ) كه از اهل سنت است در تاریخ بغداد (1/120) مى نویسد: شیخ حنابله حسن بن ابراهیم ابوعلى خلال مى گفت : هرگاه حاجتى داشتم ، به مقابر قریش در باغ شونیزیه رفته و به قبر مطهر باب الحوائج موسى بن جعفر علیه السلام متوسل مى گشتم و خدا حاجتم را بر آورده مى كرد.
باب الحوائج ، در افواه عامه ، كنایه از امام هفتم موسى كاظم علیه السلام است .
ب - حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام یكى از مشهورترین القاب فرزند شهید امیرالمؤ منین على علیه السلام نیز باب الحوائج است . شیعه و سنى از نقاط گوناگون جهان به زیارت ان حضرت مى شتابند و استجابت دعا در تحت قبه آن بزرگوار، كرارا به تجربه خواهد آمد -شامل همه فرق (حتى مسیحیان و یهودیان و زردشتیان ) نیز بوده است .
3. طیار.  
دیگر از القاب حضرت ابوالفضل علیه السلام طیار است ، یعنىپرواز كننده در فضاى عالم قدس و درجات و مقامات بهشت .
4. اطلس .  
ظاهرا یكى از معانى اطلس شجاعت است و چون آن حضرت شجاع بوده واز كثرت شجاعت ، صفوف دشمنان را شكافته ، به وى اطلس مى گفتند.
5. الشهید.  
لقب دیگر آن جناب شهید است كه در كتب انساب ذكر شده است . ابوالحسن عمرى بعد از اینكه اولاد آن حضرت را ذكر یم كند مى گوید هذا آخر نسببنى العباس السقاء الشهید بن على بن ابى طالب علیه السلام
6. العبدالصالح .  
دیگر از القاب آن جناب ، عبدالصالح است ، چنانكه درزیارت او مى خوانیم ... السلام علیك اءیها العبدالصالح المطیع لله و لرسوله الخ .
7. السقاء.  
كه در روزهایى كه اهل كوفه آب را بر روىاهل بیت امام حسین علیه السلام بستند، قمر بنى هاشم علیه السلام براى آنها آب آورد.
لقب مزبور در كتاب انساب و مقاتل بسیار دیده شده است . بنگر به : عمدة المطالب و مزار سرائر ابن ادریس و تاریخ خمیس و نور الاءبصار شبلنجى و كبریت احمر.

. سپهسالار.   
لقب سپهسالار به بزرگترین شخصیت فرماندهى و ستادنظایم داده مى شود و آن حضرت را نیز، به سبب انكه فرماندهى نیروهاى مسلح امام حسینعلیه السلام در روز عاشورا بود و رهبرى نظامى سپاه ایشان را بر عهده داشت ، سپهسالارنامیده اند.
9. حامى الظعینه .  
از القاب مشهور
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام حامى الظعینه به معنى حامى بانوان است . مرحوم سیدجعفر حلى در قصیده استوار و زیباى خود كه در سوگ آن حضرت سروده ، به این نكتهچنینن اشاره مى كند:

حامى الظعینه این منه ربیعة
ام ابن من علیا اءبیه مكرم

به دلیل نقش حساسى كه حضرت عباس در حمایت بانوان حرم اهل بیت نبوت بر عهده داشت ، این لقب به ایشان داده شده است . آن حضرت تمام تلاش خود را مصرف رسیدگى و رعایت حال بانوان رسالت و مخدرات اهل بیت نمود و مسؤ ولیت فرود آوردن از هودجها یا سوار كردن به آنها را بر عهده داشت و در طول سفر كربلا این وظیفه دشوار را بخوبى انجام داد.
10. المستجار.  
دیگر از القاب حضرت مستجار است . شیخ محمد رضا ازرى زمانى كه در قصیده خود این مصرع را گفت : یومابوالفضل استجار به الهدى صحت آن را در نظر بعید شمرده و با خود گفت كهشاید مقبول حضور امام حسین علیه السلام نباشد؛ لذا بیت را تمام نكرد شب در عالم رؤ یادید كه حضرت امام حسین علیه السلام به او مى فرماید: آنچه گفته اى صحیح است ، منبه برادرم ابوالفضل العباس علیه السلام ملتجى شدم و آنگاه مصرع باقى را خودحضرت فرمود:
و الشمس من كدر العجاج لثامها
11. قهرمان علقمى .  
علقمى نام رودى است كه حضرت در كنار آن بهشهادت رسید. آن رودخانه به وسیله صفوف به هم فشرده سپاه ابن زیاد محافظت مى شدتا كسى از یاران حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را یاراى دستیابى به آبنباشد و همراهان امام و اهل بیت ایشان تشنه بمانند. حضرت عباس علیه السلام با عزمنیرومند و صلابت بى نظیر خود توانست بارها به نگهبانان پلید علقمى حمله كند، وآنان را در هم شكسته و متوارى سازد، و پس از برداشتن آب سر بلند به خیمه ها بازگردد. در آخرین دفعه نیز حضرت در كنار همین رود ناجوانمردانه به شهادت رسید، لذااو را قهرمان علقمى لقب دادند.
12. پرچمدار.  
از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار وحامل اللواء است ، زیرا ایشان ارزنده ترین پرچمها، پرچم سرور آزادگان امامحسین علیه السلام ، را در دست داشتند. حضرت بهدلیل دیدن تواناییهاى نظامى فوق العاده در برادر خود، از میان یاران شجاع خویشپرچم را تنها به ایشان سپردند.

منبع:چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام

 

جمعه 10/8/1392 - 23:55
شخصیت ها و بزرگان

پدرحضرت اباالفضل العباس:امیر المؤ منین على علیه السلام

 مادرحضرت اباالفضل العباس:ام البنین ع

برادران حضرت اباالفضل العباس:1-امام حسن مجتبى علیه السلام  2. امام حسین علیه السلام 3- عبدالله 4-جعفر 5-عثمان6-
محمد حنفیه (از خوله بنت جعفر بن قیس )7-
محمد اصغر 8. عبیدالله (از لیلى ارمنیه ) 9-یحیى 10. عون (از اسماء)

در زیارت ناحیه مقدسه ، كه از حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف در باب شهداى كربلا وارد شده ، تنها 6 نفر را نام برده است که درکزبلا شهیدشده اند.

11-عمر اطرف (از ام حبیب )12- عمر اصغر 13-عباس اصغر (از صهباء ثلعبیه ) 14- محمد اصغر 15. ابراهیم (از ام ولد)

16-عبدالله اوسط 17. محمد اوسط (شاید از ام شعیب باشند)

خواهران حضرت ابا الفضل العباس ع:1-عقیله بنى هاشم زینب كبرى سلام الله علیه -2- ام كلثوم سلام الله علیه

عموهاى قمر بنى هاشم علیه السلام
. طالب :
2. عقیل :
3. جعفر طیار:


عمه هاى حضرت عباس علیه السلام
1. ام هانى :
2. جمانه :

فرزندان شهید قمر بنى هاشم علیه السلام 

محمد و عبد الله از جمله فرزندان قمر بنى هاشم علیه السلام هستند كه به گفته مورخان در كربلا به شهادت رسیده اند. گویند: حضرت ابوالفضل علیه السلام در میان فرزندان خویش علاقه تامى به محمد داشته ، به حدى كه آن پسر را از خود جدا نمى كرده است ، در عین حال پس از شهادت برادران ، شمشیر به كمرش بست و اذن جنگ براى او حاصل نمود و فرمود: اى نور دیده از محنت آباد جهان به سوى خرم آباد جنان رهسپار شو كه ساعتى نمى گذارد به تو ملحق شد. محمد دست عموى خویش ، حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام را بوسید و با عمه ها وداع كرد و به میدان شتافت . جنگ او در كتب مقاتل دیده نمى شود. ولى در این شهر آشوب و دیگران ، محمدبن عباس علیه السلام را در شمار شهداى كربلا آورده اند. قاتل وى نیز عنصرى تبهكار سنگدل از طایفه بنى دارم است كه داغ او را به دل پدرش قمر بنى هاشم علیه السلام گذارد. شهادت این پسر چهارده یا پانزده ساله ، پدرش را سخت بیازارد.

اعقاب حضرت قمر بنى هاشم علیه السلام
1. فضل بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن على علیه السلام
2. ابراهیم جردقه بن حسن بن عبیدالله بن عباس علیه السلام
3. حمزة الاكبر بن حسن بن عبید الله بن عباس علیه السلام
4. عباس ین حسن عبیدالله بن عباس علیه السلام :
5. عبدالله بن حسن بن عبیدالله بن عباس علیه السلام
 

 

تولد، اسامى و القاب قمر بنى هاشم علیه السلام

مشخصات حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام 

اسم : عباس بن على بن ابى طالب علیه السلام

كنیه : ابوالفضل

لقب : قمر بنى هاشم ، باب الحوائج ، طیار، اطلس ، سقا و غیره

تولد: 4 شعبان سال 26 هجرى در مدینه طیبه (اقوال دیگر نیز در تاریخ آمده است )

شهادت : محرم الحرام سال 61 هجرى ، در كربلاى معلى ، كنار نهر علقمه

پدر: امیرالمؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام ، مولود كعبه ، شهید محراب و مظلوم تاریخ

مادر: فاطمه كلابیه ، معروف به ام البنین سلام الله علیه

عمر مبارك : 35 سال

سمت در كربلا: پرچمدار و فرمانده ارتش سیدالشهداء امام حسین علیه السلام و سقاى تشنه لبان

خلیفه غاصب زمان به هنگام شهادت : یزیدبن معاویه لعنة الله علیه

قاتل : حكیم بن طفیل سنبسى

از مجموع كتب انساب و تاریخ بر مى آید كه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ، بر حسب زمان تولد، پنجمین پسر حضرت امیر المؤ منین على علیه السلام بوده است :

1. حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام ، تولد سال 3 هجرى ، شهادت سال 50.

2. حضرت امام حسین علیه السلام ، تولد سال 4 هجرى ، شهادت سال 61.

3. حضرت محسن كه در سال 11 سقط و شهید شد.

4. محمد حنفیه ، تولد سال 16، وفات سال 81.

5. عباس اكبر، تولد بین سالهاى 24 - 26، شهادت سال 61.

قول معتبر آن است كه تولد آن حضرت در تاریخ چهارم شعبان سال 26 ه‍ رخ داده است .

  منبع:کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام

 

جمعه 10/8/1392 - 22:59
شخصیت ها و بزرگان


 فقیه و عالم اهل بیت علیه السلام  
مسلم است كه حضرت ابوالفضل - سلام الله علیه - از اكابر و افاضل فقها و علماى اهل بیت بوده ، و معلوم است كسى كه در پرتو آفتاب ولایت ، و در مدرسه امامت حضرت على بن ابى طالب علیه السلام و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیه السلام تربیت شده و كسب علم و نورانیت نموده است ، درك مقام و مرتبه فضل او براى ما میسر نیست .
یك دهن خواهم به پهناى فلك
 
تا بگویم وصف آن رشگ ملك
 
بلكه وى عالم ربانى و داراى علم لدنى بوده است . در روایتى از معصومین علیه السلام در شاءن آن حضرت آمده است كه : انه زق العلم زقا زفه اى اطمعه . یعنى آن حضرت در كودكى (از پدر بزرگوار خویش ) علم آموخت ، آن گونه كه كبوتر بچه خود را غذا مى دهد و آب مى خوراند، و هم یعنى آن حضرت چشیده است علم را چشیدنى .
عبد صالح  
آن بزرگوار تن به شهادت داد و دست از یارى برادر، كه حامل و مدافع حقیقت دین بود، برنداشت . پس او براستى عبد صالح بوده است . بنابراین خوب است نماز گزاران توجه داشته باشند كه در سلام نماز وقتى مى گویند: السلام علینا و على عباد الله الصاحین سلام به آن حضرت هم داده و مى دهند، از هر كجا كه باشند.
از رئیس مذهب شیعه ، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام دستور رسیده است كه در زیارتنامه آن بزرگوار بخوانیم :
السلام علیك ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیر المؤ منین و الحسن و الحسین صلى الله علیه و آله
سلام بر تو اى بنده شایسته خدا، و مطیع امر خدا و رسول او، و مطیع امیر المؤ منین و حضرت حسن و حسین صلوات الله و سلامه علیهم .
متن زیارتنامه فوق در آینده خواهد آمد.
امیر المؤ منین علیه السلام دست فرزند را مى بوسد!  
پس از ولادت حضرت قمر بنى هاشم علیه السلام ام البنین سلام الله علیه قنداقه او را به دست امیر المومنین علیه السلام داد كه با اذان و اقامه در گوش وى ، از همان آغاز حق ببیند و حق بشنود.
حضرت عباس در گوش راست فرزند اذان ، و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را به نام عمویش عباس ، عباس نهاد.
ثم قبل یدیه و استعبر و بكى .
سپس دستهاى او را بوسید و قطرات اشك به صورت نازنینش جارى شد و فرمود: گویا مى بینم این دستها یوم الطف در كنار شریعه فرات در راه یارى برادرش حسین علیه السلام از بدن جدا خواهد شد.
و از اینجاست كه گفته اند: مى توان دست فرزند را، از سر عطوفت و شفقت ، بوسید.
چنانچه وارد است رسول خدا صلى الله علیه و آله دست دخترش ، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه ، را مى بوسید  و وى را به جاى خود مى نشانید. و از اینجا كثرت عطوفت شاه ولایت ، امیر المؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام مظلوم تاریخ ، نسبت به این مولود بزرگوار معلوم مى شود
فاطمه زهرا سلام الله علیه و دستهاى بریده عباس علیه السلام  
نقل شده است كه در روز قیامت حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام مى فرماید: به فاطمه زهرا سلام الله علیه بگو براى شفاعت و نجات امت چه دارى ؟ على علیه السلام پیام رسول خدا صلى الله علیه و آله را به حضرت فاطمه سلام الله علیه ابلاغ مى كند و فاطمه سلام الله علیه در جواب مى گوید: یا امیر المؤ منین كفانا لاحل هذا المقام الیدان المقطوعتان من ابنى العباس .
اى امیر مؤ منان ، براى مادر مقام شفاعت ، دو دست بریده پسرم ، عباس ، كافى است .
امام حسین و قمر بنى هاشم علیه السلام  
آن حضرت در عصر تاسوعا به برادر بزرگوارش ، قمر بنى هاشم علیه السلام فرمود:
اركب بنفسى یا اخى ، حتى تسالهم عما جاءهم : برادر، جانم به فدایت ! سوار بر اسب شو و نزد آنان رو و بپرس كه از چه رو بدینجا آمده اند؟. (9)
از اینجا باید پى به عظمت قمر بنى هاشم علیه السلام برد كه شخصیتى چون حسین بن على علیه السلام ، كه امام على الاطلاق و واسطه فیض بین خالق و عالم ممكنات است از سر لطف ، به وى فدایت شوم مى گوید!
امام زین العابدین و قمر بنى هاشم علیه السلام  
امام چهارم علیه السلام مى فرماید: و اءن للعباس عند الله تبارك و تعالى لمنزله یغطه بها جمیع الشهداء یوم القیامه : براى حضرت ابوالفضل علیه السلام در نزد خداوند تبارك و تعالى مقام شامخى است كه همه شهیدان در روز قیامت به حال او غبطه مى خورند.
امام صادق و قمر بنى هاشم علیه السلام  
پیشواى ششم شیعه علیه السلام مى فرماید:
كان عمنا العباس بن على نافذ البصیرة ، صلب الایمان ، جاهد مع ابى عبدالله و ابلى بلاء احسنا و مضى شهیدا(12): عموى ما، عباس بن على علیه السلام ، بصیرتى نافذ و ایمانى استوار داشت . و همراه برادرش اباعبدالله علیه السلام جهاد كرد و نیكو از امتحان برآمد و به شهادت رسید.
حضرت بقیة الله و قمر بنى هاشم علیه السلام :  
در زیارتنامه منسوب به حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف مى خوانیم :
السلام على العباس بن امیر المؤ منین المواسى اخاه بنفسه الآخذ لغده من امسه الفادى له الواقى الساعى الیه بمائه المقطوعة یداه
سلام بر عباس فرزند امیر المؤ منین علیه السلام كه جانش را در راه مواسات با برادرش ‍ تقدیم نمود، دنیایش را در راه تحصیل آخرت صرف كرد و جانش را براى حفاظت از برادرش قربانى ساخت ...
در این سلام حضرت بقیة الله حجة بن الحسن العسگرى - عجل الله تعالى فرجه الشریف - به چند فضیلت از فضایل حضرت عباس علیه السلام اشاره فرمود است :
1- جانش را نثار برادر كرد.
2- دنیا را وسیله نیل به آخرت قرار داد.
3- نگهبان سپاه و خیام حرم حضرت سید الشهداء علیه السلام بود و سعى فراوان كرد تا آب را به لب تشنگان برساند.
4- دو دستش در راه جهاد فى سبیل الله قطع شد.
سپس حضرت مى فرماید: خدا لعنت كند دو قاتل او یزید بن رقاد و حكیم بن طفیل را.
به دریا پا نهاد و خشك لب بیرون شد از دریا
 
مروت بین ، جوانمردى نگر، غیرت تماشا كن ؛


منبع: کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام

جمعه 10/8/1392 - 22:20
شهدا و دفاع مقدس

یک روز همان طور که سفره ی افطاری پهن بود شهید

 دهقانی یک دفعه گفت : « کاش یک مهمانی می آمد ، که

 این غذا را با هم می خوردیم ، تنهایی اصلا ً لذت ندارد . »

 خدا شاهد است که در همین حین ، یکی از دوستان

 دهقانی که آلان شهید شده ، در زد .با خوشحالی رفتیم

در را باز کردیم و او را به سر سفره افطار دعوت کردیم

 

نقل از کتاب هزارو یک شب عاشقی

جمعه 10/8/1392 - 20:48
شهدا و دفاع مقدس

یک روز من به سپاه  رفتم و می خواستم وارد آنجا شوم

 که دیدم شهید کرامت درب موتوری سپاه نگهبانی می دهد . 

خندیدم و گفتم :« آقای نگهبان ، اجازه هست ؟!» شهید

 جلو آمد و زنجیر را اندخت و من داخل شدم . با تعجب

 گفتم :« کرامت ، چرا نگهبانی می دهی ؟! تو فرمانده گردان

بوده ای ، در جبهه مسئول محور بوده ای ، حالا داری نگهبانی

می دهی ؟!» 

شهید کرامت خندید و گفت : « خدمت ، خدمته ؛ 

 انسان باید خدمت کند ، هر جا که باشد ! » 

بعد من به نزد مسئولان  سپاه رفتم و گفتم : « ایشان از

فرماندهان قدیمی در سپاه و جنگ هستند و یکی از

مسئولان محوری لشکر المهدی ( عج ) ، آن وقت شما او را 

به عنوان نگهبان دم در گذاشته اید ؟! » 

 آنها گفتند : « ما او را نمی شناختیم ، از

 او سوال کردیم که شما چه کاری از دستتان بر می آید ؟ »

او گفت : « نگهبانی ! » وقتی دوباره به پیش کرامت

 برگشتم و موضوع را برابیش توضیح دادم گفت : « من

 فرماندهی سپاه را با نگهبانی عوض نمی کنم ! ».

  

نقل از کتاب هزارو یک شب عاشقی

جمعه 10/8/1392 - 20:47
شهدا و دفاع مقدس

از وقتی نوجوان بود و در دوره راهنمایی تحصیل

می کرد همیشه می گفت : « من دلم می خواهد

شهید بشوم ! ». 

من به او می گفتم : « بچه این چه حرفی است ؟! بگو

من دلم می خواهد داماد بشوم ؛ من دلم می خواهد

 مهندس بشوم ؛ من دلم می خواهد خانه داشته باشم ... »

 می گفت : « نه مامان ، من دلم می خواهد شهید بشوم ! » 

یک روز هم پهلوی همدیگر نشسته بودیم و صحبت

 می کردیم که یک باره گفت : « مامان ، اگه یه وقتی

 من رفتم جبهه و شهید شدم ، نکنه یک وقت

ناراحت بشی و چیزی به کسی بگویی ! » 

همیشه و همه جا فکر و ذکرش  شهادت بود و سرانجام

 هم خداوند او را پذیرفت و به پیش خودش برد .

  

نقل از کتاب هزارو یک شب عاشقی

جمعه 10/8/1392 - 20:45
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته