• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 58
تعداد نظرات : 44
زمان آخرین مطلب : 6255روز قبل
دانستنی های علمی

 

ز مردم دل بکن یاد خدا کن . 

 خدا را وقت تنهایی صدا کن .

در آن حالت که اشکت می چکد گرم .

غنیمت دان و ما را هم دعا کن.  

يکشنبه 31/6/1387 - 21:51
دانستنی های علمی

یا رب ز تو امروز عطا می طلبم 

هشیاری و بخشش خطا می طلبم

مقبولی روزه و نماز و طاعات

از درگه لطفت به دعا می طلبم

 

 

 

    التماس دعا 

يکشنبه 31/6/1387 - 21:48
دانستنی های علمی

از عرش صدای ربنا می آید

آوای خوش خدا خدا می آید

فریاد که درهای بهشت باز کنید

مهمان خدا سوی خدا می آید

 

 

 

 

                                                                    التماس دعا

يکشنبه 31/6/1387 - 21:47
دانستنی های علمی

امشب سر مهربان نخلى خم شد...

                                   در کیسه نان بجاى خرما غم شد...

 در کنج خرابه ها زنى شیون کرد...

                                   همبازى کودکان کوفه کم شد...

 

 

التماس دعا

يکشنبه 31/6/1387 - 21:44
دانستنی های علمی

زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود. چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و بر روی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.

مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد : بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.

ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. اینکار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنشی نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد : حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟ مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش دیگرش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست! زن جوان حسابی عصبانی شده بود.

در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت. وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!

خیلی شرمنده شد! از خودش بدش آمد ... یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود. آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد! در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.


 

همیشه به یاد داشته باشیم كه چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را دوباره بازگرداند :

1. سنگ ........ پس از رها کردن!

2. سخن ............. پس از گفتن!

3. موقعیت ... پس از پایان یافتن!

4
. و زمان ........ پس از گذشتن!

شنبه 16/6/1387 - 13:2
دانستنی های علمی
  • آیا میدانستی که تیز پروازترین حیوانات جهان پرندگانیاند که «پرستوک» نامیده میشوند. پرستوک دم خاردار که در آسیا زندگی میکند ، قادر است با سرعتی بیش از صد و شصت کیلومتر در ساعت پرواز کند و با بالاترین میزان سرعت یک قطار سریعالسیر رقابت کند.
 
  • آیا میدانستی که کره مریخ با سرعت 240 کیلومتر درساعت به دور خورشید میچرخد.
 
  • آیا میدانستی کوچکترین سگ جهان ، دارکیده پیترزبورگ با 600 گرم وزن می باشد.
 
  • آیا میدانستی که پنگوئن نر در طول دو ماه محافظت از تنها تخم پگوئن ماده چیزی نمی خورد و چهل درصد وزن خود را از دست دهد.
 
  • آیا میدانستی که روغن ساعت گرانبها ترین محصول نفت خام است.
 
  • آیا می دانستی که اولین عمل جراحی ثبت شده در تاریخ پزشکی در.
    سال 1136 میلادی توسط جراح نظامی پادشاه انگلستان «ژرژ دوم» با موفقیت انجام شد.
 
  • آیا میدانستی قلب گنجشک 100 بار در دقیقه می زند، درضمن میدانستی که گنجشکها روی زمین راه نمی روند بلکه می پرند.
 
  • آیا میدانستی که اگر یخهای قطب جنوب آب شود، آب اقیانوسها 70 متر بالا میاید و یک چهارم خشکیها زیر آب میرود.
 
  • آیا میدانستی که همه سیاره های منظومه شمسی از غرب به شرق میچرخند به جز سیاره ناهید که از شرق به غرب میچرخد.
 
  • آیا میدانستی که مار میتواند تا نیم ساعت بعد از قطع شدن سرش نیش بزند.
شنبه 16/6/1387 - 12:48
دانستنی های علمی
بعد از ظهر بود با مادرم در پیاده رو قدم می زدیم و ویترین مغازه ها را تماشا می کردیم. آهسته قدم می زدیم و جلو می رفتیم. برای یک لحظه نگاهم را از ویترین مغازه ها گرفتم و به پیاده رو آن طرف خیابان انداختم. پسری 10 ،12 ساله را دیدم که عینکی آفتابی به چشم داشت و عصایی سفید در دستش بود. آهسته قدم بر می داشت. به مادرم که هنوز مشغول تماشا ویترین مغازه ها بود، گفتم: «مادر نگاه کن! پسرک نابیناست.»در همین لحظه پسر جوانی را که کفش اسکیت به پا داشت، دیدم که بین مردم با سرعت ویراژ می داد و به پسرک نابینا که رسید به او تنه زد.پسرک نقش زمین شد، اما پسر اسکیت سوار به راهش ادامه داد. مادرم آهی کشید و گفت: «او نابینا نیست، آن یکی نابیناست.»

 

شنبه 16/6/1387 - 12:45
شعر و قطعات ادبی

رمضان ماه مهمانی خدا


حكمت روزه داشتـن بگـذار
باز هم گفته و شنیده شود

صبرت آمــوزد و تسلط نفـس
و ز تو شیطان تو رمیده شود

هر که صبرش ستون ایمان بود
پشت‏ شیطان ازو خمیده شود

آفتــــاب ریــاضتی که ازو
میوه معرفت رسیده شود

چه جلایی دهد به جوهر روح
کادمی صافی و چکیـده شود

بذل افطار سفره عدلی است
که در آفــاق گستـــریده شود

فقر بر چیده‏ دارد از خوانـی
که به پای فقیر چیده شود

شب قدرش هزار ماه خداست
گوش کن نکتــه پروریـده شود

از یــکی میــــوه عمـــل کـــه درو
کشته شد، سی هزار چیده شود

گر تکانی خوری در آن یک شب
نخـل عمــر از گنـه تکیـده شود

مفت مفروش کز بهای شبی
عمرهـا باز پـس خـریده شود

روز مهلت گذشت و بر سر کوه
پرتــوی مانـده تــا پریــده شـود

تا دمی مانده سر بر آر از خواب
ور نه صور خــدا دمیـــده شــود

شعر از : شادروان استاد شهریار

پنج شنبه 14/6/1387 - 13:29
طنز و سرگرمی

دهقان فداکار پیر شده،

چوپان دروغگو عزیز شده،

شنگول و منگول گرگ شدن،

کوکب حوصله مهمون رو نداره،

کبرا تصمیم گرفته دماغش رو عمل کنه،

روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسه اس،

حسنک گوسفنداش رو ول کرده تو یه شرکت آبدارچی شده،

رستم اسبش رو فروخته یه موتور خریده 

 

واقعا" چه اتفاقی افتاده است؟

دوشنبه 14/5/1387 - 14:39
شعر و قطعات ادبی

تویی هم مصطفی و هم محمد ،

                                      تو را در آسمان نامند احمد ،

تو کانون صفا مرد یقینی ،

                                      تو عین رحمه للعالمینی  .

 

  این عید به اهل دین مبارك ، بر جمله مسلمین مبارك.

سه شنبه 8/5/1387 - 22:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته