اخبار
توهین بی سابقه به امام خمینی (ره) در مدارس آمریکا + عکس
اخیرا یک گروه مسیحی افراطی در ایالات متحده آمریکا، با توزیع کتابچه هایی، امام خمینی (ره) را مورد اهانت شدید قرار دادند.
پانا:یک گروه مسیحی افراطی بنام «از مسیحیان دفاع کنید» در اقدامی ضد اخلاقی، کتابچه هایی در مدارس مختلف آمریکا علیه بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (ره) توزیع کرد.
گفتنی است این اقدام در یکی از مدارس مقطع دبیرستان در شهر «سانتیاگو» در ایالت کالیفورنیا انجام شد. نام این مدرسه "کلیرمونت" است.
در همین راستا «ادگار هوبیدا» از اعضای شورای روابط اسلام و آمریکا طی اظهاراتی ضمن انتقاد از این اقدام، گفت: ما از بابت این رفتار شرورانه که در برخی مدارس آمریکا انجام شده نگران هستیم و ممکن است دانش آموزان مسلمان را در معرض خطر قرار دهد.
گردآوری:گروه خبر سیمرغ
www.seemorgh.com/news
سه شنبه 6/10/1390 - 22:11
دانستنی های علمی
فهرست 10 جرم رایج در ایران
در هر 6 ماه 3 درصد به آمار پروندههای قوه قضائیه اضافه میشود.
ایسنا:حجتالاسلام و المسلمین شهریاری، رییس مركز آمار و فنآوری اطلاعات قوهقضائیه گفت: بر اساس آمار در طول شش ماه از هر 100 پرونده كه وارد دستگاه قضایی میشود 97 پرونده از این دستگاه خارج میشود یعنی 3 درصد عقبافتادگی داریم و این یعنی در هر 6 ماه 3 درصد به آمار پروندههای قوهقضائیه اضافه میشود.
شهریاری طی سخنانی در نخستین همایش آمار جنایی 10 اتهام اول پروندههای كشور در شش ماهه نخست سالجاری را سرقت، ضرب و جرح، ایجاد صدمه، توهین، نگهداری مواد مخدر، استعمال مواد مخدر، تخریب، تهدید، صدور چك بلامحل و قاچاق مواد مخدر عنوان كرد.
گردآوری:گروه خبر سیمرغ
www.seemorgh.com/news
سه شنبه 6/10/1390 - 21:59
اعتیاد و سیگار
جالب ترین شیوه های قاچاق مواد مخدر : داخل تار و پود فرش،پسته،گردو،باتری قلمی و ...
قاچاقچیان، هرویین را درون نی نوشیدنی ریخته و با مسدود كردن طرفین آن، نیها را در لابهلای تاروپود فرشهای ابریشمی جاسازی میكردند. فرشها نیز به عنوان محمولههای صادراتی یا محمولههای فروختهشده به خارج از كشور یا شهرهای بزرگ ترانزیت میشد.
شرق:جعفر اهل جزیره است، محلهای محصور در میان ریلهای راهآهن كه به همین دلیل نام جزیره گرفته است. 35ساله است و تحصیلاتش تا آنجایی كه میتواند نام خود و اعضای خانوادهاش را بنویسد و امضا كند. همین حد از سواد را هم در زندان یاد گرفته است، وقتی كه به جرم قاچاق موادمخدر بازداشت و روانه زندان شد. او در واقع یك مشاور و برنامهریز است، مشاور قاچاقچیانی كه میخواهند مواد خود را جابهجا كنند و او به آنها میگوید كه چطور این كار را انجام دهند. از كدام راهها بروند، چطور برنامهریزی كنند و مهمتر از همه مواد خود را چگونه «جاسازی» و حمل كنند. قرار نیست كه چهرهاش را ببینم خودش را اینطور توصیف میكند «لاغرم، با صورتی استخوانی و موهای كوتاه و همیشه ته ریش دارم.»
البته این را هم اضافه میكند كه خیلی به این حرفهای من اعتماد نكن چون برخی جاها را عمدا بهت دروغ میگویم یا راستش را نمیگویم، اما لاغر بودنش را راست میگفت، این را بعد از ضربهای كه به شوخی به پشتم زد تا بپرسد كه ترسیدهام یا نه متوجه شدم. درآمدش از همین راه است و «خوب هم است». تنها با یك خط تلفن كار میكند و گاهی برنامهریزی برای انتقال یك محموله تا یك ماه وقتش را میگیرد. در باقی موارد ترجیح میدهد كه به كار مكانیكی بپردازد كه یكی از علاقههایش است و البته فوتبال كه میگوید بازیكن قابلی در آن است. فیلم هم زیاد میبیند و گاهی اوقات ایدههایش را برای حمل و جابهجایی مواد را از آنها میگیرد. نزدیك 10سال است كه در كار قاچاق است و این روزها برای خود اسم و رسمی به هم زده است كه گاهی باعث دردسرش میشود.
ماموران بسیاری در اداره آگاهی یا بخشهای مبارزه با موادمخدر میشناسندش و هرازچندگاهی نیز باید به آنها رجوع كند. معتقد است كه با آموزشهایی كه ظاهرا ماموران در سالهای اخیر دیدهاند كار قاچاق سختتر شده است اما هنوز هم راههای بیشماری برای ترانزیت است كه تنها باید كشف شوند. میگوید كه حتی در مواقع بیكاری هم به راههای ترانزیت فكر میكند و این شغل «یك جورهایی» برایش به سرگرمی هم تبدیل شده است.
آنقدر درگیر این موضوع است كه گاهی پیش آمده كه همزمان با پیشنهاد مشتری، نقشه را ارایه كرده، چرا كه از قبل نقشه را داشته است. بسیاری از نقشههایش بار اول لو رفته است و بسیاری بعد از چند بار. جعفر معتقد است كه بهترین نقشهها هم یك عمری دارند و بالاخره لو میروند. زیرا اگر توسط رقبا به پلیس لو داده نشود یا حملكنندهها در دام ماموران اطلاعاتی نیفتند، هم باز لو میروند.
میگوید، یكبار با استفاده از یكی از همین نقشههای لو رفته توانسته كه محمولهای 30 كیلویی را از كرمان به تهران منتقل كند، «من مواد را فقط مقابل چشم مخفی كردم». معمولا پولش را وقتی میگیرد كه نقشه را میدهد، اما شده است كه بخشی از پول را بعد از موفقیت انتقال گرفته كه البته این موارد مربوط به محمولههای سنگین است، «هركسی میداند كه این طور كار كردن گرانتر هم هست». رقم دقیقی از میزان و حجم قاچاق موادمخدر به ایران وجود ندارد، اما چندی قبل وزارت خارجه آمریكا در گزارش سالانه خود این رقم را در حدود هزارو 500 تن اعلام كرد.
این رقم معادل 40درصد تولید قاچاقچیان در كشور افغانستان است. آمارهای ایران نیز نشان میدهد كه یك سوم این مواد توسط نیروی انتظامی و نهادهای امنیتی كشف و ضبط میشود. در سال 2010 ایران با كشف 408تن موادمخدر برای سیامین سال متوالی بیشترین كشفیات موادمخدر در دنیا را به خود اختصاص داد. پلیس میگوید، 70درصد این كشفیات با كارهای اطلاعاتی است كه «جعفر» آن را بزرگترین چالش پیش رو برای حمل مواد میداند. او میگوید، «خبر دارم كه گاهی اوقات كار نفوذ چنان تمیز و دقیق برنامهریزی و انجام شده كه قاچاقچیان محموله را با اعتماد كامل به دست مامور سپردهاند.»
به گفته این برنامهریز قاچاق محمولههای موادمخدر، افراد زیادی هستند كه این كار را انجام میدهند و البته بیشتر از آنها تعداد ماموران پلیسی است كه آموزش میبینند كه محمولهها را كشف كنند و این نبردی است خستگیناپذیر بین آنها كه میخواهند محمولههایشان به مقصد برسد و آنها كه وظیفه دارند، مقابله كنند. در این میان دومیلیون معتادی هستند كه هر از چندگاهی برتری یكی از طرفین را در قیمت و كیفیت اجناس مصرفی حس میكنند.
جعفر میگوید كه چون به صورت طبیعی هر از چندگاهی شیوههای قاچاق دچار تغییر میشود، زمانهایی هست كه آنها از پلیس جلوتر هستند كه البته این زمانها هم اكنون به دلیل هوشیارتر شدن پلیس به شدت كاهش پیدا كرده است. اما به هر دلیلی معتادان این روزهای كشور، مواد خود را ظرف مدت میانگین 21 دقیقه (برآورد ستاد مبارزه با موادمخدر) به دست میآورند و قیمت آن نیز در بیشتر مواقع سیر نزولی دارد كه نشاندهنده اعتماد مصرفكننده به وجود ثبات بازار است.»
پلیس هم تلاشاش را میكند؛ این جمله جعفر است كه اینطور ادامه پیدا میكند: «اما قبول كنیم كه قاچاقچیان معمولا یك قدم جلو هستند و ابتكار عمل را در دست دارند و این كار پلیس را سخت میكند.» برخی از شیوههای قاچاق كه توانستم به آنها دست پیدا كنم، نشان میدهد كار پلیس در مبارزه با موادمخدر چه میزان سخت است و در میان این شخصیتهای منفی فیلمنامههای سینمایی و تلویزیونی گاهی چه خلافكاران باهوشی وجود دارد. كسانی كه پول میگیرند تا بار را با كمترین هزینه و مطمئن به سرمنزل برسانند. آنها برنامهریزهای قاچاق موادمخدر هستند و جعفر یكی از آنهاست؛ مردی كه بچه جزیره است اما در شهر كار میكند.
هرویین در تاروپود فرش
یكی از ماموران امنیتی با نفوذ به یك شبكه قاچاق موادمخدر موفق به كشف روشی شد كه بعدها با نام «فرشهای هرویینی» شهره شد. این مامور به منظور كار دیگری در پوشش یك فروشنده عمده مواد وارد باند شده بود و در طول كار خود متوجه روشی شد كه قرار بود با استفاده از آن هرویینی به ارزش 5/2 میلیون دلار قاچاق شود. در این روش قاچاقچیان، هرویین را درون نی نوشیدنی ریخته و با مسدود كردن طرفین آن، نیها را در لابهلای تاروپود فرشهای ابریشمی جاسازی میكردند. فرشها نیز به عنوان محمولههای صادراتی یا محمولههای فروختهشده به خارج از كشور یا شهرهای بزرگ ترانزیت میشد. برای این شیوه قاچاق، زمان بسیاری صرف میشد كه بیشتر آن شامل زمان مورد نیاز برای بافت فرش میشد. نیها پس از دریافت محموله از لابهلای فرش خارج شده و بستهبندی و به بازار مصرف روانه میشدند.
لباسهای هرویینی
یكی از روشهای قدیمی قاچاق تریاك یا هرویین روشی بوده كه در آن قاچاقچیان هرویین یا تریاك را به صورت مایع درآورده و لباسهای ورزشی یا رسمی (اعم از كت و شلوار، پیراهن، كراوات و...) را به این مواد آغشته كرده و بعد آنها را تحت عنوان یك شركت پوشاك بستهبندی و ترانزیت میكردند. دریافتكنندگان نیز در محل این لباسها را دوباره جوشانده و مواد را از آنها جدا میكردند. مخدرهای مایعشده پس از طی فرآیندی مجدد جامد و قابل مصرف میشدند. ما نمیدانیم كه با این شیوه قاچاقچیان چندبار از دست پلیس گریخته و چه میزان مواد را با موفقیت جابهجا كردند، اما در نمونهای كه كشف شد، ماموران با سه كامیون پر از جعبههای پیراهن آغشته به تریاك روبهرو شده بودند. معمولا برای مایع كردن مواد از ماده شیمیایی «انلیداستیك» استفاده میشود.
كتاب
شیوه قاچاق كتابی از مرسومترین روشهای قاچاق محمولههای كمحجم است كه با وجود كشف چندباره هنوز هم توسط افراد استفاده میشود. در این روش معمولا مواد در لابهلای صفحات كتاب جاسازی میشود. استفاده از عطف كتاب، فضای میان جلد گالینگور شده و جلد معمولی كتاب یا حتی خیلی علنیتر در میان صفحات از روشهای مرسوم است. در این روش معمولا مصارف شخصی یا محمولههای در وزنهای پایین قاچاق میشود اما در یك نمونه گمرك محمولهای به ارزش 750 كیلو كشف كرد. در روش كتابی قاچاقچیان بیشتر تمایل به كتب مذهبی دارند كه به خصوص در كشورهای مسلمان حساسیت كمتری را برانگیخته و ماموران در مقابل این كتب معمولا سهلگیرانهتر رفتار میكنند. مفاتیحالجنان، قرآن كریم، انجیل، صحیفه سجادیه از جمله كتبی است كه تاكنون با سوءاستفاده از ارزش معنویشان از آنها بهعنوان ابزار قاچاق استفاده كنند. در یك مورد قاچاقچیان قصد داشتند محمولهای به وزن پنجكیلو را از طریق یك كتاب مذهبی از كشور خارج كنند. آنها با مایع كردن تریاك اقدام به نوشتن آیات مذهبی كرده بودند كه جوهر آنها تریاك بود.
گردو، پسته و تریاك
این روش، بیشتر یك روش گمركی به شمار میآید. روش پر زحمتی كه استفاده میكنند تا محمولههایی در ابعاد چند 10كیلو جابهجا شود. در این شیوه از ترانزیت، مغز خشكباری نظیر گردو، فندق و پسته تخلیه میشود و به جای آنها انواع مواد به خصوص تریاك گذاشته میشود و در بستهبندیهای صادراتی به كشورهایی نظیر مالزی ارسال میشود. برای نخستین بار این روش توسط یكی از ماموران قدیمی گمرك كشف شد. جاسازی موادمخدر در داخل هندوانه هم از جمله شاخههای این روش محسوب میشود. در یك مورد ماموران بیش از 13 كیلو تریاك در یك محموله راهی شده به سمت تهران را كشف كردند.
شیشه در مبل
این شیوه را پلیس به صورت رسمی گزارش كرده است. چندی قبل رییسپلیس مبارزه با موادمخدر ناجا از دستگیری قاچاقچیانی خبر داد كه از شیوه جالبی در جابهجایی محمولههای خود استفاده میكردند. آنها با خریداری مبلهای دست دوم، روكش آنها را عوض كرده و در حین این تعویض در مبلها شیشه جاسازی میكردند. بعدها رییسپلیس مبارزه با موادمخدر هرمزگان هم از كشف كانتینری خبر داد كه در پوشش جابهجایی چیپس مبادرت به حمل موادمخدر از نوع شیشه میكرد، به گفته او، عوامل این محموله با ظرافت خاصی در هر كارتن یك بسته از بستههای چیپس را با موادمخدر از نوع «شیشه» پركرده بودند، این بستههای چیپس حاوی 273 كیلو شیشه بودند.
هرویین در باتریهای قلمی
این روش به صورت اتفاقی توسط یك سرباز وظیفه كشف شد. او نیز هنگامی به محموله ظاهرا قانونی باتریهای قلمی شك كرد كه در كف كانتیر اندكی پودر سفید رنگ مشاهده كرد، این سرباز با گزارش این تردید به مقام مافوق خود پرده از روشی برداشت كه برخی معتقدند روش هوشمندانهای بوده است. در این شیوه داخل تمامی باتریهای قلمی تخلیه شده و به جای آنها بستههای هرویین قرار گرفته بود. در این میان ظاهرا یكی از بستهها پاره شده و به هر شكلی مقداری از مواد كف كامیونت پخش شده بود كه همین عامل باعث لو رفتن نزدیك به 200كیلو هرویین شد. جعفر میگوید كه همیشه از این اتفاقها پیش میآید و گاهی بهترین نقشهها نیز با یك بیدقتی به ظاهر كوچك لو میرود. محمولههای زیادی هر روز در كشور لو میروند یا پلیس موفق میشود آنها را كشف كند اما با این حال محمولههای بسیاری هم سالم به مقصد میرسند.
«محمولههای سبز» (نامی كه جعفر به محمولههای رسیده به مقصد میدهد) حاوی آنقدر مخدری هستند كه بازار را همیشه تامین كند و این محصول نقشه افرادی چون جعفر است كه پول میگیرند تا برنامهریزی قاچاق كنند. برای آنها هر چیزی در وهله اول میتواند بالقوه یك ابزار قاچاق باشد، از گردو و پسته گرفته تا ماشین لباسشویی و جسد انسان. برای امثال جعفر سالم رسیدن هر محمولهای نشانی از پیروزی است. آنها متخصصان یافتن بهترین راه برای فرار از دست پلیس هستند. آنها برنامهریزان قاچاق هستند.
گردآوری:گروه خبر سیمرغ
www.seemorgh.com/news
سه شنبه 6/10/1390 - 21:55
اخبار
جزییات تازه از درگیری نماینده دولت در مجلس
صحن علنی امروز صبح مجلس شاهد درگیری لفظی و فیزیکی بهروز مرادی رئیس سازمان هدفمندی یارانهها و حسینی نماینده فریمان بود.
فارس:بهروز مرادی رئیس سازمان هدفمندسازی یارانهها در جلسه علنی امروز برای ارائه توضیحاتی در خصوص طرح دوفوریتی استفساریه ماده ۱۲ قانون هدفمندسازی یارانهها حاضر شده بود.
پس از آنکه مرادی به ارائه توضیحاتی در این خصوص پرداخت، در صندلی خود مستقر شد ولی ناگهان با سیدحسین حسینی نماینده فریمان درگیری لفظی و فیزیکی پیدا کرد.
به گفته برخی نمایندگان که از نزدیک شاهد این ماجرا بودند، مرادی ضمن انتقاد از آمارهای ارائه شده درباره قانون هدفمندی یارانهها به نماینده فریمان میگوید: "این آمار کوچه بازاری چیست که ارائه میدهید؟" که این گفته مرادی موجب برآشفتن حسینی نماینده فریمان شده و موجب درگیری این دو میشود.
بنابه گفته برخی نمایندگان مجلس، نماینده فریمان دست خود را به قصد سیلی زدن به صورت مرادی رئیس سازمان هدفمندسازی یارانهها بلند میکند اما دست وی به گردن مرادی میخورد و موجب جراحت سطحی گردن وی میشود.
این نمایندگان که از نزدیک شاهد این ماجرا بودهاند، میگویند: پس از این اقدام حسینی نماینده فریمان، بهروز مرادی رئیس سازمان هدفمندی یارانهها هم یک سیلی به صورت حسینی میزند.
پس از درگیری فیزیکی و لفظی مرادی و حسینی، تعداد زیادی از نمایندگان در اطراف این دو نفر جمع میشوند و آنها را از هم جدا میکنند.
این درگیریها ادامه پیدا میکند و بهروز مرادی در صحن علنی مجلس میگوید: "..."
سپس علی لاریجانی رئیس مجلس، مرادی را به رعایت ادب در صحن علنی توصیه میکند و در ادامه خواستار اخراج مرادی از صحن علنی مجلس میشود و میگوید: آقای مرادی را از صحن مجلس بیرون کنید.
تعدادی از نمایندگان هم فریاد "اخراج کنید" سر میدهند.
محسن کوهکن نماینده لنجان هم مرادی را به خارج از صحن علنی هدایت میکند و در پی این اقدام، سایر نمایندگان دولت حاضر در جلسه نیز از صحن علنی خارج میشوند.
به گفته برخی نمایندگان، بعد از اخراج مرادی از صحن علنی، صادق خلیلیان وزیر جهاد کشاورزی و مهدی غضنفری وزیر صنعت، معدن و تجارت که برای ارائه گزارشی در خصوص قاچاق و واردات کالا میخواستند وارد صحن مجلس شوند، پشت درب صحن علنی میمانند و وارد صحن نمیشوند.
پیگیریهای خبرنگار فارس حاکیست که حسین نجابت نماینده تهران به همراه یکی دیگر از نمایندگان، فیلم درگیری رئیس سازمان هدفمندی یارانهها با نماینده فریمان را بازبینی میکنند و به این نتیجه میرسند که مرادی در صحن علنی گفته است: "..."
به گفته برخی نمایندگان، حجتالاسلام روحالله حسینیان نماینده تهران پس از اخراج مرادی، وساطت میکند و سیدحسین حسینی نماینده فریمان را برای آشتی دادن با بهروز مرادی به خارج از صحن علنی میبرد.
پس از این اقدام حسینیان، خلیلیان و غضنفری به صحن علنی میآیند و جلسه علنی نیز ادامه پیدا میکند و پس از پایان جلسه علنی، جلسه غیرعلنی با حضور این دو وزیر و برخی مسئولان دیگر در حوزه قاچاق و واردات کالا آغاز میشود.
گردآوری:گروه خبر سیمرغ
www.seemorgh.com/news
سه شنبه 6/10/1390 - 21:52
اخبار
آخرین خبر از وضعیت امام موسی صدر
یك منبع آگاه شورای ملی انتقالی لیبی از شهادت امام موسی صدر در زندان مركزی طرابلس در سال 1998 خبر داد.
ایسنا : این منبع آگاه در شورای ملی انتقالی لیبی در گفتوگو با روزنامه لبنانی اللواء، عنوان داشت: امام موسی صدر در سال 1978 توسط نیروهای وابسته به نظام معمر قذافی، رهبر سابق لیبی ربوده شد.
وی در ادامه افزود: اطلاعاتی كه من در دست دارم، نشان میدهد كه صدر در تابستان 1998 به مرگ طبیعی درگذشته است. وی در آن زمان در زندان مركزی طرابلس كه زیر زمین قرار داشت، به سر میبرد.
این منبع آگاه لیبیایی همچنین تاكید كرد، امام موسی صدر در آن زمان در زندان زیرزمینی و دقیقا در سلولی كه زیر اتاق مسئول زندان قرار داشت، نگهداری میشد و گفته میشد كه وی در شرایط جسمی بسیار بدی قرار داشت.
وی در ادامه افزود: پیكر امام موسی صدر در سردخانه این زندان بنا به دستور شخص معمر قذافی و یا دستور معاونان ارشد وی نگهداری میشد.
این منبع آگاه همچنین تاكید كرد: تحقیقات اولیه نشان داد كه پیكر امام موسی صدر تا نخستین روزهای آغاز انقلاب لیبی در سردخانه زندان مركزی طرابلس قرار داشت، این بدان معناست كه پیكر وی نزدیك به 13 سال در این زندان نگه داشته شده است.
وی در ادامه افزود: دلایل این مساله همچنان برای ما نامعلوم است كه چرا پیكر وی تا آن زمان نگهداری شده است.
این منبع آگاه لیبیایی در خصوص مكان نگهداری پیكر امام موسی صدر در شرایط كنونی و عدم اعلام چنین اطلاعاتی به صورت رسمی عنوان داشت: تحقیقات صورت گرفته از سوی مسئولان لیبیایی در خصوص پرونده امام موسی صدر نشان میدهد كه پیكر وی از سردخانه زندان مركزی طرابلس همزمان با آزادی زندانیان لیبیایی و نزدیك شدن انقلابیون به طرابلس خارج شده است.
وی در ادامه افزود: مشخص است كه این اقدام با دستورات صادره از سوی قذافی توسط مسئولان زندان صورت گرفته تا نشانههای جنایت انجام شده توسط رژیم سابق طی بیش از 30 سال مخفی بماند.
این منبع آگاه لیبیایی همچنین تاكید كرد: براساس دلایل و اظهارات شاهدان عینی پیشبینی میكردیم كه پیكر امام موسی صدر در یكی از قبرستانهای اطراف طرابلس دفن شده باشد. بعد از بررسی این منطقه به همراه مسئولان سابق زندان مركزی طرابلس قبرستان مذكور پیدا شد. در حال حاضر به دنبال تعیین هویت قربانیان مدفون شده در این قبرستان و همچنین پیكر امام موسی صدر هستیم.
وی در ادامه افزود: تاكنون هیچ اثری از دو تن از همراهان امام موسی صدر یعنی محمد یعقوب و عباس بدرالدین در خصوص محل بازداشتشان و یا سرنوشتشان به دست نیامده است.
این منبع آگاه لیبیایی همچنین تاكید كرد: ما هنوز نمیدانیم كه این افراد در زندان مركزی طرابلس بازداشت شده بودند و یا آنكه به محض ربوده شدن كشته شدهاند.
گردآوری:گروه خبر سیمرغ
www.seemorgh.com/news
سه شنبه 6/10/1390 - 21:52
سينمای ایران و جهان
مهدی امینیخواه: تا اطلاع ثانوی نقش منفی بازی نمیكنم!
یکی از شخصیتهای اصلی این سریال مهندس جوانی است بهنام عدالتخواه که نقش او را مهدی امینیخواه بازی می کند. بازیگر شخصیت حمید در سریال....
مدت کوتاهی است که سریال پنجره سه روز در هفته از شبکه تهران پخش میشود. این سریال که اتفاقا اولین سریال سازنده اش قدرت اله صلح میرزایی است، در ۲۶ قسمت ۴۵ دقیقهای براساس داستانی از شعله شریعتی ساخته شده است. داستان این سریال هم درباره یک نابغه ریاضی است که طی داستان دچار مشکلاتی میشود و تلاش او برای رسیدن به هدفش پیشبرنده قصه است. یکی از شخصیتهای اصلی این سریال مهندس جوانی است بهنام عدالتخواه که نقش او را مهدی امینیخواه بازی می کند. بازیگر شخصیت حمید در سریال «مهمانی از بهشت» حالا پس از سالها فعالیت در سینما و تلویزیون به یکی از بازیگران شناخته شده تبدیل شده است. با او به این بهانه گفتوگویی داشتیم که در زیر میخوانید.
شما بازی در تلویزیون را با نقشهای مثبت آغاز کردید و بعد از مدتی بیشترین بازیای که از شما دیدیم نقشهای منفی بود ولی درحال حاضر با بازیای در سریال پنجره دوباره به روزهای اول بازگشتید. آیا این اتفاق از روی فکر و برنامه بود و یا به پخش سریالها بستگی داشت؟
من مدت 9 سال در نقشهای مثبت بازی کردم و بعد از آن به سمت بازی در نقشهای منفی رفتم، چرا که معتقدم یک بازیگر نباید کلیشه شود و باید در هر نقشی بتواند بازی کند. همانطور که در نقش طنز هم بازی کرده ام ولی تا اطلاع ثانوی دیگر نقش منفی بازی نمی کنم و بازیهایم مثبت خواهند بود.
چرا شما که در نقشهای منفی موفق بودید. آیا احساس خطر کردید از اینکه در اینگونه نقشها ماندگار شوید یا اینکه از سوی مخاطب به خاطر اینگونه بازی طرد شوید؟
سینمای ما با سینمای جهان کاملا متفاوت است. شما در سینمای آمریکا بازیگری همچون آل پاچینو را می بینید که در تمام نقشها بازی کرده است هم منفی و هم مثبت و از دید مردم و دست اندرکاران سینما این گونه بازی اتفاقا مورد توجه قرار می گیرد و استقبال می شود، اما در سینمای ایران موضوع کاملا متفاوت است یعنی اگر شما یک نقش منفی بازی کنید مردم با این تصور که این شخصیت خود بازیگر است، شما را منفی و سیاه می دانند از طرفی دستاندرکاران هم تمایل به این دارند که شما تنها در این گونه نقشها بازی کنید. درحالی که این اکت بازیگر است. مدتی پیش مقاله ای خواندم درباره داریوش ارجمند که بعد از ناخدا خورشید 150 نقش ناخدا به او پیشنهاد شد تا بازی کند چرا چون در فیلم ناخدا خورشید و در نقش ناخدا خوش درخشید. متاسفانه در جامعه ما این گونه است. در حالی که یک بازیگر موفق باید توان محک زدن خود را در تمام زمینهها داشته باشد.
پس به همین خاطر شخصیت مهندس عدالتخواه را بازی کردید تا کمی از فضای بازی در نقشهای منفی خارج شوید؟
بله
شما در عرصه طنز هم فعالیت داشته و فیلمهای بسیاری در این زمینه بازی کردید چطور شد که به سمت بازی در نقشهای طنز کشیده شدید و فکر می کنید چقدر از عهده این کار بر آمده اید؟
قبل تر هم گفته ام که بازیگر باید از کلیشه شدن پرهیز کند. من هم خودم را مستثنا از این امر نکردم و در تمام ژانرها به ایفای نقش پرداخته ام. ضمن اینکه این دهه از سینمای ما دهه کمدی بود و فیلمهای کمدی از استقبال خوبی برخوردار بودند. من نیز به دلیل استقبال مخاطب از این ژانر، از بازی در چنین نقشهایی پرهیز نکردم و با میل و استقبال فراوان این کار را انجام دادم، اما اینکه چقدر در این عرصه موفق بوده ام، نظر مردم است و آنها باید بگویند که من در این ژانر توانسته ام آنچه را که باید بازی کنم یا خیر.
از نحوه ورودتان به پروژه پنجره برایمان بگویید؟
در فیلم سینمایی «شاخه گلی برای عروس» با قدرت الله صلح میرزایی کار کرده بودم و شیوه کاری او را میدانستم. زمانی که با من تماس گرفتند فیلمنامه را خواندم و احساس کردم ازاین دست شخصیتها بسیار در جامعه وجود دارند که به آنها کمتر پرداخته شده است، چون جای کار داشت همکاری کردم.
آیا برای شروع مانند بسیاری از سریالهای دیگر با سیناپس شروع کردید یا از یک فیلمنامه کامل استفاده کردید؟
حدود 15 قسمت از کار آماده بود و باقی قسمتها تا قسمت 26 در مدتی که ما مشغول تصویر برداری بودیم نوشته شد. البته ناگفته نماند که این سریال با یک وقفه یکماه رو به رو شد و به همین دلیل کمی زمان تولید طولانی شد.
با توجه به اینکه می گویید این شخصیت نمونههایش در جامعه بسیار است چقدر الگو برداری کردید؟
ما در زندگی روزمره از این دست آدمها در اطرافمان بسیار میبینیم. آدمهای با استعدادی که استعدادشان قبل از شکوفایی خفه می شود. عدالتخواه از آن دسته از آدمهای مثبت، باهوش و کارکنی است که سعی می کند جلوی اتفاقات بد را بگیرد. سعی کردم از نمونههای پیشین الگو بردارم و به آنها خودم را نزدیک کنم و به نوعی حرف دل این آدمها را به تصویر بکشم.
باوجودی که این سریال سه شب در هفته پخش می شود روند استقبال مخاطبان چگونه بوده است؟
تا الان که اخبار خوبی دریافت کردیم و ورود خوبی داشته است امیدوارم که تا انتها هم به همین شکل پیش رفته و بتواند با مخاطبان ارتباط برقرار کند.
در ارزیابی کارنامه کاری خود روند فعالیت در این سالها را چطور بررسی می کنید؟
کار ما اجرایی است. من هم سعی کردم کارم را کامل و جامع انجام دهم، با توجه به اینکه از حرفه ای ترین اصول پیروی کرده ام آنچه که سهم من بوده شک ندارم به درستی انجام شده است و تلاشم را کرده ام، اما بخشهایی از کار دیگر دست من نیست شما به عنوان یک بازیگر تا زمانی که کار جلوی دوربین و درحال تصویربرداری است می توانید فعالیت کنید، نظر یا پیشنهاد دهید و اگر احساس کردید کار خوب نشده با صحبت با کارگردان جهت بهبود فعالیت کنید ولی از زمانی که دوره تولید تمام می شود و برای تدوین و اکران یا پخش میرود دیگر دست شما نیست و از توان بازیگر خارج است، درنهایت آنچه که دیده می شود تلفیقی از هر دو بخش است.
بعد از این سریال در سینما تا چه حد فعال بودید؟
دو فیلم آماده اکران دارم «چگونه میلیاردر شدم» و «زمان معکوس» که ظاهرا قرار است در جشنواره فیلم فجر شرکت و به نمایش در آید، یک فیلم سینمایی دیگر هم دارم به نام «انسانها» که 7 دی ماه اکران می شود.
با توجه به حضور در دو فیلم از جشنواره فیلم فجر تا چه حد به موفقیت در جشنواره امسال امید دارید؟
واقعا در سینمای ایران نمیتوان چنین اظهار نظری کرد، در تاریخ سینما فیلمهای خوبی داشته ایم که با شکست مواجه شده اند تجربه نشان داده است تا زمان اکران هیچچیز مشخص نیست من هم پاسخ به این سوال شما را موکول به زمان پخش میکنم.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture سه شنبه 6/10/1390 - 4:54
شخصیت ها و بزرگان
رازهای زندگی رضا صادقی که نمیدانستید!
مادر رضا قرصها و آمپول را از داروخانه گرفت. آمپول را به پرستار داد و رفت پشت پرده، بدون اینكه بداند این آمپول برای همیشه سرنوشت پسرش را عوض خواهد كرد. بعد از آمپول حال رضا بد شد.....
موفقیت برای رضا صادقی بندری میزند!!
گوشه های ناگفته از زندگی پادشاه رنگ ها
رضا صادقی یكی از پرطرفدارترین خوانندههای پاپ ایران است. خوانندهای كه راه سختی را طی كرد تا به اینجا رسید. خوانندهای شهرستانی با صدایی خاص و سبكی متفاوت كه در تهران همانقدر او را دوست دارند كه در بندر. رضا صادقی زندگی پرفراز و نشیبی داشته كه گزیدهای از آن را در اینجا میخوانید.
یك
مهتاب بود. باد در كوچههای گلی تاریك میپیچید. پنجره خانههای كاهگلی یكییكی تاریك میشد و خبر از خواب آرام ساكنان میداد. جیرجیركها در كوچهها آواز میخواندند و باد صدای عوعوی سگها را از كوچهها میگذراند و به خانهها میرساند. ساعتی كه از شب گذشت، غیر از یكی از پنجرههای خانهای كوچك كه حیاطی نقلی داشت با یك نخل كه خرماهای آن را تازه چیده بودند، پنجره روشنی در كوچه باقی نماند. از آن پنجره صدای گریه كودكی میآمد و با تاریكی شب و آواز جیرجیركها میآمیخت. صدای گریه وقتی آرام میشد كه صدای لالایی اوج میگرفت. پشت پنجره مادری برای كودك بیمارش آواز میخواند و خواهر و برادرهای كودك كنار آن دو نشسته بودند و به سرنوشت تلخی فكر میكردند كه روزگار برای كودك رقم زده. رضای كوچك تازه از بیمارستان برگشته بود. مریض شده بود و مادر او را برای درمان برده بود.
- این قرصها رو بخوره، این آمپول رو هم بزنه. خوب میشه.
مادر رضا قرصها و آمپول را از داروخانه گرفت. آمپول را به پرستار داد و رفت پشت پرده، بدون اینكه بداند این آمپول برای همیشه سرنوشت پسرش را عوض خواهد كرد. بعد از آمپول حال رضا بد شد. مدتی گذشت تا فهمیدند آمپول اشتباه بوده. آمپول عوارض جبرانناپذیری داشت. رضا را فلج كرد و تا آخر عمر، لذت دویدن و خرامیدن را از او گرفت. رضا برگشته بود خانه و با صدای لالایی مادر خوابش برده بود. پنجره روشن آن خانه تا نزدیكیهای صبح خاموش نشد.
دو
رضای كوچك كنار ایستاده و به بازی بچهها نگاه میكند. پسرهای كوچه همه جمع هستند. دمپاییها را از پا درآوردهاند، با عرقگیر و شلوارهای كوتاه، 2 تكه آجر 2 طرف كوچه گذاشتهاند و با توپ پلاستیكی 2لایه، یك لایه قرمز و یك لایه آبی، فوتبال بازی میكنند. عباس توپ را از زیر پای حمید درمیآورد، علی عباس را به زمین میزند و میدود. خاك كوچه از جای قدمهایش بلند میشود و توپ همراه او تا دروازه میدود. محمد پایش را پیش میآورد تا جلوی توپ را بگیرد، اما نمیتواند. توپ از بین پای او و از بین آجرها رد میشود و صدای فریاد بچهها بلند میشود: «گـل!»رضا كنار ایستاده و به عصاهایش تكیه كرده است. رضا به پاهایش نگاه میكند و به بچهها كه باز دارند چابك و سبك دنبال توپ میدوند. رضا اما دلش فوتبال بازی كردن نمیخواهد. او هیچ وقت به بچههایی كه پای سالم دارند و میدوند حسودیاش نمیشود. چیزی كه رضا را محسور كرده، فوتبال و بازی نیست. رضا صدایی شنیده و دلش رفته. او آرزوی داشتن یك ساز را دارد. سازی كه بنشیند، رضا او را در آغوش بگیرد، بنوازد و غصههای كودكانهاش را با صدای آن سهیم شود. رضا به بازی بچهها نگاه میكند و به ساز نداشتهاش فكر میكند. سازی كه آرزویش است. آرزویی كه زندگیاش را عوض خواهد كرد. اما رضا میداند به این زودی و با این وضع مالی خانواده، حالا حالاها باید آن را فراموش كند.
سه
تهران، خیابان آزادی، طبقه ششم یك ساختمان قدیمی در خیابان اسكندری. خانه رضا اینجاست. او تازه از بندرعباس به تهران آمده و این خانه كوچك و نمور را برای زندگی پیدا كرده. پولش به خانه دیگری نمیرسد. رضا با كهنگی و كوچكی خانه مشكلی ندارد. تنها سختی او بالا رفتن از این همه پله است. 16 پله اول را بالا رفته و به نفسنفس افتاده. میداند كه چارهای ندارد و مجبور است سعی كند. نفس عمیقی میكشد، عصا را میگذارد روی پله بالایی، وزنش را روی آن میاندازد و تنش را بالا میكشد. پای اول بالا رفت. حالا نوبت پای بعدی است. عصای چپ را روی پله میگذارد و آن پایش را هم بالا میكشد. حالا باید از اول شروع كند تا یك پله دیگر بالا برود. یك پله میشود 16 پله و به طبقه دوم میرسد. بعد سوم و چهارم و پنجم و ششم در پیش است، رضا مینشیند. عصا را كنار میگذارد و خستگی در میكند. فكر میكند دیگر نمیتواند. 100 پله را باید هر روز پایین و بالا برود. آن هم با این پاها كه یاریاش نمیكنند. اما نه. حالا وقت پشیمانی نیست. رضا به بندرعباس فكر میكند. به اینكه هر چه میتوانست را آنجا آموخته و حالا نوبت پایتخت است كه فتحش كند. رضا در بندر هم میتوانست ساز بزند و هماهنگ بسازد. آلبومی منتشر كرده بود و خیلیها او را میشناختند. اما بندر دیگر برای او كوچك شده بود. او فكرهای بزرگتری در سر داشت. بخش زیادی از آرزویش باقی بود و میدانست كه برای آن مجبور است تلاش كند. حتی اگر این تلاش بالا رفتن و پایین آمدن هر روزه از 100 پله نفسگیر باشد. نفسی تازه میكند، عصا را روی پله بعد میگذارد و خودش را بالا میكشد.
چهار
رضا دارد لباس میپوشد. پیراهن مشكیاش را تن میكند. شلوار مشكی، جورابها و كفشهای مشكی براقش را میپوشد. موهایش را محكم میبندد و شالگردن مشكیاش را دور گردن میاندازد. ریشش را شانه میزند، عصاها را برمیدارد و راه میافتد. امشب برای خواندن در یك عروسی دیگر قرار گذاشته. این كار را دوست ندارد اما مجبور است. خرج زندگی در تهران بیشتر از این حرفهاست. باید اجاره خانه را بدهد، خرج خورد و خوراكش را دربیاورد و در عین حال راهی برای پیشرفتش باز كند. نوازنده و استودیو در تهران بیش از تصورش خرج برمیدارد. رضا راه میافتد. پایش را كه به مجلش میگذارد صدای تشویق بلند میشود. او را میشناسند و دوستش دارند. رضا میكروفون را دست میگیرد و میخواند. مردم همراهیاش میكنند و رضا به روزی فكر میكند كه میتواند روی استیج بخواند. چشمهایش را میبندد و صدای طرفداران را میشنود. قند توی دلش آب میشود. مردم ترانههایش را به یاد دارند. چشمهایش را باز میكند و میفهمد كجاست، دلش میگیرد. دلش از اتفاقات بدی كه در تهران برایش میافتد میگیرد. صفای همشهریهایش اینجا نیست. رضا به این مردم عادت ندارد. فكر میكند مجبور است عادت كند. باید بتواند گلیمش را از آب بیرون بكشد. باید با همه اینها كنار بیاید تا بتواند كار كند. باید روحیهاش را حفظ كند. باید قوی باشد. باز چشمهایش را میبندد و خودش را روی استیج تصور میكند. میخواند و مردم را به شوق میآورد.
پنج
رضا در خانه جدیدش نشسته و به آهنگی خوب برای ترانه جدیدی فكر میكند كه به تازگی سروده. رضا برای آلبومهایش محتاج هیچكس نیست. خودش میتواند شعر بگوید و آهنگ بسازد. رضا تلفن جواب میدهد. درباره قراردادی جدید است. رضا نمیپذیرد. او با سبك جدیدش، ترانههای ساده و لباس مشكی پرطرفدارش آنقدر معروف شده كه خیلیها دوست داشته باشند با او كار كنند. رضا موسیقی را خوب میشناسد و فقط بهترینها را میپذیرد. رضا بیحاشیه است. فكر میكند باید با جایی مصاحبه كند و این شایعه عجیب و غریب مشكیپوشیاش كه نمیداند از كجا آمده را تكذیب كند. هر وقت به آن فكر میكند عصبی میشود. شایعه شده او با همسرش در جاده تصادف كرده. خودش فلج شده و همسرش را از دست داده و از آن به بعد مشكی میپوشد. رضا فكر میكند باید بگوید كه مشكی برای او عزا نیست. فقط یك پرچم است. نمادی كه او را متمایز میكند.
شش
رضا روی استیج ایستاده. نور صحنه روشن است و مردم را درست نمیبیند اما میداند كه چند نفرند. نفسهایشان را حس میكند.
- من، رضا صادقی عاشقتونم!
صدای تشویق جمعیت فراتر از تصورش است. رضا به نوازندههای بندریاش اشاره میكند. همه آمادهاند. میكروفون را بالا میگیرد.
- مشكی رنگ عشقه.
میكروفون را رو به جمعیت میگیرد. صدای مردم بلند میشود.
- مث رنگ چشای مهربونه.
او مثل یك سلطان روی سن ایستاده. مردم ترانههایش را حفظ هستند. هم در كنسرتها دیده و هم در كوچه و خیابان بارها و بارها شنیده. شروع به خواندن میكند و همه او را همراهی میكنند. رضا میداند چطور هوادارانش را راضی كند. میداند كه باز هم مثل همیشه مردم راضی به خانه برمیگردند. رضا به مادرش فكر میكند. به خانهای كه در گذشته داشتند و به خانهای كه الان دارند. رضا به فیلم «بیخداحافظی» فكر میكند. فیلمی كه قرار است بر مبنای سرگذشت عجیب و سخت زندگی او ساخته شود و خودش قرار است در آن بازی كند. رضا میداند كه در پایان راه نیست. ترانه آخر را میخواند. مردم یك لحظه هم آرام نمیمانند. چند بار میرود و میآید تا بالاخره كنسرت را تمام میكند. رضا خوشحال است و راضی. هیچچیز نتوانسته جلوی او را بگیرد. او زندگی را شكست داده. سوار پورشه مشكیرنگش میشود و روشن میكند. صدای تشویقها هنوز توی گوشش است. نفس عمیقی میكشد و راه میافتد. باید تا مهرشهر كرج رانندگی كند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture سه شنبه 6/10/1390 - 4:54
ادبی هنری
آثار و گالری نقاشی استاد فخرالدین مخبری
از همان دوران کودکی علاقمند به نقاشی بود . در سن 19 سالگی به فراگیری آن تحت نظر چند مدرس نقاشی از جمله کلاس های آزاد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پرداختند .
فخرالدین مخبری 14 مهرماه 1344 در یکی از شهرستان های تبریز ( سراب ) متولد شد.
از همان دوران کودکی علاقمند به نقاشی بود . در سن 19 سالگی به فراگیری آن تحت نظر چند مدرس نقاشی از جمله کلاس های آزاد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پرداختند .
مطالعه 50 × 60 سانتی متر
در انتظار امتحان 45 × 60 سانتی متر
چهره دختر جوان 40 × 50 سانتی متر
چهره دختر جوان 50 × 70 سانتی متر
نوازندگان کرد 133× 100 سانتی متر
تنهایی 80 × 60 سانتی متر
روستا 47 × 35 سانتی متر
در سال 1364 ازدواج کردند و در سال 1371 در رشته علوم تربیتی فارغ التحصیل شدند و در همان سال آموزشگاه نقاشی خود را تاسیس کردند .
از همان دوران نوجوانی علاقه مند به آثار نقاشی استاد مرتضی کاتوزیان بزرگترین نقاش واقعگرای ایران بودند .
در سال 1378 افتخار شاگردی ایشان را به دست آوردند . در سال های 1381 الی 1383 در برنامه آموزشی شبکه پنج تلویزیون به خانه برمیگردیم به تعلیم نقاشی پرداختند . مهم ترین نمایشگاه هایی که او در آن شرکت نمود عبارتند از دومین و سومین نمایشگاه دوسالانه نقاشان ایران در سال های 1372 و 1374 .
نمایشگاه گروهی آتلیه کارا در موزه هنرهای زیبای کاخ سعدآباد تهران سال 1382 – نمایشگاه گروهی روزنه ای به باغ بهشت در نگارخانه صبا موزه هنرهای زیبای کاخ سعد آباد سال 1385 – نمایشگاه گروهی امید و عدالت در موزه هنرهای معاصر تهران سال 1387 .
جهت دریافت اطلاعات بیشتر می توانید با موسسه هنری مخبری تماس بگیرید
اطلاعات تماس :
تلفن : 88716053
موبایل : 09128087797
سایت : http://mokhberiart.com
ایمیل : info@mokhberiart.com
آدرس : تهران - یوسف آباد - سید جمال الدین اسد آبادی - بین شماره 9 و 11 - شماره 61 - موسسه هنری مخبری
سه شنبه 6/10/1390 - 4:52
اقتصاد
اگر کم درآمد هستید، اینطوری پول خرج کنید
در مواقعی که درآمد شما متوسط یا پایین است، مدیریت مالی مشکلتر است و هر هزار تومان ارزش بیشتری پیدا میکند.
برای حفظ وضعیت هنگام پایین بودن درآمد و مدیریت بهتر، از روشهای زیر استفاده کنید :
1- در حد درآمد خود خرج کنید
در حد درآمد خود خرج کردن به معنی آن است که خانه، ماشین و سطح زندگی شما مناسب با درآمدتان باشد. میزان رهن یا اجاره منزل مسکونی، صورتحسابها و اتومبیلی که از آن استفاده میکنید، باید متناسب با میزان درآمد ماهانه شما باشد.
نباید بیش از یک سوم درآمد خود را به اجاره اختصاص دهید. حدود یک دهم را برای مخارج ماشین و بنزین و بیمه آن در نظر بگیرید. مابقی را صرف صورتحسابها و سایر مخارج روزانه کنید.
2- تنها روی میزان درآمد خود حساب کنید
زمانی که منابع درآمد شما محدود است، باید در مورد تخصیص آنها با دقت عمل کنید. چارهای نیست یا باید درآمد خود را افزایش دهید یا باید حد و حدود مخارج را رعایت کرده، از آن فراتر نروید.
بعد از کسر قبضها ، اجاره خانه و هزینههای ماشین، میزان باقیمانده را به خورد و خوراک و خرید اختصاص دهید.
برای خود و سایر اعضاء خانواده با توجه به میزان پول باقیمانده، مقرری یا پول توجیبی در نظر بگیرید.
میزان پول باقیمانده را به ماه، هفته و روز تقسیم کنید و برای هریک از اعضاء خانواده به صورت روزانه، هفتگی و ماهانه مقرری تعیین کنید.
توجه داشته باشید که بیش از این حد خرج کردن و استفاده از کارتهایی که مجبور به پرداخت آنها در پایان ماه باشید، چیزی جز بدهی و افزایش صورتحسابهای بعدی به دنبال نخواهد داشت.
3- هزینههای مربوط به غذا را پایین آورید
سعی کنید کمتر ازیک چهارم درآمد خود را به خرید سوپرمارکت اختصاص دهید. قیمتها را با هم مقایسه کنید و از مارکهای معمولیتر استفاده کنید.
به طور موقت تا بهتر شدن شرایط مالی، از رفتن به رستوران صرف نظر کرده، برای تفریح کم هزینهتر، در صورت خوب بودن هوا با اعضاء خانواده به پیکنیک بروید.
4- هزینههای سرگرمی را پایین آورید
فعالیتهای سرگرمکننده مانند رفتن به سینما و مراکز تفریحی را که هزینهبر است، میتوان به زمان مناسبتر موکول کرد.
زمانی که درآمد پایینی دارید، اینها چیزهایی نیستند که محوریت داشته، حتما مجبور به انجام آن باشید. میتوانید در مورد این مبالغ صرفهجویی کنید. با اجاره فیلم بهراحتی سینما را به خانه خود آورید.
اگر درآمد شما کمتر از هزینههای لازم بوده و جوابگوی نیازهای ضروری شما نیست، به دنبال شغل دوم باشید.
گردآوری : گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle
سه شنبه 6/10/1390 - 4:47
تزیینات و دکوراسیون
طرح معمار ایرانی، برای موزه بالیوود !
در این پروژه، مفهوم جنبش و جریان برگرفته از سینمای بالیوود، در کالبد یک ساختار انعطاف پذیر نمود پیدا کرده است.
یزدانی در دانشگاههای تگزاس-آستین و دانشگاه هاروارد تحصیلات خود را در معماری به پایان رسانید، و مدتی نیر در دانشگاه تگزاس در آرلینگتون تدریس نمود.
استودیوی معماری یزدانی، با مدیریت مهرداد یزدانی، طرح پیشنهادی را برای طراحی موزه بالیوود در شهر بمبئی هندوستان ارائه داده است.
این طراحی، تظاهر فیزیکی از یک پاسخ عاطفی به سینمای هند است. این موزه از 3 بخش اصلی تشکیل شده است که شامل: موزه هنر و سینمای هندوستان، سالن سینما، سالن تئاتر و باغ سینما می باشد.
هدف طراحان این پروژه، خلق یک پیوستگی بین تمام عوامل شکل دهنده پروژه بود. آن ها سعی کردند به جای ساختن یک بنای واحد، مجموعه ای از بناها را طراحی کنند که در جستجوی تغییر دادن زمینه موجود باشد.
در این پروژه، مفهوم جنبش و جریان برگرفته از سینمای بالیوود، در کالبد یک ساختار انعطاف پذیر نمود پیدا کرده است.
مهرداد یزدانی، متولد ۱۹۵۹ در تهران، معمار آمریکایی_ ایرانی تبار است.
یزدانی در سال ۱۹۹۹ برنده مسابقه طرح ایستگاه متروی لسآنجلس در هالیوود گردید. همین طرح وی یکی از «۲۵۰ طرح کلیدی معماری در قرن بیستم آمریکا» نامگذاری گردیدهاست.
نشریه پراگرسیو آرکیتکچر( Progressive Architecture) یزدانی را «یکی از معماران برتر جهان در آینده نزدیک» نامیدهاست.
باهم تصاویر این پرژه را ببینیم :
گردآوری : گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle
سه شنبه 6/10/1390 - 4:45