• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 34
تعداد نظرات : 28
زمان آخرین مطلب : 5929روز قبل
خانواده
در آفرینش زن چه حكمتی بوده كه ما هر چه پژوهش می كنیم از سرو تهش هیچ سر در نمی آوریم.سر در نمی اوریم كه بالاخره این موجود خوب است یا بد.بالاخره از دامانش به جهنم می رویم یا به بهشت.در كنارش قرار می گیریم یا بی قرار خواهیم بود.او روح بلند و لطیفش رابه پرواز در می آورد تا همه از منبع نوری عظیم بهره مند گردند یا اینكه برای فراری دادن این روح و نجات خود متوسل به جن گیر خواهیم شد. در حسرت او آواره خواهیم بود یا نه؟از دست دنیا و مشتقات ناملایمش به او پناه خواهیم برد یا از دست او به دنیا و یا اینكه از دست او به خداوند؟از این دست هرچخ بخواهید میشود گفت.كاش میشد همه ، همه زنها و حتی بعضی مردها به بی بی فاطمه زهرا (س) اقتدا می كردند.نه از نزدیك ، از یك میلیون كیلومتر دورتر هم كاش اقتدا می كردند. وقتی میخواهید درددلتان و نه شكایتتان را به نزد خداوند ببرید ، قدم اول را برنداشته به یاد بی بی كه می افتید خجالت می كشید و بر میگردید.بر می گردید و گریه می كنید كه خداوند شما را ببخشاید حتی اگر در زیر پای این جماعت له شده باشید.حتی اگر قلبتان شكسته باشد.حتی اگر خداوند برای عذاب الیم منتظر آه شما باشد.(برگرفته از وبلاگ دستخط)
شنبه 24/5/1388 - 20:21
خانواده
گاهی اوقات آدم بدجوری مچاله میشود در خود.بدجوری پدرش را در می آورند و جلوی چشمانش میگذارند.این پدرش كه من می گویم همان خبطهایی است كه در گذشته كرده اید و اكنون دارند مثقال مثقال تقاصش را می گذارند كف دستت ، تا بفهمی دنیا دست كی هست و یك من ماست چه مقدار كره دارد.تازه این خوب خوبش است و كاش همه گذشته مان همینجوری صاف بشود برود پی كارش.این همه فلاكت ، به روح بی فتوحمان تزریق می كنند و ما در اقلب سراسر زندگی در حال رتق وفتق امور مربوط به اعمال گذشته خود بوده و از این دنیا هیچ نمی فهمیم و تا می ائیم شندره غاز یك چیزی حالیمان بشود ، عجل معلق فرا می رسد و روحمان را غبضه میكند و در طبق می گذارد و می برد یكراست می گذارد در محضر جناب آقایان نكیر و منكر.آنها هم نامردی نكره و گرزشان را آنچنان محكم بر ملاج ما می كوبند ، كه تازه می فهمیم آن بلاهایی كه در ان یكی دنیا بر ما نازل می كردند تمرینی بوده است برای مسابقه.مسابقه ای كه از اكنون تا اطلاع ثانوی ادامه دارد.كاش میشد برگشت و خوب تمرین كرد،بدنسازی كرد و در تپه های داودیه بالا وپائین رفت ، كارهای تاكتیكی كرد تا اینجا كم نیاورد.(برگرفته از وبلاگ دستخط)
شنبه 24/5/1388 - 20:19
خانواده

گریستن را باید رها كرد و چسبید به نگریستن.به آنچه كه داریم.به قدردانی و سپاسگذاری. آنچه كه از كف رفته است ، دیگر رفته و باز نمی آید.همچون عمر كه می گذرد.همچون مرگ.همچون قلبی كه شكسته است.چشماها را باید شست.قلبها را باید پیوند زد.افكار را باید متعالی كرد.و زندگی آرامش خواهد یافت  و مرگ پذیرفتنی می شود.آغوشها باز خواهد شد و محبت و مهربانی در اعماق روح و جسم قرار خواهد گرفت. اخمها،گره ها،زندانهاوطلسمها باز خواهد شد. و بخشش شروع میشود. و برزخ رو به زوال است.و سجده طولانی میشود.زمین تاب نمی آورد و از هم می گسلد.وانسان متعالی میشود و به سوی خداوند باز می گردد.و خداوند در پیشگاه محمد و آلش و مقابل سایر كائنات سینه ستبر می كند و با سربلندی می گوید:فتبارك الله احسن الخالقین.و شیطان از این اندوه نمی داند به كه پناه ببرد.او از اینجا رانده و از آن جا مانده است.خدا با ماست.پشت و پناه ما.

دوشنبه 12/5/1388 - 23:1
بیوگرافی و تصاویر بازیگران

شنبه 3/5/1388 - 20:45
خانواده
یا حسین.چه باید كرد.تولدت با شهادتت پیوندی عجیب دارد.د تولدتت اشك شوق می ریزیم و در عزایت اشك ماتم.بایاد تو باید اشك ریخت تا دل و جان سوخته شیعیانت التیام بخشد.میخواهم در روز تولدت سراز پا نشناسم و شادی تمام وجودم را فرا گیرد.اما نمی شود.این دل سراسر سوخته تولد و شهادت نمی شناسد.نام تو كه بر دلو جان خطور كند ، اختیار از كف میدهد و گریه امان را می برد.داغ تو تازه است و تو بگو با این داغ ، در این روز چه كنم؟
شنبه 3/5/1388 - 20:43
بیوگرافی و تصاویر بازیگران

شنبه 3/5/1388 - 17:43
بیوگرافی و تصاویر بازیگران

شنبه 3/5/1388 - 17:39
طنز و سرگرمی
خیلی ها به دلیل عدم اعتقاد اینجانب به پاره ای از فن آوری های نوین ، ما را عقب مانده و از مرحله پرت فرض می نمودند.هر چه به آنها بر اساس علم و درایت و منطق دو دو تا چهارتا توضیحات مبسوت ارائه می نمودم در مخشان نمی رفت كه نمی رفت.یك روز در محل كار خود ، و در پشت داروندارم كه یك عدد رایانه (همان كامپیوتر ، البته از نوع همراهش)است نشسته و در این فكر به شدت غوطه ور شدم كه یكبار كه هزار بار نمی شود.بالاخره ما هم باید طعم گس این فن آوری نوین را بچشیم.خدا چه می داند شاید رویمان كم شد.چون اعتبار سیم كارت ایرانسل موجود در گوشی ام در حال ته كشیدن بود ، قصد نمودیم كه از یكی از فن آوری های نوین ، یعنی بانكداری الكترونیك برای شارژ سیم كارتمان استفاده نمائیم.وارد سایت بانك اقتصاد نوین شده (به دلیل آنكه مشتری این بانك هستم) و مراحل شارژ را یكی پس از دیگری طی نمودم.چون زیاد اهل ریسك نبودم ، شارژ2000 تومانی را انتخاب نمودم.در رفت و برگشتهای بسیار سایت مورد نظر 2000 تومان ناقابل را بالا كشیده و چندره غاز شارژ هم كف دستمان نگذاشت و دست از پا دراز تر فرمی را كه مربوط به عدم دریافت شارژ بود ، بیش از هزار بار تكمیل و ارسال نمودم.یك هفته ای گذشت و خبری نشد.با مركز ارتباط نوین! تماس برقرار نمودم.اطلاعات لازم را خواستند و من هم دادم.حدود شصت روز بعد و پس از پیگیری های مداوم یك خانومی تماس گرفت و یك شماره سریال داد و گفت دیگر خودت می دانی و ایرانسل.با گوشی و خط ایرانسل و 700 تومان اعتبار با 140 تماس گرفتم.اما مرا به دلیل اعتبار ناكافی لایق ارتباط با اپراتور ندانسته و چوب رد را بدجوری به سینه ام كوبید.لاجرم با آنیكی شماره كه باید از خط ثایت گرفته شود،تماس حاصل نمودم و پس از خواندن شماره ، اپراتور محترم فرمودند كه این شارژ هزار تومنی بوده كه قبلا هم استفاده شده است رفته است پی كارش.خدا روزیت را در بانك اقتصاد نوین حواله كند.به ناچار با همان مركز ارتباطی كه نوین هم بود تماس حاصل نمودم و عرض ارادت خود را در لفافه ای از مهر و محبت تقدیم نمودم كه گفتند با این شماره تماس بگیر.آن شماره را گرفته كه یك آقایی به زبان اجنبی هی می گفت اگه فكس داری بفرست دیگر پدر آمرزیده.قطع نموده و مجددا با مركز نوین یك تماس دیگر حاصل نمودم.گفتم بابا این كه فاكس بود.گفتند ای بابا بیا این هم یك شماره دیگر.شماره دیگر را گرفتم،به شخص مورد نظر وصل نمودندو شخص مورد نظر با متانت وادب بی شائبه ای و صدای عضله شل كننده ای فرمودند كه تاریخ خرید،ساعت خرید،مبلغ خرید،تصویر كارت،پرینت حساب،مشخصات شناسنامه ای را برایشان ارسال نمایم تا انها یك پیگیری نفس گیر دیگر را آغاز نمایند.

به آن خانوم محترم عرض نمودم شما آدم را به مرگ می گیرید تا به تب رضایت دهد.خانومه محترم به خنده ملیح فرمودند اوا نه تو روخدا!و من عطای آن 2000 تومان ماحصل بانكداری الكی ترو نیكی را به لقایش بخشیدم.(به نقل از سایت دستخط)

شنبه 3/5/1388 - 17:11
طنز و سرگرمی

سوسك یكی از مظلوم ترین موجودات بر روی كره خاكی است.در هر نقطه از كره خاكی اگر سوسكی دیده شود بی درنگ در زیر پا و یا هر وسیله دیگری له و لورده خواهد شد.این سوسكها كه سالها با این سرنوشت ناگزیر دست به گریبان هستند ، دیگر باید در كله پوكشان كه هیچ ! در خون كثیفشان هم رفته باشد كه دیگر در انظار عمومی ظاهر نشده و بی گدار به آب نزنند.معلوم نیست این همه جلم را از كجا آورده اند كه به این راحتی دست به خطر می زنند و با دم شیر بازی میكنند.البته شاید چون تعدادشان زیاد است ، برای رسیدن به هدف از دست دادن تعدادی شان را ناچیز قلمداد كنند.آنها تنها موجوداتی هستند كه بنظر میرسد حالا حالها نسلشان منقرض نشود و تا اطلاع ثانوی موی دماغ سایر موجودات باشند.راستی ! بالاخره من متوجه نشدم چرا به این موجودات كثیف "خاله سوسكه" می گویند.ما كه رفتیم یك مقداری پژوهش میدانی انجام دادیم.اما نه خاله ها شبیه سوسك بودن و نه سوسكها شبیه خاله ها!.

پنج شنبه 1/5/1388 - 16:5
طنز و سرگرمی

یك روزی روزگاری مجبورشدم برای رسیدن به یك هدف كثیف یكی را سر به نیست كنم.وقتی طی مراسمی ویژه و حرفه ای سرش را به نیست تبدیل نمودم و صاحب بلامنازع آن هدف كثیف شدم، شبها در خواب مداوما به خوابم می آمد و حسابی حالمان را می گرفت و آن هدف كثیف را زهر مارمان میكرد.بارها به او گفتم: بابا تو مردی ما تورو كشتیم.جان مادرت ولمون كن دیگه.اما بی خیال نمی شد كه نمی شد.هر روز هم به یك شكلی در خوابمان وارد می شد و همه چیز را از دماغمان بیرون می كشید.دیگر تصمیم گرفتم كه نخوابم.چند روزی را تحمل كردم ، اما مگر میشد كه نخوابید.بالاخره در روز سوم خواب برمان مستولی گشت و ما یكراست سوت شدیم در عالم هپروت.هنوز یك ثانیه هم نشده بود كه سروكله لاكردارش پیدا شد.تلافی ان دوسه روز را حسابی بر سرمان درآورد.دیگر طاقتم طاق شد و همانجا در خواب خود را كشتم ، یعنی در واقع خودكشی كردم.خون كثیفم همه جا را گرفت.آنقدر خون در بدنم بود كه دنیا را خون گرفت و در خون خود غرق شده بودم.همینجور در خون خود دست و پا می زدم كه یكهویی از خواب بلند شدم.دور وبرم را كه نگاه كردم دیدم ...و مادرم آمد و گفت بچه تو دیگر پدر ما را درآوردی.من تا كی باید ....تو دیگر بزرگ شده ای!

پنج شنبه 1/5/1388 - 16:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته