• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 50
تعداد نظرات : 20
زمان آخرین مطلب : 6221روز قبل
دعا و زیارت

الهم عجل لولیك الفرج

دوشنبه 6/8/1387 - 8:35
دعا و زیارت

نماز و برائت

در نماز از غضب شدگان و گمراهان برائت مى جوئیم و مى گوئیم : (( غیرالمغضوب علیهم و لاالضالّین ))

در قرآن افراد واقوامى مورد غضب قرار گرفته اند: فرعون ها، قارون ها، ابولهب ها، منافقان ، علماى بى عمل ، یهودیان رباخوار و تن پرور كه دنباله رو دانشمندان دنیاپرست و قانون تراش رفته اند. درباره این گروه ها، كلمه غضب و لعنت بكار رفته است و گروه ها و افرادى گمراه شناخته شده اند، گرچه خداوند در دنیا آنان را گرفتار قهر خودش نكرده باشد.

نماز و تسبیح

در ركوع و سجود، با گفتن سه بار (( سبحان اللّه )) یا یك بار (( سبحان ربّى الاعلى و بحمده )) در سجده یا (( سبحان ربّى العظیم و بحمده )) در ركوع خداوند را تسبیح مى كنیم .

بگذار لااقل از ذرّات خاك ، شن ، جمادات ، گیاهان و ستارگان عقب نباشیم . اگر به گفته قرآن همه چیز در حال تسبیح است چرا ما نباشیم ؟! (( یسبّح للّه ما فى السموات و ما فى الارض )) (90)

تسبیح گوى او نه بنى آدمند و بس هر بلبلى كه زمزمه بر شاخسار كرد.

ذرات هستى ، تسبیح خدا مى كنند گرچه به گفته قرآن ما تسبیح آنها را نمى فهمیم .

در قرآن مى خوانیم كه هُدهُد نزد سلیمان آمد و از خورشید - پرستى مردم منطقه اى كه رهبرى آنها را زنى به عهده داشت ناله كرد! اگر هُدهُد توحید و شرك را مى فهمد و بدى آن را درك مى كند و زن و مرد را تشخیص مى دهد و گزارش آن را به حضرت سلیمان مى دهد، چه مانعى دارد سبحان اللّه هم بگوید؟ مگر قرآن نمى گوید: مورچه اى به باقى مورچگان گفت : به لانه هاى خود بروید كه این سلیمان و لشكر او هستند كه شما را ناآگاه پایمال مى كنند. چه مانعى دارد مورچه اى كه نام افراد را مى داند سبحان اللّه هم بگوید.

یكى از نام هاى نماز قرآن است

در آیه 78 سوره اسراء كه به زمان نماز اشاره كرده ، مى فرماید: (( اقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق اللّیل و قرآن الفجر انّ قرآن الفجر كان مشهودا))

از اوّل ظهر تا نیمه شب (91) چهار نماز ظهر وعصر ومغرب و عشا باید خوانده شود و مراد از (( قرآن الفجر)) همان نماز فجر است كه به گفته روایات ، فرشتگان شب و روز بر انجام آن شهادت مى دهند. در این آیه به جاى (( صلوة الفجر)) عبارت (( قرآن الفجر)) آمده است .

نماز و پاكى

(( یا ایّها الّذین آمنوا اذا قُمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهكم و ایدیكم الى المَرافق وامسحوا برؤ سكم و ارجلكم الى الكعبین ... ما یرید اللّه لیجعل علیكم من حَرج ولكن یرید لیُطهّركم و لیتمّ نعمته علیكم لعلّكم تشكرون )) (92)

قرآن براى وضو وغسل وتیممّ آثارى را بیان كرده است :

1- (( لیطهّركم )) تا شما را پاك كند.

2- (( لیتمّ نعمته علیكم )) تا خداوند نعمتش را بر شما تمام كند.

3- لعلّكم تشكرون تا شما شكرگزار شوید.

4- (( واللّه یحب المطهّرین )) (93) خداوند پاكان را دوست دارد.

اگر پاكى ظاهرى این همه آثار دارد، پاكى دل از نفاق ، ریا، شرك ، شك ، بخل ، حرص وسایر آفات چه آثارى خواهد داشت .

پاكى معنوى به قدرى ارزش دارد كه خداوند از كسانى كه دوست دارند پاك باشند ستایش كرده و مى فرماید در مسجدى نماز بخوانید كه در آن مردانى هستند كه دوست دارند پاك باشند. (( فیه رجال یحبّون ان یتطهروا)) (94)

نماز همتاى رهبرى است

در قرآن دوبار كلمه (( و من ذرّیتى )) بكار رفته است كه هر دوبار از زبان مبارك حضرت ابراهیم است .

یك بار زمانى كه بعد از آزمایشات بسیار سنگین از طرف خداوند به مقام رهبرى رسید، فورا از خدا خواست كه ذریّه من هم رهبر شوند. ولى در جواب شنید ظالم رهبر نمى شود (اگر از ذریه تو ظلمى سر زند رهبر نخواهد شد) بار دیگر در دعائى كه براى اقامه نماز داشت فرمود: (( و من ذریّتى )) یعنى خداوندا ذریّه و نسل مرا نیز از بر پا كننده گان نماز قرار بده . بنابراین مقام نماز در نزد ابراهیم مثل مقام رهبرى و همتاى آن است .

نماز و لباس

در روایات اسلامى مى خوانیم كه امامان ما براى نماز لباس مخصوص داشتند، لباس شرفیابى به حضور خداوند، بخصوص نماز عید و جمعه را با لباس مخصوص برگزار مى كردند. در نماز باران سفارش شده كه امام جماعت لباس خود را وارونه بپوشد تا نشانه تذلّل وخشوع بیشترى باشد.

این دستورها نشان مى دهد كه نماز یك سرى آداب و تشریفات مخصوص به خود دارد. نماز یك پرواز معنوى است كه بدون آمادگى هاى همه جانبه امكان ندارد، تمام آداب وشرایط و احكام نماز را مى توان نشانه اهمیّت آن دانست وآن را به یك آداب رسمى همراه با تشریفات ویژه تشبیه كرد.

امام رضا علیه السّلام لباسى را كه در آن یك میلیون ركعت نماز خوانده بودند به (( دعبل )) شاعر انقلابى كه بیست سال فرارى دستگاه بنى عباس بود ودر سن حدود 90 سالگى بعد از نماز صبح شهید شد، جایزه دادند ومردم شهرستان قم براى خریدا آن لباس پول ها دادند، ولى دعبل آن را نفروخت .

نماز و دعا

علاوه بر دعاهایى كه در قنوت مى خوانیم ، هر نمازگزار با گفتن جمله (( اهدنا الصراط المستقیم )) از خداوند بهترین نعمت ها را كه نعمت هدایت است مى خواهد. هم قبل از شروع به نماز یك سرى دعا وارد شده وهم در تعقیب نماز. به هر حال هر كس نماز بخواند، اهل دعا ونیایش هم مى شود.

البتّه دعا كردن هم آدابى دارد، اوّل باید از خداوند متعال تمجید كرد، بعد گوشه اى از نعمت هاى او بخصوص نعمت معرفت و اسلام و عقل و علم و ولایت و قرآن را نام برد و از او تشكّر كرد، بر پیامبرش صلوات فرستاد و بعد بدون آن كه كسى بفهمد، یادى از خطاهاى خود كرد و از او عذر خواست ، بعد صلوات فرستاد و دعا كرد آن هم دعا به همه مردم و والدین و كسانى كه بر ما حقّ دارند.

نماز نیز آمیخته اى از توصیف وحمد خدا وبیان نعمت هاى او و طلب هدایت و رحمت اوست و با (( دعا)) پیوندى عمیق دارد.

نماز و جایگاه خاص آن در میان عبادات

در آیه 162 سوره نساء، خداوند براى دانشمندان واقعى ، سه ویژگىِ نماز، زكات و ایمان به خدا را مطرح مى كند، امّا هنگام نام بردن از این عناوین ، عنوانِ نمازگزار را در قالب مخصوص بیان مى كند و مى فرماید:

(( الراسخون فى العلم ...))

(( المقیمین الصلوة ))

(( المؤ تون الزكاة ))

(( المؤ منون باللّه ))

اگر به این چهار كلمه نگاه كنید، مى بینید بیان نماز تفاوت دارد، باید بگوید: (( والمقیمون )) تا با (( راسخون )) و (( مؤ منون )) همسان باشد، ولى (( مقیمین )) گفته یعنى قصد مخصوص براى نماز دارم .

همچنین حضرت ابراهیم مى گوید:

(( انّ صلاتى و نسكى )) (95) با اینكه كلمه (( نُسُك )) به معناى عبادت است و شامل نماز هم مى شود، ولى نام نماز را مخصوصا جداگانه مى برد تا اهمیّتش را برساند.

در آیه 73 سوره انعام مى خوانیم :

(( اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة )) ما به انبیا كارهاى خوب و بر پا داشتن نماز را وحى كردیم و با اینكه نماز نیز جزء كارهاى خوب است ، امّا نام آن جداگانه در كنار خیرات برده شده و این توجّه قرآن بخاطر اهمیّت نماز است .

نماز خاشعانه اوّلین شرط ایمان

(( قد افلح المومنون الذینهم فى صلاتهم خاشعون )) (96)

قطعا مؤ منین رستگارند آنها كسانى هستند كه در نمازشان خشوع دارند.

ناگفته نماند كه در مكتب انبیا، رستگارى حتمى از معنویّت است ، ولى در مكتب طاغوت ها رستگارى حتمى از زور وقدرت است . فرعون فریاد مى زد كه (( قد افلح الیوم من استعلى )) (97)

امروز هر كه پیروز شود او رستگار خواهد بود.

به هر حال هر كسى هر نوع كار خیر و خدمت به مردم انجام دهد، ولى نسبت به نماز كوتاهى كند رستگار نخواهد بود.

نماز و نشاط

قرآن از منافقین چنین یاد مى كند كه آنها با كسالت نماز مى خوانند، نه عاشقانه :

(( و اذا قاموا الى الصلوة قاموا كُسالى )) (98)

همچنین در آیه 54 سوره توبه از انفاق بدون عشق به شدّت انتقاد شده است :

(( لایاءتون الصلوة الاّ و هم كُسالى و لاینفقون الاّ و هم كارهون )) دلیل آن هم روشن است : هدف از عبادت و انفاق رشد معنوى است و شرط تحصیل آن علاقه است .

مراتب و درجات اهل نماز

بعضى نماز را با خشوع مى خوانند: (( والذینهم فى صلوتهم خاشعون )) (99) خشوع ، ادب جسمى و روحى است .

رسول اكرم صلّى اللّه علیه و آله دید كه شخصى در حال نماز با ریش خود بازى مى كند، فرمودند: اگر او روح خشوع داشت ، هرگز این كار را نمى كرد.(100)

بعضى نسبت به نماز مراقبند: (( و هم على صلوتهم یحافظون )) (101)

بعضى كار را به خاطر نماز رها مى كنند: (( رجال لا تلهیهم تجارة ولا بیع عن ذكر اللّه )) (102) نه تجارت دائمى و نه بیع موقّت ، مانع آنها از ذكر خدا نیست .

بعضى با نشاط به سوى نماز حركت مى كنند: (( فاسعوا الى ذكراللّه )) (103)

بعضى بهترین لباس را براى نماز مى پوشند: (( خذوا زینتكم عند كل مسجد)) (104)

بعضى عشق ثابتى نسبت به نماز دارند: (( الذینهم على صلوتهم دائمون )) (105)

چهارشنبه 24/7/1387 - 14:36
دعا و زیارت

رسول خدا (ص) به جز ابراهیم كه از «ماریه قبطیه‏» متولد شد  فرزندان دیگر آن بزرگوار همگى ازبانوى بزرگوارش خدیجه-سلام الله علیها-بود كه خداى تعالى به آن حضرت عنایت فرمود ، كه البته در عدد آنها و بلكه در نام آنهانیز اختلاف است و مشهور آن است كه آنها شش تن بودند، یعنى دو پسر و چهار دختر و دانشمند فقید مرحوم دكتر آیتى درتاریخ پیامبر اسلام نام آنها و ترتیب ولادت و وفات آنها را بدین‏گونه ذكر كرده كه ذیلا مى ‏خوانید:

1- قاسم كه نخستین فرزند رسول خدا است و پیش ازبعثت در مكه تولد یافت ، و رسول خدا به نام وى ‏«ابوالقاسم‏» كنیه گرفت ، و نیز نخستین فرزندى است كه از رسول خدا درمكه وفات یافت و در آن موقع دو ساله بود.

2- زینب دختر بزرگ رسول خدا كه بعد از قاسم در سى‏ سالگى رسول خدا تولد یافت ، و پیش از اسلام به ازدواج پسرخاله خود «ابو العاص بن ربیع‏» درآمد و پس از جنگ بدر به ‏مدینه هجرت كرد و در سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت.

3- رقیه كه پیش از اسلام و بعد از زینب ، در مكه تولد یافت ‏و پیش از اسلام به عقد «عتبة بن ابى لهب‏» درآمد و پس از نزول‏ سوره ‏«تبت‏یدا ابى لهب‏» و پیش از عروسى به دستور ابو لهب و همسرش ‏«ام جمیل‏» از وى جدا گشت. و سپس به عقد «عثمان‏ بن عفان‏» درآمد و در هجرت اول مسلمین به حبشه با وى هجرت ‏كرد و آنگاه به مكه بازگشت و به مدینه هجرت كرد و در سال‏ دوم هجرت سه روز بعد از بدر، همان روزى كه مژده فتح بدر به مدینه رسید، وفات یافت.

4-ام كلثوم كه نیز در مكه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد «عتیبة بن ابى لهب‏» درآمد و مانند خواهرش پیش از عروسى از«عتیبه‏» جدا شد، و در سال سوم هجرت به ازدواج‏ «عثمان بن ‏عفان‏»درآمد ، و در سال نهم هجرت وفات كرد.

5-فاطمه علیها السلام كه ظاهرا در حدود پنج ‏سال پیش ازبعثت رسول خدا در مكه تولد یافت (1) و در مدینه به ازدواج ‏«امیر المؤمنین‏» على علیه السلام درآمد،و پس از وفات رسول‏ خدا به فاصله ‏اى در حدود چهل روز تا هشت ماه وفات یافت ونسل رسول خدا تنها از وى باقى ماند و یازده امام معصوم از دامن ‏مطهر وى پدید آمدند.

6-عبد الله كه پس از بعثت رسول خدا در مكه متولد شد و «طیب‏» و «طاهر» لقب یافت. و در همان مكه وفات كرد وپس از وفات او «عاص بن وائل سهمى‏» رسول خدا را «ابتر» خواند و سوره كوثر در پاسخ وى نازل گردید. (2)
و البته همانگونه كه گفته شد آنچه ایشان انتخاب كرده و نوشته ‏اند بر طبق قول مشهور است ولى اقوال دیگرى هم دراین باره هست كه در سیره ابن هشام و كتاب المنتقى فی مولدالمصطفى (3) و كتاب هاى دیگر نقل شده.

پى ‏نوشتها :

1-البته نظر دانشمندان و محدثین شیعه عموما آنست كه ولادت آن حضرت پنج‏ سال‏ بعد از بعثت ‏بوده، و شاید به همین جهت نیز ایشان به عنوان ظاهر این قول راذكر كرده ‏اند.
2-تاریخ پیامبر اسلام صفحه 69-71
3-سیره ابن هشام ج 1 ص 190 بحار الانوار ج 22 ص 166

كتاب: درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام اسلام جلد 2 صفحه 52
نویسنده: رسولى محلاتى

Mehdiameriun@yahoo.com

يکشنبه 26/12/1386 - 8:47
دعا و زیارت

کتاب: سیره معصومان، ج 4، ص 86
نویسنده: سید محسن امین

یاران امام (ع) از برگزیده‏ ترین افرادى بودند که خانواده و دوستان خود را رها ساختند و در رکاب امام (ع) جانبازى و فداکارى کردند و چون قهرمانانى شجاع به جهاد پرداختند، و براى شرکت در میدان کارزار، گوى سبقت را از یکدیگر ربودند.
آنان خطاب به پیشواى خود گفتند: ما به یارى تو آمده ‏ایم، تا جان خود را فدا کنیم و سعى و تلاش ما این است که در راه حفظ جان تو بکوشیم و از شر دشمن تو را در امان داریم.

نه تنها آنان مرگ را به چیزى نمى‏ گرفتند، بلکه از این درجه و مقامى که در پرتو یارى امام (ع) نصیب آنان گشت علائم شادى و سرور در چهره آنها نمایان مى‏ شد.

آنگاه که امام (ع) به آنان گفت: شما آزاد هستید و مى ‏توانید مرا ترک کنید و از میدان نبرد دور شوید. آنان از این امر خوددارى و به خدا سوگند یاد کردند و گفتند: ما هرگز تو را رها نمى‏ سازیم و این سرزمین را ترک نمى ‏کنیم. آیا درست است که ما شما را تنها گذاریم در حالى که دشمن تو را در محاصره قرار داده است.ما در ایفاى حق و یارى تو به درگاه خداوندى چه عذرى خواهیم داشت؟

یکى از آنها مى ‏گفت: به خدا قسم، من هرگز تو را ترک نخواهم کرد.من به مبارزه و نبرد با دشمنان تو تا آنجا ادامه مى ‏دهم که نیزه ‏ام در سینه آنان بشکند، و با شمشیر خود آنقدر زخم به بدنشان وارد سازم که تیغ آن از دسته جدا گردد، و چنانچه سلاحى در دست نداشته باشم با پرتاب سنگ بر دشمن مى ‏تازم.
و از تو جدا نخواهم شد، تا آنگاه که در رکاب تو جان به جان آفرین تسلیم کنم.

یکى دیگر مى ‏گفت: چنانچه مى ‏دانستم که در راه تو کشته شده و بار دیگر زنده مى ‏شوم و در حالى که زنده هستم، بدنم را با آتش مى ‏سوزانند و هفتاد بار این امر را درباره من انجام مى ‏دهند، در این صورت باز هم دست از تو بر نخواهم داشت.

دیگرى مى ‏گفت: به خدا سوگند، من دوست دارم در راه تو کشته شوم و دوباره زنده گردم و این امر تا هزار مرتبه تکرار شود، و خداوند به این وسیله تو و خاندان تو را از شر دشمن محفوظ بدارد.

یکى دیگر از یاران امام (ع) رو کرد به آن حضرت و گفت: چنانچه من بخواهم زنده بمانم و از تو جدا شوم.چه بهتر در حالى که زنده هستم طعمه حیوانات درنده گردم.

بدین ترتیب یاران امام حسین (ع) در راه پیشواى خود از هرگونه فداکارى و جانبازى دریغ نکردند.آنان هرگز به خود اجازه ندادند در حالى که زنده هستند کمترین آسیبى به آن حضرت برسد، و تاب جدایى از او را نداشتند و یکپارچه خود را سپر بلا ساختند و تا آنجا هدف تیر و نیزه قرار گرفتند، تا جان خود را فدا کردند.

در روز عاشورا آنچنان با شجاعت و دلیرى به نبرد پرداختند که تاریخ هرگز تا کنون به خاطر ندارد.و در حالى که تعداد سواران آنان از سى و دو نفر بیشتر نمى‏شد به لشگر بى‏شمار دشمن تاختند و قهرمانانه جنگیدند.

Mehdiameriun@yahoo.com

يکشنبه 26/12/1386 - 8:27
دعا و زیارت

اى مردم كوفه ! اى جماعت نیرنگ و افسون و بى بهرگان از غیرت و حمیت اشك چشمتان خشك مباد و ناله هایتان آرام نگیرد، مثل شما مثل آن زنى است كه تار و پود تافته خود را در هم ریزد و رشته هاى آن را از هم بگسلد، شما سوگندهایتان را دست آویز فساد و نابودى خود قرار دادید.
شما چه دارید جز لاف و غرور و دشمنى و دروغ ؟
و بسان كنیزان خدمتكار، چاپلوسى و سخن چینى كردن ؟
و یا همانند سبزه اى كه از فضولات حیوانى تغذیه مى كند و بر آن مى روید و یا چون نقره اى كه روى گورها را بدان زینت و آرایش كنند، داراى ظاهرى فریبنده و زیبا ، ولى درونى زشت و ناپسند براى (آخرت) خود ، چه بد توشه اى اندوخته و از پیش فرستاده اید تا خداى را به خشم آورید و عذاب جاودانه او را به نام خود رقم زنید آیا شما (شمایى كه سوگندهایتان را ندیده گرفتید، و پیمان هایتان را گسستید) براى برادرم - حسین - گریه مى كنید ؟
بگریید كه شایسته گریستنید ، بسیار بگریید و اندك بخندید كه ننگ (این كشتار بیرحمانه) گریبانگیر شماست و لكه این ننگ (ابدى) بر دامان شما خواهد ماند ، آن چنان لكه ننگى كه هرگز از (دامان) خود نتوانید شست .
و چگونه مى خواهید این لكه ننگ را بشویید در حالى كه جگر گوشه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سید جوانان بهشت را (به افسون و نیرنگ) كشتید ؟
همان كسى كه در جنگ ، سنگر و پناهگاه شما بود و در صلح مایه آرامش و التیام شما، و نه به مثابه زخمى كه با دهان خون آلوده به روى شما بخندد.
در سختی ها و دشواری ها، امیدتان به او بود و در ناسازگاری ها و ستیزه ها ، به او روى مى آوردید.
آگاه باشید كه توشه راهى كه از پیش براى سفر (آخرت) خود فرستادید ، بد توشه اى بود، و بار سنگین گناهى كه تا روز قیامت بر دو شهایتان سنگینى خواهد كرد، گناهى بس بزرگ و ناپسند است.
نابودى شما را ، آنهم چه نابودى !و سرنگونى باد (پرچم) شما را، آنهم چه سرنگونى
تلاش (بى ثمرتان) جز نا امیدى ثمر نداد، دستان شما (براى همیشه) بریده شد و كالایتان (حتى در این بازار دنیا) زیان كرد ، خشم الهى را به جان خود خریدید و مذلت و سرافكندگى شما حتمى شد.
آیا شما مى دانید كه چه جگرى از رسول خدا شكافتید، و چه پیمانى گسستید و چه سان پردگیان حرم را از پرده بیرون كشیدید و چه حرمتى از آنان دریدید و چه خون هایى را ریختید؟
كارى بس شگفت كردید ، آن چنان شگفت كه نزدیك است از هراس (این حادثه) آسمان ها را از هم بپاشد و زمین ها از هم بشكافد و كوه ها از هم فرو ریزد (چه مصیبتى) ، مصیبتى بس دشوار و جانفرسا و طاقت سوز و شوم و در هم پیچیده پریشانى كه از آن راه گریزى نیست ، و در بزرگى و عظمت همانند درهم فشردگى زمین و آسمان.
آیا در شگفت مى شوید اگر (در این مصیبت جانخراش) چشم آسمان ، خون ببارد ؟
هیچ كیفرى از كیفر آخرت براى شما خوار كننده تر نیست و آنان (سردمداران حكومت اموى) دیگر از هیچ سویى یارى نخواهند شد، این مهلت شما را مغرور نسازد كه خداوند بزرگ از شتابزدگى در كارها، پاك و منزه است و از پایمال شدن خون (بیگناهى ، چرا) بهراسد (كه او انتقام گیرنده است) و در كمین ما و شماست.

آنگاه زینب كبرى علیه السلام ، این ابیات را خواند : ماذا تقولون اذ قال النبى لكم
ماذا صنعتم و انتم آخر الامم
باهل بیتى و اولادى و تكرمتى
منهم اسارى و منهم ضرجوا بدم
ما كان ذاك جزائى اذ نصحت لكم
ان تخلفونى بسوء فى ذوى رحمى
انى لاخشى علیكم ان یحل بكم
مثل العذاب الذى اودى على ارم

چه خواهید گفت هنگامى كه رسول خدا از شما بپرسد: این چه كارى بود كه كردید در حالى كه شما امت آخرین بودید (و بر امتهاى پیشین شرف داشتید) به پردگیان حریم من و فرزندان من و عزیزان من (نگاه كنید) كه گروهى (در جنگ شما) اسیرند و گروهى دیگر آغشته به خون خودند، پاداش من نیكخواه شما بودم ، این نبود كه در حق افراد خانواده من جفا كنید، بیم آن دارم كه عذابى بر شما فرود آید همانند عذابى كه قوم ارم را به هلاكت و نابودى كشید.

منبع : کتاب چهره درخشان حسین بن علی

Mehdiameriun@yahoo.com

شنبه 25/12/1386 - 9:15
دعا و زیارت

اى مردم ! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگى بر دیگران فضیلت بخشیده است :
به ما ارزانى داشت علم ، بردبارى ، سخاوت فصاحت ، شجاعت و محبت در قلوب مومنین را و ما را بر دیگران برترى داد به اینكه پیامبر بزرگ اسلام ، صدیق (امیر المومنین على علیه السلام)، جعفر طیار ، شیر خدا و شیر رسول خدا صلى الله علیه و آله (حمزه) و امام حسین و امم حسین علیه السلام دو فرزند بزرگوار رسول اكرم صلى الله علیه و آله را از ما قرار داد.
هر كس مرا شناخت كه شناخت و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان مى شناسام.

اى مردم ! من فرزند مكه و منایم ، من فرزند زمزم و صفایم ، من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود ، من فرزند بهترین طواف و سعى كنندگانم ، من فرزند بهترین حج كنندگان و تلبیه گویان هستم ، من فرزند آنم كه بر براق سوار شد ، من فرزند پیامبرى هستم كه در یك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى سیر كرد.
من فرزند آنم كه جبرئیل او را به سدره المنتهى برد و به مقام ربوبى و نزدیكترین جایگاه مقام بارى تعالى رسید ، من فرزندآنم كه با ملائكه آسمان نماز گزارد ، من فرزند آن پیامبرم كه پروردگار بزرگ به او وحى كرد، من فرزند محمد مصطفى و على مرتضایم ، من فرزند كسى هستم كه بینى گردنكشان را به خاك مالید تا به كلمه توحید اقرار كردند.

من پسر آن كسى هستم كه برابر پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه مى رزمید و دو بار هجرت و دو بار بیعت كرد و در بدر و حنین با كافران جنگید و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزید من فرزند صالح مومنان و وارث انبیا و از بین برنده مشركان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت كنندگان و افتخار گریه كنندگانم ، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم ، من پسر آنم كه جبرئیل او را تایید و میكائیل او را یارى كرد ، من فرزند آنم كه از حرم مسلمانان حمایت فرمود و با مارقین و ناكثین و قاسطین جنگید و با دشمنانش مبارزه كرد ، من فرزند بهترین قریشم ، من پسر اولین كسى هستم از مومنین كه دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت ، من پسر اول سبقت گیرنده اى در ایمان و شكننده كمر متجاوزان و از میان برنده مشركانم ، من فرزند آنم كه به مثابه تیرى از تیرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و یارى كننده دین خدا و ولى امر او و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود.

او جوانمرد، سخاوتمند، نیكو چهره ، جامع خیر ها، سید ، بزرگوار، ابطحى ، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشكلات ، شكیبا ، دائما روزه دار، پاكیزه از هر آلودگى و بسیار نماز گزار بود.
او رشته اصلاب دشمنان خود را از هم گسیخت و شیرازه احزاب كفر را از هم پاشید.
او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده محكم و استوار و عزمى راسخ بود و همانند شیرى شجاع كه وقتى نیزه ها در جنگ به هم در مى آمیخت آنها را همانند آسیا خرد و نرم و بستان باد آنها را پراكنده مى ساخت.
او شیر حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است كه در همه این صحنه ها حضور داشت. او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر و پدر دو فرزند : حسن و حسین علیهم السلام.
آرى او ، همان او (كه این صفات و ویژگیهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابیطالب علیه السلام است.

آنگاه گفت : من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم. و آنقدر به این حماسه مفاخره آمیز ادامه داد كه شیون مردم به گریه بلند شد ! یزید بیمناك شد و براى آنكه مبادا انقلابى صورت پذیرد به موذن دستور داد تا اذان گوید تا بلكه امام سجاد علیه السلام را به این نیرنگ ساكت كند.
موذن برخاست و اذان را آغاز كرد، همین كه گفت : الله اكبرذ ، امام سجاد علیه السلام فرمود :
چیزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد. و چون گفت : اشهد ان لا اله الا الله ، امام علیه السلام فرمود :
موى و پوست و گوشت و خونم به یكتائى خدا گواهى مى دهد.
و هنگامى كه گفت : اشهد ان محمدا رسول الله ، امام علیه السلام به جانب یزید روى كرد و فرمود :
این محمد كه نامش برده شد، آیا جد من است یا جد تو ؟ اگر ادعا كنى كه جد توست پس ‍ دروغ گفتى و كافر شدى و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشیر گذراندى ؟
سپس موذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را گزارد.

در نقل دیگرى آمده است كه : چون موذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله ، امام سجاد علیه السلام عمامه خویش از سر برگرفت و به موذن گفت :
تو را بحق این محمد كه لحظه اى درنگ كن ، آنگاه روى به یزید كرد و گفت :
اى یزید! این پیغمبر صلى الله علیه و آله ، جد من است و یا جد تو ؟
اگر گویى جد من است ، همه مى دانند كه دروغ و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم كشتى و مال او را تاراج كردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى ؟ این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاك زد و گریست و گفت : بخدا سوگند اگر در جهان كسى باشد كه جدش رسول خداست ، آن منم ، پس چرا این مرد ، پدرم را كشت و ما را مانند رومیان اسیر كرد ؟
آنگاه فرمود: اى یزید! این جنایت را مرتكب شدى و باز مى گویى : محمد صلى الله علیه و آله رسول خداست ؟ و روى به قبله مى ایستى ؟ واى بر تو ! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند. پس یزید فریاد زد كه موذن اقامه بگوید !
در میان مردم هیاهویى برخاست ، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراكنده شدند.

و در نقل دیگر آمده است كه امام سجاد علیه السلام فرمود :
انا ابن الحسین القتیل بكربلا، انا ابن على المرتضى ، انا ابن محمد المصطفى ، انا ابن فاطمه الزهرا، انا ابن خدیجه الكبرى ، انا ابن سدره المنتهى ، انا ابن شجره طوبى انا ابن المرمل بالدما، انا ابن من بكى علیه الجن فى الظلماء، انا ابن من ناح علیه الطیور فى الهواء

من فرزند حسین شهید كربلایم ، من فرزند على مرتضى و فرزند محمد مصطفى و پسر فاطمه زهرایم و فرزند خدیجه كبرایم ، من فرزند سدره المنتهى و شجره طوبایم ، من فرزند آنم كه در خون آغشته شد و پسر آنم كه پریان در ماتم او گریستند و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شیون كردند.
پس از خطبه غراى عقیله بنى هاشم حضرت زینب كبرى علیهاالسلام و خطبه حضرت سید الساجدین امام زین العابدین علیه السلام ، مردم ماهیت یزید كافر ستمكار را شناختند و شروع كردند به لعن و طعن یزید.
یزید خود را بیچاره دید و فهمید كه منفور جامعه است ، با كمال بى شرمى و ندامت تمام این جنایات را به گردن امراى لشگر انداخت تا خود را تبرئه كند ولى این ننگ تا قیامت پاك شدنى نبود.

منبع : کتاب چهره درخشان حسین بن علی

Mehdiameriun@yahoo.com

شنبه 25/12/1386 - 9:3
دعا و زیارت

سالار شهیدان جگر گوشه ملكه اسلام فاطمه زهرا علیه السلام تكیه بر شمشیر خد نموده است . پس با صداى بلند فرمود : شما را به خدا سوگند مى دهم كه راست بگویید ، آیا مى شناسید مرا بر این كه جد من رسول خدا صلى الله علیه و آله ؟
عرض كردند: بلى
فرمود : قسم مى دهم شما را به خدا، آیا مى دانید كه مادر من فاطمه دختر محمد صلى الله علیه و آله است ؟
عرض كردند : بلى مى شناسیم.
فرمود : شما را به خدا سوگند مى دهم آیا مى دانید كه پدر من على بن ابیطالب علیه السلام است ؟
عرض كردند: بلى مى شناسیم.
فرمود : قسم مى دهم شما را به خدا ، مى دانید كه جده ام خدیجه دختر خویلد است ، اول اسلام آورنده به پیامبر از زنان و فداكارى او براى اسلام ؟
عرض كردندند بلى
فرمود : به خدا سوگند مى دهم شما را ، آیا مى دانید حمزه سید الشهدا عموى پدر من است ؟
عرض كردند: بلى
فرمود : قسم مى دهم شما را به خدا ، آیا مى دانید كه جعفر در بهشت پرواز مى كند كه خدا بدو دو بال داده است عموى من است ؟
عرض كردند: بلى
فرمود : سوگند مى دهم شما را ، آیا مى دانید این كه این شمشیر رسول الله است و من آن را در دست دارم ؟
عرض كردند : بلى
فرمود : شما را به خدا سوگند مى دهم كه این عمامه رسول خدا است و من آن را بر سرم بسته ام ؟
عرض ‍ كردند : بلى
فرمود : شما را به خدا سوگند مى دهم آیا مى دانید این كه على علیه السلام اول مردمان بود كه اسلام آورد و داماد پیامبر بود و از نظر علم سر آمد زمان بود ؟ چنان كه پیامبرصلى الله علیه و آله درباره اش فرموده است : انا مدینه العلم و على بابها و ولى و مولاى هر زن و مرد مومن بود ؟
گفتند: بلى
فرمود : پس چرا حلال شمارید خون مرا و حال آن كه پدرم دور كننده است از حوض كوثر گروه منافقان را در روز قیامت و دور مى سازد از آن گروهى از مردان را چنان كه رانده مى شود شتر سیراب شده و رجوع كننده از آب در روز قیامت پرچم حمد در دست جد من خواهد بود ؟
عرض كردند به حقیقت همه اینها را دانسته ایم و ما از تو دست بردار نیستیم تا این كه بچشى مرگ را با لب تشنه
پس آن امام مظلوم صلوات الله علیه ریش مبارك خود را گرفت و فرمود :
سخت و شدید غضب خدا بر طایفه یهود هنگامى كه گفتند عزیر پسر خداست. و سخت و شدید شد غضب خدا بر طایفه نصارا هنگامى كه گفتند مسیح پسر خداست و سخت شد غضب خدا بر طایفه مجوس ‍ هنگامى كه آتش پرستیدند به غیر از خدا و شدید شد غضب خدا برگروهى كه پیغمبر خود را شهید كردند. و سخت شد غضب خدا بر این گروه كه اراده كشتن فرزند پیغمبر خود مى كنند.

منبع : کتاب چهره درخشان حسین بن علی

Mehdiameriun@yahoo.com

شنبه 25/12/1386 - 9:1
دعا و زیارت

کتاب خاطرات علی (ع)

هنگامى كه آیه "و انذر عشیرتك الاقربین " (1) بر رسول خدا (ص) نازل گردید ، آن حضرت مرا به حضور طلبید و فرمود :
على ! از من خواسته شده كه بستگانم را به پرستش خداى یكتا دعوت كنم و از عذاب الهى برحذر دارم. از طرفى ، مى دانم كه اگر این ماموریت را با آنان در میان بگذارم پاسخ ناگوارى دریافت مى كنم. به این جهت در انتظار فرصتى مناسب دم فرو بستم تا اینكه جبرئیل فرود آمد و گفت :
اى محمد! اگر ماموریت خود را انجام ندهى به عذاب الهى مبتلا خواهى شد (اكنون از تو مى خواهم كه مقدمات آن را فراهم كنى) براى این كار یك صاع طعام (تقریباً سه كیلو گندم) تهیه كن و با افزودن یك ران گوسفند بر آن غذایى طبخ كن و قدحى نیز از شیر پر كن ، آنگاه پسران عبدالمطلب را گرد آور تا من با ایشان گفتگو كنم و ماموریت خویش را به آنها ابلاغ نمایم.
من آنچه حضرت دستور داده بود ، فراهم كردم و سپس فرزندان عبدالمطلب را به مهمانى او فرا خواندم. آنها چهل مرد بودند. در میان آنها عمو هاى پیغمبر : ابوطالب ، حمزه ، عباس و ابولهب نیز حضور داشتند.
به دستور رسول خدا (ص) سفره گسترده شد و غذایى را كه تهیه كردم بودم ، آوردم. چون بر زمین نهادم رسول خدا (ص) تكه اى گوشت برگرفت و با دندان هاى خود تكه تكه كرد و در اطراف ظرف غذا ریخت ، و سپس فرمود : به نام خدا برگیرید و (بخورید)
پس همگى خوردند (و سیر شدند) چندانكه دیگر نیازى به خوراكى نداشتند.
من همین قدر مى دیدم كه دست ها (ى بسیارى) به سوى غذا دراز مى شود و از آن مى خورند. (اما چیزى از غذا كاسته نمى شود!)
به خدایى كه جان على به دست اوست ، (اشتهاى) هر یك از آنان چنان بود كه مجموع غذاى طبخ شده تنها جوابگوى یك نفر از آنها بود ، نه بیشتر.

رسول خدا (ص) فرمود ظرف شیر را نیز بیاورم. آنان همگى نوشیدند و سیراب شدند. به خدا سوگند قدح شیر گنجایش خوراك بیش از یك نفر را نداشت. (اما همگى به بركت رسول خدا (ص) از نوشیدنى و خوراكى بى نیاز گشتند.)
پس از صرف غذا ، همین كه رسول خدا (ص) خواست با ایشان سخن بگوید ، ابولهب پیشدستى كرد و گفت : چه شدید ، جادویتان كرد؟!
با سخنان ابولهب ، (مجلس از آمادگى افتاد و) مهمانان متفرق شدند و پیغمبر با ایشان سخنى نگفت.
بامداد روز بعد ، رسول خدا (ص) به من فرمود : على ! (دیدى كه) این مرد با گفتار خود بر من پیشدستى كرد و پیش از آنكه من سخنى بگویم جمعیت را پراكنده ساخت. تو امروز نیز مانند دیروز عمل كن و آنان را دوباره دعوت كن.
من نیز بنا به دستور آن حضرت غذایى تهیه كردم و آنها را گرد آوردم پس از صرف غذا ، رسول خدا (ص) سخن خود را آغاز كرد و فرمود :
اى فرزندان عبدالمطلب ! به خدا سوگند ، من در میان عرب جوانى را سراغ ندارم كه براى قوم خود ، چیزى بهتر از آنچه من براى شما آورده ام ، آورده باشد. من براى شما سعادت و نیكبختى دنیا و آخرت را آورده ام و خدا به من دستور داده است تا شما را بدان فراخوانم. اینك كدامیك از شما حاضر است مرا در این ماموریت یارى رساند تا به پاداش آن ، برادر من و وصى و جانشین من باشد ؟
(پاسخى از بستگان پیامبر شنیده نشد و) ناباورانه از حرف او سر باز زدند و من كه آن روز كوچكترین آنها بودم (برخاستم و) گفتم : اى پیامبر خدا (ص) من كمك كار شما در این ماموریت خواهم بود.

رسول خدا (ص) (كه چنان دید) دست بر گردنم نهاد (2) و گفت :
براستى كه این است برادر و وصى و جانشین من در میان شما و شما از او حرف شنوى داشته باشید و پیرویش كنید.

آن گروه برخاستند و در حالى كه مى خندیدند به (پدرم ) ابوطالب گفتند :
تو را مامور كرد كه از پسرت فرمان برى و از وى اطاعت كنى !

پاورقی :

1- سوره شعراء (26) 214 خویشان نزدیك خود را (از عذاب الهى) بترسان.
2- در نقل دیگر آمده است كه این دعوت تا سه نوبت تكرار شد و در هر بار تنها على بود كه به نداى رسول خدا (ص) پاسخ مثبت داد. (بحار، ج 18، ص 179)

Mehdiameriun@yahoo.com

چهارشنبه 22/12/1386 - 14:50
دعا و زیارت

درست 25 بهار از عمر گرانبها و پربركت پیامبر مى گذشت كه با بانوى چهل ساله اى به نام «خدیجه» كه برترین بانوى روزگار خویش بود ، پیمان زندگى مشترك را امضاء كرد و فصل جدیدى در زندگى اش آغاز شد.
برخى سن و سال خدیجه ، آن بانوى هوشمند و پاك را 26 و 28 سال نیز نوشته اند اما مشهرترین دیدگاه ، همان است كه او به هنگام ازدواج با پیامبر 40 بهار از عمرش مى گذشت.

برخى بر آنند كه «خدیجه» پیش از پیمان زندگى مشترگ با پیامبر دوبار ازدواج كرده و همسرانش یكى پس از دیگرى از دنیا رفته بودند و برخى نیز بر این اندیشه اند كه او تا هنگامه ى ازدواج با پیامبر دختر و ازدواج نكرده بود.

ازدواج پیامبر با «خدیجه» شباهتى به ازدواج هاى شناخته شده نداشت ، بلكه در نوع خود بى نظیر و داراى ویژگى هایى بود ، چرا كه این پیوند مبارك و مقدس نه ثمره ى زودگذر و دوستى بى پایه و اساس بود و نه برخاسته از انگیزه هاى مادى یا دیگر امور و اغراض و اهداف رایج كه در ازدواج چهره هاى مشهور و سرشناس دنیا وجود دارد. و نیز هدف هاى سیاسى نیز در امضاء و تشكیل این زندگى مشترك و ساختار آن، نقشى نداشت.

افزون بر اینها ، زندگى و شرایط اقتصادى پیامبر و «خدیجه» نیز با یكدیگر تناسبى نداشت و میان آنها فاصله ى بسیارى بود ، چرا كه پیامبر خود داراى ارزشهاى مادى و امكانات اقتصادى نبود و همانگونه كه دوران كودكى را تحت سرپرستى و كفالت عموى گرانقدر خویش زندگى كرده بود ، باز هم با او مى زیست اما «خدیجه» ثروت مندترین و بى نیازترین زن در مكه و جهان عرب بود. به همین جهت فاصله ى زیادى میان سطح زندگى پیامبر و ثروتمندترین بانوى عرب مى نگریم ، اما آن بانوى خردمند شنیده بود و خوب مى دانست كه آینده ى درخشان و بسیار امیدبخشى در انتظار پیامبر است.
شاید این واقعیت را از غلام هوشمند خویش «میسره» دریافته بود كه در سفر اقتصادى پیامبر با كاروان تجارتى «خدیجه» بسوى دمشق ، همسفر پیامبر بود و نشانه هاى بسیارى از شكوه و عظمت و درایت و امانت و اقتدار را در او دیده و همه را ضمن تقدیم گزارش كار به بانوى خردمند حجاز ، گزارش نموده بود ، یا اینكه پیشگویى آن راهب و عابد دیر «بصرى» در منطقه شام ، در مورد آینده ى شكوهبار «محمد» به گونه اى به گوش «خدیجه» رسیده بود و او نیز در پرتو ژرف نگرى و الهام قلبى خویش به آن آینده ى درخشان دل بسته بود.

بر این اساس بود كه بانوى پرشرافت حجاز ، برنامه ى پیوند با پیامبر را تهیه نمود و خود با قداست و هوشمندى ویژه اش سخن را در مورد آن مطلب با پیامبر آغاز كرد و از آن حضرت تقاضا نمود كه گام به پیش نهد و از راه پدرش «خویلد» یا عمویش از او خواستگارى نماید ، اما پیامبر با وجود پیشگامى بهترین و ثروتمندترین بانوى جهان عرب براى پیوند با او ، بهتر مى دید كه با بانوى كه از نظر اقتصادى و مادى با او هماهنگ باشد زندگى مشترك را آغاز كند و به همین دلیل هم از «خدیجه» پوزش خواست و به او پاسخ مثبت نداد.

اما از آنجایى كه «خدیجه» بانویى خردمند و دوراندیش و آگاه و بافضیلت بود در برابر دلیل پاسخ منفى پیامبر به ازدواج با او گفت : «آیا كسى كه تصمیم گرفته است خویشتن را به پیامبر ببخشید و جان ناقابل را فداى او كند ، براى او مشكل است كه ثروت و دارایى خویش را نیز بر او ببخشد و هر آنچه دارد همه را نثار قدم دوست كند؟»
و با این دیدگاه بد كه از پیامبر تقاضا نمود تا عموهاى خویش را به خانه ى پدرش «خویلد» گسیل دارد و بطور رسمى از او خواستگارى كند.

عموهاى پیامبر پس از شنیدن این خبر شادى بخش كه در نوع خود بى نظیر بود ، شگفت زده شدند و عمه هاى آن حضرت نیز با شنیدن خبر این پیشنهاد از سوى بانوى حجاز ، در بهت و حیرت فرورفتند ، چرا كه براستى هم ، رخداد شگرفى بود!!

بانویى كه هزاران هزار دینار ثروت و امكانات در اختیارش بود و ده ها و صدها كارگزار و كارمند از بركت سود سرشار كاروانهاى تجارى او كه در فصل هاى گوناگون سال ، میان «یمن» و «مكه» از یكسو و «مكه» و «دمشق» از سوى دیگر در حركت بود زندگى مى كردند ، بانویى كه دارایى و امكانات گسترده اش لحظه به لحظه در حال پیشرفت و توسعه بود ، بانویى كه بزرگان و سرشناسان و قدرتمندان روزگار از او خواستگارى نموده و به همه پاسخ منفى داده بود ، اینك چگونه دل در گرو مهر مقدس و عشق پاك و پرمعنویت جوانى نهاده است كه از ارزشهاى مادى و زرق و برق روزگار چیزى ندارد و در كنار عموى گرانقدر خویش ابوطالب زندگى مى كند؟

راستى بانوى حجاز چگونه از او تقاضاى ازدواج نموده و از آن خواسته است كه این افتخار را به او بدهد و بپذیرد ؟ چگونه؟
آیا این گزارش درست است و براستى حقیقت دارد؟

عمه ى پیامبر «صفیه» ، دخت بزرگوار«عبدالمطلب» برخاست و بسوى اقامتگاه «خدیجه» رفت تا در این مورد تحقیق و بررسى نماید و آنگاه كه با بانوى حجاز دیدار كرد و با او روبرو شد و آمادگى او را با همه ى وجودش دریافت و دید ، آرى بهترین و هوشمندترین و ثروتمندترین بانوى عرب آماده امضاء پیمان زندگى مشترك با والاترین جوان عرب مى باشد.

«صفیه» پس از دیدار با بانوى حجاز و اطمینان از درستى خبر بسوى برادرانش بازگشت و حقیقت را با آنان در میان نهاد.
عموهاى پیامبر پس از دریافت صحت گزارش شادمان شدند ، اما شادمانى آنان با نوعى بهت و حیرت همراه بود. چرا كه «خدیجه» بانوى بزرگى بود كه قدرتمندان و اشراف و امیران عرب به خواستگاریش شتافته بودند و او آنان را همشان و همتاى خویش ندیده و دست رد بر سینه ى همه ى آنان زده بود اینك چه انگیزه اى او را بر آن داشته است كه دل در گرو عشق مقدس جوانمردى نهد كه از زرق و برق و ارزش و امكانات مادى و مالى ، نه زر و سیمى دارد و نه از زمین پهناور خدا یك وجب خاك را، مالك است؟!

عموهاى پیامبر برخاستند و به اقامتگاه بانوى حجاز شتافتند و او را از پدرش «خویلد» یا عمویش ، براى پیامبر خواستگارى كردند. پدرش در برخورد نخست ، پاسخ مثبت نداد اما به اشاره ى دخترش با آن پیوند موافقت كرد.
موضوع مهریه پیش آمد و اینك باید مهریه اى درخور مقام و موقعیت بانوى بزرگ حجاز از سوى پیامبر تقدیم گردد اما از كجا و چگونه؟ و چه كسى مى تواند این مبلغ سنگین و درخور شخصیت و موقعیت «خدیجه» را تقدیم دارد ؟

درست در این لحظات بود كه دگرباره بانوى حجاز به كار جالب و شگرفى دست زد و با هدیه نمودن چهار هزار دینار به پیامبر ، از آن گرانمایه ى جهان هستى تقاضا كرد كه آن را به عنوان مهریه به پدرش «خویلد» بپردازد ، گرچه در یك روایت آمده است كه جناب «ابوطالب» مهریه را با سرفرازى و شادمانى از اموال خویش تقدیم داشت و پیمان زندگى مشترك به امضاء رسید.

آرى ، با اینكه بانوى خردمند حجاز به ارزشهاى والاى اخلاقى و انسانى بهاء مى دهد و در راه بدست آوردن شرافت و كرامت ، ارزشهاى مادى را فدا مى كند با این وصف پدرش «خویلد» از این اندیشه ى بلند بى بهره است و این اختلاف دیدگاه را تنها میان این پدر و دختر نمى نگریم بلكه این ناهماهنگى در اندیشه و این دو طرز تفكر میان پدران و فرزندان و میان دو برادر و دو همسر و پدر و فرزند نیز ، هم در روزگاران گذشته و هم در جهان معاصر بسیار فراوان است.

به هر حال جریان به خوبى پیش رفت اما رخدادى بى سابقه و بى نظیر و بهت آور بود. در میان عرب كسى بخاطر نداشت كه زنى خود مهریه اش را به همتاى زندگى اش هدیه كند. به همین جهت جاى شگفت ندارد كه حس حسادت ورزى ابوجهل فوران كند و آتش حسد در دل او زبانه كشد و فریاد زند كه :
هان اى مردم! ما دیده بودیم كه مردان مهریه زنان را مى پردازند اما ندیده بودیم كه زنان مهریه ى خویش را به مردان زندگى آینده خویش هدیه كنند.

و ابوطالب، فرزانه ى عرب پرخاشگرانه به او پاسخ داد كه :
«مردك كم خرد و پست چه مى گویى ؟ به جوانمردى همانند «محمد»، هم دختر مى دهند و هم مهریه اش را خود هدیه مى كنند ، اما مردك كم خردى چون تو ، اگر هدیه هم تقدیم دارى ، پذیرفته نمى شود و پاسخ مثبت نخواهى شنید.»

و بنا به روایتى او را اینگونه سرزنش كرد :
«اگر خواستگار همانند برادرزاده ى سرفراز من باشد ، او را به بالاترین و گرانبهاترین قیمت ها مى برند و پرشكوه ترین مهریه ها را به او هدیه مى دهند. اما اگر بسان تو باشد ، با مهریه سنگین هم نمى تواند با زنى شایسته ازدواج كند.»

این پیوند مبارك به بهترین صورت تحقق پذیرفت و پیامبر به تقاضاى «خدیجه» به اقامتگاه او گام نهاد.

از آن لحظات بیادماندنى بود كه دیگر «خدیجه» همواره احساس مى نمود كه نیكبختى در كامل ترین شكل ممكن به او روى آورده و خورشید خوشبختى اش طلوع نموده است ، چرا كه او به بزرگترین آرزوى خویش یعنى ازدواج با پیامبر رسیده بود.
بانوى بزرگ حجاز در این زندگى مشترك پسرانى بدنیا آورد كه همگى آنان در كودكى از دنیا رفتند و دخترانى به نامهاى «زینب» و «ام كلثوم» و «رقیه» و «فاطمه» به او و پیامبر ارزانى شد كه كوچكترین ، اما برترین و پرشكوه ترین آنان فاطمه علیهاالسلام بود.

منبع : کناب فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت

Mehdiameriun@yahoo.com

چهارشنبه 22/12/1386 - 14:46
دعا و زیارت

زندگی حضرت خدیجه :

شناسنامه خدیجه :

حضرت خدیجه پانزده سال قبل از عام الفیل و شصت وهشت سال قبل از هجرت نبوی در شهر مکه دیده به جهان گشود و پس ازشصت وپنج سال زندگی با شرافت و فضیلت سرانجام در تاریخ دهم رمضان سال دهم بعثت و سه سال قبل ازهجرت رسول خدا به مدینه به لقاءالله پیوست .
نام او خدیجه و کنیه اش «ام هند» نام پدرش «خویلد ابن اسد» و نام مادرش «فاطمه دخترزائدة بن الاصم» می باشد. (1)
پدر ومادر خدیجه با چند واسطه به «لویّ بن غالب» می رسد که جدّ اعلای پیامبر خداست و مادرمادر خدیجه «هاله» دختر عبدمناف از اجداد پیامبر اسلام است. بنابراین خدیجه هم از طرف پدر وهم از سوی مادرش با پیامبر اسلام هم نسب می باشد. (2)

ازدواج خدیجه :

خدیجه به وسیله قرابت فامیلی با رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) از یک طرف و ملاحظه اخلاق حمیده او در بازرگانی ازطرف دیگر ، و شنیدن اخبار رسالت از علمای یهود ونصاری ازسوی سوم ، عاشق دلباخته معنوی پیامبر بود و گاهی در این راه گریه می کرد ! و در شب هایی خواب به چشم او فرو نمی رفت. و لذا مشکل خود را با پسر عمویش که عالم برجسته نصارا بود در میان گذاشت ، او دعایی نوشت و خدیجه آن را زیر بالشش گذاشت و شبانه در عالم خواب پیامبر را دید ، و آینده برایش روشن شد و چون چشم برگشود دیگر به خواب نرفت و سرانجام کنیزش نفیسه دختر ــــ و به قولی خواهرش را به سراغ پیامبر فرستاد و رسماً در خواست ازدواج کرد. (3)
خدیجه با تلاش پیگیر و تمهید مقدمات عاقلانه ، به ویژه با تدبیر پسر عمویش ، ورقة بن نوفل ، سرانجام به مقصود خود رسید و فرزندان هاشم را که ستارگان حجاز بودند به خانه خود جذب کرد ، آنان در حالی که رسول خدا را با تمام عزت واحترام در میان گرفته بودند ، برای اجرای عقد به حضور خدیجه رسیدند و خطبه عقد با یک برنامه جالب اجراشد وپس از مراسم ، یادگار عبدالله در کنار عمویش ابوطالب عازم خانه پیشین گشت ، ولی خدیجه همراه با مهر و محبت ویژه دامن محمد را گرفت و گفت «سیدی ! إلی بیتک فبیتی بیتک و أنا جاریتک !»
«ای مولایم ! بیا به خانه خودت ، خانه من خانه تو است و من نیز کنیز تو هستم.» (4)
خدیجه به این طریق زندگی مشترک خود را با آن حضرت شروع کرد .

القاب خدیجه قبل از اسلام :

القاب خدیجه (سلام الله علیها) قبل از اسلام بسیار بوده است که کتاب های بسیاری در مورد آن سخن رانده اند و از جمله القاب عبارتند از :
1. حضرت خدیجه (سلام الله علیها) قبل از ولادت ، درکتاب آسمانی انجیل که بر حضرت عیسی نازل شد به عنوان ـ بانوی مبارکه و همدم مریم در بهشت یاد شده است ، در آنجا که در توصیف پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) خطاب به عیسی چنین آمده : نسل او از مبارکه (بانوی پربرکت) است که همدم مادرت مریم در بهشت می باشد.  (5)

2. درعصرجاهلیت که وجود زن پاکدامن بسیار کم بود و بسیاری از زنان به انحراف های عصر جاهلی آلوده بودند ، حضرت خدیجه به خاطر قداست و پاکی در همه ابعاد ، به عنوان «طاهره» [پاک سرشت وپاک روش] خوانده می شد.

3.  و نیز شخصیت خدیجه در همان عصر آن چنان چشمگیر و مورد احترام خاص و عام بود که اورا با عنوان «سیده نسوان» [سرور زنان] می خواندند. (6)

فصل دوم : فضایل خدیجه درقرآن و روایات

ایمان و فداکاری خدیجه :

خدیجه زنی با فضیلت ودارای کمالات علمی و معنوی بود و در اثر معاشرت با پسر عمویش که عالمی دانا و دانشمند بود و به رسالت پیامبر خدا در آینده ایمان داشت. می دانست که رسول خدا به پیامبری خواهد رسید.
خدیجه از علمای دیگر یهود و نصارا نیز سخنانی در تأیید نبوت پیامبر شنیده بود ، و ازهمه مهم تر در سفر بازرگانی آن حضرت به سرزمین شام از طریق غلامش «میسره» که همراه کاروان بود ، اطلاعات زیادی از کرامات و معجزات آن بزرگوار شنیده و بر عشق و ایمانش افزوده بود. لذا با ورقة بن نوفل رازدل گشود و خواهان وصلت با پیامبر شد.

همه اینها حاکی از ایمان خدیجه به رسالت پیامبر بود که سال ها قبل ازبعثت آن حضرت اتفاق افتاده ، لذا پس از مبعوث شدن به رسالت الهی نخستین شخصی که به وی ایمان آورد خدیجه بود. (7)

امیرمؤمنان در «خطبه قاصعه» می فرمایند :
روزی که رسول خدا به پیامبری رسید ، نور اسلام به هیچ خانه ای وارد نشد جز به خانه پیامبر و خدیجه که من سومین نفرآنان بودم که نور وحی و رسالت را می دیدم و عطر نبوت را استشمام می کردم. (8)

خدیجه ازنظر ایمان و عقیده به جایی رسیده بود که خدا و پیامبر و ملائکه اورا دوست داشتند و بر ایمان او مباهات می کردند و او را افضل زنان پیامبر و جزء برترین زنان عالم و جهان معرفی می نمودند !
خدیجه زنی است که پیامبر خدا در حق او می گوید : ای خدیجه ! خداوند متعال هر روز به وجود تو چندین بار به ملائکه اش مباهات می کند. (9)

آری ! خدیجه زنی بود که در اثر ایمان و فداکاری به جایی رسید که خداوند به او سلام رساند.
او نه تنها این همه ناملایمات را تحمل کرد ، بلکه تمام تلخی های سیاسی و اجتماعی آن روز را که قلب نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را مجروح می ساخت ترمیم نمود و وی را در ادامه سیرالهی اش یاری داد و مایه آرامش شوهر گشت !

خدیجه در قرآن :

حضرت خدیجه نخستین ام المؤمنین است که در قرآن مجید به عنوان یکی از زنان پیامبر مورد توجه است وبه طور شخصی نیز در سوره «ضحی» آیه هشتم به نام و اوصاف او اشاره گردیده است.

قبلا خاطر نشان گردید که حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر ثروتمند ترین شخص جزیرة العرب بود و حدود هشتاد هزار شتر داشت و کاروان های تجارتی او شب و روز در طائف و یمن وشام و مصر و سایر بلاد در حرکت بودند ، برده های بسیار داشت که به تجارت اشتغال داشتند.
حضرت خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه اموالش را قبل از اسلام و بعد از آن ، در اختیار پیامبر گذاشت تا آن حضرت هرگونه که خواست آن اموال را در راه خدا به مصرف برساند ، به گونه ای که پیامبر که فقیر بود بی نیاز شد و خداوند درمقام بیان نعمت های خود به پیامبر اکرم از جمله می فرماید : (10)
«و وجدک عائلا فأغنی ؛ خداوند تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود.» (11)

این که نام وی در آدرس مذکور در قرآن مجید مورد عنایت قرار گرفته ، در تفسیرهای عامه و خاصه ودر روایات اهل بیت آمده است و تصریح کرده اند که مراد از «بی نیازساختن پیامبر» مال وبخشش خدیجه بود که همه را در طبق اخلاص گذاشته وبرای پیشرفت دین مبین اسلام دراختیار پیامبر قرار داد. (12)

خدیجه در روایات :

در روایت اسلامی از طریق شیعه و اهل تسنن نقل شده ، از زبان پیامبر و امامان معصوم در شأن و مقام ارجمند ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) سخن فراوان با تعبیرات گوناگون به میان آمده است.
دراینجا نظرشما را به نمونه هایی ازآن گفتار جلب می کنم :

1. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود :
جبرئیل نزد من آمد و گفت : ای رسول خدا ! این خدیجه است ، هرگاه نزد تو آمد ، براو از سوی پروردگارش واز طرف من ، سلام برسان : «و او را به خانه ای از یک قطعه (از زبرجد) در بهشت که در آن رنج و ناآرامی نیست ، مژده بده» (13)

2. پیامبر اکرم درتفسیر (آیه 27 ، مطففین) «همان چشمه بهشتی که مقربان از آن می نوشند»
فرمود :
«از مردان بسیاری به حد کمال رسیدند و از زنان به درجه آخر کمال نرسیدند مگر چهار زن که عبارتند از : آسیه ، مریم ، خدیجه ، فاطمه» (14)
3. امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود :
« سرور بانوان دو جهان چهار بانو است که عبارتند از : خدیجه ، فاطمه ، آسیه و مریم» (15)
پیام این روایات این است که به راز های عظمت مقام این بانوی ارجمند پی ببریم ، و شایستگی های او را بشناسیم ، و از او در مسیر تکامل به عنوان برترین الگو ، پیروی کنیم.

خدیجه همسر رسول خدا در دنیا و آخرت :

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) فرمود :
بهشت مشتاق چهار زن است :
1ـ مریم دختر عمران 2ـ آسیه دختر مزاحم ـ همسر فرعون ، که همسر پیامبر در بهشت است.
3ـ خدیجه دختر خویلد همسر رسول خدا در دنیا و آخرت 4ـ فاطمه دختر محمد (صل الله علیه واله وسلم) (16)

خدیجه در آئینه معراج پیامبر :

طبق پاره ای ازنقل ها ، معراج پیامبر از خانه خدیجه (علیها سلام) آغاز شد و بازگشت آن نیز در خانه خدیجه روی داد.

روایت شده : امام باقر (علیه السلام) فرمود :
«جبرئیل مرکب براق را شبانه کنار در خانه خدیجه آورد و در آن خانه به محضر رسول خدا رسید ، آن حضرت را از خانه بیرون آورد و بر مرکب براق سوار نموده و از مکه به سوی بیت المقدس سیر داد ...»
مطابق پاره ای از شواهد و قراین ، پیامبر هنگام مراجعت از معراج نیز در خانه خدیجه فرود آمد. (17)

برای اینکه به مقام درخشان حضرت خدیجه در رابطه با مسأله معراج پیامبر بیشتر پی ببریم نظر شما را به روایت زیر جلب می کنم.

سلام خدا بر خدیجه :
ابوسعید خدری می گوید :
رسول خدافرمود : وقتی که در شب معراج ، جبرئیل مرا به سوی آسمان ها برد و سیر داد ، هنگام مراجعت به جبرئیل گفتم :
«آیا حاجتی داری ؟» جبرئیل گفت : « حاجت من این است که سلام خدا و سلام مرابه خدیجه برسانی»
پیامبر (صلی الله علیه وآله) وقتی که به زمین رسید ، سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه ابلاغ کرد.
خدیجه گفت : «ان الله هو السلام ، وفیه السلام ، الیه السلام و علی جبرئیل السلام ؛ همانا ذات پاک خدا سلام است و از او است سلام و سلام به سوی او باز گردد و برجبرئیل سلام باد.» (18)
این مطلب بیانگر اوج مقام حضرت خدیجه در پیشگاه خدا است.

آوردن کفن از سوی خدا برای خدیجه :

در کتاب «الخصائص الفاطمیه» نقل شده : طبق روایت مشهور هنگامی که حضرت خدیجه رحلت کرد ، فرشتگان رحمت از جانب خداوند کفن مخصوصی برای خدیجه نزد رسول خدا آوردند و این علاوه بر اینکه مایه برکت برای خدیجه بود ، مایه تسلی خاطر رسول خدا گردید. و به این عنوان تقدیر و تجلیل جالبی از طرف خداوند به حضرت خدیجه به عمل آمد.
پیامبر اکرم پیکر مطهرحضرت خدیجه را با آن کفن پوشانید. سپس جنازه او را با همراهان به سوی قبرستان معلی بردند تا در کنار مادرش حضرت آمنه به خاک بسپارند. در آنجا قبری برای حضرت خدیجه آماده کردند ، رسول خدا در میان آن قبر رفت و خوابید ، سپس بیرون آمد و آن گوهر پاک را در آنجا به خاک سپرد. (19)

خدایا ! به عظمت مقام خدیجه (علیها السلام) ما را ازشیوه زندگی سراسر درخشان او بهره مند فرما و از شفاعتش در قیامت مسرور گردان.

محقق : عطیه تحقیقی

پاورقی :

1- علی اکبر ، بابا زاده ، سیمای زنان در قرآن ، قم ، انتشارات لوح محفوظ ، چاپ دوم ،1378 ، ص23
2- ر.ک ، شیخ عباس ، قمی ، سفینه البحار ، ج1 ، ص379
3 - رک : محمد تقی ، مجلسی : بحار الانوار ، بیروت ، مؤسسه الوفاء ، 1404هجری قمری ، ج 16، ص23
4 - رک : عباس ، قمی : سفینة البحار ،ج1،ص379
5 - رک : محمدتقی ،مجلسی: همان، ص352،ج21(استفاده ازCDجامع الاحادیث)
6- رک : ذبیح الله ، محلاّتی : ریاحین الشریعه ، تهران ، دارالکتب الاسالمیة ، ج2 ، ص207 ، بینا
7 - علی اکبر ، بابا زاده : سیمای زنان درقرآن ، ص27
8 - رک : نهج البلاغه فیض الاسلام ، ص811
9- رک : علی اکبر ، بابا زاده ، تحلیل سیده فاطمه زهرا ، قم ، انتشارات دانش و ادب ، چاپ ششم ، 1382 ، ص37
10 - رک : محمد ، محمدی اشتهاردی ، ص 171، همان
11 - سوره ضحی (93) ، آیه 8
12 - علی اکبر ، بابا زاده : سیمای زنان در قرآن ، ص23
13 - رک : محمدتقی ، مجلسی : همان ، ج 16، ص 8
14- محمد محمدی اشتهاردی : ص189
15 - رک : عبدالحمید ، معتزلی : شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدیدمعتزلی ، قم بی نا ، 1404 ، هجری قمری ، ج10 ، ص266
16 - رک : محمدتقی ، مجلسی : همان ، ج 43 ، ص53 ، 54
17 - رک:محمدتقی مجلسی،همان،ج43،ص216
18 - رک: محمدتقی مجلسی ، همان ج16،ص7
19- محمد، محمدی اشتهاردی ، 264

Mehdiameriun@yahoo.com

چهارشنبه 22/12/1386 - 14:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته