اهل بیت
داغلار
آغلار داشلار آغلار
ماتمونده یا حسین
نیزه لرده باشلار آغلار
ماه ماتم باشلانوبدی
غملی گوزلر یاشلانوبدی
اهل عالم گیدی قاره
سرور دین حیدر آغلار
دل غمونده داغلاروخ بیز
عاشقانه آغلاروخ بیز
عاشق مولا اولانلار
آه و افغان ایلر آغلار
قورموشوخ ماتم اساسی
شیعه گیدی غم لباسی
گوز یاشی توکدی عذاره
قطب دین پیغمبر آغلار
ماتمونده عالم آغلار
آدم آغلار خاتم آغلار
غم ائله غمدیور بو غمده
مومن آغلار کافر آغلار
آغلوری گوگده ملک لر
اوخشوری محراب و منبر
بیر قولاق وئرسن گوررسن
مسجد اوخشار منبر آغلار
غصه دن طاها سیزیلدار
حضرت زهرا سیزیلدار
سسلوری ای وای اوغول وای
مادر غم پرور آغلار
عاقل و دیوانه آغلار
کعبه و بت خانه آغلار
بو غم عظماده شیعه
آچ گوزون گور کیملر آغلار
شاه دینین یاسی گلدی
روز عاشوراسی گلدی
آتش غمده یانانلار
گل آدیوی سسلر آغلار
آت اورک بیر کربلایه
اوردا باخ شور و نوایه
بیر نظر سال قتلگاهه
حنجر اوخشار خنجر آغلار
محنت مولا قوتولماز
سوز یازاندا پرده لی یاز
ساخلا ال یازما «شهابی»
خامه اوخشار دفتر آغلار
سه شنبه 14/8/1392 - 21:31
اهل بیت
آی باتدی صؤبح آچی لـدی، زینب نـوایــه گلـدی
زهرا دئدی حوسئن وای، عالهم صدایه گلـدی
چون یوخدیلار آتیندان، سولطان-ی-تیشنه کامی
دونیایـــه اوْلــدؤ ائعــلان قتــلالحسیــن پیـامــی
جننـاتیـدهن ائشیتــدی پئیغـهمبــهر-ی-گیـرامـی
نعلئینسیز عباسیز کرب-وْ-بلایه گلدی
پئیمانه عالـهم اوْلـدو، جانـانـه وئردی جانیــن
شوْق-وْ-شرافهتینهن،طئی ائتدی ایمتیحانین
شمر-ی-دغا تؤکهنده، خاک-ی-مینایـه قانیـن
یوزدوتدی آسمانه حمد و ثنایه گلدی
خون خداتوکولدی گودال کربلایه
یئرلهر تزهللزول ائتدی، رعشه دوشوبسمایه
کـرروبییـان-ی-لاهـوت، آغلاشــدی بوبـلایـــه
یئل اسدی گون دوتولدی ظلمت فضایه گلدی
خون حسین بوغازدان جاری اولان زمانی
جئبریل آپاردی عرشه، بیر شیشـه ده اوْقانی
اوْل شیشــهدهن نومــودار، اوْلدی بلانئشـانــی
قوْزاندی بـویـئ ماتهم، اهلئ سمایه گلدی
نور-ی-حق اوْلدی لامئع، باشسیز قالان بدنـده
رأس-ی-حوسئینئ مظلوم، سر نیزیه گئدنده
باد-ی-سییاه اسهنـده، یئر زلـزهلـهائـدهنــده
سیندی نظام-ی-دونیا حد-ی-فنایه گلدی
نزدیک ایدی یئریندهن، چیخسینمدار-ی-دونیا
آل-ی-اومیه ائتسین، دستور-ی-شرعی مولغا
سرنئیزه دهن ائدهنده نور-ی-حوسئین تجهللا
دین-ی-محمد اوسته نورانی سایه گلدی
فـرمــان-ی-غـارتیلـــهن، تللــی آشیبعربلــهر
گؤردو اوْ های-وْ-هویو،اطفال-ی-زار-وْ-موْضطـهر
قاچییلا خئیمه گاهه، بیردهن اوجالدی سسلهر
عممه آماندی لئشگهر، خئیمه سرایه گلدی
صحـرانـــهوهرد عـربلــهر، خـرگاهــییاندیـرانــدا
باشــی آچیق حرهملهر، اوْددان چیخیب قاچاندا
قالخیب بحتر آتش گیزلن دیلر دوماندا
توسدی اوجالدی قاره پرده هوایه گلدی
بیر خردا قیز قاچیردی دوتموش اله عباسین
مرد یهودی دوتدی خاموش ائدب لباسین
گتدی اله حوسئینین، دیلبهندینین ریضاسیـن
احسهن اوْ شئیخه موشکول، وقته هرایه گلدی
گر ائتمهسئیدیزینب، نسل-ی-حوسئینه ایمداد
اولموشدی اودایچینده سوزان امام سجاد
قیلـــدی رشـــادهتیــلــه، اوْددانایـمـــامـــی آزاد
بیر تــازه زیندهقانلیق، زین-وْ-العئباده گلدی
زهــرا گــزهردی گــونــــدوز، اطـــراف-ی-مــاجــراده
تا کـوفییـه حـــوسئینیــن، گـئتــدی باشیجیـداده
نعش-ی-حوسئینی آخشام، باشسیز قوْیوب آراده
گون باتجاقین او خاتون مطبخ سرایه گلدی
حوران-ی-باغ-ی-جننهت، محــزون گیریفتــه سیمــا
حــوواخـدیجــه خــاتـون، مــریــهم جناب-ی-ســارا
آشوفتهمو سییهه پوش، دیللهرده وای حو سئن وا
زهرایــه همـدهم اوْلسون، بزم-ی-عزایه گلدی
اللی ا?چ ایل قاپ?ندا، وار یحیوی حـوسئن جان
نؤحه یازیب غمــوندا، اوْلمــوش مریـض-وْ-نالان
دست-ی-مـــوبــارهکــونلا، دردینـه ائیله درمان
اومید-ی-صئححهت ایله، باب-ی-شفایه گلدی
پنج شنبه 18/9/1389 - 16:49
شخصیت ها و بزرگان
زندگی نامه پروفسورهشترودی
(1286-1353)
دکتر محسن هشترودیپسر اسماعیل در 22 دی سال 1286 شمسی در تبریز تولد یافت. تحصیلات ابتدایی را درمدرسه ی اقدسیه و متوسطه را در دارالفنونعالی را در دانشسرای عالی تهران و دانشکده سوربن پاریس گذراند و به اخذ لیسانسنائل گردید و پس از چندی از دانشگاه پاریس درجه ی دکترا گرفت. از سال 1315 دردانشسرای عالی و دانشکده علوم به تدریس پرداخت و در سال 1321 به مقام استادی رسید.آثار متعددی به وجود آورد که از جمله مجموعه شعر سایه ها، دانش و هنر(جهاناندیشه)، معادلات دیفرانسیل، نظریه اعداد، آنالیز مکانیک و جبر، هندسه فضاییکلاسیک و هندسه می باشد. این استاد دانشمند سخنرانی های جالبی ایراد و مقالاتمتعددی تصنیف کرده است و در کنگره ها و کنفرانس های علمی جهان شرکت داشته است.
سیر اندیشه
وی پس از اتمام دبیرستان چند سال به دنبال پزشکی رفت سفری به اروپاداشت و در بازگشت در دارالمعلمین که بعدها دانشسرای عالی و سپس دانشگاه تربیت معلمنامیده شد رشته ی ریاضی را انتخاب کرد. در سفر دومش به اروپا در (1313) لیسانس دومخود را در سوربن گرفت. و در سال (1315) در همین دانشگاه دکترای ریاضی را به دستآورد پایان نامه ی او رساله ای بود در زمینه ی "فضاهای تصویری با الصاققایم"
بلافاصله به وطن بازگشت و با عنوان دانشیار در دانشگاه تهران ودانشسرای عالی تدریس کرد و در (1319) به درجه ی استادی نائل آمد. استاد به جزتدریس، ریاست فرهنگ تهران و ریاست دانشگاه تبریز و ریاست دانشکده ی علوم تهران رانیز به عهده داشت.
به کشورهای شورویف مجارستان، پاکستان، فرانسه، آمریکا، هلند و انگلیسبه دعوت آکادمی های مختلف مسافرت کرد و درتمام طول زندگی با دانشمندان طراز اولجهان همچون: استرویک و آلبرت از آمریکا، راشلینسکی و الکساندروف و کالوژنین و جواداف از شوروی ، زگره و بومپیاتی از ایتالیا، هایموچی و استیولف از مجارستان و ....مکاتبه داشت.
تقدیم به معاون ومدیراسبق مدرسه راهنمایی نمونه دولتی پروفسور هشترودی-تبریز: جناب آقای اشک خونی و جناب آقای امیر حقیان
جمعه 7/8/1389 - 9:2
طنز و سرگرمی
خاله
معنای لغوی:خواهر مادر
معنایاستعاره ای: هر زنی كه با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد.
نقش سمبلیك: یك خانم مهربان و دوست داشتنی كه خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شماآبنبات و لباس می خرد.
غذای موردعلاقه: آش كشك.
ضرب المثل: خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز. خاله ام زائیده،خاله زام هو كشیده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمی شناسه. اگه خاله ام ریش داشت،آقا داییم بود.
زیر شاخه ها: شوهر خاله: یك مرد مهربان كه پیژامه می پوشد و به ادبیات و شكار علاقه منداست. دختر خاله/پسر خاله: همبازی دوران كودكی كه یا در بزرگسالی عاشقش میشوید اما با یكی دیگه ازدواج می كنید یا باهاش ازدواج می كنید اما عاشق یكیدیگه هستید.
مشاغل كاذب: خاله زنك بازی، خاله خانباجی.
چهره هایمعروف: خاله خرسه، خاله سوسكه.
داشتن یك خاله ی مجرد در كودكی از جمله نعمات خداوندی است.
عمه
معنای لغوی: خواهر پدر
معنایاستعاره ای: هر زنی كه با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر زنی كه مادر چشمدیدنش را نداشته باشد.
غذای موردعلاقه: شله زرد، سمنو.
زیر شاخه ها: شوهر عمه: یك مرد پولدار كه سیبیل قیطانی دارد و چندش آوراست. پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران كودكی كه در بزرگسالی حالتان را بههم می زنند.
چهره هایمعروف: عمه لیلا.
داشتن یك عمه كه در توصیفات فوق صدق نكند جزو خوش شانسی های زندگی است.
۳- دایی
معنای لغوی: برادر مادر
معنایاستعاره ای: هر مردی كه با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر مردی كهپتانسیل كتك خوردن توسط پدر را داشته باشد.
نقش سمبلیك: یكی از معدود مردانی كه هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمیبه شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه كرد.
غذای موردعلاقه: فسنجون.
ضرب المثل: عروس را كه مادرش تعریف كنه، برای آقا داییش خوبه. اگه خاله ام ریش داشتآقا داییم بود.
زیر شاخه ها: زن دایی: یك زن چاق و شاد كه خیلی كدبانو است و جلوی مادر قپی میآید. پسردایی/دختردایی: همبازی دوران كودكی كه در بزرگسالی مثل یكهمرزم ساپورتتان می كنند.
چهره هایمعروف: علی دایی، دایی جان ناپلئون.
ترجیع بند: همه چیز زیر سر این انگلیساست.
سعی كنید حتما حداقل یك دایی داشته باشید.
عمو
معنای لغوی: برادر پدر
معنایاستعاره ای: هر مردی كه با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد.
نقش سمبلیك: یكی از مردانی كه شما همیشه باید بهش بوس بدهید و بعدبروید كارتون ببینید تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یكی از مردانی كهمادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساكت شده، به فكرفرو می رود.
غذای موردعلاقه: قرمه سبزی، آبگوشت.
ضرب المثل: عقد دختر عمو پسر عمو را در آسمان بستند.
زیر شاخه ها: زن عمو: یك زن خوشگل كه زیاد به شما توجه نمی كند و خودشرا برای مادر می گیرد.
مشاغل كاذب: بازی در قصه های ایرانی-اسلامی.
چهره هایمعروف: عمو زنجیرباف، عمو یادگار، عمو پورنگ.
داشتن یك عمو ی پولدار خیلی خوب است
تو چه نقشی داری؟
سه شنبه 4/8/1389 - 19:10
طنز و سرگرمی


ندانستن جواب سوال : دلیلی برای مردن
وارد شدن معلّم به کلاس : گودزیلا وارد می شود
حضور در روز معلّم : جشن برای قاتل خود
نوشتن امتحانات : مهر زدن به مدارک فوت
شب امتحان : بگذار تا بِگِریَم
پای تخته سیاه : قتلگاه
خواهش برای دادن0/25 نمره : می خواهم زنده بمانم
گرفتن نمره بیست : یک بار برای همیشه

يکشنبه 2/8/1389 - 19:26
شعر و قطعات ادبی



مرا هست کفشی ز عصر حجر
که میراث مانده ز جد پدر
شریک غمش بوده و شادیش
به پا کرده در جشن دامادیش
خدایش بیامرزد آن زنده یاد
که از خود هم این ارث بر جا نهاد
چو هی می برم پیش هر پینه دوز
ز مغزش پریده برق و فیوز
بود چون که جان سخت همچو کرگدن
بپوشم به هرگاه و بی گاه من
هرآنچه ز وزنش بگویم کم است
که سنگین چنان سر رستم است
ز پایم بود چند سانتی مترگشاد
چو پاپوش افراسیاب و قباد
مرتب به پایم لخ لخ کند
ندارد چو کف پای من یخ کند
ز بس خورده اقسام واکس و پماد
مرا رنگ اصلش نباید به یاد
ولی ز بابا جنت پناه
شنیدم که رنگش بوده سیاه
به هر سوی آن خورده صد دانه میخ
فرو می رود توی پایم چو سیخ
همی ترسم آخر به جرم قاچاق
که مآمور گردد برایم یراق
که این جزو آثار تاریخی است
چرا که خطوط تهش منحنی است
گر عمر باقی است سال دگر
من آن را سپارم به امواج بحر
و یا می زنم واکس به رویه اش
گذارم سپس داخل موزه اش
برگرفته از پیام نمای سیما


شنبه 1/8/1389 - 18:48
طنز و سرگرمی
پیرزن :«آقای دکتر برای پسرم خیلی نگرانم او بیشتر وقتش را در کوچه بهخاک بازی می گذراند.»
روان شناس:«خانم این که نگرانی ندارد چون بیشتر بچه ها چنین کاری میکنند.»
پیرزن:«بله البته من زیاد نگران نیستم امّا زنش از کار او بسیارناراحت است.»
جمعه 30/7/1389 - 22:12
طنز و سرگرمی
پروانه : غنچه ای است که بر باد رفته
سنگ : کودکی های کوه است
چشمه : قل هو الله پاک زمین است
کتاب : پرنده است که لابه لای شاخه های فکر لانه می کند
دود : روح شهری است
مه : روح روستایی است
دریا : سلسله جبال موج هاست
پنج شنبه 29/7/1389 - 10:26
طنز و سرگرمی
پرنده و گربه با میانجی گری شیشه مذاکره کردند
چون صاحب طوطی ناشنوا بود با اشاره حرف زد
کلاغ آخر قصه ها با دعای یک کودک سرانجام به خانه اش برگشت
کلاغ چهلمی به هیچ وجه حاضر نشد به جمع شایعه سازان بپیوندد
پرنده ی دانا آزادی را به آب و دانه در قفس طلایی ترجیح می دهد
خفّاش چشمِ دیدن نور را ندارد
پرنده با احتیاط همواره چتر نجات به همراه دارد
جغد دانا برای پیدا کردن واژه به لغت نامه ی انسان ها مراجعه کرد
با پرواز هر گنجشک دل هر گربه ای به درد می آید
بلبل مهربان برای گل های مصنوعی هم آواز می خواند
پنج شنبه 29/7/1389 - 10:15
طنز و سرگرمی
خدای
عزیز شاید هابیل و قابیل آنقدر همدیگر رو نمی کشتند اگر هر کدوم یه اتاق
خواب جداگانه داشتند برای من و برادرم که مؤثر بوده نامه های بچه ها به
خدا برگردان دل آرا قهرمان
بالا رفتیم دوغ بود
قصه ی بی بیم دروغ بود
پایین اومدیم ماست بود
قصه ما راست بود
قصه ی ما به سر رسید
غلاغه به خونش نرسید
هاچین و واچین
کتابو ورچین
برگرفته از کتاب ادبیات خیلی سبز پیش دانشگاهی نوشته عباس براری
چهارشنبه 28/7/1389 - 19:14