تبیان، دستیار زندگی

سلام بچه ها چطورین ؟

یه مشکل جدی

امروز از یکی از دوستام خواستم واسم شارژ همراه اول بگیره و شمارشو

اس ام اس کنه . ولی اون رمز و اشتباهی داد . منم نمیدونستم 3 . 4 بار اشتباه وارد کردم ولی سیم کارتم قفل شد . چی کار کنم . راه حلی داره . یا کدی که بتونم مشکلم و باهاش حل کنم ؟

اگه کمکم کنید ممنون میشم

ببخشیدا . 

سلام به همه تبیانی های عزیز

 

شاید خیلی از شما منو نشناسید.

من یه روزی همش تو تبیان مطلب میذاشتم . ولی حالا چی ......؟

نمیدونم چی بگم . نمیدونم از کجا شروع کنم.

ولی از همتون میخوام برام دعا کنید

بد جوری تو دو راهی گیر افتادم. دیگه هیچی دست من نیست.

. حالم اصلا خوب نیست

حس میکنم تو این دنیا اضافی ام.........!!!!!

انگار سرنوشت دست منو گرفته و داره زوری به راهی که نمیخوام میبره

دوست دار همتون venooooooss

گفتم : تو ش‍‍‍‍ـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟ گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟ گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟ گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟ گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟

از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست
آن کفشهای مهربانت را نمی دانست
 
 رنجیده ام  از آسمان ،  قطع امیدم کرد
دنباله  ی رنگین کمانت را نمی دانست

اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست 
شیرینی اش ،  طعم لبانت را نمی دانست
 
قیچی شدم ،  بال و پرم را یک به یک چیدم
ســـَمت ِ وسیع ِ  آسمانت را نمی دانست

لای ورقها  ، نامه ها  ، دفترچه ها   گشتم
حتی کتابی داستانت را نمی دانست

سلام به همه دوستان و یاران همراه

لحظه دیــــدن تــو لحظـــه یکــــی شـــدن بود

لحظه تکرار عشق و با تو هم قسم شدن بود

من تـــوی بــــــرق نگاهت قصر رویاهامو دیدم

نذر کردم صد گل یاس تا به عشق تو رسیدم

ای نفسهای پیاپی بــــی تــو زندگی عذابه

مالک دنیا که باشم بــی تو عمر من سرابه

وقتی که عاشق می شوید ، مگویید "خداوند در قلب من است "

بلکه بگویید " من در قلب خداوند جای دارم " .

و گمان مکنید که زمام عشق در دست شماست ،

بلکه این عشق است که اگر شما را شایسته ببیند حرکت شما را هدایت می کند .

عشق را هیچ آرزو نیست مگر این که به ذات خویش درسد .

اما اگر شما عاشقید و آرزویی می جویید ،

آرزو کنید که ذوب شوید و همچون جویباری باشید که با شتاب می رود و برای شب آواز می خواند .

 

 

سلام دوستای خوبم 

این شعر فوق العاده ترین اثر خلیل جبرانه البته به نظر من .

پیشنهاد : بهتره این شعر رو با طمانینه بخونید یا حتی چند بار بخونید تا به اوج لذتی که درونش هست برسید

عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می کند .

آنگاه شما را به خرمن کوب ، از خوشه بیرون می آورد .

و سپس به غربال باد ، دانه را از کاه می رهاند ،

و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید .

سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید ،

و بعد از آن شما را بر آتش مقدس می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید .

عشق با شما چنین رفتارهای می کند تا به اسرار قلب خود معرفت یابید .

و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزئی از آن شوید .

هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد به سوی آن بشتابید ،

هرچند راه او سخت و ناهموار باشد .

و هر زمان بال های عشق شما را در برگرفت خود را به او بسپارید ،

هرچند تیغ های پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند .

آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید .