اثر دعای مادر
از بایزید بسطامی پرسیدند، چه شد که به این مقام رسیدی؟ جواب داد. از اثر دعای خیر مادرم بود.
یک شب سرد زمستانی ، در اطاق کنار بستر مادرم خوابیده بودم، مادرم مرا صدا کرد که برایش آب بیاورم. من رفتم کوزهای که در خانه بود برداشتم از جوی، پر آب کردم. وقتی به اطاق برگشتم ، دیدم در اثر گذشت زمان و تاخیر من ، مادرم بدون اینکه آب بخورد به خواب رفته است . من دلم نیامد، خواب خوش سحرگاهی مادرم را به هم بزنم، هم چنان کوزه به دست بالای سر او ایستادم ، تا آنجا که کوزه و دستهایم به هم یخ بست. وقتی مادرم از خواب بیدار شد، و مرا با آن حالت دید که کوزه و دستهایم یخ زده شدهاند، مرا دعا کرد و از دعای خیر او بود که در این مقام هستم.
اسرار نظامی!
در ایام پایانی جنگ جهانی دوم-قرن بیستم- وقتیکه نیروهای متفقین به بازداشتگاه معروف (داخائو) در آلمان رسیدند ، کلیهی زندانیان آنجا را آزاد کردند، یک سرباز آلمانی را در بین زندانیان یافتند.
از او پرسیدند گناه تو چه بود که زندانی شدی، گفت: یک جمله گفتم ، به سه جرم مرتکب و محکوم شدم. از روی نادانی گفتم هیتلر دیوانه است. و جرمهایم این بود، 1- اهانت به پیشوا 2- جسارت به مافوق 3- افشای اسرار نظامی.
نفع مشروطه
«مالیات ریش»
از این پس هر کس ریش بگذارد، باید به دولت مالیات بپردازد، این دستوری بود که هانری هفتم پادشاه انگلستان در زمان سلطنتش صادر کرد و حتی پرداخت مالیات هنگفتی را برای ریش داران وضع نموده بود.
هانری معتقد بود و میگفت : این کار دو فایده برای کشور دارد، یکی اینکه درآمد خزانه را اضافه میکند چون ریش داران باید مالیات بپردازند. و دیگر اینکه صنعت تیغ سازی رواج پیدا میکند، که آنها هم باید از محل درآمد اضافی خود، بطور تصاعدی مالیات پرداخت کنند، چون مردم مجبورند برای تراشیدن ریش ، تیغ بخرند. و از همه مهمتر بازار آرایشگرها هم رواج پیدا میکند و درآمدشان بیشتر میشود، در نتیجه مالیات بیشتری میپردازند.
تراشیدن ریش مورد استقبال جوانان قرار گرفت، چون میخواستند، همیشه صورتشان صاف باشد، در هفته چند نوبت ریش خود را می تراشیدند. هانری هفتم میدانست چون سر مردم برای تراشیدن و نتراشیدن ریش بند خواهد بود، فکر دیگری نخواهند داشت، در نتیجه وضع امنیت انگلستان ثابت باقی میماند.
مالیات ریش مزیت دیگری هم برای خود هانری داشت چون خودش کوسه بود، نه مالیات ریش میداد، نه پول خریدن تیغ جهت اصلاح و تراشیدن ریش!
یکی از بانکداران معروف اروپائی قصد داشت با دختری ازدواج کند . قبل از ازدواج بانکدار معروف ، شرط احتیاط و دور اندیشی را به جا می آورد و می خواهد در اطراف رفتار و معاشرت و وضع زندگی همسر انتخابی اش ، خوب تحقیق شود.
حسب المعمول و مرسوم خانواده ها، چند نفر از اقوام خود را می فرستد که از خانواده و وضعیت دختر پرس و جو کنند تا کاملاً خاطر جمع شود. و این عمل انجام می شود و پاسخ های رضایت بخش به دست می آید.
آما آقای بانکدار از آنجائیکه خیلی در مورد انتخاب همسر برای خود وسواس داشت به یکی از آژانسهای کارآگاهی خصوصی به طور ناشناس مراجعه می کند، که آنها با آن روشهای خاصی که دارند، بیشتر پیرامون دختر مورد نظرش رسیدگی کنند و گزارش آن را به اطلاع او برسانند.
پس از چند روز این گزارش به دستش می رسد: تحقیقات مأموران «آژانس...» که به طور کاملاً سری انجام شده در مورد «مادموازل...» کاملاً رضایت بخش است. و نشان می دهد، گذشتهِ او هیچگونه خدشه ندارد، او دختری فعال، متین و پاکدامن است ، تنها نقطه ی تاریکی که در زندگی او وجود دارد ، و اخیراً پیدا شد، معاشرتهای اخیر وی با بانکداری است که در جامعه صلاحیت اخلاقی ندارد.
ابراهیم ادهم بعد از آنکه از سلطنت کناره گرفت، در باغی به عنوان باغبان استخدام می شود، صاحب باغ به زیارت خانه خدا می رود و باغ را به او می سپارد، و بعد از دو سال بر می گردد. وقتی وارد باغ می شود، عده ای از مستقبلین مهمان صاحب باغ می شوند، صاحب باغ به ابراهیم ادهم می گوید: برو چند انار از درختان باغ بچین و برای مهمانان بیاور، او میرود و دستور ارباب را انجام یم دهد، ولی انارها ترش بود.
بار دیگر دستور می دهد، چند انار شیرین از درختی دیگر بچین و بیاور، ابراهیم هم همین کار می کند از درختی دیگر انار می چیند و برای مهمانان می آورد، این بار هم انارها ترش بود . ارباب برای بار سوم دستور می دهد ، باز هم انارهائی که می آورد ، با اینکه از درخت دیگری چیده بودف انراها ترش تر از انارهای قبلی بود.
کشتگان راه حق لاف از مسیحا می زنند کوس وحدت بر فراز چرخ اعلی می زنند
هر زمان بنگر که بت رویان شادروان صنع تاب در چین سر زلف سمن سا می زنند
خسروان عالم ابداع در ملک وجود هر دم از کتم عدم تختی بصحرا می زنند
نغمه سازان هزار وای باغ کبریا همچو بلبل در ترنم راه عنقا می زنند
بسکه سرمستان راهش نعره انظر الیک همچو موسی بر فراز طور سینا می زنند
بر درش گردنکشان روی اطعنا می نهند پیش حکمش سروران بانگ سمعنا می زنند
مطربان بزم لاهوتی بهنگام صبوح ساز الاّ بر ادای نغمه ی لا می زنند
مه رخان حلقه ی تهلیل بهر صید دل چین لا در حلقه ی گیسوی الاّ می زنند
خستگان تیغ مهر سرمدی مانند شمع در دل شب دم ز صبح سیم سیما می زنند
هر کجا بینندگان از جای می باشد برون مالکان ملک وحدت خیمه آنجا می زنند
لشکر آرایان میدان دار دین احمدی خیمه بر لشکر گه انّا فتحنا می زنند
رخت او اَدنی به دیوان دَنی می آورند گوی ما اوحی بچوگان فاوحی می زنند
مهر یس بر سر منشور ختم انبیا از پی انفاذ حکم آل طه می زنند
قیصران هفت قیصر لاژوردی روز و شب نوبت دین نبی در دیر مینا می زنند
از ضیافت خانه شرعش قدم بیرون منه چون ندای دعوتش شرقاً و غربا می زنند
منکر صدیق اکبر چون شوی کاقطاب چرخ از سر صدقش قدم در کوی سودا می زنند
هر سحر پیران روشن رأی کرّوبی چو صبح رایت مهرش را برین عالی زوایا می زنند
چون عمر معمار دین شد قدسیان از مهر و ماه خشتهای سیم و زر تا ملک بالا می زنند
از کمال عدل او بنگر که بر گردون هنوز زهر بر گاوست و حدّش بی محابا می زنند
چار طاق عصمت عثمان عفان عرشیان بر فراز هفتمین طاق معلّی می زنند
ساکنان روضه از رشح جنابش دمبدم آب گل بر آتش رخسار حورا می زنند
زرگران انجم از احسان حیدر دور نیست گرز زرّ جعفری اکلیل جوزا می زنند
چرخ را از حسرت مسمار نعل دُلدُلش میخهای آتشین در چشم بینا می زنند
شمع را چون زندگی از سرفشانی حاصلست گر به تیغت می زنند ای دل بهل تا می زنند
زایران کعبه ی جان بین که با احرام دل در ره تحقیق لبیک تولّا می زنند