• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 60
تعداد نظرات : 9
زمان آخرین مطلب : 6688روز قبل
سينمای ایران و جهان

   

دوستان من تصمیم دارم هر هفته در هفته متن کامل قسمتی از این سریال را که در پایان هفته از تلویزیون پخش می شه را در این بخش بذارم البته اگه از اون استقبال بشه شما میتونید با تبلیغ و دادن نظر به این مطلب از اون استقبال کنید

هر کسی هم قسمتی را ندیده ایمیل وشماره قسمت مورد نظرش را بذاره براش می فرستم

با تشکر

 

(قسمت 38)

 

ملکه مادر درد معده و طحال دارن

 

درد مفاصلش هم به دلیل تاخیر در
درمان بدتر شده

 

اون حتی نمی تونه دارو های ضعیف رو بخوره
با وجود لکه های قهوه ای روی ناخن هاش

 

فکر می کنم که کلیه هاش هم
وضع خوبی ندارن

 

درد مفاصلش هم بدتر شده

 

اون نمی تونه دارو بخوره
و حالش هم داره بدتر می شه

 

می دونم که کار سختیه
ولی امکانش نیست که طب سوزنی رو تجویز کنیم؟

 

خطرناکه

 

اگه وقتی که نیرویی نداره از طب سوزنی
استفاده کنیم ممکنه نتیجه بر عکس بگیریم

 

پس می گید الآن چه کار کنیم؟

 

درد های مزمن او دوباره شروع شده
و بقیه اعضاش هم ضعیف شده

 

به همین خاطرهست که ما این علائم رو می بینیم

 

ما نباید باتوجه به علایمی که الآن می بینیم
شروع به تجویز دارو کنیم

 

پس چه کار کنیم؟

 

صبر می کنیم شاید یه راهی پیدا
کنیم...

 

تا همه ی بیماری هاشو به خوبی درمان کنیم

 

تا کی؟ شاه خیلی نگرانه و...

 

حال ملکه مادر هم بحرانی شده

 

بنابراین تا کی می خوای
منتظر باشی و فقط نگاه کنی؟

 

بیماری با عجله خوب نمی شه.

 

درسته.
و از اونجایی که پزشک شین...

 

مدت کوتاهی هست که مراقبت از
اون رو شروع کرده...

 

به یه مدت وقت احتیاج داره تا
به طور دقیق معاینه اش کنه

 

الآن وقت این کارها رو نداریم...

 

چرا اینقدر عجول هستی؟

 

ببخشید،ولی ملکه مادر
شروع به هذیون گفتن کرده...

 

و خیلی سردرگم به نظر می آد

 

و همون مقدار کمی حلیم که خورده بودن
رو استفراغ کردن

 

سریعاً به یه پزشک احتیاج دارن

 

چی؟!از کی اینطور شده؟

 

دقیقاً نمی دونم...

 

آروم باش و دوباره همه چیز رو بگو.

 

نمی دونم
من کنارش بودم و...

 

یول ئی،یانگوم و شین بی دنبالم بیاین

 

حالش چطوره؟

 

به مظر می آد در قسمت
شکم بی حس شده

 

زانو ها و قوزک پاش رو هم
به سختی خم می کنه.

 

پاهاش ضعیف شده و
یه مقدار ورم داره

 

خیلی کم تب داره و
لرز همراه با عرق سرد داره.

 

به دقت معاینه اش کردین؟

 

بله،قربان

 

دوباره ببین
دقیقاً معاینه اش کن.

 

یانگوم و یول ئی
شما نبضش رو چک کنین!نبضش!

 

چی؟

 

گفتید "بری بری" ؟

 

بله. قسمت پایین شکمش بی حس شده
و از دو روز قبل حالت تهوع داشته

 

درسته
اون "بری بری" پیشرفته داره

 

بیماری های اون تبدیل به "بری بری" شده

 

اگه اون "بری بری" پیشرفته داشته باشه

 

بله،اون احساس سردرگمی داره
و مرتب هذیون می گه

 

چی!اون الآن توی مقعیت بحرانی قرار داره
و به یه معالجه فوری احتیاج داره

 

ما باید به سرعت یه درمان تجویز کنیم

 

چطور می خوای این کارو بکنی؟

 

پاهاش ضعیف و ورم کرده هست
و نمی تونه اونا رو خم کنه

 

همچنین مدام هذیون می گه و
غذا رو استفراغ می کنه

 

بنابراین من روش "سام جول"رو پیشنهاد می کنم.

 

من با نظرش موافقم

 

من هم همین طور

 

ولی مشکل اینجاست که اون
نمی تونه دارو بخوره

 

پس باید چه کار کنیم؟

 

دارویی بهش بدین تا معده و طحالش رو تقویت کنه

 

عجله کنید!

 

بله،قربان

 

چطور این اتفاق افتاد؟

 

هنوز مطمئن نیستیم

 

با توجه به صحبت های پزشک اول
سن بالا و تاخیر در درمان

 

باعث "بری بری"شده
و در وضعیت بحرانی قرار داره

 

یعنی چی؟

 

از اونجایی که توجه شاه
به این موضوع جلب شده

 

اگه اتفاقی برای ملکه مادر بیافته
معلوم نیست که...

 

روابط شاه با وزیر چپ چطور خواهد شد

 

و مطمئناً اون پزشک ویانگوم
از کار ،برکنار خواهند شد.

 

بله

 

عالیجناب! عالیجناب!

 

قربان،اون حتی نمی تونه دارویی
رو که برای تقویت معده اش بود رو بخوره

 

قربان...

 

مگه چه دارویی بهش می دین که
اینطور شده؟

 

من حتی نمی تونم بهش نگاه کنم
پس چقدر دردناک می تونه باشه!

 

عالیجناب!عالیجناب!

 

داروهاش رو بیارین!عجله کنید!

 

همون طور که شنیدید ملکه مادر
دچار بیماری "بری بری" شدن

 

بری بری در مراحل اولیه
غیر قابل تشخیص هست...

 

چون که ناگهانی اتفاق می افته

 

و شخص نمی تونه اعضاش رو تکون بده
و اون موقع شما متوجه بیماری می شین

 

در مدتی که از خوردن دارو امتناع می کرده
بطور ناگهانی اتفاق افتاده

 

ولی مشکل اینه که نمی تونه دارو بخوره

 

چون معده و طحالش ضعیف هست

 

حتی نمی تونیم طب سوزنی رو شروع کنیم

 

چه تصمیمی گرفتید؟

 

در حال حاضر با دارو کاری از پیش نمی بریم

 

پس چه کار کنیم؟

 

هر طور شده باید یه راهی پیدا کنم

 

ما تنها در صورتی می تونیم درمانش کنیم
که اون بتونه دارو بخوره

 

من دارم توی کتاب های پزشکی دنبالش می گردم...

 

پس لطفاً پیش بانوی اول آشپزخانه برو
و در لیست غذاها بهش کمک کن

 

حتماً

 

سلام

 

من اومدم تا در مورد غذاهای
ملکه مادر صحبت کنم

 

بله،شنیده بودم که بری بری دارن
و می خواستم شما رو ملاقات کنم

 

اول از همه،باید همه اقسام
گوشت رو کنار بگذارین

 

اون گوشت دوست داره،یهنی حتی
در حلیم هم نمی تونیم گوشت بریزیم؟

 

نه

 

و نباید از پیاز سبز و
پیازچه و روغن کنجد استفاده کنید

 

از تربچه یه سوپ سبک درست کنید

 

و با برنج نجوشونیدش

 

ولی شما باید یا به صورت خام و یا
به صورت یسری اون رو سرو کنید

 

چه کار می کنی؟

 

ببخشید... فقط داشتم
چیزی رو بررسی می کردم

 

و لوبیای قرمز رو با یه مقدار
شکر درست کن

 

اون اصلاً لوبیای قرمز دوست نداره

 

اون همیشه برنج سفید رو
به برنج با لوبیا ترجیح می داد

 

ولی راه دیگه ای ندارم

 

و همچنین تمر جوشیده
و سیر رو هم درست کن

 

چرا به من غذا هایی رو سفارش
می کنید که اون بدش می آد؟

 

این چیزا برای بری بری خوب هستن

 

چون شما تجویز می کنید
من آماده می کنم...

 

ولی احتمالاً اونا رو نمی خوره
چون اخیراً هیچی نخورده

 

شین بی،من یه دقیقه می رم
به آشپزخانه ملکه مادر

 

چرا؟

 

باید یه چیزی رو بررسی کنم

 

باشه

 

چی شده؟

 

می خوام غذاهایی که برای ملکه مادر
سرو شده رو ببینم

 

اونا متعلق به آشپزخانه هست...

 

پس یه پزشک پایین مقام چطور
جرات می کنه همچین درخواستی بکنه؟

 

چون می تونه به درمان اون کمک کنه

 

لطفاً اونا رو به من بدین

 

لطفاً

 

لیست رو بهش بدین

 

بله،بانوی من

 

من بانوی پزشک هستم. می تونم
لیست مواد اولیه ای که ...

 

به آشپزخانه ملکه مادر رفته رو ببینم؟

 

برای درمان بیماریش هست.

 

حتماً،بفرمایید

 

قربان،باید یه چیزی به شما بگم

 

چه چیزی؟

 

فکر کنم بیماری ایشون از
رژیم غذایی شون نشات گرفته

 

رژیم غذایی؟

 

بله،گفته شده که بری بری از طریق...

 

هوای سرد از نقطه ای روی پا به وجود می آد

 

ولی تو یاد نگرفتی که
سریع برای خودت دلیل نتراشی؟

 

آیا اون رژیم غذایی غیر معمولی داشته؟

 

اون غذاهایی رو که برای...

 

بریبری بر طبق کتاب ها خوب هست
رو دوست نداره

 

اون از لوبیای قرمز،سیر،ماهی کول،صدف و تمر خوشش نمی آد

 

بوژیه چیزهایی که برای معده و طحال مفید هستند

 

عالیجناب

 

شما باید اینو بخورید...

 

من حالت تهوع دارم و نمی تونم
اینا رو بخورم

 

حداقل امتحان کنید

 

حتی اگه اینا خوب هم باشن
ایشون در حالت عادی اونا رو نمی خوره

 

من به اون پزشک گفتم
ولی اون اصرار کرد

 

حتی اگه این طور باشه چطور جرات کردی
غذاهایی که دوست ندارن رو براشون بیاری؟

 

پس الآن حتی نمی تونه غذای معمولی شو بخوره

 

پزشک رو صدا بزنین

 

مطمئنی که می تونی مجبورش کنی
که اونا رو بخوره؟

 

بله

 

پس اول باهاش یه دارو درست کن

 

این می تونه حالت تهوع رو برطرف کنه
و برای معده و دستگاه گوارش هم مفید هست

 

و برای بریبری خیلی خوب هست

 

پس می تونه دارویی باشه که
سلامتش رو بهش برگردونه

 

ولی،چون ازش متنفره نمی خواد
بهش بگی چی هست

 

بی سروصدا انکارو بکن
چشم

 

یونسنگ

 

مگه تو مشغول کارای ملکه مادر نیستی؟
اینجا چکار می کنی؟

 

اومدم تا یه بخارپز قرض بگیرم

 

بخارپز؟

 

آره،باید یه دارو درست کنم

 

مثل روزای گذشته توی آشپزخانه به نظر می آد

 

این که بدتر شده؟اون از ماهی کول
بدش می آد و تو سیر هم توش گذاشتی؟

 

چطوری می خواد اینو بخوره؟

 

عالیجناب،این
دستور پزشک ها بود

 

پزشک اینجا نیست؟

 

نه...

 

الآن امد

 

مهم نیست چقدر خوب باشه

 

باید چیزی سفارش می دادید
که اون بتونه بخوره

 

شما خیلی بی فکر هستید.

 

غذا رو بهش بده

 

از اونجایی که شما نمی تونستید
داروها رو به حالت مایع بخورید

 

لطفاً اونا رو به صورت حبه بخورید

 

اون نمی تونه داروی مایع
یا حلیم رو بخوره

 

پس چطور می خواد اینا رو بخوره؟

 

عالیجناب،اینا دارو هستن

 

حتی اگه حالت تهوع داشتید
اونا رو بخورید

 

حبه ها مزه خوبی دارن

 

مزه اسنک فندقی خوشمزه رو می ده

 

ما اون رو لذیذ درست کردیم
تا خوردنش راحت تر باشه

 

باشه.من اینا رو می خورم!!

 

لطفاً روزی 5 تا از اینا رو بخورید

 

کارت خوب بود

 

قربان،این وظیفه من بود
که داروهای ایشون رو تهیه کنم

 

چرا به من نگفتید تا
اونا رو درست کنم؟

 

یانگوم هنوز هم یه بانوی دستیار هست

 

می دونم که وظیفه تو بود ولی
یانگوم توی این مورد بهتر بود

 

عالیجناب شما باید اینو بخورید...

 

آره... من باید...

 

لطفاً یکم دیگه بخورید

 

نمی تونم

 

می دونم که ایشون اینا رو دوست ندارن
ولی آیا شما فکر می کنید همه اینا رو می خورن؟

 

متاسفم،عالیجناب

 

چطور می تونه تقصیر بتنو چویی باشه؟
من خودم خیلی بد غذا هستم

 

خوبه که حداقال اون حبه ها رو می خورین

 

آره ...لطفا اونا رو به من بدین

 

من برات غذا درست کردم
پس اول بیا غذا بخور

 

باشه

 

منظورت چیه؟ به نظر نم آد این
چند وقت زیاد غذا بخوری

 

زود باش

 

قربان...

 

چی شده؟

 

قرص هایی که آقای شین درسن می کنن ...

 

قرص ها چی شدن؟

 

می تونید استراحت کنی
من اینا رو می برم

 

و برمی گردم تا به کارا برسم

 

نگران نباش! خودم به کارا می رسم

 

باشه

 

دارین چکار می کنین؟

 

بازش کن!

 

چطور جرات می کنید با این سیر ها...

 

که اون ازشون تنفر داره فریبش بدین؟

 

تو و آقای شین ملکه مادر،خود من و
شاه رو تحقیر کردین

 

نه! اینطور نیست...

 

نه؟!نه؟
شما شایسته مجازات سنگینی هستید

 

با وجودی که اون مسئول هست
چطور جرات می کنه همچین کاری بکنه؟

 

من 2 بار تا حالا به تو لطف کردم
چرا این کارو کردی؟

 

عالیجناب
این تجویز پزشک شین بود

 

تجویز؟ میدونی چقدر
حال اون بد هست؟

 

این چه تجویزی هست؟

 

پزشک اول ! فوراً پزشکی
رو که مسئول هست رو جایگزین کن

 

بله ،عالیجناب

 

یه پزشک باید چکار کنه؟

 

می خواستین با سیری که اون
ازش تنفر داره چکار کنید؟

 

شما پزشک هستید یا آشپز؟

 

من کوتاهی خودم درباره
عدم گزارش به شما رو می دونم...

 

ولی این واضح هست که ...

 

غذا باید قبل از دارو خورده بشه

 

می دونم،همین طوره

 

ولی باید بیشتر به
موقعیت فکر می کردی

 

اون از سیر متنفر هست

 

به همین دلیل من این کارو کردم

 

این چیزی بود که باید می خورد

 

اگر شما پزشکی هستید که تحت نظره یه دستیار
دارو درست می کنید همین الآن کنار بکشید

 

ملکه الآن به من گفت که
تو رو جایگزین کنم

 

من با مافوقم صحبت می کنم
پس منتظر دستورات باش

 

یه داروی مایع برای
ملکه مادر ببرین

 

چشم

 

ولی اون نمی تونه داروی مایع بخوره

 

پس می خوای همین طور بیکار بنشینیم؟

 

عالجناب، الآن خوب هست؟

 

می تونید بخوریدش؟

 

آره حالم خوبه

 

هر وقت اونا فذا می آوردن...

 

برام خیلی سخت بود
چون هیچ کدوم از اون غذاها رو دوست نداشتم

 

ولی بعد از اینکه اون حبه ها رو خوردم
از درون احساس سلامتی کردم

 

و حالا حتی با داروهای مایع
هم مشکلی ندارم

 

تجویز پزشک شین درست بوده

 

مشکل چیه؟

 

عالیجناب،متاسفم که اینو می گم
ولی اون حبه ها

 

عالیجناب،اونا از سیر درست شده بودن

 

چی؟! سیر؟

 

بله،عالیجناب
پزشک شین و یانگوم

 

مفیدترین غذا رو برای شما درست کردن

 

اونا به این خاطر این کارو کردن که حال شما
برای داروی مایع و طب سوزنی مناسب نبود

 

عالیجناب،با این اطلاعات
باعث رنجش شما شدم

 

بگید اون دوتا بیان

 

ملکه مادر دنبال شما می گرده

 

تو هم همین طور

 

بریم

 

آیا حقیقت داره که اون حبه ها
رو از سیر و سبوس برنج درست کردین؟

 

بله،عالیجناب. سیر باعث تقویت معده
میشه و برای دستگاه گوارش هم مناسبه

 

و برای بریبری شما بی نقص هست

 

و سبوس برنج کمک می کنه تا غذا
رو توی معده نگه دارین

 

به همین دلیل بود که اینو تجویز کردم
چون بهترین دارو برای شما بود

 

چرا از اول نگفتید سیر توی اون هست؟

 

ممکن بود اگه می دونستید
از خوردنشون امتناع می کردید

 

یک شخص به طور معمول وقتی بدونه چیزی که
دوست نداره ،می خوره حالت تهوع بهش دست می ده

 

حتی اگه نمی گفتید من
می تونستم از روی بوی اون بفهمم

 

ولی من اصلاً بوی اونو حس نکردم
چطور این کارو کردید؟

 

یانگوم کاملاً بوی اونو گرفت

 

چطور؟

 

با برگ سبز چای که بو رو از بین
می بره بخارپزش کردم

 

و بعد آسیابش کردم. برای رنگ اون
از تمر خشک شده استفاده کردم

 

به همراه سبوس برنج
اونا دیگه بویی نداشتن

 

بسیار عالی! پزشکی که فهمید سیر دارو هست

 

و بانوی پزشکی که بوی سیر رو که
من دوست ندارم گرفت

 

هر دوی شما عالی هستید

 

این یانگوم بود که فهمید
سیر داروی بیماری هست

 

واقعاً؟

 

بله.اون حتی عادات غذایی شما رو می دونست
و ما تونستیم اینا رو کنار هم بذاریم

 

اون حتی دانش استفاده از
غذا در کنار دارو رو داشت

 

چه ابتکار جالبی!

 

پس می تونیم از الآن
درمان رو شروع کنیم؟

 

از اونجایی که اون می تونه
دارو ها رو نگه داره

 

می تونیم رژیم غذایی و
داروهاش رو تغییر بدیم

 

و وقتی که بدنتون قوی تر
شد طب سوزنی رو شروع کنیم

 

خیالمون راحت شد

 

متشکرم. از الآن به بعد...

 

دیگه رو غذاهام حساس نخواهم بود
و هرچی که پزشک شین بگه می خورم

 

پس اون همه ی داروش رو نوشید؟

 

بله،عالیجناب.
گزارش شده بدون هیچ مشکلی اونو خوردن

 

فکر کنم دیگه شما نباید نگران باشید چون بعد
خوردن اونا احوال مزاجی شون خوب شده

 

خوبه! خیلی خوبه

 

یعنی اونا می تونن مراحل
درمانی رو از الآن شروع کنن؟

 

بله،عالیجناب.اونا گفتن که
حتی امروز طب سوزنی رو شروع کردن

 

حاش چطوره؟

 

حاش خوبه. هیچ عوارض جانبی
مشاهده نشده.حالش خوبه

 

اعلیحضرت شاه تشریف آوردن

 

واقعاً حالش خوبه؟

 

بله،عالیجناب

 

اونقدر توانایی پیدا کردن
که طب سوزنی رو شروع کنیم

 

الآن خوبم!خیلی حالم بهتره

 

این خیلی خوبه ،مادر

 

طب سوزنی خوب پیشرفت؟

 

بله

 

بعد از شروع به خوردن داروها
به مرور حالشون داره بهتر میشه

 

خیالم راحت شد! کارتون خوب بود

 

اون هنوز کاملاً خوب نشده
و چون سالخورده هست...

 

حتی یک لحظه هم ازش چشم بر ندارید

 

بله،قربان

 

بریم

 

می تونیم الآن استراحت کنیم

 

یانگوم ،کارت خوب بود

 

در هر حال،از کجا فهمیدی
ملکه مادر سیر دوست نداره؟

 

یانگوم از اول با بقیه فرق داشت

 

آره،درسته...

 

آره،حق با تو هست

 

منتظری تا ازت تعریف کنن؟

 

بله

 

یادتون باشه،از فردا
داروهای زیادی باید تجویز کنیم

 

حتماً... پس...

 

کارتون خوب بود

 

شما اینجا هستید؟

 

اینجا چکار می کنی؟

 

فردا وقتی خواستید به قصر بیاین
لباس های رسمی تون رو بپوشید

 

شاه قصد داره به تو و بانوی پزشکی که
اینکارو کرد پاداش بده

 

من فقط وظیفه امو انجام دادم

 

شکسته نفسی می کنی؟

 

تو... یانگوم از
آشپزخانه نیستی؟

 

بله، من یانگوم هستم
منو به یاد دارین؟

 

البته!یانگوم!!

 

هنوز هم بلایی که سر بانو یونگ
یا بانو هن اومد رو فراموش نکردم

 

انصاف نبود که سرنوشت اونا
اینطور بشه.

 

اگه اونا تو رو اینطور می دیدن
می تونستن راحت باشن

 

منم همین طور.بانوان پزشک
با بانوان دربار متفاوت هستند

 

پس خیلی سختی پیش رو
خواهی داشت

 

شاید نتونم کمک بزرگی بهت بکنم

 

ولی می تونم تو کارای کوچک
کمکت کنم

 

اگه کمک خواستی،بیا دنبال خودم
باشه؟

 

من یه خواهش دارم...

 

مگه من این کارو برای خودم کردم؟

 

شما باید زودتر وارد عمل می شدین!

 

اون الآن به عنوان بانوی پزشکی که...

 

ملکه مادر رو معالجه کرد
بنابراین نمیشه اونو اخراج کرد

 

مشکل همین جاست

 

به جای بیرون انداختنش بهش
پر وبال دایدم

 

و اونا فقط پر و بال نیستن
خیلی سخت میشه اونا رو پس گرفت

 

فکر می کنی بی دلیل
برگشته به قصر؟

 

اگه بیرونش نکنیم فقط دلواپسی هامون
بیشتر میشه!فقط ما.

 

می خوای با یانگوم چکار کنی؟

 

ما نمی تونیم دهنش رو مهر و موم کنیم
یا دست و پاهاش رو ببندیم

 

دقیقاً چطور می تونیم جلوی اون بگیریم
تا کاری نکنه

 

الآن چکار کنیم؟ شاه دستور دادن
تا زمین های اداری کاهش پیدا ککند

 

قربان این ضرر بزرگی برای شماست

 

کاهش زمین ها الآن
مسئله نیست

 

من موجب ناراحتی 3 نفر
از اعضای خاندان سلطنتی شدم

 

بنابراین از این کار هیچی بدست نیاوردیم

 

برای همین هست که
به معضل تبدیل شده

 

چطور دوباره اعتمادشون رو جلب کنم؟

 

ملکه به بانوی منشی ها
اعتماد زیادی داشت ولی...

 

ما نباید همه ترفندهامونو رو می کردیم

 

مشکل ما این بود که
خیلی عجله کردیم

 

هراسان از اینکه ملکه مادر
تصمیمشو عوض کنه

 

مطمئناً ازاین به بعد ملکه
با دقت منو زیر نظر خواهد داشت

 

فقط می تونیم امید داشته باشیم که
اعتقاداتشون تغییر کنه

 

مطمئن شو که کسی تورو نشناسه

 

حال ملکه مادر داره بهتر می شه...

 

بنابراین شاه دوباره دستور به
از سرگیری تحقیقات دادن

 

واقعاً؟

 

آقای او با این کارش فقط
اعتماد شاه رو از دست داد

 

خیلی خوبه

 

تو یه بانوی پزشک نیستی؟

 

اسم من یول ئی هست

 

منتظر من بودی؟

 

بله بانوی من

 

برای چی؟

 

من شنیده ام که اگه کسی به شما
تکیه کنه می تونه به مقام و ثروت برسه

 

اجازه بدهید من هم چنین کاری کنم

 

چرا می خوای با من متحد بشی؟

 

من یانگوم رو به شما می دم

 

یانگوم؟

 

با وجودی که داستان و دلیلشو نمی دونم

 

می دونم که شما می خواهید یانگوم از
قصر بیرون بیافته،درسته؟

 

من اینکارو برای شما می کنم

 

یانگوم!!

 

با ما بیا

 

کجا؟

 

فقط با ما بیا!وقتی می بینیم اوضاع برات
داره خوب میشه نمی تونیم همین طور بنشینیم

 

درسته.خودت می فهمی

 

می خوای همین طور نگاه کنی؟

 

چرا؟این فکر تو بود

 

به این خاطره که می خوام
روزهای گذشته تو آشپزخانه یادم بیاد

 

تو فقط کارهای بیهوده تو آشپزخانه می کردی

 

چی!؟

 

خیلی خوب بود... مخصوصاً وقتی که

 

برای تولد همدیگه غذا درست می کردیم

 

داری چی درست می کنی؟

 

کیک برنج ادویه ای مورد علاقه خودم

 

این املته؟

 

این غذای مورد علاقه بانو یونگ بود...

 

این رشته مخلوط بانو هن نیست؟

 

شما همه به یاد معلماتون هستین...بانویونگ ...بانو هن

 

هِی این چیه؟

 

عجله کن... گرسنه شدم

 

من کباب تورو که بانو هن گفت بهترین هست رو یادمه

 

آره درسته... دوست دارم یه بار دیگه اونو بخورم

 

واقعاً ... پس باید مهارتهامو نشون بدم

 

اونو بده

 

دستپخت یانگوم یه ذره هم تغییر نکرده

 

آره درست مثل دسپخت
بانو هن هست

 

مثل اون؟بهتر هم هست

 

بیاین هر از گاهی این کارو بکنیم

 

آره موافقم

 

چون شما اینجا هستید اشتهای من
هم افزایش پیدا کرده

 

به هر حال ،تو اخیراً شاه رو ملاقات کردی

 

ولی من شنیدم تو حتی صورتت رو هم بلند نکردی

 

می خوای بقیه عمرت رو
همین طور بگذرونی؟

 

بانو لی،بریم

 

کجا؟

 

فقط بیا بیرون

 

فکر کنم دیگه باید برم

 

آره،می تونی بری

 

عجله کن

 

کجا...؟

 

اینطوری نمیشه

 

مهتاب،وقتی داری طوری نگاهش میکنی
که گویا می خوای قورتش بدی...

 

یه نفس عمیق بکش و بدنت رو
با اون پر کن.امتحان کن!

 

اینکارو بکن...

 

اینطوری نه! باید عمیق تر نفس بکشی.

 

هِی تو چرا اینکارو می کنی؟

 

اینکارو نکن

 

اون باید همه ی انرژی رو دریافت کنه

 

یه بار دیگه...

 

نه اینطوری نه.
این به خاطر کمبود انرژی ئینگ تو هست

 

باید ادامه بدم؟

 

البته.تا زمانی که مملو از انرژی ئینگ بشی...

 

صداش کن

 

بانو لی.بیرون بیا و به شاه احترام بگذار

 

دوباره صداش کن

 

بانو لی.بیرون بیا و به شاه احترام بگذار

 

عالیجناب فکر نکنم اینجا باشه

 

در رو باز کن

 

فوراً بانو لی رو پیدا کنید

 

نباید زیاد دور باشه
فوراً پیداش کنید

 

چشم ها چطور؟چشم ها؟

 

کاملاً بازشون کن

 

و؟

 

وقتی کافی شد همون طور که یه سگ
دمشو پایین میاره اونا رو پایین بیار

 

چطور اینقدر خوب توضیح می دی
ولی نمی تونی اجراش کنی؟

 

دقیق به من نگاه کن

 

چانگ ئی ،دوباره اینکارو بکن

 

بانوی من،تمومش کنید...
چشمام دارن میترکن

 

ساکت شو کاری رو که می گم بکن

 

دوباره این کارو بکن!دوباره!

 

با سر بالا گرفته

 

بانوی من!بانوی من!

 

بانو لی اینجا هستن؟

 

من هستم چی شده؟

 

همه جا دنبا شما گشتم
اینجا چکار می کنید؟

 

فوراً به محل خودتون برگردید
شاه منتظر شما هستن

 

شاه!؟

 

بله،عجله کنید

 

عجله کن!

 

خدای من!خدای من!

 

الآن تو به یادم می آی که گریه می کردی

 

اولین بار که دیدمت داشتی
گریه می کردی،درسته؟

 

چکار می کنی؟

 

به شاه احترام بگذار

 

عالیجناب خوش آمدید

 

به خاطر تو همه چیز خراب شد

 

کی می دونست اون ممکنه
همچین موقعی بیاد

 

ولی مطمئنی که این چیزا درسته؟

 

البته...

 

تو هیچ تجربه ای تداری
از کجا مطمئنی؟

 

یه زمانی من این رویا رو داشتم
که مورد توجه شاه قرار بگیرم

 

و با خودم به چیزای مختلفی فکر کردم

 

چه...

 

دقیقاً به من گوش بده

 

وقتی شاه داره چیزی می نوشه

 

تو یه پیشدستی بر میداری
و می گی: "سرورم!آه..." باشه؟

 

امتحان کن

 

سرورم...

 

آه ه ه...

 

می خوای اینو به من بدی؟

 

بله..."سرورم...آه..."بله

 

می خوای بدی به من یا نه؟

 

جام من خالی شده

 

متاسفم عالیجناب

 

اشکالی نداره

 

گفتی اسمت یونسنگ هست؟

 

بله عالیجناب

 

آیا کسی تورو مجبور به اینکار کرده؟

 

عالیجناب !من شایسته مرگ هستم

 

اونقدر ها هم جنایت بزرگی نبوده...!

 

تو خیلی بامزّه هستی

 

اون موقع هم داشتی گریه می کردی.

 

بیا نزدیکتر

 

همش به خاطر کارایی هست که تو کردی

 

اوه،نه...

 

اونا الآن منزوی شدن
معلوم نیست عکس العمل اونا چی باشه

 

باید خیلی حواست جمع باشه

 

فکر کنم کاری که شما می خواین بکنید
از کار من خطرناک تر باشه

 

مواظب باشید

 

خداحافظ

 

یه بانوی دربار از قصر ملکه دنبال شما می گردن

 

من ؟برای چی؟

 

نمی دونم

 

بیا اینجا بشین

 

می خواستم ببینمت وقتی که شنیدم...

 

دوقلوی من رو درست تشخیص دادی

 

ولی تو دوباره به ما کمک کردی

 

باعث افتخار من هست

 

به هر حال کار بزرگی انجام دادی

 

نمی تونم کارت رو درباره
ملکه مادر فراموش کنم

 

ممکن بود جانت رو از دست بدی
چرا اینکارو کردی؟

 

آقای شین که ممکن بود مجازات
بشن معلم من بودن

 

و با نرفتن به جشن به عنوان رقاص
اون رو به دردسر انداختم

 

می خواستم به معلمم کمک کنم

 

و ایشون به ما آموختن تا
تابع فرمان شاه باشیم

 

می دونم...

 

ولی چهره ات آشناست
قبلاً تورو جایی ندیدم؟

 

درسته...

 

تو یه بانوی آشپزخانه نبودی؟

 

بله

 

پس چطور؟

 

من به خاطر مسئله اردک های گوگردی
مجرم شناخته شدم و یه برده شدم

 

و به عنوان یه بانوی پزشک برگشتم اینجا

 

واقعاً؟

 

پس فقط بانوی اول آشپزخانه نبود

 

شنیدم که خیلی ها از این
موضوع آسیب دیدن

 

پس تو همونی هستی که تبعید شده بود؟

 

بله

 

و بعد از آموزش پزشکی به عنوان بانوی پزشک
برگشتی قصر

 

بله

 

اون بانوی درباری که کشته شد بانو هن نبود؟

 

بله ،عالیجناب

 

خیلی حیف شد...

 

بله،بانوی من

 

اون کسی نبود که بخواد غذای
خطرناک برای شاه سرو کنه

 

می دونم

 

می دونستم جریان یه جورایی بودار هست

 

آقای او می خواست با تمام قدرتش
اری کنه از شر آقای جو خلاص بشه

 

من برای بانو هن متاسفم

 

اون وقتی که در مهمانسرا بو خیلی
خوب درخشید

 

و همچنین موقع مسابقه

 

خیلی برات سخت بوده

 

این چیزا بعد از یه مدتی حل میشه

 

ولی من فکر نکنم هنوز وقتش رسیده باشه

 

نمی دونم این چه سرنوشتی هست..ولی

 

من مشتاقانه استعداد درخشان
و انگیزه آهنین تو رو می دیدم

 

چون این خیانت بوده،من نمی تونم
جایگاه تورو بهت برگردونم

 

ولی مطمئناً در آینده می تونم کمکت کنم

 

عالیجناب...

 

و ممکنه تو هم به من کمک کنی؟

 

عالیجناب ،چه کمک از این حقیر بر می آد؟

 

حقیر ؟چطور کسی که جان من. ...

 

مادرم رو نجات داده حقیر باشه؟

 

از الآن به بعد تو مسئول من
و بانوان دربار هستی

 

من تابع اوامر شما هستم

 

یه درخواست ازت دارم

 

لطفاً دستور بفرمایید

 

من غذایی رو که موقع مسابقه
درست کردی به یاد می آرم

 

می تونی دوباره کیک گندم سیاه درست کنی؟

 

نمی دونم چطور بگم
ولی همیشه دلم می خواسته این کارو کنم

 

با کمال میل این کارو می کنم

 

غذای شبانه آماده هست؟

 

تو اینجا چکار میکنی؟

 

دوستان من تصمیم دارم هر هفته در هفته متن کامل قسمتی از این سریال را که در پایان هفته از تلویزیون پخش می شه را در این بخش بذارم البته اگه از اون استقبال بشه شما میتونید با تبلیغ و دادن نظر به این مطلب از اون استقبال کنید

هر کسی هم قسمتی را ندیده ایمیل وشماره قسمت مورد نظرش را بذاره براش می فرستم

با تشکر

سه شنبه 26/4/1386 - 6:54
دعا و زیارت

امير مؤمنان على عليه السلام: مَن اشتَغَل بِغَيرِ المُهِمِّ ضَيَّعَ الأهَمّ؛(276) آن كسى كه به امور بى اهميت بپردازد، كارهاى مهم تر را تباه مى كند. از لوازم موفقيت، بررسى و درجه بندى كارها و خدمات و مقدم داشتن امور فورى وفوتى يا پرثمرتر است؛ اگر مسؤولان يك كشور، مهم ترين مشكلات مثل معيشت، اشتغال، ازدواج جوانان، و رفع بلاهايى مثل اعتياد را رها كنند و سرگرم مسائل پيش پا افتاده و روزمره شوند؛ يا خطرناك تر از اين، به نزاعهاى خانمان پرانداز سياسى و اختلافات جزئى بپردازند، و وظايف اصلى خويش را بر زمين گذارند، معلوم است چه بر سر ملت خواهد آمد. حضرت على عليه السلام سبب از هم گسيختگى و فروپاشى نظام حكومت را، تباه ساختن مسائل اصلى و پرداختن به مسائل فرعى، مقدم داشتن افراد فرومايه و دورى جستن از خردمندان معرفى مى كند(277). در زندگى فردى و يا تدبير يك خانواده نيز بحث اولويت بندى برنامه ها نقش اساسى دارد.

زيرا نمى شود با يك دست دو هندوانه بر داشت امام على عليه السلام مى فرمايد: «إنّ رأيَكَ لا يتّسِعُ لِكلّ شَى ءٍ فَفَرِّغه لِلمُهِمّ»؛(278) همانا فكر و انديشه تو، گنجايش همه كارها را ندارد، پس آن را براى كارهاى مهم فارغ ساز. رفع ظلم پس از شهادت حضرت على عليه السلام، يك روز سوده، دختر عمار بر معاويه وارد شد.

معاويه سوده را سرزنش كرد؛ چون او در جنگ صفين به نفع سپاه حضرت على عليه السلام فعاليت مى كرد.

آن گاه معاويه از سوده پرسيد: براى چه اين جا آمده اى؟ سوده گفت: اى معاويه، خدا تو را به سلب حقوق واجب ما بازخواست خواهد كرد.

تو پيوسته فرماندارى بر ما گسيل مى دارى كه محصولات كشاورزى ما را درو مى كنند و مى برند و مرگ را به ما مى چشانند.

اينك اين بُسر بن ارطاة، فرستاده توست كه مردان ما را مى كشد و اموال ما را مى برد، اگر نمى خواستيم از حكومت مركزى پيروى كنيم، خود اكنون دارنده عزت و قدرت بوديم؛ اگر او را معزول كنى چه بهتر و گرنه ما خود قيام خواهيم كرد... .

معاويه بر آشفت و گفت: مرا به قبيله خويش مى ترسانى.

تو را با بدترين حالت نزد همان «بسر» مى فرستم تا هر چه با تو روا مى داند، انجام دهد. سوده اندكى خاموش ماند؛ گويى در ذهن خود خاطره هايى به شُكوه گذشته را مى كاود.

آن گاه اين شعرها را خواند: «درود خداوند بر آن روان، كه در گور خفت و با مرگ او عدالت و دادگرى به خاك سپرده شد.

او هم پيمان حق و راستى بود و حق را با هيچ چيز عوض نمى كرد؛ حق و ايمان در او يكجا فراهم آمده بود.» معاويه پرسيد: اين چه كسى است؟ سوده پاسخ داد: حضرت على بن ابى طالب عليه السلام، به ياد دارم كه نزد او رفتم و مى خواستم از مأمور جمع آورى زكات شكايت كنم؛ آن گاه رسيدم كه او به نماز بر مى خاست، اما تا مرا ديد به نماز مشغول نشد و با رويى گشاده و مهربان فرمود: آيا حاجتى دارى؟ گفتم: آرى، و شكايت خود را عرض كردم.

آن گرامى همچنان كه بر آستانه نماز خويش ايستاده بود، گريست و آن گاه به خداوند گفت: خدايا، تو آگاه و شاهد باش كه من هرگز فرمان ندادم كه او (آن مأمور) به بندگانت ستم كند، و بى درنگ قطعه پوستى در آورد و پس از نام خدا و آيه اى از قرآن، چنين نوشت:«...آن گاه كه نامه ام را خواندى، دست و بالت را جمع كن تا كسى را بفرستم آن ها را از تو تحويل بگيرد...». و نامه را به من داد.

سوگند به خداوند كه نه آن را بست و نه مهر كرد؛ نامه را به آن مأمور دادم و او معزول گرديد و از نزد ما رفت.

معاويه پس از شنيدن اين داستان ناگزير فرمان داد كه: هر چه مى خواهد براى او بنويسيد.

دوشنبه 25/4/1386 - 14:27
دعا و زیارت

قال امير المؤمنين على عليه السلام: إنّ مالَكَ لا يُغنى جَميعَ الناسِ فَاخصُصْ بِه أهلَ الحقّ؛ به راستى دارايى تو همگان را بى نياز نمى كند، پس آن را به اهل حق اختصاص ده.

خدمت رسانى نسبت به هر كدام از خدمتگزار، مدد جو، زمان و مكان و شرايط اجتماعى و نوع خدمت و...

مراتب و درجاتى دارد. و هنگامى كه توان ما اندك است بايد مهم ترين ها را مقدم بداريم و متناسب شرايط ضرورى ترين ها را برگزينيم، نظير ساير كارها، مثلاً در داروخانه، دارو زياد است ولى پزشك به تناسب بيمارى، چند قلم را مشخص مى كند.

در بازار لباس و پارچه فراوان است، ولى هر كسى به تناسب اندام و سليقه اش، لباسى را بر مى گزيند.

لازم است در وادى خدمت رسانى نيز نيم نگاهى به برخى اولويت ها بيندازيم.

از ضرورى ترين خدمت ها، كمك به شيعيان اهل بيت عليهم السلام است كه به شدت در مضيقه و گرفتارند.

در روايات گاهى از آنان به يتيمان آل محمدصلى الله عليه وآله تعبيرشده است؛ زيرا امامان حضور ندارند كه به فريادشان برسند و دشمنان اهل بيت عليهم السلام از اينان سوء استفاده مى كنند.

در عهد امام صادق عليه السلام برخى بر اثر گرسنگى در دام شيادان مى افتادند و مجبور به دين فروشى مى شدند.

نصربن قابوس هنگامى كه شنيد امام صادق عليه السلام مى فرمايد: غذا دادن به يك مؤمن «به ولايت اهل بيت عليهم السلام» نزد من محبوب تر است از آزاد سازى ده بنده و ده حج، بسيار شگفت زده شد و با تعجب پرسيد: ده بنده؟ ده حج؟ امام عليه السلام فرمود: «اگر شما طعامش ندهيد مى ميرد يا زبونش مى سازيد؛ زيرا او از فشار گرسنگى نزد ناصبى (كسانى كه به امامان عليهم السلام اهانت مى كردند) مى رود و از او درخواست مى كند در صورتى كه مرگ برايش بهتر است از درخواست از ناصبى (كه سبب دين فروشى است)». امام عليه السلام با اشاره به آيه شريفه احياى مؤمن، فرمودند: «اى نصر، هر كه مؤمنى را زنده كند، چنان است كه همه مردم را زنده كرده است و اگر به او غذا ندهيد او را واقعاً كشته ايد و اگر اطعامش كنيد و او را زنده كرده ايد».(271) هم اكنون مى شناسم فرزندان معصومى از شيعه را كه بر اثر فشار فقر به دست ديگران افتاده اند.

خدمت به مؤمن در پوشش دستگاه ظالم على يقطين در عين حال كه وزير مقتدر هارون الرشيد بود، از شيعيان مخلص امام موسى بن جعفرعليهما السلام به شمار مى رفت.

با اينكه امام همكارى با ستمگران را جايز نمى دانست، امام اشتغال بعضى افراد مورد اطمينان را در دستگاه ظالمان ضرورى مى دانست.

يكى از آنها على بن يقطين بود، وى بارها از امام كاظم عليه السلام اجازه خواست تا از وزارت استعفا بدهد.

امام عليه السلام اجازه نداد و فرمود: اين كار را نكن! ما به شما علاقه داريم، اشتغال تو در دربار خليفه مايه عزت برادران دينى تو (شيعه) است.

اميد است خداوند ناراحتى ها را بوسيله تو بر طرف كند و آتش كينه دشمنان را خاموش سازد.

اى على بن يقطين! كفاره خدمت در دربار ظالم، نيكى به برادران دينى است.

سپس به وى فرمود: تو يك چيز را براى من ضمانت كن! من در مقابل سه چيز را ضمانت مى كنم. اما آنچه تو بايد ضمانت كنى اين است كه هر وقت يكى از دوستان ما به تو مراجعه كرد، هر حاجتى داشت برطرف كنى و براى او احترام و عزّت قائل شوى. و اما آنچه من بايد ضامن شوم عبارتند از: 1.هيچ وقت زندانى نشوى؛ 2.هر گز با شمشير دشمن كشته نشوى؛ 3.هيچ وقت فقر و تنگدستى نبينى.

اى على! هر كس مؤمنى را شاد كند، مرحله اوّل خدا، مرحله دوم پيغمبرصلى الله عليه وآله و در مرحله سوم همه ما را خوشحال نموده است.(272) سيد رضى (ره) يكى از فضلاى معاصر سيّد در باره اين شخصيت بزرگ مى نويسد: «او دانشمندى بلند نظر و بزرگ منش و با گذشت و دست و دل باز و پارسا و پيراسته و وارسته بود، و اين صفات تا سر حد نهائى در او تجلى داشت». صفدى و ديگران نوشته اند: سيد رضى چند تكه كاغذ از زنى خريد، و در آن صفحه اى به خط ابن مقله(273) ديد.

اوراق را براى زن پس فرستاد و پيغام داد من در اين اوراق خط ابن مقله را ديده ام و قيمت آن پنج دينار است نه پنج درهم؛(274) اگر مى خواهى ورقى را كه خط ابن مقله در آن است بردار، و چنانچه خواهى به جاى آن پنج دينار دريافت كن.

زن نپذيرفت و گفت: مگر من به خاطر چيزى كه در آن بوده است فروخته ام؟ ولى سيد رضى چندان اصرار كرد تا اينكه زن پنج دينار را پذيرفت. به دنبال آن صفدى مى افزايد: خالع - يكى از شعرا - گفت: سيد رضى را با قصيده اى ستايش كردم، رضى 49 درهم برايم فرستاد.

گفتم: ترديدى نيست كه «اديب» به من خيانت كرد.

پس از آن روزى از «بازار عروس» عبور مى كردم، ديدم مردى مى گويد: اين قطعه زمين را خريدارى مى كنى، چون از حياط خانه سيد رضى جدا شده است.

من آن را به 49 درهم كه مساوى با پنج دينار است مى فروشم.

از اين جا متوجه شدم كه سيد رضى در آن موقع تنگدست بوده، و براى دادن صله شعر من، آن قسمت از حياط خانه اش را فروخته و پول آن را براى من فرستاده است!(275)

دوشنبه 25/4/1386 - 14:26
دعا و زیارت

امام صادق عليه السلام: يا عمّارُ، الصّدقَةُ وَ اللهِ فِى السِّرِ أفضَلُ مِن الصّدقَةِ فى العَلانِيَةِ، و كذلِك و الله العِبادَةُ فى السِّرِ أفضلُ مِنها فى العَلانِية؛(265) اى عمار، به خدا صدقه نهانى از علنى بهتر است و نيز به خدا سوگند عبادت پنهانى از عبادت علنى برتر است. آداب انفاق 1.پنهانى بهتر است؛ 2.با منّت محو نشود؛ قرآن كريم مى فرمايد: «يا أيّها الذينَ آمنوا لا تُبطِلوا صَدَقاتِكُم بالمنّ و الأذى»؛(266) اى مرد مؤمن صدقات خود را با منت و اذيت باطل ننماييد. 3.خوش برخوردى؛ قرآن مى فرمايد: «قولٌ معروفٌ وَ مَغفِرةٌ خيرٌ مِن صَدقَةٍ يَتبَعُها أذى»؛(267) به گرمى با فقير سخن گفتن و عذرخواهى از اين كه نمى تواند به وى خدمتى كند.

بهتر از صدقه اى است كه آميخته به منت گذارى و آزار او باشد. 4.از بهترين چيزها بدهد؛ «لَن تَنالوا البِرَّ حتّى تُنفِقوا مِمّا تُحِبّون»؛(268) هرگز به نيكوكارى نخواهد رسيد تا از آنچه دوست مى داريد انفاق كنيد. «يا أيّها الذين آمنوا اَنفِقوا مِن طيّباتِ ما كَسَبتُم...»؛(269) از چيزهاى پاكيزه اى كه به دست آورده ايد انفاق كنيد.

امام رضاعليه السلام و مردى در سفر مانده يسع پسر حمزه مى گويد: در محضر امام رضاعليه السلام بودم، صحبت مى كرديم، عده زيادى نيز آنجا بودند از مسائل حلال و حرام مى پرسيدند.

در اين وقت مردى بلند قد و گندمگون وارد شد و گفت: فرزند رسول خدا! من از دوستداران شما و اجدادتان هستم، خرجى راهم تمام شده، اگر صلاح بدانيد مبلغى به من مرحمت كنيد تا به وطن خود برسم و در آنجا از طرف شما به اندازه همان مبلغ صدقه مى دهم، چون من در وطن خويش ثروتمندم اكنون در سفر نيازمندم.

امام برخاست و به اتاق ديگر رفت، دويست دينار آورد در را كمى باز كرد خود پشت در ايستاد و دستش را بيرون آورد و آن شخص را صدا زد و فرمود: اين دويست دينار را بگير و در مخارج راهت استفاده كن و از آن تبرك بجوى و لازم نيست به اندازه آن از طرف من صدقه بدهى.

برو كه مرا نبينى و من نيز تو را نبينم. آن مرد دينارها را گرفت و رفت.

حضرت به اتاق اوّل آمد به حضرت عرض كردند: شما خيلى به او لطف كرديد و مورد عنايت خويش قرار داديد، چرا خود را پشت در نهان كرديد كه هنگام گرفتن دينارها شما را نبيند؟ امام فرمود: به خاطر اين كه شرمندگى نياز و سؤال را در چهره او نبينم... .

(270)

دوشنبه 25/4/1386 - 14:26
دعا و زیارت

امام على عليه السلام: أغبطُ النّاسِ المُسارعُ إلى الخَيرات؛(254) نيكو حال ترين مردم كسى است كه به سوى خيرات شتابان باشد.

ماهيت برخى برنامه ها مبهم يا اجراى آنها نيازمند طرح و برنامه يا حكم شرعى در برخى رخدادها يا حق و حقوق اشخاص در يك پرونده اى روشن نيست و چاره اى جز بررسى و تأمّل نيست، در اين موارد است كه گفته اند: عجله كار شيطان است، ولى در ميدان هايى كه هم موضوع، مشخص است و هم حكم شرعى تأمل و تأخير سنگ راه است و نوشدارو پس از مرگ سهراب. و اين جاست كه «در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست».

امام على عليه السلام مى فرمايد: «مِن فَضيلة النَّفس المُسارعةُ إلى الطّاعة»؛(255) شتاب در انجام طاعت الهى از فضائل نفس انسانى است.

به عكس تأخير در برخى برنامه ها مثل رفتن به حج واجب بر كسى كه مستطيع است - گناه كبيره است.(256) امام على عليه السلام مى فرمايد: «من دامَ كَسَلهُ خابَ أمَلُه»؛(257) هر كه همواره كاهلى ورزد به مقصد نرسد و نوميد شود.

نيز مى فرمايد: «مَن أسرعَ المسيرَ أدركَ المَقيل»؛(258) آن مسافرى كه با سرعت برود دريابد فرصت خواب قيلوله را.

شايد اين ضرب المثل رايج باشد و كنايه از اينكه هر كس آسايش آينده و آخرت را مى خواهد، با شتاب در پى انجام خيرات باشد. از امام صادق عليه السلام روايت است: «إذا هَمَمتَ بخيرٍ فلا تؤخِّرهُ...»؛(259) هرگاه بر انجام كار خوبى تصميم گرفتى، آن را به عقب نينداز؛ زيرا خداى تبارك و تعالى بسا توجه كند به بنده اش، هنگامى كه او مشغول طاعت است، پس مى فرمايد: به عزت و جلالم! از اين پس تو را عذاب نخواهم كرد... .

امام حسن عليه السلام: «المعروفُ مالم يَتَقَدَّمهُ مَطللٌ و لم يَتبعهُ مَنٌّ»؛(260) كار خير آن است كه پيش از آن، تأخير و امروز و فردا نباشدو در پى آن منّت نيايد.

شتاب براى حل مشكل مردم شهيد مظلوم، بهشتى، در سخنرانى به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهرى، درباره مردمى بودن حاج شيخ ابراهيم نجف آبادى فرمود: ...خدايش رحمت كند آقاى حاج شيخ ابراهيم را، ايشان از فضلاى برخاسته از قم بود، عالمى ارزنده و خدوم و مردمى، كه اين مدرسه علميه فعلى نجف آباد را ايشان ساخته و براى اينكه با هزينه كمتر ساخته بشود سنگها و آجرها را مى آمدند سر خيابان مى ريختند و قبل و بعد نماز، خود ايشان با مردم اينها را پاى كار مى آوردند.

از ويژگى هاى ايشان مردمى بودنش بود.

دوستان نجف آباد براى من نقل مى كردند كه حاج شيخ هميشه در خدمت به مردم آماده است، گاهى اتفاق مى افتاد كه زن و شوهرى نصف شب دعوايشان مى شد همه آنها كه در منزل هستند حريف نمى شوند كه دعوا را بخوابانند؛ بالاخره يك نفر در ساعت دو بعد از نيمه شب مى آيد در منزل حاج شيخ را مى زند: آهاى حاج شيخ! ايشان در خواب هستند، بيدار مى شوند و مى آيند: خانه كربلايى على دعوا هست بين زن و شوهر، برويم اينها را آشتى بدهيد.

ايشان نمى گفت: صبح، مى گفت برويم، لباسش را مى پوشيد مى آمد وارد خانه مى شد با رويى گشاده و خندان مى گفت: فعلاً چاى را درست كنيد ببينيم.

مى نشست پاى سماور، يك چاى خودش مى خورد يك چاى به آنها مى داد زن و شوهر را با هم آشتى مى داد، دعوا را تمام مى كرد و بلند مى شد مى رفت خانه، اگر روحانى در متن جامعه زندگى مى كند و با وجدان جامعه رابطه برقرار مى كند، براى اين است كه به راستى با مردم زيست مى كند.(261) گاهى امام حسن عليه السلام اعتكاف مسجد الحرام، يا طواف را رها مى كرد و به سرعت براى حل مشكل مردم، به راه مى افتاد.

با اين كه مى توانست بفرمايد: صبر كن طواف و نماز طوافم را انجام دهم.

زراره گويد: از امام باقرعليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «لكلّ شى ءٍ ثمرةٌ و ثَمرةُ المعروفِ تعجيلُ السراح»؛(262) هر چيزى ميوه اى دارد و ثمره و ميوه نيكوكارى شتاب در رها شدن از آن است.

در برخى روايت ها مى فرمايد: اگر زود انجام پذيرد، شيرين و گوارا خواهد شد.

رهبر معظم انقلاب بارها بر مسابقت و مسارعت در خدمت رسانى تأكيد فرمودند، در روز اوّل سال 1382 در پيشگاه با عظمت بارگاه ملكوتى حضرت رضاعليه السلام به مسؤولان خطاب كردند: بايد بين مسؤولين، مسابقه خدمت گزارى و خدمت رسانى به مردم راه بيفتد.

اين مسابقه، مسابقه درستى است و اين رقابت، رقابت درستى است...

«سابِقوا إلى مَغفرَةٍ من ربّكُم».(263) از خرماى مدينه تا خرماى ملكوت تنور جنگ بدر گرم مى شد كه پيامبرصلى الله عليه وآله به ياران اندك خويش خطاب فرمود: «قُومُوا إلى جَنّةٍ عَرضُها السّماواتُ و الأرضُ»؛ بر خيزيد، پيش به سوى بهشتى كه گستره اش آسمانها و زمين است...».

رزمنده اى به نام عمر پرسيد: اى رسول خدا! بهشتى كه پهناى آن آسمان و زمين است؟ فرمود: آرى، عرض كرد: به به...

يا رسول الله، به خدا سوگند، من بايد از اهل اين بهشت باشم.

حضرت فرمود: تو از بهشتيان هستى.

او چند دانه خرماى ريز - كه بر كاكل خود نهاده بود - برداشت و شروع به خوردن كرد.

سپس گفت: اگر آنقدر زنده و باقى بمانم كه خرماهايم را بخورم عمر زيادى خواهد بود.

سپس خرماها را پرتاب كرد و در نبرد كوشيد تا شربت شهادت نوشيد.(264)

دوشنبه 25/4/1386 - 14:25
دعا و زیارت

امام سجادعليه السلام در دعايى مى گويد: اللهمّ صَلّ عَلَى محمدٍ و آل محمّدٍ... و أجْرِ لِلنّاسِ علَى يَدَىَّ الخَير و لا تَمْحَقْهُ بَالمَنَّ؛(253) پروردگارا، بر محمد و آلش درود فرست و به دست من خير و خوبى به مردم برسان و با منّت گذاريم برسرشان، آن را نابود مساز. خدمت رسانى، توفيقى است كه به هر كس ندهندش، و لياقتش را بايد از خداوند گرفت.

مكرر ديده ايم آيةالله جوادى در قنوت نماز از خدا چنين مى طلبد: «يا مُسبِّب الأسبابِ هَيِئ لَنا أسبابَ الخيرات»؛ اى خداى سبب ساز، اسباب و زمينه هاى امور خير را براى ما مهيا ساز. در روايات آمده است: «المِسكينُ رَسُولُ اللّهِ» شخص مسكين فرستاده خداست به سوى شما آمده تا مقدارى از بار گناه و گرفتارى شما را، از دوشتان بردارد.

از فرصت استفاده كن.

اين ديدگاه كه كارخير، يك موفقيت معنوى است به انسان نشاط و ذوق و شوق خدمتگزارى مى دهد و آن را بهانه اى پُر بها براى رفتن به بهشت مى داند. چه خدمتى كار خير هزاران چهره دارد، اگر هركسى بخشى از هنر، مهارت، حرفه و تخصص خويش را براى خدا در راه رفاه ديگران قرار دهد بسيارى از مشكلات حل مى شود.

چه اشكالى دارد كه پزشك، ساعت يا روزى را براى درمان رايگان، فرهنگى براى آموزش و تقويت مواد درسى جوانان و...

قرار دهد و چه بهتر كه مراكزى مثل مساجد را پايگاه خدمت رسانى قرار دهيم، كارى كه مسيحيان قرنهاست انجام مى دهند. و بدينسان سنگرهاى اسلام را پرشور و حال، نگه داريم. منت يارى رسانى (مثلاً انفاق) دو سو دارد: بخشنده و گيرنده. و با دو شكل مى تواند انجام شود كه هر كدام نتيجه اى جداگانه دارد.

اگر بخشنده براى خدا دهد عبادت، انفاق و ايثار است و نتيجه اش تقرب به خدا. و اگر منت گذارد و به رخ كشد، رياست و نتيجه اش خودپرستى و دورى از خدا.

مدد جويان و دريافت كنندگان خدمات، معمولاً در وضع دلخراش تهيدستى و همچنين نگرانى روحى و احساس بيچارگى به سر مى برند.

انفاق و احسان براى درمان اين دردهاست.

حال اگر كمك رسانى همراه با منت باشد، هم مشكل روحى آنان دشوارتر مى شود؛ زيرا تحقير مى شوند، و ديگر عزت و شرافت و شخصيت آنان - كه از نظر اسلام بسيار با احترام است - لگد كوب مى شود.

در اين صورت نه تنها چشم آنان سرمه نشده كه كور شده اند. و بدينسان منت، آتشى است در خرمن نفاق و هم در شخصيت فرد نيازمند.

كبابِ بى ثواب شخصى در عصر امام صادق عليه السلام همراه قافله به حج مشرف شد.

اتفاقاً ثروتمند و دست و دل باز بود و در هر منزل و توقف گاهى، گوسفندى مى كشت و به همراهان كباب مى داد.

پس از پايان اعمال حج براى زيارت، به مدينه منوره و محضر امام صادق عليه السلام شرفياب شد. تا چشم امام عليه السلام به او افتاد با ناراحتى فرمودند: چرامؤمنان را خوار مى كنى؟ او هر چه فكر و بررسى كرد، در زندگى خويش موردى را كه مؤمنى را ذليل كرده باشد، پيدا نكرد. و از امام توضيح خواست. حضرت فرمود: در راه مكه در هر منزلى كه قافله اتراق مى كرد براى همراهان، يك گوسفند مى كشتى.

عرض كرد: منظورم خدمت بود.

حضرت فرمود: شما توجه نكردى كه ساير همراهان قدرت ندارند در هر منزلى گوسفندى ذبح كنند و نمى توانند سر سفره غذا نخورند.

از اين رو خجالت مى كشيدند. در چند روايت سفارش شده است: «در مسافرتى كه ديگرى هزينه شما را مى پردازد شركت نكنيد زيرا خوار مى شويد».

دوشنبه 25/4/1386 - 14:25
دعا و زیارت

امام صادق عليه السلام: المَعروفُ لايَتمُّ إلاّ بثلاثٍ: تَعْجِيلُهُ و تَسْتيرهُ و تَصْغيرُه؛(248) كار خير، به كمال نمى رسد جز با سه شرط: شتاب در آن، مخفى نگاه داشتن آن و كوچك دانستن آن. را ه موفقيت به ويژه در خدمات و خيرات - همين سه نكته است؛ زيرا «للتأخيرِ آفاتٌ».

در مثل است كه تأخير و امروز و فردا كردن، آسيب هايى همراه دارد، همچنين اگر اعلام شود و در بوق و كرنا آيد، بالاخره دشمنان، حسودان و رقيبان و كسانى كه احتمال مى دهند فلان كار منافع احتمالى آنان را به خطر مى اندازد، در مقابل صف مى كشند و سنگ راه مى گردند.

آخرين نكته اين است كه اگر از اوّلِ كار را بزرگ و دشوار بدانيم به ترديد و شك و پشيمانى مى افتيم و شياطين هم وسوسه مى كنند و مانع مى شوند، مشهور است كه كار را بايد از صفر شروع كرد، يا: مشكلى نيست كه آسان نشود مرد بايد كه هراسان نشود مسلمانان مكه اگر از اوّل دشوارى هاى نهضت پيامبرصلى الله عليه وآله را مى دانستند، بسا بعضى پيشقدم نمى شدند، روزهاى اوّل به ذهنشان هم نمى رسيد كه روزى با ابر قدرت هاى مهم آن روز به جنگ مى پردازند و... .

نظير همين حديث، در نهج البلاغه چنين آمده است: لا يَستْقيمُ قَضاءُ الحوائِجِ إلاّ بثَلاثٍ: بِاسْتصغارِها لِتَعْظُمَ، و بِاسْتِكْتامِهَا لِتَظْهَرَ، وَ بِتَعْجِيلِها لِتَهْنَأَ؛(249) برآوردن حوايج راست نيايد و درست نشود مگر به سه شرط: 1.كوچك شمردن آن، تا بزرگ شود؛ 2.پنهان داشتن آن تا آشكار گردد؛ 3.شتاب در انجام آن تا گوارا و مسرّت بخش شود. اين نكات در خدمت رسانى بسيار حائز اهميت است، اگر براى خدا خدمت مان را ناچيز به حساب آوريم، همچنين با ريا در بوق و كرنا و صدا راه نيندازيم خداوند خودش، در دنيا و آخرت آن را آشكار و بزرگ جلوه مى دهد.

بخش آخر، سبب تلف نشدن وقت ارباب رجوع و گرفتاران، جلوگيرى از سرگردانى و به امروز و فردا انداختن كارها ودر نتيجه پيشگرى از انباشته شدن و تراكم كارها و همچنين مانع دلسردى و نارضايى مردم مى شود.

امام رضاعليه السلام سفارش مى كند: «هنوز عرق كارگر خشك نشده، همان روز مزدش را بدهيد، كه خستگى او بر طرف شود».(250) امام على عليه السلام مى فرمايد: «لِكُلّ شى ءٍ ثمرةٌ و ثَمَرةُ المَعْروفِ تَعْجيلُهُ»؛ هر چيزى ميوه اى و ثمره اى دارد و ثمره كار خير، تسريع در انجام آن است.

امام باقرعليه السلام: «إذا هَمَمتَ بخيرٍ فبادِرْ فإنّك لا تَدري ما يَحْدُثُ»؛(251) و هرگاه تصميم خيرى دارى، بشتاب؛ زيرا نمى دانى چه پيش آيد. نيز آن حضرت مى فرمايد: «إنّ الله (عزّوجلّ) يُحِبُّ مِن الخيرِ ما يُعَجَّل»(252)؛ خدا آن كار خيرى را دوست دارد كه در آن تعجيل شود.

سائلى در خانه خانى رفت.

او داراى خدم و حشم فراوان و غلامان بى شمارى بود. تا صداى گدا به گوشش رسيد، نوكرانش را صدا كرد و گفت: خسرو به هوشنگ بگو كه او به داريوش بگويد برود به اردشير بگويد كه او به اين گدا بگويد: فعلاً چيزى نداريم برو.

اتفاقاً سائل صداى خان را از پشت در شنيد، دست به دعا و با صداى رسا از خدا چنين خواست: خدايا به اسرافيل بگو برود به ميكائل بگويد و او به جبرئيل و جبرئيل به عزرائيل بگويد كه هر چه زودتر جان اين بخيل را بگير و همه را راحت كن.

دوشنبه 25/4/1386 - 14:24
دعا و زیارت

قال رسول الله صلى الله عليه وآله: يد الله تعالى فوقَ رُؤوسِ المُكفّرينَ تُرَفرِفُ بالرّحمة؛(236) دست خداى تعالى بر فراز سر افرادى كه خوبى هايشان ناديده گرفته مى شود رحمت مى گستراند.

قدردانى مددجويان، مايه دلگرمى و تشويق نيكوكاران است ولى اگر از منظرى عالى تر بنگريم، جز خدا و رضا و الطاف او چيزى نمى بينيم و به على و فاطمه و فرزندان و كنيزشان اقتدا مى كنيم كه سه روز ايثار كردند و به عشق خدا خوراك خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند. «إنّما نُطعِمُكم لِوجه الله لا نُريدُ مِنكُم جزاءً و لا شكوراً...»؛(237) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى كنيم، و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم... .

خداوند هم در يازده آيه بعد به شرح نعمت هايى مى پردازد كه به آنان عنايت مى كند و مى فرمايد: «و كانَ سَعيُكُم مَشكوراً»(238) اين پاداش شماست و سعى و تلاش شما مورد قدردانى است.

اگر انسان دل به خدا دهد، از اقبال و ادبار مردم چشم فرو مى بندد.

يكى از بزرگان مى گفت: امام خمينى (قدس سره) در سالهاى اوّل انقلاب، به آية الله شهيد بهشتى و برخى يارانش مى فرمود: اين انبوه جمعيت كه در اطراف ما، اظهار وفادارى و فداركارى مى كنند اگر به بدگويى و فحّاشى بپردازند تا وقتى به وظيفه الهى خود به عمل مى كنم، برايم هيچ تفاوتى ندارد.(239) يك بام و دو هوا يك سكه دو رو دارد و گاهى اين دو گونه حكم با دو نسبت، درست از آب در مى آيد؛ مثلاً قرائت دعاها در نماز جماعت، براى پيشنماز مستحب است و ثواب نماز را بيشتر مى كند. و همين بلند خواندن، براى سايرين مكروه است و ثواب را كم مى كند.

احترام يك رزمنده فداكار بر ملت لازم است و باعث ثواب، ولى خود رزمنده نبايد آروز و انتظار احترام داشته باشد و اين توقع براى او زشت و رياكارى است.

حرمت عالم و يا هر فرد ايثار گر و فداكار، بر ديگران ارزشمند و موجب ثواب است ولى همين توقع از اين افراد، ناپسند است.

در باب خدمت رسانى نيز همين گونه است. و ظيفه ملت است كه قدردان فرد خيّر و خدوم باشند ولى اگر او خداشناس است، انتظار تشكرش بى معنا بلكه همراه با رياست.

چشمداشت مدح و ثنا طبق برخى تفسيرها، اين آيه درباره منافقان است: «هر گز كسانى را كه به آنچه كرده اند شادمانى مى كنند، و دوست دارند براى آنچه نكرده اند، ستوده شوند، رسته از عذاب مپندار بلكه عذاب دردناكى در پيش دارند».(240) امام على عليه السلام: «اگر به كسى خوبى كنى در واقع - با اين كار - خودت را گرامى داشته اى و به خودت آبرو داده اى». «فلا تَطلُب من غيرِكَ شُكرَ ما صنعتَ إلى نَفسِك»، پس به سبب آن خوبى كه به خودت كرده اى از ديگران تشكر مخواه.(241) تشكر خدا از نيكوكاران ما كه از خدا و پيامبران و امامان (عليهم الصلاة و السلام) بالاتر نيستيم، بيشتر مردم نسبت به خدا و پيامبران و امامان، نمك نشناسى كردند.

قرآن كريم مى فرمايد: «...

اعمَلو آل داود شُكراً و قليلٌ مِن عِبادِىَ الشَكور»؛(242) ...

اى خاندان داود: شكرگزار باشيد و اندكى از بندگان من شكرگزارند.

«و لقد مكّنَّكُم فى الأرض وجعلناكُم فيها مَعايش قليلاً ما تشكرون»(243)؛ و قطعاً به شما در زمين تمكّن و قدرت داديم و براى شما در آن، وسايل معيشت نهاديم، امّا چه اندك سپاس مى گزاريد. ذيل سه آيه ديگر، اين مضمون آمده است: «ولى بيشتر مردم ناسپاسند»؛ «و لكنّ أكثر الناس لا يَشكُرون».(244) امام على عليه السلام مى فرمايد: «كَانَ رسولُ الله مكفّراً لا يُشكَر مَعروفُه...»؛ رسول خداصلى الله عليه وآله مورد ناسپاسى بود و از كارهاى خوب و خدماتش قدرشناسى نمى شد...

ما اهل بيت نيز همين گونه ايم، احسان ها و خوبى هايمان ناديده گرفته مى شود.

بهترين مؤمنان نيز مورد ناسپاسى هستند و از خوبى هاى آنان قدر دانى نمى شود.

امام على عليه السلام: «مبادا نا سپاسى ديگران، تو را از خدمت رسانى دلسرد گرداند؛ زيرا بسا كسى كه از آن نيكى ها هيچ بهره اى نمى برد - خداوند تعالى - از تو قدر دانى مى كند و از سپاس اين سپاسگزار به بيش از آن چيزى مى رسى كه فرد ناسپاس فرو گذاشته است و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.(245) تو نيكى مى كن و در دجله انداز كه ايزد در بيابانت دهد باز از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله روايت است: أفضلُ الناسِ عندَ الله منزلةً و أقرَ بهُم مِن اللَّهِ وسيلةً المُحسِنُ يُكَفَّرُ إحسانُه.(246) ارجمندترين و مقرب ترين مردمان نزد خداوند، شخص نيكوكارى است كه از احسان او قدردانى نمى شود.

ترك نكردن حق به خاطر باطل در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم سرزنشها گر كند خوار مغيلان غم مخور زراره صحابه مورد اعتماد امام باقرعليه السلام مى گويد: حضرت امام محمد باقر براى تشييع جنازه مردى از قريش رفت، من هم در خدمت امام بودم.

زنى با صداى بلند گريست.

عطا (قاضى القضات وقت) كه در تشييع جنازه حاضر بود، خطاب به زن كرد و گفت: ساكت باش و گرنه برمى گرديم.

آن زن ساكت نشد و عطا برگشت، رفت و جنازه را تشييع نكرد.

من عرض كردم: يابن رسول الله! عطا برگشت.

حضرت فرمود: ما به دنبال جنازه مى رويم و با ديگران كارى نداريم.

هر گاه ببينيم كار باطلى با حق آميخته است، حق را به خاطر باطل ترك كنيم، حق مسلمان را ادا نكرده ايم.

(يعنى اگر چه گريه زن با صداى بلند كار باطلى بود و تشييع جنازه يك امر حق است، نبايد به خاطر گريه زن، تشييع جنازه را ترك كرد).

سپس امام بر جنازه نماز خواند، صاحب عزا پيش آمد تشكر كرد و گفت: خداوند شما را رحمت كند شما نمى توانيد پياده راه برويد برگرديد! حضرت برنگشت. عرض كردم: آقا! صاحب عزا به شما اجازه برگشتن داد ضمناً من هم مطلبى دارم، مى خواهم از آن بپرسم.

فرمود: ما با اجازه او نيامده بوديم كه با اجازه او برگرديم.

اين ثوابى است كه در جست وجوى آن بوديم، انسان هر اندازه از پى جنازه برود پاداش بيشتر مى گيرد.(247) بدين وسيله امام به وظيفه خود عمل نمود و حق را به خاطر باطل ترك نكرد.

دوشنبه 25/4/1386 - 14:23
دعا و زیارت

پيامبر خدا: لِكلِّ شى ءٍ طريقٌ، و طريقُ الجنّةِ العِلم؛(216) هر چيزى راهى دارد و راه بهشت، علم و دانش است.

اگر تلاش در راه تأمين معاش و مسكن و رفاه چند روزه دنيا، خدمت رسانى است، آيا تأمين رفاه و سعادت هميشگى و تهيه بهترين معيشت و مسكن آخرتى، خدمت نيست، چه خدمتى بالاتر از تأمين سعادت جاودانه. و چه راهنمايى، بهتر از نشان دادن جهت اصلى زندگى.

از جمله پيامهايى كه خداى تعالى به حضرت داودعليه السلام وحى كرد اين بود: «راهى به سوى خداى تعالى پيموده نمى شود جز با علم، و علم زيور انسان در دنيا و سوق دادن او به بهشت است و به وسيله علم به رضوان و خشنودى خداى تعالى مى رسد».(217) پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نيز راه ارتباطى را با حديث مشهور «أنا مدينةُ العِلم و علىٌّ بابها»؛ شهر علم منم و على باب آن است، نشان داده اند.

طى اين مرحله بى همرهى خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهى هدايت طلبى آنقدر ارزش دارد كه پيامبر اولوالعزمى چون حضرت موسى عليه السلام را در پى خضر روانه مى كند.(218) حيات دل قرآن كريم مى فرمايد: «... و مَن أحياها فَكأنّما أحيا النّاس جميعاً»(219)؛ ...

هر كس، كسى را زنده بدارد، مثل اين است كه همه مردم را زنده داشته است.

امام عليه السلام در بيان معناى باطنى آيه فرموده اند: منظور ضلالت و هدايت است؛ از امام صادق عليه السلام از اين آيه پرسيدند، فرمود: يعنى كسى كه ديگرى را از گمراهى به راه راست در آورد، مانند اين است كه او را زنده كرده است و كسى كه ديگرى را از راه راست به گمراهى كشاند او را كشته است.(220) هنگامى كه پيامبر خداصلى الله عليه وآله على عليه السلام را به يمن فرستاد فرمود: اى على، هرگز با كسى جنگ مكن تا اينكه قبلاً او را (به توحيد) دعوت كنى، «و أيمُ اللَّهِ لَئن يَهدى اللَّه على يَدَيكَ رَجُلاً خيرٌ لَك مِمّا طَلَعت عليهِ الشمسُ و غَرُبت، و لك وَلاؤهُ يا علىّ(221)؛ به خدا سوگند اگر خدا مردى را به دست تو هدايت كند برايت بهتر است از آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب كند و تو را بر او ولايت است اى على. به اميد هدايت در جنگ صفين، زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام آب را در اختيار گرفت و به اميد متمايل ساختن شاميان به خود و جلب دل آنان و نشان دادن عدالت خود و خوشرفتارى با آنها، به شاميان اجازه داد تا از آب استفاده كنند.

براى چند روز نماينده اى نزد معاويه نفرستاد و از طرف معاويه نيز كسى نزد حضرت نيامد.

چون عراقى ها درنگ و كندى حضرت را در صدور فرمان جنگ مشاهده كردند، گفتند: اى امير مؤمنان، مگر ما زن و فرزند خود را در كوفه گذارده و به اطراف شام آمده ايم تا در اين جا اقامت كنيم؟ به ما اجازه جنگ بده؛ چون مردم حرفهايى مى زنند. حضرت: چه مى گويند؟ يكى از سپاهيان گفت: مردم مى گويند: تو از مرگ مى ترسى و به همين دليل خوش ندارى جنگى رخ دهد.

بعضى هم مى گويند: تو در مشروعيت و حقانيت اين جنگ شك و ترديد پيدا كرده اى! امام على عليه السلام فرمودند: هيچ گاه نبوده كه من از جنگ ترسى داشته باشم! شگفتا! در كودكى و جوانى به جنگ رفته باشم و در پيرى كه عمر به سر آمده و گاه رفتن نزديك شده است از آن گريزان و ترسان باشم؟ اما اين كه مى گويند: من در مشروعيت جنگ با اين جماعت دچار شك و ترديد شده ام؛ اگر بنا بود در اينان شك كنم درباره اهل بصره - جنگ جمل - شك مى كردم و به خدا قسم كه من اين كار را زير و رو كردم و درباره اش به دقت انديشيدم و ديدم دو راه بيشتر ندارم: يا جنگ و يا اينكه از خدا و رسولش نافرمانى كنم.

اما من در جنگ با اين جماعت، امروز و فردا مى كنم به اين اميد كه شايد هدايت شوند يا دست كم گروهى از آنان به راه راست در آيند ؛ زيرا رسول خداصلى الله عليه وآله در خيبر به من فرمود: اگر خداوند به واسطه تو حتى يك مرد را هدايت كند، برايت بهتر است از هر آنچه خورشيد بر آن بتابد.(222) ارزش تعليم زنى خدمت حضرت فاطمه عليها السلام رسيد و گفت: مادر ناتوانى دارم كه در مسائل نمازش به مسأله مشكلى برخورد كرده و مرا خدمت شما فرستاد كه سؤال كنم.

حضرت فاطمه عليها السلام جواب آن مسأله را داد.

آن زن همين طور مسائل ديگرى پرسيد تا ده مسأله شد.

حضرت همه را پاسخ داد.

سپس آن زن از كثرت سؤال خجلت كشيد و عرض كرد: اى دختر رسول خدا! ديگر مزاحم نمى شوم.

حضرت فرمود: نگران نباش! باز هم سؤال كن! با كمال ميل جواب مى دهم؛ زيرا اگر كسى اجير شود كه بار سنگينى را بر بام حمل كند و در عوض آن، مبلغ صد هزار دينار اجرت بگيرد، آيا از حمل بار خسته مى شود؟ زن گفت: نه! خسته نمى شود؛ زيرا در برابر آن مزد زيادى دريافت مى كند.

حضرت فرمود: خدا در برابر جواب هر مسأله اى بيشتر از اينكه بين زمين و آسمان پر از مرواريد باشد، به من ثواب مى دهد! با اين حال، چگونه از جواب دادن به مسأله خسته شوم؟ از پدرم شنيدم كه فرمود: «علماى شيعه من روز قيامت محشور مى شوند، و خداوند به اندازه علوم آنان و درجات كوششان در راه هدايت مردم، برايشان ثواب و پاداش در نظر مى گيرد و به هر كدامشان تعداد يك ميليون حله از نور عطا مى كند.

سپس منادى حق تعالى ندا مى كند: اى كسانى كه يتيمان (پيروان) آل محمد را سرپرستى نموديد، در آن وقت كه دستشان به اجدادشان (پيشوايان دين) نمى رسيد، كه در پرتو علوم شما ارشاد شدند و ديندار زندگى كردند.

اكنون به اندازه اى كه از علوم شما استفاده كرده اند، به ايشان خلعت بدهيد! حتى به بعضى از آنان صد هزار خلعت داده مى شود.

پس از تقسيم خلعت ها، خداوند فرمان مى دهد: بار ديگر به علما خلعت بدهيد. تا خلعتشان تكميل گردد.

سپس دستور مى رسد دو برابرش كنيد همچنين درباره شاگردان علما كه خود شاگرد تربيت كرده اند چنين كنيد... .

آن گاه حضرت فاطمه به آن زن فرمود: اى بنده خدا! يك نخ از اين خلعتها هزار هزار مرتبه از آنچه خورشيد بر آن مى تابد بهتر است.

زيرا امور دنيوى توأم با رنج و مشقّت است اما نعمتهاى اخروى عيب و نقص ندارد».(223)

دوشنبه 25/4/1386 - 14:22
دعا و زیارت

امام على عليه السلام: مِن حقّ الرَّاِعى أن يَختار لِرَعيّته ما يختارهُ لِنَفسِه؛(224) فرمانروا وظيفه دارد براى زير دستان خود آن چيزى را برگزيند كه براى خود بر مى گزيند.

همكارى و هميارى وظيفه اى عمومى است ولى كسانى كه از كارگزاران، عالمان، رجال قوم، و... كه از ثروت، قدرت، نفوذ، عزت و آبرو، محبوبيت، سيادت و رياستى برخوردارند وظيفه سنگين ترى دارند.

امام على عليه السلام مى فرمايد «مِن شِيَم الكِرام بَذلُ النّدى»؛(225) بذل جود و كرم از خوى بزرگواران است.

آن حضرت به مالك اشتر سفارش مى فرمايد: «اى مالك! در برابر خدا و در برابر مردم، انسانى با انصاف باش و نزديك ترين كسان و محبوب ترين دوستانت را به انصاف داشتن وادار نما؛ زيرا اگر انصاف را نسبت به همه رعايت نكنى، به بندگان خدا ظلم كرده و هر كس به بندگان خدا ظلم كند، خدا خود طرف حساب او خواهد بود».(226) حضرت عيسى عليه السلام روزى حضرت عيسى به حواريّون (اصحاب و ياران نزديكش) فرمود: من با شما كارى دارم خواهش مى كنم همكارى كنيد. عرض كردند: كارت را انجام بده، ما آماده مساعدت هستيم.

حضرت برخاست، و پاهاى آنان را شست، آنان عرض كردند: يا روح الله ما سزاوار تريم به اين كار.

حضرت عيسى فرمود: «إنّ أحَقَّ النّاسِ بالخِدمَة العالم...»؛ لايق ترين مردم براى ارائه خدمت «عالِم» است.

من اين گونه براى شما تواضع كردم تا پس از من شما نسبت به مردم، اين گونه تواضع كنيد... .

(227) امام خمينى قدس سره مى گويد: «تا حيات دارم خدمتگزار هستم، خدمتگزار ملّتهاى اسلامى، خدمتگزار ملت بزرگ ايران، خدمتگزار دانشگاهيان و روحانيون، خدمتگزار همه قشرهاى كشور و همه قشرهاى كشور اسلام و همه مستضعفين».(228) سرلشكر شهيد عباس بابايى همسر شهيد بابايى گويد: شبى بارانى كه مشغول غذا پختن بودم، زنگ در به صدا در آمد.

دخترم در را باز كرد و مرا صدا زد: مادر، خانمى با شما كار دارد.

رفتم و زنى را ديدم كه سر تا پا زير باران، خيس و گريان. تا مرا ديد، سلام كرد و گفت: ببخشيد جناب سرهنگ تشريف دارند؟ به او گفتم: او هنوز نيامده است، سپس از او خواستم به داخل منزل بيايد.

تعارف كرد ولى با اصرار من، به خانه آمد، در گوشه اتاق نشست.

چادرش خيس شده بود، پرسيدم، چه اتفاقى افتاده است؟ گويا او منتظر چنين سؤالى بود؛ رو به من با صداى بغض آلود و لرزانى گفت: «شوهرم مرا كتك زده»، آن گاه بغضش تركيد و با صداى بلند به گريه افتاد.

در همين لحظه زنگ در به صدا در آمد، بچه ها در را باز كردند.

عباس كه آب از سر و صورتش مى ريخت.

«يا الله» گويان وارد شد و سلام كرد زن تا عباس را ديد از جا برخاست.

عباس پس از احوالپرسى به اتاقش رفت تا لباسهاى خيس شده اش را عوض كند.

رفتم و ماجراى آن زن ميهمان را به او گفتم.

او زير لب چيزى گفت و وارد اطاق شد، رو به زن كرد و گفت: چه اتفاقى افتاده است؟ زن گريه كنان گفت: جناب سرهنگ! زندگيم در حال از هم پاشيدن است.

عباس گفت: چرا؟ زن در حالى كه اشكهايش را با گوشه چادرش پاك مى كرد، گفت: چند وقت است كه شوهرم لج كرده و بى جهت بهانه مى گيرد و اذيت مى كند، من تا به حال همه كارهاى او را تحمل كرده ام و چيزى نگفته ام تا اينكه امروز ديگر صبرم تمام شد و در روى او ايستادم.

او عصبانى شد و به شدت مرا كتك زد.

بعد هم از خانه بيرونم كرد.

من هم سرگردان بودم.

در اين هواى سرد نمى دانستم چه كنم و به كجا بروم.

آمدم اينجا.

آقا شما را به خدا نگذاريد مرا از بچه هايم جدا كند.

بعد هم گريه امانش نداد.

عباس به گوشه اى از اتاق خيره ماند صحبتهاى زن كه تمام شد.

دستى بر سر كشيد و گفت: ناراحت نباش خواهرم.

ان شاءالله مشكل شما حل مى شود.

بعد از شام مى رويم منزل شما، قول مى دهم كه ان شاءالله مسأله حل شود.

(البته اين اولين بار نبود كه براى رفع مشكلات خانوادگى و غير آن به منزل ما پناه مى آوردند.) سپس به منزل آنان رفتيم و با توضيحات و سخنان عباس و شنيدن سخنان آن زن و مرد، آنان را به صلح و صفا و آشتى دعوت كرديم و ضرر اختلافات را روى بچه ها متذكر شديم و با قبول آن دو، برگشتيم.

چند روز بعد، آن زن و مرد را ديديم كه دست فرزندانشان را گرفته و به جايى مى رفتند.

عباس دستى بر سر كشيد.

لبخندى زد و زير لب گفت: خدايا تو را شكر!(229)

دوشنبه 25/4/1386 - 14:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته