• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 83
زمان آخرین مطلب : 5995روز قبل
خواستگاری و نامزدی

روزی دو مرد جوان نزد استادی آمدند و ازاو پرسیدند:

" فاصله بین دچار یك مشكل شدن تا راه حل یافتن برای حل مشكل چقدراست؟"


استاد اندكی تامل كرد و گفت:

"فاصله مشكل یك فرد و راه نجات او از آن مشكل برای هر شخصی به اندازه فاصله زانوی او تا زمین است!"

 

آن دو مرد جوان گیج و آشفته از نزد او بیرون آمدند و در بیرون مدرسه با هم به بحث و جدل

پرداختند. اولی گفت:" من مطمئنم منظور استاد معرفت این بوده است كه باید به جای روی زمین

نشستن از جا برخاست و شخصا برای مشكل راه حلی پیدا كرد. با یك جا نشینی و زانوی غم در

آغوش گرفتن هیچ مشكلی حل نمی شود. "

 

دومی كمی فكر كرد و گفت:" اما اندرزهای پیران معرفت معمولا بارمعنایی عمیق تری دارند و به

این راحتی قابل بیان نیستند. آنچه تو می گویی هزاران سال است كه بر زبان همه جاری است و

همه آن را می دانند. استاد منظور دیگری داشت."

 

آندو تصمیم گرفتن نزد استاد بازگردند و از خود او معنای جمله اش را بپرسند. استاد با دیدن مجدد

دو جوان لبخندی زد و گفت:

" وقتی یك انسان دچار مشكل می شود. باید ابتدا خود را به نقطه صفربرساند. نقطه صفر وقتی است كه انسان در مقابل كائنات و خالق هستی زانو می زند و از او مدد می جوید.

بعد از این نقطه صفر است كه فرد می تواند برپا خیزد و با اعتماد به همراهی كائنات دست به

عمل زند. بدون این اعتماد و توكل برای هیچ مشكلی راه حل پیدا نخواهد شد. باز هم می گویم

فاصله بین مشكلی كه یك انسان دارد با راه چاره او ، فاصله بین زانوی او و زمینی است كه برآن

ایستاده است!"

چهارشنبه 20/3/1388 - 11:29
شعر و قطعات ادبی

 چه آرزوی محالیست زیستن با تو ....

 تو کیستی ٬ که من اینگونه ٬ بی تو بی تابم ؟

  شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم

  تو چیستی ٬ که من از موج هر تبسم تو :

   بسان قایق ٬ سرگشته ٬ روی گردابم !

   تو در کدام سحر ٬ بر کدام اسب سپید ؟

                   تو را کدام خدا .... تو از کدام جهان ؟

    تو در کدام کرانه ٬ تو از کدام صدف ؟

    تو در کدام چمن ٬ همره کدام نسیم ؟

    تو از کدام سبو .....

     من از کجا سر راه تو امدم ناگاه !

      چه کرد با دل من ان نگاه شیرین ٬ اه !

     مدام پیش نگاهی ٬ مدام پیش نگاه!

     چه ارزوی محالیست زیستن با تو ....

       مرا همین بگذارند یک سخن با تو...

       بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف !

       ستاره ها را از اسمان بیار به زیر ؟

       ترابه هرچه تو گویی ٬ به دوستی سوگند ..

                    هر انچه خواهی از من بخواه ٬ صبر مخواه .....

       که صبر ٬ راه درازی به مرگ پیوسته ست !

       تو ارزوی بلندی و ٬ دست من کوتاه

       تو دوردست امیدی و پای من خسته ست !

       همه وجود تو مهر است و جان من محروم

         چراغ چشم تو سبز ست و راه من بسته ست

 

 

 

چهارشنبه 20/3/1388 - 11:22
سياست

محاکمه

سرانجام تلاش های فراوان و کار بی وقفه ی گروهی به ثمر نشست. لباس همه ی نویسندگان را یکنواخت کردند و به آنها درجه و تشکیلات و سازمان خاصی تعلق گرفت. به این ترتیب سردرگمی، نبود معیار و گرایش های ناسالم و ایهام در هنر به یکباره و برای همیشه از جامعه رخت بربست و خیال همه راحت شد.

لباس یک شکل نویسندگان در مرکز طراحی شده بود. تقسیم مناطق و بخش ها و انجمن ها و ترتیب اعطای درجه نتیجه ی تلاش های مقدماتی شورای عالی انجمن نویسندگان بود. همه ی اعضا از آن پس شلوار گشاد  ارغوانی با یراق رنگی، نیم تنه ی سبز با واکسیل و حمایل می پوشیدند و کلاه دو لبه ی قایقی بر سر می گذاشتند. ناگفته نماند که طرح لباس اصلی ساده بود، فقط درجه های مختلف فرق می کرد. اعضای شورای عالی، کلاه قایقی با قیطان طلا بر سر می گذاشتند و اعضای شوراهای محلی دور کلاه خود را نوار قیطان نقره ای می زدند.

روسا شمشیر می بستند و معاونین خنجر. همه ی نویسندگان باید مطابق سبک ادبی تخصصی خود در تشکیلات سازمان می یافتند. دو هنگ از شاعران، سه لشکر نویسنده و یک گروه آتشبار از عناصر دیگر ایجاد کردند. در گروه منتقدین ادبی تغییرات وسیعی صورت دادند. تعدادی از آنها را به معادن نمک تبعید کردند و باقی را در ژاندارمری به بیگاری گرفتند. همه طبق سلسله مراتب خاص به دریافت درجات و رده های مختلف از سرباز تا مارشال نایل آمدند. عوامل موثر در اعطای درجه، تعداد کلمات نوشته شده و منتشر شده در طول حیات ادبی، دیدگاه، سن و مقام نویسنده در حکومت ملی یا محلی بود. درجات مختلف را با رنگها و نشان های مختلف مشخص می کردند.

دیری نگذشت که مزایای نظم نوین ادبی عیان شد. بر همه روشن بود که باید از هر نویسنده ای چه انتظاری داشته باشند. ژنرال نویسنده احتمالا نمی توانست رمان بد بنویسد، اما بی شک بهترین اثر از قلم مرشال نویسنده می تراوید. سرهنگ نویسنده اگر اشتباه هم می کرد، مسله ای نبود اما از سرگرد نویسنده بهتر می نوشت.

کار اداره ی ویراستاری و تحریریه خیلی ساده شد. تصمیم گیری برای اینکه اثر سرتیپ نویسنده بر اثر ستوان نویسنده در چاپ ارجحیت دارد، هیچ کاری نداشت. مساله ی حق التحریر هم به همین ترتیب حل شد.

امکان نداشت سروان نویسنده ی منتقد مقاله ای در رد یا مخالفت با اثر سرگرد نویسنده و یا مقام ارشدتر بنویسد. تنها یک ژنرال نویسنده می توانست عیوب آثار سرهنگ نویسنده را آشکار کند.

آثار نظم نوین به حرفه ی ادبی محدود نشد. قبل از اصلاحات، مراسم جشن را با چهره های عبوس و ترسنک نویسنده ها خراب می کردند و آن ها را در صف ورزشکاران می گذاشتند. اما بعد از آن نویسندگان به دسته ای بشاش و پر آب و رنگ بدل شدند. زرق و برق قیطان های رنگی و پاگون و یراق و کلاه های لبه دار، مردم را مجذوب می کرد و بر محبوبیت نویسندگان بین مردم می افزود. ناگفته نماند که طبقه بندی یک نویسنده ی عجیب و با قوانین جدید مشکل غریبی پدید آورد. در حوزه ی نثر کار می کرد، اما آثارش کوتاه بود و در قالب رمان نمی گنجید. از داستان کوتاه بلند تر بود و به آن هم شباهتی نداشت. تازه شایع بود که از نثر متمایل به شعر با گرایش طنز استفاده می کند. مقالاتش با قصه مو نمی زد و بیشتر طنز انتقادی را تداعی می کرد. انتساب او را به دسته ی شاعران یا قصه نویسان صلاح نمی دانستند. از آن گذشته ایجاد دسته و تشکیلات برای یک نفر هم چندان عاقلانه به نظر نمی رسید. عده ای پیشنهاد اخراج او را مطرح کردند پس از بحث و تبادل نظر و با در نظر گرفتن عوامل مخففه، تصمیم بر آن شد که شلوار نارنجی مخصوص سربازان را به تن او کنند و او را به حال خود واگذارند. دیگر بر تمام ملت معلوم شد که او در میان نویسندگن وصله ی ناجوری است. برای اخراج او حتما باید بهانه ای پیدا می شد و یا سابقه ای. در مراحل اولیه سازماندهی، نویسندگان یغوری که لباس طراحی شده یک شکل به تن آنها نمی آمد از عضورت در انجمن نویسندگان محروم شدند.

دیر نپایید که معلوم شد ابقای نویسنده ی غریب در سلسله مراتب تشکیلاتی چه اشتباه فاحشی بوده است. هم او باعث رسوایی و بی آبرویی شد که اساس و پایه ی بی پیرایه و زیبای تشکیلات را به لرزه در آورد.

در یکی از روزها، ژنرال نویسنده ی معروف در مرکز شهر قدم می زد. سرباز نویسنده ی غریب از سمت مقابل می آمد. شلوار نارنجی به تنش زار می زد. ژنرال نویسنده با تفرعن سینه صف کرد تا سرباز نویسنده احترام نظامی را به جا بیاورد. نگهان چشمش به نشان حشره ی قرمز افتاد که فقط مارشال نویسنده ها حق استفاده از آن را داشتند. حس احترام به قانون در ژنرال نویسنده چنان قوی بود که بدون توجه به وضع غیر عادی، بی درنگ به شایسته ترین وجه ممکن ادای احترام کرد.

سرباز نویسنده بهت زده دست بلند کرد تا رد احترام کند که کفشدوزک از روی کلاهش پر کشید و رفت.

ژنرال نویسنده ز این توهین سخت برآشفت و فورا منتقد گشت را احضار کرد تا سرباز نویسنده را خلع قلم کند و او را تحت الحفظ تا بازداشتگاه ادبیاتخانه ببرد.

محاکمه ی سرباز نویسنده در تالار کاخ مرمرین هنر انجام شد. قضات و سایر مقام های دولتی پشت میزهای ماهوتی لم دادند. پاگون های پرزرق و برق و نشان های طلایی در زمینه تاریک مثل آینه می درخشید.

سرباز نویسنده به استفاده ی غیر قانونی از نشانی متهم شد که طبق قانون و سلسله مرتب حق کاربرد آن را نداشت. اما بخت یارش بود که در شب محکمه در جلسه شورای فرهنگی علیه روش های خشک و چکشی در برخورد با هنر و هنرمندان انتقادات شدیدی مطرح شد. انعکاس آن اعتراضات در سخنان روز بعد مارشال نویسنده کاملا هویدا بود.

ایشان اظهار کردند : ما نباید با چنین مسایلی با خشک اندیشی برخورد کنیم. وظیفه ی ما ریشه یابی و رسیدن به کنه ماجراست. بی شک عنصر مورد محاکمه مخل قوانین و نظامی است که به رغم برخی اشتباهات به اعتلای بی سابقه ی هنر و ادبیات در کشور ما منجر شده است. اینک از خود بپرسیم آیا متهم بالفطره مجرم و جنایتکار است؟ ما باید با جدیت ماجرا را دنبال کنیم. نباید به معلول بپردازیم و از علت چشم بپوشیم. چه کسی او را به این روزگار بدبختی و فلاکت انداخته است؟ چه کسی او را تباه کرده است؟ چه کسی تشخیص داد که او فاقد شعور اجتماعی است؟ آیا جو پویا و خلاقه می تواند به چنین بحرانی بینجامد. باید چه کسانی را مجازات کنیم تا در آینده شاهد چنین مواردی نباشیم؟

نه رفقا! متهم در این مورد هیچ گناهی ندارد. او تنها آلت دست بی اراده ی کفش دوزک خائن بود و لاغیر. بی شک این حیوان نابکار با کینه توزی نسبت به تشکیلات ما و خشمگین از دستاوردهای نظام ورزشی ما و با نیات پلید روی کله متهم نشست تا خود را به جای مارشال جا بزند، این کشفدوزک خائن بود که به نظام ما توهین کرده باید عامل را مجازات کنیم و نه آلت دست بی اراده ی او را.

سخنان او به کشف بزرگ ریشه های فساد انجامید و با استقبال شدید روبرو شد. دادگاه به برائت سرباز رای داد و حکم مجزات کفشدوزک را صادر کرد.

در همان سالن مرمرین محاکمه ی دیگری برپا شد. همه ی حضار به نقطه ی قرمز روی میز چشم دوختند. کفشدوزک زیر نعلبکی بلورین که مانع فرارش می شد آرام و بی اعتنا نشسته بود و تا پایان دادرسی سکوت موهن خود را حفظ کرد.

حکم صادره سحرگاه روز بعد اجرا شد. چهار جلد کتاب قطور و محکم از آثار مارشال نویسنده، آلت اجرای حکم بود. کتاب ها را یکی یکی از ارتفاع یک متری بر سر او کوبیدند. بنا بر گزارش، محکوم زجر زیادی نکشید.

سرباز نویسنده ی شلوار نارنجی از شنیدن حکم، اشک به صورتش جاری شد. درخواست کرد کفشدوزک را به باغ ببرند و آزاد کنند. با این کار سوظن همکاری و همداستانی او با کفشدوزک خائن تقویت شد و بار دیگر به عنوان معاونت در بزه و رابط در مظان اتهام قرار گرفت.

برگرفته از کتاب مرد دربند نویسنده : اسلاوومیر مروژک ترجمه : اسدالله امرایی

 

 

چهارشنبه 20/3/1388 - 11:17
انتخابات

ادب مرد به ز دولت اوست
 

مناظره گفتگویی است که دو طرف از قبل باید برای سوال های احتمالی جواب پیدا کنند و برای هر بحثی راه حلی ارائه دهند.

در مناظره رو خوانی از متن از پیش نوشته شده ومشورت قبلی برای نوشتن متن کاملآ قانونی است! مهم این است که فرد هر حرفی را که در مناظره می زند جزو عقایدی محسوب می شود که خودش به آن ایمان دارد.

تپق زدن ایرادی نداره...

تظاهر غلطه! چشم بستن بر واقعیات غلطه! درک و شعور مردم را نادیده گرفتن غلطه...

برای اثبات وجود خود به هر بهانه دست آویز شدن غلطه..

 

صداقت و امنیت و احترام حداقل چیزی است که ما نیاز داریم...

 

 

تا میرحسین یك یاحسین باقیست

 

جمعه 15/3/1388 - 20:31
دانستنی های علمی

معانی نام کشورهای جهان !

ایران: سرزمین نجیب زادگان (آریاییان)

آذربایجان: آتورپاتکان (نگهدار آتش)

آرژانتین: سرزمین نقره

آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما (آفتابی)

آلبانی: سرزمین کوهنشینان

آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن

آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود

اتریش: شاهنشاهی شرق

اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان

ارمنستان: سرزمین فرزندان ارمن (نام نبیره ی نوح
(ع)
)

ازبکستان: سرزمین خودسالارها

اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی

استرالیا: سرزمین جنوبی

اسرائیل: جنگیده با خدا

افغانستان: سرزمین قوم افغان

السالوادور: رهایی بخش مقدس

امارات متحده عربی: شاهزاده نشین های یکپارچه عربی

انگلیس: سرزمین قوم آنگل

ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی

ایرلند: سرزمین قوم ایر (شاید هم معنی با آریا)

ایسلند: سرزمین یخ

برزیل: چوب قرمز

بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان

 

جمعه 15/3/1388 - 13:41
بیماری ها

 

امروزه

افراد بسیاری بدنبال و داروهای آرامشبخش هستند تا به نوعی از حجم استرس ها و فشارهای ذهنی روزمره بکاهند، اما من فرمول آرامبخش زیر را پیشنهاد می کنم.
چای سبز 100 گرم
گل گاوزبان 20 گرم
دارچین    20 گرم
بهار نارنج 20 گرم
گل سرخ 20 گرم
هل     5 گرم
جوز هندی به مقدار خیلی کم
تخم گشنیز 5 گرم
لیمو عمانی 10 گرم
چای ترش  5 گرم
--------------------------------------
معجون آرامش 205 گرم
 
 
خواص دارویی گیاهان فوق به شرح زیر می باشد
 دارچین دارچین رمز جوانی است و مصرف روزانه آن انسان را سلامت و جوان نگاه می‌دارد. دارچین برای زیاد شدن و بازیافتن نیروی جنسی نیز بکار می‌رود. کلیه را گرم می‌کند و ضعف کمر و پاها را از بین می‌برد و کم خونی را درمان می‌کند. دارچین بهترین دارو برای دردهای عضلانی است و جدیدا در آمریکای شمالی و کانادا کرمهایی به بازار آمده که دارای دارچین است و برای رفع درد بکار می‌رود. حتما تا بحال متوجه شده‌اید که بعد از خوردن دارچین همه چیز را زیبا می‌بینید و چقدر آرام هستید. این خاصیت دارچین است زیرا دارچین اثر آرام کنده و شادکننده دارد و از بسیاری از داروهای آرام بخش بهتر است. اثر مهم دیگر دارچین پایین آوردن تب می‌باشد و حتی امروزه دارچین را به صورت قرص و کپسول درآورده‌اند که به عنوان تب‌بر بکار می‌رود. دارچین رگها را باز می‌کند و اثر خوبی در گردش خون دارد. دارچین خاصیت عجیب دیگری دارد و آن قوی کردن مصونیت بدن در مقابل امراض است و حتی می‌توان گفت که اثر پنی سیلین و آنتی‌بیوتیک را به مقدر زیادی دارا است. اگر حس کردید که ضعیف شده‌اید و ممکن است مریض شوید چای دارجین را فراموش نکنید و حتی اگر سرما خورده‌اید یا ضعف شدید دارید چای دارچین بهترین دارو است. دارچین معده را تمیز و آرام و قوی می‌کند. بنابراین اگر ناراحتی معده دارید حتما از دارچین استفاده کنید. دارچین با این همه خواص طعم بسیار خوبی دارد. حتی اگر چای معمولی می‌نوشید آنرا با مقداری پودر دارچین بهم بزنید که طعم آنرا بهتر کند
. گل گاو زبان ·        
گل گاو زبان و برگهای تصفیه کننده خون است.
· آرام کننده اعصاب است.
· عرق آور است.
· ادرار آور است.
· کلیه‌ها را تقویت می‌کند.
· سرماخوردگی را برطرف می‌کند.
· برای از بین بردن سرفه از دم کرده گل گاو زبان استفاده کنید.
· در درمان برونشیت موثر است.
· بی‌اختیاری دفع ادرار را درمان می‌کند.
· التهاب و ورم کلیه را درمان می‌کند.
· در درمان سرخک و مخملک مفید است.
· ضماد برگهای گاو زبان برای رفع ورم موثر است.
· برگهای گاو زبان را بپزید و مانند اسفناج از آن استفاده کنید.
· برگهای تازه گل گاو زبان دارای مقدار زیادی ویتامین
C می‌باشد و در بعضی از کشورها آنرا داخل سالاد می‌ریزند
. هل  هل از نظر طب قدیم ایران گرم و خشک است.
1. چون هل بشکل قلب می باشد بنابراین تقویت کنده قلب است.
2. بادشکن بوده و گاز معده و روده را خارج می سازد.
3. تقویت کننده بدن است.
4. ادرار آرو است .
5. قاعده آور است.
6. مقوی سیستم هضم است.
7. باعث هضم غذا می شود.
8. زخم های دهان را برطرف می کند بدین منظور دم کرده هل را در دهان مضمضه کنید .
9. خوشبو کننده دهان است.
10. برای تسکین گوش درد ، گرد هل را در گوش بریزید.
11. برای برطرف کردن دل بهم خوردگی و تهوع ،از دم کرده هل استفاده کنید.
12. اشتها آور است.
13. تب را پائین می آورد.
14. معالج سرماخوردگی است.
15. برای تسکین درد رماتیسم مفید است.
16. ترشی معده را برطرف می کند.
17. ضد مسمومیت است.
18. برای رفع بیماریهای چشم مفید است
. جوز هندی دانه ی این گیاه و همچنین پوشش خارجی آن (Masic) از مواد محرک و مؤثر است. ولی ادامه ی مصرف آن خطرناک می باشد و مصرف 7 تا 12 گرم آن موجب مسمومیت می شود. مصرف بی رویه ی اسانس موسکاد ایجاد رخوت و خواب عمیق همراه با کاهش عمل رفلکس ها می کند. سمی بودن آن برای انسان بیشتر از حیوانات است. با توجه به موارد مسمومیت که غالباً از مصرف موسکاد و اسانس آن پیش می آید، باید همواره این نکان مورد دقت قرار گیرد که اولاً اگر مصرف آنها بی رویه و بیشتر از مقادیر درمانی نباشد و ثانیاً ادامه پیدا نکند بی خطر است.
موسکاد و پوشش خارجی آن علاوه بر مصارف درمانی در فرمول عده ای از فراورده های دارویی وارد می شود و به علاوه از ان در تهیه ی بعضی لیکورهای مقوی
قلب و هضم کننده استفاده می شود. بوردوموسکاد در استعمال خارج به صورت مالیدن بر روی عضو برای درمان رماتیسم به کار می رود.
چای سبز چای سبز خطر مرگ قلبی را كاهش می‌دهد
چای سبز خطر مرگ در اثر بیماری قلبی را بیش از بیست و پنج درصد كاهش می‌دهد.
مصرف دم‌کردهٔ چای باعث تسریع حرکات تنفسی، سرعت در گردش خون، رفع خواب‌آلودگی، احساس تجدید نیرو، تقویت نیروی فکری، گوارش بهتر غذا و تعریق می‌شود از اینرو چای را هنگام خستگی، ضعف عصبی، میگرن، بیماری‌های قلبی و آسم می‌توان تجویز نمود.
در پژوهشهای امروزه مشخص شده چای ممکن است در کاهش خطر برخی بیماریهای مزمن عمده مثل سکته، حمله قلبی و بعضی سرطانها مفید باشد،
تخم گشنیز دانه گشنیز را جز داروهای معدی ؛بادشکن ؛ضد سردرد می خوانند وعجیب نیست اگر نسخی از این دارو را در داروهای ضد ضعف معده ناراحتی های هضمی؛ سرگیچه های گوارشی؛ شروع آب مروارید؛ زکام مزمن وبالا خره ضعف حافظه می بینیم
بهار نارنج بهار نارنج، داروى مؤثرى بر ضد ناراحتى هاى عصبى است و به عنوان آرام کننده و ضد هیجانات دستگاه عصبى عمل مى کند. سردردها و دل دردها را آرام مى سازد و در بدخوابى ها و بى خوابى هایى که ریشه عصبى دارند و دیگر ناراحتى هاى عصبى، به ویژه سردردهاى میگرنى کاربرد دارد. علاوه بر این ها، از این گیاه براى درمان دردهاى عادت ماهانه زنان، تقویت معده، تقویت قلب و مغز، تشویش، تشنج و تپش نامنظم قلب و تحریکات عصبى، و علیه حمله و غش استفاده مى شود.
گل سرخ گلبرگهای آن اثر ملین ملایم دارد. از این‌رو برای رفع یبوست کودکان، اشخاص مسن و بیماران در دورۀ نقاهت مصرف دارد. اسانس گل سرخ چون دارای بوی مطبوع است از این جهت در عطرسازی اهمیت فراوان دارد. این گیاه بعنوان ضد افسردگی و اضطراب و درمان مشکلات پوستی و گوارشی مصرف می‌شود.  
لیمو عمانی خیلی ترش، خنک کننده، اشتها آور، ضدعفونی کننده، مقوی معده و موثر برای رفع عوارض کمی ویتامین .C
چای ترش سبب کاهش فشار خون، باز شدن عروق می شود و از رشد سلول های سرطانی جلوگیری می کند.
 امیدوارم از این معجون لذت ببرید
چهارشنبه 13/3/1388 - 3:54
خواستگاری و نامزدی
  

 

 

سه چیز در زندگی هست كه ...  

سه چیز در زندگی هست که وقتی رفت.. دیگر قابل بازگشت نیست  

سخن...موقعیت...زمان

سه چیز در زندگی هست که باعث میشه تو شخص بزرگی بشی  

سختکوشی..صداقت...موفقیت 

 سه چیز در زندگی هست که شخصیت انسان را  از بین میبرد  

حرص...غرور..خشم  

سه چیز در زندگی هست  که هیچ زمان نباید از دست داد  

آرامش...امید...شرافت  

سه چیز در زندگی هست که همیشگی و قطعی نیست  

رویاهای انسان...موفقیت ...شانس

  

سه شنبه 12/3/1388 - 12:53
محبت و عاطفه

 

 

روزها گذشت وگنجشک با خدا هیچ نگفت (اندرآن نیز حکمتی است ) (كسی كه حق اظهار نظر و بیان فكر خود را نداشته باشد، موجودی زنده محسوب نمی شود)  

 

 

روزهاگذشت وگنجشك با خدا هیج نگفت .فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند وخدا هربار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ، من تنها گوشی هستم كه غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام كه دردهایش را در خود نگه می دارد. و سرانجام گنجشك روی شاخه ای از درخت دنیا نشست . فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ، گنجشك هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست . گنجشك گفت : لانه كوچكی داشتم ، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی كسی ام . تو همان را هم ازمن گرفتی . این توفان بی موقع چه بود؟ لانه محقرم كجای دنیا را گرفته بود ؟ و سنگینی بغضی راه بر كلامش بست . سكوتی درعرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیرانداختند. خدا گفت : ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند . آن گاه تو از كمین مار پرگشودی . گنجشك خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت : و چه بسیاربلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی . اشك در دیدگان گنجشك نشسته بود . ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت . های های گریه هایش ملكوت خدارا شکست .

(پندها واندزها)

سه شنبه 12/3/1388 - 1:8
دانستنی های علمی
شباهت آدم ها و آب!           

 

 اصلاً فکر کردین چرا بیشتر حجم بدن آدما آبه؟!چون برای زنده بودن و زندگی کردن، بهش نیاز دارند! - آب ترکیبی از هیدروژن و اکسیژنه. مایع ، روان، در جریان و متحرکه! سنگینه... اما خیلی چیزا روش سبک میشن. بر آتش غلبه دارد. اگه راکد بمونه ، به باتلاق تبدیل می‌شه!

انسان هم در حرکته که قوی می‌شه ، در تغییره که استعداد‌هاش نمود پیدا می‌کنه ، می‌تونه بر خشمش غلبه کنه و یا می‌تونه با حرفاش ، خشمی رو فرو بنشانه. آب اگه راکد بمونه ، بی‌استفاده شده و می‌میره!

 - آب وقتی از بین ذرات سنگ و شن و ماسه عبور می‌کنه، زلال و شفاف می‌شه. خنک می‌شه و انرژی می‌گیره.

انسان هم وقتی سختی می‌کشه ، نرم می‌شه. ملایم و اصیل به اصلش برمی‌گردد. خالص می‌شه و انرژی جدید برای ادامه‌ی زندگی پیدا می‌کنه. 

- آب به اشکال مختلف ظرفی که درونشه ، در می‌آد. مواد برای تبدیل شدن، بهش نیاز دارند.

آدمی هم می‌تونه با محیط‌های مختلف، سازگاری پیدا کنه و خیلی جاها وجودش، یه نیازه بدون وجودش، خیلی کار انجام نمی‌شه. 

- آب خاصیت پاک‌کنندگی داره.

انسان اگه خودش دارای روح پاکی باشه، می‌تونه با اعمال و رفتارش، دیگران رو هم پاک کنه. - آب می‌تونه شیرین، تلخ یا شور بشه.آدما گاهی خوش‌اخلاق و گاهی بداخلاق می‌شن و گاهی هم با تکرار مکررات، شور می‌شن. 

- آب گاهی توی آسمونه و گاهی روی زمین و گاهی هم زیرزمین. گاهی قطره می‌شه و گاهی دریا. از بین نمی‌ره، فقط تبدیل می‌شه.

انسان هم چه روحی و چه جسمی، مدام تغییر رویه ورفتار می‌ده. گاهی به اندازه‌ی قطره، کوچیک می‌شه و گاهی به اندازه‌ی دریا، عظیم. گاهی تا عرش می‌ره و گاهی زمینی می‌شه.آدمی هم اگه بخواد، می‌تونه مانند آیینه، زیبایی‌ها یا زشتی‌های جهان و آدمای دیگه رو منعکس کنه. می‌تونه واقعیت رو نشون بده.

 

- نور در آب شکسته می‌شه. آب در عین حالی که رنگ نداره اما نور رو می‌شکنه و هفت رنگ ازش به‌وجود می‌آره.انسان هم می‌تونه کارای خارق‌العاده انجام بده. می‌تونه با رفتارهای متفاوت، رنگ‌های مختلفی به خودش بگیره. هم‌چنین از رنگ‌ها انرژی بگیره. 

- آب قدرت شفا‌دهی دارد. خالصش، زیباست. خالصش به حالت بخار در می‌آد و هم‌چنین وقتی منجمد می‌شه، خالص می‌شه.انسان هم می‌تونه انرژی شفا‌دهی خود رو منتقل کنه و وقتی سختی می‌بینه و خالص می‌شه، واقعا زیبا و دوست داشتنی می‌شه.

 

 - آب در اثر انعکاس نور، آیینه می‌شه و همه‌چی رو درونش نمایش می‌ده. رنگ‌ها و ناخالصی‌ها تا حدودی اثر مفیدش رو کمتر می‌کنند.آدمی هم اگه بخواد ، می‌تونه مانند آیینه ، زیبایی‌ها یا زشتی‌های جهان و آدمای دیگه رو منعکس کنه. می‌تونه واقعیت رو نشون بده.آدمی اگه بخواد ، بسیار صبور و مقاومه و با تلاش ، کوه رو هم جدا می‌کنه.

- آب بلورهای خالصش، به اشکال زیبای هندسی در می‌ آید و تحت‌تاثیر خوبی و بدی قرار می گیره. انسان هم روح و جسمش ، تحت تاثیر خوبی و بدی قرار می‌گیره در نتیجه هاله‌ی اطرافش ، به رنگ‌ها و اشکال مختلفی در می‌آد. 

 

- آب صبوره، بسیار صبور... از سنگ هم قدرت بیشتری داره. آروم‌آروم و کم‌کم، سنگ‌ها رو خرد می‌کنه. کوه به اون محکمی و بزرگی رو می‌شکنه و ذراتش رو با خودش می‌بره.آدمی اگه بخواد ، بسیار صبور و مقاومه و با تلاش ، کوه رو هم جدا می‌کنه. 

 

- آب زندگی بخشه و هر چه خالص‌تر در هر جا وجود داشته باشه، باعث شادی و آرامشه.و آدمی اگه خالص و یک انسان به تمام معنا باشه، در هر جا باعث آرامش بقیه‌ی موجوداته!

فکر نمی‌کنید آدما هم، چون بیشتر حجم بدن‌شون آبه ، زمانی می‌تونند متعادل باشند که ویژگی‌های آب رو به خود بگیرند؟!

 

دوشنبه 11/3/1388 - 11:58
ادبی هنری

                                                                                           

 

سعی نکن باران باشی که برای اثبات وجودت خودتو بکوبی به شیشه..سعی کن مثل ابر باشی که دیگران تشنه ی باریدنت باشند.

 

 شاد باشید                                              

پنج شنبه 3/2/1388 - 12:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته