• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 34
تعداد نظرات : 18
زمان آخرین مطلب : 6094روز قبل
دانستنی های علمی

در گوشی های سونی اریکسون بزنید:

<-*->->*->* (یعنی به ترتیب در صفحه اصلی گوشیتون بزنید:-> یعنی کلید راست موس    و  <- یعنی کلید چپ موس   و * یعنی کلید ستاره)

حالا شما منو مخفی رو آوردید که برای تست قسکت های مختلف گوشی می باشد، این رو شاید خیلی هاتون بدونید!

اما این یکی مسلما برای بعضی هاتون جدیده!

حالا بزنید: 2 سپس 4 و 6 و 8 به ترتیب ، دیدید: Sony Ericsson ROCKS!

 

 

اگه برای کسی تکراری بود بگه ...

 

 

اگه برای کسی هم جدید بود بگه تا باز هم بذارم جالبتراش رو

سه شنبه 13/12/1387 - 17:6
خواستگاری و نامزدی
ایا تو به من دستور دادی که در راه تو قربانی شوم، فوراً اجابت کردم و مشتاقانه بسوی قربانگاه عشق حرکت کردم.... اما تو میخواستی که این قربانی هر چه با شکوه تر باشد، لذا دوستانم را و فرزندانم را و عزیزترین کسانم را بقربانی پذیرفتی .... و مرا در آتش اشتیاق گذاشتی........
خدایا!
ابراهیم را گفتی که عزیزترین فرزندش را قربانی کند، و او اسمعیل را مهیای قربان کرد....
هنگامیکه پدر کارد را به گلوی فرزندش نزدیک می کرد، ندا آمد دست نگه دار.
ابراهیم آزمایش خود را داد ولی اسمعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود که قربان شود (استحقاق قربانی شود)
زمان زیادی گذشت، تا قربانی کاملی، که عزیزترین فرزندان آدم بود، بدرجه ارزش قربانی شدن رسید و در همان راه خدا قربانی شد و او حسین بود.
خدایا تو به من دستور دادی که در راه تو قربانی شوم، فوراً اجابت کردم و مشتاقانه بسوی قربانگاه عشق حرکت کردم.... اما تو میخواستی که این قربانی هر چه با شکوه تر باشد، لذا دوستانم را و فرزندانم را و عزیزترین کسانم را بقربانی پذیرفتی .... و مرا در آتش اشتیاق گذاشتی....
سه شنبه 13/12/1387 - 16:52
دانستنی های علمی
اسم چمران معروف تر از خودش بود. وقتی عکسش رسید دست اسرائیلی ها ، با خودشان فکر کردند « این همان یارو خبر نگاره نیست که می آمد از اردوگاه ما گزارش بگیرد؟ » آن ها هم برای سرش جایزه گذاشتند.

شب های جمعه من را می برد مسجد ارک. با دوچرخه می برد. یک گوشه می نشست و سخن رانی گوش می داد. من می رفتم دوچرخه سواری.

پدرمان جوراب بافی داشت. چرخ جوراب بافیش یک قطعه داشت که زود خراب می شد و کار می خوابید. عباس قطعه را باز کرد و یکی از رویش ساخت. مصطفی هم خوشش آمد و یکی ساخت. افتادن به تولید انبوه یک کارخانه کوچک درست کردند. پدر دیگر به جای جوراب،لوازم یدکی چرخ جوراب بافی می فروخت.

 مدیر دبستان با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که حیف است مصطفی در آن جا بماند. خواستش و به ش گفت برود البرز و با دکتر مجتهدی نامی که مدیر آن جاست صحبت کند. البرز دبیرستان خوبی بود،ولی شهریه می گرفت.دکتر چند سؤال ازش پرسید . بعد یک ورقه داد که مسئله حل کند. هنوز مصطفی جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر گفت « پسر جان تو قبولی . شهریه هم لازم نیست بدهی.»

سال دوم یک استاد داشتیم که گیرداده بود همه باید کراوات بزنند. سرامتحان ، چمران کراوات نزد، استاد دونمره ازش کم کرد. شد هجده ، بالاترین نمره .

درس ترمودینامیک ما با یک استاد سخت گیر بود. آخر ترم نمره ش از امتحان شد هفده و نیم و از جزوه چهار . همان جزوه را بعدا چاپ کردند. در مقدمه اش نوشته بود «این کتاب در حقیقت جزوه ی مصطفی چمران است در درس ترمودینامیک.»

باهم از اوضاع ایران و درگیری های سیاسی حرف می زدیم .نمی دانستیم چه کار می شود کرد. بدمان نمی آمد برگردیم، برویم دانشکده ی فنی ، تدریس کنیم . چمران بالاخره به نتیجه رسید . برایم پیغام گذاشته بود « من رفتم .آنجا یک سکان دارهست. » و رفت لبنان.

ماعضو انجمن اسلامی دانشگاه بودیم. خبر شدیم در لبنان سمیناری درباره شیعیان برگزار کرده اند. پِیش را گرفتیم تا فهمیدیم آدمی به اسم چمران این کار را کرده است. یک چمران هم می شناختیم که می گفتمد انجمن اسلامی مارا راه انداخته. فهمیدیم این دو نفر یکی اند. آمریکا را ول کردیم و رفتیم لبنان.

چپی ها می گفتند «جاسوس آمریکاست. برای ناسا کار می کند.» راستی ها می گفتند « کمونیسته. » هردو برای کشتنش جایزه گذاشته بودند. ساواک هم یک عده را فرستاده بود ترورش کنند. یک کمی آن طرف تر دنیا، استادی سرکلاس می گفت « من دانشجویی داشتم که همین اخیرا روی فیزیک پلاسما کار می کرد.»

اوایل که آمده بود لبنان ، بعضی کلمه های عربی را درست نمی گفت. یک بار سرکلاس کلمه ای را غلط گفته بود . همه ی بچه ها همان جور غلط می گفتند. می دانستند و غلط می گفتند. امام موسی می گفت «دکتر چمران یک عربی جدیدی توی این مدرسه درست کرد.»

چند بار اتفاق افتاده بود که کنار جاده ، وقتی از این ده به ده دیگر می رفتیم ، می دید که بچه ای کنار جاده نشسته و دارد گریه می کند. ماشین را نگه می داشت، پیاده می شد و می رفت بچه را بغل می کرد. صورتش را با دستمال پاک می کردو او را می بوسید . بعد هم راه بچه شروع می کرد به گریه کردن . ده دقیقه ، یک ربع، شاید هم بیش تر.

ماهی یک بار ، بچه های مدرسه جمع می شدند و می رفتند زباله های شهر را جمع می کردند. دکتر می گفت « هم شهر تمیز می شود، هم غرور بچه ها می ریزد.»

من نفر دومی بودم که تنها گیرش آوردم . تنها راه می رفت؛بدون اسلحه . گفتم «من پول گرفته م که تو رو بکشم . » چیزی نگفت. گفتم « شنیدی ؟» . گفت « آره . » دروغ می گفت . اصلا حواسش به من نبود. اگر مجبور نبودم فرار کنم ، می ماندم ببینم این یارو ایرانیه چه جور آدمی است.

کتاب چمران / رهی رسولی فر / انتشارات روایت فتح

سه شنبه 13/12/1387 - 16:43
خانواده

آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می شود،و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ نموده و گذر می کندحالا معلوم نمائید سر کجا افتاده؟کدام گریبان پاره می شود .................
بسم رب الشهدا و الصدیقین:
چه کسی می داند جنگ چیست؟
چه کسی می داند فرودیک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟
چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هر جا،
به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟
جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟
به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟
کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود.
از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟
آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده
کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.
کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟
چه کسی در هویزه جنگیده؟
کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟
چه کسی است که معنی این جمله رادرک کند:
نبرد تن و تانک؟! اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟
چگونه سر 120دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟
آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟
گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می شود
و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن راسوراخ کرده وگذر می کند،
حالا معلوم نمایید سرکجا افتاده است؟
کدام گریبان پاره می شود؟
کدام کودک در انزوار و خلوت اشک می ریزد؟
و کدام کدام .............؟
توانستید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر نمی توانید، این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید:
هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت درجاده مهران –
دهلران حرکت می نماید، مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگراز مقاومت هوا صرف نظر شود.
معلوم کنید کدام تن می سوزد؟ کدام سر می پرد؟
چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید؟
چگونه باید آنها را غسل داد؟
چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم.
چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟
کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟
به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟
از خیال، از کتاب ، از لقب شاخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت درکیفت می گذارد؟
کدام اضطراب جانت را می خورد؟
دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟
دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن، پرستو شدن
آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی
تو داغدار شده است؟جوانی به خاک افتاده است؟
آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور کردند؟
هیچ می دانستی؟ حتما نه! ...
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی
و آنگاه که قطره ای نم یافتی؟
با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی؟
اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!!
اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی،
اگر جعفر و عبدالله نیستی،
لااقل حرمله مباش!
که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.
من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد....
پس بیاید حرمله مباشیم

سه شنبه 13/12/1387 - 16:37
دانستنی های علمی

 به نقل از یه سایت:

زادگاه

هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در مدینه دیده به جهان گشود.

كنیه ها
ابوالحسن و ابوعلی

لقبها
رضا، صابر، زكی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مكیدة الملحدین، كفوالملك، كافی الخلق، رب السریر، و رئاب التدبیر

مشهورترین لقب
مشهورترین لقب آن حضرت رضااست و در سبب این لقب گفته اند: او از آن روی رضا خوانده شد كه در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده : از آن روی كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روی او را رضا خوانده اند كه مأمون به او خشنود شد.

مادر امام
در روایتهای مختلفی كه به ما رسیده است نامها و كینه ها و لقبهای ام البنین، نجمه، سكن، تكتم، خیزران، طاهره و شقرا، را برای مادر آن حضرت آورده اند.

زاد روز
درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنین وفات آن حضرت اختلاف است.
ولادت آن حضرت را به سالهای (148 و 151 و 153ق) و در روزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه همین ماه، جمعه دهم رجب و یازدهم ذی القعده نامیده اند.

روز شهادت
روز وفات آن حضرت را نیز به سالهای (202 و 203 و 206ق) دانسته اند.
اما بیشتر بر آنند كه ولادت آن حضرت در سال (148ق) یعنی همان سال وفات امام صادق علیه السلام بوده است، چنان كه مفید، كلینی، كفعمی، شهید، طبرسی، صدوق، ابن زهره، مسعودی، ابوالفداء، ابن اثیر، ابن حجر، ابن جوزی و كسانی دیگر این نظر را برگزیده اند.
در باره تاریخ وفات آن حضرت نیز عقیده اكثر عالمان همان سال(203ق) است.
بنابر این روایت، عمر آن حضرت 55 سال می شود كه 25 سال آن را در كنار پدر خویش سپری كرده و 20 سال دیگر امامت شیعیان را بر عهده داشته است.
این 20سال مصادف است با دوره پایانی خلافت هارون عباسی، پس از آن سه سال دوران خلافت امین، و سپس ادامه جنگ و جدایی میان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سر انجام دوره ای از خلافت مأمون.

فرزندان
گرچه كه نام پنج پسر و یك دختر برای ایشان ذكر كرده اند، اما چنان كه علامه مجلسی می گوید: حداكثر تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند.
به دسیسه مامون و با  سم او به شهادت رسید و پیكر مطهر او را در طوس در قبله قبه هارونی سرای حمید بن قحطبه طایی به خاك سپردند و امروز مرقد او مزار آشنای شیفتگان است.

دوشنبه 20/8/1387 - 13:59
ادبی هنری

هیچوقت خودت رو دست کم نگیر!!

 

سه شنبه 7/8/1387 - 11:3
خانواده

خدایا! انچه را شیطان گره می زند،بگشای وانچه را او می بندد

بگسل و هر تدبیری را که می اندیشددر هم ریز وچون اهنگ کاری را می کند،بازش دار وانچه را استوار می سازد،ویرانش کن.

صحیفه سجادیه

دوشنبه 6/8/1387 - 13:33
دانستنی های علمی
 

اگر می خواهید دستان شما پس از تماس با ماهی دیگر بویی ندهد،می توانید با محلول سرکه و آب و یا آب نمک دستان خود را بشویید.

برای آن که از تندی پیاز بکاهید و به اصطلاح آن را شیرین کنید، پیاز رابه صورت حلقه حلقه از هم جدا کنید، سپس به مدت یک ساعت در آب سرد خیس کنید.پیاز شیرین برای سالاد ،بسیار مناسب است.

در موقع پخت لوبیا،تا وقتی که لوبیا نرم نشده از نمک زدن به آن خودداری کنید.در غیر این صورت لوبیا پخته نمی شود.

يکشنبه 5/8/1387 - 12:28
دعا و زیارت

خدایا! انچه را شیطان گره می زند،بگشای وانچه را او می بندد

بگسل و هر تدبیری را که می اندیشددر هم ریز وچون اهنگ کاری را می کند،بازش دار وانچه را استوار می سازد،ویرانش کن.

صحیفه سجادیه

يکشنبه 5/8/1387 - 12:23
دعا و زیارت
 

ستایش و سپاس خدایی راست که ما را به توبه و بازگشت از گناه رهنمون گشت. بنابراین چنان که از فضل و احسانش تنها به نعمت توبه بسنده کنیم،عطای او بر ما نیکو و احسانش بزرگ و فضلش عظیم خواهد بود.

صحیفه سجادیه

يکشنبه 5/8/1387 - 12:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته