شبکه پایگاه های قرآنی
Quran.tebyan.net
  • تعداد بازديد :
  • 1908
  • شنبه 1394/8/16
  • تاريخ :

ولی اعظم طاغوت

خواندن"اجتنبوا الطاغوت" کافی نیست بل، باید بکوشی تا طواغیت زمانت را بشناسی و از همه مهم تر ولی اعظم طاغوت را.

شکوری_شبکه تخصصی قرآن تبیان

طاغوت

یکی از غُرر مباحث قرآن، بحث از ولایت و سرسپردگی اهل کفر به "ولایت طاغوت" است . و چون فهم معنای "ولایت طاغوت" در گروه تحلیل دو واژه "ولایت" و "طاغوت" است. پس بهتر است نخست، تکلیفمان را با این دو کلمه روشن کنیم.

واژه ولایت، طبق آنچه محققان لغت‌شناس عرب گفته‌اند، به معنى «نزدیك بودن» است. هنگامى كه چیزى نزدیك چیز دیگرى قرار مى گیرد مادّه «وَلِىَ» به كار مى رود. در قرآن كریم مى خوانیم: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفّارِ؛(1)اى كسانى كه ایمان آورده اید، با كافرانى كه مجاور شما هستند كارزار كنید...
در هر صورت، ماده «ول ى» در اصل به معناى «قرب» است. اما دو چیز كه نزدیك هم قرار مى گیرند، به طور طبیعى رابطه تأثیر و تأثرى بین آنها برقرار مى شود. از این رو كلمه «ولایت» غیر از مفهوم قرب، معناى ارتباط، پیوند پیدا كردن، با هم جوش خوردن و رابطه پیدا كردن را نیز مى رساند. در موجودات مادى، شرط تأثیر و تأثر این است كه نزدیك هم باشند. وقتى نزدیكى برقرار شد زمینه تأثیر و تأثر هم فراهم مى شود و یكى در دیگرى تصرف مى كند یا هر دو در هم تصرف مى كنند. این معناى دیگرى است كه علاوه بر قرب، از كلمه «ولایت» فهمیده مى شود.
این تصرف نیز گاهى تصرف حقیقى و تكوینى است كه از آن به «ولایت تكوینى» تعبیر مى كنیم، و گاهى نیز تصرف اعتبارى و قراردادى است كه كسى حق دارد نسبت به دیگرى امر و نهى كند. این نوع تصرف را «ولایت تشریعى» مى نامیم؛ یعنى در حیطه قانون و تشریع قرار مى گیرد. گاهى وقتى دو چیز با هم نزدیك هستند، رابطه ولایت، طرفینى است؛ مثل این كه قرآن مى فرماید:وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض[توبه/123] (و مردان و زنان با ایمان دوستان یكدیگرند.)
هر یك از مؤمنان نسبت به مؤمنان دیگر ولایت دارند و این ولایت طرفینى است. رابطه خداوند و مؤمنان نیز همین طور است؛ از یك طرف داریم: اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا،[بقره/257] و از سوى دیگر نیز داریم: أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ... .[یونس/62]هم خدا ولىّ مؤمنان است و هم مؤمنان ولىّ خدا هستند. قُربى كه بعضى از بندگان با خدا پیدا مى كنند موجب مى گردد كه خدا ولىّ آنها شود و عنایت هاى خاصى به آنها داشته باشد و تدبیر امورشان را به عهده گیرد.[1]
در قرآن دو گونه ولایت تصویر شده است:
یک. ولایت الله؛ چنانکه می فرماید: إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا ]مائده/55]
دو. ولایت طاغوت؛ وَ الَّذینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوت [بقره/257]
مومنان تحت ولایت خدا و کافران تحت ولایت طاغوت هستند.

اما مراد از "طاغوت" چیست؟

از تعدد معانی و کاربردهای متفاوت واژ طاغوت چنین بر می آید که این لفظ معنایی عام دارد که بر افراد مختلفی صدق می کند، از این رو مفسران در معنای آن گفته اند که طاغوت به هر طغیان گر و متجاوز از حدود اطلاق می شود، پس هم ساحران و کاهنان و مانعان راه خیر، بت ها یا شیاطین یا اَجنّه ای که عبادت می شوند، انسانهای گمراه کنند مردم، و همه کسانی که بدون رضایت خدا فرمانبری می شوند، طاغوت هستند. [2]

برخی گفته اند طاغوت صیغه مبالغه است؛ مانند کلمه «ملکوت» و «جبروت» که مبالغه در مالکیت و جباریت است. این کلمه در مواردى استعمال می شود که وسیله طغیان باشند؛ مانند اقسام معبودهاى غیر خدا، نظیر بت ها و شیطان ها و جن ها و پیشوایان ضلالت از بنى آدم، و هر پیشوایی که خداى تعالى راضى به پیروى از آنها نیست. این کلمه در مذکر و مؤنث و مفرد و تثنیه و جمع، مساوى است و تغییر نمی کند.[3]
برخی از مفسران معتقدند؛ طاغوت، از ماده طغیان، به معناى لغوى و وسیع، هر خود خواه و سرکش بر اندیشه و آزادى و حق مردم است. موارد و اشخاصى که در معناى آن بیان کرده اند؛ مانند شیطان، کاهن، سران گمراهى، سرکشان انس و جن و نفس طغیانگر، به مقتضاى دریافت گوینده و یا شنونده است.[4]
لذا طغیان، سرکشى و خروج از مسیر طبیعى و فطرى است. طغیان آب، آن است که از بستر طبیعى و ساخته خود بیرون رود و آبادى و مزارع را ویران کند. طغیان شخص بر خود، چیرگى خوى خودبینى و یا بعضى از قواى حیوانى است که فطریات و مواهب انسانى را فراگیرد. طغیان بر خلق، سلطه جابرانه بر حقوق و مواهب آنها است که نتیجه اش به وجود آوردن فساد در زمین خواهد بود، چنان که قرآن می فرماید: «الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ* فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ»؛[5] همان اقوامى که در شهرها طغیان کردند، و فساد فراوان در آنها به بار آوردند.

ولی اعظم طاغوت

شیطان در رأس همه طاغوت هاست. فرعون ها، نمرودها و کسراهای زمان، همه، طواغیتی هستند که ولایت شیطان را پذیرفتند، و دست رفاقت به سوی او دراز کرده اند.
إنَّما سُلطانُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّونَهُ والَّذینَ هُم بِهِ مُشرِکون.[نحل/100] تسلط شیطان تنها بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیده اند، و آنها که نسبت به او [= خدا] شرک می ورزند (و فرمان شیطان را به جای فرمان خدا، گردن می نهند.

 شیطان از طواغیت سواری می‌گیرد

همان طور که زمامدار اسب، زمام یا حنک یا افسار اسب را به دست می گیرد و بر او سوار می شود و به هر جا بخواهد، راهنمایی می کند، شیطان هم تبهکار را احتناک می کند و به گردنش افسارزده بر او سوار می شود یا بر او بار می نهد تا آن را به مقصد برساند.
همان گونه که سوارکارِ مسلّط، افسار را در حَنَک اسب می گذارد، در نتیجه آن را در اختیار خود می گیرد و به هر جا و هرگونه بخواهد اسب را می راند، شیطان نیز گروهی را به بند می کشد و بر گُرده آنان سوار می شود(لأحتنکنّ ذریّته)[6]

طاغوت هم مامور خداست!

براساس ربوبیت مطلق الهی در نظام تكوین، همه طواغیت و سرآمد آنها، یعنی شیطان، مأموران الهی و مجریان كیفر اویند و ولایت بر كافران را خدا به آنان داده است: (إنّا جَعَلنَا الشَّیاطینَ أولِیاءَ لِلَّذینَ لایُؤمِنون)[اعراف/27] تا مانند سگ دست آموز، تبهكاران را بشورانند: (ألَم تَرَ أنّا أرسَلنَا الشَّیاطینَ عَلَی الكافِرینَ تَؤُزُّهُم أزّا).[مریم/83]
پس اگر انسانها با داشتن فطرت خداجوی درونی و وحی حیاتبخش و كتابهای آسمانی بیرونی، حق را پشت سر اندازند: (فَنَبَذوهُ وراءَ ظُهورِهِم)[آل عمران/187] و با وجود مهلت توبه و انابه، به مخالفت خود پای بفشرند، خداوند شیاطین و طواغیت را برای كیفردهی، كه البته این هم یك امر تكوینی است، بر آنها چیره می سازد: (وكَذلِكَ نُوَلّی بَعضَ الظّالِمینَ بَعضا)[انعام/129] و (إنَّما سُلطانُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّونَه).[نحل/100]
در حقیقت طاغوت، تازیانه كیفر خداست كه بر پیكر كافران فرود می آید و ولایت طاغوت برای او و پیروانش عقوبت است، زیرا طاغوت نیز در نظام تشریع، متمرّد است و با ولایت بر كافران، عذاب خود را بیشتر می كند.[7]

آری! یادمان باشد که خواندن"اجتنبوا الطاغوت" کافی نیست بل باید طواغیت زمانمان را بشناسیم و از همه مهم‌تر ولی اعظم طاغوت را.

پی‌نوشت‌ها:

1. در پرتوی ولایت، مصباح یزدی، ص265.
2. المفردات فی غریب القرآن، ج۱، ص۳۰۵
3. تفسیر روشن، ج 3، ص 323.
4. پرتوی از قرآن، ج 2، ص 20.
5. سایت اسلام کوئیست.
6. سیره رسول اكرم(ص) در قرآن جلد 8، صفحه 156.
7.تسنیم، جلد 12، ص209.

UserName