شِرک تقوا نام!
آدمهای مومنی که مشرک نباشند! در حکم کبریت احمرند. این را خدا میگوید در حبل متینش. اگر پیدایشان کردید، لطفا نشانیشان را به ما هم بدهید.
شکوری-نویسنده شبکه تخصصی قرآن تبیان
برای ورزش صبحگاهی میزنم بیرون از خانه، سعدی را هم با خود میبرم تا در کنار سلامت جسم، کام جان را هم شکربار کنم از قندِ پندِ شیخ شیراز.
لای دیوان را که باز میکنم، میآید:
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلاشی دهیم این شرکِ تقوا نام را
ترکیب تناقضگونه "شرکِ تقوا نام"، ناخودآگاه کریمه صد و ششم سوره یوسف را پیش چشمم تصویر میکند. بیت، تلمیح ظریفی است از این آیه: «و بیشتر مدعیان ایمان، مشرکند!»
اینجاست که انبوهی سوال، آوار میشود روی ذهن آدم که بین ایمان و شرک، مگر تناقض دایر نیست؟ اگر هست چگونه میشود مومن باشی و در همان زمان مشرک؟!
هر چه فکر میکنم البته عقلم به جایی قد نمیدهد. بالاخره برای حل معما دست به دامن علامه میشوم در المیزان.
علامه، اما جمع ایمان و شرک را ممکن میداند منوط به اینکه ایمان را حقیقتی بدانیم دارای مراتب . آنوقت است که خواهیم دید برخی از مراتب پایین ایمان با پارهای از مراتب خفیف شرک، قابل جمع است.
مع الاسف، خیلی وقتها چشممان به ابزار فوق پیشرفته یقین، مسلح نیست که دست ناپیدای خدا را در لابلای اسباب ظاهری ببینیم. و همین است که وقتی در کوران حوادث فرو می غلطیم، با هر کم و زیادی، درجه ایمانمان تکان می خورد و بالا و پایین میرود.
ریا به نظرم مصداق خوبی است برای توضیح علامه. لابد دیدهاید ریاکاری را که منت سر خدا میگذارد در قیام و قعودش. به سمت قبله میایستد اما برای خلق نماز میگذارد.
مومن ریاکار در عبودیتش ایمان دارد به خدای یکتا، در اطاعتش، اما گوشه چشمی هم دارد به غیر!
نمازش در خلوت با جلوت، تومنی صناّر توفیر دارد. همینطور است حال کسی که رزاق مطلق را خدا میداند، با این حال، چشم امید دوخته است به مدیر مافوقش. بیچاره! فکر میکند روزنه رزق دست اوست.
رفیق شفیق و صدیق صدوقی دارم که میگفت:
دختری را میخواستم از خانوادهای مومن به زعم ما. هنگامه خواستگاری، پس از پارهای تشریفات متعارف، پدری که میپنداشتیم در سلک اهل ایمان است، بنا گذاشت به سوال پرسیدن از وضعیت داماد و برنامه آیندهاش برای زندگی:
- خدا بزرگ است اما شما خانه دارید یا نه؟ خانهتان آیا قبالهاش شش دانگ هست؟ ایمان و اخلاق در کنار اندکی جربزه، ضامن خوشبختی است در زندگی. اما پدر، ارثی و مایملکی، برایتان می گذارد؟
واقعا آدم میماند این چه ایمانی است که برخیها به داشتنش افتخار میکنند؟ این خانه که دیوار به دیوار شرک دارد!
اینجور آدمها، رسما مشرک نیستند که تابلو بردارند و خدا را انکار کنند. بلکه خدای معبود را قبول دارند اما خب! توحید در ربوبیتشان لنگ میزند. یعنی اینکه پشت هر سبب، جناب مسببالاسباب را رصد نمیکنند.
جای دور نرویم. خود ما، چقدر شده است که دست ناپیدای خدا را در لابلای اسباب ظاهری ببینیم؟! بوده است وقتهایی که چشم قلبمان به ابزار فوق پیشرفته یقین مسلح نبوده و وقتی در کوران حوادث فرو غلطیدیم با هر کم و زیادی، درجه ایمانمان تکان خورده و بالا و پایین شده است.
گویی شیخ شکریندهان، سعدی بزرگ، در طلیعه این غزل زیبا، از "شرک تقوا نام"، حال ما را قصد کرده است...