خب اولین مصاحبه رو خودم قرار میدم:
مصاحبه 1 : مصاحبه با شهاب حسینی

**********
از شهاب حسینی شروع کنیم، یک تعریف از سید شهاب حسینی؟
یک بنده خدا که از زندگی طلبکار نیست، زندگی به من لطف کرده که به این نقطه برسم. یکبار هم گفتم، هیچ کوهنوردی پس از فتح قله آن بالا نمیماند، باید پایین بیاید و تجدید نیرو کند و برای بالا رفتن دوباره آماده شود...
ولی شما اکثراً آن بالا بودهاین!
من نگاه میکنم چه چیزی به دست آوردهام وقتی بالا میروم تا مثلاً جایزهام برای پرسه در مه را بگیرم هیچ حسی ندارم، چون نگاهها، نگاههای اتمام است
در حال حاضر فیلم خوب زیاد است یا فیلم بد؟
تعداد فیلم بد کم نیست، ولی فیلم خوب هم زیاد داریم.
شهاب حسینی را همه به عنوان یک مرد خانواده میشناسند، این احساس وابستگی به خانواده از کجا شکل میگیرد؟
خانواده فرد را کنترل میکند، جلوی تکرویهای او را میگیرد. شما به عنوان مرد خانواده ملزم هستید به سرنوشت دو نفر دیگر فکر کنید به همین دلیل آهسته و پیوسته جلو میروید، با فکر عمل میکنید، پختهتر تصمیم میگیرید و وقتی همه اینها درست اتفاق بیفتد، نتیجهای جز موفقیت نخواهید داشت.
با این محافظه کاری دچار یکنواختی نمیشوید؟
این محافظه کاری نیست، نشناختن جایگاههاست، من این مثال را قبلاً زدهام وقتی برای سریال «مدار صفر درجه» در لهستان بودم هنرورانی میدیدم که شغل اصلیشان مهندسی بود، ولی به عنوان هنرور در سریالها و فیلمها بازی میکردند. این مهندس وقتی نقش گارسون را بازی میکرد، چنان تبحر داشت که فکر میکردی 10 سال است گارسونی میکند، چرا؟ چون عاشقانه کار میکردند، این باعث میشود زندگی یکنواختی نداشته باشد.
چه شد که وارد عرصه هنر و بازیگری شدین؟
من درسم بد نبود، دنبال این درس خواندن کارهای دیگری هم انجام میدادم...
مثلاً؟
یک مدتی رفتم طلاسازی کار کردم، پدرم خیلی مخالف بود. پدرم دبیر بود، میگفت من به بچههای مردم درس میدهم ولی نمیتوانم تو را آدم بکنم!
چرا طلاسازی را رها کردین؟
چون فهمیدم فوتبالم خوب است، رفتم فوتبالیست شدم و در تیم نوجوانان پاس بازی کردم، یک مدت هم رفتم آموزش آرایشگری دیدم.
تا رسیدین به بازیگری؟
آره دیگه، دنبال یک کاراکتر اجتماعی میگشتم برای خودم تا به این نتیجه رسیدم که در بازیگری میتوانم آن را به دست بیاورم و آمدم سراغ سینما.
رسیدن به این کاراکترها حتما سخت بود؟
لذت بخش بود، مثلاً یک سال تمام تلاش میکردیم یک تئاتر دانشجویی بسازیم برای دو اجرا، آن هم با شرایط دانشجویی، یعنی نداشتیم که خرج کنیم. شام و ناهار در کار نبود نهایتاً یک بیسکویت و چای، اینها را تحمل کردم تا به کاراکتری که میخواستم برسم.
رسیدین؟
راستش را بگویم بله
از اینکه بازیگر شدین راضی هستین و اگر بازیگر نمیشدین چه کار دیگری را انتخاب میکردین؟
خدا را شکر میکنم و سعی میکنم در این کار موفق شوم، البته اگر بازیگر نمیشدم، حتماً در عرصه موسیقی به شکل جدی فعالیت میکردم.
علاقه به ساخت فیلم و تهیه کنندگی هم دارین، چرا آن کارها را انجام نمیدهین؟
علاقه دارم و حتما دنبال این مسأله هستم که امیدوارم به زودی در این زمینهها هم تجربه کسب کنم.
بارها گفته این که دوست ندارین بشنوین در اوج و در قله بازیگری ایستادهاین، چرا؟
اتفاقاً درجشن خانه سینماهم این موضوع رامطرح کردم که این جوایزی که به هنرمندان داده میشود به نظر نمیآید به منظورتقدیرازیک فرد باشد. اگر جدایی نادر از سیمین جوایز زیادی را به خودش اختصاص داده فقط به خاطر این است که من فقط نقش را بر پایه همفکری، تمرینها، ممارستها و…اجراکردم وجایزه فقط برای یک تشویق است؛ پس لزومی ندارد تا جایزه ای دریافت میکنیم، احساس کنیم، دیگر بهترین بازیگر هستیم و در اوج و نوک قله ایستادهایم؛ اگر این گونه فکر کنم هرگز به رشد نه تنها فکر نمیکنیم که در یک مدت کوتاهی تاریخ مصرف بازیگری و هنرمان تمام میشود.
اگر حرف خاصی دارید بگویید!
حرفی نمانده ،فقط امیدوارم همه در مسیری گام برداریم که به کمال ما کمک میکند.