شنبه 31 فروردين 1404 - 18 شوال 1446 - 19 آوريل 2025
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 9
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم
تحقق دخول به التقاء ختانيين
به اينجا رسيديم كه «بماذا يتحقق الدخول، المعتبر فى الحد» حد زنا، ديروز گفتيم كه اين مسأله در روايات ما هست، منتهى يك مقدار روايات ابواب مهر و غسل و امثال ذلك را خوانديم، يك روايت هم در خصوص باب حد داريم، راجع به «التقاء ختانين» روايت 17 باب 10، از ابواب حد زنا جلد هيجدهم، وسائل روايت منصور بن حازم است، عن ابى بصير قال «قال ابو عبدالله عليه السلام اذا التقاء الختانان فقد وجب الجلد» اين در باب جلد، آن ها مال غسل بود، مال مهر و عده بود، القاء خصوصيت مىكرديم و باب حد را ملحق مىكرديم، اما اين روايت در خصوص باب جلد است. حدود است. «اذا التقاء الختانان، فقد وجب الجلد» اضف الى ذلك فرض كنيد اين روايت را ما نداشتيم، آيا صدق عناوين روايات ما دخول، زنا، مواقعه، و وطى، اين عناوينى كه من از روايات خواندم آيا «بغيبوبة الحشفه» صدق نمىكند عرفاً، پس روايات يك چيزى زائد بر صدق عرفى به ما نگفته است، واقعاً اگراين مسأله انجام بشود، صدق آن عناوين مىكند، صدق مىكند «زنا» صدق مىكند «ادخل» صدق مىكند «وقع» «وقع على امرئة» جامع اين تعبيراتى كه داشتيم همه آنها صادق بود، پس لو لا اين روايات «التقاء ختانين» به مقتضاى صدق عرفى ما قائل مىشديم كه اين مقدار، كافى است، مادون آن شايد عرف شك كند.
ثبوت التقاء ختانين در خصوص قبل ومناقشه در آن
و اما برويم سراغ فرع ديگرى كه اينجا هست، جوابش را ديروز عرض كردم، درست است «التقاء ختانين» در خصوص مورد قبل هست، ولى «اثبات شىء نفى ما عدا» نمىكند، مفهوم ندارد، اگر روايات ديگرى گستردهتر و وسيعتر باشد، بمقضاى آنها عمل مىكنيم، كوتاه بودن يك روايت، دليل نمىشود روايات مطلقه را محدودش كنيم، چون مثبتين هستند، تقييد كه نمىكنند، اين را عرض كردم خيلى جاها ما به اين برخورد مىكنيم، گاهى دو تا مثبت است، بعضيها خيال مىكنند اينها رابه هم تقييد كنند يك جا مىگويد «اكرم النحويين» يك جا مىگويد «اكرم النحويين و الصرفيين» چه منافاتى دارد، هم نحوييين هم صرفييين وقتى گفت «اكرم النحوييين» مفهوم كه نداشت، كه مثبت و منفى درست بشود، اين مثبت است، آن هم مثبت است، «اكرم اليتيم» بعد گفت «اكرم العالم» چه منافاتى دارد، هم يتيم را اكرام كند، هم عالم را. «اكرم الضيف» مهمان را هم اكرام كند، اينها منافات با هم ندارد.
«التقاء ختانين» اين، تنها در مورد قبل صدق مىكند، ولى اين مانع از عموميت آن عناوين ديگر روايات نيست، چون مفهومى ندارد كه بخواهد با آنها جنگ بكند.
(سوال...وجواب استاد) مىگويند در روايت دارد «لا يوجب الحد الا الوقاء فى الفرج» اين سوال را بعضيها كردند، فرج اعم است، فرج به آلت مرد، زن، قبل، دبر، همه اينها صدق مىكند. لغت را ببينيد، بعضى مفهوم عامى دارد، بر خلاف آنچه در فكر بعضى هست خيال مىكنند فرج منحصر است به امرئه و منحصر است به قبل اين نيست «الفرج هو العوره» معنى كردند اهل لغت بنابراين انحصار ندارد، بروم سراغ فرع بعد.
وامافرع بعد اين است اگر كسى «فاقد الحشفه» باشد اگر «لِعلة من العلل» عادم باشد، يعنى نداشته باشد، فاقد باشد، در آنجا چه بايد گفت، در آنجا احتمالات متعددى داده شدهاست، مشهور و معروف اين است كه «فى عادم الحشفه، يعتبر غيبوبة مقدار الحشفه» آن بمقدار آن بايد حساب بشود.
كلام صاحب جواهر در مورد فاقد حشفه
مرحوم صاحب جواهر مىگويد «صرح غير واحد» عدهاى تصريح كردند كه «فاقد الحشفه» بايد به مقدار آن حساب بشود، توجه داريد، ولى در تحرير الوسيله، قول دومى را مطرح مىكند، ايشان مىفرمايد كه «يكفى صدق الدخول عرفا، و لو لم يكن بمقدار الحشفه» البته ذيل مسأله احتياط مىكنند و مىگويند «الحدود تدرءا بالشبهات» احتياط مىكنند، ولى در صدر مسأله مىگويند، دخول صدق بكند كافى است. ولو بمقدار حشفه هم نباشد، اما عرض ما اين است در اينجا، كه اين يك مجرد فرضى است، يعنى واقعاً حتى كمتر از مقدار حشفه باشد، وعرفاً هم صدق دخول بكند، يقين دارى به اين معنا، صدق مىكند ولو كمتر از آن باشد، و لو يك مليمتر باشد، صدق مىكند اين اول الكلام است ما قبول نداريم، شما مىگوييد اگر صدق بكند ما در اين اگر ماندهايم، كه به كمتر از آن صدق كردنش اول الكلام است، بنابراين حداقل مشكوك هم كه باشد، همان احتياطى كه در ذيل كردند «الحدود تدءرا بالشبهات» ما نمىتوانيم يك نفر را اعدام كنيم رجم كنيم، يا صد تا تازيانه بزنيم، با يك همچنين احتمال نيم بند، بنابراين صدق دخول مشكوك است در اينجا واقعاً، مشكوك است، و اگر مسأله به «يد العرف» بوده باشد مىگويد اگر او عادم است فاقد است، بمقدار كسانى كه واجدند.
حالا نقطه مقابل اين احتمال سومى است در مسأله كه صاحب جواهر نقل كرده «و هناك احتمال او قول ثالث» و آن اين است در «فاقد الحشفه» بگوييم «لا يحكم بالحد» مگر اين كه دخول جميع باشد، تا جميع دخول نباشد، و كل دخول حاصل نشود، نه، چرا؟ صاحب جواهر به يك روايتى كه ديروز ما اشاره كرديم، استدلال كرده، رواياتى داشتيم «اذا ادخله» ضميرش معلوم است به آلت رجوليت بر مىگردد، يعنى وقتى كه داخل كند، آن را، مىگويد آن اسم براى كل است، پس «ادخله يعنى ادخل كله» خرجنا، در كسى كه «واجد الحشفه» است، به روايات «اذا التقاء الختانين» آنجا را استثناء مىكنيم «خرجنا» از اين عموميت «اذا ادخله» كه فاقد و عادم هر دو را شامل مىشود، از اين خارج مىشويم با روايات «اذا التقاء الختانين» براى كسى كه داشته باشد، اما كسى كه نداشته باشد «يبقى الباقى تحت العموم» يعنى «عادم الحشفه، يبقى تحت عموم اذا ادخله» ظاهر «ادخله» ادخل آن عضو را كه، آن عضو اسم براى كل است، يعنى «ادخل العضو كله» و بدون آن بگوييم احكام جارى نمىشود، اين احتمالى است كه صاحب
جواهر نقل كرده، و آن راتوجيه هم كردهاست، ولى خود صاحب جواهر هم اين معنى را نپذيرفته است.
(سوال...و جواب استاد) مىگويد ضمير بر مىگردد به آن عضو، عضو يعنى تمام، وقتى عضو اسم تمام است «ادخل» هم آمد يعنى تمام، عيناً مثل آن كسانى است كه مىگويند اگر شارع مقدس گفت «فاقطعوا ايديهما» گفتند معنى لغوى ايدى تمام است، اگر ما قرينهاى نداشتيم مىگفتيم از آن بالاى شانه بزن «فاقطعوا ايديهما» نگفته بعضى، نگفته انگشت، نگفته مچ، نگفته مرفق، گفته ايدى، ايدى اسم براى كل است، بنابراين «فاقطعوا ايديهما» به كل مىخورد «الا ما خرج بدليل» ثابت كنيد، به جزء يد، يد نمىگويند، يك انگشت يد نيست، عموميت درباره همه است «اذا التقاء الختانين» آن دليل جداست، اين عام شامل واجد و فاقد مىشود، آن «اذا التقاء الختانان»استثناء مىكند واجد را، مىگويد «يكفى مقدار الحشفه» و اما آن كسى كه فاقد باشد تحت عموم «اذا ادخله» باقى مىماند. اين خلاصه استدلالى است كه صاحب جواهر نقل كردهاست.
احتمالات سه گانه در مسأله
دو احتمال متضاد در مقابل يكديگر، در غسل هم همين است تا اين را حل نكنيد غسل هم حل نمى شود، غسل عده مهر همه اينها مبتنى بر همين بحث است، فتوا آنجا دادند بخاطر همين بحث است ديگر روايت خاصى نداريم در اين مسأله، چون روايت خاصى نداريم اين سه تا احتمال است، مسأله داراى ثلاث احتمالات بود، سه تا احتمال يكى اين است مقدار، كه مشهور اين است، ديگرى نه كمتر از مقدارهم كافى است، سومى اين مجموع باشد، حالا اولى را كه دليلش را گفتيم، آن وقت كه عرف ببيند مىگويد بله ظاهرش اين است آن كه فاقد است مقدار است، و اما كمتر از صدق كردنش مسلم نيست، و اما كل با اين استدلال چطور است، صاحب جواهر وقتى اين را ذكر مىكند، يك جوابى مىدهد من جواب ايشان را عرض كنم بعد هم توضيح خودمان، ايشان مىفرمايد اين رقم كه شما بحث بكنيد، معنى اين است كه شما دخول و امثال ذلك را يك معنى تعبد شرعى گرفتيد، مىگوييد يك مسأله تعبدى، در آنجا عام داريم، خاص داريم، بمقدارى كه استثناء شد «واجد الحشفه» استثناء مى شود. الباقى تحت عموم باقى مىماند. معنيش اين است شما يك برخورد تعبدى به اين مسأله مىكنيد، در حالى كه مسأله يك مسأله ى عرفى است، شارع نمىخواهد اينجا يك تعبد خاصى در مسأله، اين همان دخول عرفى، همان جماع عرفى، همان به اصطلاح زناى در عرف است.
(سوال...وجواب از استاد) نه شما از عرف مىگيريد، كه يك تعبد شرعى ثابت كنيد، بگوييد ولو در عرف به «مقدار الحشفه» هم صدق مىكند، ولى شارع تعبداً در فاقد العضو گفته است، تمام، يك تعبدى مىخواهيد بگوييد، عرف كه نمىگويد تمام شرطش است، اگر تمام نباشد زنا نمىگويد عرف، و لو فاقد الحشفه، نمىگويد زنا نكرده تمام نباشد، يقين داشته باشيد كه اين مسأله تعبد شرعى نيست. و اين يك صدق عرفى است، و چون صدق عرفى است، بنابراين اينها منزل بر فهم عرف مىشود، و هرگز نمىتوانيد، بگوييد نه فرق «بين الواجد و الفاقد» به تعبد الشرع عرف كه فرق نمىگذارد، شما با يك تعبد شرعى مىخواهيد بين اينها فرق بگذاريد، انصاف اين است كه اين درست نيست، حالا اين كلام صاحب جواهر، و اما عرض ما «اضف الى ذلك» آن هم جواهر گفتم تمام، جلد 41 جواهر صفحه 261 ،فرضاً روايات «ادخله» كوتاه بود، شامل نشد، مگر دخول الكل را، ظاهرش دخول الكل بود، ولى آيا آن رواياتى كه مىگويد الزنا ،الوطى ،المجامعه ،آنها كه اطلاق دارد، و ما از اين نمىتوانيم اينها را مفهوم بگيريم، و با آن بجنگيم بگوييم اين مفهمومى دارد و با آن منطوق مىجنگد، اين هم همان حرفى است كه دو سه روز است داريم كه تكرار مىكنيم، اگر يك دليل از شارع مقدس برسد، عرض كردم آن كه مهم است طريقه اجتهاد را ياد گرفتن است، تك تك مسائل مهم نيست، طريقه اجتهاد يكى از شرائطش اين است كه ادله را كنار هم مىگذاريم آنجايى كه تعارض دارد با آنجايى كه تعارض ندارد اشتباه نكنيم، اگر دو روايت باشد يكى از آنها دايرهاش از ديگرى وسيعتر باشد، اينها با هم تعارضى ندارند، مگر يك مفهومى باشد كه با آن منطوق بجنگد، ما به روايتى كه دايرهاش محدود است، فتوا مىدهيم به روايتى كه دايرهاش وسيعتر است هم فتوا مىدهيم، يك جا گفت «اكرم النحويين» يك جا گفت «اكرم النحويين و الصرفيين و المنطقى» گفت منافات با هم ندارد، حالا شما مىگوييد «ادخله» صدق نمىكند، اما جامع كه صدق مىكند به ما «دون الجميع» حالا كه صدق مىكند، ما به اطلاقات روايات ديگر كه خوانديم، مطابق اطلاقات آن فتوا مىدهيم، حالا من برگردم.
(سؤال... و جواب استاد:) ما همه جا موظفيم موضوعات را از عرف بگيريم واحكام را از شرع، مگر آنجا كه حقيقت شرعيهاى باشد «الا ما خرج بالدليل» همه جا، اينكه ما مىگوييم زمان و مكان در اجتهاد تاثير مىگذارد، باز هم معنيش اين است در موضوع نه در حكم، حكم الهى كه عوض نمىشود «حلاله حلال الى يوم القيامه حرامه حرام الى يوم القيامه» موضوع عوض مىشود ديروز موضوع چيزى بوده، امروز موضوع چيز ديگرى بوده است، ديروز مثلا خون يك چيزى بوده است، داراى منفعت محلله نبوده، امروز چرا منفعت محلله دارد، تزريق مىكنند مصدومين را مجروحين را از مرگ نجات مىدهند، پس اگر ديروز گفت خريد و فروش نكنيد، بخاطر اين بوده است كه منفعت محللهاى نداشته است، اما امروز كه منفعت محلله دارد به «اعلى ثمن» خريد و فروش مىشود، موضوع عوض شده است، زمان و مكان نه، موضوع كه عوض شد، حكم عوض مىشود، موضوع منفعت محلله ديروز نداشت، امروز منفعت محلله كه خون را وسيله نجات جان مصدومين قرار دهيم اين منفعت پيدا كرد موضوع كه عوض شد «يحرم البيع» «يحل البيع» مىشود. هميشه بر محور موضوعات دور مىزنيم، خيال نكنيد مطابقت هوى و هوس مردم با گذشت مكان و زمان ما همه چيز را عوض مىكنيم، هيچ فقيهى اين حرف را نزده است. و هيچ فقيهى اين حرف را نخواهد زد.
پرسش
1 - مناقشه موجود در التقاء ختانين را توضيح دهيد؟
2 - احتمالات موجود در عادم الحشفه را بيان كنيد؟
3 - كلام مرحوم صاحب جواهر در عادم الحشفه را بيان كنيد؟
4 - چرا زمان ومكان در اجتهاد تاثير گذار است؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...