شنبه 31 فروردين 1404 - 18 شوال 1446 - 19 آوريل 2025
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود و تعزيرات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 7
متن
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
و صلى الله على محمد و اهل بيته الطاهرين لا سيما بقية الله المنتظر عجل الله تعالى له الفرج و لا حول و لا قوة الا بللَّه العلى العظيم
تعريف زنا و مناقشه در كلام تحرير
بحث در حد زنا بود، گفتيم اول بايد برويم سراغ تعريف زنا، و اين كه مىرويم سراغ تعريف زنا، بخاطر اين است كه موضوع را بايد از عرف بگيريم، و حكم را بايد از شرع بگيريم، برويم در ميان اهل عرف ببينيم زنا چه معنى دارد، در اينجا تعريفهايى براى زنا كرده بودند. اينها را مورد بحث قرار داديم و نقد و بررسى كرديم. تا رسيديم به تعريف تحرير الوسيله، كه جامعتر از تعريفات قبل بود، در عين حال ديديم كه تعريف تحرير الوسيله هم، خالى از بعضى از مناقشات نيست، كه سه مناقشهاش را ديروز گفتيم يك مناقشه چهارمى هم دارد كه امروز عرض كنم بعد خودمان يك تعريفى كه خيال مىكنيم بى اشكال است آن را مطرح كنيم، مناقشه چهارمى كه در كلام تحرير ممكن است بيايد اين است كه ايشان فرمودند «فى فرج امرئة محرمة» امراه، آيا امراة، به هر انثايى صدق مىكند؟ يا ظاهر امراة بالغه است، زن ،يا دختر صغير را هم امراة مىگويند، اگر نگويند كما اين كه ظاهراًنمىگويند، معروف اين است كه امراة مقابل رجل، و همان گونه كه رجل صبى را شامل نمىشود. امراة، هم صبى را شامل نمىشود، آن وقت نتيجهاش اين مىشود كه اگر مردى تجاوز به دختر خردسالى كند، تعريف زنا بر او صدق نكند، در حالى كه صدق مىكند قطعاً، عرف به آن زنا مىگويند، حالا يك سال مانده بالغ بشود، هنوزبالغ نشده است. هشت ساله هست، اگر واقعا مورد تجاوز واقع شد نمىگويند، اين زنا كرده است، و حد زنا را جارى كنند اگر به عنف باشد اعدام، و اگر غير عنف باشد، صد تازيانه، در صورتى كه محصن نباشد و اگر محصن بوده باشد مرد رجم مىشود، اين كلمه امراة را اگر ما بخواهيم خالى از مناقشه باشد تبديل كنيم به انسان انثى، انثى بگوييم اگر انثاى كلى هم بگيريم، وطى به بهائم را ممكن است شامل شود، انسان مونث، انسان انثى، كلمه امراة را برداريم از تعريف، كه شامل زناى با صغيره هم بشود، چرا؟
(سوال...وجواب استاد:) در تعريف غلبه مطرح نيست از باب غلبه است، تعريف بايد دقيق باشد، از باب غلبه است، از باب تغليب اينها در تعريف نمىآيد، تعريفها را هميشه با مثقال ذره مىكشند، به هر حال، حالا چه اشكال دارد كه ما اين را تبديلش كنيم به يك تعبيرى كه اشكال بلوغ درآن نباشد، زناى با صغيره را هم شامل شود، و داخل در بحث ما باشد، حالا ما با ملاحظه اين مناقشات اربع، مىرويم سراغ يك تعريفى كه از اين مناقشات، به گمان ما خالى باشد، تعريف اين است «انه عبارة عن ادخال الانسان ،ذكره الاصلى فى فرج انسان انثى » نمىگوييم امراة، كه ظهور در بالغه داشته باشد، صغيره را خارج كند، «فى فرج انسان انثى» «فى فرج انثى» هم نمىگوييم چون انثى ممكن است، به بهائم هم صدق بكند «محرمة عليه» اين «محرمة عليه» همه آنها را مىگيرد، عقد نباشد، تحليل نباشد، شبهه نباشد، چه نباشد، بالاصالة، بالاصالة هم براى اين كه حالت حيض، حالت اعتكاف، و احرام، و اينها را خارج كند، چون آن زنا نيست، حرام است اما زنا نيست «مع اصابة الفرج» اين اصابة هم كه مىگوييم مقابل آن است كه گفتيم «لو فرض ،وعاء» صغيرهاى درست كرد و با وعاء، اگر ادخالى بشود در اينجا صدق زنا حداقل مشكوك كه صدق زنا مىكند يا نه، كما اينكه عرض كرديم يك اشباه و نظائرى در فقه دارد، از قبيل ارتماس فى الماء، كه اگر سر و كلهاش را قرار بدهد در آن ماسك مخصوص و در آن آزاد باشد، و داخل در آب بشود صدق «ارتمس فى الماء» ما در اينجا هم شك مىكنيم و روزهاش را باطل نمىدانيم «لانها مشكوك» و اصل برائت در اينجا جارى مىكنيم، حالا در ما نحن فيه، اما فراموش نشود اين جمله را دقت كنيد، ما گفتيم اگر با جلد پلاستيك پارچه و امثال اينها باشداينها قطعاً صادق است، آن اصابت عرفيه حاصل است، اگر با جلد پلاستيكى يا پارچهاى و امثال ذلك باشد بله، اما اگر اين طورى نبوده باشد، شكل وعاء صغير باشد، چه باشد بخصوص، اين كه به مجرد قسمت ختانان هم مىگويند كه كافى در مسائل بعد مىآيد، اگر به اين مقدار داخل باشد، بدون اصابت مطلقاً در آنجا صدق زنا قابل بحث است، اگر هم مشكوك شد «الحدود تدرءا بالشبهات»
(سوال... و جواب استاد:) تعريف شما بايد شامل اضافه نشود از خارج نگوييد مىدانيم صدق زنا نمىكند اگر از خارج مىدانيد زنا چيست اصلا تعريف زنا نمىخواهد، تعريف براى اين مىكنيم كه اگر كسى از خارج معنى زنا را نمىداند، با اندازه گيريهاى تعريف بخواهد معنى آن را بداند، اينها همهاش ادعا بود، ما آمديم اين قيود را يكى يكى اخذ كرديم اول گفتيم بايد اصلى باشد، اگر غير اصلى باشد، كافى نيست، اين يك، قيد دوم گفتيم «فى فرج انسان انثى» قيد سوم گفتيم محرم باشد بالاصاله قيد چهارم اين كه «مع اصاله الفرج» اينها را ما از كجا مىگوييم، اين ادعاها از كجاست «كل ذلك يظهر بالرجوع الى العرف» يعنى اگر ما رجوع به عرف كنيم، اگر اين قيود چهارگانه نباشد صدق زنا نمىكند، تمام قيود اين تعريف را ما از عرف مىگيريم، چرا؟ چون در لسان ادله كلمه زنا آمدهاست، و زنا حقيقت شرعيه ندارد، در لسان ادله كلمه زنا آمده است آن هم، حد زنا، اين كه ما موضوعات را بعد از احكام خيلى وقتها ذكر مىكنيم بخاطر همين است كه لسان ادله را هم به شما ارائه بدهيم، و ببينيد در لسان ادله كلمه زنا آمده، چون در لسان ادله كلمه زنا آمده است . بايد ببينيم حقيقت شرعيه دارد ببينيم شارع چه مىگويد، حقيقت شرعيه كه ندارد، بنابراين بايد برويم سراغ عرف، ببينيم عرف اين قيود را مىپسندد. يا نه، حالا يكى يكى بررسى مىكنيم مىرويم جلو، يكى اين است كه، الاصلى داشتيم «ادخال الانسان ذكره الاصلى» اين براى اين بود كه خارج بكنيم، خنثى را، خنثى دو حالت دارد، يا مشكل يا غير مشكل، اگر خنثاى غير مشكل باشد، معنيش اين است خنثايى كه، آلت رجوليت انوثيت هر دو را دارد، اما مىدانيم جنس اصليش انثى است، مىدانيم، در محل كلام مىدانيم انثى است، نه مذكر، اگر مذكر باشد كه اصلى است، ما مىدانيم اين خنثاى غير مشكل واقعاً انثى است، بنابراين، اين آلتى كه دارد «كالاعضاء الزائده كلحم الزائد فى بدن الانسان كغدة الزائده» يك چيز زائدى است، وقتى زائده است عرف هم مىداند زائده است، هر دو زنند، اين هم زن، آن هم زن، اين يك عضو زائد، آيا عرف به اين مىگويد زنا كرده است، انصافاً اين كه در عرف صدق زنا نمىكند، چون فرض بر اين است كه در واقع اين خنثى، انثى است، و آن چيزى كه دارد اصلى نيست، آن يك گوشت زائدى است كه اگر قطع كنند و دور بياندازند. مشكلى در زندگى اين پيدا نمىشود، جنس واقعى اين انثى است، و اما اگر خنثى مشكل باشد، ما نمىدانيم اين عضو اصلى است، يا غير اصلىاست، اگر عضو اصلى باشد، زنا صدق مىكند، اگر غير اصلى باشد، زنا صدق نمىكند، آن وقت آيا تمسك به عموم عام در شبهات مصداقيه جائز است «يكون هذه شبهة مصداقيه» اگر عضو اصلى باشد «يصدق الزنا» اگر نباشد «لايصدق الزنا» پس اين شبهه مصداقى
زنااست، وقتى شبهه مصداقى زنا شد، تمسك به عموم عام يعنى «الحد فى الزنا مائة جلدة» تمسك به آن عموم ادله نمىشود. «الزانية و الزانى» صدق آن در اينجا مشكل، است شبهات مصداقيه در اصول خواندهايم تمسك به عموم عام در شبهات مصداقيه «لا يجوز» پس خنثاى مشكل، غير مشكل، هر دو از تعريف ما خارج شد، چرا؟ چون «ذكره الاصلى» كه گفتيم، غير اصلى را نمىگيرد، «و اما فى فرج انسان انثى» انسان انثى كه گفتيم اطلاق دارد صغير را يا «فى فرج انثى من الانسان» اگر اين را بگوييم صغير و كبير را مىگيرد، بايد هم بگيرد، چرا؟ «لانه يصدق الزنا» زنا با كبيره را مىگيرد زنا با صغيره هم هست، نمىگويند زنا نكرده، مىگويند زنا كرده بدترين مصداق زنا را هم كردهاست، زناى با صغيره كرده است «محرمه عليه بالاصاله» اگر حرام برايش نباشد، حلال همسرش باشد، مىگويند زنا كردهاست ؟ نمىگويند زنا كرده، اگر محلل بود زنا صدق نمىكند، اين معلوم است، و بالاصالة چطور؟ اگر بالعرض باشد، كسى در حال حيض اگر كار حرام بكند مىگويند زنا كرده يا مىگويند كار حرامى كردهاست، اگر كسى در احرام، با همسر خود نزديكى كند، مىگويند زنا كرده، يا كار حرام كرده؟ هر حرامى كه صدق زنا نمىكند، مىگويند عمل حرامى انجام داده است، در اعتكاف در احرام، در حال حيض، عمل حرام انجام داده، نمىگويند با زن خودش زنا كرد، هيچ عرفى نمىگويد با زن خودش زنا كرد «فعلى هذا» اينها هم باز بر مىگردد به صدق عرف، در بهيمه صدق زنا نمىكند، هيچ وقت در بهيمه نمىگويند زنا كرده است، و اما اصابة كه گفتيم آن هم به خاطر همين هست، كه اگر واقعاً طورى بوده باشد، كه مطلقاً اصابتى نبوده باشد. و هيچ لذت جنسى نبرد و نه اثرى داشته باشد هيچ گونه اصابهاى در كار نيست «فبناء على ذلك» حداقل شك هم بكنيم صدق زنا مىكند يا نه «لا يجوز التمسك بالعموم فى الشبهات المصداقيه» بلكه «و فى الشبهات المفهوميه» در شبهات مفهومى هم ما نمىتوانيم تمسك به عموم عام كنيم، اگر قدر متيقنى داشته باشد، مىگيريم و زائد بر قدر متيقن، را هم تمسك بر برائت مىكنيم، اصل هم در حدود برائت است، و علاوه «الحدود تدراء بالشبهات» روش اين است، شما وقتى وارد تعريفات شديد، بايد ببينيد چه مىكنيد، شما بايد ببينيد در تعاريف چه مىكنيد، مىخواهيد اصطلاح فقهاء را تعريف كنيد، اصطلاح فقهاء به كار روايات نمىخورد، اگر مىخواهيد حكم شرعى را از كتاب و سنت بگيريد، اگر مىخواهيد تعريفى كنيد، يا بايد برويد سراغ اهل لغت، يا برويد سراغ عرف، ببينيد كجا صادق است، كجا صادق نيست، قدر متيقنها را بگيريد، زائد بر آن اصل جارى بكنيد، پاى مسأله يكجا بند باشد، نمىشود همين طور يك تعريفى بكنيم، بين زمين و هوا معلق بوده باشد «و من هنا يظهر»اين كه صغير و كبير مجنون، عاقل، مكره، غير مكره، فرقى باهم نمىكند، همه اينها صدق زنا مىكند، حد ندارد، شرائط حد جمع نيست، اين شرط حكماست، مجنون اگر با مجنونى زنا بكند. نمىگويند زنا كرده؟ مىگويند زنا كردهاند اينها «رفع القلم است» دو تا صغير با هم زنا كردند، ولى رفع القلم است، آن مال احكامش است، ما بحثمان در موضوع است، بحث حكمى را ان شاءالله بعدا مىرسيم و شرايط حكم را مىگوييم فعلا بحث صدق عنوان را زنا مىكنيم، بنابراين صغير و كبير عاقل و بالغ و مجنون و مكره و غير مكره اينها تفاوت نمىكند «كل ذلك يصدق عليه الزنا» صدق زنا بر همه اينها مىكند، منتهى معذوريم، بعضى جاهايش معذور است، بعضى جاهايش معذور نيست. والا زنا، زناست
موارد تحقق زنا
در مسأله دوم تحرير الوسيله، چيزى جز توضيح مسأله اول نيست، تمام آنچه در مسأله دوم هست، الان ملاحضه كنيد ما خواندهايم، مسأله دوم را من مىخوانم «لا يتحقق الزنا بدخول الخنثى ،ذكره الغير الاصلى» اين الف ولام نبايد بر سر غير بيايد اين روزها نمىآورند، چون اضافه است، غير الاصلى، در كتابهاى قديم سر غير، الف و لام مىآورند، اما الان نمىآورند «ذكره غير الاصلى» بنابراين زنا، در مورد خنثى صدق نمىكند، اين همان چيزى است كه در مسأله قبل گفتيم «و لا بدخول المحرم غير الاصلى كالدخول حال الحيض،و الصوم و الاعتكاف» اينها هم صدق نمىكند، چرا بعلت اين كه اينها «محرم بالاصاله» نيست، اينها زنش است، حلالشاست، همسرش است ،محرم بالعرض «و لا مع الشبهه» در موارد شبهه موضوعاً او حكماً ديروز شبهه موضوع و شبهه حكمى هر دو را بيان كرديم، و مثال زدم، يك وقت موضوع را اشتباه مىكند، غير همسرش را در فراشش مىبيند اشتباه مىكند، هيچكس نمىگويند زنا كردهاست، و يك وقتى است زنى را ازدواج مىكند، مثلا ده رضعه شير خورده بوده، فتواى خودش يا مجتهدش اين بوده كه به ده رضعه حرمت نمىشود، بعد فتوا عوض شد و يقين پيدا كرد به ده رضعه نشر حرمت مىشود، حالا آن ادخالهايى كه قبلاً انجام شده است، مواقعههاى قبلى اينها وطى به شبهه بوده است، و وطى به شبهه در عرف صدق زنا به او نمىكند، اين مسأله دوم هم تمام شد
حالا «بقى هنا امور» در اينجا چند مطلب هست، كه در اينجا به آنها اشاره نشده است. و ما بايد تكميل بكنيم و برويم، مطلب اولى كه در اينجا باقى مانده است، اين است كه آيا زنا شرطش اين است كه در قبل باشد يا فى غير القبل يعنى فى دبر هم صدق زنا مىكند، به عبارت ديگر اگر مردى با مرئهاى «من غير القبل» مباشرت كند، آيا در چنين جايى بايد، حد زنا را جارى كرد. يا حد لواط را، كدامش، بالاخره نمىشود بگوييم حد ندارد، اگر حد زنا جارى بكنيم اين مشروط بر اين است كه، مفهوم زنا در عرف اعم بوده باشد، از مباشرت در قبل يا دبر، اما اگر بگوييم نه منصرف است و ادله حد زنا آن است بنابراين ادله لواط شامل مىشود، و اينجا حكم اعدام جارى مىشود، و امثال ذلك، ببينيم چه بايد كرد، آيا از اين نظر هم عموميتى هست يا نه، در اينجا قولان، مرحوم علامه در مختلف، البته ما مختلف را بواسطه كشف اللسان نقل مىكنيم آدرس از كشف اللسان مىدهم «قال العلامه فى مختلف فيما حكاه عنه فى كشف اللسان، عند المشهور كونه من الزنا» مشهور اين است كه مباشرت در غير قبل هم، زناست «و عن ابن ادريس و المحقق،و ابن حمزه،ايضاً ذلك» يعنى ابن ادريس و محقق و ابن حمزه گفتند، اين زناست «و لو فى غير القبل» باشد، و لكن از بعضى از كلمات استفاده مىشود كه، قولى هم «بكونه من اللواط هست « قيل» حالا قائلش چه كسى است، ما قائلش را پيدا نكرديم «و قيل انه من اللواط»
كلام مرحوم شهيد ثانى در مورد زنا
كلا م شهيد ثانى را هم الان نقل مىكنم، اين كلام كشف اللسام بود جلد دو، صفحه 213 و اما شهيد ثانى در شرح لمعه چه مىگويد، مىفرمايد «و المراد بالفرج العوره» اين كه مىگويد «فى فرچ امرئةِ»، مراد بالفرج العوره، كما نص عليه الجوهرى، جوهرى در كتاب صحاح اللغه، مىگويد فرج بمعنى عورت است، پس شهيد ثانى در شرح لمعه گفته است «و المراد بالفرج العوره كما نص عليه الجوهرى» اينجا شاهد است «فيشمل القبل، و الدبر» هر دو صدق زنا مىكند «و ان كان اطلاقه على القبل،اغلب» بيشتر كلمه زنا در قبل، گفته مىشود. يك كلامى هم از يكى از علماء عامه اينجا داريم، كه ابن قدامه در كتاب مغنى، كه از فقه هاى مبسوط اهل سنت است، در آنجا اين طور مىگويد،
عبارت مفصل است، آدرسش مغنى ابن قدامه، جلد 10 صفحه 147، ابن قدامه مىگويد «لا خلاف بين اهل رى: فى ان من وطى امرئه فى قبلها حراماً، لا شبهه له فى وطئها» يعنى گرفتار وطى به شبهه هم نيست «انه زان» اگر در قبل باشد زانى است «يجب عليه الحد، اذا كملت شروطه» اگر شروط كامل بوده باشد. شروطى كه آينده مىآيد، جارى مىشود، شاهد اينجاست «و الوطى فى الدبر،مثله» مثل آن است «فى كونه زنا» صدق زنا مىكند «لانه وطى فى فرج امرئه» صدق فرج مىكند چون صدق فرج مىكند، زنا هم وطى فى فرج، بنابراين، اين هم صدق زنا مىكند «لانه وطى فى فرج امرئه لا ملك له فيها و لا شبهه ملك» «فكان الزنا كالوطى فى قبل» پس اين هم صدق زنا مىكند، مانند وطى در قبل، اين يك دليل، پس دليل ابن قدامه چه بود «الصدق لغوى» اهل لغت گفتهاند زنا «وطى فى الفرج» و اهل لغت گفتهاند فرج اعماست ،هم قبل و هم دبر را شامل مىشود، بنابراين زنا شامل هر دو مىشود، و استناد به قول اهل لغت مىتوان كرد
دليل دوم را از آيات قرآن استفاده كرده است ببينيد، اين استفاده خوب است يا خوب نيست «و لان الله تعالى قال» دو تا آيه را كنار هم گذاشته «لان الله تعالى قال اللتى ياتين الفاحشه من نسائكم» كارى كه زن به جا مىآورد، تعبير به فاحشه كرده است، كارى كه زن به جا مىآورد زناست، تعبير به فاحشه كردهاست، بعد مىگويد «والوطى فى الدبر فاحشة» وطى در دبر هم فاحشه است، چرا؟ «بقوله تعالى فى قوم لوط اتاتون الفاحشه» اين يك آيهاى ديگر است، آن وطى لواطى را تعبير به فاحشه كردهاست، اينجا هم مىگويد «و اللتى ياتين الفاحشه» پس معلوم مىشود، زنا اعم است، و يقال اين يقال هم تعبير تازهاى است اينجا «اول ما بدا قوم لوط بوطى نساء فى ادبارهن» اول شروع كردند «از وطى فى ادبار نساء ثم صارواالى ذلك فى الرجال» بعد آمدند سراغ رجال، از اينجا يك نكتهاى استفاده مىشودكه اين وطى « فى ادبار النساء» و لو زوجهاى محلله بوده باشد، كراهت بسيار شديد دارد، ضمناً نكتهاش معلوم مىشود. چرا اين كراهت شديد دارد، براى اين كه اين، انسان را از آن مسير اصلى غريزه جنسى منحرف مىكند، وقتى از مسير اصلى غريزى جنسى منحرف شد، ممكن از نساء منتقل به رجال بشود. كما اينكه قوم لوط هم همين مسير را طى كردند، اول «بالنسبه الى ازواجهن» و اين عملى كه در شرع اسلام كراهت شديدى دارد، مرتكب شدند، كم كم طبع بشرى و قتى انحراف پيدا كرد از آن غرائز اصلى كه بين دو جنس مخالف است، به شكل ديگرى انجام شد، طبع بشرى انحراف پيدا كرد، آن وقت به جنس موافق ممكن است تمايل پيدا كند، و همين سبب انحراف بشود، اصولاً من اين را به شما عرض كنم، نكتهاى است كه مردم گاهى از شما سوالاتى مىكنند در باره اين مسائل هر كسى از آن طبيعت، و كشش جنسى انحراف پيدا كند، نوعى بيمارى دارد، يعنى خداوند اين بشر را آفريده است، كه اين جاذبه در بين زن و مرد دو جنس مخالف باشد، و آن هم در همان محل خاصى كه طرفين براى آن آفريده شدند، و مسير تكثير نسل است، هر گونه تخطى از اين بشود، اين يك نوع بيمارى است. و لو بيمارى ضعيفى بوده باشد، هر نوع تمايلى به انحراف از اين مقدمات يك نوع از اين بيماريهاى جنسى هست، كه اين را ممكن اگر انسان تسليمش بشود، آن را به جاهاى شديدتر و شديدتر بكشاند، و باعث انحراف كلى او بشود، به هر حال منظورم بيان كلام ابن قدامه بود، كه ابن قدامه دو تا استدلال كرده است براى مطلب خودش، اين بحث را تمام كنم چيزى نمانده. استدلالى كه ابن قدامه كرده استدلال اولش خوب است، اگر واقعاً به قول اهل لغت استناد كنيم، اهل لغت بگويند «الزنا ادخال فى الفرج» و لو بگويند «الفرج اعم از قبل و دبر هست» اگر ثابت بشود قول اهل لغت تنها به جوهرى يك نفر هم قناعت نكنيم، چون قول يكى هم از اهل خبره شايد كافى نباشد، اگر ما بتوانيم باندازه كافى از قول اهل لغت در اين مسأله مدارك تهيه كنيم، دليل اول ابن قدامه خوب است
اما دليل دومش خوب نيست، چرا؟ براى اين كه ما در علم اصول ثابت كرديم «الاستعمال، اعم من الحقيقه» شما يك مورد استعمال را به ما نشان داديد، يكجا در قرآن كه «اتاتون الفاحشه» اين را به ما نشان داديد، و ضميمه كرديد به يك آيه ديگر، دو تا استعمال، گفتيم استعمال به تنهايى دليل بر حقيقت نيست، در اصول خوانديم، مگر اين كه استعمالات به قدرى متعدد بشود، كه داخل بشود در عنوان اطراد، كه اطراد يكى از علائم چهار گانه حقيقت و مجاز است، اطراد و عدم الاطراد، اگر اطراد نداشته باشد و يك استعمال در آيه پيدا كردند و اينها رااگر بخواهى استدلال بكنى نمىشود، حالا ما روى اين مسائل چيزى نمىگوييم، نتيجه نهايى يك جمله است، مائيم و صدق عرفى، و اين است اينجا انسان مىماند كه چه بگويد، به علت اين كه وقتى زنا بگويند، ذهن انسان منصرف مىشود به وطى فى القبل، انصراف كه حداقل هست، لا شك كه انصراف به وطى به قبل است، اگر بگويند با زنى زنا كرده هيچ به ذهن انسان نمىآيد اگرهم صدق بكند، لا اقل انصراف دارد، پس ما باشيم و بخواهيم احكام زنا را بار كنيم، به اين كه احتمال انصراف هست، و لكن از طرفى بخواهيم احكام، لواط را بار كنيم، آن هم وقتى لواط گفته مىشود، انسان منصرف به جنس موافق مىشود، در لواط انصراف به جنس موافق دارد، جنس مخالف اصلاً از اين كلمه به ذهن نمىآيد، در زنا در قبل به ذهن مىآيد، آن به ذهن نمىآيد، و آن وقت مىمانيم، حد لواط كه نمى شود جارى كرد، حد زنا هم كه صدق زنا كردن مشكوك است، بدون حد هم كه يقين داريم نيست، در اينجا القاء خصوصيت مىشود كرد، بگوييم «و لو لم يصدق عليه الزنا و لكنه ملحق بالزنا» حد لواط كه نمىتوانيم جارى كنيم، بى حد هم، كه نمىتوانيم بگذاريم، كمتر از حد زنا هم كه نمى شود، داشته باشد، بنابراين مىشود القاء خصوصيت كرد، از طريق القاء خصوصيت، القاء خصوصيت يعنى لفظ صدق نمىكند، يعنى لفظ كوتاه است، ولى ما از خارج قرائن داريم كه اين خصوصيت را بايد القاء كرد، بنابراين «وطى فى القبل و الدبر» هر دو را يك حكم برايش قائليم، و احكام زنا را بر آن بار مىكنيم، نه از باب صدق لفظ ،بلكه از باب القاء خصوصيت
پرسش
1- شروط زنا را نام ببريد.
2- به چند شرط زنا تحقق پيدا مىكند؟ توضيح دهيد.
3- كلام مرحوم شهيد ثانى را در مورد زنا بنويسيد.
4- كلام ابن ادريس ومحقق را در مورد زنا بيان كنيد؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...