جمعه 30 فروردين 1404 - 17 شوال 1446 - 18 آوريل 2025
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 9
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه نهم "
الحمد لله رب العالمين و به نستعين و الصلاة و السلام على خير خلقه و آلهالطاهرين لاسيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لاحول و لا قوة الاّ باللّه العلى العظيم
خلاصه بحث
كلام در مسئله دوم از مسائل ديات بود و بيان اقسام قتل عمد، گفتيم: قتل عمد راسه گونه گفتهاند، اول آنجايى كه قصد به سبب، سبب قتّاله و مسبب هر دو داشته باشد.دوم آنجايى كه فقط قصد به سبب قتاله دارد. سوم هم آنجايى كه قصد به مسبب دارد وسبب قتّال نيست. همه را گفته بودند كه قتل عمد است.
به حسب قواعد بحث كرديم و بعد به حسب احاديث باب. احاديثى كه از طرقاهل بيت بود، تحت چهار طايفه و چهار عنوان شرح داديم، مقدارى هم احاديث عامهرا امروز بررسى مىكنيم. بعد جمعبندى روى احاديث و نتيجهگيرى و از مسأله دومگذشتن و به سراغ مسأله سوم رفتن.
احاديث عامه تا آنجايى كه ما ديديم، احاديث متعددى است كه همه آنها تكيه روىسبب قتّال مىكند. يعنى در تعريف قتل عمد، تقريباً همهاش جزو گروه دوّم است،سبب قتّال. اين احاديث را بيهقى در «السنن الكبرى» جلد 8 صفحه 42 و 43 بيان كردهاست. چند حديث است كه همه اينها به نعمان بن بشير برمىگردد. حالا اين احاديثاسنادشان از نظر ما اعتبارى ندارد، ولى به عنوان مؤيّد براى احاديث ديگرى كه نقلكرديم، مىتوان نام برد.
احاديث عامه
چند حديث داريم از نعمان بن بشير، «عن رسول الله (ص) قال: كلّ شىء خطاء الاّالسيف» همه چيز قتل خطاست مگر آلت قتّاله. يعنى در اينجا فقط تكيه شده روىآلت قتّاله، همه چيز غير از اين قتل خطا حساب مىشود، «الا السيف»، در بعض ازروايات اين بود كه خواندم.
در روايت ديگر از همين راوى - نعمان بن بشير - «عن رسول الله (ص) كلّ شىءسوى الحديدة خطاء» آنجا سيف بود ولى اينجا حديده است، دايره را وسيعتر ازسيف كرده، يا به تعبير ديگر، سيف از قبيل مثال و فرد غالب است.
در حديث سوّمى از همين نعمان بن بشير، «عن رسول الله (ص) لكلّ شىء خطاءالاّ السيف يعنى الحديدة»، در اينجا حديد و سيف را هر دو با هم جمع كرده است، آندو روايت قبل يكى سيف داشت، يكى حديده داشت، اين هر دو را با هم جمع كردهاست، حالا اين «يعنى» جزو كلام پيغمبر است يا «يعنى» مال كلام راوى است؟ معمولاست مىگويند: اگر كلام پيغمبر بود «اعنى» مىگفت و «يعنى» نمىگفت. معمول استدر موقع تفسير حتى متكلم هم «يعنى» مىگويد، و برمىگردد به گوينده سخن، گويندهسخن «القائل يعنى»، كلمه «يعنى» در متكلم استعمال مىكنند به عنوان اينكه گويندهچه مىگويد، به هر حال چون ما مطمئن نيستيم كه اين كلام از تفسيرى است كه پيغمبرفرموده است يا نعمان بن بشير گفته است، ولى هر چه باشد شاهدى مىشود بر چيزىكه اگر اين حديث نمىبود، مىگفتيم و آن اينكه سيف، حديده هر دو يك معنا رامىدهد، منظور، آلت قتّاله است.
اين احاديث سه گانهاى بود كه اينها همه از نعمان بن بشير بود، اين معنا را مىگفت.
بعض احاديث ديگر از طرق عامه داريم كه صحبت مىكند از اينكه كسى با سنگبه سر ديگرى زده است و او را كشته است، در اينجا هم فرموده است كه بايد قصاصشود، قتل عمد است، سابقا ما گفتيم: آلت قتاله يك وقت آلتى است كه ساخته مىشودبراى اين كار، يك وقت چيزى است كه به طبيعة الحال قتال است، سنگ، آهن، آجر،بر مغز كسى بكوبند، على العادة قتّال است. پس آلت به معناى آلت ساخته شده دستبشر به منظور اسلحه تنها نيست، بلكه معناى وسيعتر دارد. منتها اين حديث تعريفنمىكند كه «العمد كذا»، آن سه حديث مىگفت: «العمد لا يكون الا بالسيف»، «كلشىء غير السيف هو الخطاء»، تعريف مىكرد، اما اين سومى بيان مصداق است،تعريفى در آن نيست.
حديث را ابن عباس نقل مىكند، روزى عمر از مردم سؤال كرد كه از پيغمبر چيزىدر باره قتل جنين شنيدهايد يا نه؟ آنجا كه دسترسى به امير مؤمنان على (ع) بود از آنحضرت سؤال مىكرد، و آنجايى كه نبود اصحاب را جمع مىكرد و سؤال مىكرد،علمى كه در اين مسائل نبود، بايد منّا منا از اينجا و آنجا كه ببينم حكم چه مىشود.سؤال كرد كه در باره جنين چه شنيدهايد؟ «فقام حمل بن مالك ابن النافعة» مردى بودبه نام حمل بن مالك بن نابغه برخاست «فقال: كنت بين امرأتين لي» دو همسر داشتم وحاضر و ناظر بودم، «فضربت إحداهما الاخرى بعمود» يكى از اينها به ديگرىعمودى زد، عمود هم لازم نيست آهن باشد، عمود خيمه چوب است، با چوبدرشت يا قطعه آهن، «و فى بطنها جنين» زن دومى من كه مضروب شد، جنينى داشت،«فقتله» يعنى اين عمود آهنى، يا «قَتَلَتْهُ» يعنى زن دوم زن اول را كشت، احدهماديگرى را كشت، «فقضى رسول الله (ص) فى الجنين بغرّة» قائل الغر المهجلين كهگفته مىشود در باره على (ع)، غره ماه و آغاز ماه به معناى چيز درخشان و با ارزشىاست، «فقضى رسول الله(ص) فى الجنين بغرة» فرمود: ديه جنين يك غره است، غرهاشاره به يك كنيز يا عبد خوبى است. در ديه جنين مىرسيم و ما هم توى رواياتخودمان خيلى داريم، در روايات داريم كه ديه جنين عُشر ديه انسان كامل است،مادامى كه روح در آن دميده نشده باشد، مثل ديه ميت، ديه ميت هم عشر ديه انسانكامل است. اگر كسى سر ميتى را بريد، بايد صد دينار بدهد يعنى يك عشر هزار دينار،جنين هم مادامى كه روح در آن دميده نشده مثل ميت است، آن هم صد دينار است.روايتى به اين مضمون داريم، اما روايات متعددى هم داريم كه ديه جنين يك غرهاست، يك عبد است، يك كنيز است. جمع بينهما هم ان شاء الله مىرسيم اينجا جاىبحثش نيست كه غره احتمالا همان صد دينار بوده است، يك عبد يا يك كنيز خوبصد دينار بوده.
«فقضى رسول الله (ص) فى الجنين بغرة» نكتهاى اينجا هست كه به آن توجهداشته باشيد كه موضوع مهمّ است، الان در محافل قضايى ما محل بحث است كهمتأسفانه يك ماده قانونى داريم كه بر خلاف اين است، من نمىدانم كه اصلاحشكردهاند يا نكردهاند؟ و آن اين است كه قتل جنين قصاص ندارد، خواه جنين كاملباشد يا غير كامل، ولو قتل عمد باشد. كسى كه يك لگد بزند به زن باردار و جنينش رابكشد، قصاص ندارد و ديه است، تنها جايى كه قتل عمد قصاص ندارد و ديه دارد،قتل جنين است، مشهور و معروف بين فقها همين است و روايات هم همين را اقتضامىكند، اما در يكى از مواد قانون گويا همين باشد كه من به مسئولين هم يك روز گفتمو گفتم بررسى كنيد كه اگر هست، تغيير بدهيد، كه قصاص دارد و در يكى از محاكمهم طبيبى را كه سقط جنين كاملى كرده بود، قصاص كردند. اين روايت ولو از عامهاست، ما روايت خاصهاى داريم در اين زمينه، كسى لگد به شكم ديگر زد و كشتجنينش را، فرمود ديه دارد، اين روايتى هم كه از عامه است، اين هم باز شاهد همانحرفى است كه ما مىگوييم، به علتى كه وقتى كه قتل عمد نسبت به مادر بود، نسبت بهبچه هم قتل عمد است، هر دو قتل عمد بوده است، در عين حال نسبت به جنينپيغمبر فرمود غره است.
سؤال و پاسخ استاد: اگر كسى ده نفر را بكشد، قصاصش مىكنند، نمىگويد بهخاطر آن قصاص دارد و به خاطر اين ديه دارد.
سؤال و پاسخ استاد: سؤال كرد كه جنينى داشت، در چه مرحله اين جنين بوده؟اين را نداشته است، البته اين بحث جايش اينجا نيست، اشاره كردم و شرحش مىآيدان شاء الله در جاى خودش.
سؤال و پاسخ استاد: جنين يك امر جامعى است، به همه اينها مىگويند جنين،جنين يعنى ناپيدا، يعنى بچهاى كه توى شكم مادر ديده نمىشود، از مراحل كم تامراحل بالا.
«و قضى أن تقتل المرأة بالمرأة» يعنى نسبت به آن عمودى كه زده بر سرش و كشتهبود، پيغمبر حكم به قتل عمد كرد. اين هم مصداق سبب قتّال است. عمود آهنى باشديا عمود چوب خيمه باشد، به مغز بزنند، اين وسيله قتاله است، خواه آلتى باشد مؤدىللقتل، يا آلت مؤدى للقتل نباشد. اين هم در واقع بيان مصداقى است از مصاديق اينمعنا.
اين نمونههايى از احاديث عامه. احاديث خاصه را هم كه بررسى كرديم، چهارطايفه بود، جمع بندى كنيم، ببينيم كه نتيجهاش چه شد؟
تلخّص مما ذكرناه اينكه احاديث ما چهار طايفه بود كه فهرست وار تكرار مىكنم:
خلاصه طوايف چهار گانه
طايفه اولى: احاديثى بود كه مىگفت: مدار در قتل عمد بر قصد مسبب يعنى قتلاست، باىّ سبب من الاسباب. صحبتى از سبب نبود. قصد مسبب يعنى قصد قتلكردن.
طايفه دوم: آن رواياتى بود كه مىگفت: مدار قصد سبب است، يعنى آلت قتاله يا«ما يقتل غالباً» است. مدار يا آلت قتاله مثل سيف باشد يا آجرى باشد كه به مغز بزنند.معيار اين است. پس سبب معيار است، اوّلى مىگفت مسبب معيار است.
سومى طايفهاى بود كه مىگفت: آن اسبابى هم كه به حسب كيفيت سبب قتلنيست، اما به سبب افزايش كميّت، سبب قتل مىشود، آن هم قتل عمد است،«كالضرب بالعصا مكررا» آن قدر بزند كه نفسش بند بيايد يا با مشت آنقدر بزند تانفسش بند بيايد. اين هم طايفه سوم بود.
منتها طايفه اول و دوم تعريف قتل عمد بود و سومى بيان مصداق بود.
چهارمى هم روايتى بود كه در دلالت سندش هر دو بحث است كه ان شاء اللهبحث مىكنيم كه دلالتش اين بود كه هم سبب است و هم مسبب، يعنى «يقصد القتلبما يقتل غالباً» يعنى هر دو با هم و احدهما كافى نيست، هر دو بايد باشد تا قتلمحسوب شود.
اما روايت عامه كه گفتيم نتيجهاش همان طايفه دوم بود و روى قصد سبب قتّالتكيه كرده بود.
سؤال: از كجا پى به قصد طرف ببريم كه قصد قتل كرده است يا نه؟
پاسخ استاد: بحثى كه مىكنيم، بحث مقام ثبوتى است، بحث مقام اثباتى جايشاينجا نيست. ما مىگوييم: «لو علمنا انه قصد القتل»، پس مقام ثبوتى است، حالا از كجامىفهميم؟ از اينكه بلند شد و گفت: الان من مىروم الان و او را مىكشم، يا آمد پيشقاضى و اعتراف كرد، بسيارى از قاتلين كه پشيمان مىشوند و اعتراف به قتل مىكند،بلند مىشوند و مىروند پيش قاضى، مىگويند: ما بلند شديم به قصد كشتن، چوبمحكم زديم به او، يا آنقدر چوب زديم كه مُرد، وجدانش ناراحت است و اعتراف بهقتل مىكند. يا قضات و بازپرسها به قدرى زرنگ و با هوش هستند كه از زيركترينافراد هم اعتراف مىگيرند و اعتراف اجبارى هم نه، در پيچ و خم سؤالات.
نتيجهگيرى
از اين روايات ما، آن سه گروه اول، اينها منافاتى با هم ندارند، جمع بين اينها ايناست كه هر سه جزو قتل عمد است، اينكه امام مىفرمايد: «قصد القتل»، يكى ازمصاديق است، آنجا كه هم مىفرمايد كه با آلت قتّاله قتل عمد است، آن هم يكى ازمصاديق است، اگر كميت زياد شود و كشته شود، آن هم يكى از اسباب است پسجمع بينها مىكنيم، آن سه طايفه اولى به اين عنوان كه هر سه قتل عمد حسابمىشود. پس جمع بين طوايف ثلاث مشكلى ندارد.
مشكل آن روايتى است كه مىگويد هر دو بايد هم باشد، طايفه چهارم، آن را چهكار كنيم؟ مىگويد: هر دو «لابد ان يكون معاً» هم آلت قتّال باشد، هم قصد قتل كهروايت محمد بن سنان بود كه يك روايت بيشتر نبود، من روايت را دو باره مىخوانمكه هم دلالتش قابل بحث است، هم سند. واقعا اگر روايت معتبرى بود، معارضهمىكرد با آنها، آنها هر كدام مىگفتند: اين به تنهايى كافى است، آن هم مىگفت: اين بهتنهايى كافى است، اين مىگويد: هر دو بايد آلت قتاله باشد، نيت هم قتل باشد، نيتقتل بدون آلت قتاله فايده ندارد، آلت قتاله بدون نيت قتل فايده ندارد، معارضهمىشد، مجبور بوديم برويم سراغ جمع دلالى يا احكام تعارض، ولى اين روايتمحمد بن سنان را من دو باره مىخوانم ببينيد هم از نظر سند و هم از نظر روايت قابلبحث است، سند را كه قبلا عرض كردم، محمد بن سنان محل سؤال است و شديدامحل خلاف.
اما دلالت: عبارت روايت محمد بن سنان اين بود: «عن ابى عبدالله (ع) -دوبارهبرگشتيم روى روايت طايفه چهارم كه يك روايت است- قال: العمد الّذى يضرببالسلاح او بالعصا لا يقلع حتى يقتل» اين حديث 4 از باب 11 است، اين «حتى يقتل»چكاره است در اين جمله؟ آيا از قبيل علّت غايى است يا از قبيل نتيجه قطعيه است؟«حتى يقتل» يعنى از اول نيت داشته كه او را بكشد؟ يعنى «قصد قتله» شبيه علت غايىكه قصدش قتل است و وجودش بعد است. اگر اين باشد خوب است و شاهد بر ايناست كه هر دو معتبر است هم قصد قتل و هم آلت قتّال، «يضرب» به سلاح و عصايى«لا يقلع حتى يقتل» يعنى نيّتش اين بود كه بكشد او را، اگر اين باشد هر دو با هم علّتمىشود.
اما اگر «حتى يقتل» به صورت نتيجه باشد، يعنى آن قدر به او مىزند و مىبيند كهمُرد، «حتى يقتل» مال بالعصا باشد، يعنى آن قدر با عصا مىزند كه مىميرد، «نتيجةٌ لاعلّة غائية قصدت من قبل». اين احتمال دوم در عبارت بعيد نيست.
سؤال و پاسخ استاد: احاديث متعددى داشتيم راجع به همين عصا مىگفت: آن قدربا عصا زد كه مرد.
سؤال و پاسخ استاد: گاهى هم مىخواهد تنبيه كند، گاهى با عصا مىزد، اگرمىخواست بكشد، او را خفه مىكرد، با اسلحه مىزد، خيليها به قصد تنبيه مىزنند نهبه قصد كشتن، عصا اگر به قصد كشتن باشد، چهار تا به مغزش مىزد، ديگر احتياج بهتكرار ندارد، اين كه اين قدر به او زد و كشت، نتيجهاش كشتن است.
سؤال و پاسخ استاد: سابقا هم داشتيم كه مىگفت: «ضربه بالعصا لم يقلع عنه حتىقتله».
اگر قيد را به هر دو بزنيد، كسى كه اسلحه به دست مىگيرد، قصد كشتن داردقاعدتاً، اين مىشود از قبيل علت غائيّه، هر دو معتبر است.
اما اگر بزنيم به آخرى، يعنى آن قدر با عصا زد تا كشت، اين مىشود نتيجه، «ولو لميقصد القتل بل قصد التنبيه». بعضى عصبانى هستند، در تنبيه آن قدر مىزند كه نفسشنمىآيد بالا، پدر گاهى بچه را مىزند و مىميرد، به قصد كشتن كه نمىزند، مادر گاهىمىزند تا مىميرد.
به هر حال، اگر ما گفتيم جمله دو تا احتمال دارد، دلالت هم از كار مىافتد، هم سندزير سؤال است، هم دلالت و ديگر نوبتى به تعارض نمىكشد كه ما بخواهيم احكاممتعارضين را در اينجا بار كنيم، طايفه چهارم از ميدان در مىرود.
سؤال و پاسخ استاد: سلّمنا كه احتمال اولى درست باشد، نه دوّم، وقتى كه اينها باهم تعارض كنند، كدامش مقدم است؟ مسلّم آن طوايف ثلاث مقدم است. چرا؟ بهعلّت اينكه هم اشهر روايتاً است و هم اشهر فتواً. كسى كه هر دو را با هم شرط كردهباشد، تقريبا نداريم. در شق سوم مسأله كه مىرسيم ان شاء الله، مخالف داريم اما كسىبگويد هر دو با هم، هم آلت قتاله و هم قصد قتل، هر دو بايد با هم باشد.
سؤال و پاسخ استاد: اگر هر دو با هم باشد قدر متيقن است، صورت اولاست كهقدر متيقن بود، ولى صورت ثانيه كه هم قصد آلت قتاله مىكند و قصد قتل نداشتهباشد، اين را تقريبا همه فتوا مىدادند. پس شهرت فتوايى اينجاست كه احدهما كافىاست، شهرت روايى هم اينجاست كه احدهما كافى است.
تا به اينجا قسم اول و قسم دوم از اقسام سه گانه در مسأله قتل عمد روشن شد كهاگر قصد هر دو كند مسلم قتل عمد است، قصد آلت قتاله هم بكند، مسلم كه قتل عمداست. اما اگر آلت غير قتال بود الاّ نادراً ولى قصد القتل، مثال زديم كه سمّى است كهاحتمال كشتنش پنج در صد است، نود و پنج در صد اين است كه نمىكشد، مريضمىكند اما نمىكشد، اين به اميد اينكه آن پنج درصد باشد و اين اعدام شود، اين سم راخورانيد، اين قسم سوم بود، تكليف اين هنوز روشن نشد. نظر مباركتان باشد كه ازنظر فتاوا اختلاف بود و بعضى ترديد كرده بودند كه آيا اين جزو قتل عمد هست ياقتل عمد نيست؟ ما به حسب قواعد شرعيه گفتيم: قتل عمد هست، چرا؟ به علتاينكه در عرف عقلا صدق مىكند كه سمّى به او داده است، پنج درصد كشنده بوده، بهنيت آن پنج درصد و كشت، اطلاق عمد در عرف عقلا بر اين مىشود و انصاف ايناست كه اين قتل عمد است.
سؤال و پاسخ استاد: آلت قتاله يعنى آلتى است كه غالبا كشنده است، نود درصد،هشتاد درصد، هفتاد درصد كشنده است، هر وقت گفتيم آلت قتاله يعنى اين. اماچيزى كه «لايقتل الاّ نادراً» ولو منجر به قتل شود، اين آلت قتالهاى كه ما مىگوييم،نيست. آلت قتاله يعنى «ما يقتل به غالباً» اين يادتان باشد. در اينجا ببينيم روايات ما چهمىگويد؟
رواياتى كه در طايفه اولى نقل كرديم، بد نيست ما به آنها تمسك كنيم در اينجا.
يكى از روايات، روايت 3 از باب 11 بود، صحيحه حلبى است، روايت هم معتبراست صحيحه هم هست، مشكلى هم ندارد، «عن محمد بن عيسى عن يونس (يونسبن عبدالرحمان) عن عبدالله بن مسكان عن الحلبى قال: قال: ابوعبدالله (ع) العمد كلما اعتمد شيئاً» گفتيم: «اعتمد» به معناى نيت قتل است، «فأصابه بحديدة، او حجر اوبعصا او بوكزة، فهذا كلّه عمد» يعنى سبب مىخواهد قتال باشد، مىخواهد نباشد،حديده قتال است، حجر را به سر بزند، قتال است، اما عصا جزو آلات قتاله نيست،وكزه، مشت زدن مگر مشت جانانه حضرت موسى بن عمران باشد در مقابل آنغطبى، «فوكزه موسى فقضى عليه» چنين مشتى باشد، و الا مشت معمولى كشندهنيست، امام فرمود: «فهذا كله عمد»، بگوييم: اين شاهد مىشود آنجاهايى را هم كه «لايكون سبباً للقتل الاّ نادراً» آنجاها را هم شامل مىشود، و بعيد نيست كه اطلاق داشتهباشد، ذيلش هم شاهد ديگرى است، «و الخطا ما اعتمد شيئا فاصاب غيره» ذيل همشاهد ديگرى مىشود كه سبب ولو نادراً باشد، اگر او قصد قتل هم كرده باشد،«يحسب عمداً». اين يك روايت صحيحه بود كه دلالت داشت.
روايت ديگرى هم داشتيم مال مرسله جميل بود، مرسله است ولى مرسله نسبتاخوبى است چون جميل بن دراج نقل كرده است، روايت 6 از باب 11 «قال: قتلالعمد، كلّ ما عمد به الضرب، فعليه القود» اين حديث از آن حديث هم بهتر است، «كلّما عمد به الضرب، فعليه القود» هر جور باشد، قتال باشد، غير قتال باشد، ديگر مثالهم نزده است به حجر و فلان، ما بياييم اطلاق اين را بگيريم، مىگوييم اين روايتجميل به اضافه آن روايت صحيحه حلبى، هر دو دست به دست هم بدهد، اطلاقدارند، شامل مىشوند آن جايى كه سبب هم سببى باشد كه «لايقتل الاّ نادراً» چرا اين راقتل عمد ندانيم؟ انصراف دارد؟! نه، انصرافى هم در اينجا نيست.
ما در اينجا يكى دو تا روايت داريم كه مىتواند معارض باشد، يعنى بگويد: اينقسم سوم قتل عمد نيست.
يكى روايت باب 7 بود كه خوانديم، ولى از اين ديدگاه بخوانيم «عن ابى العباسعن ابى عبدالله (ع) قال: قلت له ارمى الرجل بالشىء الذى لايقتل مثله قال هذا خطأ»،اينكه مىگويد: «لايقتل مثله» يعنى جزو آلات قتاله نيست و اگر انداختى و قتلى واقعشد، قتل خطاست.
بايد اطلاق ادعا كنيم، بگوييم: چه قصد قتل داشته باشى چه نداشته باشى، چونآلت قتاله نيست، فايده ندارد، «لايقتل الاّ نادراً» ولو قصد قتل هم داشته باشى. آياچنين اطلاقى از اين بگيريم يا نه بگوييم: چيزى كه «لا يقتل غالباً» انسان قصد قتل همبه آن ندارد، پس اين ناظر به جايى است كه قصد نيست، فرض ما جايى است كه قصدهست. اين مىگويد: «ارمى الرجل بالشىء الذى لايقتل مثله» اتفاقا مىكشد، يعنى نيتنداشتم، نه اينكه نيت داشتم اين پنج درصد ان شاء الله واقع شود و او كشته شود،چيزى كه «لايقتل مثله» لابد نيت هم نداشته، آيا حمل بر اين كنيم، بهتر نيست؟
سؤال و پاسخ استاد: حضرت مىفرمايد: «لايقتل مثله»، بعد حضرت فرمود اينخطاست، يعنى نيت قتل داشته يا نداشته؟ چيزى كه «لايقتل مثله» كه انسان نيت قتلنمىكند. بعد امام مثال به ريگى مىزند و ريگى پرتاب مىكند و مىگويد مثل اين استاين خطاست. كسى كه مىخواهد ديگرى را بكشد، ريگ به او مىزند؟!!
سؤال و پاسخ استاد: اگر گفت چيزى به او داد، مادهاى داد كه خورد كه «لايقتلمثله»، يعنى قصد كشتن نداشته، و اگر داشت چيز ديگرى گير مىآورد. اين يكحديث.
حديث زراره را من بخوانم كه اين حديث مرسله زراره است، مال عياشى است،در تفسير عياشى «عن ابى عبدالله (ع) قال: انّ الخطا ان يعمده و لا يريد قتله بما لا يقتلمثله و الخطاء»، روايت 13 است، هم ابى العباس و هم زراره هستند كه روايتكردهاند. مىگويد: بايد چيزى باشد كه «يقتل مثله». پس اگر اين طبيعتا قتّال نيست ولوقصد قتل هم داشته باشد، فايده ندارد.
نتيجه اين مىشود كه قصد قتل كردن «بما لايقتل مثله» جزو قتل عمد نيست. باز دراين حديث همان حرف و حديث سابق مىآيد، بگوييم: «يتعمده» تعمد قتل در اينجانيست، كسى كه به سراغ چيزى مىرود كه «لا يقتل مثله»، قصد سبب دارد سبب غيرقتّال و سبب غير قتّال كه كافى نيست، «يتعمده» يعنى «يتعمد السبب، يتعمد الشخص»نه «يتعمد القتل» و «ما لا يقتل مثله» را قرينه بگيريم.
نتيجه نهايى
نتيجه اين شد كه به حسب روايات هم ترجيح به اين است كه ما قسم سوم را قتلعمد بدانيم، اگر نيت قتل بود ولو سبب، سبب نادر بوده است، هم به حسب قاعدهاوليّه قتل عمد است، هم به حسب روايات خاصه.
پس هر سه مصداق قتل عمد شد، فردا مسأله سوم را مطالعه بفرماييد و صلى اللهعلى سيدنا محمد و آله الطاهرين.
پايان
پرسش
1 - ديه قتل جنين چقدر است و در چه صورتى ديه لازم است؟
2 - چهار طايفى را كه از احاديث استفاده مىشود را فهرست وار بيان كنيد
3 - نتيجه نهايى كه از اين طوايف بدست مىآيد را بيان كنيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...