• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
عضویت در خبرنامه
    واژه :
شهاب‌الدين يحييسهروردي «شيخ اشراق»
ابوالفتوحيا ابوالفتح شهاب‌الدين يحيي‌بن حبش‌بن اميرك سهروردي معروف به شيخ اشراق يا شيخشهيد فيلسوف بزرگ و نامي ايران در قرن ششم هجري در سال 454هجري در دهكده‌ي سهرورد از توابعزنجان بدنيا آمد، تحصيلات مقدماتي را در مراغه نزد مجدالدين جبلي به پايان رسانيد.پس از آن به اصفهان رفت كه در آن زمان مهمترين مركز علمي ايران بود، وي تحصيلاتصوري خودرا نزد ظهيرالدين قاري به پايان آورد و فلسفه ابن‌سينا را در كمال شهرتبود كه آموخت در اينجا يكي از هم‌درسانش فخرالدين رازي بود كه بعدها از مخالفانسرسخت فلسفه شد.
سهروردي پس ازپايان تحصيلات رسمي، به فكر سفر كردن در داخل ايران پرداخت و از بسياري مشايخ تصوفديدن كرد. و بسيار مجذوب آنان شد، در واقع در همين دوره بود كه به راه تصوف افتادو دوره‌هاي درازي را به اعتكاف و عبادت وتأمل گذراند، سفرهاي وي رفته رفته گسترده‌ترشد و به آناتولي و شامان نيز رسيد.
در يكي از سفرها ازدمشق به حلب رفت و در آنجا با ملك ظاهر پسر صلاح‌الدين ايوبي فرمانرواي مصر وسوريه ملاقات كرد، ملك ظاهر كه محبت شديدي به صوفيان و دانشمندان داشت مجذوبسهروردي شد و از وي درخواست كه در دربار وي در حلب ماندگار شود او نيز پذيرفت.
ولي سخن گفتن بي‌پردهو بي‌احتياط بودن وي در بيان معتقدات باطني و زيركي و هوشمندي فراوان وي كه سبب آنمي‌شد كه با هركس از در گفتگو و مصاحبه و محاجه درآيد بروي پيروز گردد و از طرفياستادي وي در فلسفه و تصوف هردو از عواملي بودكه دشمنان فراواني به ويژه عالماناهل سنت براي سهروردي فراهم آورد عاقبت با دستاويز آن كه وي سخناني برخلاف اصول ديناسلام مي‌گويد، از ملك ظاهر خواستند كه اورا به قتل برساند، و چون اواز پذيرشخواسته‌ي ايشان خودداري كرد، آن گروه از فقيهان شهر از خود صلاح‌الدين ايوبيقهرمان جنگهاي صليبي دادخواهي كردند.
صلاح‌الدين كه تازهسوريه را از دست صليبيان بيرون آورده بود و براي حفظ اعتبار خود به تأييد علمايدين احتياج داشت با درخواست ايشان فوري موافقت كرد. به اين ترتيب ملك ظاهر حاكمحلب زير فشار قرار گرفت و ناگزير سهروردي حكيم جوان دانشمند را در سال 587 هجري به زندان افكند اين فيلسوف بزرگ در سن 36يا 38 سالگي در زندان كشته يا شهيد شده بههرحال علت مستقيم مرگ روشن نيست. وي با وجود كمي عمر پنجاه كتاب به فارسي و عربينوشت كه بيشتر آنها به دست ما رسيده است.
نوشته‌هاي وي سبكجذابي دارد و از لحاظ ادبي ارجمند است، وآنچه به فارسي است از شاهكارهاي نثراينزبان به شمار مي‌رود كه بعدها سرمشق نثرنويسي داستاني و فلسفي شده است. نوشته‌هايشيخ‌اشراق را مي‌توان به 5 دسته تقسيم كرد:
اول: چهار كتاببزرگ تعليمي و نظري، همه به زبان عربي كه درآنها ابتدا از فلسفه مشائي به آن صورتكه توسط سهروردي تفسير شده و تغيير شكل يافته بحث مي‌شود و سپس برپايه‌ي همينفلسفه حكمت اشراقي مورد تحقيق قرار مي‌گيرد. اين چهار كتاب عبارتند از : تلويحات، اللمحات3- مطارحات، كه در هر سه از تغييراتي كه به فلسفه‌ي ارسطويي دادهشده بحث مي‌شود 4- حكمت الاشراق: همان شاهكار سهروردي كهمختص به بيان عقايد اشراقي است.
دوم: رساله‌هايكوتاه‌تري به فارسي و عربي كه در آنها مواد چهار كتاب سابق به زبان ساده‌تر و بهصورت خلاصه توضيح شده است. از اين جمله است: هياكل النور، الالواح العماديه،(اهداءشده به عمادالدين) كه هردو هم به عربي و هم به فارسي نگاشته شده پرتونامه،في‌اعتقادالحكماء، اللمحات، يزدان شناخت و بستان القلوب.
سوم: حكايتهاي رمزيو اسراري يا داستانهايي كه در آنها از سفر نفس در مراتب وجود و رسيدن به رستگاري واشراق سخن رفته است. اين رساله‌ها همه به فارسي است. ولي بعضي از آنها ترجمه‌يعربي نيز دارد. ازاين جمله است:
عقل سرخ، آوازپرجبرئيل، الغرابه الغربيه، لغت موران، رساله في حاله الطفوليه، روزي با جماعتصوفيان، رساله في المعراج و صفيرسيمرغ.
چهارم: تحريرها وترجمه‌ها و شرحها و تفسيرهايي كه بر كتابهاي فلسفي قديم‌تر و بر قرآن كريم و حديثنوشته، مانند ترجمه فارسي رساله‌الطير ابن سينا، شرحي بر اشارات ابن سينا، تأليفرساله في حقيقه العشق كه متني بر رساله في العشق ابن سيناست. و تفسيرهايي بر چندسوره از قرآن و بعضي از احاديث.
پنجم: دعاها ومناجات نامه‌هايي به زبان عربي كه سهروردي آنها را الواردات و التقديسات ناميدهاست.
آثار سهروردي:
المشارع‌والمطارحات، در منطق، طبيعيات، الهيات.
التلويحات
حكمه الاشراق، دردو بخش، بخش نخستين در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهيات در پنج مقاله.
اللمحات، كتابمختصر و كوچكي در سه فن از حكمت، يعني طبيعيات، الهيات و منطق.
الالواح المعاويهدر دانشهاي حكمت و اصطلاحات فلسفه
الهياكل النوريه ياهياكل النور، كه مشتمل برآراء و نظريه‌هاي فلسفي مي‌باشد.برمسلك و ذوق اشراقي.
المقاومات
الرمز المومي
المبدأوالمعاد
بستان‌القلوب كتابمختصري است در حكمت، سهروردي آن را براي گروهي از پيروان مكتب خود به زبان پارسيدر اصفهان نوشته است.
 طوارق الانوار
التنقيحات في‌الاصول
 كلمه‌التصوف
 البارقات الالهيه
 النفحات السماويه
لوامع الانوار
الرقم القدسي
اعتقادالحكما
كتاب الصبر
رساله العشق
رساله درحالتطفوليت
رساله المعراج
رساله عقل
رساله روزي باجماعت صوفيان                         
شرح رساله «آوازپرجبرئيل»                              
رساله پرتونامهمختصري در حكمت به زبان پارسي است.
رساله لغت موران داستانهايياست رمزي كه به زبا پارسي نگاشته است .
رساله غربه الغربيه
رساله صفيرسيمرغ كهبه پارسي است.
رساله الطير
رساله تفسير آياتمن كتاب الله و خبر عن رسول الله
التسبيحات و دعواتالكواكب
 ادعيه متفرقه
 الدعوه الشمسيه
السراج الوهاج
 الواردات الالهيه تبحيرات الكواكب و تسبيحاتها
 مكاتبات الي الملوك والمشايخ
 كتاب في‌السيمياء
 الاالواح
تسبيحات العقول والنفوس و العناصر
 الهياكل
شرح الاشارات پارسياست.
كشف الغطاءلاخوانالصفا
 الكلمات الذوقيه و النكات الشوقيه
 رساله(اين رساله عنوان ندارد) تنها در فهرستتيتر آمده
مختصر كوچكي درحكمت
 شهرزوري و منظومه‌هاي كوتاه و بلند عربي ازسهروردي نقل كرده‌اند كه از موضوعهاي فلسفي و اخلاقي يا عرفاني مي‌باشد.
سهروردي خود درمورد وجه تسميه كتاب حكمت‌الاشراق مي‌نويسد: به دو علت آن را حكمت الاشراق گفته‌ام:آن كه اين نوع از فلسفه برپايه و برشالوده‌ي اشراقات نفساني بنياد گرديده, آن كهاين مكتب فلسفي از آن شرقيان يعني حكما و فيلسوفان سرزميني اشراق شمس و كشور دميدنخورشيد يعني فلسفه شرقيان.
اعتقاد شخصيسهروردي:
بطوري كه شيخ شهاب‌الدينيحيي سهروردي در مقدمه‌ي كتاب خود نوشته است از لحاظ مذهبي از ثنويت مجوس و الحاد مانيدوري و بيزاري مي‌جويد و خود را مبرا از اين امر مي‌داند شهاب‌الدين يحيي تماممكتبهاي فلسفه را اعم از بحثي و ذوقي نردباني براي بالا رفتن به مقام قرب خدايي ولاهوتي مي‌داند و براي هيچ‌يك از دونوع حكمت اصالتي نمي‌داند و هردو را راهي برايرسيدن به حق مي‌داند. نهايت نخست بايد حكمت بحثي را به سزا داشت و مسأله‌هاي آن رابدرستي دريافت تا ذهن و خرد انسان ورزيده شود و آماده گردد. براي دريافتن حكمتذوقي و از آن مرتبت نيز بالاتر رفعت و به فرشتگان و ملكوتيان پيوست. به نظر شيخاشراق همه‌ي دينها و آيينهاي آسماني را يك هدف است وآن بركشيدن انسان به كمال ممكنخود و رساندن اوست به مرتبه‌ي خلافت كلي. بديهي است كه اين‌گونه انسان والا باچنين انديشه‌ي متعالي مورد سرزنش مردم واقع مي‌شود آن مردمي كه دين را ابزار دنياكرده بودند.